اشعار کشتار کشمیر

خانه / اشعار / آرشیو موضوعی اشعار / اشعار کشتار کشمیر

آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش

گاه گاهی با زبان تیغ حرفت را بزن
با توام آیینه، با سنگین دلان فولاد باش

داد مظلومان #كشمیر است این، كاری بكن
هم وطن! با شیعیان مرتضی همزاد باش

خون بعضی‌ها مگر از دیگران رنگین‌تر است؟
آه، با وجدان! ز قید رنگ‌ها آزاد باش!

با سكوتت هم صدای بی‌تفاوت‌ها نشو
داد كن با داد خود ویران‌گر بیداد باش

دست روی دست مگذار و تماشاچی نباش
یا كه مشتی آهنین، یا دست استمداد باش

آری ای #كمشیر… خونت آیه پیروزی است
لابلای زخم‌ها و اشك‌هایت شاد باش

محمد رسولی

*************************

هی غصه می خوریم… که این قصه آشناست
در سینه بغض نیست که فریاد بی صداست

ما را به جرم اینکه فقط شیعه گشته ایم
دارند می کشند و چقدر این سزا، سزاست!

دانه به دانه پر شده میخانه از شهید
حالا بساط باده قالوا بلی به پاست

ما زنده ایم… زنده راه شجاعتیم
خونی که ریختند دلیل حیات ماست

سوریه و عراق و یمن را گریستیم
تا کی بایستیم؟ کجا ختم ماجراست؟

کشمیر… آه! باز که درگیر فتنه ای…
ظلم این چنین چقدر؟! چگونه؟! چرا رواست؟!

حتی کسی نگفت برای چه می کشید؟!
اینجا گریز روضه کشمیر، کربلاست

داد از غم حسین _که جانها فدای او_
سلطان عالمین سر از پیکرش جداست

می آید آن سوار که صبح است مقدمش
این انتهای قصه… نه… آغاز ماجراست

حسین صیامی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *