همسران آسمانی | رسالت مادری

خانه / پیروان عترت / همسران آسمانی | رسالت مادری

تازه توی دبیرستان اسم نوشته بودم. وقتی می رفتم کلاس، زینب رو میسپردم دست مادرم و می رفتم. یه روز که از کلاس برگشتم دیدم علی داره لباس کثیف زینب رو عوض می کنه و رفتارش مثل همیشه نیست. شستم خبردار شد که علی به خاطر اینکه زینب رو گذاشتم و رفتم و مدرسه ناراحته.

گفت: « دلت میأد زینبو تنها بذاری؟ » گفتم: «توقع داری دست از کار و زندگی بکشم و این بچه رو حلوا حلوا کنم؟

تا دید بهم ریختم و حال خوبی ندارم، با نرمی و لطافت خاصی گفت: «رسالت اصلی تو تربیت زینبه، سعی کن ازش غافل نشی». آرامش و نرمی کلامش آرومم کرد.

انتهای مطلب/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *