اشعار | وداع با ماه مبارک رمضان

اشعار | وداع با ماه مبارک رمضان

خانه / اشعار / اشعار | وداع با ماه مبارک رمضان

من لایق مهمانی ات ای یار نبودم

من قابل الطاف تو ای یار نبودم

بودم به حضور تو و انگار نبودم

در محضر تو بودم و انگار نبودم

دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم

تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم

ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم

من پُست غلامیِ تو احراز نکردم

ساقی بده جامی که تو را درک نکردم

شاید که دگر میکده را درک نکردم

من لایق مهمانی ات ای یار نبودم

من قابل الطاف تو ای یار نبودم

بودم به حضور تو و انگار نبودم

در محضر تو بودم و انگار نبودم

من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای

شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای

شب های مناجات و دعا رفت ز دستم

فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم

یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم

همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم

جامانده ترین رهروِ این جاده منم من

از پا و نفس بین ره افتاده منم من

افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست

آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست

بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست

بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست

راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم

بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم

من جز تو کسی را گل زهرا نستایم

شکرانه به جا آورم از این که گدایم

با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم

تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم

بگذار سحرها به قنوت تو بمانم

مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم

شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت

هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت

گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت

تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد

داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد

دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد

بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد

خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد

از لوث گنه پاک شده عید بگیرد

بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم

عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم

ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی

هستی به کنار همه و باز نهانی

فرزند رضا ضامن عشاق جهانی

ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی

تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم

سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم

 

احسان محسنی فر

 

 

***********************

 

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان

پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا

هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان

سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر

آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان

دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست

دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان

بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا

بعد از این دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک

نکند بسته شود دیده باز رمضان

صبح با باده شعبان و رجب آمده بود

آن که دیروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع

خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان

 

علیرضا قزوه

 

 

***********************

 

وقت جدایی من و ماه صیام شد

یعنی غروب طلعت این بارِ عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

آه درون سینه ی ما مستدام شد

توشه برای روز جزا بر نداشتم!

فرصت گذشت و خوشه ی عمرم تمام شد

یادش به خیر… سوز مناجات نیمه شب

وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد

یادش به خیر… لحظه ی افطار… تشنگی

نام حسین گفتن ما التزام شد

دست ادب به سینه نهادم به سوی او

اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد …

… وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان

بر زخم بی شمار تنش التیام شد

هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت!

وقتی میان قتلگهش ازدحام شد…

 

محمد فردوسی

 

 

***********************

 

قسم به عشق جدایی ز آشنا سخت است

 جدایی از سحر و محفل دعا سخت است

 برای دیده شب زنده دار خود گریم

 قسم به اشک سحر دوری از بکا سخت است

 صفای هر دل عاشق مرو مرو رمضان

 دوباره رویت دل های بی صفا سخت است

 بیا مرو که شیاطین دوباره می آیند

 بدون جلوه تو انس با خدا سخت است

دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد

 غم جدایی از ذکر ربنا سخت است

 پرستوی دل ما را ز بام خود مپران

 که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است

 بعید نیست به زودی فرا رسد مرگم

 امان که این سفر آخرت دلا سخت است

 قیامتی است قیامت که روز وانفساست

 اگر نظر ننماید امام رضا سخت است

 مرا به ساحل دیدار دلبرم برسان

 شکسته کشتی و دریایی از بلا سخت است

 بگو به خیمه نشینان جبهه ای شهدا

 فدائیان حسین دوری از شما سخت است

 هنوز مرغ دل خسته ام مهیا نیست

 هنوز پر زدنم سوی کربلا سخت است

 خدا کند به دلم مهر نوکری بزنند

 خدا کند خودشان سوی دلبرم ببرند

 

سیدمحمد میرهاشمی

 

 

***********************

 

 

 

وقتِ خداحافظیه، مهمونی ام تموم شد!

حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد

صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی

با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی

 نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته!

 بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته!

ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره

از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره

تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم

با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم

حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره

دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره

**

حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش

حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش

دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون

خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون

داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم

نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم

 

وحید قاسمی

 

 

***********************

 

خداحافظ ای بهار دلم، ای دعای سحر، ای ابو حمزه

خداحافظ ای رفیق دلم، می روی ز برم، با چنین غمزه

خداحافظ افتتاح سحر، ای مجیر سحر، گریۀ شب ها

خداحافظ جوشن تقوی، مونس دل ها هدیۀ زهرا 

همه هستم رفته از دستم، امید دل را به تو بستم

ای خدا العفو، ای خدا العفو

اگر رفتی ای مه رمضان، همره شهدا، محضر داور

مبر ای ماه آبروی مرا، جان آل عبا، پیش پیغمبر

مکن شکوه از معاصی من، روح عاصی من در بر حیدر

مکن شرم و روسیاهی من آشکارا بر دیدۀ کوثر

نما ای مه آبرو داری، که داری با من سرِ یاری

ای خدا العفو، ای خدا العفو

سحر خیزان کو مه رمضان سایۀ سرمان همنشین ما

چه شد ای هم سفرۀ سحرم سوز آه و دل آتشین ما

ندانستم قدر قدر تو را ای عطای خدا ای مه خوبان

مبر با خود سوز و آه و دعا، شور و حال مرا در شب هجران

به تاب و تب عادتم دادی، به اشک شب عادتم دادی

ای خدا العفو، ای خدا العفو

کنون که تو می روی ز برم ای تو تاج سرم ای حبیب من

نما عهدی بر دل و جگرم، چشم و روی تَرَم، ای طبیب من

شب عید و دست خالی من، خسته بالی من شوق هر عهدی

مرا فرما با امام هدی همچنان شهدا یاور مهدی

منو هجر صاحب این ماه، تو و یاری در تمام راه

ای خدا العفو، ای خدا العفو

مرا کردی همنشین خدا، ای مَه شهدا، ای مَه رحمت

نشان دادی در میان دعا، جلوۀ سعدا با همه عزت

مرا بردی گه به کرب وبلا، گه مدینه و یا  کوچۀ نیلی

گهی خواندی روضۀ پهلو از غم  بازو یا غم سیلی

بیا و کار خدایی کن، مرا دیگر کربلایی کن

نینوایی کن، نینوایی کن 

 

محمود ژولیده

 

 

***********************

 

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه

سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

گریه ام صرف تهی بودن این اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز

یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

هر قد این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی

دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

***********************

 

حیف که از دست ما ماه خدا می‌رود

ماه مناجات و نور، ماه دعا می‌رود

ماه سحر خیزی اهل صفا می‌رود 

ماه وصال علی، ماه ولا می‌رود

ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر

زمزمـه‌های شب و لیلۀ قدرش به خیر

بود به روی خدا، چشم تماشای ما

خواندن جوشن کبیر، صوت دل‌آرای ما

هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما

زمـزمۀ افتتاح، سـر زد از آوای مـا 

حیف که مانند برق، این مه معبود رفت

دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما

دست خداوندگار بود به همراه ما

نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما 

ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما

نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود

گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود

زآینۀ دل گرفت ماه خداوند، زنگ

سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ

عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ 

یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ 

محفل قرب خدا کوی علی بود و بس

روی جمیل خدا روی علی بود و بس

کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرّ مگوی خدا 

آن کـه هیـاهوی اوست، معنی هـوی خـدا 

دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا

داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا

نور به او متکی، خلق به او زنده بود

عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود

ارض و سماوات را در همگان یک علی است

هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علی است

هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علی است

بلکه خداوند را در دو جهان یک علی است

قادر منان یکی است، خالق داور یکی است

بعـد خداونـدگار، احمد و حیـدر یکی است

حاصل لوح و قلم، نام علی بود و بود

نقش وجود و عدم، نام علی بود و بود

بعد خدا دم به دم، نام علی بود و بود

ذکر خداوند هم نام علی بود و بود

مدح علی هم همان مدح محمّد بوَد

احمـد حیـدر بـود حیـدر احمد بوَد

علی به نص صریح، نفس پیمبر بود

علی کنـار نبی، ساقی کوثر بود

علی تمام نماز، نه بلکه برتر بود

نمـاز بی مهر او، گنـاه اکبـر بود

عبد مؤید علی است، جمال سرمد علی است

نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علی است

این دو ز صبح ازل، کنار هم زیستند

جدا ز هم تا ابد، نبوده و نیستند

خدای داند فقط که بوده و کیستند

که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیستند؟

دو نـاشناس وجـود دو نـور غیب و شهود

به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود

علی است آقای من، علی است مولای من

علی است دنیای من علی است عقبای من

جحیم با مهر اوست، جنت اعلای من

اگر رَوَم در بهشت، سوای او، وای من

مرده بُدم با دمی زنده شدم از دمش

«میثمم» و می‌دهم جان به ره میثمش

 

غلامرضا سازگار

 

 

***********************

 

 

یــــادت دلیل گریه‌ی پـــنـــهــانـی من است

نامـــت انـیـس این دل زنــــدانــی من است

نـــــیمه شب آمــدم که نــبــیــنــــی رخ مرا

بـــــار‌ گــنــاه عـــلـــت پـــنـــهانی من است

از خود بریده‌ام به تـــو نـــزدیــــک تـــر شوم

این لحظه‌ها که خلوت روحــــانی من است

در خــلــوتــم همــیــشـه کـلـنـجـار مـی‌روم

می‌گویم این چه وضع مسلمانی من است؟!

کـــاری بــکـن کـه رو نـزم بر کـسـی بــیا…

چـیــزی بــده کــه رزق سـلیمانی من است

از ســفــره‌ی تــو مـی‌خورم و سیر می‌شوم

شـکـرت از این که نـعـمتت ارزانی من است

یـک جلـوه‌ات بر این دل تــــاریک و سنگی‌ام

پـایـان خـواب‌هـای زمـسـتـانـی من اســـت

امــشــب کـه داد مـی‌زنـم الـعـفـو ای خدا!

لـحـظـه بـه لـحـظـه رحمت بارانی من است

گــــــرم گــنــاه بــــــوده‌ام و دیـــــر آمــــدم

عـــصــیـــان دلــیـل غیبت طولانی من است

تـا کـه نـبــخــشی‌ام من از این جا نمی‌روم

ایـــن گــریــه برگ سبز پشیمانی من است

دارد بــســاط سفـــره‌ی تـــو جمع می‌شـود

غــم مــی‌خــورم که آخر مهمـانی من اسـت

 

محمد حسین بیات لو

 

 

***********************

 

فرصت توبه گذشت و گریه می بارم هنوز

 حسرت اوقات غفلت را به دل دارم هنوز

باز هم جا ماندم و این غافله از ما گذشت

 مانده خاری در کف پا و گرفتارم هنوز

هر چه درمان بود مخصوص ضیافت خانه بود

 عافیت بود و شفا هر چند بیمارم هنوز

بعد از آن شب های بهتر از تمام سال ها

 در مسیر بندگی ای وای کم کارم هنوز

من نبودم زینت مهمانی خوبان تو

 هر چه تو بخشیده ای من عبد سربارم هنوز

گر چه دارد می رود این ماه اما میزبان

 باز می گوید گنه داری؟ خریدارم هنوز

لحظه ای با ما سرِ یاری اگر داری بیا

 اشتیاق دستگیری از تو را دارم هنوز

تا که من هستم چرا بر دیگران رو می زنی

 من که قبل از هر که گویی دوستت دارم هنوز

 

جواد حیدری

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *