اشعار | ویژه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

اشعار | ویژه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

خانه / اشعار / اشعار | ویژه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد…

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

یک نفر آمده میدان نگهش مثل علی               حالت جذبۀ چشم سیهش مثل علی

باز سوگند به والشمس به والیل به فجر          نور او مثل علی ، روی مهش مثل علی

قامتش مثل علی، منزلتش مثل علی                روی در رویی وقت جدلش مثل علی

بر سر حرف خودش هست اگر سر بدهد       ظاهر و باطن و حرف و عملش مثل علی

بگذارید که ممسوس بماند اکبر                    اکبر حل  شده در حضرت هو مثل علی

احمد اکبر ، اکبر احمد و محمد حیدر                  زلف در زلف گره در گره مومثل علی

منطقاً، خَلقاًو خُلقاً که شبیه احمد              با همان مستی مست بی حد مثل علی

از وسط سیب دو نصف است علی با احمد               اکبر مثل محمد احمد مثل علی

 

غلامرضا فاتحی

 

 ********************************

 آسمان دل ارباب قمر می خواهد

شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد

هرجه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست

هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد

وقت بر لشکر دشمن زدنش فهمیدند

جگر شیر دوتا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوت اند

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد…

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته

که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آماده ی جنگ است ز پا افتاده

رزم با دلبر ارباب کمر می خواهد

هرکه دلتنگ پیمبر شده اینجا باشد

هرکسی حیدر کرّار اگر می خواهد…

شاهزاده ست ولی جلوه ای از شاه شده

اشهد ان علیاً ولی الله شده

 

حمید رمی

 

 

********************************

 

قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

آی پیغمبر امام حسین

حضرت حیدر امام حسین

اولین بار بر لب تو رسید

بوسه ی نوبر امام حسین

دست های تو بعد از این دارد

حکم بال و پر امام حسین

ننشستی بجز به رسم ادب

لحظه ای محضر امام حسین

قسم راست به جوانی مان

به علی اکبر امام حسین

ما گداییم و شاهزاده تویی

آنکه ما را نجات داده تویی

مثل زهرا عبادتت بوده

مثل حیدر شجاعتت بوده

به حسن رفته ای زمان کرم

مثل بابا سخاوتت بوده

شب میلاد، عموی سرو قدت

محو در قد و قامتت بوده

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو

حکم تثبیت عصمتت بوده

«اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک

سندی بر بصیرتت بوده

بیش از این باید احترام شوی

شأنت این بود که امام شوی

نام تو کوه را تکان بدهد

روشنایی به آسمان بدهد

خط و مشیء تو ای جوان حسین

راه را یاد هر جوان بدهد

صبح روز دهم به مأذنه ها

با صدایت خدا اذان بدهد

پدرت نه امام تو باید

با فراق تو امتحان بدهد

داغت آن گونه بود که می رفت

پدر تو سه بار جان بدهد

موقع رفتنت، کنار تنت

وقت تشییع کردن بدنت

 

محسن عرب خالقی

 

 

********************************

 

 

خوب است ابتدا ز خدای کریم گفت

از لطف های واسطۀ آن رحیم گفت

باید پس از مرورِ ثناء الجمیل از آن

ذرّیَه الکرام و ابن الکریم گفت

از حب عشق حب خدا حب اهل بیت

از نعمت بزرگ، ز نور العظیم گفت

وقتی کلام فاضله گل می کند به لب

ممکن شود ز صاحب قلب سلیم گفت

باید ز نهرهای جنان گفت گاه گاه

وز میوه های ناب بهشت نعیم گفت

گاهی برای تلخی و تغییر ذائقه

باید ز دردهای عذابٍ اَلیم گفت

قرآن به سبک وحی بشارت دهد بما

آنجا که آیه های غلامٍ[۱] حلیم گفت

خواهی اگر سیادت نسل خلیل را

باید که از فداییِ ذبحٍ[۲] عظیم گفت

باید شناخت سیّد آل سلیل را

اِبنُ الحسین سَرور آل خلیل را

دل را خدا اگر که تدارک ندیده بود

ما را به مدحِ یار کجا برگزیده بود

وَحیی که دور از نظر جنّ و انس ماند

آری حدیث قدسی این نور دیده بود

یعنی همان ذخیرۀ نسل پیمبران

قبل از ظهورِ خود دل ما را خریده بود

نوبت به استغاثۀ آل نبی رسید

دین خدا به مشکل سخت و عدیده بود

تنها به یک اسارۀ خلقت نیاز داشت

یعنی نیاز بر قدم یک پدیده بود

باید که از تمام رسل عمر می گذشت

تا رو شود که یار که را برگزیده بود

وقتی نبی بشارت او داد بر حسین

قبل از طلوع، مژدۀ وصلش رسیده بود

احمد خبر ز اکبر لیلا دهد بما

وقتی که هیچ دیده جمالش ندیده بود

چشمِ علیِ اکبرِ لیلا گشوده شد

دل از تمام عالم و آدم ربوده شد

ای دل وصال را به کجا می بری مَبَر

توصیفِ خال را به کجا می بری مَبَر

آئینۀ تمام نمای محمدی است

وصف جمال را به کجا می بری مَبَر

اینجاست شرحِ خَلقاً و  خُلقاً و منطقاً

شاهد مثال را به کجا می بری مبر

بر چهره اش جمال علی نقش بسته است

وجه جلال را به کجا می بری مبر

ای آنکه دم ز آیۀ اکمال می زنی

رشد و کمال را به کجا می بری مبر

او را قدم شبیهِ قدم های فاطمه است

شرحِ غزال را به کجا می بری مبر

ذبح عظیم را به تماشای او ببین

بَس امتثال را به کجا می بری مبر

بر روی دست حضرت ارباب کائنات

بنگر جمال نوری ارباب ممکنات

ای دیده اشکِ شوق ببار از نگاه خویش

یوسف دوباره باز در آمد ز چاه خویش

یوسف نه – مصطفای دگر دیده باز کرد

اعجاز شد که ماه در آمد به ماه خویش

تنها همین رسول برای بشر بَس است

حالا حسین فخر کند بر سپاه خویش

آیا امام مفترض الطاعه آمده

یا کبریا پناه دهد بر پناه خویش

این است فجر صادق و این است مطلعش

اینک فَلَک سلام کند بر پگاه خویش

وقتی خدا بهشتِ علی اکبر آفرید

دیگر گدا بهشت نخواهد ز شاه خویش

کوهِ گناه را به نگاهی بَرَد فرو

کِی نا امید می کندَم از نگاه خویش

سیر و سلوک عارفِ بالله را مگو

او ختم می کند ره ما را به راه خویش

ورد زبان حوری و قلمان علی علی است

ذکر تمام جمع رسولان علی علی است

ره وا کنید اکبر لیلا برون شده

وز خیمه گاه راهیِ دشت جنون شده

گویی پیمبر است و به محشر قدم زند

یا رب مگر قیامت کبری کنون شده

لب تشنه است، آب نمانده به مشک ها

بارانِ اشک بدرقۀ کاف و نون شده

بر پشت یالِ مرکب خود خواب رفته است؟

یا پشت اسب جسم علی واژه گون شده

صورت به صورت پسر خود گذاشتم

بابا ببین محاسن من غرق خون شده

حَلقَت به خون نشسته و نعشت به خاک و خون

با این قد رشیده ات ای ماه چون شده

این کوفیان به گریۀ من خنده می کنند

داغ دل خیام از این غم فزون شده

کارم ز داغ تو به تماشا کشیده است

فریاد من ببین که ز سوز درون شده

کارم کنار نعش تو بالا گرفته است

خیز و ببین که جشن تو اعدا گرفته است

 

[۱] فَبَشَّرناه بغلامٍ حلیم(صافات ۱۰۱)

[۲] و فدیناه بذبحٍ عظیم (صافات)

 

محمود ژولیده

 

********************************

 

نشانه رفته غزل های من به سوی کسی

به خـون کشانده دلم را خـیال روی کسی

تـمام قـافـیه ها را به خـطّ نـسـتعلیق

نوشته دست خدا لا به لای موی کسی

غـزل بهانه ی خـوبی ست تا قـدم بزنم

میان قافیه هایش به جستجوی کسی

هزار ندبه ی مبهم، هزار جمعه ی سرد

تـمام عـمر نـشـسـتم در آرزوی کسی

کسـی شــبـیـه تـو در آســمـان رویـا نیست

کسی چنان که تویی نیست رو به روی کسی

تـو عــاشـقـانـه تـریـن آیــه هـای قــرآنـی

قسم نخورده خداوند چون تو روی کسی

پر از حـرارت عـشق است سینه ام، انگار

نشانده ام به لب خود لب سبوی کسی

دلم خوش است به پایان شاهنامه ی شب

همیشه می وزد از مـاه عطر و بوی کسی

 

محمد عابدینی

 

 

********************************

 

بخت بلند با دل ارباب یار شد
با نام نامی تو زمستان بهار شد
تو آمدی طلا زر هجده عیار شد
دلها برای آمدنت نونوار شد
روز جوان به یمن شما برقرار شد

هستی به ناخدا پسر ناخدا!شبیه
خلقا و منطقا به رسول خدا شبیه
خلقت جدا شبیه،مرامت جدا شبیه
نور نگاه توست به نور الهدی شبیه
نام پیامبر به علی ماندگار شد

از بوی موی تو شده مولی  الکریم مست
نیمی به هوش تا تو بیایی و نیم مست
مستی رسید از تو به عالم شدیم مست
با نام و یاد توست اگر می کنیم مست
مستی رسید از تو به عالم خمار شد

شیرش حلال آن که به تو ان یکاد داد
عمرش بلند آن که به تو رزم یاد داد
نامت امید گندم ری را به باد داد
درس بدی به لشگر ابن زیاد داد
دشمن به ضرب حیدریت تار و مار شد

ای از همه به جدت بزرگت شبیه تر
گل خنده هات از همه لبها ملیح تر
اشفع لناست چشمم و با یا وجیه تر
از گریه ام شده است تمام ضریح تر
قلبم خزان و چشم من ابر بهار شد

وقت است تا برای پدر دلبری کنی
دنیاش را به مقدم خود محشری کنی
باید برای مادر خود نوکری کنی
کنج عبات را به سرش روسری کنی
آن مادری که بعد غمت داغدار شد

تنهاترین موذن کرب و بلا علی
ورد زبان جن و ملک هست یا علی
خورشید آسمان دل عمه ها علی
بخت تو خورده است گره با عبا علی
آیینه ای و روی تو گرد و غبار شد

ای اول از همه به تو محتاج تر حسین
دیروز علی پدر… ،و کنارش پسر حسین
امروز علی پسر شد و اینک پدر حسین
دق کرده از فراق علی مستمر حسین
آه از دمی که آینه اش انکسار شد

 

مظاهر کثیری نژاد

 

 

********************************

 

چه رو دل نسپاریم  بر این باورها
که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها

کیست همچون تو که لب تشنۀ جامش باشند
از همـان روز نـخـستیـن هـمه آب آورها

باز هم کار دل ما به شما افتاده
شکر لله که اسیریم به آقا ترها

دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه
تا بگیریم ز دستان شما ساغرها

ازدحام است سر کوی شما، اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین آخـرها

هرکسی نام کسی برد و سرش بالا رفت
ما که از لطف تو داریم سری در سرها

ذره تا نام تـو را بــرد به خــورشید رسید
هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید

بین چشمان شما نور خدا ریخته اند
پنج تن را به سراپای شما ریخته اند

شک نداریم که پیغمبر ثانی هستی
خلقا” و خُـلقا” اگر طرح تو را ریخته اند

از همان صبح نخستین ز اضافات گلت
طرح ایجاد دل اهل بکا ریخته اند

هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست
نمک روی تو در منظره ها ریخته اند

یک نفر از در این خانه نرفته نومید
گرچه در راه شما خیل گدا ریخته اند

روی پیشانی ما نام شما حک شده است
روی پیشانی تو کرب و بلا ریخته اند

چـقـدر نام دل آرای شمـا شیـریـن است
شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است

قد و بالای شما حال و هوایی دارد
نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد

تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت:
یا رب این کیست عجب زنگ صدایی دارد

میروی زیر قدم های تو دل می ریزد
یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد

قدری آهسته برو جز تو مگر این بابا
که دگر پیر شده باز عصایی دارد

همه دیدند پس از دوره شدن در میدان
سر آن یال عقابت چه حنایی دارد

قبل از آن که برسد پیش تنت خورد زمین
کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد

بنویسید عمویی ز حرم زود رسید
آن عمویی که سر دست عبایی دارد

جمع کردند به هر شکل تن اکبر را
چه بـسـازند پــریشـانی آن مادر را

محمد بنواری (مهاجر)

 

 

 

********************************

 

 

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست

شب است و خانه ثارالله و چراغ هداست

خدا عجب پسری داده بر امام حسین

که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست

علی است نام و علی جلوه و علی آئین

علی جلال و علی صورت و علی سیماست

تمام چشم شده بـاغبان گلشن وحی

نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست

تمامِ نـور بـود ذرّه، روی او خورشید

تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست

خدا بـه یوسف زهرا دوباره یوسف داد

چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست

هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت

محمد است ؟ علی؟ یا که سیدالشهداست؟

محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟

به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است

ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر

و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر

مـدینه مکه شده، مکه بیت عبـدالله

کنـار آمنه بینـم پیمبـری دیـگر

و یا که مکه شده خانۀ امام حسین

و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر

دوباره فاطمه آورده یک امام حسن

و یا عیان ز حسین است منظری دیگر

مـگر که ام‌بنین بـاز زاده عبـاسی

ظهـور کرده ز عبـاس، منظری دیـگر

مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کند

که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگر

به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست

خداشناس نیـم گر زنـم دری دیـگر

همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش

که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش

رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش

عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت

زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش

ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق‌»اش پیداست

که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش

هزار قـافـله دل از پیمبران خـدا

زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش

تن مطهـرش از جان پاک نیکوتـر

سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش

عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت

هزار یـوسف مصری ز بوی پیرهنش

قرار می‌دهد از دست، روی دست پدر

ز بس که عاشق شمشیرها بـود بدنش

گشوده دیده به رخسار دلربای حسین

به عالم آمده تا جان کند فدای حسین

نخورده شیر بـود تشنه کامِ جامِ الست

به غیر دوست زده پشت پا به هر چه که هست

علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس

به هم دهند او را همچو لاله دست به دست

دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست

دلش بـه سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست

گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا

به زخم‌های تنش چوبه‌های تیر نشست

سلامِ عشق بـر آن عاشق خداجـوئی

که هر چه را به جز عهد دوست بود، شکست

روا بود که ننوشند خلق، آب حیات

ز جام او که ز جام عطش بود سرمست

اگـر نبـود خطا، آشـکار می‌گفتم

که این پسر بود از کودکی حسین پرست

جهان فداش که تا پای جان حسینی بود

هنوز نامده در این جهان حسینی بـود

الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام

به خُلق و خوی و مرام محمدیت سلام!

تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود

توئی علی که ولیِّ خدات گفته سلام

شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت:

که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام

قیام‌ها بـه قیـام تـو متصل بـایـد

که زندگیت سراسر قیام بـود قیام

توئی که از شب میلاد بر قد و قامت

قُماط بـود بـه حج شهادتت احـرام

شهادت تـو بـه تـوحید آبـرو بخشید

ولایت تو همان دین ماست در اسلام

اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز

بدون مهر تـو حتی بـود نماز حرام

هماره نـور دهد مشعل هدایت تـو

تمام طاعت “میثم” بود ولایت تو

 

غلامرضا سازگار

 

 

********************************

 

در عرش فرشتگان چه غوغا کردند

   بزم طرب و عشق مهیا کردند

  با آمدن علی اکبر، با شوق

  رخسار محمدی تماشا کردند

***

یک غنچه ز گلخانۀ ایزد آمد؟

یا آن که بهشت سبز و سرمد آمد

با دیدن اکبرش چنین گفت حسین

یکبار دگر بوی محمد آمد

 

سید هاشم وفایی

 

 

********************************

 

     ما را نظر دوست خدا باورمان کرد

      با یک صلوات از دگران برترمان کرد

   ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد

   ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد

هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما

فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد

با حب علی عاشق زهرا شده ایم و

این عشق غبار قدم مادرمان کرد

خاک قدم فاطمه بودیم که بی بی

با نام حسن عاشق عاشق ترمان کرد

با عشق حسن بوده گرفتار حسینیم

این کار حسین است اگر نوکرمان کرد

سلطان شده باشیم غلام درِ اوییم

در اوج، کف پای علی اکبر اوییم

میلاد گل سرسبد شاه جهان است

خاک قدمش تاج سر اهل جنان است

شیرینی نام علی اکبر لیلا

نقل دهن مجلس شیرین دهنان است

ای لیلی لیلای حرم، خوش قد و بالا

نام تو شروعی ست که آغاز اذان است

گفتیم که میلاد علی روز پدر بود

گفتند که میلاد تو هم روز جوان است

هم حیدر کراری و هم احمد مختار

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

پس حق بده از چشم تو کفار بترسند

تا پلک تو تیر و خم ابروت کمان است

تو جمع همه پنج تن آل عبایی

تو علت زیبا شدن مأذنه هایی

در روز ازل عشق و صفا را به تو دادند

افسار همه ارض و سما را به تو دادند

عباس اگر که علی کرببلا شد

پیغمبری کرببلا را به تو دادند

با صوت اذان تو به داوود عیان شد

تا روز ابد اوج صدا را به تو دادند

از بسکه گره باز نمودی ز دل خلق

مانند حسن جود و سخا را به تو دادند

عیسای مسیح حرم آل محمد

بی واسطه معجون شفا را به تو دادند

در پیش تو خورشید چه افتاده می آید

پیراهن شه بر تن شهزاده می آید

ای روی تو چون روی پیمبر علی اکبر

هستی نوۀ ساقی کوثر علی اکبر

تو لایق شمشیر علی بودی و هستی

باید بزنی بر دل لشگر علی اکبر

با واسطه شاگرد یدالله زمینی

از برکت عباس دلاور علی اکبر

شاگرد ابالفضل شدن فیض کمی نیست

شد ضربۀ تو ضربۀ حیدر علی اکبر

تیغ کج تو  نعرۀ یا فاطمه دارد

انداخته دور و بر تو سر علی اکبر

مشغول دعاگویی تو زینب کبراست

از جای بکن قلعۀ خیبر علی اکبر

هر کس که تو را دید به پای تو سر انداخت

با دیدن ابروی کج تو سپر انداخت

بی عشق تو هر قلب پریشان شده باشد

چون کاخ خرابیست که ویران شده باشد

اصلاً عجبی نیست که با نیمه نگاهت

یکباره گدا حضرت سلطان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که دور و بری تو

با گوشۀ چشمان تو سلمان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که هر بندۀ گمراه

با صوت اذان تو مسلمان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که این شاعر گمنام

با لطف شما صاحب دیوان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که مخروبۀ قلبم

با لطف خدایی تو ایوان شده باشد

ما هرچه که هستیم گرفتار تو هستیم

صد شکر که عمریست بدهکار تو هستیم

ای کاش به ما نیز صفاتی برسانی

از لعل خودت یک صلواتی برسانی

اندر خم یک کوچه نشستیم بیایی

تا اینکه به ما راه نجاتی برسانی

ما تشنۀ یک جرعه ز چشمان تو هستیم

تا اینکه خودت آب حیاتی برسانی

خالی شده این دست خودت پر بکن آقا

ای کاش به من نیز براتی برسانی

بالی بده تا کرببلایم برساند

ای کاش برات عتباتی برسانی

دلتنگ حریم پسر فاطمه هستم

ای کاش در این هفتۀ آتی برسانی

بوی تو می آید به نظر وقت اذان است

این عطر گمانم ز نسیم رمضان است

بگذار که امسال سحر یار تو باشم

مهمان سر سفرۀ افطار تو باشم

نگذار که یک عمر جدا از تو بمانم

نگذار که یک عمر فقط بار تو باشم

نگذار اسیر غم دنیا شده باشم

بگذار که یک عمر بدهکار تو باشم

داروی طبیبان به خدا نیست دوایم

داروی من این است که بیمار تو باشم

بگذار در آن ماه، شب لیلۀ قدری

یک ثانیه ای هم شده زوار تو باشم

آقا علی اکبر ارباب نظرکن

بگذار که من خادم در بار تو باشم

بگذار محرم برسد اذن بگیرم

بگذار شب هشتم امسال بمیرم

 

مهدی نظری

 

 پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *