مقاله دکتر عبدالله گنجی|مرزبندي سه گانه امام خمینی در الگوي سلبی و اصولی همه اعصار

خانه / پیشنهاد ویژه / مقاله دکتر عبدالله گنجی|مرزبندي سه گانه امام خمینی در الگوي سلبی و اصولی همه اعصار

امام خميني در طول حيات خويش بيش از 11 مرتبه واژه ليبرال‌ها را به كار مي‌برد. تلقي امام از ليبرال‌ها قدري مصداقي است.

مرزبندي سه گانه امام الگوي سلبی و اصولی همه اعصار

حضرت امام به شدت بر مرز‌بندي بين هويت‌ها تأكيد مي‌ورزيد. دوست ودشمن ،کفر و ايمان ، اسلام ناب و اسلام التقاط براي امام واجد مرز بندي حداکثري بود.امام اهل تساهل و تسامح مطلقا نبود و با صراحت مي‌فرمود: «من با هيچ كس در هيچ مرتبه‌اي عقد اخوت نبسته‌ام، دوستي ما با افراد در درستي راه آنان نهفته است و دفاع از حزب‌الله اصل خدشه‌ناپذير نظام اسلامي است.»
مرزبندي امام مبتنی برانديشه درون ديني نبود. امام به مرز‌بندي شيعه – سني اعتقاد نداشت و حتي خود نيز از واژه شيعه استفاده نمي‌‌كرد. امام اسلام ناب محمدي صلی الله علیه و آله و سلم را كليد‌واژه خود براي مرزبندي اسلام مد نظر با اسلام‌هاي ديگر مي‌دانست. بعد از سرنگوني رژيم پهلوي و خروج چپ‌ها از دايره انقلاب امام مرزبندي خود را در سه حوزه متمركز نمود؛
1- اشرافي‌گرايان 2-ليبرال‌ها 3-غرب، بدين صورت مرزهاي هويتي انقلاب اسلامي و رهبران آن با ديگران را روشن مي‌كرد. مبناي اعتقادي و معرفتي امام در اين مرزبندي ريشه ديني داشت و از اصل برائت سرچشمه مي‌گرفت و معتقد بود: شرط ورود به صراط نعمت حق برائت و دوري از صراط گمراهان است.» بنابراين علاوه بر مرز‌بندي، بر سه دسته فوق مي‌تاخت و از هر فرصتي براي تأكيد بر مرزبندي‌ و افشاي هويت آنان استفاده مي‌كرد.
الف) غرب
امام غرب به سركردگي امريكا را عامل بدبختي مسلمانان به ويژه ملت مسلمان ايران مي‌دانست.
براي امريكا از مفهوم ديني «شيطان بزرگ» استفاده و دنياي آنان را دنياي «كفر و بربريت» توصيف مي‌كرد و مرزبندي با آنان را مرزبندي دين- دنيا مي‌دانست و مي‌فرمود:«اگر در مقابل دين ما بايستيد در مقابل تمام دنيايتان خواهيم ايستاد.» امام اين سؤال را طرح و از مسلمانان مي‌پرسيد: «اگر اكنون امريكا يك كشور اسلامي را با خاك يكسان كند مسلمانان چه خواهند كرد» و خود پاسخ مي‌داد كه راه آن رسيدن مسلمان به «مرز قدرت سوم جهان» است. (با لحاظ وجود شوروي قدرت سوم را طرح مي‌كردند) بنابراين راه مقابله با هجمه سياسي، فرهنگي و نظامي غرب به جهان اسلام را وحدت و قدرتمندشدن جهان اسلام مي‌دانست. ماجراي سلمان رشدي را نمونه‌اي از كينه دنياي غرب عليه اسلام مي‌دانست و با صراحت مي‌فرمود‌: «گمان نكنيد ما به خاطر مسائل اقتصادي از كنار اعتقاداتمان مي‌گذريم.»
ب) اشراف و اشرافي‌گري
از نقاط بارز زندگي امام ساده‌زيستي است. وي بر زهد، تقوا، رياضت و زي‌طلبگي اصرار داشت و تا آخر عمر به اشرافي‌گري آلوده نشد. در خصوص همراهان نيز ساده‌زيستي را شاخص مهمي براي پيمودن مسير پرپيچ و خم انقلاب اسلامي مي‌دانست. به همين دليل معتقد بود بايد كساني در مصدر امور قرار گيرند كه از طبقه متوسط به پايين باشند. معتقد بود كساني تا آخر با ما خواهند بود كه درد محرومين و مستضعفين را چشيده باشند و سخت معتقد بود كه رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نيست و مي‌فرمود: «كساني كه بر اين باورند مبارزه و رفاه با هم قابل جمع هستند آب در هاون مي‌كوبند.» يكي از راه‌هاي انفعال مسئولان جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان را رفاه‌طلبي و اشرافي‌گري مي‌دانست و توجه به كوخ‌نشينان را اولويت خود قرار داده بود. بنابراين يكي از راه‌هاي شناخت اعضاي خط امام، شناخت نسبت آنان با ساده‌زيستي است. يكي از شاخص‌هاي شناخت بريدگان يا منتقدان امروز و همراهان ديروز، وضعيت زندگي آنان و گرايش به اشرافي‌گري است. اين رويه بعد از پيامبر و خصوصاً از سال 25 هجري تا سال 90 به مدلي تبديل شد كه تا مرز جدال و جنگ‌هاي داخلي بين مسلمانان پيش رفت. امويان نماد اشراف بودند و علي (ع) نماد ساده‌زيستي بود و اين مدل كم‌كم در جهان اسلام نهادينه شد و زرق و برق دنيا بسياري از مسلمانان و صحابه را گرفتار كرد. ادامه…

ج) ليبرال‌ها

امام خميني در طول حيات خويش بيش از 11 مرتبه واژه ليبرال‌ها را به كار مي‌برد. تلقي امام از ليبرال‌ها قدري مصداقي است. ضمن حساسيت نسبت به حاكميت يا بازگشت ليبرال‌ها به قدرت، مصداق را (در آن زمان) نهضت‌ آزادي مي‌دانست. امام به شدت نگران رخنه ليبرال‌ها در حكومت بود و از فتح لانه جاسوسي كه اسناد وابستگي آنان به امريكا برملا شد تا فروردين 1368 لحظه‌اي از كيد و مكر آن غافل نبود و از هر فرصتي براي برملا كردن خيانت آنان فروگذار نمي‌كرد. امام ليبرال‌ها را وابسته به امريكا، بي‌هنر و مدعي مي‌دانست و معتقد بود: «جز حرف و ادعا هيچ هنري ندارند.» امام در نامه 6/1/1368 خود به آيت‌الله منتظري به وي تأكيد مي‌كند كه «بيت خود را از وجود ليبرال‌ها پاك نماييد» و به وي متذكر مي‌شود كه «شما مي‌خواهيد بعد از من حكومت را به دست ليبرال‌ها و از طريق آنها به منافقين بسپاريد.» در نامه‌‌هايش به ايشان هر كجا نام ليبرال‌ها را ذكر مي‌نمايد همراه منافقين مي‌باشد و اين دو از نگاه امام در‌هم‌تنيده‌اند و به همين دليل « منافقين را فرزندان عزيز مهندس بازرگان» مي‌دانستند. امام در نامه 3/12/1367 به روحانيت با صراحت مي‌نويسد: «من به آناني كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي‌رسد و چه بسا حرف‌هاي ديگران را مي‌زنند با صراحت اعلام مي‌كنم تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال‌ها بيفتد.» (همان جلد 21-3/12/67)
امام خميني سپردن پست‌هاي كليدي نظام به ليبرال‌ها دررا «اشتباه تلخ» مي‌داند كه آثارش به زودي از بين نمي‌رود:«من امروز بعد از 10 سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف مي‌كنم كه بعضي تصميمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه كشور به گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشته‌اند، اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي‌رود، گرچه در آن موقع من شخصاً مايل به روي كار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد و تأييد دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب اسلامي از تمامي اصولش و حركت به سوي امريكاي جهانخوار قناعت نمي‌كنند. در حالي كه در كارهاي ديگر نيز جز حرف و ادعا هنري ندارند. امروز هيچ تأسفي نمي‌خوريم كه آنان در كنار ما نيستند، چراكه از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتماد‌هاي فراوان خود را به گروه‌ها و ليبرال‌ها مي‌خوريم.» (همان، صفحه285). بعد از رحلت امام اصلاح‌طلبان اين جملات امام را به كلي زير پا گذاشتند و با شعار «ايران براي همه ايرانيان»تساهل را جايگزين هويت ديني كردند و تلاش نمودند ضدانقلاب غيرمسلح را وارد قدرت نمايند. ليبرال‌ها را به ميتينگ‌هاي حزبي و جرياني دعوت كردند و رسانه‌هاي خود را در اختيار آنان قرار دادند. حتي شايد اعتقادي به آنان نداشتند اما براي بر هم ريختن صفوف انقلاب و ترسيم چهارچوبي غير از مسير امام و رهبري،دست به اين كار زدند. اين در حالي بود كه امام شرط بازگشت آنان به دامن كشور و انقلاب را نيز روشن كرده بود. اما اصلاح‌طلبان هيچ شرط و پيش‌شرطي را براي دراز كردن دست به سوي آنان قائل نبودند. امام شرط بازگشت را اينگونه توصيف مي‌نمايد:«آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول كه چرا به امريكا گفتيد، چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جاري مي‌كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده‌ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده‌ايم و صدها چراي ديگر.». بعد از رحلت امام نه تنها بخشي از مدعيان امام، ليبرال‌ها را به رسميت شناختند و اجازه دادند آنان در صفوف انتهايي اصلاح‌طلبي قرار گيرند بلكه برخي از افراد نوظهور كه بعد از امام ساز استقلال تشکلی زدند نيز با صراحت فرياد ليبرال‌خواهي سر دادند. حسين مرعشي و غلامحسين كرباسچي از اعضاي محوري حزب كارگزاران سازندگي رسماً مي‌گويند: «حزب كارگزاران ليبرال مسلمان است ما به حزب عدالت و توسعه تركيه نزديك هستيم.» و عبدالكريم سروش در تأييد آنان مي‌گويد: «من افتخار مي‌كنم كه كارگزاران مي‌گويند ما ليبرال هستيم، بالاخره شترسواري دولادولا نمي‌شود.
هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *