محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – قسمت دهم

خانه / پیشنهاد ویژه / محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – قسمت دهم

بزرگ‌ترين دشمن محبت خداوند و جهاد و شهادت در راه او، علاقه به دنياست. اين دو با هم نمي‌سازند… ما بايد بکوشيم که اين روحيه را در خودمان تقويت کنيم تا در دل ما محبت خدا بر تعلقات ديگر غالب شود.

محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – قسمت دهم

     عده‌اي از حواريين حضرت عيسي علي‌نبيّنا‌و‌آله‌وعليه‌السّلام خدمت ايشان عرض کردند چه خوب است خدا سفره‌اي آسماني بر ما نازل کند تا از آن تناول کنيم و اين روز عيدي براي مردم اين زمان و آينده باشد؛ البته تعبيرشان مؤدبانه نبود و گفتند: هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء× تَكُونُ لَنَا عِيداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا؛ آيا خدا مي‌تواند سفره‌اي از آسمان نازل کند که ما از آن تناول کنيم و اين روز را عيد بگيريم؟ حضرت عيسي علي‌نبيّنا‌و‌آله‌و‌عليه‌السّلام در مقام دعا، تعبير را اصلاح کردند و گفتند: پروردگارا! يک مائده آسماني براي ما نازل بفرما که نشانه‌اي از قدرت و عظمت تو باشد! خداوند نيز اين سفره را نازل کرد.

     با توجه به اين داستان، اين سوال قابل طرح است که اگر نازل شدن يک سفره غذا از آسمان، موجب عيدگرفتن اولين و آخرين مي‌شود، آيا جا ندارد به‌خاطر برکاتي که هزاران هزار بار از آن سفره غذا بالاتر بوده و خداوند متعال در اين ايام مبارک پيروزي انقلاب اسلامي بر امت ما نازل فرموده است، اين روزها را عيد بگيريم؟ بايد اين نعمت‌هاي الهي را به خاطر داشته باشيم و برگزاري جشن‌ها، شادي‌ها، دعاها و اعمال عبادي به شکرانه اين پيروزي‌ها، کمترين وظايفي است که بايد در مقابل اين نعمت‌هاي عظيم الهي انجام دهيم. اميدوارم خداي متعال به همه ما هم شناخت نعمت‌ها و هم توفيق شکرگزاري‌ آن‌‌ها را مرحمت بنمايد.

مروری بر مطالب گذشته

     گفتیم براي محبت پیدا کردن به خدا بايد زمينه‌هاي روحي و رواني آن فراهم شود. باید انسان بداند که خداوند دوست‌داشتني‌ترين موجود است تا کم‌کم محبت در دل او ثبات پيدا کند و از محبان و مريدان خدا شود. سپس به بخشي از آثار و لوازم محبت – طبق آن‌چه از آیات و روايات استفاده مي‌شد – اشاره کرديم و گفتیم که تحصیل بسیاری از این آثار آسان‌تر از خود محبت است و مترتب شدن آن‌ها بر مرتبه نازله‌اي از محبت، موجب تقويت تدریجی آن مي‌شود. ضمنا گفته شد که اثر طبيعي محبت اين است که وقتي انسان کسي را دوست مي‌دارد، مي‌خواهد محبوب نیز او را دوست بدارد. اين اثر به‌گونه‌اي است که گاهي محب از احساس محبت محبوب، لذتي مي‌برد که از هر چيز ديگري بالاتر و ارزشمندتر است و تحمل هر گونه سختي‌ و گرفتاري را برايش آسان مي‌کند.

کارهايي که خدا دوست دارد

     يکي از شيوه‌هاي تربيتي قرآن کريم اين است که وقتي مي‌خواهد نسبت به صفتي تمجيد و تحريض کند، مي‌فرمايد: اين چيزي است که خدا دوست دارد. در مقابل هرگاه مي‌خواهد مردم را از چيزي دور کند، مي‌گويد اين را خدا دوست ندارد. اين آيات به ما می‌گويد فطرت شما طالب اين است که کاري کنيد که خداوند شما را دوست بدارد، و بايد بدانيد که اگر اين کار را انجام بدهید، خدا دوست‌تان نمي‌دارد. افزون بر اين‌، در ادبيات قرآني شيوه‌اي کم‌نظير رعايت شده است که در بسياري از آيات يک رابطه متقابل بين بنده و خداوند برقرار مي‌کند و مي‌گويد: رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛[1] يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ؛[2] خداوند از چنين مردمي راضي است و آن‌ها نيز از خدا راضي‌اند. توجه به اين آيات، ما را در افزون ساختن محبت خدا و هم‌چنين اطمينان از محبت او به ما، ياري مي‌کند. خوب است صفاتي که خداوند فرموده آن‌ها را دوست دارد‌، احصا کنيم و بکوشيم آن‌ها را در خودمان تقويت کنيم. نتيجه اين مي‌شود که هم محبت ما به خدا بيشتر مي‌شود و هم خدا ما را بيش‌تر دوست خواهد داشت.

محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – قسمت دهم

جهاد

     گاهي ممکن است برخي با توجه به بحث‌هاي گذشته که بيشتر درباره عبادت، مناجات، ذکر و گريه بود، تصور کنند که انسان ايده‌آلي که خدا مي‌‌خواهد، انساني است که شب تا سحر بي‌خوابي کشيده و با رنگي زرد، بي‌رمق و بي‌حال، تسبيحي در دست گرفته و ذکر مي‌گويد. خيال مي‌کنند اسلام، چنين کسي را مي‌خواهد و از اين غفلت مي‌کنند که همين اسلام است که در آيه چهارم از سوره صف مي‌فرمايد: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ؛[3] خداوند کساني را دوست دارد که در راه او همچون سدي پولادين صف کشيده و جهاد مي‌کنند. در اين آيه خداوند نمي‌گويد که همچون بنيان مرصوص بجنگيد يا اگر اين طور باشيد خوب است و خدا دوست دارد؛ بلکه مي‌فرماید: کساني هستند که در راه خدا اين چنين مي‌جنگند که هيچ تزلزلي پيدا نمي‌کنند و آن چنان در مقابل دشمن به هم جوش خورده‌اند و مقاومت مي‌کنند که هيچ شکستي برنمي‌دارند. همچنين در جاي ديگر مي‌گويد: فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا.[4]

     سيره پيغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات‌الله‌‌عليهم‌اجمعين نيز بيان‌گر فضيلت و اهميت جهاد است. الگوي کامل اين فضيلت براي ما شيعيان حضرت سيدالشهدا عليه‌السلام است؛ الگویی که هيچ کم و کسر ندارد. او چهره‌اي نيست که رنگ زردي دارد و به زور نفسي مي‌کشد و ذکري مي‌گويد. شخصيتي است که همه چيزش را براي خدا داده، در ميدان جنگ وقتي فرزندان و برادرانش کشته مي‌شوند هر لحظه برافروخته‌تر و بانشاط‌تر مي‌شود و با توجه به اين‌که هر لحظه به محبوب خود نزديک‌تر مي‌شود، عزمش جدي‌تر وصورتش زيباتر مي‌گردد. بنابراين ما بايد همه ابعاد اسلام را در کنار هم بگذاريم و براي گرفتن برنامه عملي از کساني بهره ببريم که بر همه معارف اسلامي احاطه دارند، نه از کساني که يک‌سونگر هستند و اسلام را از يک دريچه مي‌نگرند و تنها دسته‌اي از روايات را مي‌بينند و از مطالب ديگر غفلت مي‌کنند. البته انسان‌ها از نظر معرفت، همت، ايمان و تقوا بسيار متفاوت‌اند، ولی بالاخره کساني نیز هستند که به يک بُعد از ايمان بيشتر مي‌چسبند و از چيزهاي ديگر غفلت مي‌کنند. حال يا فراموش می‌کنند و يا چون با مزاجشان نمي‌سازد، از آن‌ها تغافل مي‌کنند. به هر حال قرآن مي‌فرمايد: خداوند کساني را که اين چنين براي جهاد در راه خدا آماده هستند و مي‌جنگند، دوست دارد و يک سوره از قرآن نیز به‌خاطر همین آیه به نام صف ناميده شده‌است.

     البته در سراسر قرآن مردم به صورت‌هاي مختلف به جهاد و قتال در راه خدا ترغيب شده‌اند، اما جنگ چيزي نيست که ايجاد زمينه‌اش به‌دست ما باشد و مطلوب باشد كه جنگ به‌راه بيندازيم. آن‌چه براي امروز ما اهميت دارد اين است که اين روحيه در افراد تقويت شود که اگر امروز از طرف امام زمان عجل‌الله‌فرجه‌الشريف يا نائب ایشان امري صادر شد که جبهه‌ها را پر کنيد، همه با افتخار و عاشقانه شرکت کنند؛ همان عشق و محبتي که در اولين سال‌هاي دفاع مقدس، نسبت به اسلام و انقلاب در دل مردم پديد آمده بود و با يک اشاره امام زندگي‌، همسر و فرزند خود را رها مي‌کردند و به جبهه‌‌ها مي‌رفتند. اين روحيه مهم است. انسان بايد چنان آمادگي داشته باشد که وقتي گفتند به پيش! معطل نباشد. همان‌گونه که در احوالات علماي گذشته نقل کرده‌اند که روزهاي جمعه با اسب و شمشير در بيابان تمرين مي‌کردند تا اگر امام زمان ظهور فرمودند و فرمان جهاد دادند، آماده جهاد باشند.

     اين روحيه مهم است؛ البته اين روحيه شرايطي دارد و دلبستگي به مسائل زندگي ـ حتي آن‌هايي‌ که في‌الجمله مطلوب است ـ از اين آمادگي مي‌کاهد. به عنوان مثال در اسلام محبت پدر، مادر، فرزند و همسر ممنوع نيست، اما اگر مانع از آمادگي براي جهاد در راه خدا بشود، با ايمان نمي‌سازد؛ قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَ أَبْنَآؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَ مَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ؛ِ[5] اگر پدران، فرزندان‌، همسران، اموال، کاخ‌ها و سرمايه‌هاي‌تان مانع به جهاد رفتن شما مي‌شود؛ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ. هشداري است که خدا از اين حالات خوش نمي‌آيد. حواستان جمع باشد که نبايد اين‌ها مانع از جهاد بشود! این کار نشانه اين است که شما اين‌ها را بيشتر از خدا دوست مي‌داريد. اين روحيه بدي است و با ايمان نمي‌سازد. کف ايمان اين است که انسان، خدا را بيش از چيزهاي ديگر دوست بدارد؛ البته سقف ايمان اين است که محبت اصيل جز به خدا تعلق نگيرد و انسان همه چيزهاي ديگر را هم براي خدا بخواهد. این مرتبه‌اش از کلاس ما بالاتر است و کسي مثل امام حسين عليه‌السّلام را مي‌خواهد که مي‌فرمود:

تركت‏ الخلق‏ طرّا فى هواكا                  وأيتمت العيال لكى أراكا

     حداقل، باید تلاش ما بايد اين باشد که دلبستگي‌هاي دنيا مانع انجام وظيفه ما نشود. اين است که بزرگ‌ترين دشمن محبت خداوند و جهاد و شهادت در راه او، علاقه به دنياست. اين دو با هم نمي‌سازند. در روايتي چنين نقل شده است که همان‌گونه که جهان دو خدا ندارد و معبوديت دو خدا امکان ندارد، محبوبيت دو خدا هم معني ندارد و نمي‌شود هم خدا را دوست داشت و هم چيزي که خدا دوست نمي‌دارد. بنابر اين اگر کسي خدا را دوست دارد، نمي‌تواند دنيا را دوست داشته باشد، و تعلق به خوشي، راحتي و آسودگي با عشق خدا نمي‌سازد. اين است که ما بايد بکوشيم که اين روحيه را در خودمان تقويت کنيم تا در دل ما محبت خدا بر تعلقات ديگر غالب شود. البته گاهی ممکن است برای یک شخص خاص يک واجب کفايي با واجبی اهم تزاحم داشته باشد. مثلا از آن‌جا که رهبری جامعه برای امام از هزار جهاد واجب‌تر بود، ایشان خود در دفاع هشت‌‌ساله شرکت نکردند.

     حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه اين روحيه تقويت می‌شود. هنگام جهاد نظامي، خود فضا و حال و هواي جامعه به تقویت این روحیه کمک مي‌کند. مثلا وقتی در دوران جنگ، پيكر‌هاي پاك شهدا را به شهرها می‌آوردند، مردم خون‌شان به جوش مي‌آمد و عواطف‌شان تحريک مي‌شد و آماده‌تر مي‌شدند. به‌خصوص وقتی شهید از دوستان‌ و نزديکان‌ آن‌ها بود، تصميم‌شان براي شرکت در جهاد بيشتر مي‌شد. فرمايشات امام و آيات و روایاتی که ایشان مي‌خواندند به همراه تبعیت بزرگان ديگر از ايشان، آن فضاي ملکوتي را درست کرده بود و در پرتو آن، آفت‌ها و پليدي‌ها از بين مي‌رفت.

محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – قسمت دهم

انواع جهاد

     بنابراین خود فضای جنگ سازنده است؛ البته بين حق و باطل هميشه جنگ است و هيچ‌گاه جنگ بين آن‌ها تمام نمي‌شود. فقط صورت جنگ تغيير مي‌کند. جنگ گاهي نظامي، گاهي فکري، گاهي اقتصادي و گاهي سياسي است. قرآن نیز مي‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ.[6] دادن مال نیز نوعی جهاد است؛ يعني جهاد اقتصادي نیز داريم. جهاد فکري نیز داريم. همان‌گونه که جنگ نرم نیز داريم؛ جنگی که خطر آن بسیار بیشتر و مهم‌تر از جنگ سخت است. همه مسایلی که درباره جهاد گفتیم، در اين ميدان‌ها نیز مصداق پيدا مي‌کند. در صدر اسلام نیز چند سالي مسلمان‌ها در شعب ابي‌طالب محصور بودند. دشمنان حتي اجازه نمي‌دادند که به آن‌ها نان و آب برسد. گاهی شبانه اميرمؤمنان به همراه چند نفر ديگر، مشکی آب و مقداري غذا برای آن‌ها می‌آوردند. اين امتحان بسيار بزرگي است. سنت خداوند اين است و برای کساني که مي‌خواهد آنها را رشد دهد، چنين امتحان‌هايي پيش مي‌آورد.

گرفتاری‌ها و زمینه تضرع در پیشگاه خدا

     خداوند در آيه 94 سوره اعراف مي‌فرمايد: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ. مضمون آيه اين است که ما براي هيچ قومي، پيغمبري نفرستاديم، مگر اين‌که آن قوم را به سختي‌ها و گرفتاري‌ها مبتلا کرديم تا شايد به طرف خدا بروند و تضرع (گريه و زاري) کنند. وقتي رفاه و آسايش است، لذت‌هاي دنيا انسان را مست مي‌کند، اما گرفتاري و سختي‌‌ها انسان را رام و متواضع مي‌کند و به راه خدا مي‌فرستد. خداي متعال بندگانش را مي‌شناسد. حال که براي هدايت آن‌ها پيغمبر فرستاده است، آن‌ها را دچار سختي مي‌کند تا برایشان زمينه رواني تضرع در پيشگاه الهي فراهم شود. در آیه 42 سوره انعام این مضمون با تعبیر یتضرعون آمده‌است و سپس علت عدم تضرع را قساوت قلب بيان مي‌کند؛ فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ.[7]

     اين مسأله هميشه هست. يک روز جهاد نظامي است. يک روز حصر در شعب ابي طالب است. يک روز صحراي کربلاست و يک روز زندانی شدن موسي‌بن‌جعفر سلام‌الله‌عليه. دنيا يعني همين. هر روز رنگي از اين فتنه‌ها و بلاها براي مردم پيش مي‌آيد و آن‌هايي که قساوت ندارند، تحت تأثير اين عامل قرار مي‌گيرند و پشيمان مي‌شوند و توبه مي‌کنند و نصيحت‌هاي انبيا را مي‌پذيرند؛ اما آن‌هايي که قساوت گرفته‌اند، به انبيا مي‌گويند که شما چه کاره هستيد؟ اصلا به شما چه؟ حضرت شعيب به مردم سفارش مي‌‌کرد که کم‌فروشي نکنيد؛ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[8]. از اين مطلب ساده‌تر، قابل قبول‌تر و نافع‌تر براي مردم چه مي‌شود گفت؟ مي‌گفت: دود اين کم‌فروشي به چشم خودتان مي‌رود. تو امروز کم مي‌فروشي، فردا جنسي از ديگري مي‌خري، او نيز کلاه سر تو مي‌گذارد. وقتي رعايت نکردن انصاف و عدل باب شد، امروز تو بي‌انصافي مي‌کني، فردا ديگري در حق تو بي‌انصافي مي‌کند. آن وقت همين گراني‌ها و تورم‌ها پديد مي‌آيد و دود آن در چشم مردم ضعيف به‌خصوص حقوق‌بگيراني که درآمد ثابتي دارند، مي‌رود. اما قوم او گفتند: اين فضولي‌ها به تو نرسيده؛ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء[9]؛ تو برو نمازت را بخوان! چه کار داري به اين کارها؟! تو که در مسائل اقتصادي و سياسي تخصص نداري؛ شما آخوندها برويد درس خودتان را بخوانيد!

وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ !

     ناصحان را به بي‌سوادي، کم‌فهمي، کج‌فکري و چيزهايي از اين قبيل متهم مي‌کنید و دوست نمي‌داريد کسي به شما نصيحت کند. مي‌گوييد که انتقاد را دوست داريد و حق با مخالف است، اما دروغ مي‌گوييد. حتى طاقت شنيدن يک انتقاد نرم را نداريد. علما، بزرگان، کساني که وارث اين انقلاب هستند، و خانواده‌هاي شهدا به شما نصيحت مي‌کنند که گول آمريکا را نخوريد و دنبال اين راحتي خيالي نرويد! و به اين رفاه دروغيني که به شما وعده مي‌دهند، نخواهيد رسيد. تازه اگر به آن برسيد نيز نمي‌ارزد كه عزت اين مردم را بفروشيد، خون‌هاي هزاران شهيد را در طول اين سي و چند سال به باد دهيد، براي اين‌که چند روز، چند دلار از پول‌تان را به شما برگردانند! زهي حماقت!

     ارزش‌هاي خدا را يادتان نرود! مردم براي چه انقلاب کردند؟ امام براي چه انقلاب کرد؟ مردم براي چه اين همه کشته دادند؟ آيا براي اين‌ بود که نانشان ارزان بشود؟! چرا آن مادر، خود به قامت سه جوانش کفن پوشاند و آن‌ها به جبهه ‌فرستاد و حتي نگذاشت يک قطره اشک از چشمش بيرون بيايد؟ آيا براي شکمش بود؟! چرا ما داريم ارزش‌ها را فراموش مي‌کنيم؟ بدتر اين‌ که کارهايمان را به پاي امام و رهبري نيز بگذاريم و بگوييم کاري که ما مي‌کنيم پيروي از امام و مقام معظم رهبري است!

 اعاذنالله و اياکم ان‌شاءالله.

[1]. مائده 119

[2]. مائده 54

[3]. وقتي فلزات را با هم جوش می‌دهند، غالبا آن جوش محکم‌تر از خود آن فلز می‌شود و به چنين جوشي مرصوص مي‌گويند.

[4]. نساء 95

[5]. توبه 24

[6]. توبه 111

[7]. انعام 43

[8]. اسراء 35

[9]. هود 87

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *