متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمین قرائتی در دوازدهمین نشست هم اندیشی سخنرانان مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام

خانه / آموزش / متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمین قرائتی در دوازدهمین نشست هم اندیشی سخنرانان مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • لزوم جریان سازی

یک جرقه داریم و یک جریان. کارهای دینی ما مثل کاری که شما می کنید یا بنده انجام می دهم مثل یک جرقه است که یک بحثی را انجام می دهیم آیه ای ، حدیثی، گریه ای، تذکری. خب اینها مفید است اما هنرمند کسی است که از این جرقه ها یک جریان راه بیندازد. مثلا کبریت که روشن می کنید یک جرقه است، این کبریت بعد از چند لحظه خاموش می شود. هنرمند این است که تا کبریت روشن شد به گاز وصلش کند و نگذارد خاموش بشود. گاز وصل به غذا شود، غذا وصل به انسان شود و انسان وصل به خدا شود. آن وقت این چوب کبریت تا خدا پیش می رود. من اخیرا فهمیدم که خیلی بی عرضه ایم. عوام که بعضیها بی عرضه اند خواص هم بعضی شان بی عرضه اند! و من نمونه اش را برای شما بگویم که چه کبریتهایی روشن شد و ما همینطور نگاه کردیم که خاموش شود. هنری که این کبریت و این جرقه را تبدیل به جریان کنیم نداشتیم. ما تقریبا 5 میلیون دانشجو داریم حداقل اقل اقلش. حضرت عباسی بیشتر هستند ها منتهی من می خواهم به سیم آخر بزنم که هیچ کس نه نگوید. یک درصد از این 5 میلیون از آن دانشجویانی است که مثل جوانی های دکتر چمران و شهید رجایی باشند البته بیشتر هستند. یک درصد 5 میلیون می شود 50 هزار تا. 50 هزار جوان داریم که مثل شهید رجایی هستند. در دانشگاههای خودمان هستند. تشکیلات ما، سلسله ی جلیله، سپاه، جهاد، دانشگاه، رادیو تلویزیون همه با هم برای این 50 هزار جوان ویژه چه طرحی داریم که از اینها یک رجایی و چمران درست شود؟ این 50 هزار تا مثل بقیه می آیند پای سخنرانی می نشینند و می روند.

  • لزوم کشف استعدادها

من مطهری را نمی شناختم. اولین بار چند سال قبل از انقلاب ، اهواز خدمت ایشان رسیدم. ایشان مهمان جایی بود که من در آنجا کلاس داشتم. با میزبانمان رفتیم فرودگاه برای استقبال. چشم ما به جمال ایشان منور شد. ایشان آمد در همان خانه و چند روزی ما در خانه خدمت ایشان بودیم. طلبه ای بودیم گمنام. مطهری به عنوان یک دانشمند، مطرح بود من ایشان را نمی شناختم. در آن چند روز مطهری با من آشنا ، من با او آشنا شدم البته کتابهای ایشان را خوانده ام جاذبه و دافعه، داستان راستان و بعضی از کتابهای نظام حقوق زن و … کتابهایش را خوانده بودم به عنوان یک دانشمند ولی شکلش را ندیده بودم. ایشان وقتی می خواست برود به من گفت اگر از من بپرسند خوزستان چه خبر؟ خواهم گفت یک طلبه ی جوانی را کشف کردم به نام قرائتی! آدرس خانه ی من را گرفت و چند مرتبه هم تشریف آورد خانه ی ما و دیگر رابطه برقرار شد تا انقلاب شد رفت نزد امام و گفت قرائتی به درد تلویزیون می خورد. امام فرمود من قرائتی را نمی شناسم. گفت من می شناسمش و به درد تلویزیون می خورد. گفت پس بگویید برود. امام زنگ زد خانه ی ما که برو به تلویزیون. گفتم نزد چه کسی بروم؟ حکمی دستوری؟ گفت برو پیش فلانی. رفتیم و .. قطب زاده گفت ما اینجا جز دو تا آخوند راه نمی دهیم یکی امام و یکی هم طالقانی. گفتم چرا سومیش نه؟ گفت برای اینکه شما منبری هستید و بلدید روضه بخوانید، تلویزیون جای هنر است نه جای سخنرانی. گفتم شما که من را نمی شناسید؟ گفت نه. گفتم من هنرمند هستم؛ می توانم دو ساعت شما را چنان بخندانم که نتوانی لبت را جمع کنی! گفت خیلی ادعا داری! گفتم امتحان کن. تلفن کردند و هنرمندها جمع شدند در جایی و ساعت گذاشتند ما شروع کردیم با حرفهای حکیمانه اینها را خنداندیم، نه با دلقک بازی. خندوانه هم می خنداند ولی یک شب خر میاره یک شب یک آدم مشهور میاره. اینکه خنده ندارد، آدم به هر قیمتی هر کسی را پایین و بالا کند برای اینکه مثلا بخنداند. وقتی اینها دو ساعت خندیدند گفتند نه انصافا تو جایت در تلویزیون است فقط عمامه ات را بردار. هم در تلویزیون باشی چون هنر داری ولی نرخ ما هم به هم نخورد. گفتیم آخوند را راه ندهیم. گفتم معلوم می شه تیم شما تیم ضد آخونده! گفت نه! گفتم نه نداره، شما علنا به من می گید عمامه ات را بردار! من همین حرف را می روم به امام و مطهری می زنم. اینها ترسیدند و گفتند نه ما سلسله ی جلیله را ارادت داریم. گفتم ببین یا دوربین بیاورید یا می روم و می گویم. دوربین آوردند و الان 35 سال است که یک شب جمعه تعطیل نشده است از طرف ما. حالا حضرت عباسی چقدر طلبه داریم مثل قرائتی است؟ شما مطهری نیستید، من مطهری نیستم، که این طلبه را کشفش کنیم برویم این چوب کبریت را وصل به گاز کنیم.

3-هیئت رزمندگان جایی برای پرداختن به واجبات فراموش شده

 هیئت رزمندگان یعنی چه؟ یعنی بچه هایی که جبهه رفته اند دیگه؟! یعنی اینها شاخه اول هستند. شما وقتی به درخت توت می رسید چه می کنید؟ دست می برید توتهای شاخه های نزدیک را می خورید بعد همان شاخه ی اول را پله قرار می دهید برای شاخه ی دوم، شاخه ی دوم را هم توتهایش را می خورید و پله قرار می دهید برای شاخه ی سوم.

شما اگر هیئت رزمندگان را تبدیل کنید به واجبات فراموش شده، از همین نماز شروع کنید. شما می دانید ما چقدر تارک الصلاة داریم. منتهی من تا بگویم در سایتها می آورند. من نمی توانم بگویم. وضع نماز خوب نیست! امام جمعه ی بادرود و نطنز، دائم و موقت دوتا امام جمعه در ماشین نشستند قبل از ظهر که تهران بیایند، بعد از مغرب رسیدند می گفت از قبل از ظهر تا بعد از مغرب احدی نماز نخواند. من خودم با لباس مبدل رفتم دلیجان دم قهوه خانه نشستم که ببینم اتوبوسی که می ایستد چند نفر نماز می خوانند؟ در اسکی رفتم با لباس مبدل ببینم آنهایی که در برف سُر می خورند چند نفر نماز می خوانند. بیمار می شود همین که سِرُم به دستش است فکر می کند نباید نماز بخواند! چند نفر نماز می خوانند؟ ببینید وضع نماز خوب نیست. کارهای دیگر هم خرج دارد. مثلا امر به معروف، بالاخره وقتی به کسی می گویید حجابت را حفظ کن تو ذوقش می خورد. اما نماز کسی در ذوقش نمی خورد، ارزان است، نماز مثل شیر مادر است امر به معروف مثل گوشت ماهی است که پر از استخوان است. بیایید از این هیئت رزمندگان اینها بشوند پرچمداران نماز در هر منطقه. اگر کارهای فرهنگی می خواهد ما در ستاد اقامه نماز دویست رقم کتاب داریم. انواع کتابهای شعر و سرود؛ ولی من که نمی توانم مدرسه مدرسه بروم که. هر یک از اینها یک مدرسه را بگیرد با امور تربیتیش کمک کند از امکانات سپاه .. چون بالاخره شما رزمنده ی آینده را هم باید تولید بکنید دیگه! رزمندگان باید چهارتا بچه دیگر را هم به سمت دین بکشانند که فردا اگر خدا نکرده کشور دچار خطری شد همین بسیج دانشجویی شاخه اولی ها هستند.

4- استفاده از ظرفیت دانشجویان متدین

 ما چقدر لیسانس داریم بابایش آخوند است؟ نمی خواهم بگویم هرکس بچه ی آخوند است بچه ی خوبی است، ولی بدنه ی بچه آخوندها با بقیه ی بچه ها فرق می کند. بالاخره در خانه ای بوده که نماز دیده است، نماز شب دیده است، مطالعه دیده است. ما هزاران لیسانس داریم که بابایش آخوند است. من خودم سه تا بچه ی لیسانس دارم. چقدر بچه داریم که بابایش شهید شده است؟ دانشگاه شاهد. چقدر دانشجو داریم که بابایش جانباز است یا آزاده و اسیر بوده است؟ چقدر دانشجو داریم که بسیج دانشجویی است؟ آخه بسیج دانشجویی ها یک قدم از دیگران نزدیکتر هستند. اینها شاخه اولی ها هستند ما چه کرده ایم؟ 50 هزارتا هم در دانشگاهها هست به فرض یک درصد. ما می رویم منبر و یک سخنرانی می کنیم و تمام، بعدش هرچه می خواهد بشود بشود. عین اینکه یک کبریت را نگه می داریم تا خاموش شود و هیچی به هیچی.

5– لزوم کار تشکیلاتی کردن

و لذا است سالها است که هیئت رزمندگان راه افتاده است ولی یک تشکیلاتی ندارد. الان هم که شما تشکیلات شده اید آمده اید اینجا یک روز یا دو روز یا کمتر یا بیشتر صحبتهایی و … زن اگر هنرمند باشد از پوست پرتقال مربا درست می کند. پیغمبر ما هنرمند بود، از سفید و سیاه یک امت اسلامی درست کرد. امام از همین ارتشی هایی که به ما گلوله می زدند جانم فدای رهبر درست کرد! اینجا که دور هم جمع می شویم باید ببینیم چه کنیم که از هیئت رزمندگان علت مبقیه درست کنیم. حالا این بچه مسلمانها جمع می شوند و شما هم یک تک سخنرانی می کنید! چندتا کتاب به اینها داده ایم که اینها بخوانند و مسابقه بدهند و امتحان بدهند. تا حالا شده که غیر از سخنرانی، کتابخوانی هم به اینها القاء شده باشد. من نمی شناسم ها شاید هم شده است. اگر شده بگویید اینها شده که من دیگر رد شوم و چیز دیگری بگویم. این مسأله مورد غفلت واقع شده است. حالا که دور هم جمع شده اید خودتان طراح باشید. از سپاه کمک بگیرید اما به سپاه تکیه نکنید چون اگر بند به سپاه بشوید سپاه یک روز پول می دهد یک روز نمی دهد، یک روز راننده می فرستد یک روز نمی فرستد. به دولت هم نمی شود تکیه کرد. پستهای دولتی دوام ندارد.  اینکه می گویم یعنی خودتان تصمیم بگیرید. همه ی موجودات مثل خورشید است یعنی از نور خورشید استفاده بکن اما به نور خورشید نگاه نکن که کور می شوی. از حوزه استفاده بکنید من طلبه ی حوزه بوده ام بالاترین مدرک یعنی سطح 4 را هم به من داده اند اما هیچ وقت.. اصلا توفیق من به خاطر این است که هیچ وقت گوش به حرف حوزه نداده ام.

6- باید زحمت کشید و کار کرد

من جوان بودم 15 ساله که طلبه شدم الان 55 سال است که طلبه ام، خبر نداشتم پنجشنبه آمدم مدرسه دیدم هیچ کس نیست! حوزه ی علمیه ی کاشان. گفتم امروز مگر کسی نمی آید؟! گفتند پنجشنبه سلسله ی جلیله تعطیل است! گفتم که آخه بازار و خیابان که باز بود!؟ گفتند نه آخه اینها سلسله ی جلیله اند! گفتیم خب حالا ما می شود درس بخوانیم و گوش به حرف سلسله ی جلیله ندهیم؟ ما مثل همه ی طلبه ها درس خواندیم و پنجشنبه ها مباحثه ی تفسیر گذاشتیم. نتیجه اش شد تفسیر نمونه، چندتا طلبه شدیم زیر نظر آیت الله مکارم، پنجشنبه ها صبح و از آن 27 جلد تفسیر نمونه در آمد که تا الان 70 یا 80 بار چاپ شده و به چند زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است. جمعه ها مباحثه ی نهج البلاغه داشتیم. بسم الله علی اصغر چند ماهشه؟ شش ماه. نهج البلاغه چندتا خطبه دارد؟ هیچ کس بلد نیست!! حضرت علی علیه السلام در هیئت رزمندگان در آخوندهایش غریب است!! الان کار ما به جایی رسیده که وقتی می گویند آقای قرائتی! یک استخاره بگیر، لای قرآن را باز می کنم میاد الجوار الخنس و اللیل اذا عسعس می بینم بلد نیستم، دوباره باز می کنم میاد صنوان و غیر صنوان باز هم بلد نیستم دوباره باز می کنم می آید و لما قضی زید منها وطرا کمی فکر می کنیم می بینیم باز هم بلد نیستم، می گوییم شما صدقه بدهید ان شاء الله خیر است!! آن وقت دور هم که می نشینیم ژست میگیریم؛ دغدغه های مقام معظم رهبری!! حفظ انقلاب!!  تو قرآن خدا را بلد نیستی، نهج البلاغه را هم بلد نیستی، برای اینکه یک نونی بخوری می گویی دغدغه های مقام معظم رهبری، فردا هم حقوقت را قطع کنند نمی گویی! ببین ما مشکل در خودمان است. مردم را بپزید، داغ نکنید. قانونش چیست؟ هر داغی سرد می شود ولی هیچ پخته ای خام نمی شود. سربازها را باید بپزید، هیئت رزمندگان شاخه های نزدیک است، ما باید پایمان را روی اینها بگذاریم و با اهرم اینها به طرف شاخه دومی ها برویم. اصلا هیئت رزمندگان هنر نیست، سخنرانی در هیئت رزمندگان مثل هل دادن ماشین در سرازیری است. در سرازیری هر پیرزنی بی ام وِ است! گفت بگیر و ببندش بده دست من پهلوان! خب اگر گرفتیم و بستیمش چه نیازی به تو داریم؟!! هیئت رزمندگان بچه جبهه ای ها هستند دیگه، بچه جبهه ای ها که کاری ندارند. هنر این است که غیر جبهه ای ها را بسازید.

مرد این است که تارک الصلاة را نماز خوان کند، برای هیئت رزمندگان که کاری نکردید! توی سرازیری هلش دادید. این مهم نیست. یک وقت خوشحال نشوید که در هیئت رزمندگان هستید. اگر از هیئت رزمنده ها سکو درست کردید برای شاخه های دور، اگر از آن 50 هزار رجایی جوان، اگر نهاد رهبری از آن 50 هزارتایی که گفتم در دانشگاه هست، اگر از آنها.. اگر از پوست پرتقال مربا درست کردید، آن مهم است.

7-  نباید فقط دنبال حزب اللهی ها بود

من یک وقت خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ایشان رفته بود اصفهان و برگشته بود و در میدان امام اصفهان استقبالی و فلانی و .. من خدمتشان رسیدم و گفتم آقا! ببخشید من یک مقدار رک می خواهم حرف بزنم، این جمعیتی که اصفهان آمدند اگر یک ضد ولایت فقیه هم در یک خیابان دیگر پیدا شود ضد انقلابها دور او جمع شوند یک چنین جمعیتی هم در اصفهان هست ها یک وقت شما با این استقبالها تکیه نکنید، در مملکت ناراضی هم داریم. بعد گفتم ما پنج رقم آدم داریم؛ بعضی آدمها مثل توت هستند. درخت توت تا تکانش بدهی توتهایش می ریزد، اینها این بچه بسیجی ها هستند، تا می گی قدقامت الصلاة همه می آیند مسجد. جمعه، جماعت، جبهه، اینها مثل توت شیرین هستند و با یک تکان می افتند. بعضی ها مثل انار هستند؛ انار اگرچه میوه ی حلال زاده ای است ولی با تکان دادن نمی ریزد و باید دانه دانه چید. بعضی ها مثل گل هستند؛ هم باید دانه دانه چید و هم تیغ دارد. بعضی ها مثل نارگیل هستند؛ اصلا در دسترس نیستند و بالا هستند. حالا وقتی می روی بالا، دورش تار بسته، تار را برداشتی، پوستش سفت است، این تمکین نمی کند. پیر در می آورد ولی اگر حوصله کنی می بینی او هم قلب سفیدی دارد، او هم مواد قندی دارد. بعضی ها مثل گردو هستند؛ کوچک است و پشت برگها مخفی می شود و چوب هم به کله اش بزنی پایین نمی آید. ما پنج جور آدم داریم؛ توتی، اناری، گلی، نارگیلی، گردویی. این سلسله ی جلیله فقط دنبال توتی ها هستند. بنده می روم در مسجد می گویم قد قامت الصلاة هر کس آمد که آمد، هر کس نیامد باسمه تعالی به درک الله اکبر!! این هنر نیست، هیئت رزمنده ای ها نزد من هیچ امتیازی ندارند. شما در سرازیری هُل می دهید. اگر ناراحت می شوید نگویم.

8- هیئت رزمندگان سکویی شود برای تربیت رزمنده های جدید

هنر شما این است که همان کاری که مطهری با من کرد که من را شناخت و معرفی کرد به امام و معرفی کرد به صدا و سیما و الان 35 سال است هرچه از این یاد می گیرند ثوابش مال او هم هست بیایید از این کارها بکنید. بیایید ببینید از هیئت رزمنده ها چه سکویی می توانید درست کنید، از توتی ها سکو درست کنید برای اناری ها، از هیئت رزمنده ها برویم سراغ شاگرد اولی ها، هر کس شاگرد اول شد در منطقه مثلا حالا کاشان خودمان، کاشان ما الان چندتا شاگرد اول دارد؟ این شاگرد اولی ها را شناسایی کنید و یکی یک خودنویسی، دفتری، اهدایی هیئت رزمندگان به شاگرد اولی ها. این شاگرد اول که در دبیرستان است خبر از هیئت رزمندگان ندارد. چون شما در سالن دعای ندبه می خوانید، گریه می کنید، خبر ندارد.

یک کارهای جدید باید بکنید. یک وقتی آیت الله یزدی زمان شاه آمده بود اهواز برای تبلیغ. مریض شد و بردیمش بیمارستان. ما یک همشهری داشتیم به نام گل سرخی خدا رحمتش کند. ایشان هم منبری معروفی بود در خوزستان و رفت عیادت آقای یزدی و به رییس بیمارستان گفت آیت الله یزدی از فضلا از دانشمندان!! رییس گفت ببین من با نژاد آخوند عقیده ندارم! می گفت خیلی در ذوقم خورد چون من رفتم تعریف آقای یزدی را بکنم دیدم این به هیچ آخوندی عقیده ندارد. بعد گفت من یک آخوند خوب سراغ دارم، به خاطر او نه به خاطر تو و نه به خاطر آقای یزدی. یک آخوند خوب در عمرم دیده ام. می گفت ما حساس شدیم گفتیم می شود آن آخوند خوب را بگویی کیست؟ گفت بله. گفت من الان رییس بیمارستان هستم. درآمدم هم زمان شاه خوب بود. (قصه مال زمان شاه است) می گفت بچه ی ده ساله بودم. لوزه تنگ گرفتم، در بیمارستان آیت الله فیروز آبادی حضرت عبدالعظیم خوابیدم، آیت الله فیروز آبادی آمد دیدن من گفت سلام، آقا پسر! چته آقاجون؟ احوالی از من پرسید و گفت ان شاءالله خوب می شوی و یک یک ریالی آن زمان به من داد. می گفت با اینکه الان رییس بیمارستان هستم، حقوقم هم خوب است اما هنوز مزه ی یک ریالی از دهنم بیرون نرفته است! هنر دارید بروید اون یک ریالها را بدهید. ببین یک ریال امروز می دهد، کجا سر باز می کند!

9-طرح های جدید داشته باشید

هیئت رزمندگان جمع شدید آیا طراحی هم کرده اید که برای شاخه های دور چه کنیم. برای اناری ها و گلی ها و توتی ها و نارگیلی ها چه کنیم؟ یا همینطور مشغول کار خودمان هستیم؟طرح تازه ای دارید؟ کتاب تازه ای خواندید؟ یک کتاب موجود را معرفی کرده اید؟ این مراسمی که ما می گذاریم اینها خیلی هایش ما دلمان خوش است. من رفتم یک جایی دیدم این بچه پاسدارها را یک حمایل هایی گردنشان می کنند، و رویش نوشته بودند جانم فدای رهبر و هر کس هم می رفت احترام می گذاشتند. من این صحنه را که دیدم رفتم دفتر آقا و گفتم آقا این ولایت فقیه نیست که بچه ای که آقا را نمی شناسد، از سوادش، تبعیدش، ایثارش، اخلاصش، خانواده اش، زهدش، نمی شناسد یک حمایل گردنش بیندازی که جانم فدای رهبر! بنشین با این حرف بزن. ما الان خودمان مثل ارتشی ها شدیم، پاسدار می گیریم، راننده می گیریم، در را برایمان باز می کنند، پا بزنند، ادای ارتشی های قدیم را در می آوریم. بنا بود ما جوانها را آخوند کنیم، خودمان هم شدیم دولتی!

10- کار کردن روی قرآن

اول اینکه من شما را نمی شناسم. نمی دانم چند سال است که طلبه هستید، روحانی هستید، بین خود و خدا یک محاسبه بکنید الان هفت سال است؟ هفت جزء تفسیر دیده اید؟ دوازده سال است؟ سالی یک جزء تفسیر دیده اید؟ یعنی خداوند یک سی ام حق ندارد؟ این همه مجله می خوانیم، و تحلیل سیاسی و این همه سمینارهایی که می گذاریم. اصلا اگر می خواهید مردم انقلابی بشوند این انقلاب را به قرآن وصل کنید قبول می کنند. وصل به قرآن نباشد می گویند این حرفهای خودش را می زند. یک وقت امام فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است و حتی فرمود حفظ نظام از نماز.. من آن وقت گفتم اِ!! بعد گفتم خب امام دیگه .. انقلاب است مثل مادری که بچه اش را دوست دارد، ولی در ذهنم قبول نکردم یعنی برایم سنگین آمد که یعنی حفظ انقلاب از نماز واجب تر است. بعد در تفسیر که نوشتم دیدم عجب! قرآن این را می گوید که حفظ نظام از نماز واجب تر است! جمعه پیغمبر صلی الله علیه و آله نماز جمعه می خواند همه نشسته بودند یک طبل و دهلی آمدند جنس بفروشند. تمام اینهایی که پای سخنرانی بودند رفتند جز دوازده نفر. قرآن اینها را توبیخ کرد گفت و اذا رأوا تجارةً او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما نمی گوید ترکوها، یعنی ترکوا الصلاة یا ترکوا الخطبه نمی گوید اینها خطبه را رها کردند یا نماز را رها کردند بلکه می گوید رهبر را تنها گذاشتند. پیدا است که حفظ رهبر واجب تر است، رهبر الهی نباید تنها باشد. تنها گذاشتن رهبر بدتر از رها کردن نماز است! گفتم عجب! این حرف آقا ریشه ی قرآنی دارد.

11- استفاده از قرآن برای اثبات مدعاها

یک وقت یک نفر به امام یک نیشکی زد در روزنامه. آن زمان که امام فرمود شطرنج حلال است یکی از آقایان مقاله ای نوشته بود. امام فرمود چرا به من می گویید مگر من شطرنج را حلال کردم، آیت الله العظمی سید احمد خوانساری که در ورع او شکی نیست او هم گفته شطرنج حلال است. یعنی امام تا دید هلش دادند دستش را گرفت به آقای خوانساری. مثلا می خواهید در مورد ولایت فقیه بگویید، زور بزنید که بگویید ولایت فقیه مال امام خمینی است. خب اشتباه می کنید. بعد می گویند نه، مرحوم نراقی هم گفته است. باز هم اشتباه است! بابا بزن به خود پیغمبر، باز هم بالاتر برو به طرف موسی و عیسی، سوره ی مائده ببینید ولایت فقیه مال کیست؟ این آیه ی ولایت فقیه است در زمان حضرت موسی. در زمان حضرت موسی ولایت فقیه بوده است. ببینید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم انا انزلنا التوراة فیها هدی و نور یحکم بها النبیون حکومت می کند بر اساس همین تورات پیامبران الذین اسلموا بعد می گوید و الربانیون و الاحبار ربانیون و الاحبار یعنی علماء. یعنی علما بر اساس کتاب آسمانی حکومت می کنند. حکومت علما بر اساس کتاب آسمانی همان ولایت فقیه است. شما اگر ولایت فقیه را بند به وحی کنید زورش بیشتر است تا تحلیل سیاسی کنید. تحلیلهای سیاسی خیلی ها تحلیل است.

یک وقت یک شاعری شعری خواند:

بی تو مزرعه آب نخورد            بی تو شیشه می نخورد

گفتند یعنی چه؟ دادند به حوزه گفتند غرض توحید افعالی است یعنی بدون اراده ی خدا هیچ کاری نمی شود کرد. دادند به اداره ای گفتند رشوه است، تا رشوه ندهی کارت پیش نمی رود. دادند به بازاری گفتند پول است، بی پول و بی مایه فطیر است. دادند به عرفا گفتند انگیزه و عشق است، تا آدم عاشق نباشد کار صورت نمی گیرد. رفتند نزد شاعر گفتند خودت بگو غرضت چیست؟ گفت بی تو مزرعه آب نخورد غرضم بیل است. بی تو شیشه می نخورد غرضم قیف است! یعنی طرف بیل و قیف می گوید، آنها در توحید افعالی و رشوه و اینها هستند. خیلی از تحلیلهای سیاسی همینطور است. اصلا پایش به جایی بند نیست. خیالات و محاسبات و خطهای سیاسی هر کسی را به جایی می برد. اگر تحلیل سیاسی بند به قرآن بود، زور بر می دارد.

12– نمونه های استفاده از قرآن

من دو نمونه بگویم که وقتی به قرآن بند نشدیم، به چه بلایی می افتیم. این حدیث را شنیده اید که پیغمبر روزهای آخر عمرش فرمود هر کس از من طلبی دارد طلب کند، یک نفر گفت یا رسول الله یادته یه روزی چوبت به خطا رفت و به من زدی. فرمود یک نفر برود و چوب را بیاورد تا قصاص کند. این حدیث ضد قرآن است! امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی حرفی از ما شنید که ضد قرآن بود فاضربوه علی الجدار حتی نمی گوید فاترکوا نمی گوید رهایش کن میگوید بزنش، نمی گوید فاضربوه علی الارض چون زمین ممکن است گل باشد علی الجدار چون دیوار سفت است. چرا خلاف قرآن است؟ چون قرآن می فرماید فلله الحجة البالغه بالغ یعنی اینکه حجت خدا باید اتمام شود، اتمام حجت. یعنی حجتهای خدا نباید درز داشته باشد، اگر دست پیغمبر خطا کرد و چوب را زد، مخاطب پای منبر می گوید ببخشید اگر دست پیغمبر خطا کرد از کجا معلوم که چشمش خطا نکرده؟ از کجا بفهمیم زبانش خطا نکرده است؟ شما در ماشین نشسته اید یکی از لاستیکهای ماشین پنچر می شود شما می گویید آقای راننده! ببخشید لاستیک دیگری هم دارید؟ من دلواپس شدم، حالا یک لاستیک پنچر شد، زاپاس داشتی، اگر لاستیک دوم پنچر شد چه خاکی بر سرمان خواهیم کرد؟! اگر دست پیغمبر خطا کرد من از کجا بفهمم فکرش خطا نکرده؟ زبانش خطا نکرده؟ بالغ نیست اتمام حجت نیست، دغدغه هست. از همه گذشته قرآن می فرماید پیغمبر عصمت مطلقه دارد چشم پیغمبر معصوم است ما زاغ البصر زبان پیغمبر معصوم است و ما ینطق عن الهوی قلب پیغمبر معصوم است ما کذب الفؤاد پیغمبر عصمتش صد در صد است یعنی چه که دستش خطا کرده است؟! این حدیث قبول نیست. چون ضد قرآن است. رفتم خدمت مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی گفتم آقا این حدیث تو بورس هست و همه ی منبری ها هم می خوانند ولی ضد قرآن است. یک کم فکر کرد و خندید! گفتم خندیدید؟! خلاف می گویم؟ گفت نه. ضد فقه هم هست! گفتم من دیگه فقهی نیستم چطور؟ گفت اصلا قصاص مال کار عمدی است. کار خطایی قصاص ندارد. اگر پیغمبر دستش هم خطا کرد نباید قصاص کنید، قصاص مال کار عمدی است. ببین یک حدیثی که ضد وحی است، و ضد فقه است همه ی منبری ها می گویند، چرا؟ چون دستمان از قرآن خالی است. یک حدیث که می شنویم با قرآن متر نمی کنیم. این حدیث ادامه هم دارد که طرف کتف پیغمبر را بوسید و گفت دنبال بهانه بودم که تو را ببوسم. این معنایش بدتر می شود، یعنی ما پیغمبر را سر کار گذاشتیم، یعنی یک صحنه ای بازی کردیم که پیغمبر گول خورد! این که خیلی بد است.

یک حدیث دیگری که همه ی شما حفظ هستید و صد در صد ضد قرآن است و همه روی منبرها می گویند شعر مثنوی است. دید موسی آن شبانی را به راه، می رفت و ناله می کرد و نفرین حواله می کرد، ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را، بنده ی ما را ز ما کردی جدا، برو بگو هرچه دل تنگت می خواهد بگو. خب این شعر در کتابهای درسی آمده است و از تو بورس ترین شعرهای ایرانی در عام و خاص این شعر است. که صد در صد ضد قرآن است. چطور؟ قرآن در یک جا خیلی غضب خدا را مطرح کرده است. تکاد السموات یتفطرن نزدیک است آسمانها بشکافد. و تنشق الارض زمین شقه شقه شود. و تخر الجبال کوه تکه تکه شود. چه خبر است؟ مگه چه شده است؟ می گوید ان دعوا للرحمن ولدا گفتند خدا اولاد دارد، یعنی اگر کسی فکر کند خدا جسم است و اولاد دارد و زاد و ولد، حرف به قدری مزخرف است که زمین و آسمان بشکافد جا دارد. حالا یک چوپانی چرت و پرت می گوید، می گوید خدا جسم دارد، سرت را شانه کنم، چارقد سرت کنم، این از آن شعرهایی است که آسمان باید بترکد. موسی مبعوث شده است که جلوی این خرافات را بگیرد باید بگوید پدر! این حرفها را نزن. خدا باید به موسی احسنت بگوید که به وظیفه اش عمل کرده است اما این شعر می گوید خدا موسی را دعوا می کند! خب اگر بگوییم موسی! برو و بگو هر چه دل تنگت می خواهد بگو، یعنی چه؟ مثل اینکه به پلیس بگویند تو سر چهار راه بایست ولی هر ماشینی از هر سمتی رفت بگذار برود، یعنی چه؟ یعنی من بشکه ام. بعثت انبیاء یعنی کشک! از همه گذشته اینطور فقه آتش می گیرد چون فقه میگوید رو به قبله نماز بخوان، اگر ما درون را بنگریم و حال را پس هر کسی به هر طرف می خواهد نماز بخواند! ما قلبش را می بینیم. اصلا چرا نماز را عربی بخوانیم ما درون را بنگریم و حال را، به هر زبانی می خواهی نماز بخوان. اصلا چرا مکه برویم، یک جایی کعبه درست می کنیم و دورش به عشق خدا می چرخیم ما درون را بنگریم و حال را! دیگر هیچ چیز برای فقه باقی نمی ماند. هیچ چیزی برای بعثت انبیاء نمی ماند این شعر صد در صد ضد قرآن است.

13- کوتاهی ما در مورد قرآن و نهج البلاغه

ما یک مشکل بیشتر نداریم و آن هم اینکه دستمان از قرآن و نهج البلاغه کوتاه است. افتاده ایم به بولتنهای محرمانه و تحلیلهای سیاسی و شعر و اخبار و اینها و یک حجة الاسلام فلج هستیم.

شیوه ی تدریس چیست؟ شیوه ی توبیخ چیست؟ ما سه رقم علم داریم: علم نافع. موسی به خضر گفت من می خواهم بیاید شاگرد تو بشوم هل اتبعک اجازه می دهی دنبالت بیایم علی ان تعلمن مما علمت رشدا من می خواهم رشد پیدا کنم. اجازه بده من شاگردت بشوم. یک علم هم مضر است. آیه اش این است و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم. یک علم هم تحقیق و پژوهش لغو است. مثل اینکه پژوهش کنیم که اصحاب کهف ثلاثة رابعهم کلبهم؟ چهارتا بودند خامسهم کلبهم؟ هفت تا بودند ثامنهم کلبهم؟ حالا اصحاب کهف یا سه تا یا چهارتا یا پنج تا. یا الهیکم التکاثر رفتند قبرستان مرده ها را بشمارند ببینند فامیل کدام بیشتر است. الهیکم التکاثر سر شماری شما را اینقدر مست کرده است که حتی زرتم المقابر رفتید قبر پدرتان را بشمارید؟

برادران! من حرفم این است که یک نهضت قرآنی باید بشود یعنی آخوند خوب این است که هر جای قرآن را که مثل استخاره باز کرد دستت را روی هر کلمه ای گذاشتی بتوانی بگویی این آیه چه می گوید. مثلا الا عجوزا فی الغابرین این آیه چیست؟ ثم دمرنا الاخرین و امطرنا علیهم مطرا فساء مطر المنذرین. اگر ما قرآن را باز می کنیم و بلد نیستیم خودمان نور نداریم چون می گویند قرآن و نورا مبینا قرآن نور است. و آخوند بی قرآن یعنی آخوند بی نور و آخوند بی نور نمی تواند یخرج الناس من الظلمات الی النور باشد.

14- ملاک های مرجع با استفاده از قرآن

یک وقت آیت الله العظمی گلپایگانی یا آیت الله العظمی اراکی از دنیا رفته بودند من می خواستم در مورد مرجعیت صحبت کنم. گفتم می گویند مرجع تقلید باید اعلم باشد، اتقی باشد، علم و تقوا دو اصل هست روی چشم ما و در رساله ها هم نوشته است بروید و ببینید کیست. اما من به عنوان یک معلم قرآن بخواهم مرجع تقلید تعیین کنم، قرآن غیر از علم و تقوا یک چیزهای دیگری هم دارد مثلا در قرآن می فرماید ترهبون به عدوکم دشمن خدا را باید بترسانید! بعضی ها ممکن است خیلی ملا باشند اما از اول عمرشان تا آخر عمرشان یک تشر به دشمن خدا نمی زنند. ترهبون در وجود این آقا نیست. ملا هست ولی ترهبون ندارد. قرآن جای دیگر می گوید اشداء علی الکفار، این اشداء علی الکفار در وجودش نیست. قرآن می فرماید لیغیظ بهم الکفار کفار باید به غیظ بیایند نه غضب. غضب چند درصد است ولی غیظ یعنی سر رفت در قرآن غضب الله داریم ولی غاظ الله نداریم. چون غیظ یعنی پر شود. خدای بی نهایت که پر نمی شود. لیغیظ بهم الکفار کفار را به غیظ بیاورند. پس علم و تقوا روی چشم اما ترهبون سقوط نکند. یک نفر را مرجع نکنیم که نتواند به عدوالله یک تشر بزند.

خدمت آیت الله فاضل لنکرانی رسیدم گفت بله من این را از تلویزیون شنیدم ولی هر چه فکر کردم دیدم هیچ فقیهی این حرفها را نزده است. بعد فکر کردم دیدم هیچ فقیهی هم نمی تواند رد کند. این آیه قرآن است مگر می شود رد کرد؟

شنیدم یک بزرگی اخیرا حرفی زده است که این وحدت بین شیعه و سنی وحدت بین نور و ظلمت است و اینها، زنانی هستند در لباس آخوندی این حرفها را می زنند. خب بزرگ باشد، برای خودش بزرگ است، بزرگتر از او خالق این آقا گفته است تعالوا الی کلمة سواء قرآن می گوید با یهودی ها هم وجوه مشترک دارید، با مسیحی ها هم وجوه مشترک دارید. به یهودی ها و مسیحی ها می گوید یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ما مشترکاتمان را می گوییم نگفتیم شیعه سنی و سنی شیعه بشود! تعالوا الی کلمة سواء آیه ی قرآن است. بزرگ هر چه هم بزرگ باشد پایین می ماند.

15-لزوم مطالعه تفسیر

برادران اگر آمدید دور هم جمع شدید یک کار تازه ای بکنید، از طریق هیئت رزمندگان سراغ شاخه دومی ها بروید، یک دور تفسیر مطالعه کنید. یک وقت صد میلیون به من دادند برای تفسیر. من با آقای بوشهری صحبت کردم که یک خانه بخریم برای کسی که یک دوره تفسیر دیده باشد، پیدا نکردیم. یعنی 17 هزار نفر کفایه خواندند ولی یک نفر کتاب خالق را نخواندند. برای ما کتاب مخلوق مهم است نه کتاب خالق! ما باید گریه کنیم. یک دوره تفسیر ببینید. آیات جبهه و جنگ. الان اگر از من پرسیدند که بهترین آیه برای جبهه و جنگ چیست؟ من می گویم و العادیات ضبحا. هیچ آیه ای به این اندازه زور ندارد. چون آدم اگر کسی را دوست داشته باشد می گوید قربونت برم. خیلی که دوست داشته باشد می گوید قربون کفشهایت. اگر گفت قربون خاک زیر کفشت این پیداست خیلی او را دوست دارد. خدا نمی گوید به رزمنده ها قسم، می گوید به اسب رزمنده قسم، آن هم اُه اُهِ اسبش. ضبحا یعنی اُه اُه. عادیات جمع عادیه و عادیه اسبی است که می دود. به جان اسبانی که زیر پای رزمنده می دوند و به اُه اُه افتادند. تازه می گوید والموریات قدحا موریات جمع موریه است به معنای اسب که سمش به سنگ می خورد و جرقه می زند می گوید به آن جرقه ی سم اسبی که زیر پای رزمنده هست والموریات قدحا.

نماز این هیئت رزمنده ها درست است؟ من پشت سر یکی از این دونه درشتها نماز می خواندم دیدم می گوید سبحان ربی الاعَلی و بحمده (به جای اینکه عین را سکون بدهد فتحه می داد) من به او تذکر دادم دیدم خیس عرق شد گفت تا حالا نمازم غلط بوده! استاد کفایه بود! نماز اینها درست است؟ یکی یک کتاب اسرار الصلوة خوانده اند؟ السلام علینا و علی عباد الله الصالحین عباد الله الصالحین کیا هستند؟ نمی دونم. پس به کی سلام می دهی؟ نمی دانم. چند سال است سلام می دهی؟ از اول تکلیف تا حالا. از اول تکلیف می گوییم سلام بر عبادالله الصالحین ولی نمی دانیم این عبادالله الصالحین چه کسانی هستند. غیر المغضوب علیهم، مغضوب علیهم چه کسانی هستند؟ نمی دانم. ضالین چه کسانی هستند؟ نمی دانم. روی نماز کار کنید. همه ی رزمنده ها را دعوت کنید که اینها در فامیلشان پرچمدار نماز باشند. اگر هیئت رزمندگان شرکت کند ولی در نماز مسجد محل شرکت نکند البته اینطور نیست ولی اگر خدا نکرده باشد معلوم می شود که هیئت رزمندگان هم یک دکان است! چون فقط هیئت رزمندگان می رود و بقیه ی هیئتها نمی رود.

16- اثر تبلیغ خصوصی بیشتر است

یک مقدار هم خصوصی صحبت کنید. من وقتی به تلویزیون رفتم فکر کردم نعمتی است و هر چه بخواهم یک شبه به همه ی مردم ایران می گویم بعد دیدم نه تبلیغ خصوصی اثری دارد که تبلیغ عمومی ندارد. امام دو بار خصوصی با من صحبت کرد این را یادم هست ولی صحبتهای میلیونی حسینیه ی جماران که ضبط شد و پخش شد را یادم رفت. گاهی ما طلبه ها خصوصی .. این جمله ای که ایشان فرمود که پدرم از مرحوم رشاد گفته بعد از منبر ولو 5 دقیقه باش .. اصلا تریاکی ها چرا موفق هستند؟ تریاکی ها که اینترنت ندارند، ماهواره و مجله ندارند، هیئت ندارند، آنها خانه به خانه می روند و تریاکی درست می کنند ما یک سخنرانی عمومی داریم.. قرآن بخوانم قرآن می فرماید پیغمبر! قانع نشو به سخنرانی عمومی و کان رسولا نبیا خب رسولا نبیا مال بین المللی تو است و کان یأمر اهله بالصلوة با خانمت هم خصوصی صبحت کن وأمر اهلک بالصلوة سخنرانی عمومی .. فحش هم همینطور است فحش خصوصی اثرش از فحش عمومی بیشتر است. یک دیوانه آمد در مسجد کاشان که پر از جمعیت بود گفت پدر سوخته ها! همه خندیدند. دید می خندند گفت مادر سوخته ها! باز خندیدند هر چه فحش داد خندیدند. رفت جلوی تک تک اینها و گفت به تو بودم، به تو بودم، به تو بودم … تا گفت به تو بودم بلندش کردند از مسجد بیرونش انداختند و من از این دیوانه یک نکته ای آموختم که سخنرانی عمومی فایده ندارد. گاهی اوقات باید بگویی به تو بودم.

آدمها مختلف هستند. نمی شود گفت من پزشک هستم، وارد بیمارستان شدم و به همه ی مریضها از دم یکی یک سرم دادم! هر بیماری یک چیزی می خواهد. ما روی منبر که می نشینیم چند رقم قیافه داریم؛ قیافه های عاشق که انگار می خواهد حرف را بخورد، قیافه های مغرور که انگار از دماغ فیل افتاده اند، قیافه های بی تفاوت، قیافه های فراری که می خواهد در رود، باید دید این چطور است. با منبر قانع نشوید. اینکه سخنرانی کنیم و برگردیم، کافی نیست بلکه گاهی باید خصوصی صحبت کنیم.

هیئت دولت هم همینطور است. من چند بار هیئت دولت رفته ام که برای نماز کمک بگیرم کمکم نکرده اند اما یواشکی با یک وزیر که می نشینم می گوید آقای قرائتی چی می خواهی که بهت بدهم؟ یعنی تک تک می دهند ولی جمعی نمی دهند. چون اگر جمعی بدهم آن وزیر می گوید چرا به من ندادی به قرائتی دادی؟ ولی اینطور هیچ کس نمی فهمد.

به هر حال یک دور تفسیر بخوانید، اینها اکسیژن است شبی با قرآن یعنی شبی با اکسیژن، اکسیژن شبی ندارد. در جلسه هایتان منبرهایتان قرآنی باشد، قرآن را باز کنید دو آیه بخوانید و تفسیر کنید. حرف من نیست خدا به پیغمبر می فرماید می خواهی سخنرانی کنی قرآنی سخنرانی کن لتبین للناس ما نزل الیهم این آقا رفته روی منبر خواب می گوید! حضرت عباسی خواب ما نزل است؟ تاریخ ما نزل است؟ شعر ما نزل است؟ روضه ما نزل است؟ شعر و خواب و قصه بگویید اما نه اینکه همه ی منبر شعر و خواب و قصه باشد. 50 درصد منبر قرآن باشد بقیه اش را خواستید شعر و قصه بگویید. لتبین للناس ما نزل الیهم. محور کلاسهایتان و سخنرانی ها یتان قرآن باشد.

مواظب هم باشیداین رزمنده ها خودشان را بهتر از دیگران ندانند، نه اینطور نیست. این هم خطرناک است.

خدایا کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.

تنها دعایی که واجب است اهدنا الصراط المستقیم است که روزی ده بار می گوییم.

یک دیدگاه

  1. سخنرانی بینهایت عالی ای بود.
    خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
    بنده روانشناس هستم . و روزانه حداقل با 20نفر عمومی و خصوصی صحبت میکنم.
    تلنگر جدی ای خوردم.
    امیدوارم خداوند توفیقم دهد بتوانم از قرآن برای مطالبم کمک بگیرم.
    خدا انشاالله حاج آقای قرائتی و هرکس دیگه ای که دارند خالصانه خدمت میکنند رو حفظ کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *