مکتب سلیمانی | دکتر سعدالله زارعی

خانه / اختصاصی هیأت / مکتب سلیمانی | دکتر سعدالله زارعی

مکتب مجموعه‌ای است که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان می‌پردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین می‌سازد. هم نیاز انسان را به جهان‌بینی مرتفع می‌کند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارائه می‌دهد و در واقع مکتب مجموعه جهان‌بینی و ایدئولوژی یک انسان می‌باشد.

مکتب سلیمانی |دکتر سعدالله زارعی

«سردار قاسم سلیمانی» پیش از شهادت، در کانون توجهات قرار داشت و نام او «پرتکرارترین» در محافل سیاسی، اجتماعی، امنیتی و رسانه‌ای بود. در این میان، بسیاری برای درک شخصیت او تلاش می‌کردند و رفتار و گفتار او را زیر نظر داشتند و بسیاری دیگر برای مقابله و خنثی کردن آثار فعالیت‌های او تلاش می‌کردند. این دسته نیز سعی زیادی کردند که او و افکار و رفتار او را دریابند. خیلی از این دو دسته موفق شدند و خیلی هم در درک او و افکار و اهدافش چندان راه به جایی نبردند. پس از شهادت اعجاب‌انگیزش بسیاری از نزدیک‌ترین‌ها به او و آنان که سالیان طولانی با او بودند و خالصانه به او کمک می‌کردند هم اعتراف کردند که درک اندکی از او داشته‌اند.

سردار حاج قاسم سلیمانی به میزانی که در کانون توجه دوست و دشمن قرار داشت، از سوی دوستدارانش به عظیم‌ترین و استثنایی‌ترین شکل تشییع گردید و از سوی دشمنانش بارها و بارها مورد بحث و ارزیابی مجدد قرار گرفت و مسلماً تا سال‌ها این ارزیابی و بازیابی ادامه خواهد یافت. اگرچه جایگاه سلیمانی در میان ملت بزرگی که از میان آنان برخاسته و برای آنان بارها به استقبال «مرگ سرخ» رفت، کاملاً معلوم بود، اما تشییع ده‌ها میلیونی پیکر او یک «غافلگیری بزرگ» به حساب آمد. تشییع او در این میان هر مرزی را درنوردید و در واقع او بدون آنکه دنبال آن باشد، احترامش را به همه تحمیل کرد. کم نبودند کسانی که با او در اعتقادات، اقدامات و دلبستگی‌هایش «اختلاف مبنایی» داشتند اما به احترام او تمام قامت ایستادند و به بزرگی‌اش اعتراف کردند.

 

در این میان بلندترین عبارت‌ها درباره او، همان‌ها بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی بیان نمود. در طول دو هفته پس از شهادت سردار سلیمانی، در کمترین مواجهه‌ای بود که امام خامنه‌ای ـ دامت برکاته ـ از او سخن نگوید و یا به بیان جمله‌ای اکتفا کند. اما مهم‌ترین کلیدواژه‌ای که ایشان درباره این شهید عزیر بیان کردند، «مکتب سلیمانی» بود و این عبارت را به ایشان مخصوص کردند و این سلیمانی را در تارک شهدای انقلاب اسلامی نشاند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در نماز جمعه تهران ـ 27 دی 98 ـ ضمن بیان بسیار مبسوطی که درباره سردار حاج قاسم سلیمانی ارائه کردند، فرمودند:

« در اینکه ما بیائیم این حوادث را تقویم کنیم، قیمت‌گذاری کنیم، قدر آن‌ها را بدانیم و ببینیم که اندازه و قیمت این حوادث چقدر است، در صورتی تحقق پیدا می‌کند که ما به حاج قاسم سلیمانی، شهید عزیز، و ابومهدی، شهید عزیز، به چشم یک فرد نگاه نکنیم به آنها به چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم. آن وقت اهمیت این قضیه روشن خواهد شد. سپاه قدس را به عنوان یک مجموعه و سازمان اداری صرفاً نبینیم بلکه به عنوان یک نهاد انسانی و دارای انگیزه‌های بزرگ و روشن انسانی مشاهده کنیم.

معنی مکتب

مکتب مجموعه‌ای است که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان می‌پردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین می‌سازد. هم نیاز انسان را به جهان‌بینی مرتفع می‌کند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارائه می‌دهد و در واقع مکتب مجموعه جهان‌بینی و ایدئولوژی یک انسان می‌باشد.

علامه شهید  مرتضی مطهری ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در مقدمه کتاب «جهان‌بینی اسلامی» (ص 54) در معنی مکتب نوشته است: «یک تئوری کلی و یک طرح جامعه و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلی کمال انسان و تأمین سعادت همگان است و در آن خطوط اصلی و روش‌ها، بایدها و نبایدها، خوب‌ها و بدها، هدف‌ها و وسیله‌ها، نیازها و دردها و درمان‌ها، مسئولیت‌ها و تکلیف‌ها مشخص است و منبع الهام تکلیف‌ها و مسئولیت‌ها برای همه افراد می‌باشد.»

ما اگر بخواهیم معنای مکتب ر ا در عبارتی کوتاه بیاوریم و بدین‌وسیله مقصود خود را از «مکتب سلیمانی» بیان کنیم، باید بگوییم: «مجموعه‌ای از اعتقادات محکم و منسجم، رفتارهای مرتبط برخاسته از اعتقادات، خلقیات و نمودهای منبعث از اعتقادات و اعمال  به گونه‌ای که از فرد شخصیتی الگو و جامع ارائه می‌دهد.» سردار سلیمانی واقعاً مصداق چنین انسانی بود. با نگاه اول به این خصوصیات ما به شخصیتی «فیلسوف» می‌رسیم اما واقعاً او یک فیلسوف و یا دارای مشرب فلسفی خاصی نبود هر چند می‌توان از همه رفتارهای او به اصلی از اصول فلسفه اشاره داشت. او به صورت مالوف در مدرسه علمیه یا در دانشگاه تحصیل نکرده بود هر چند می‌توان او را فرزند حوزه‌های علمیه و علمی دانست و نیز می‌توان برای هر باور و رفتار و روش‌های او تفسیری دینی و علمی ارائه کرد و حتی در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها به عنوان یک «مظهر» تدریس شود. همان‌طور که در بیان رهبر معظم انقلاب و در بیانیه شهادت او آمد شهید حاج قاسم سلیمانی پیرو مکتب امام خمینی بود و از این نظر هر آنچه در تعلیمات دینی ، سیاسی و اجتماعی آمده بود در وجود و رفتار این شهید تجلی داشت. او شخصیتی متدین بود اما آلوده به افکار تحجرآمیز نبود. او شخصیتی نواندیش و مبتکر بود اما آلوده به تجددمآبی نبود.

حکمت و درایت

میان حکمت و علم تفاوت عمده‌ای وجود دارد. علم دانایی است و حکمت به کارگیری دانایی در محل مناسب خود، راغب اصفهانی در «مفردات» خود، حکمت را «رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل» دانسته است. بررسی رفتار سردار سلیمانی در طول دوره حیات سیاسی‌اش به ما می‌گوید او در عین آنکه از علوم مختلف انسانی بهره وافری داشت و این عمدتاً به اهل مطالعه بودن و دقت او در متون علمی بازمی‌گشت، عقل بزرگی داشت و می‌توانست به خوبی درست و نادرست بودن آنچه در متون علمی یا به ظاهر علمی آمده است را دریابد. او در همان حال با عقل خود می‌توانست به معانی عمیق‌تر از متن دست پیدا کند و آنها را به خوبی به زبان بیاورد. سلیمانی درکی نیز از آنچه می‌آموخت داشت و این درکی فراتر از متن بود. در مباحث علمی، یک اشکال عمده برای طالبان آن وجود دارد و آن غرق شدن در رودخانه جاری است که از قدیم راه افتاده و در طول زمان هر دانشمندی واوی بر آن افزوده و به مرور تبدیل به اصلی مسلم گردیده است. در این میان معدودی افراد وجود دارند که می‌توانند بر موج سوار شده و از غرق شدن در آن بدور باشند. «مشهورات زمانه» ریسمانی نیست که هر کسی یارای گسستن آن را داشته باشد. نکته دیگر این است که فرد وقتی با یک «علم» و «آگاهی» مواجه می‌شود باید زمان، مکان و موقعیت به‌کارگیری آن را نیز دریابد و به قول معروف جای به‌کارگیری سخن را بداند چه اگر غیر از این باشد، «سخن خوب» در جای نامناسب ضایع می‌گردد.

برخورد شهید والا مقام با پدیده‌ها ترکیبی از علم و درایت بود. ترکیب قاطعیت و محبت در حل و فصل پدیده‌های ناخوشایند به «حکمت عملی» منجر می‌شود و هزینه‌ها را کاهش می‌دهد. در ماجرای انتزاع کردستان از عراق که یک توطئه بزرگ علیه منطقه بود و می‌توانست به درگیری‌های متعددی در غرب آسیا منجر شود، سردار سلیمانی با علم به این مسئله وارد عمل شد. ابتدا با زبان ملاطفت و استفاده از روابط صمیمانه از رهبران کرد عراق خواست همه‌پرسی را کنار بگذارند و حقوق خود را از طریق مذاکره با دولت مرکزی عراق دنبال کنند و به آنان گفت من همه توانم را برای وادار کردن دوستان عراقی به انجام تعهدات خود به کار می‌گیرم ولی رهبران کرد با محوریت «مسعود بارزانی» به گمان اینکه به فرصتی تاریخی دست پیدا کرده‌اند از این درخواست برادرانه حاج قاسم استقبال نکرده و بر انجام همه‌پرسی تأکید نمودند. او در آخرین دیداری که با بارزانی داشت به او یادآور شد که این موضوع جوی خون به راه می‌اندازد و این بار دیگر برای دفع خطر از ما کاری برنمی‌آید» که بارزانی در پاسخ گفته بود «جامعه بین‌الملل در کنار ماست». بعد از برگزاری همه‌پرسی، نیروهای عراق کرکوک را که با توافقات ضمنی و به مرور تحت کنترل کردها درآمده بود، از کنترل حکومت اقلیم خارج کردند و این سبب شکاف در میان احزاب کردی در اربیل و سلیمانیه گردید و در نهایت نتایج همه‌پرسی به تعلیق درآمد و حزب دموکرات کردستان از سوی خود کردها متهم به عدم درایت و عدم آینده‌نگری و عامل ریخته شدن خون کردها گردید. شدت فشارهای مردمی به بارزانی و حزب دموکرات سبب شد که او بار دیگر دست به دامان ایران گردد. سردار سلیمانی علیرغم آنکه در این موضوع خاطرات تلخی از بی‌مروتی رهبران کرد پیدا کرده بود، آنان را پذیرفت و برای بازیابی وضعیت‌شان به آنان کمک زیادی کرد. در این ماجرا از به نتیجه رسیدن یک فتنه منطقه‌ای جلوگیری شد، حل مسئله در زمان کوتاهی به نتیجه رسید، هزینه‌های عملیات خنثی‌سازی بسیار کم بود و روابط ایران و اربیل هم ترمیم شد. این در حالی بود که در ایران مسئولان ارشد دیپلماسی کشور در جلسات رسمی تأکید می‌کردند که مخالفت ایران با تجزیه کردستان عراق به جایی نمی‌رسد و ایران را درگیر یک چالش پرهزینه و دنباله‌دار می‌کند. در این صحنه، سردار شهید سلیمانی با ترکیب قاطعیت و محبت توانست کار بسیار بزرگی بکند که دیپلمات‌های ورزیده، آن را «غیرممکن» می‌دانستند.

شور و درایت

شور و مشورت و گرفتن نظرات دیگران یکی از اشتغالات و دغدغه‌های مهم سردار سلیمانی بود و دایره وسیعی را تشکیل می‌داد و شامل برگزاری منظم کمیسیون‌های تخصصی، جلسات فراوان تک و چند نفره، گرفتن نظرات افراد در میدان به صورت‌های حضوری، تلفنی و مکاتبه‌ای و مطالعه روز نظرات شخصیت‌های موافق و مخالف داخلی و خارجی بود. این موضوع اشراف و چیرگی فراوانی به او داده بود و لذا در جلسات کاری و با دست پر وارد بحث می‌شد و به اداره جلسات می‌پرداخت. این خصوصیت در میدان عمل به او کمک زیادی می‌کرد و وامی‌‌داشت تا فقط به کلیات و «نقطه نهایی هدف» نگاه نکند و امکانات و تمهیدات لازم را برای تحقق هدف نهایی فراهم نماید. خود او در جلسه‌ای می‌گفت هدف‌گذاری کلی کفایت نمی‌کند ما باید هدف کلی را با تحقق اهداف جزیی محقق کنیم و معتقد بود فرماندهی که هدف نهایی را می‌بیند اما از موقعیت‌ها و موانع واقع شده در حد فاصل مبدأ و مقصد خبر ندارد و برای عبور از آنها برنامه ندارد، هم هزینه‌ها را بالا می‌برد و هم تحقق هدف نهایی را به خطر می‌اندازد.

شور و مشورت او در خدمت اشراف او به جزئیات بود او در عین حال در جزئیات مسئله غرق نمی‌شد و اندازه هر جزیی را با جزیی دیگر برابر نمی‌دانست و به تقسیم بندی آنان به جزئیات مهم و جزئیات غیرمهم دست می‌زد و از میان جزئیات مهم، یک، دو و یا حداکثر سه موضوع را برمی‌داشت و همه توان و نیروی خود را برای رفع یا تحقق آنها به کار می‌گرفت و به این وسیله به تحقق هدف نهایی نایل می‌آمد. این روش او هم هزینه‌ها را کاهش می‌داد و هم تحقق هدف را با نیروها و امکانات کم میسر می‌کرد و هم در نهایت زمان تحقق هدف نهایی را کاهش می‌ داد. این همه نتیجه ترکیب شور و درایت او بود.

 

ولایت‌محوری و اعتقاد راسخ به حکمت رهبری

کلیدواژه سردار سلیمانی در مواجهه با تدابیر، آراء و نظرات رهبر معظم انقلاب اسلامی، «حکیم بودن رهبری» بود. او بارها گفت من نه فقط از روی ایمان و علاقه و مسایل اعتقادی بلکه از روی تجربه هم می‌گویم و قسم می‌خورم که تمام تدابیر و نظرات امام خامنه‌ای ـ دامت برکاته ـ حکیمانه است و پیروزی‌های ما همیشه به دلیل به کار بستن نظرات ایشان بوده است.

او نقل می‌کرد که در جلسه‌ای که با یکی از نخست‌وزیران مقتدر ـ سابق ـ منطقه داشته در برابر طعنه او که گفته بود تو در تاکتیک عالی هستی ولی استراتژی نمی‌دانی، گفته بود:

«بزرگ استراتژیسین‌ ما رهبری است که بالای سر ما قرار دارد اما شما در تاکتیک شکست می‌خورید چون درک درستی از میدان ندارید و در استراتژی دائماً رنگ عوض می‌کنید چون چنین رهبری بالای سر شما نیست.»

سردار سلیمانی امام و رهبری را با هیچ کس و هیچ اصل دیگری مقایسه نمی‌کرد و درباره آن بسیار تعصب داشت. مرز دوستی او با افراد و جریانات، رهبری بود. او در عین حال شبانه‌روز در تلاش بود تا طیف‌های مختلف از مردم و نخبگان را به رهبر معظم انقلاب نزدیک‌تر کند و از این رو فراجناح بود اما هیچ‌گاه فرارهبری را برنمی‌تافت.

عزم و اراده پولادین

آنجا که پای تکلیف الهی در میان بود، واژه «نمی‌توان» و «نمی‌شود» در قاموس سردار سلیمانی جایی نداشت. سه نوع مواجهه با تکلیف وجود دارد:

1ـ تکلیفی که شده را مالایطاق بدانیم و لذا با شک در اینکه مکلفیم با تکلیف مواجه شویم.

2ـ در تکلیف شک نمی‌کنیم، در توانایی خود و در کمک خداوند شک می‌کنیم و در عین حال وارد می‌شویم ولی به بودن انجام تکلیف نمی‌اندیشیم و لذا بار به مقصد نمی‌رسد و یا نصف و نیمه می‌رسد.

3ـ برای انجام کامل و بدون درنگ و با نثار جان به میدان می‌آئیم و به پیروزی قطعی که وعده خداوند است دست پیدا می‌کنیم و با درک پیچیدگی‌ها، خداوند را تنها عامل پیروزی می‌دانیم و با هر پیروزی، اراده‌مان برای انجام تکلیف بعدی راسخ‌تر می‌شود و در نهایت در همه صحنه‌ها فتح‌الفتوح اتفاق می‌افتد.

سردار سلیمانی وقتی وارد میدان می‌شد با هدف تحقق فتح‌الفتوح برای اسلام وارد می‌شد و لذا در طول حیات سیاسی معنوی خود، همواره با پرچم فتح از میدان بازگشت.

معنویت، مجاهدت و شهادت‌طلبی

معنویت مهم‌ترین رکن زندگی و سلوک سردار سلیمانی بود. توصیه او به یک جوان فامیل که دو چیز را فراموش نکند: نماز شب و احترام بسیار به پدر و مادر، وضع روحی این شهید را نشان می‌دهد. او به نماز و به خصوص نماز شب توجه خاصی داشت نمازهایش نوعاً با اشک همراه بود و غیر از نماز هم او بسیار اهل بکاء بود. با شیندن خبر هر شهیدی منقلب می‌شد و در خود می‌شکست. دائم‌الذکر بود. شهید سلیمانی بسیار اهل مطالعه بود و این عادت روزانه او در سفر و حضر بود. کتاب‌های مختلف اعتقادی، معنوی، اجتماعی و سیاسی را مطالعه می‌کرد و حتی از کتاب‌‌ها خلاصه برمی‌داشت و آخرین کتابی که او آن را خلاصه کرده بود کتاب «انسان کامل» شهید مطهری بود.

از منظر شهید، مجاهدت در راه خدا در ابعاد شخصی و اجتماعی کلید رستگاری فرد و جامعه است. او بارها گفت هشت سال دفاع مقدس برجسته‌ترین دوره اسلام است او جبهه را یک مکتب انسان‌سازی می‌دانست و معتقد بود در انسان‌سازی هیچ چیز بر جبهه و حضور در میدان جهاد در راه خدا برابری نمی‌کند. شهادت گمشده شهید بود و هیچ چیز دیگری او را قانع نمی‌کرد و به چیز دیگری رضایت نمی‌داد.

سازماندهی و نظم

او در طول دوران پرماجرای مدیریت خود، سازمان‌های زیادی را ایجاد کرد و از این طریق ظرفیت زیادی پدید آورد. سازمان‌هایی که او پدید آورد از دو خصوصیت مهم پیروی می‌کردند یکی چابکی و استفاده از حداقل نیروی انسانی، دیگری کارا بودن و کمک بودن در میدان عمل. به عنوان مثال وقتی او پا به میدان سوریه گذاشت، این کشور را انواعی از کشورهای متخاصم و انواعی از گروه‌های تروریستی که سوریه را مورد تهاجم قرار می‌دادند فراگرفته بود مرزهای شمالی، شرقی، غربی و جنوبی سوریه کاملاً ناامن و محل ترانزیت تروریسم بود و هیچ شهری از شهرهای سوریه امنیت لازم را نداشت. در یک ارزیابی اولیه و رایج، برای دفع این تهدیدات پرحجم، نیروهای زیادی شامل 20 تا 30 لشکر عملیاتی و انواعی از یگان‌های هوایی نیاز بود و بودجه سنگینی برای دفع این فتنه جهانی علیه مردم و دولت سوریه طلب می‌کرد. اما این کار امکان‌پذیر نبود چرا که نه چنین نیروی آماده به کاری در زمین با مختصات سوریه در این کشور و نه در ایران وجود نداشت و از آنچنان بودجه‌ای هم خبری نبود وضع مالی ایران و سوریه در این سال‌ها نیازی به توضیح ندارد.

سردار سلیمانی به چهره‌ای محبوب در میان ملت‌های منطقه تبدیل شده کما اینکه در غرب از او به عنوان چهره‌ای که برنامه غرب را بهم زده است، یاد می‌شود. سؤال این است که آیا ماجرای تجاوز آمریکا یا هر قدرت دیگری و یا فتنه‌انگیزی گروه‌هایی نظیر داعش به کلی پایان یافته و در آینده نیز از این اقدامات علیه کشورهای منطقه خبری نخواهد بود؟ پاسخ منفی است. پس هنوز هم و برای همیشه نیاز به سازمانی که بتواند تهدیدات را از منطقه دفع کند وجود دارد.

 

نظرات امام خامنه‌ای درباره نیروی قدس

ـ «سپاه قدس نیرویی است که با سعه صدر به همه جا و همه کس نگاه می‌کند». سپاه قدس به حسب عملکرد خود به هیچ وجه رنگ و بوی مذهب و طایفه و ملیت به خود نگرفته است. ورود این سپاه به بحران بوسنی و هرزگوین در سال‌های 1371 تا 1374 و نیز ورود به بحران فلسطین در سال‌های 1367 به بعد و ورود آن به بحران افغانستان در سال‌های دهه‌های 1360 و 1370 نمونه‌هایی از کمک این نیرو به انسان‌های گرفتار در مناطقی است که نه با ایران در مذهب، نه در طایفه و نه در ملیت تناسب داشته‌اند و از این رو اتهام طایفه‌ای و مذهبی زدن به آن بسیار دشوار است. عملکرد این سپاه در عراق کمک به استقرار «نظم نوین مردمی» و «حاکمیت قانون» و گسترش «آزادی‌های سیاسی» بوده است به گونه‌ای که امروز همه طوایف و مذاهب عراقی در یک چارچوب مشترک زندگی می‌کنند و به طور یکسان از حمایت ایران برخوردار هستند.

ـ «نیروهای سپاه قدس رزمندگان بدون مرزند». دنیا تجربه‌های متعددی از «سازمان‌های بدون مرز» دارد. این سازمان‌ها گاهی به صورت تخصصی در یک مورد خاص فعالیت می‌کنند و بعضی از آنها هم «فعالیت ترکیبی» دارند و به طور جامع‌تر عمل می‌کنند. دنیا از این سازمان‌ها استقبال می‌کند و بسیاری از آنها را رفع‌کننده مشکلات خود می‌داند. مثلاً سازمان هلال احمر و یا صلیب سرخ یک نهاد تخصصی است که در کشورهای مختلف تکثیر شده و مورد استفاده قرار گرفته است. جنبش عدم تعهد یک نهاد چندوجهی است که برای خود رسالت‌های مختلف تعریف کرده است. بنابراین تشکیل نیرویی مرکب از وطن‌پرست‌ترین‌ها در کشورها و سپس شکل‌گیری زنجیره و ائتلافی از آنان یک موضوع ناشناخته و جدید به حساب نمی‌آید اما در اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که از آنجا که نظام استکبار، وجود واحدهای مستقل از سیاست‌های استعماری غرب را یک تهدید مهم به حساب می‌آورد، علیه آن تبلیغات می‌کند. در اینجا سؤال این است که آیا ما در زمان نظام دوقطبی به سر می‌بریم تا ناگزیر باشیم به اندازه اختیاری که داده‌اند تنفس کنیم یا در دوران گذار قرار داشته و با خطرات مضاعفی مواجه گردیده و ناگزیر، خود باید برای رفع آنها فکری بکنیم؟ سپاه قدس به عنوان یک نیروی برون‌مرزی برای رفع همین تهدیدات نوین طراحی شده و در عمل توانایی خود را برای رفع و دفع آنها اثبات کرده است.

ـ «همین‌ها سایه جنگ و ترور و تخریب را از کشور خودمان هم دور و دفع می‌کنند». یک نیروی برون‌مرزی که از متن مردم خود برخاسته است، نمی‌تواند کشور خود را در چرخه تحولات نادیده بگیرد. نیروی برون‌مرزی به حمایت جدی در درون مرز خود نیاز دارد و این زمانی شکل می‌گیرد که پایگاه مردمی آن در معرض تهدید بالفعل نباشد. وقتی نیرویی امنیت آنسوی مرز را برقرار می‌کند در این سوی مرز کشور خود را ایمن کرده و به عمق امنیتی آن افزوده است. از سوی دیگر موفقیت و طراوت یک نیرو در فرامرزها سبب افزایش روحیه ملی برای حل مشکلات خود می‌شود و این فقط یک آورده امنیتی نیست. سپاه قدس در سال‌های گذشته از یکسو سعه مردم در پذیرش مشکلات را بالا برده و از سوی دیگر انگیزه رفع و امید به حل مسائل را در بعد ملی بالا برده است. اگر موفقیت‌های برون‌مرزی کشور نبود دشمنان که با تهدیدات روزافزون اقتصادی و بسیاری از اقدامات دیگر نظیر نفوذ سیاسی گلوی ملت ایران را در دستان خود داشتند، به هدف می‌رسیدند و درست از این رو بود که دستان دشمنان بیش از نیروهای داخلی متوجه این نیروهای جان بر کف برون‌مرزی بود.

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *