مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز، قسمت دوم، برگرفته از کتاب ارزشمند منِ دیگر ما، استاد حجه الاسلام والمسلمین عباسی وَلَدی

خانه / آموزش / مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز، قسمت دوم، برگرفته از کتاب ارزشمند منِ دیگر ما، استاد حجه الاسلام والمسلمین عباسی وَلَدی

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش دوم

مشکلات را بشناسیم؛ امّا پیش آنها قد، خم نکنیم

(مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز)

دوم: اعتقاد به آموزه‌های غربی در عرصۀ تربیت

برخی از والدین، برای یافتن راه تربیت فرزندان خویش، به دنبال منابعی می‌روند که بر اساس مبانی فکری غرب و روان‌شناسی مادّی‌‌گرا تألیف شده است. به هیچ وجه نمی‌توان با روشی که بر اساس مبانی مادّی‌ تعریف شده، فرزندی را پرورش داد که به اهداف دینی برسد. این روان‌شناسی و علوم تربیتی، برای دینی تربیت کردن فرزند ما به وجود نیامده است. کسانی هم که این علوم را تولید کرده و آن را تبلیغ می‌کنند، ادّعا ندارند با عمل کردن به روش‌های موجود در این علوم، می‌توان تربیت دینی را در پیش گرفت. بسیاری از مفاهیم و اهداف تربیت دینی، در این روان‌شناسی تعریف نشده است. مگر کسی که روان‌شناسی غربی را تولید کرده، می‌فهمد که چرا باید دختر و پسر را به گونه‌ای تربیت کرد که هنگام رو به رو شدن با یکدیگر، حیای نگاه و حیای پوشش و حیای ارتباط را مراعات کنند؟ اصلاً از نگاه او، حیا چه معنایی دارد؟ شما با روش‌های موجود در این روان‌شناسی، چگونه می‌توانید دختر یا پسری باحیا تربیت کنید؟ حتّی در این روان‌شناسی، کنار گذاشتن حیای دینی، راهی برای به دست آوردن آرامش، معرّفی می‌شود.

در روان‌شناسی مادّی‌‌گرا، بُعد معنوی انسان و جهان، نادیده گرفته شده است. به همین دلیل، نمی‌تواند راه‌کار درستی برای حلّ مشکلات روانی ارائه دهد. از سویی دیگر، این روان‌شناسی نمی‌تواند راه‌کارهای دینی را در حل مشکلات دینی بفهمد.

در زندگی به بن‌بست رسیده بود. حسّ زندگی، از او گرفته شده بود. حال نماز خواندن نداشت. می‌خواست خودکشی کند؛ امّا جرئتش را نداشت. پیش یک مشاور رفته بود؛ از آن مشاورها! به او گفته بود باید دوستی از جنس مخالف، برای خودت پیدا کنی. مشاور گفته بود: «اگر حال نماز خواندن نداری، نخوان و احساس گناه هم نکن!»[1] از دفتر مشاوره که بیرون آمد، به دنبال دوستی از جنس مخالف رفت. پیدا کردنش کاری نداشت؛ امّا این دوستی، راه چارۀ مشکلش نشد که هیچ، او را به چاه عمیق‌تری انداخت.

حالا آمده بود پیش من. مرا ایستگاه آخر می‌دانست. به من می‌گفت: اگر نتوانی راهی پیش پایم بگذاری، کاری را که تا به حال جرئتش را نداشتم، انجام می‌دهم.

راه‌کارهایی به او دادم. یکی از آنها این بود: هر هفته برای کمک به فقرا، کاری انجام بده؛ البته با دست خودت. مهم نیست چه چیزی کمک می‌کنی، مهم آن است که با دست خودت باشد؛ حتّی اگر یک سیب‌زمینی نپخته باشد.

سه سال بعد، او را دیدم. جلو آمد. شناختمش. از او پرسیدم: چه خبر از خودکشی؟

خندید و گفت: همه چیز، تمام شد. به زندگی برگشتم. نمازم را هم می‌خوانم.

خیلی خوش‌حال شدم. او ادامه داد: من آمده‌ام به شما بگویم آنچه مرا نجات داد، همان کمکی بود که باید با دست خودم به فقرا می‌کردم. هنوز هم این کار را ترک نکرده‌ام. من با این کار، به زندگی برگشتم.

رابطۀ این کار و بازگشت به زندگی، برای علومی که نگاهی حیوانی به انسان دارند، قابل توجیه نیست. شما باید تربیت را از نگاه دین، تحلیل کنید و دلیل به بن‌بست رسیدن این جوان را در دوری او از خدا پیدا کنید. این جوان، از خدا فاصله گرفته و زندگی برای او، مرگ تدریجی شده. از همین رو، دوست دارد هر چه زودتر از آن خلاص شود.

<وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً.[2]

و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت>.

‏امّا کسی که نگاهی مادّی‌ به عالم دارد، دلیل به بن‌بست رسیدنِ تا این اندازه را، دوری این جوان از خدا نمی‌داند. به همین دلیل هم با تجویزهای خود، پا روی سرِ این بیچاره می‌گذارد و در باتلاقی که فرو رفته، خفه‌اش می‌کند.

برای حلّ مشکل این جوان، باید اعتقاد داشت که راه برون‌رفت از این بن‌بست، نزدیک شدن به خداست:

(ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[3]

آگاه باش كه تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش مى‏یابد.

و باید قبول داشت که یکی از نقدترین راه‌های رسیدن به خدا، از خانۀ فقرا می‌گذرد.[4]

مکتبی که نگاه حیوانی به انسان دارد، مگر می‌تواند میان ناامیدی از زندگی و کمک به فقیر، رابطه‌ای برقرار کند تا بتواند آن را هضم کند؟

بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه‌هایی هستند که مبنایش مادّی‌‌گری است، حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و خُب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را غربی‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع، شکّاکیت و تردید و بی‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزش‌های خودمان را در قالب‌های درسی به جوان‌ها منتقل کنیم، این، چیز خیلی مطلوبی نیست.[5]

یکی از خطر‌های روان‌شناسی غربی که جامعۀ ما را تهدید می‌کند، آن است که مبانی غربی می‌تواند جای ارزش‌ها و ضدّارزش‌ها را در جامعۀ ما تغییر دهد. گاهی یک رفتار زشت در جامعه وجود دارد و جامعه هم آن را زشت می‌داند؛ امّا نمی‌داند چگونه با آن مبارزه کند؟ در این شرایط، اگر کسی راه مبارزه با آن رفتار را پیدا کرد، در ارتباط با جامعه مشکل خاصّی ندارد. مثلاً اعتیاد در جامعۀ ما، یکی از معضلات اساسی است. شاید هیچ پدر و مادری نباشد که اعتیاد را امر مطلوبی بداند. همه آن را زشت می‌دانیم و به دنبال راه چاره‌ای برای ریشه‌کن کردن آن از جامعه می‌گردیم؛ امّا ارتباط دختر و پسر در جامعه، مانند اعتیاد نیست. به قدری غربی‌ها با مبانی مادّی‌‌گرای همین روان‌شناسی و تبلیغ فرهنگ آن از به وسیلۀ رسانه‌ها، ارتباط دختر و پسر را عادی جلوه دادند که در حال حاضر، برخی، نه تنها ارتباط دوستانۀ دختر و پسر را بد نمی‌دانند؛ بلکه آن را خوب و حتّی برای زندگی آیندۀ جوانان و انتخاب صحیح همسر، لازم و ضرور می‌دانند. در این جا دیگر به راحتی نمی‌شود با این مسئله، مبارزه کرد.

از ابتدا تا انتهای روان‌شناسی مادّی‌‌گرا، ردّ پایی از حدودی که دین در بارۀ ارتباط دو نامحرم تعریف کرده، وجود ندارد. حتّی گاهی به این حدود شرعی هم ایرادهای به قول خودشان علمی می‌گیرند. به قدری در بارۀ ضرورت ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج، حرف زده شده که برخی از دانشجویان، واقعاً دچار تردید جدّی شده‌اند و برخی هم باور کرده‌اند اگر دختر و پسر با جنس مخالف خود پیش از ازدواج، ارتباط نداشته باشند، نمی‌توانند انتخاب درستی کنند. پیش از انتخاب همسر، باید جنس مخالف را شناخت و راه شناخت جنس مخالف هم، ارتباط داشتن دختر و پسر با همدیگر است. این ارتباط هم نه تنها اشکال ندارد؛ بلکه خوب، لازم و ضرور است.

اینها همان حرف‌هایی است که به صورت حرف‌های ارزشی در میان جوانان ما پخش شده است. وقتی این مسئله، عنوان کار خوب و ارزشی به خود گرفت و کار مخالف آن، تبدیل به یک کار ضدّ ارزشی و نماد عقب‌ماندگی شد، شما دیگر نمی‌توانید به این راحتی جامعه را از آن دور کنید؛ زیرا کسی که جامعه را از کاری که رنگ ارزش به خود گرفته و نماد پیشرفت محسوب می‌شود، باز ‌دارد. دیگر دوست جامعه به شمار نمی‌آید؛ بلکه مُهر دشمنی با مردم به پیشانی‌اش می‌خورَد!

[1]. اینها معتقدند احساس گناه، موجب افسردگی است، نه خود گناه. اگر شما گناه کنید و احساس گناه نکنید، افسرده نخواهید شد؛ امّا اگر احساس گناه کنید، حتّی اگر گناهی نکرده باشید، افسرده خواهید شد.

[2]. سورۀ طه: 20، آیۀ124.

[3]. سورۀ رعد: 13، آیۀ28.

[4]. خداوند متعال در معراج به پیامبر اكرم؟ص؟ فرمود: «ای احمد! محبّت من، در محبّت فقراست. پس به فقرا، نزدیك شو و محلّ نشستن خود را به آنها نزدیك كن» ( الجواهر السنیّة فی الأحادیث القدسیة، ص193).

[5]. سخنرانی مقام معظّم رهبری در جمع اساتید دانشگاه، 8 شهریور ماه 1388 (پایگاه اطلّاع رسانی دفتر مقام معظّم رهبری). 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *