اشعار | به مناسبت ماه محرم

اشعار | به مناسبت ماه محرم

خانه / اشعار / اشعار | به مناسبت ماه محرم

در این نماز عشق چه مستانه میشود
پشت سر امام زمان اقتدا کنیم

اینجا رکوع ما دم درب ورودی است
عرض ادب به ساحت کرببلا کنیم

فصل اشک و سوز و آه از پرده ی دل میشود
باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود

باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند
کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود

با لباس مشکی ام احرام گریه بسته ام
یک زیارت با هزاران حج معادل میشود

سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود

نیت گریه نمودم در نماز نیمه شب
چون که روضه بهتر از درک نوافل میشود

رکعت اول به یاد تشنه لبها سوختم
رکعت بعدی من گودال کامل میشود

مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود

لحظه ای که سینه ی ارباب سنگین میشود
روضه سنگین ارباب مقاتل میشود

نیزه ها نامهربان هستند اما لحظه ای
مهربان با حنجر او تیغ قاتل میشود

سر غنیمت میرود گودال میگردد شلوغ
وقت غارت کردن مشتی اراذل میرسد

آه از آن لحظه ای که مادرش سر میرسد
با تنی عریان ، تنی بی سر مقابل میشود

محسن حنیفی

********************
 
نسیم روضه وزیده محرم آمده است
زمان گریه به ارباب عالم آمده است

دوباره بیرق و پرچم دوباره طبل و کتل
که ماه مرثیه وغصه و غم آمده است

دوباره سینه سپرهای کربلا جمعند
که لحظه های خوش نوحه و دم آمده است

تمام صحن حسینیه ازدحام گداست
که جا برای هزاران چو من کم آمده است

فقط نه نوح،نه موسی نه یوسف و یعقوب
دراین عزاکده عیسی بن مریم آمده است

 بیا که اشک بریزی کنار پیغمبر
چرا که فاطمه با قامت خم آمده است

محمدحسن بیات لو

*********************

چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه می خواهد مرا از هرچه خود عاری کند 

هر کسی اینجا هنر کرده است با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پرده برداری کند 

بین دل با داغ او عقد اخوت بسته اند
در ازل، آری، خدا این خطبه را جاری کند

نوحه خوان در روضه می خواند به استمداد اشک
بانگ “هل من ناصر”است این، کیست تا یاری کند؟

می روم تا کربلا، آنجا که مردی آمده است
پای عهدش تا نفس دارد وفاداری کند

رود می افتد به پایش تا به هر قیمت شده
قطره ای از خویش را در جان او جاری کند

آب اگر مهریه ی زهراست پس هر طور هست
باید از مهریه ی زهرا نگهداری کند

بیشتر از ضربت شمشیر، یک سوراخ مشک
می تواند زخم را بر پیکرش کاری کند

می روم قدری جلو، آنجا که یک سر روی نی
بی محابا قد علم کرده است سرداری کند

آنکه تعلیم تکلم کرد بر عیسای طفل
می تواند پس سر بر نیزه را قاری کند

باز می آیم به خود، آنجا که در من یک نفر
گوشه ای کز کرده، می خواهد فقط زاری کند

چشم کارش گریه در سوگ “حسین بن علی”است
کور بادا چشم اگر از گریه خودداری کند

علی فردوسی

 
********************

آماده میشویم دو رکعت عزا کنیم
 حی علی العزا، که قیامی به پا کنیم

 قد قامت العزا  که شنیدیم میرویم
 تا حق روضه های عزا را ادا کنیم

 بوی محرمش همه جارا گرفته است
 وقتش رسیده تا دو سه ماهی صفا کنیم 

 زیبا ترین وضوی محرم که گریه است
 باید که اشک را به نظر کیمیا کنیم

 سجاده سنگ صحن و عبا پیرهن سیاه
 نیت برای غربت خون خدا کنیم

 آنقدر با لباس عزا سینه میزنیم
 تا تار و پود پارچه را نخ نما کنیم

  در این نماز عشق چه مستانه میشود
پشت سر امام زمان اقتدا کنیم

 اینجا رکوع ما دم درب ورودی است
 عرض ادب به ساحت کرببلا کنیم 

 الحق که کعبه سنگ نشانی برای ماست
 باید به نحو دیگری یاد خدا کنیم

 با این که سمت قبله هنوزم درست هست
 تیری به نیت دو نشانه رها کنیم

 اول به سمت کرببلا روضه الحسین
 دوم به سمت کوفه کسی را صدا  کنیم 

 از خاک هم مضایقه کردند کوفیان
 اصلا چگونه یادی از این ماجرا کنیم

 سر های قدسیان همه بر زانوی غم است
 چون پیکری به خون شده هفتاد چاک و نیم

 هفتاد زخم پیکر او از گناه ماست
 نیمی برای کرببلا…، پس حیا کنیم

 اینجا قنوت ما به قناتی رسیده است
 باید که سید الشهدا را صدا کنیم

 تا گفتم السلام علیکم سلام داد
 باید به جان حضرت فطرس دعا کنیم

 حالا که حکم کرببلا را گرفته ایم
 باید دعا به جان امام رضا کنیم

 شرمنده، لفظ واژه ی “باید” زیاد شد
باید به عهدِ گفتن باید وفا کنیم 

 امیرحسام یوسفی

********************

رنگ سیاه و سرخی پرچم رسیده است
شان نزول سوره ی مریم رسیده است

شال و لباس مشکی مارا بیاورید
حی علی العزا که محرم رسیده است

درمان درد ما بخدا با طبیب نیست
شکر خدا که دارو مرهم رسیده است 

فطرس بیا وسینه زنان را نظاره کن
ماه عزا و نوحه و ماتم رسیده است

هرکس به قدر ظرفیتش فیض میبرد
زین رو گهی زیاد و گهی کم رسیده است

دریای بخشش است و فقط رزق میدهد
هرچه به ما رسیده از این یم رسیده است

شاهی که ابروی گدا را نمیبرد
آوازه اش به گوش دو عالم رسیده است

پیغمبران برای غمش گریه کرده اند
این گریه ها ز حضرت آدم رسیده است

مهمانمان بکن دو سه خط “روضه” روضه خوان
فصل نزول بارش نم نم رسیده است

عصر دهم صدای علیکن بالفرار
ای وای از آتشی که به مخیم رسیده است

بلوا شده است در ته گودال وای من
آنجا عقیله با قد خم هم رسیده است

هرچند وضع غارت او نامنظم است
رختش به هر قبیله منظم رسیده است

امیر علوی 

********************

ارباب روی نوکریِ من حساب کرد
با اینهمه گناه مرا انتخاب کرد 

هرکس شنید ناله ی حی العزا
تا خویش را به روضه رساند شتاب کرد 

دلشوره داشتم که نبینم محرمت
یکسال این فراق دلم را عذاب کرد 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
نام حسین بار دگر انقلاب کرد

توبه شکسته ها همه گویند یاحسین
رب الحسین هرچه دعا مستجاب کرد

از کودکی حسینیه دار محرممیم
این روسیاه را خودش عالیجناب کرد

هرکس که ذره ذره به پای حسین سوخت
اورا خدا به وصل خودش کامیاب کرد

گریه غبار سینه ی من داده شستشو
این قلب خاک خورده چنان دّر ناب کرد

تفسیر دستگیریه تو از رسول ترک
کار هزار منبرو صد ها کتاب کرد

سینه برهنه ها همه از نسل عابسند
او کربلا طریق هی این وصل باب کرد 

آید به گوش ناله ی محزون فاطمه
با اسم نام یک یک ما را خطاب کرد

ماه محرم آمد و پیچید بوی سیب
صلی علی الحسین و صلی علی الغریب

قاسم نعمتی 

******************** 

این روزها که حال و هوایم بهاری است
یک آسمان ستاره ازاین چشم جاری است

بوی محرمت همه جا را گرفته است
حالا نصیبم از غم تو آه و زاری است

اسپند و شال و بیرق وزنجیر حاضراست
دل گرم ناله کردن و دلبیقراری است

شرمنده ام که خرج عزایت نمی کنم
شرمنده ام قسم بخدا از نداری است

چشمت چرا محل به دوچشمم نمی دهد
ازچشمهای من ز غمت گریه جاری است

هرکس که خواستید بر او کربلا دهید
ما تابعیم و لطف شما اختیاری است

محمدحسن بیات لو

********************

سلام بیرق پرچم ، سلام ماه عزا
سلام حضرت زینب ، سلام خون خدا

دوباره آمده ایم و عزا به پا کردیم
برای ماتمتان روضه ها به پا کردیم

صدا زدیم بیایند باز سینه زنان
به روضه خوان محل گفته ایم روضه بخوان

بخوان که مرد غریبی ز راه آمده است
و شاه خسته دل کم سپاه آمده است

هنوز هست طعامی و آب بسیار است
هنوز بر سرشان سایه ی علمدار است

اما امان ز غریبی امان ز سوز و نوا
امان ز حادثه ی تلخ دشت کرب و بلا

که از جماعت نامرد پشت پا خوردند
میان دشت بلا نیزه بی هوا خوردند

و رأس تک تک انصار را جدا کردند
چقدر به ذریه فاطمه جفا کردند

امیر فرخنده 

******************************

در شفق می نگرم جامه دران هامون را

سرخ چون دشت شقایق، افق گلگون را

از شفق ریخته بر دشت شقایق آتش

بنگر از سوختگان خرمن آذریون را

چه کسی تاخته با تیغ تطاول بر باغ؟

چه کسی ریخته خون مزرعه ی زیتون را؟

در شفق می نگرم نقش هلالی بر نی

در شفق طرح دگر گونگی گردون را

چشم بر شط شفق باش و به هرخیزابش

تا به هردم نگری صد گهر مکنون را

کاش بر ساحل شط، صیرفیان می دیدندد

در پس پرده ی اشک آن صدف مخزون را

شفق آیینه ای از شط فرات ست مگر

که از او می شنوم ولوله ی کارون را

گوش کن قافیه ها تشنه دراین موجاموج

گوش کن تن تتن بحر دراین مضمون را

خیمه ها سوخته و در چمن لاله ببین

از شبیخون، ورق افشانی دیگرگون را

هان ” شهیدان که اند این همه خونین کفنان”

از کجا می شنوم همهمه ای محزون را

سر کشیدند شهیدان تو در ظهر عطش

از کدامین می گلگون قدحی مشحون را؟!

“کاف،ها، یا، عین” این کشته ی یحیاست ببین

بعد از آن واقعه بر طشت مرصع خون را

ای خوشا چشم بر آن جلوه ی ثاراللهی

بنگری گاه شفق جامه دران هامون را

این سفر نامه ی عشق ست و سرافشانی ها

شور انگیخته هر وادی بی مجنون را

وقت آن ست که با مشرب عاشورایی

شمرها بینی و بیرون ز شمار افسون را

بنگر آن سو به زمین نعش علی اصغرها

بشنو هلهله ی حرمله هایی دون را

یالثارات حسین است که پیچیده به دشت

گوش گن شب شکن این زمزمه ی موزون را

یا لثارات حسین، آینه گردانی بین

شور خونخواهی و آن جوشش روز افزون را

مجلس سوگ تو باشورحماسی زیباست

خون تومساله آموزشد این قانون را

محمدحسین انصاری نژاد

***********************

ای در صفات و حسن و خلقت مثل پیغمبر

از گرد شمشیرت چنین برپا شده محشر

لب های خشکت خیس گشته با دو چشم تر

آه ای علی اکبر…علی اکبر…علی اکبر…

این کاروان از داغ قلبش کاسه ای خون است

لیلای تو امروز در این دشت مجنون است

یکبار دیگر آه ای مرد جوان برخیز

تنهابرای دلخوشی کاروان برخیز

ای نور چشم اهل خیمه،پهلوان برخیز

یکبار دیگر آخر این داستان برخیز

یک آن نفس ها از تماشای تو بند آمد

وقتی به میدان باز آن سرو بلند آمد

هر گوشه تنها تکه ای از پیکرت بر خاک

پیراهن و شمشیر و آن سوتر سرت بر خاک

مانده ست ردپای گام آخرت بر خاک

جا مانده از پرواز مشتی از پرت بر خاک

هر پاره ای از جان تو آیینه ی نور است

یک کوفه ماند و مردمی که چشمشان شور است

داغ پسر دیدن برای یک پدر سخت است

این غم تحمل کردنش هم بیشتر سخت است

وقتی بپیچد توی خیمه این خبر سخت است

زینب چه خواهد کرد با چشمان تر…سخت است

سخت است آخر دل بریدن از جگر گوشه

اینکه ببیند تکه هایت را به هر گوشه

□□□

ماییم بعد از قرن ها با شرمساری ها

با نام تو زیر علم ها بی قراری ها

در هیئت تو هر محرم گریه زاری ها

اینروزها کوتاه گشته دست یاری ها

هر کس که نامت را صدا کرده ست بسم الله

هرکس هوای کربلا کرده ست بسم الله

مرضیه فرمانی

***********************

میرفت تا سمت خدا خواند

قومی که حرف از جنگ میزد را

شاه شهیدان بر سرخود بست

عمامه ی جدش محمد را

نفرین نکرد آقا،تبسم کرد

تا مثل جدش مهربان باشد

هی زیر لب میگفت: نه شاید

یک حر دیگر بینشان باشد!

فریاد زد این جنگ ننگین است

وقتی که مهمان شما هستم

عیبی ندارد مردم کوفه

با رسمتان خوب آشنا هستم

آنان که اینجا دعوتم کردند

حالا چرا شمشیردر دستند؟

من با شما جنگی ندارم که

با من زنان وکودکان هستند

در نامه هاتان حرفی از خون نیست

آوردم اینجا قوم و خویشم را

حالا چرا بستید ای مردم

هم راه پس هم راه پیشم را؟

ای پیرهای لشکر دشمن

ازعمر رفته پس چه فهمیدید؟

آیا مرا در کودکی هایم

بر دوش پیغمبر نمی دیدید؟

این حرفها اتمام حجت بود

باور کنید از روی دلسوزیست

من که سرم بر نیزه هم باشد

پاداشم از این جنگ پیروزیست

کشتند او را زنده تر اما

بر صفحه ی تاریخ می ماند

هر سال گویا ظهر عاشورا

یک بار دیگر خطبه میخواند

محسن کاویانی

***********************

1

ای وای که عالم شده زیر و زبر از نی

امروز که خورشید در آورده سر از نی

از خاک به تنگ آمد و چیزی نتوانست

سر را ببرد سوی خدا بیش تر از نی

بر منبر نی رفته که تا شام بخواند

هفتاد و دو مقتل خبر معتبر از نی

گیسوی حسین است به هم ریخته در باد

یا ریخته مصرع مصرع شعر تر از نی

حالا که عصا دست یزید است مبادا

سر را به غنیمت ببرد تشت زر از نی

2

نقاش که یک قافله ی مست کشیده

یک ساقی لب تشنه ی بی دست کشیده

یک شمع که روشن شده خورشید به نورش

هفتاد و دو پروانه از این دست کشیده

تا بوی خوش علقمه در دشت بپیچد

باغی که پر از سیب رسیده است کشیده

هرگز نخورد دانه ای از گندم ری را

کار عمر سعد به بن بست کشیده

رفتی و ندیدی چقدر رنج که زینب

بعد از تو از این طایفه ی پست کشیده

3

کوچکتر از آن است که شمشیر بگیرد

یا این که سپاهی طرفش تیر بگیرد

بی تیغ و زره آمده تا حرمله ها را

با بستن قنداقه به تحقیر بگیرد

کار همه را ساخته با برق نگاهش

دیگر چه نیازی است که شمشیر بگیرد

از بس که به خون وا شده امروز گلویت

خوب است تو را مادرت از شیر بگیرد

«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد…»

این طفل علم را مگر از میر بگیرد

سیدمحمدعلی رضایی

***********************

تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها

 نشسته بود که تصویر محشری بکشد

که روی خاک خرابه مگر سری بکشد

نشسته بود که طرح از سر پدر بزند

نه اینکه قایق در خون شناوری بکشد

کسی ندیده که طفلی سه ساله بغض کند

و بر سر پدرش دست مادری بکشد

میان قصر در گوش عمه گفت آرام

عمو کجاست که فریاد حیدری بکشد

عمو کجاست که شامی مرا کتک بزند

که شمر از سر تو عمه ……

شکست بغضی و طرح سری مجسم شد

که شعله بر جگر خون دختری بکشد

زمین به لرزه می افتد سه ساله پیش پدر

خدا نکرده اگر آه دیگری بکشد

نشست روی زمین ، پلک بست و رفت به عرش

کبوتری که پرش سوخت تا سری بکشد

میثم داودی

***********************

راوی بخوان روایت در خون تپیده را

قرآن همان صلابت حلق بریده را

هفتاد و دو ستاره چنان غرق در شهود

مبهوت کرده قامت از غم خمیده را

باید نوشت در غزل تازه این حدیث

دیدیم کربلای به آتش کشیده را

شعری که با تغزل آن می شود نوشت

احساس درد و تلخی هجران کشیده را

وقتی غزل کفایت این درد را نکرد

باید بیاوریم پس از آن قصیده را

وقتی عطش وسیله ای پرواز آدم است

باید شنید نفخه ای در خون دمیده را

سید سکندر حسینی ( بامداد)

***********************

(ظهر عاشورا )

چه کردی یا حسین بن علی در ظهر عاشورا

که شد آیینه دارِ صبحِ محشر،ظهر عاشورا

حقیقت هر طرف درجستجوی خویش می گردد

مقابل باز می بیند در آخر، ظهر عاشورا

چه خواند از چشمهایت کز صف دشمن به تو پیوست

شهید اولت ،حرّ دلاور ظهر، عاشورا

اگرچه واژه ساز ِکربلا شور عطشناکی ست

شداینک چشمه ساری رشکِ کوثر،ظهر عاشورا

بهار عاشقی شرمنده می ماند ازخزانِ عقل

نمی شد گر گلستانِ تو پرپر،ظهرعاشورا

هماره حجّت هیهات منّا الذله خواهد ماند

جهاد اکبر از حلقومِ اصغر، ظهر عاشورا

تمام پاره های خاک اکنون کربلای توست

یکایک روزها ،هریک مکرّر، ظهرعاشورا

 پس از تو دور، دور عشق،دور عاشقان تاحشر

که می چرخد مدار عاشقی بر،ظهر عاشورا

مصطفی محدثی خراسانی

***********************

بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر

با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر

مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها

در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر

از کــوچــه نــگــاه وقیــح یــهــودیــان

بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می کنم پدر

حــالا بـرو به قـصر ولی نیـمه شب تورا

بـا گــریه های خویش خبر می کنم پدر

این گریه جای خطبه کوبنده مـن است

من هم شبیه عمه خطر می کـنم پدر

بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر

از فـکـر بوسـه صــرفنــظر می کنم پدر

شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو

– خورشید روی نیزه- سحر می کنم پدر

وحید قاسمی

**********************

“انا ابن الرسول ” پاسخ داد:

“انا ابن علی ولی الله”

“انا ابن البتول” … پاسخ نیست!

در گلوی تو آه حلقه زده

انا ابن الرسول ابن بتول

انا ابن الخدیجه الغَرّاء

انا ابن علی ولی الله

اشک در چشم شاه حلقه زده

“السلام علیک یا مولا

کاش می شد که آب شد اینجا”

تیر در چشم و مشک بر دندان

ابر بر روی ماه حلقه زده

شب به بازو نشانه می گیرد

مشک را مه به شانه می گیرد

آب و آتش زبانه می گیرد

دور شط ذولجناح حلقه زده

در شریعه شریعت است ادب

پاسدار امامت است ادب

تشنه لب مست حیرت است ادب

دل برین خانقاه حلقه زده

پیکرم را به خیمه ها نبرید

شرم دارم ز خواهران شهید

با همین چشم خون فشان قلبم

بر درخیمه گاه حلقه زده

بچه ها بچه ها خدا حافظ

غنچه های دعا خدا حافظ

شاه آمد به سمت بازویت

سمت زخم کمان ابرویت

تا شب بی قرار گیسویت

دور چشم سیاه حلقه زده

دستهایت کجاست ماه حسین

چشمهایت چه شد سپاه حسین

کو علمدار و تکیه گاه حسین

غم در این قتلگاه حلقه زده

کمر شاه را شکسته غمت

رونق ماه را شکسته غمت

انت ابن البتول یا عباس

اشک در چشم شاه حلقه زده…

نغمه مستشارنظامی

**********************

امام حسین علیه السلام -شهادت

عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست

جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست

سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند

از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست

چه سفره ای است که هفتاد دل نمک گیرند!؟

چقدر شور در این جمع مختصر بالاست!

مصاف عشق و ریا نابرابر این گونه است

که در مقابل هر تیغ صد سپر بالاست

به شوق آب لب خشک غرق تب کم نیست

شگفت آنکه تب آب بیشتر بالاست

در این طرف عطش عشق می کند غوغا

در آن طرف عطش سکه های زر بالاست

مپرس “هَل مِن ناصِر” که در جواب ای سرو

به جای دست فقط دسته ی تبر بالاست

به هیچ آب فروکش نمی کند عطشم

دمای داغ تو در کوره ی جگر بالاست

علی فردوسی

************************

هر کس حسینی است هزاران نشانه هست

آری هنوز کرب و بلا را بهانه است

عشق حسین از دل ما شعله میکشد

شکر خدا که آتش دل را زبانه هست

ما را ملازمان حریمش نوشته اند

ماه حرم میان همین آشیانه هست

چندین هزار لشکر هیئت سیاه پوش

آماده رکاب امام زمانه هست

این خیمه ها کلاس علمدار کربلاست

بالای خیمه دست امیر یگانه هست

هر روز پای مرکب دلدار حاضریم

میدان امتحان و عمل هر زمانه هست

روزی رسد که کشته ارباب می شویم

یعنی امید زندگی جاودانه هست

از داغ کربلا تن ما درد می کند

گویا هنوز هم اثر تازیانه هست

در کعبه ی خرابه طوافی کن و ببین

بر بام عرش هم حرمی دخترانه هست

****

کبوتر هستم اما پر ندارد

ز پر جز مشت خاکستر ندارم

اگرچه روی سر معجر ندارم

ولی هرگز مگو دختر ندارم

که من هستم هنوز ای نور دیده

اگرچه مثل پر رنگم پریده

الا ای ماه ای مه ای ستاره

به روی نیزه هستی یا مناره

سرت را می کنم از سنگ اجاره

که تو راحت اذان گویی دوباره

به روی نیزه ها قاری من باش

پدر فکر نگهداری من باش

تو را صید دو صد شمشیر کردند

مرا بین غل و زنجیر کردند

تو را با سم مرکب زیر کردند

مرا با غصه تو پیر کردند

اگرچه در بیابان می دویدم

صدای استخوانت را شنیدم

خزان شد در مسیرت نوبهارم

عدو می کرد در صحرا شکارم

و تا می دید پای ره ندارم

چنان می زد که خون بالا بیارم

ز هر دستی که آمد ضربه خورد

تعجب میکنم از چه نمردم

پر از دردم غم درمان ندارم

برای زنده ماندن جان ندارم

توان صرف قرص نان ندارم

لبم مانده ولی دندان ندارم

همان سیلی برایم آب و نان شد

صف دندان من یک در میان شد

************************

امام حسین علیه السلام -مناجات ماه محرم

زیباتر از عزای محرم ندیده ام

شکر خدا دوباره به هیئت رسیده ام

اوج سعادت است که در روضه شما

من هم کنار مادر قامت خمیده ام

روز ازل که فرصت یک انتخاب بود

شکر خدا که بزم تو را برگزیده ام

شیرینی تمام جهان را زدم کنار

از آن زمان که طعم غمت را چشیده ام

تحویل سال ماست حلول محرمت

از این جهت لباس جدیدی خریده ام

شکر خدا ز خواب غم انگیز ماه ها

من با صدای طبل محرم پریده ام

با یاد کربلای تو از پرچم سیاه

هر وقت دل شکسته شدم بوسه چیده ام

از هر کجا که مجلس روضه به پا شده

باز این چه شورش است و چه ماتم شنیده ام

با یاد آن سه ساله که پایش رمق نداشت

دنبال دسته های عزایت دویده ام

امشب دوباره سینه زنان را صدا کنید

من روضه خوان پادشه سر بریده ام

 مهدی نظری

************************

حضرت رقیه(س)-شهادت

ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم

دور از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم

پژمرد گل روی تو از تابش خورشید

در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

لبریز شد ای عمه دگر کاسه صبرم

بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم

نومید ز دیدار پدر گشته دل من

بنشین بکنارم که یتیمانه بگرییم

گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق

چون شمع در این گوشه غمخانه بگرییم

این عقده مرا می کشد ای عمه که باید

پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

 حبیب الله چایچیان, حسان

************************

امام حسین علیه السلام -مناجات

از همان صبح ازل راهم فقط راه شماست

هر چه سوز ناله دارم من ز یک آه شماست

سید الاذکار عالم چیست جز نام حسین؟

این اصول مکتب عشاق درگاه شماست

ماه مهمانی حق با آن فیوضات عظیم

سائل یک شب عزاداری در ماه شماست

بر غلامی حریمت کی لیاقت داشتم

این نشانی از عنایات سحرگاه شماست

ناز چشمان تو عالم را وهب سیرت کند

تازه این یک گوشه از فیض گذرگاه شماست

این جهان ظرف تجلیات ذاتت را نداشت

عرصۀ محشر نمایشگاهی از جاه شماست

واقعاً من آن غلامی که تو خواهی نیستم

در مقامی که شهید، آن یار دلخواه شماست

واجب العین است سر دادن برای حفظ دین

این شعار عاشقان و عبد آگاه شماست

کاملاً در کربلا تصویر شد معراج خون

با تنی بی سر ز جان سیر الی الله شماست

در کنار گودی مقتل ” اله الحامدین”

محو در تفسیری از الحمدالله شماست

قاسم نعمتی

************************

ورود کاروان به کربلا

با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن

عباس جان سه ساله ی ما را پیاده کن

با احتیاط بار حرم را زمین گذار

زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای

می ترسم آن که گیر کند گوشواره ای

چشم مخدرات به سمت نگاه تو

دوشیزگان محترمه در پناه تو

با حوریان رفته به زیر نقاب ها

یک لحظه رو به رو نشدند آفتاب ها

این حوریان عزیز خدایند و بس، همین

این دختران کنیز خدایند و بس، همین

این دختر علی ست که بارش شکستنی ست

ناموس اعظم است، وقارش شکستنی ست

از این به بعد ماه حرم آفتاب باش

عباس جان مراقب این با حجاب باش

این دختران من که بیابان ندیده اند

در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند

یک لحظه هم ز خیمه طفلان جدا نشو

جان رباب از دم گهواره پا نشو

تو هستی و اهالی این خیمه راحتند

در زیر سایه ات همه در استراحتند

تو هستی و به روز حرم شب نمی رسد

چشم کسی به قامت زینب نمی رسد

یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند

احساس می کنم همه دلواپس هم اند

احساس می کنم که جوابم نمی دهند

با آب آب گفتنم آبم نمی دهند

اول مرا به نیزه ای از حال می برند

بعداً کشان کشان ته گودال می برند

این جا مکان تیر ز پهلو کشیدن است

از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است

راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست

از سنگ ها شکستن دندانم آرزوست

من راضی ام به پای خدا دست و پا زنم

با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم

باید به روی نی سر من نیز رو شود

تا که مقام خواهر من نیز رو شود

جام بلاست به دست گرفتیم ما دو تا

این جام را الست گرفتیم ما دو تا

می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم

پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم

از آن همه رسید پسر دادنش به من

تشنه کنار علقمه سر دادنش به من

از آن همه به خواهر من ماتمش رسید

وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید

روز یازدهم:

با احتیاط لاله ی ما را سوار کن

زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن

با احتیاط شانه شان درد می کند

این جای تازیانه شان درد می کند

با احتیاط خسته شدند این ستاره ها

این گوش های پاره سر گوشواره ها

دارند می روند از این جا عزیزها

تا شهر شام مثل غلامان کنیزها

علی اكبر لطیفیان

**************************

مناجات اربعین

گر چه پایین تر از این مرتبه ها جای من است

این که این گونه ام از برکت آقای من است

عده ای در پی اعجاز مسیحا هستند

علیِ اکبر ارباب، مسیحای من است

نهضتش مکتبم و روضه ی او مدرسه ام

«یا حسین بن علی» کل الفبای من است

هر کجا روضه گرفتند برایش رفتم

در عوض مادر او شافع فردای من است

از همان روز که از مادر خود زاده شدم

روضه های پسر فاطمه مبنای من است

شب جمعه حرم و سینه زنی دور ضریح

به خداوند که هر ثانیه رویای من است

سالی یک بار نه، ده بار نه، صد بارم نه

هر شب روضه ی آقا شب یلدای من است

اربعین آمد و من باز نرفتم به حرم

باز هم چشم ترم در پی ویزای من است

مهدی نظری

پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *