نهضت باقرخان سالار ملی و ستارخان سردار ملی …

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / انقلاب اسلامی / نهضت باقرخان سالار ملی و ستارخان سردار ملی …

باقرخان‌ (1335 ق‌/ 1917 م‌) ملقب‌ به‌ «سالار ملی‌» از رهبران‌ برجسته‌ انقلاب‌ مشروطه‌ و یار و همرزم‌ ستارخان‌ سردار ملی.

باقرخان‌ (1335 ق‌/ 1917 م‌) ملقب‌ به‌ «سالار ملی‌» از رهبران‌ برجسته‌ انقلاب‌ مشروطه‌ و یار و همرزم‌ ستارخان‌ .
وی در محله‌ «خیابان‌» تبریز، گویا در 1278 ق‌ / 1240 ش‌ متولد شد. از زندگی او پیش‌ از ظهور در نهضت‌ مشروطیت‌، اطلاع‌ چندانی در دست‌نیست‌. ظاهراً در جوانی به‌ بنایی اشتغال‌ داشت‌ و در محله‌ خود به‌ دلیری و عیاری شهره‌ بود و به‌ این‌ سبب‌، یک‌ چند کدخدای آنجا شد. گفته‌اند که‌ به‌روزگار ولیعهدی مظفرالدین‌ میرزا در تبریز، در زمره‌ فراشان‌ یا یوزباشیان‌ دستگاه‌ او در آمد و در استیفای آذربایجان‌ هم‌ مدتی مامور گردآوری‌مالیات‌ بود.

باقرخان
اما آنچه‌ او را برانگیخت‌ تا استعداد خویش‌ را در سازمان‌ دهی جنبش‌ توده‌ها و رهبری آن‌ نشان‌ دهد، تلاشهای محمدعلی‌شاه‌ در برافکندن‌ بنیادمشروطه‌ و ظهور دوره‌ استبداد صغیر بود. در پی بمباران‌ مجلس‌ و تفویض‌ حکومت‌ و فرماندهی نظامی آذربایجان‌ به‌ کسانی چون‌ محمدولی‌خان‌تنکابنی و عین‌الدوله‌ و عبدالمجید میرزا. انقلاب‌ در آذربایجان‌ اوج‌ گرفت‌ و چون‌ ستارخان‌ نیز از امیرخیز به‌ پا برخاست‌، «نائب‌ باقرخان‌» (باقر بنا)هم‌ از محله‌ خیابان‌ به‌ او پیوست‌ و با مجاهدانی که‌ گردآوردند، قصد تهران‌ و کمک‌ به‌ مجلس‌ شورا کردند، اما انجمن‌ ایالتی تبریز که‌ حضور آن‌ دو رادر شهر ضروری می‌دانست‌، مانع‌ رفتن‌ آنها شد. اجازه‌ ورود به‌ عین‌ الدوله‌ و اردوی دولتی ندادند و ستار و باقر به‌ اشغال‌ ورودی‌های شهر وسنگربندی در خیابانها دست‌ زدند. در نخستین‌ رویارویی‌های قوای دولتی با مردم‌ تبریز، حوزه‌ نفوذ و اقتدار باقرخان‌ که‌ تقریباً به‌ طور مستقل‌ کارمی‌کرد، چندان‌ گسترده‌ نبود، ولی به‌ تدریج‌ با ضعف‌ مرتجعان‌ و هواداران‌ شاه‌، نفوذ بیشتری یافت‌؛ چنانکه‌ با محاصره‌ تبریز توسط‌ قوای دولتی که‌موجب‌ بروز قحطی در شهر شد، به‌ ناچار باقرخان‌ وظایف‌ دیگری برعهده‌ گرفت‌ و اخطاریه‌ها و اعلامیه‌های «مجلس‌ غیبی‌» یا شورای مخفی تبریز،به‌ مهر ستار یا باقر صادر می‌گردید.
گزارشها و مراسلات‌ کنسولگری‌های روس‌ و انگلیس‌، حاکی از نگرانی ماموران‌ بیگانه‌ از فعالیتهای باقرخان‌ و ستارخان‌ است‌ که‌ به‌ تعبیر آنها موجب‌اغتشاش‌ در شهر شده‌ بود. در اواخر رمضان‌ 1326 / سپتامبر 1908 بازارهای تبریز بسته‌ شد و انجمن‌ ایالتی به‌ تشکیل‌ نیروهای نظامی به‌ فرماندهی‌باقرخان‌ و ستارخان‌ دست‌ زد که‌ هزینه‌های آن‌ را مردم‌ می‌پرداختند. در برخی منابع‌ این‌ هزینه‌ها را از مالیاتهای خودسرانه‌ای دانسته‌اند که‌ توسط‌ستار و باقر وضع‌، و اخذ می‌شد. مخبرالسلطنه‌ مهدی قلی هدایت‌ از فعالیت‌ این‌ دو، به‌ مثابه‌ اعمالی جابرانه‌ و برای گردآوری مال‌ سخن‌ رانده‌ و به‌ویژه‌ برخی کارهای باقرخان‌ را «دیوانگی‌» خوانده‌ است‌. برخی از اظهارنظرهای دیگر هم‌ برمی آید که‌ باقرخان‌ مردی تندخود و کم‌ تحمل‌ بود و گاه‌خلاف‌ رسم‌ و رویه‌ کسی که‌ رهبری جنبشی را در دست‌ دارد، عمل‌ می‌کرد؛ چنانکه‌ یفرم‌ خان‌ که‌ خود از سران‌ نامدار مشروطه‌ بود، از برخی اعمال‌باقرخان‌ به‌ شدت‌ انتقاد می‌کرد.
به‌ هر حال‌ در این‌ میان‌ رحیم‌ خان‌ چلبیانلو به‌ دستور محمدعلی شاه‌ بر تبریزیان‌ تاخت‌ و یکی از نخستین‌ اهداف‌ او تخریب‌ و تاراج‌ محله‌ خیابان‌بود که‌ از لحاظ‌ نطامی و شمار مجاهدان‌ در درجه‌ اول‌ اهمیت‌ قرار داشت‌. حملات‌ بیوک‌خان‌، پسر رحیم‌خان‌ به‌ خیابان‌ راه‌ به‌ جایی نبرد و رحیم‌خان‌ خود به‌ تبریز تاخت‌، همزمان‌ با تحریک‌ پاخیتانف‌، سرکنسول‌ روسیه‌ مردم‌ بیمناک‌ شده‌، فریب‌ می‌خوردند و بیرقهای سفید به‌ علامت‌ صلح‌ باقوای دولتی بر خانه‌های خود برافراشتند. اوضاع‌ طوری واژگونه‌ شد که‌ باقرخان‌ هم‌ ناچار به‌ خانه‌ میرهاشم‌ خیابانی پناهنده‌ شد و از روسها تامین‌خواست‌ و حتی گفته‌اند که‌ بیرق‌ سفید بر سر در خانه‌اش‌ آویخت‌. این‌ حادثه‌ سبب‌ شد تا بسیاری از مجاهدان‌ دیگر نیز خانه‌نشین‌ شوند و راه‌ برای‌تسلط‌ قوای دولتی هموار گردد. در حالی که‌ رحیم‌خان‌ کدخدایان‌ تبریز را وادار می‌کرد تا 90 نفر از سران‌ مجاهدان‌ را که‌ باقرخان‌ در راس‌ آنها قرارداشت‌، به‌ او تسلیم‌ کنند، دلیری ستارخان‌ که‌ بیرقهای سفید را فروکشید و باقرخان‌ را رسماً به‌ ادامه‌ مبارزه‌ فراخواند، اوضاع‌ را به‌ نفع‌مشروطه‌خواهان‌ تغییر داد. باقرخان‌ پس‌ از اظهار پشیمانی‌، به‌ درخواست‌ انبوه‌ مردمی که‌ از مسجد صمصام‌خان‌ به‌ سوی خانه‌ او روان‌ شدند دوباره‌به‌ تکاپو برخاست‌ و عزم‌ مقابله‌ با رحیم‌ خان‌ کرد. سرانجام‌ نیز به‌ همت‌ او و دیگر مجاهدان‌، محل‌ استقرار رحیم‌ خان‌ در باغ‌ شمال‌ تصرف‌ شد. پس‌از آن‌ رشته‌ امور شهر در دست‌ مجاهدان‌ افتاد و طرفداران‌ شاه‌ و مرتجعان‌ که‌ در شبکه‌ای مفسده‌انگیز به‌ نام‌ «انجمن‌ اسلامیه‌» گردآمده‌ بودند، به‌ ناچارشهر را ترک‌ کردند.
با این‌ همه‌ عین‌ الدوله‌ به‌ دستور شاه‌، شهر را در محاصره‌ گرفت‌و جنگی خونین‌ آغاز شد و باقرخان‌ که‌ اردویش‌ مقابل‌ قوای عین‌ الدوله‌ قرار داشت‌،رشادتهای کم‌نظیر نشان‌ داد، و چون‌ نمایندگان‌ روس‌ و انگلیس‌ به‌ بهانه‌ حمایت‌ از اروپاییان‌، اولتیماتوم‌ شدیداللحنی خطاب‌ به‌ انجمن‌ ایالتی تبریزفرستادند، باقرخان‌ به‌ این‌ اخطار وقعی ننهاد و از کار دست‌ نکشید. در پی این‌ اخطار، قوای روسی وارد شهر شد و ستارخان‌ و باقرخان‌ برای پرهیزاز دان‌ بهانه‌ به‌ دست‌ متجاوزان‌ مجاهدان‌ را از هر گونه‌ حرکت‌ بر ضد این‌ قوا باز داشتند. و خود با آن‌ که‌ در آغاز پیشنهاد انجمن‌ ایالتی مبنی برتحصن‌ در کنسولگری عثمانی را نپذیرفتند، سرانجام‌ در جمادی‌الاول‌ 1327 / ژوئن‌ 1909 ناچار به‌ آنجا پناهنده‌ شدند. با این‌ همه‌، روسها که‌ ازحضور باقرخان‌ و ستارخان‌ در تبریز سخت‌ واهمه‌ داشتند، با کنسولگری (شهبدرخانه‌) عثمانی وارد مذاکرده‌ شدند و سرانجام‌ از استانبول‌ دستوررسید که‌ این‌ «خادمان‌ وطن‌» به‌ عثمانی بروند وگرنه‌ مورد حمایت‌ آنها نخواهند بود. دولت‌ روسیه‌ هم‌ به‌ کنسول‌ خود در تبریز دستور داد تا خروج‌ستارخان‌ و باقرخان‌ از تبریز، قوای روس‌ را در شهر نگاه‌ دارد.
در این‌ میان‌، تهران‌ به‌ دست‌ مجاهدان‌ بختیاری و گیلانی فتح‌ شد و مخبرالسلطنه‌ والی آذربایجان‌ گردید و با استقبال‌ ستارخان‌ و باقرخان‌ روبه‌رو شد.وی از آغاز رشته‌ امور را در دست‌ گرفت‌ و اعلام‌ کرد که‌ کسی جز دولت‌ و انجمن‌ ایالتی در اداره‌ امور مداخله‌ نکند. از آن‌ سوی سپهدار اعظم‌، ستار وباقر را برای رفتن‌ به‌ تهران‌ تشویق‌ کرد و مخبرالسلطنه‌ هم‌ که‌ نمی‌خواست‌ آن‌ دو در تبریز بمانند و از پیش‌ نیز از آنها دلتنگیها داشت‌، به‌ سردی با آنهارفتار می‌کرد و خواهان‌ خروجشان‌ از شهر بود و این‌ خوشنودی سبب‌ شده‌ بود که‌ برخی از روزنامه‌ها نیز به‌ بدگویی از سردار و سالار بپردازند. این‌عوامل‌ و نیز تلاشهای رقیبان‌ و دشمنان‌ ستار و باقر و نو دولتیان‌ ناسپاس‌ سخت‌ موجب‌ دلسردی این‌ دو مجاهد شد. باقرخان‌ و ستارخان‌ به‌ نگارش‌نامه‌هایی به‌ مقامات‌ در تهران‌ دست‌ زدند و خدمات‌ خود را برشمردند و گاه‌ پاسخهایی دایر بر قدردانی دریافت‌ داشتند؛ تا این‌ که‌ عضدالملک‌نایب‌السلطنه‌ احمدشاه‌ و سپس‌ مستشارالدوله‌، رئیس‌ مجلس‌ شورای ملی ضمن‌ تایید خدمات‌ و زحمات‌ آنها، هر دو را به‌ تهران‌ دعوت‌ کردند و گویااز آخوند ملا محمدکاظم‌ خراسانی نیز خواستند که‌ آن‌ دو را به‌ آمدن‌ به‌ تهران‌ تشویق‌ کند. توصیه‌ آخوند، ستارخان‌ و باقرخان‌ را در این‌ کار راسخ‌ کردو آن‌ دو با گروههای مسلح‌ خود رهسپار تهران‌ شدند. البته‌ در این‌ کار، اصرار انجمن‌ ایالتی که‌ از هشدارهای روسیه‌ دایر بر تجدید لشکرکشی بیم‌داشت‌، بی‌تاثیر نبود.
ستار و باقر در نوروز 1289 تبریز را به‌ قصد تهران‌ ترک‌ کردند. در زنجان‌، شیخ‌ محمد خیابانی و میرزا اسماعیل‌ نوبری و برخی از وکلای مجلس‌ درملاقاتی با اسماعیل‌ امیرخیزی‌، منشی و مشاور ستار، از رفتن‌ باقرخان‌ و ستارخان‌ به‌ تهران‌ ابراز نگرانی کردند. امیرخیزی چاره‌ کار را در این‌ دید که‌آخوند خراسانی آنها را به‌ عتبات‌ دعوت‌ کند پس‌ چون‌ مجاهدان‌ به‌ قزوین‌ رسیدند، از علمای نجف‌ تلگرافی رسید که‌ آنها را به‌ تشرف‌ فرا می‌خواند. بااین‌ همه‌، استقبال‌ گرم‌ مردم‌ از مجاهدان‌ در همه‌ شهرها و آمادگی تهرانیان‌ برای استقبال‌ موجب‌ شد تا سردار و سالار هر دو سفر به‌ عراق‌ را به‌ پس‌ ازدیدار از تهران‌ موکول‌ کنند.
برخی گزارشها حاکی از آن‌ است‌ که‌ علمای نجف‌ به‌ درخواست‌ مستشارالدوله‌، رئیس‌ مجلس‌ شورای ملی – که‌ از آلت‌ دست‌ شدن‌ این‌ دو توسط‌«اشخاص‌ مغرض‌ و معاند» بیمناک‌ بود – و نیز درخواست‌ محرمانه‌ سپهدار اعظم‌ از آخوند خراسانی‌، باقرخان‌ و ستارخان‌ را به‌ عراق‌ دعوت‌ کردند. به‌هر حال‌ سردار و سالار ملی در میان‌ استقبال‌ بی‌سابقه‌ مردم‌ وارد تهران‌ شدند و دولت‌ به‌ پذیرایی با شکوهی از آنان‌ پرداخت‌ و احمدشاه‌ جوان‌ هر دورا سخت‌ محترم‌ داشت‌. آنگاه‌ ستارخان‌ را نخست‌ در باغ‌ صاحب‌ اختیار، و سپس‌ در پارک‌ اتابک‌ و باقرخان‌ را در باغ‌ عشرت‌ آباد جای دادند ومجلس‌ شورای ملی نیز با اهدای لوحی به‌ تقدیر از آنها برخاست‌ و تصویب‌ کرد که‌ ماهانه‌ به‌ هریک‌ 1000 تومان‌ مقرری پرداخت‌ گردد.
در این‌ میان‌ نزاع‌ میان‌ اعتدالیون‌ و انقلابیون‌ یا دموکراتها در حکومت‌ مشروطه‌ به‌ اوج‌ رسیده‌ بود جناح‌ اعتدالی که‌ بسیاری از اشراف‌ و فئودالها را دربر می‌گرفت‌، از آغاز ورود باقرخان‌ و ستارخان‌ به‌ تهران‌ می‌کوشید به‌ آنها نزدیک‌ شود و از وجودشان‌ برای عقب‌ راندن‌ انقلابیون‌ بهره‌ جوید؛ چنانکه‌دموکراتها گویا پیش‌بینی می‌کردند و به‌ همین‌ سبب‌، نمی‌خواستند این‌ دو وارد تهران‌ شوند، در نتیجه‌ تمایل‌ ستار و باقر به‌ این‌ جناح‌، روابط‌ آنها باکسانی چون‌ سپهدار اعظم‌ و سردار منصور و سردار محبی روی به‌ گرمی نهاد، ولی با سردار اسعد و دیگر سران‌ بختیاری صمیمیتی حاصل‌ نشد.انقلابیون‌ نیز به‌ نوبه‌ خود کوششها کردند تا میان‌ ستار و باقر را به‌ هم‌ زنند، ولی تحریکات‌ اعتدالیون‌ به‌ جایی رسید که‌ باقرخان‌ در مجلسی‌، بر ضدنمایندگان‌ دموکرات‌ مجلس‌ سخنانی درشت‌ گفت‌ و به‌ تدریج‌ روابط‌ میان‌ دو سردار تبریزی با سیدحسن‌ تقی زاده‌، رهبر انقلابیون‌ تیره‌ گردید، تا آنجاکه‌ وقتی ستارخان‌ خواهان‌ تبعید تقی‌زاده‌ شده‌، باقرخان‌ هم‌ از او پشتیبانی کرد.
نزاع‌ میان‌ اعتدالیون‌ و دموکراتها به‌ یک‌ رشته‌ خشونتها و قتلهایی منجر گردید که‌ عده‌ای از سران‌ مشروطه‌ و دولتمردان‌ نامدار از قربانیان‌ آن‌ بودند تاسرانجام‌ بر اساس‌ مصوبه‌ مجلس‌ شورای ملی و دستور کابینه‌ مستوفی‌الممالک‌، یفرم‌ خان‌ رئیس‌ نظمیه‌ تهران‌ اعلام‌ کرد که‌ مجاهدان‌ باید ظرف‌ 48ساعت‌ سلاحهای خود را تحویل‌ دهند و این‌ کار به‌ نزاع‌ و جنگ‌ میان‌ مجاهدان‌ و قوای دولتی در محل‌ اقامت‌ ستارخان‌ انجامید و باقرخان‌ هم‌ باگروه‌ خود بی‌درنگ‌ به‌ ستارخان‌ پیوست‌ (30 رج‌ 1328). سرانجام‌ قوای دولتی فائق‌ آمد و باقرخان‌ دستگیر شد و مورد تحقیر و توهین‌ قرار گرفت‌ واموال‌ مجاهدان‌ و لوحه‌ اهدایی به‌ سالار و سردار ملی به‌ یغما رفت‌.
سردار و سالار ملی به‌ ناچار در تهران‌ ماندند یا نگاه‌ داشته‌ شدند. ستارخان‌ 4 سال‌ بعد درگذشت‌ و باقرخان‌ نیز چند سال‌ بعد، در آغاز جنگ‌ جهانی‌اول‌ در زمره‌ گروهی از آزادی‌خواهان‌ در محرم‌ 1334 / نوامرا 1915 رهسپار قلمرو عثمانی در عراق‌ شد، ولی شکست‌ آلمان‌ در این‌ ناحیه‌ و پراکنده‌شدن‌ آزادی خواهان‌، باقرخان‌ و یارانش‌ را به‌ فکر بازگشت‌ به‌ ایران‌ انداخت‌، وی و یارانش‌ در راه‌ بازگشت‌ در حدود مرز قصر شیرین‌ در خانه‌ مردی‌به‌ نام‌ محمد امین‌ طالبانی بیتوته‌ کردند ولی شبانگاه‌ همه‌ به‌ دست‌ او که‌ طمع‌ در اموالشان‌ بسته‌ بود، کشته‌ شدند (ح‌ 1335 ق‌ / 1917 م‌). چند روز بعدماموران‌ انگلیسی که‌ از سابقه‌ شرارتهای محمدامین‌ آگاه‌ بودند، از ماجرا خبر یافتند و او را گرفتند و پیکر باقرخان‌ را که‌ در گودالی دفن‌ شده‌ بود،یافتند. محمدامین‌ طالبانی اعدام‌، و باقرخان‌ همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. بعدها در آذرماه‌ 1325 مجسمه‌ای از او در میدان‌ شهرداری تبریز نصب‌کردند، ولی با سقوط‌ حکومت‌ پیشه‌وری‌، آن‌ مجسمه‌ نیز در زمره‌ چیزهای دیگر از میان‌ رفت‌. در آذرماه‌ 1354 جسد باقرخان‌، سالار ملی از روستای‌محمد امین‌ که‌ اکنون‌ بیشمان‌ نام‌ دارد، به‌ تبریز منتقل‌ و با احترام‌ در گورستان‌ طوبائیه‌ دفن‌ شدند و بنایی شایسته‌ بر گور او برپا گردید و چندی بعد نیزیکی از خیابانهای تبریز «سالار ملی‌» نام‌ گرفت‌. باقرخان‌ تنها یک‌ دختر به‌ نام‌ ربابه‌ داشت‌ که‌ در 31 خرداد 1347 ش‌، 7 سال‌ پیش‌ از انتقال‌ پیکرپدرش‌ به‌ تبریز، درگذشت‌.

ستارخان و باق خان

ستارخان با نام اصلی ستارخان قره‌داغی از سرداران جنبش مشروطه ایران ملقب به سردار ملی است. وی با ایستادگی در برابر نیروهای دولتی ضد مشروطه در تبریز جانفشانی‌های بسیاری کرد.

ستار خان سومین پسر حاج حسن قره‌داغی در ۲۸ مهر ۱۲۴۵ خورشیدی (۲۰ اکتبر ۱۸۶۶ میلادی) در روستای سردارکندی (بیشک) ورزقان در آذربایجان به دنیا آمد. وی در مقابل قشون عظیم محمدعلی‌شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه‌خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود، ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. ستارخان مردم را بر ضد اردوی دولتی فراخواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدان و باقرخان -سالار ملی- مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت تبریز به دست طرفداران محمدعلی‌شاه بیفتد.[۱] اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی‌اش بر می‌گشت.

او در مدت یازده ماه استبداد صغیر یعنی از ۲۰ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ ق/ ۳۱ خرداد ۱۲۸۷ش/ ۲۰ ژوئن ۱۹۰۸ رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبری او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.[۴] پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلی شاه، از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد. ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمدعلی شاه فرستادند:

شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند. ما هرچه می‌خواستیم از آن در می‌گذریم و شهر را به اعلی‌حضرت می‌سپاریم. هر رفتاری که با ما می‌خواهند بکنند و اعلی‌حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.

. محمدعلی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند،[۵] ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به کنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست پرچم روس را خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در حمایت دولت روس قرار دهد گفت: «جناب کنسول! من می‌خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد شما می‌خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!» [۶] امیرخیزی درکتاب خود جواب ستارخان را چنین آورده‌است: «جناب کنسول! من می‌خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق امیرالمؤمنین باشد شما می‌خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!» [۷]

تصویر دیگری از ستارخان

ستارخان که طرفداری مراجع تقلید شیعه را پشت سر خود می دید به ویژه حمایت های آیات ثلاث را مشاهده می کرد از حیث مبارزه تقویت روحی می شد و همواره می گفت من در پی اجرای احکام حجج و علمای نجف بخصوص آخوند خراسانی هستم. علمای نجف نیز در عصر استبداد صغیر تعدادی از علما و طلاب را برای تقویت جبهه تبریز به این ناحیه گسیل داشتند که مشهورترین آن ها آیت‌الله سید علی تبریزی مشهور به سید علی داماد بود که به همراه خود میرزا احمدخان عمارلویی و تعدادی دیگر را به همراه داشت.[نیازمند منبع]

مسافرت به تهران[ویرایش]

بواسطه ظلم و دسیسه‌های دولت روس و بنا به درخواست تهران، ستارخان تصمیم به حرکت به تهران می‌نماید. شاید هدف دولت مشروطه از این اقدام، که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع‌الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شدند. «ازمیدان توپخانه و خیابان لاله‌زار، تا باغشاه تمام پشت بام‌ها و خیابانها و دکان‌ها، زن و مرد ایستاده بودند».[۸] سرداران مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. ، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.».

بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولت مشروطه، که جمعاً سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان ارمنی، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.[۹]

بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و اوایل اجازه درمان وی داده نمی شد،پس از مدتی که زخم کاری شده بود پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، بر اثر اصابت گلوله هردواستخوان ساق پا شکسته بود و زخم دچار عفونت بود، دوبار پزشکان معالج (لقمان الدوله، حسین خان نظام الحکما، و دو پزشک خارجی) اقدام به عمل جراحی و تمیز کردن زخم نمودند و پس از مدتی شکستگی و زخم بهبودی نسبی پیدا کرد و با وجود کوتاهی پا می توانست با عصا راه برود. ستارخان پس از این واقعه نزدیک به چهار سال زندگی کرد و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت.[۱۰][۱۱]

مزار وی در حرم عبدالعظیم حسنی واقع است. نوادگان چندین مرتبه سعی نمودند با کسب مجوزهای شرعی، پیکر وی را به تبریز منتقل کنند که موفق به اینکار نشدند.[۱۲]

نقش ستارخان و باقر خان در نهضت مشروطه

ستارخان و باقرخان دو چهره مردمی و آزادخواه در تبریز بودند، اینان با ایستادگی و مقاومت در برابر نیروهای دولتی و ایجاد ارتباط با آزادیخواهان در شهرهای دیگر ایران و سرانجام با حمله به تهران و سقوط محمدعلی شاه، نهضت مشروطیت را احیاء كردند. به قول مرحوم علامه قزوینی «اگر روز 17 جمادی الاخری ستارخان بیرقهای سفید را پایین نمی‌آورد مشروطه تا مدت نامعلوم رخت از ایران بیرون می‌برد زیرا آن روز در تمام نقاط ایران به جز از تبریز استبداد حكم روا بود.»[1] ستارخان و باقرخان دو مجاهد تربیت شده انجمن تبریز بودند كه «ابتدا به عضویت در انجمن حقیقت كه یكی از مراكز مشروطه‌خواهان تبریز بودند در آمدند،‌سپس به انجمن ایالتی تبریز رفته‌اند و آمادگی خود را برای خدمت به مشروطه اعلام داشتند.»[2] رحیم خان كه یكی از خانهای منطقه و از هواداران محمدعلی شاه بود با ستارخان درگیر شد و وی، رحیم خان را شكست داد. پس از آن محمدعلی شاه، شجاع الدوله (صمدخان) را مأمور جنگ با ملیون تبریز نمود و وی با سپاه و تجهیزات به طرف تبریز حركت كرد «برخی از اعضای آن (انجمن) از ترس جان و دارایی خود، به كنسول‌گری‌های فرانسه و روسیه پناهنده شدند، اما ستارخان مانند كوه در برابر نیروهای دولتی مقاومت كرد.»[3] ستارخان با شجاعت همه بیرقهای سفید كه در برخی از محلات تبریز زده شده بودكه این علامت در امان بودن مال و جان به شمار می‌رفت ـ را سرنگون كرد و این حركت هیجان و شور را در مردم ایجاد نمود پس دست به مقاومت زدند و سرانجام نیروهای دولتی را طی جنگ‌هایی بیرون كردند، از جمله جنگها؛ جنگ قرامك، جنگ الوار، جنگ خطیب و خیابان و جنگ حكم آباد بود. كه در طی آن سلماس، مرند، خوی به تصرفات نیروهای مجاهدین درآمد.[4] انجمن تبریز با ملیون و آزادیخواهان سایر شهرستانها ارتباط برقرار می‌كرد و از آنان خواستار شورش و مبارزه می‌شد كه طی آن در شهرهای رشت، اصفهان، خراسان، شیراز و استرآباد قیام و شورش برپا شد و اصفهان به تصرفات نیروهای مجاهدین درآمد. از مهمترین این قیامها كه سرنوشت ساز بود؛ قیام كمیتة ستار در رشت بود كه شهر را متصرف شدند. برای تصرف قزوین حمله كردند و موفق هم شدند. با فتح قزوین كه از هر حیث دارای اهمیت بود، نفس محمدعلی شاه عملاً‌ قطع شد. «در تاریخ 16 یا 17 ربیع الثانی و دستخط تلگرافی از طرف محمدعلی شاه مبنی بر اعطای مشروطیت و اعلان انتخابات و افتتاح مجلس شورای ملی بر كلیه ایالات و ولایات ایران صدور یافت.»[5] «ستارخان نیز تلگرافی به شاه مبنی بر تشكر از موافقت با مقاصد ملی و اعطای مشروطیت مخابره كرد و متذكر شد كه مجاهدت فقط راجع به آزادی ملت بود، اكنون كه اعلیحضرت همایونی انجام مقاصد ملیّه را مورد توجه شاهانه قرار داده‌اند جن نثارت دست از هر گونه مجاهدت برداشته از پی كار خود خواهم رفت.»[6] البته این نكته را هم در نظر باید گرفت كه در این جریانات دول روس و انگلیس و عثمانی نیز كش و قوسهای داشتند.
چه در كمك به شاه مانند روسها و چه در كمك به مجاهدین مانند: «خبر پیروزیهای جوانان ترك در عثمانی، اثر نیكویی در اهالی تبریز بخشیده[7] داشت.»
از آنچه كه گفته شد می‌توان به طور خلاصه اینگونه اظهار داشت:
ستارخان و باقرخان هر دو قهرمان مبارزه از مجاهدین بودند كه ابتدا در محل اقامت شروع به رشد و نمو و بالندگی كردند، یعنی خودی نشان داده و مشهور شدند سپس با دفع نیروهای دولتی و تصرف شهرهای همجوار و ارتباط با مجاهدین دیگر شهرها، راه را برای رسیدن به مقصد هموار كردند. با تصرف رشت و حمله نیروهای مجاهدین به قزوین و تصرف آنجا، امید شاه قطع گردید و مشروطیت را قبول كرد.
منبع : تبیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *