moharram99-imam-hosain

متن سخنرانی دکتر رفیعی – ارتباط با اهل بیت – محرم 98

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام حسین (علیه السلام) / متن سخنرانی دکتر رفیعی – ارتباط با اهل بیت – محرم 98

متن سخنرانی دکتر رفیعی – شب ششم محرم 98

     یکی از راه های رشد و ترقی در جامعه، که در روایات و زیارتنامه های ما آمده است ارتباط با اهل بیت و همگام بودن با اهل بیت است. چون مردم نسبت به اهل بیت سه دسته هستند:

1- عده ای از اهل بیت جدا می شوند. در زیارتنامه ها و روایات به اینها می گویند مارق که توضیح می دهم.

2- عده ای همراه اهل بیت هستند و هرچه آنها گفتند گوش می کنند. نه جلو می افتد نه عقب می افتند. به اینها می گویند لاحق. که همان اهل رشد هستند.

3- عده ای هم کوتاهی می کنند به اینها می گویند زاهق. این همان است که در زیارت جامعه می گوییم فالراغب عنکم مارق هر کس از شما روی گرداند منحط است. مارق به تیری که از کمان در می رود می گویند مرق به خاطر همین هم به خوارج نهروان می گویند مارقین چون اینها اصلا امیرالمؤمنین را کافر می دانستند. نه اینکه قبول نداشتند بلکه میگفتند کافر است. حتی حاضر بودند قبرش را بشکافند و جنازه اش را بیرون بیاورند و خودشان می گفتند آتش بزنیم. به همین جهت هم قبر حضرت امیر یک قرن مخفی بود. فالراغب عنکم. راغب درست است رغبت معنای مثبت دارد ولی وقتی با عنکم متعدی می شود معنایش منفی می شود. فالراغب عنکم مارق هر کس از شما دوری کرد این مارق است مثل تیری که از کمان در رفته این ساقط و منحط است. و اللازم لکم لاحق. هر کس گفت فمعکم معکم ما با شماییم. بگویید حلاله حلال، بگویید حرامه حرام، بگویید صلح بگویید جنگ ما کاملا مطیع هستیم. من اطاعکم فقد اطاع الله. اینها را می گویند لاحق یعنی رشد، یعنی اهل الحاق. و المقصر فی حقکم زاهق اگر کسی از شما انکار نکرد مثل اولی ها، همراه شما هم نبود مقصر بود، در مورد شما کوتاهی کرد، منکر نبود مثل دسته اول و مرید هم نبود مثل دسته دوم، کوتاهی کرد این می شود زاهق، نابود است. ان الباطل کان زهوقا یعنی نابود می شود. این سه تا را ما امشب کمی توضیح بدهیم.(صوت سخنرانی شب ششم محرم)

1- دسته ی اول کسانی که مارق هستند. فالراغب عنک مارق کسانی که از شما اعراض می کنند، دوری می کنند. اینها چند دسته هستند:

بعضی ها اصلا امام را قبول ندارند. یا کار پیغمبر را قبول ندارند. خب پیغمبر معصوم است معصوم که خطا نمی کند. مثلا در جنگ حنین داشت غنیمت تقسیم می کرد. یک نفر از همینها که بعدا در جنگ نهروان به دست امیرالمؤمنین کشته شد، آمد جلو گفت یا رسول الله! اعدِل درست تقسیم کن، عدالت را رعایت کن! حلال و حرام نکن!! به کی داری میگی؟! پیغمبر است مثل این است که شما به پزشک بگی درست طبابت کن! خب تو چه کاره ای؟ تو طبیبی؟ تو درس خوانده ای؟ تو مریضی. پیغمبر یک نگاهی به او کرد فرمود ویحک ان لم اعدل فمن یعدل چی می گویی اگر من عادل نباشم چه کسی روی این کره ی زمین عادل است. من اصلا برای عدالت آمده ام. یکی بلند شد گفت آقا اجازه بده من این را بزنمش، این خیلی پررو است. آقا فرمود کاریش نداشته باش. این آخرش به تعبیر من با همین حرفها سر خودش را به باد می دهد که همینطور هم شد و در جنگ نهروان کشته شد. این می شود فالراغب عنکم. ما بحثمان این شبها همین است دیگر، رشد، رکود و انحطاط. حالا فعلا داریم انحطاطی ها را می گوییم. کسانی که الراغب عنکم. امام را نمی شناسد، جایگاه امام را نمی داند. بعد از غدیر که 18 ذی حجه بوده خب اخبار یواش یواش رسید به شهرها که حضرت علی علیه السلام جانشین پیغمبر شده است. یکی از همین مسلمانها به نام نعمان بن حارث وقتی شنید بلند شد با عصبانیت آمد خدمت پیغمبر. گفت یا رسول الله! امرتنا بالصلوة فصلّینا گفتی نماز بخوان، خواندیم. گفتی روزه بگیر گرفتیم، گفتی جهاد، گفتی حج. تا حالا من نه نگفتم. ولی این یکی را قبول ندارم که شما پسر عم خودت را جانشین خودت بگذاری. یا خودت انتخاب کردی، یا خدا. دو حالت دارد. اگر خودت انتخاب کردی من قبول ندارم. البته این حرف هم اشتباه است چون خدا در قرآن گفته هرچه پیغمبر گفت خدا گفته وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ. اگر هم خدا انتخاب کرده طاقت ندارد که مرحوم علامه ی امینی می گوید خودش می گوید یک سنگی بیاید و من بمیرم ولی ولایت علی را نبینم!! اینقدر آدم لجوج می شود. سوره ی معارج اینجا نازل شد که قرآن می فرماید سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ. یک نفر خودش تقاضای عذاب کرد و اتفاقا از بین هم رفت و به درک واصل شد. اینها می شوند فالراغب عنکم. البته اینها درجه هایشان با هم فرق می کند مثلا خوارج نهروان که بعدا به آنها می گفتند حروریه چون در یک منطقه ای به نام حروراء بودند. یکی از اصحاب امیرالمؤمنین عبدالله بن خباب بن ارت است. خباب که پدرش هست، از کسانی است که عاشق پیغمبر بود. به خاطر اسلام چقدر شکنجه شد، چقدر آهن داغ روی شکمش گذاشتند. پدرش آدم بسیار متدین، مؤمن که چقدر به خاطر اسلام شکنجه شد. بچه هایش هم مثل پدرشان. یک پسر مؤمن متدین دارد عاشق امیرالمؤمنین به نام عبدالله بن خباب بن ارت. خانمش می رود در کوچه های کوفه که باردار هم بود. خوارج محاصره اش کردند، آدم های احمق، آدم های متحجر که شما شبیهش را در داعشی ها می بینید. آدم هایی که خشکه مقدس نادان، این را بستند آوردند. گفتند رابطه تان با علی چگونه است؟ گفتند ما عاشق علی هستیم. این را گرفتند و به درختی بستند. خرمایی از درخت افتاد یکی از اینها برداشت بخورد، آن یکی زد روی دستش گفت حرام است مال مردم است!! عبدالله بن خباب بن ارت خنده اش گرفت. گفت شما ما را دستگیر کردید، می زنید اینها حرام نیست ولی یک خرما حرام است. می خواهم بگویم گاهی چطور بعضی ها حساسیت روی یک چیز کوچک دارند ولی … جلوی خانمش سر از بدنش جدا کردند. بعد هم شکم خانمش را دریدند و بچه را بیرون انداختند و بعد هم زنش را شهید کردند. سه تا قتل نفس، سه تا مسلمان به جرم محبت امیرالمؤمنین. چهار زن دیگر را همان روز شهید کردند. آمدند خدمت آقا گفتند چرا نشستید؟! امروز شش نفر شهید شدند این هم عبدالله بن خباب یار صدیق شما، زنش، بچه ی بی گناهش!! آقا یک نفر را فرستاد برای مذاکره، فرمود به آنها بگو دست از این کارها بردارید. رفت، او را هم کشتند.

moharram-rafiei-imam-hosain
متن سخنرانی دکتر رفیعی – ارتباط با اهل بیت – محرم 98

     امیرالمؤمنین لشکر کشید و چهار هزار نفر را از بین برد. که خودش فرمود ده نفرشان باقی ماندند. فرمود کسی غیر از من نمی توانست این فتنه را بخواباند. خیلی هاشون حافظ قرآن بودند، آثار سجده به پیشانی داشتند. فرمود کسی غیر از من نمی توانست جلوی فتنه ی خوارج را بگیرد. عرض کردم چیزی شبیه جریان های داعش که شما می بینید در جنگ نهروان کمیل می گوید من یک شب در کوفه با امیرالمؤمنین قدم می زدم صدای قرآن می آمد اینقدر این قاری قشنگ قرآن می خواند که من را میخکوب کرد. آقا فرمود چیه ایستادی؟ گفتم گوش بدهید خیلی قشنگ قرآن می خواند. فرمود این قرآن در دهانش هست، هیچ در دلش نیست. بیا برویم. میگوید آمدیم. در جنگ نهروان رسیدیم به یک کشته ای. امیرالمؤمنین آمد بالای سر این کشته فرمود این را می شناسی؟ گفتم نه. فرمود همان است که نصف شب ایستادی گفتی بگذار قرآنش را گوش بدهم، این همان قاری نصف شب است!! خب اینها می شود فالراغب عنکم. اگر کسی راغب یعنی اعراض از اهل بیت کرد نتیجه اش این می شود که مواردش هم کم نیست. حتی گاهی جلوی پیغمبر هم می ایستادند. یعنی شما نگاه کنید مثلا ماه رمضان رسول خدا برای فتح مکه از مدینه آمده بیرون، خب ماه رمضان است و اینها مسافر، روزه را باز کردند. عده ای از همین ها گفتند ما روزه مان را باز نمی کنیم. حضرت فرمود جایز نیست!! اینها گفتند باشه، حیف است!! بابا! پیغمبر دارد می گوید!! فسماهم رسول الله عصاة فرمود شما عصات هستید یعنی نافرمان. خیلی از این نمونه ها هست. خون جگرهایی که ائمه ی ما از این آدمهای احمق نادان خوردند در طول تاریخ که چه اتفاقاتی افتاده است که یکی از اینها صبح عاشورا آمد خدمت امام حسین به نام محمد بن اشعث که آدم بسیار خبیثی است، همین است که مسلم را دستگیر کرد، دروغگو، خائن پدرش هم مثل خودش بود. خیلی امیرالمؤمنین را اذیت کرد. این همان است که به مسلم امان داد و بعد خیانت کرد. صبح عاشورا آمد اباعبدالله ایستاده بود گفت یا حسین! فکر نکن تو نزد خدا حرمتی داری چون پسر پیغمبری!! آقا این آیه را خواندند که انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت این آیه در مورد ما است. گفت نه، شما مصداق این آیه نیستید چون بر امیر شورش کردید و شروع کرد این اراجیف را گفتن. امام حسین نفرینش کرد. فرمود خدایا حرمت ما را به این نشان بده. رفت یک جایی برای دستشویی کردن، عقرب او را نیش زد و عاقبت به همین درد به درک واصل شد. در کربلا نتوانست بجنگد. به خاطر همین عقرب زدگی شدید که امام نفرینش کرد. یکی از همین هایی که صبح عاشورا آمده بود نزد امام حسین من زبانم نمی چرخد بگوید واقعا!! خبیث عبدالله بن حوضه. اباعبدالله قسمتی از خیمه هایش را گودال کنده بود و آتش داخل آن ریخته بود که دشمن نتواند از پشت حمله کند. سی هزار آدم هستند و اینها هشتاد نود نفر بیشتر نیستند. باید مدیریت کرد. به قول یک آقایی که کتابی نوشته مدیریت امام حسین در کربلا. می گوید بهترین مدیریت را امام حسین داشته. هفت هشت ساعت با این هفتاد هشتاد نفر مقابل سی هزار نفر ایستاد. بله اگر اینها را محاصره می کردند اینها را دستگیر می کردند و یکی یکی گردن می زدند. اینطور هم می شد اما برنامه ریزی ای کرد که به بهترین شکل دشمن تحقیر بشود. آمد گفت حسین! برای خودش آتش درست کردی؟ صبر کن ما شما را می کشیم به جهنم ملحق می کنیم!! یک چنین توهینی به امام حسین کرد. آقا نفرینش کرد فرمود اللهم خذه بالنار همین آتش دنیا بگیرش. همه دیدند پایش غلطید اسبش انداختش در آتش و صبح عاشورا به درک واصل شد. عبدالله بن حوضه. چون به امام جسارت کرد قلب امام را شکست. فالراغب عنکم. هر کسی از شما اهل بیت رغبت کرد. حالا ببینید تفاوت هم نمی کند یکی تا هشت تا نه تا بیاید بالا و بگوید من بقیه را قبول ندارد. نه دوازده امام. امام هشتم فرمود علی بن ابی حمزه ی بطائنی را وقتی گذاشتند داخل قبر گفتند امامت کیست؟ گفت امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، شمرد تا امام کاظم. گفتند بعد؟ بعدش را دیگر قبول نداشت. علی بن ابی حمزه ی بطائنی واقفی است، هفت امامی است، منکر امامت امام رضا است. به خاطر مال دنیا امام رضا را انکار کرد. آقا فرمود تمام قبرش آتش شد به خاطر انکار ما. خود امام رضا فرمود یعنی خود موسی بن جعفر به امام رضا فرمود هر کس تو را انکار کند مثل این است که حضرت علی را انکار کرده است. من جحدک کمن جحد علی بن ابی طالب.

پس مردم سه دسته اند: یک گروه فالراغب عنکم آنهایی که از اهل بیت اعراض می کنند، مخالفت می کنند. اینها منحط هستند اینها مارق هستند.

2- اما یک دسته المقصر فی حقکم؛ کوتاهی می کنند درباره ی شما. من یک آیه قرآن میخوانم این کوتاهی روشن بشود. حضرت عیسی پیغمبر خدا است. بعد از حضرت موسی آمده از قوم بنی اسراییل. خدا هم معجزات زیادی به او داده است از جمله اینکه مرده زنده می کرد. حضرت موسی عصا می زد دریا می شکافت اما مرده زنده کردن خیلی مهم است. بیماری های لاعلاج را شفا می داد. اصلا خلق می کرد!! از این بالاتر. خلقت که دیگر کار مستقیم خدا است یخلق ما یشاء اما خدا این قدرت را به حضرت عیسی داده بود که با گِل پرنده درست می کرد، می دمید، پرنده حرکت می کرد. اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر خلق می کرد. البته باذن الله. یحیی و یمیت، بابا خدا می میراند، خدا زنده می کند ولی به اذن خدا حضرت عیسی می گفت احیی من زنده می کنم. ایشان هم قبول داشتند مردم. دقت کنید مقصر را می خواهم بگویم. منکرش هم نبودند، پیغمبرشان هم بود. یک روز آمدند خدمت حضرت عیسی گفتند ببین، قوم بنی اسراییل و حضرت موسی برایشان از آسمان غذا می آمد قرآن می گوید من و سلوی می آمده است. پرنده های بریان شده، غذاهای مخصوص. چون اینها سالها در بیابانها سرگردان بودند، غذا برایشان از آسمان می آمد. یهودی ها به ما فخر می فروشند که ما همان هستیم که برایمان از آسمان غذا می آمد دقت کنید عبارت را سوره ی مائده آیه ی 112. می خواهم کوتاهی کردن را بگویم. آن سقف ضعف اعتقادات را بگویم. آمدند نزد حضرت عیسی گفتند هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدةً من السماء حضرت عیسی! خدا بلد است برای ما از آسمان مائده بفرستد؟ می تواند؟ اِ!! این چه حرفی است؟!! می تواند یعنی چه؟ این مثل این است که یک پزشکی مثلا سرطان را درمان می کند، شما بروید نزد او بگویید ببخشید ما سرما خوردیم، شما بلد هستید یک قرصی به ما بدهید؟! آقا؟!! این سخت ترین بیماریها را دارد معالجه می کند. به پیغمبر شما قدرت داده مرده زنده می کند، مائده چیه؟!! دوتا مرغ از آسمان فرستادن مگر کاری دارد؟ مگر برای مادرش حضرت مریم نمی فرستاد؟ هر روز نمازش تمام که می شد غذا برایش حاضر می شد. هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدةً من السماء آیا خدا می تواند؟ این یعنی کوتاهی، یعنی ضعف شناخت، یعنی قدرت خدا را درک نکردن.

     یک وقت یک آقایی مریض بود و خیلی هم مریضی اش سخت بود. من رفتم بیمارستان. به بچه هایش گفتم من دارم می روم حرم منبر، برایش دعا می کنم امن یجیب می خوانم. یکی از آنها گفت فکر نکنم اثری داشته باشد. این بابای ما خیلی اوضاعش خراب است!! این خودش اعتقاد ندارد به دعا. خود این ضعف است. گفت امن یجیب برای این مریضی های ساده و اینها خوب است بابای ما وضعش خیلی خراب است. این چه نگاهی است؟! هل یستطیع ربک خیلی حضرت عیسی ناراحت شد. این نهایت بی ادبی است. می دانید چه گفت؟ گفت اتقوا الله ان کنتم مؤمنین. خجالت بکشید، از خدا بترسید. هل یستطیع یعنی چه؟ خدا می تواند یعنی چه؟ شما تا به حال رفته اید پیش پزشک بگویید می توانی درد من را درمان کنی؟ این حرفها نیست. جالب است این نکته را نمی دانم شنیده اید یا نه. خودشان بعد عذرخواهی کردند. گفتند جناب عیسی! خب شما از خدا بخواه، ما که بلد نیستیم، شما که می گویید اشتباه گفتید، شما بگویید.

     آقایان خواهران سرتاسر قرآن 160 تا دعا دارد تقریبا. تمام دعاهای قرآن هم اولش یا رب است یا ربنا. ربنا افرغ علینا، ربنا آتنا فی الدنیا، رب زدنی فقط یک آیه در قرآن هست که دوتا اللهم دارد ربنا هم دارد دیگر در قرآن نداریم. آن هم همین دعا است که حضرت عیسی برای اینکه این بی مهری و ضعف اینها را جبران کند گفت اللهم ربنا انزل علینا مائدة هیچ پیغمبری اینطور دعا نکرده است ها. پیغمبر خود ما رب زدنی علما، فقط ایشان گفت علتش این است که آنها بی ادبی کرده بودند. اللهم ربنا انزل علینا مائدة من السماء خدایا لطف کن از آسمان برای ما غذا بفرست، ما عید می گیریم ها، تجلیل میکنیم ها. تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا این دعا در قرآن منحصر به فرد است.

rafiei-moharram
متن سخنرانی دکتر رفیعی – ارتباط با اهل بیت – محرم 98

     من الان دیدم کتاب هایی در بازار که بعضی در ایران چاپ شده بعضی در خارج، بعضی از این روشنفکرها چاپ کرده اند فرستاده اند در ایران و ترجمه شده و در بازار هست که ائمه را در حد یک مرجع تقلید پایین آورده اند. امام عالم بوده عادل بوده … به راحتی آقا کتاب نوشته علم غیب امام حسین را منکر شده است. چرا؟ چون بلد نبوده توجیه کند که چطور می شود امام می داند شهید می شود ولی کربلا می آید. ببین شما وقتی یک مسأله ی ریاضی … ما یک دوستی داشتیم قدیمها که مدرسه می رفتیم این کتابهای ریاضی صفحه هایی که سخت بود پاره می کرد. فردا که مدرسه می آمدیم می گفت خواهرم اینجا را پاره کرده است. بلد نبود حل کند، صفحه را پاره می کرد که گیر نکند. آقا شما یک مسأله ی سخت را پای تخته پاکش میکنی که حل نمی شود! صدها روایت دارد ام سلمه هم بلد بود به امام حسین گفت بیا این شیشه ی خاک پیغمبر به من داده گفته شما شهید می شوی این می شود خون. ابن عباس هم می دانست به امام حسین گفت پدرتان امیرالمؤمنین از صفین عبور می کرد فرمود شما اینجا شهید می شوی. آن وقت شما برای اینکه نمی توانی … می خواهی بگویی امام حسین برای حکومت می رفت؟ خب اگر برای حکومت می رفت باید خبر نداشته باشد از شهادت. تمام روایات علم غیب ائمه را منکر می شود برای توجیه یک باور غلط. خب برو یاد بگیر که می شود امام علم داشته باشد کربلا هم برود. هیچ اشکالی ندارد چون علم مانع تکلیف نیست. رزمنده ای که روی مین می رود و میدان را باز می کند مگر نمی داند شهید می شود؟ شهید فهمیده که زیر تانک می رود مگر نمی داند که شهید می شود؟ تو این را از شهید فهمیده اگر سؤال میکردی جوابت را می داد. گاهی اوقات علم به شهادت به خاطر اثری که دارد مانعی ندارد. نتوانسته لذا الان خیلی ها راحت می گویند در مثلا حرم امام رضا جای روشن … آقا یعنی چه به امام رضا می گویی بچه ی من را شفا بده؟! پدر آمرزیده! شما نزد یک پزشک می روی می گویی جان من و جان بچه ی تو. چه مانعی دارد؟ همه ی کارها به دست خدا است جای تردید نیست اما گاهی انسان کار را به یک فاعل پایین تر هم نسبت می دهد. یک معاون اداره کار شما را انجام می دهد میگویی رییس انجام داد. حضرت عیسی زنده می کند می گوید من زنده کردم، من خلق کردم، این شرک نیست؟! روشنفکری ها گاهی باعث می شود درک مقام امام نشود. ببینید در زمان حضرت عیسی یک گروهی بودند مستجاب الدعوه، معروف بودند. هر کس مریض می شد می رفت در خانه ی اینها، چهل روز دعا می کرد، شفا می گرفت. آقا یک مدتی حنایشان رنگ نداشت یعنی هرچه دعا می کردند فایده ای نداشت. به یکی شان گفتند برو نزد حضرت عیسی که با خدا حرف می زند، پیغمبر است. به او بگو آبروی ما دارد می رود، ما در این شهر معروف به مستجاب الدعوه بودیم، از بس مؤمن و متدین بودند. آمدند خدمت حضرت عیسی ایشان گفت باشد. گفت خدایا یک چنین سؤالی اینها دارند. خدا فرمود عیسی! اینها به بعضی از کارهای تو شک دارند، نه به نبوت تو. بلکه تو را پیغمبر می دانند اما به بعضی از کارهای تو شک و تردید دارند. حضرت آمد و به آنها گفت. گفتند راست میگویی، ما مدتی بود به معجزات تو شک کرده بودیم. ببینید منکر عیسی نبودند منکر نبوت نبودند، منکر معجزه نبودند، شک روی معجزه داشتند!

     آقایان خواهران شیطان منکر خدا نیست، به خدا قسم خورده است می گوید بعزتک. منکر قیامت نیست می گوید الی یوم یبعثون. شیطان منکر یک حرف خدا است آن هم اینکه میگوید من به آدم سجده نمی کنم، شد کافر. شما چه کشتی را یک جا زیر آب کنی، چه یک سوراخ در آن ایجاد کنی، یواش یواش زیر آب می رود. می گوید آقا من همه ی دین را قبول دارم جز خمسش! انگار همه ی دین را قبول نداری. انکار یک حکم دین با انکار همه ی دین مساوی است. چون اگر اینطور باشد سنگ روی سنگ بند نمی شود. انکار ها. یک وقت یکی می گوید من خمس نمی دهم این بحث دیگری است، این انکار نیست. یک گناهی است که خودش می داند و خدا. من نماز نمی خوانم. شما نماز نمی خوانی کافر نیستی اما تارک منکر کافر است. اما اگر کاهلی می کند کاهل کافر نیست اما تارکِ منکر کافر است.

     پس یکی از راههای رشد با اهل بیت بودن است اللازم لکم مثل ابی یعفور گفت آقا اگر بگویی حلال است می گویم حلال است اگر بگویی حرام است می گویم حرام است. مثل عبدالعظیم حسنی درود خدا بر او زانو می زد خدمت امام هادی می گفت آقا! هرچه شما بگویی. آقا به او فرمود مرحبا بک بارک الله به تو. انت ولینا حقا. مثل همین شهدای کربلا ببینید شما نافع بن هلال. به امام حسین عرض کرد هرچه شما بگویید. نوالی من والاک نعادی من عاداک. از همه بالاتر مصداق اللازم لکم لاحق اباالفضل العباس علیه السلام است. شما نگاه کنید به او می گویند سقایی کن، می گوید باشد. می گویند نگهبانی بده، می گوید باشد. میدان نرو، می گوید باشد، مهلت بگیر میگوید باشد. شما یک نباشد از عباس شنیدید؟ یک نباشد!؟ آخه کسانی که کربلا بودند کسی امان نامه نداشت، فقط او امان نامه داشت. مطیع مطیع مطیع. یک فرمانده ی شجاع رشید بنام، تا عصر عاشورا بماند داغ علی اکبر ببیند، همه ی داغهایی که امام حسین دیده همه را عباس هم دیده است. آن وقت بعد بیاید بگوید برادر من بروم میدان؟ بگوید نه برو آب بیاور. شما باشید چه می کنید. من هرچه در تاریخ گشته ام در مدینه در مکه حتی یک سؤال و پرسشی از امام حسین که مثلا چرا از این طرف می رویم از آن طرف برویم. حتی همینهایی که آدمهای خوبی هستند گاهی یک سؤالی از امام حسین پرسیده اند اما اباالفضل المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام

     حرف امشبم تمام، رشد، رکود، انحطاط. مصداق این سه تا است الراغب عنکم مارق، کسی که از شما اعراض کرد سقوط کرد. و اللازم لکم لاحق کسی که با شما بود ملحق شد والمقصر فی حقکم زاهق آن هم که در حق شما کوتاهی کرد، منکر نبود اما آنطور که باید شما را نشناخت او هم زهوق و بطلان در زندگیش هست

خدایا به آبروی اهل بیت شناخت و معرفت و همراهی اهل بیت را به همه ما عنایت بفرما.

     خیلی این دعا را بخوانید اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام خیلی بگویید ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین اینش مهم است چون فمعکم معکم لا مع غیرکم. این باور ما است و اعتقاد ما است هیچ تعصبی هم نداریم چون اینها معصوم هستند عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس لذا اگر ما نمازی هم می خوانیم که اصل نماز برای خدا است اما بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضه و لکم المودة الواجبه

شب ششم ماه محرم است و شب جمعه و شب زیارتی قبر اباعبدالله علیه السلام.

     مرسوم این است که امشب را از قاسم بن الحسن علیه السلام ذکر مصیبت می خوانند. چه جوانی، چه نوجوانی!! سیزده سال نزد عمو بزرگ شده بود. عمو باباشه. شب عاشورا به او قول داده است. احلی من العسل. اما ابی عبدالله روز عاشورا به پسر خودش فورا اجازه داد بعضی ها هم یک کم التماس کردند تا به او اجازه داد. اما هرچه کرد به قاسم بگوید برو، زبانش نچرخید. هی التماس می کرد، عمو برم؟ آخر دستهایش را باز کرد و در بغلش گرفت. من نمی دانم چقدر در بغل هم گریه کردند که هر دو غش کردند. غشی علیهما. تاریخ این جمله را در مورد هیچ کسی ننوشته فقط در مورد این دو نوشته غشی علیهما.

لاله ی سرخ پرپرم قاسم

سیزده ساله یاورم قاسم

تا تن پاره پاره ات دیدم

تازه شد داغ اکبرم قاسم

عموجان هنوز خیلی نگذشته که صورت به صورت اکبرم گذاشتم

سخت باشد مرا که همچو تویی

جان دهد در برابرم قاسم

عظم الله علی عمک عموجان یک روز جلوی چشمم بابات امام حسن جان داد، لخته های خون از گلویش بیرون آمد. امروز هم تو داری جلوی من دست و پا می زنی. عموجانم

من تو را بوده ام به جای پدر

امام حسین اینا را بزرگ کرده، اینها یتیم بودند.

من تو را بوده ام به جای پدر

تو به جای برادرم قاسم

هر وقت دلم برای امام حسن تنگ می شد تو را می دیدم

لب تو خشک و چشم من دریاست

این بود داغ دیگرم قاسم

کربلا ابی عبدالله کاری با قاسم کرد که با هیچ شهیدی نکرد. جوان خودش که روی زمین افتاد جوانها را صدا زد. بعضی های دیگر را بغل کرد و آورد. اما دوست و دشمن دارند نگاه می کنند ابی عبدالله خم شد سینه ی قاسم را به سینه چسباند. وضع صدرا علی صدره عزیز برادرم…

مزد حسن را به تو پرداختند

اسب به گلگون بدنت تاختند

کاش نمی دید عمو پیکرت

تا که برد هدیه بر مادرت

صلّی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الامّه

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *