اشعار |به مناسبت ولادت امام هادی علیه السلام

اشعار |به مناسبت ولادت امام هادی علیه السلام

خانه / اشعار / اشعار |به مناسبت ولادت امام هادی علیه السلام

عقده ام را به علی باز گشایی کردی

به محرّم تو هدایت بکنی دل ها را

تو سوی روضه مرا راهنمایی کردی

چون تو تا کرب و بلا خیمه امدادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب

خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب

ذره ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب

آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب

وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب

ما کجا تمثیل روی بی مثال آفتاب

اذن دادند و خریدند و بها دادند باز

ناز کردند و رها کردند و جا دادند باز

ما از اول ریشه خود را ولایت یافتیم

از همان روز ازل راه هدایت یافتیم

ذات خود را بی تمنا در عنایت یافتیم

ابتدا تا انتها را ، تا به غایت یافتیم

راه خود را چارده گونه حکایت یافتیم

خویش را در لابلای این روایت یافتیم

ما اضافات گل آن چارده هادی شدیم

چارده قرن است در هر لحظه امدادی شدیم

چارده انسان کامل را به ما بخشیده اند

چارده قرآن نازل را به بخشیده اند

چارده دریا و ساحل را به ما بخشیده اند

چارده دستان فاضل را به ما بخشیده اند

چارده مولای عادل را به ما بخشیده اند

چارده طی مراحل را به ما بخشیده اند

پس نداریم آرزویی جز صراط المستقیم

زلف ما خورده گره با این کریمان کریم

هر یک از این چارده را رمز و رازی بیشتر

هادی دین را و لیکن دلنوازی بیشتر

دومین ابن الرضا را هست نازی بیشتر

هرکه با لطفش نشیند دلنوازی بیشتر

با دل عاشق کند معشوق بازی بیشتر

هرکه خواهد معرفت او را نیازی بیشتر

مکتب او شیعه را تا حق هدایت می کند

با زیارت نامه تدریس ولایت می کند

در زیارت جامعه ، هر فیض می بارد از اوست

گر زیارات غدیریه صفا دارد از اوست

هرکه دستی بر دعا هر لحظه بردارد از اوست

هرکه احکام خدا را فرض بشمارد از اوست

زائر قبر رضا هر سجده بگذارد از اوست

در دل ما هرکه بذر روضه می کارد از اوست

هر که با هادی است،محبوب المساکین می شود

شیعه هادی است ، هادی المضلین می شود

هادی دلهاست حب حضرت ابن الجواد

قبله جانهاست قدّ و قامت ابن الجواد

بر فلک مولاست ذات خلقت ابن الجواد

کاشف غمهاست نور طلعت ابن الجواد

والی والاست ما را طینت ابن الجواد

عالم بالاست ذیل دولت ابن الجواد

اوست فرزند جواد و حضرت نورُ الفواد

هم جواد بنُ الجواد بنُ الجواد بنُ الجواد

نام زیبایش علی ، روی دل آرایش علی

قد رعنایش علی،رخسار یکتایش علی

نقش سیمایش علی ، کُنهِ تولایش علی

خلق والایش علی ، اعلای اسمایش علی

دین و دنیایش علی ، مقصود و عقبایش علی

مهر و امضایش علی ، جنات و مینایش علی

بر محبانش مجیر است و بشیر است و نذیر

رمز میلادش غدیر است و غدیر است و غدیر

چون نظر بر قلب پر از مهر شاگردان کند

نام ابن مهزیارش جلوه هر دوران کند

مرقد عبدالعظیمش فخر بر ایران کند

کربلایی در دل ایران بنا اینسان کند

کارهای سخت را با یک نظر آسان کند

کاش ما را بر قدوم مهدی اش قربان کند

بهر میلادش اگر لبخند بر دلها نشست

عید قربانش صفا ، عید غدیرش مروه است

 

مجمود ژولیده

 

 

*************************

 

دلا در خانۀ ابن الرّضا ابن الرّضا را بین

چراغ و چشم زهرا و علیّ مرتضی را بین

ز انوار رخ ابن الرّضا روشن فضا را بین

فروغی دلنشین و دلربا و جانفزا را بین

عروس حضرت زهرا بهار شادی آورده

برای شیعیان امشب امام هادی آورده

دو چشم دل ز هم بگشا که حسن دادگر بینی

در ابناء بشر آیینۀ خیر البشر بینی

در آغوش جواد ابن الرّضا قرص قمر بینی

بیا تا نخل سر سبز ولایت را ثمر بینی

دوباره شیعه را از نور حق دل منجلی آمد

که از سوّم محمّد در جهان چارم ولی آمد

فروغ حسن غیب ذات سبحانه پیدا شد

یگانه لالۀ ریحانه را ریحانه پیدا شد

همه گیرید جان بر کف رخ جانانه پیدا شد

به گرد شمع رویش یک جهان پروانه پیدا شد

زمین، در سینه خورشید خداوندت مبارک باد

جواد ابن الرّضا میلاد فرزندت مبارک باد

موحّد گشته دل با یاد بسم الله ابرویش

زبور، انجیل، قرآن را بخوان در مُصحف رویش

جواد ابن الرّضا چون شاخۀ گل می کند بویش

دل پیغمبران یکسر اسیر طُرّۀ مویش

چه خوانم مهر یا مه یا چراغ انجمش خوانم

همان بهتر که خود ابن الرّضای دوّمش خوانم

به سیرت مظهر واجب به صورت صورت امکان

به رخ و الشّمش و مو و اللّیل و دل عرش استوی الرّحمان

فیوضاتش رسد هم بر ملک پیوسته هم انسان

عبارات و کلام روح افزایش اخ القرآن

به بازار ولایت پوسف زهراست این مولود

یم دو گوهر است و دُرّ نُه دریاست این مولود

علی نام و محمّد صورت است و بوالحسن کنیت

بیانش دُرّ، دلش دریا، کفش باران، دمش رحمت

کلامش نور و مهرش دین و حبّش معنی طاعت

ولیّ خالق منّان امام عالم خلقت

امامت جاودان از او قیامت را امان از او

حقیقت را زبان از او طریقت را نشان از او

به کویش بندگی کن خواهی ار عبد خدا گردی

بخوان اوصاف او تا با پیمبر هم صدا گردی

مبادا لحظه ای در عمر خود از او جدا گردی

بکوش انسان که در خطَّ تولاّیش فدا گردی

بقا خواهی فنا در مکتب سرخ ولایت شو

جمال هادی آل محمّد بین هدایت شو

خرد را آبرو با آبرویش بستگی دارد

وجود عالم هستی به مویش بستگی دارد

حیات جاودان بر آب جویش بستگی دارد

شفای دردها بر خاک کویش بستگی دارد

وجود ما به مهر آن امامی مفتخر گردد

که شیر وحشی از آهو به گردش رام تر گردد

زهی بحری که همچون عسکری در دل گهر دارد

زهی ماهی که از خورشید رویی خوب تر دارد

به پیشانی فروغ حجّت ثانی عشر دارد

به صلب خویش مولانا امام منتظر دارد

سلام ما به ابناء و به آباء گرام او

خوشا آن کس که شد آن هادی عترت امام او

خوشا آنکو کنار تربتش اشک رجا دارد

شرار ناله، سوز سینه، حال التجا دارد

امامی گز نگاهش درد انس و جان دوا گردد

عجب نبود که «میثم» هم از او حاجت روا گردد

بدل حال مناجات و به لب ذکر دعا دارد

خداوندا دلم پیوسته شوق سامرا دارد

 

غلامرضا سازگار

 

 

 

*************************

 

 

در دلِ وحی سخن از تب و تاب است هنوز

  قاب قوسین به چشمان تو قاب است هنوز

  وصفِ قدوس همان آیۀ وحیٌ یوحی است

  لطف روح القُدس آئینۀ ناب است هنوز

آنچه در نور نبینند ، دل از خاک تو دید

ورنه این غمزده محکوم حجاب است هنوز

شبِ معراج دل و وصلِ تو انکار نداشت

هرکه منکر شود انگار بخواب است هنوز

زیر بال و پر تو مسکن اهل هنر است

هنر متّقیان فاتح باب است هنوز

بی چراغِ ره تو علم هدایت نشود

طالب معرفتت مست شراب است هنوز

بی عطای تو به کس آب ولایت ندهند

جگر گمشدگان تشنۀ آب است هنوز

چشمۀ آب بقا جز مِی ارشادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

وصفَت ای هادیِ دین گرچه مهیّا نشود

سائلت خسته از این دست تمنّا نشود

عارفَت آرزوی جنّت الاعلا نکند

بهتر از خاک رهت جنت مأوا نشود

هنرِ درک حضور تو بهشتی است برین

لیک دیدار شما ختم به اینجا  نشود

شیعه آن است که بی هیچ کم و بیش به عمر

قدمی پیش و پس از راه تو مولا نشود

خُلق تو خُلق عظیم است به احمد سوگند

عاشق از خُلق عظیم تو مبرّا نشود

گفتن مدحِ تو تنها به سخنرانی نیست

بی تأسی به تو این باده مُصفّا نشود

لطفِ لبخندِ ترا بر همه عالم ندهیم

لیک لَعلَت  متبسّم بشود یا نشود!؟

دارم امّید که جز مهر تو امدادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

حجّتِ روشنِ حق آیت دادار تویی

معدن رحمت و گنجینۀ اسرار تویی

صاحب عِلم و عَلم، لوح و قلم ، حلم و کَرَم

مهبط وحیِ خدا شاخص ابرار تویی

تو علیّی تو امینی تو رضیّی تو وصی

مکتب فاطمه را گرم نگهدار تویی

تو قیامی تو قعودی تو سلامی تو سجود

قبلۀ کعبه و قدس و حَرمِ یار تویی

هل اَتی سورۀ تو آیه ای از تطهیری

شاخه ای از شجر عصمه الاطهار تویی

من نگویم تو خدایی مَثَلُ الاعلایی

عَبدُهُ المنتخبی قائدُ الانصار تویی

سحرِ نیمۀ ذیحجّه نَه ، هر صبح کمال

معنیِ کاملۀ مشرق الانوار تویی

جز تولّای تو وجد و شعف و شادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

هادیا بندگی اَت بهر خدا کار من است

همۀ زندگی اَت الگوی رفتار من است

ای پناه دل غمبار همه غمگینان

در پناه دل تو این دل غمبار من است

هیچکس از سر کوی تو نگردد نومید

بسته بر زُلف تو این قلب گرفتار من است

دشمنان معترفِ نیکیِ رفتار توأند

کِی شبیه تو و رفتار تو رفتار من است

ثَل دوستی اَت [۱]عبدالعظیم الحسنی است

من نه آنم که تو تقریر کنی یار من است

اِبنِ سَکّیت[۲] فداییِ تو شد امّا من …

امتحان دادنِ من منکرِ ایثار من است

امر امرِ تو و دل بندۀ تسلیم شماست

یک اشاره بکنی دست تو افسار من است

بی گواهیِّ شما نقطۀ ایجادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

این تو بودی که مرا کرب و بلایی کردی

به خدا زندگی ام را تو خدایی کردی

تو خماریِّ مرا دیدی و دادی جامم

در دلم از مِی خود جام بلایم کردی

گر گداییِ تو  و سامره شد قسمت من

این تو بودی که مرا خوب ندایی کردی

چون مرا در بغلِ خویش گرفتی مُحکم

گفتی ای دوست! تو آهنگ جدایی کردی

ساقیِ خُمِّ غدیرم تویی ای باب غدیر

عقده ام را به علی باز گشایی کردی

به محرّم تو هدایت بکنی دل ها را

تو سوی روضه مرا راهنمایی کردی

چون تو تا کرب و بلا خیمه امدادی نیست

بادۀ عشق به جز معرفه الهادی نیست

 

۱-خطاب حضرت به عبدالعظیم : انت ولیُّنا حقا

۲- ابن سکّیت استاد فرزندان متوکل که در دفاع از امام حسن و امام حسین به شهادت رسید

***

 

 

محمود ژولیده

 

 

 

*************************

 

 

 

 

 

*************************

 

 

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می‌چرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌کرد

دهمین بار هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار علی بود امامت می‌کرد

درد را نسخه‌ی خال تو شفا می‌بخشید
عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌کرد

«و بِکُم عَـلَّمَنا الله»  تو می‌خواندی و…آه!
آه از این شهر که بی قبله عبادت می‌کرد

جامعه قافیه‌ات را که به خود باخته بود
«طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد»

متوکل به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو از بس که حسادت می‌کرد

و نفهمید که مستی اثری بود که داشت
با طلوع تو به هر ذره سرایت می‌کرد

«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
وقتی از پنجره‌ی شعر صدایت می‌کرد

کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌داد
ماه هر شب به رخت عرض ارادت می‌کرد

ری پُر از عطر سخن‌های تو می‌شد وقتی
حضرت عبدالعظیم از تو روایت می‌کرد

شاه بخشنده! نرو، بی تو گدایان چه کنند؟
سامرا داشت به دستان تو عادت می‌کرد

 

قاسم صرافان

 پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *