مراحل رشد کودک از دید اسلام

خانه / مطالب و رویدادها / مراحل رشد کودک از دید اسلام

تا مكلف نبـوديـم, هيچ تكليفـى بـر ما بار نمـى كردنـد.سختگيريهاى قبل از بلوغ باعث خـواهد شد در كـودك نسبت به مسايل تربيتـى دلزدگـى و گاه تنفر ايجاد شـود. البته ايـن بـدان معنا نيست كه هيچ تلاشى در آگاهى دادن به فرزند نشـود

بنا به تقسيـم بنـدى كه در روايتـى از پيامبـر گرامـى اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم آمده است, مراحل رشـد به سه دوران تقسيـم مـى شـود: هفت سال اول, دوران سيـادت, هفت سـال دوم, دوران آمـوزش و هفت سـال سـوم, دوره وزارت در دوران سيـادت كـودك بـايـد تـدابيـرى انـديشيـد كه با دوره هاى بعدى متفاوت است و آن گـونه كه از نام آن پيدا است, مرحله آقايى و سيادت كـودك است. اين زمان بهتريـن و مناسبتـريـن وقت اثرگذارى در عقل و انـديشه و روح انسان است.
از نظر مذهبى نيز بذر هويت دينى و معنوى انسان در كـودكى كاشته مى شود, اما القاى مفاهيـم اخلاقى و مذهبى و فرهنگى ـ با توجه به حساسيت ايـن دوران ـ نبايد با شيـوه هاى مستقيـم و خشك آمـوزشـى صـورت پذيرد, بلكه بايد در قالبى شيريـن و با محتـوايى كودكانه انجام گيرد. ايـن موقعيت زمانى نيست كه كودك را وادار به انجام اصـول تربيتى كنند, بلكه بايد با شيوه غير مستقيـم و جذاب وضعى را ايجـاد كـرد تـا عملا از آمـوزشها تصـويـربـردارى كند.
در سيـره عملـى حضـرت امـام ايـن نكته به وضـوح ديـده مـى شـود. همسـر بزرگـوار ايشان بيان مـى كننـد: ((روحيه امام و حـركتها و صحبتهايشان بر بچه ها بسيار اثر مـى گذاشت; به خصـوص ديانت ايشان بسيار مـوثر بـود. بچه هاى من خيلـى متدينند و مـن از ايـن بابت شاكر به درگاه خدايم و مى دانـم كه همه اينها اثر وجود آقا است.
برخـورد و رفتار و ديانت و تقـواى ايشان بـر مـن نيز اثر داشته است, اما از نظر اخلاقـى بـر بچه هايـم بيشتر اثر گذاشته انـد … .( خانـم صديقه مصطفـوى, فرزند امام مى گـويد: ((مـن از نه سالگـى ايشان را تشخيص دادم. يادم است از بچگـى خيلـى كـم خـواب بـودم. چنديـن بار وسط شب بيدار مـى شـدم و مكرر نماز شب آقا را مى ديدم. خيلى از شبها مهتاب بود و مـن در مهتاب اشك چشم آقا را مى ديدم و ايـن براى مـن خيلى عجيب بود.( فرزند ديگر امام, خانـم فريده مصطفـوى در باره عدم سختگيرى امام در وظايف شرعى ـ قبل از سن تكليف ـ مى گويد:
((تا مكلف نبـوديـم, هيچ تكليفـى بـر ما بار نمـى كردنـد.( سختگيريهاى قبل از بلوغ باعث خـواهد شد در كـودك نسبت به مسايل تربيتـى دلزدگـى و گاه تنفر ايجاد شـود. البته ايـن بـدان معنا نيست كه هيچ تلاشى در آگاهى دادن به فرزند نشـود, زيرا در موارد مختلفـى كه از زندگى ايشان بيان مى شـود, حتـى در سخنرانيهاى آن بزرگـوار, به تربيت قبل از بلوغ و تمريـن در عبادات تإكيد شده است:
((بچه ها از هفت سالگـى نماز بخـواننـد. بچه ها را وادار به نماز كـن, تا وقتى نه ساله شدند, عادت كرده باشند.)) كـودك بايد در هفت سال اول زندگـى از آزادى كامل و منطقـى برخـوردار باشد. او را بايـد از دور مـراقبت نمود. ايـن دوره از زمان مـوقعيتـى نيست كه والـديـن از او تـوقع رفتار بزرگ منشانه داشته بـاشنـد, بلكه دورانـى است كه نه تنها بايد او بچگـى كنـد, بلكه گاه لازم است بزرگترها نيز خـود را تا حد كـودكـى تنزل دهند و با بيان و رفتـار كـودكـانه بـا او بـرخـورد كنند.
البته بايـد در نظر داشت آزادى كه به كـودك داده مـى شـود, كاملا منطقـى و بر پايه اصـول باشد و از او شخصيتـى لـوس و جمع گريز و متـوقع ساخته نشـود. 2بازى, ويژگى دوره كودكى2 يكى از خصوصياتى كه در دوره سيـادت كـودكـى بيشتـر به چشـم مـى خـورد و از اهميت ويژه اى برخـوردار است, بازى كودك است. به دوران قبل از دبستان, دوره بازى گفته اند و روانشناسان عقيده دارنـد: بازى تفكر كـودك است. او در اين موقعيت, كارى جز بازى نـدارد و ايـن امـر مـوجب مـى شود پرنشاط و پـرانرژى شود و فكر و استعداد او شكـوفا شـود. كـودك, در بازى به آرزوهايـش دست مـى يابـد. قـدرت استـدلال پيدا مى كنـد و نيروى تحليلـش تقـويت مـى گردد. بزرگتـرها نبايـد بازى كودكان را بى اهميت بشمارند و آن را تحقير كنند, بلكه خـود آنها نيز بايد در بازى كـودكان مشاركت داشته باشند. بازى با فرزندان فرصتى است كه والديـن در خلال آن ميزان هـوش و استعداد كـودك را مى سنجند.
برادر حضرت امام, مرحـوم آيت الله پسنـديده گفته است: ((امام در تمام امور حتـى در بازيهاى كـودكانه و امـور تفريحى و ورزشى از تمام همسالانـش بـرتر و از همه جلـوتـر بـودنـد.)) و مرحـوم حاج سيـداحمـد خمينـى فرزند بـرومنـد آن بزرگـوار نقل كرده است: [امام] در پرش طـول و ارتفاع, خـود در كودكى تمريـن داشتند و دو دست و يك پاى ايشان در اثر هميـن ورزشها شكسته بود. بيـش از ده جـاى سـر ايشـان و چنـد جـاى پيشـانـى ايشـان نيز شكستگـــى داشت.( يكـى از نزديكان حضرت امام نقل مى كند كه آن فرزانه روزگار در زمان كـودكـى فـرزنـدانشان بـا تمام كارهاى مهمـى كه داشتند, يك ساعت با آنها بازى مـى كردنـد و در برنامه ريزى امـور خـود به ايـن امـر تـوجه و عنايت داشتنـد. و حتـى از همان زمان كـودكـى به هنگام تفريح و بازى, برنامه اى ديگر پياده نمى كردند. (به بيان خانـم طباطبايـى: ((امام علاقه زيادى به كـودكان داشتند. ايشان هميشه نصيحت مـى كردنـد كه تا پيـش از مكلف شـدن, بچه ها را راحت بگذاريـم تا بازى كنند. يك روز علـى ساعت و عينك آقا را برداشته بـود. به على گفتنـد: علـى جان! عينك چشمهايت را اذيت مـى كنـد. زنجير ساعت هـم خـداىناكرده ممكـن است به صـورتت بخـورد. صـورتت مثل گل است. ممكـن است اتفاقى برايت بيفتد. على عينك و سـاعت را به امام داد و گفت:
خـوب بياييد يك بازى ديگر بكنيـم. مـن مـى شوم آقا, شما بشـويـد على كـوچـولـو. فرمـودند: باشـد. علـى گفت: خـوب بچه كه جاى آقا نمى نشيند. امام كمـى خـودشان را كنار كشيـدنـد. علـى كنار امام نشست و گفت: بچه كه نبـايـد دست به سـاعت و عينك بزنـد. آقـــا خنديـدند و ساعت و عينك را به علـى دادنـد و گفتنـد: بگيـر تـو بردى.)) ايـن نمونه هاى زيبا ما را به ياد رفتار پيامبر اكرم صلی الله علیه و اله و سلم مـى اندازد. آن بزرگـوار با تمام عظمت و اقتدارشان, زمانى كه به كـودكان مى رسيد, لبخند آسمانـى را نثار آنان مـى نمـود و سلام را هـديه آنـان مـى كـرد و بـا آنها به بـازى مـى پـرداخت.
در كتاب جـوامع الحكايات عوفـى نقل شده است: ((روزى پيامبر براى شركت در نماز عازم مسجـد بـودند. در راه كـودكانـى را كه مشغول بازى بـودند ديدند. آنها با ديدن پيامبر دست از بازى كشيدنـد و به سـوى ايشان شتافتنـد. پيامبـر با مهربانـى از آنان استقبـال كرد.
كودكان از سر و كـول پيامبر بالا مـى رفتند و با هلهله و شادى به او مى گفتند:
((كـن جملى[ شتر من باش]!.))پيامبر هم با آنها همبازى شد. وقتى خـواست از آنها جـدا شـود, هشت عدد گـردو به آنها داد و سپـــس كـودكان از آن بزرگـوار جدا شدند.)) حضرت علىعلیه السلام از پيامبر نقل مى كنند: ((مـن كان له ولد صبا));( هر كه كـودكـى دارد, بايد در تـربيت او خـود را تـا حـد كـودكـى بـرسـاند.
و زمانـى كه سـرى به كـوچه هاى بنـى هاشـم در آن دوردستهاى تاريخ مـى زنيـم و به خـانه اى مـى رسيـم كه قطعه اى از بهشت است, صــداى بـــانـــويـى آسمــــانـى را مـــى شنـويـم كـــــه بـا كــودك خـردسال خـود بازى مـى كنـد و يك دنيا درس در بازى او بـا كـودك نهفته است. او در حـالـى كه فـرزنـد كـوچكـش را بـالا و پـاييـن مى اندازد و با او بازى مى كند, ايـن شعر را برايـش زمزمه مى كند:
اشبه اباك يا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذامنن
و لا توال ذالاحن
اى كودك خردسالم, حسـن! مانند پدرت باش و از گردن حق ريسمان را بـردار! خـداى يگـانه را بپـرست و از فـرومايگـان حمـايت نكـن. كودك از يك طرف به سبب ضعفى كه در خود حـس مى كند و قدرتى كه در بزرگسـالان مـى بينـد و به علت عشقـى كه به تكامل دارد, كـارهـاى بزرگتـرها را تقليـد مـى كنـد. مـوقعى كه پـدر و مادر, در بـازى كـودكانه شـركت مـى كننـد و آنان را در كارهاى كـودكـان مسـاعدت مى نمايند, جان طفل از مسرت و شادى لبريز مى شـود و احساس مـى كند كارهاى كـودكـانه او آنقـدر ارزنـده است كه پـدر و مادر بـا او همكارى مى كنند.
مشاركت والـديـن در بازى اگـرچه وقت آنان را مـى گيرد, اما آثار بسيار نيكويى بر جاى مى گذارد.
يكـى ديگر از نـوه هاى امام خمينـى مـى گـويـد: ((وقتـى امام راه مى رفت, من از دور او را هل مى دادم. امام هم از شيطونى مـن خوشش مى آمد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *