مجموع مقالات ناب پیرامون مهدویت

خانه / پیشنهاد ویژه / مجموع مقالات ناب پیرامون مهدویت

متوکل در دشمنی با خاندان رسالت ، در میان خلفای عباسی نظیر نداشت، بویژه با علی علیه السلام دشمنی سرسختی داشت و آشکاراناسزا می گفت و در بزمهای شبانه کسی را وا می داشت که تقلید آن حضرت کند و خود هم می خندید

(سیر پیدایش و شکل گیر بهائیت؛ فرقه های انحرافی)

علی محمد شیرازی

علی محمد شیرازی (۱۲۳۵-۱۲۶۶ق) معروف به «باب» که پیروانش او را «حضرت اعلی» و «نقطه اولی» می گفتند، فرزند سید محمد رضا بزاز است، او تحصیلات ابتدایی اش را در زادگاه خود شیراز آغاز کرد و در کودکی نزد «شیخ محمد» معروف به «شیخ عابد» که یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود (۱) به تحصیل ادبیات فارسی و عربی و آموزه های مکتب شیخیه پرداخت.
وی در بوشهر، علاوه بر تجارت به ریاضت نیز می پرداخت. گاهی در هوای گرم تابستان، از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، وردهایی می خواند. (۲) این گونه ریاضت های غیرشرعی، تاثیر زیادی در روحیه او گذاشت و زمینه انحراف اعتقادی او را فراهم ساخت.
علی محمد، پس از توقف پنج ساله در بوشهر، به کربلا رفت و در مدت توقف خود در کربلا در زمره ی شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی درآمد و به تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه و نیز آرای شیخ احمد احسایی آگاهی یافت (۳) و مورد توجه و عنایت استادش قرار گرفت. وی در سال ۱۲۷۵ به شیراز بازگشت. علی محمد شیرازی در سه مرحله، ابتدا مدعی بابیت و پس از آن مهدویت، و در نهایت مدعی نبوت و رسالت شد.

پیدایش بابیت

پس از درگذشت سید کاظم رشتی – از بزرگان شیخیه – یکی از شاگردان او به نام علی محمد شیرازی، مدعی جانشینی او شد که با حمایت جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله ای جدید و حساس در شکل گیری فرقه های انحرافی پدید آمد. سرانجام فرقه ای به نام «بابیت» شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ تر به نام «بهائیت» شد.

ادعای بابیت

پس از انتشار خبر جانشینی علی محمد شیرازی، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذکریت (۴) کرد، سپس با ادعای بابیت، خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطه میان مردم و امام زمان) معرفی نمود. او بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت برسند؛ لذا می گفت: «مردم، باید به من ایمان آورند، تا به کمک من – که واقف به اسرار هستم – بر آن اسرار دست یابند». او غالبا، حدیث مشهور«أنا مدینه العلم و علی بابها» را می خواند و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به شهر علم پیامبر ممکن نیست، جز به واسطه ی علی (علیه اسلام) که باب علم پیامبر است، در این زمان نیز تنها راه دست یابی به حقایق، رجوع به اوست که باب امام غایب است. (۵)
او آشکارا می گفت:«یا عبادالله! اسمعوا نداء الحجه من حول الباب…؛ (۶) ای بندگان خدا! صدای حجت خدا و امام زمان را از طرف «باب» بشنوید».
نقل شده است که علی محمد به یکی از مریدانش گفت که در اذان نماز جمعه شیراز پس از شهادت های سه گانه چنین بگوید:«أشهد أن علیاً قبل نبیل باب بقیه الله» (۷) که اعتراض و خشم مسلمانان را به دنبال داشت. (۸)

حروفی حیّ

علی محمد شیرازی توانست در مدت پنج ماه، هجده نفر را که بیشتر آن ها از شاگردان سید کاظم رشتی و شیخی مذهب بودند، با خود همراه کند. هر یک از افراد این گروه، در نقطه ای به تبلیغ مسلک بابی گری پرداخته، جمعی را به آیین وی درآوردند. شیرازی به منظور قدردانی، آنان را «حروف حیّ» (۹) نامید.

ادعای مهدویت

علی محمد شیرازی، پیشس از رفتن به مکه، خود را باب امام می خواند و دعوت خود را هم پنهانی انجام می داد؛ ولی پس از آنکه از مکه به شیراز بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را مهدی موعود و همان امام غایب خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می گفت که من همان مهدی موعودم که هزار سال است در انتظار ظهور او بوده اید. مریدان او و به ویژه شاگردان سید کاظم رشتی این ادعای باطل او را نیز تایید کرده، به او ایمان آورند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، سید کاظم رشتی بودند که پیش از وفات خود بشارت داده بود: «زود است که پس از من، امام غایب، آشکار شود و شاید امام غایب در میان شما باشد». او به پیروانش تاکید می کرد که بر یک یک شما لازم است که در شهرها بگردید و ندای امام غایب را اجابت کنید. (۱۰)
همزمان با ادعای جدید باب، شاگردان سید رشتی در شهرهای مختلف به تبلیغ او پرداخته، مردم را به ظهور امام غایب بشارت می دادند، گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویت شیرازی را پذیرفتند و به او ایمان آوردند؛ به ویژه که اوضاع سیاسی اجتماعی زمان قاجار و نابسمانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادعایی مهیا کرده بود. (۱۱)

ادعای نبوت

علی محمد شیرازی، به ادعای «بابیت» و «مهدویت» اکتفا نکرد و انحراف و گمراهی را به حدی رساند که مدعی نزول کتاب و دین جدید شد و به گمان خود، احکام جاودانه اسلام را با نوشتن کتاب «بیان» نسخ کرد.
وی، در ابتدای کتاب «بیان»، خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار معرفی کرد و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام، منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. (۱۲)
بدین ترتیب، علی محمد شیرازی، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای مقامات بالاتری تغییر می داد و سخنان پیشین خود را برای یاران خود تأویل و توجیه می کرد.

واکنش علما و توبه ی باب

از همان ابتدا که علی محمد شیرازی ادعای بابیت کرد، علمای شیعه در برابر انحراف آشکار او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به شیراز گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر امام جمعه شهر، اظهار پشیمانی و توبه کرد. او در مسجد وکیل شیراز بر فراز منبر و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعن خدا بر کسی که مرا باب امام بداند».(۱۳)
پس از این پشیمانی و توبه، مدتی در شیراز و اصفهان تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیت های او و طرفدارانش به قلعه ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب «بیان» را نوشت و ادعا کرد که به او وحی شده است.
او پس از ناتوانی در اثبات ادعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و توبه نامه ای تنظیم نموده، آن را به قصد طلب بخشش، برای شاه ارسال کرد.
در توبه نامه «باب» که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران، نگهداری می گردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است:
اگر کلماتی که خلاف رضای او [یعنی خدا] بود، از قلم [من] جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد و «أستغرالله ربی و أتوب الیه من أن ینسب إلی أمر.»=[و طلب بخشش می کنم که از پروردگارم و به سوی او توبه می کنم از اینکه امری به من نسبت داده شود].
و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجهالله (علیه السلام) را محض ادعا مبطل (۱۴) [می دانم] و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. (۱۵)

آشوب و فتنه ی بابیان

پس از دستگیری باب در اواخر سلطنت محمدشاه قاجار، طرفداران وی اقدام به یک سری آشوب، در کشور از جمله در شهرهای مازندران، نیریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عده ای کشته شده، اموالشان غارت گشت.
شگفت آنکه مریدان علی محمد، در جنگ های قلعه طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم می زدند و نماز می گزاردند و از «بابیت» علی محمد جانب داری می کردند. (۱۶) گویی، در آن هنگام، هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی به آنان نرسیده بود.

واقعه بدشت

عده ای از بابیان مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راه های رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیه های پررنگی را به دنبال داشت. قره العین (۱۷ ) با دسیسه حسین علی نوری با آرایش و بدون حجاب، وارد مجلس شد و نسخ اسلام را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: «امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد (۱۸) این واقعه سبب جدایی برخی با بیان فریب خورده شده، و حکومت را در برخورد با آن ها جدی تر کرد.

اعدام باب

به دلیل بالا گرفتن فتنه بابیه، امیرکبیر مسامحه در کار علی محمد را روا ندید و پس از گرفتن فتوای برخی از علما برای قتل باب، وی را در ملأ عام به همراه یکی از پیروانش در شعبان ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام کرد و آتش شورش ها را فرو نشاند. (۱۹)

احکام باب

باب با ادعای پیامبری و دین جدید، احکام و تکالیف تازه ای را برای بابیان آورد.
مروری کوتاه بر برخی از این تکالیف، مخالفت آشکار این آیین ساختگی را با اسلام و تعالیم آن ثابت می کند؛ در حالی که «باب»، خود را موعود اسلام و دینش را در ادامه دین اسلام می دانسته است؛ ضمن اینکه با اندک تأملی می توان تضاد این احکام را با حکم عقل و عقلا به دست آورد. در این قسمت چند نمونه از آن احکام را می آوریم:
۱- درس خواندن و درس دادن در هر رشته و هر علمی حرام است، مگر آنچه خود «باب» نوشته یا در امر ترویج بابیت بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۳۰).
۲- به دستور باب باید همه کتاب های علمی جهان در هر رشته به کلی از بین برده شود، جز کتاب هایی که در ترویج امر او بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۹۸).
۳- به دستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از نوزده جلد (۲۰) کتاب داشته باشد و اگر تخلف ورزید، باب نوزده مثقال طلا جریمه بدهد (بیان عربی، ص ۴۲).
۴- باب دستور می دهد اموال و هرچه را که منسوب به غیرمؤمنان به اوست در هر جا قدرت دارند مصادره کنند (بیان عربی، ص ۱۸).
۵- باب دستور می دهد که از مدفوع حیوانات پرهیز نکنند (بیان عربی، ص ۲۸).
۶- باب دستور می دهد از سگ و غیر آن پرهیز نکنند (بیان عربی، ص ۴۴).
۷- اگر زن و شوهر نتوانند بچه دار شوند، با اذن دیگری می توانند با زن یا مرد دیگر ارتباط برقرار کنند تا بچه دار شوند (بیان فارسی، ص ۲۹۸).

سیر پیدایش و شکل گیر بهائیت

انحراف بزرگی که علی محمد شیرازی ایجاد کرد، با مرگ او پایان نگرفت؛ بلکه در قالبی دیگر ادامه یافت. برخی از مبلغان بابی گری، پس از باب، ادعای جانشینی او را کرده، هر یک مردم را به خود می خواندند، تا در نهایت، این نزاع و آشفتگی به یک آیین انحرافی جدید به نام بهائیت انجامید. مهم ترین بخش اختلاف بر سر جانشینی باب، نزاع دو برادر یعنی میرزا یحیی نوری و میرزا حسین علی نوری بود.

میرزا حسین علی نوری کیست؟

میرزا حسین علی، ملقب به «بهاء الله» فرزند میرزا عباس نوری مازندرانی بود که در سال ۱۲۳۳ در تهران متولد شد. اگر چه حسین علی در نامه اش به ناصرالدین شاه نوشته است: «من تحصیل علم نکرده ام و در مدارس وارد نشده ام» (۲۱) ولی به گفته ی خواهرش عزیه خانم نوری، او از ابتدای بلوغ به درس و مشق اهتمام داشته و پس از تحصیل مقدمات ادبیات فارسی و عربی به علم حکمت و مطالب عرفان گرایش یافته است. (۲۲)
پس از آنکه آوازه دعوت علیم محمد باب انتشار یافت، میرزا حسین علی در ۲۷ سالگی به او پیوست و به تبلیغ و ترویج باب پرداخت. او با تلاش برای رهایی قره العین (۲۳) (تنها بانوی عضو حروف حی» از زندان و نیز تأمین مخارج اجتماع بدشت، (۲۴) جایگاه بالاتری نزد بابیان یافت.
پس از اعدام باب، عموم بابیان جانشینی «میرزا یحیی نوری» معروف به «صبح ازل» معتقد شدند و برادر بزرگترش حسین علی نوری حدود هجده سال از دستورات میرزا یحیی در ظاهر اطاعت می کرد؛ اما در تمام این مدت با زیرکی و سیاست به تحکیم جایگاه خود و تضعیف موقعیت میرزا یحیی همت گماشت. او حتی بسیاری از مخالفان خود را مخفیانه از میان برداشت و این همه در حالی بود که بابی ها به دلیل توطئه بر ضد ناصرالدین شاه قاجار به بغداد تبعید شده، در آشفتگی و آورگی به سر می بردند. (۲۵)
اختلاف جدی میان دو برادر وقتی بود که حسین علی خود را «من یظهره الله» یعنی همان موعودی خواند که باب به ظهور او بشارت داده است. او برخلاف تذکرهای برادرش بر ادعای خود پافشاری کرد و بعضی از سران بابیه را پیرو خود گردانید. بدین سان بابیان دو دسته شدند؛ بیشتر آن ها از صبح ازل پیروی کرده، به ازلیه معروف شدند و گره کمتری پیرو حسین علی شده و به بهائی معروف گردیدند.
اختلاف بین ازلی ها و بهائی ها دولت عثمانی را بر آن داشت که آن ها را به ادرنه ( یکی از شهرهای ترکیه) تبعید کند؛ ولی با بالا گرفتن اختلاف و قتل و کشتار در میان ایشان، دو برادر و پیروانشان را از هم جدا کرد؛ بهاءالله و طرفدارانش را به شهر عکا واقع در شمال غربی فلسطین و صبح ازل و پیروانش را به جزیره قبرس فرستاد.
صبح ازل که رفته رفته از پیروانش کاسته می شدند با همان اقلیت پیروان تا آخر عمر در قبرس ماند و در سال ۱۳۳۰ در آنجا وفات کرد و ازلیه پس از او رو به ضعف و انقراض نهادند؛ ولی از آن سو، بهاء الله به وسیله مکاتبه با ایران، بابیان دیگر را نیز پیرو خود گردانید و به دور از مزاحمت برادر، آیین بهائی را در عکا، استوار کرد.
سرانجام حسین علی نوری در سال ۱۳۰۹ ق در ۷۵ سالگی در اثر بیماری اسهال خونی در عکا درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد که امروز قبله بهائیان است. (۲۶)

ادعاهای میرزا حسین علی نوری

باب، در چند جای کتاب بیان، ظهور شخص بزرگی در آینده بسیار دور را پیش گویی کرده، با عبارت «من یظهره الله» یعنی کسی که خدا او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به اطاعت از او دعوت کرده بود. با اینکه این بشارت در بیان باب به حدود ۲۰۰۰ سال پس از آیین باب مربوط می شد، حسین علی نوری پس از حدود ۱۸ سال مدعی مقام «من یظهره الله» شد و کتاب «اقدس» (۲۷) را نگاشت.
بهاء الله مدعی شد که پیامبری است که پس از ظهور باب و دین او، بار دیگر آیین جدیدی به نام بهائیت آورده و دین بیان را نسخ کرده است. ولی او به ادعای پیامبری اکتفا نکرد و ادعا کرد که خدا در او تجسم یافته است. او شهر عکا را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: «لا اله الا أنا المسجون الفرید» (۲۸) یعنی هیچ خدایی جز من که [در عکا] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد! او درباره عظمت و بزرگی مقامش نوشته است:
این مقام [یعنی مقام بهاءالله]… همه کارهایش صواب است که خطا در آن نباشد. روی این اصل، اگر او آب را شراب بنامد، به آسمان، زمین بگوید، به نور آتش گوید، حق است و در آن شکی نیست. کسی حق ندارد بر او اعتراض کند… هر که به او اعتراض کند، از کسانی شمرده خواهد شکه به گفتار خدا اعتراض کرده باشد. او هرچه کند – از خوب و بد – سوال نمی شود؛ اما همه شما از همه کردارتان پرسیده خواهید شد…اگر کار صواب را ناصوب شمرده، کفر را ایمان بگیرد، حق با اوست… اگر به سوی راست، چپ اطلاق کند اگر گوید سوی جنوب شمالی است، حق با اوست و نباید در گفتار و کردار او شک کرد؛ چون او و کردارش پسندیده و دستورات او مطاع است. (۲۹)

جانشینان بهاء

طبق منابع بهائی (۳۰)، حسین علی نوری پیش از مرگ به جانشینی فرزند بزرگ ترش عباس افندی وصیت کرد و فرزند دیگرش محمد علی افندی را به عنوان جانشین عباس افندی قرار داد؛ ولی بلافاصله پس از مرگ بهاء، بین دو برادر اختلاف شد (۳۱) و این اختلاف به جمعیت بهائی هم کشیده شد. سرانجام عباس افندی بر برادر کوچک تر غلبه کرد و رسماً رئیس بهائیان شد.
عباس افندی معروف به عبدالبهاء در سال ۱۲۶۰ ق در تهران به دنیا آمد و از سن نه سالگی در تبعیدهای بهاء الله همراه او بود و تجربه های لازم را از پدر آموخت. عبدالبهاء در سال ۱۳۲۸ ق به مدت سه سال به اروپا و آمریکا رفت که این سفرها بر نگرش و عقاید او تأثیر زیادی داشت و سبب شد تا او مکتب بهاء را با آنچه در غرب تحت عناوین روشنفکری و مدرنیسم و اومانیسم رایج بود، تطبیق دهد. او تعالیمی را به عنوان تعالیم اصلی بهاء مطرح کرد که به تعالیم دوازده گانه معروف است. (۳۲)
پس از عباس افندی، «شوقی افندی» معروف به شوقی ربانی ریاست بهائیان را به عهده گرفت. او نوه دختری عبدالبهاء و ملقب به «ولی أمر» بود که مدتی در دانشگاه آکسفورد انگلستان تحصیل می کرد؛ ولی در پی مرگ عبدالبهاء، تحصیل او ناتمام ماند. (۳۳) او با شعار برابری زن و مرد، دستور برداشتن حجاب را صادر کرد و به بهائیان دستور داد تا بی حجابی را قبل از هر جای دیگر در ایران ترویج کنند. با توجه به اینکه او به رذائل اخلاقی آلوده بود (۳۴)، انتخاب او به رهبری بهائیان موجب اختلاف و انشعاب های تازه ای در بهائیت شد. (۳۵)
طبق وصیت عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان شوقی افندی به صورت موروثی باقی می ماند؛ اما برخلاف پیش بینی بهاء الله و عبدالبهاء، شوقی افندی صاحب فرزند نشد و به همین سبب برای اداره جامعه ی بهائی، تشکیلاتی به نام «بیت العدل» را ایجاد کرد؛ ولی پس از مرگ شوقی به سال ۱۳۷۷ ق بار دیگر اختلاف در رهبری بالا گرفت و با اینکه شوقی، «چارلز میسن ریمی» – فرزند یکی از روحانیون کلیسای ارتدوکس – را به جانشینی خود برگزیده بود، همسر کانادایی شوقی «روحیه ماکسول» به میدان آمد و سبب انشعاب در بهائیت شد.
در حال حاضر بهائیت زیر نظر «بیت العدل» که در اسرائیل و در شهر حیفا قرار دارد، اداره می شود و هر چند سال یک بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می کنند.

استعمار و فرقه های انحرافی

پیدایش فرقه ها در هر دوره تاریخی معلول شرایط و عوامل گوناگونی است؛ ولی دلائل سیاسی بیش از عوامل دیگر در شکل گیری فرقه ها مؤثر بوده است. فرقه هایی مانند بابیت و بهائیت نمونه های روشنی است که با دخالت مستقیم استعمار تولد و پرورش یافته است. در قرن نوزده میلادی که هر سه امپراتور استعماری انگلیس، روسیه و فرانسه به دنبال سلطه بر کشورهای اسلامی بودند، با هدف شکستن وحدت اسلامی و مقاومت مسلمین و در نهایت، تسلط بر فرهنگ و اقتصاد آنان، به فرقه تراشی و مذهب سازی روی آوردند. آن ها در حجاز، مذهب «وهابیت» و در هند و پاکستان «قادیانیه» و در ایران، بابیت و بهائیت را ایجاد نموده و حمایت کردند.
امام خمینی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده ی آن ها… و روحانیت که حافظ آن است، سدی است که با وجود آن اجانب نمی توانند به نحوی که دلخواه آن هاست با کشورهای اسلامی و خصوصی با کشور ایران رفتار کنند؛ لهذا قرن هاست که با نیرنگ مختلف برای شکستن این سد، نقشه می کشند؛ گاهی از راه مسلط کردن عمال خبیث خود بر کشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت. (۳۶)

استعمار و بهائیت

درباره وابستگی جریان انحرافی بهائیت به استعمار روس، انگلیس، صهیونیسم و سپس حمایت های آمریکا و نقش آنان در شکل گیری، تقویت و تداوم این فرقه، شواهد و اسناد تاریخی متعددی وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

۱٫ روسیه

پس از اعدام باب و شورش های بابیان، جریان سوء قصد نافرجام به ناصرالدین شاه قاجار اتفاق افتاد. حسین علی نوری – مؤسس بهائیت – جزء متهمان اصلی این جریان بود که طبق نقل منابع بهائی به سفارت روس پناهنده شد. (۳۷) وقتی شاه ایران مأموری فرستاد تا بهاء الله را از سفارت روس تحویل بگیرد، سفیر روس از تسلیم او به مأمور شاه خودداری کرد و بهاء الله را به منزل صدر اعظم فرستاد و به او نوشت که باید بهاء الله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به او برسد و حادثه ای رخ دهد، تو مسئول سفارت روس خواهی بود. (۳۸)
حسین علی نوری نیز این وابستگی را پنهان نکرد و به پاس خدمات روس ها، لوح ویژه ای درباره امپراتور روسیه صادر می کند و می نویسد:
ای پادشاه روس! ندای خداوند ملک قدوس (۳۹) را بشنو و به سوی بهشت بشتاب!… و به تحقیق یکی از سفیرانت مرا یاری کرد هنگامی که در زندان اسیر غل و زنجیر بودم برای این کار خداوند برای تو مقامی را نوشته است که علم هیچ کس بدان احاطه ندارد مبادا این مقام را از دست دهی. (۴۰)
گفتنی است که دولت روسیه اولین کشوری بود که مرزهای خود را بر روی بهائیان گشود و اولین معبد بهائیان – مشرق الاذکار – در شهر عشق آباد ایجاد شد.

۲٫ انگلستان

پس از سقوط روسیه، بهائیت به طور کامل تحت سیطره و بهره برداری استعمار انگلیس در آمد. در آن زمان که حسینعلی بهاء – مؤسس بهائیت – در شهر عکا در فلسطین به سر می برد با برخورداری از حمایت های دولت انگلستان توانست بابی ها را سازماندهی کند. پس از او عباس افندی با مسافرت به اروپا به جای روسیه، با انگلستان رابطه ویژه ای برقرار کرد و توانست بابی ها را ساماندهی کند. در جریان جنگ جهانی اول وقتی نظامیان انگلسی در شهر حیفا با کمبود شدید آذوقه مواجه شدند، عبدالبهاء در انبارهای آذوقه خود را به روی انگلیسی ها باز کرد و راه را برای تسلط ارتش انگلیسی و مقدمات تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین هموار کرد. در مقابل این خدمت – و خیانت به جان اسلام – طی مراسمی لقب «سر» و نشان «نایب هود» که بزرگ ترین نشان خدمت گزاری به انگلیس است به وی داده شد. (۴۱) عبدالبهاء این سرسپردگی به بیگانگان را چنین بیان کرده است:
خدایا!… حمد و ثنا می کنم به تو برای وجود این سلطنت عادله.. بار الها! امپراطور اعظم جرج پنجم انگلیسی را با توفیقات رحمانیه
خود تایید کن و سایه اش را بر این سرزمین فلسطین همیشگی و جاودانه دار…(۴۲)
پس از عبدالبهاء، شوقی افندی نیز در جهت اهداف سیاسی انگلیس راه سلطه آن ها را بر آفریقا باز کرد و در برابر، مشق الأذکاری در پایتخت اوگاندا برای بهائیان برپا شد. (۴۳)

۳٫ آمریکا

سومین دولت استعماری که بهائیت در طول تاریخ خود، پیوندی عمیق با آن داشته و دارد. ایالات متحده آمریکاست. علاقه و دلدادگی رهبران اصلی این فرقه به این کشور یکی از شواهد وابستگی آن ها به این دولت استعماری و ضد اسلامی است.
در سفری که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت خطاب به سران آمریکائی می گوید:
امشب من نهایت سرور را دارم که در چنین مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمد در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی را می بینم که در روی آنان، نور انسانیت در نهایت جلوه و ظهور است.. ممکن است ملت شرقی و غرب متحد شوند و ارتباط تام میان آمریکا و ایران حاصل گردد». (۴۴)
عباس افندی، به این تعریف و تمجیدها اکتفا نکرده، آمریکائیان را به سرمایه گذاری در ایران دعوت می نماید و مسیر را برای نفوذ و سلطه آنها هموار می کند:
از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا، مملکتی بهتر از ایران نه! چه اینکه مملکت ایران، مواد ثروتش در زیر خاک پنهان است؛ امیدوارم ملت آمریکا سبب شوند آن ثروت ظاهر شود. (۴۵)
این بیانات به ظاهر زیبا و فریبنده، نشان از خیانت بزرگ سران بهائی به ایران و ایرانی است که استعداد و توانایی ملتی بزرگ و مؤمن در مسیر شکوفایی اقتصادی را انکار کرد، و آشکارا بیگانگان را به غارت و چپاول منافع آن ها فرا می خواند؛ چنان که در همان زمان، نبیل الدوله منشی عباس افندی و یکی از رؤسای بهائیت در آمریکا نقش مهمی در اعزام «شوشتر» مستشار آمریکایی به ایران داشت و به این شکل، پای کمپانی های آمریکائی را به ایران باز کرد. (۴۶)
آمریکا نیز در برابر، عناصر بهائی را در دوره پهلوی به منصب های عالی نظیر نخست وزیری و وزارت های گوناگون رساند و با رابطه نزدیکی که با بهائیت ایجاد کرد، سلطه استعماری خود را بر ایران گسترش داد. (۴۷) ایالات متحده پس از انقلاب اسلامی نیز پیوسته از بهائیان حمایت کرده و می کند و با کمک سایر غربی ها و فشار بر ایران، خواستار به رسمیت شناختن این فرقه انحرافی به عنوان یک دین الهی، از سوی جمهوری اسلامی ایران است. (۴۸)

۴٫ اسرائیل غاصب و یهود

حمایت های یهودیان از بهائیت، چنان است که باید گفت از عوامل مهم شکل گیری و گسترش بابیت و بهائیت، یهود و صهیونیسم است. در بررسی های تاریخی نمونه های فراوانی از گرایش یهودیان تازه مسلمان به فرقه بابیت مشاهده می شود که به مروجان اولیه بابی گری و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن تبدیل شدند. (۴۹)
یکی از محققان در حوزه بهائیت معتقد است:
بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زردتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویده اند در اقلیت می باشند. اکنون سال هاست که کمتر شده مسلمانی به آن ها پیوسته باشد. (۵۰)
گفتنی است که پیوند بیشتر و آشکارتر بهائیان و یهود به سال ۱۸۶۸ م برمی گردد که حسینعلی نوری (بهاء) – مؤسس بهائیت – و همراهانش به بندر عکا در فلسطین منتقل شدند و زمینه مناسبی برای نزدیکی و همکاری بیشتر بهائیان و کانون های – صهیونیستی فراهم شد و در دوره عبدالبهاء به مشارکت جدی بهائیان در تأسیس دولت غاصب اسرائیل منتهی شد. (۵۱)
عباس افندی به یکی از خاندان های یهودی که بهایی شدند چنین بشارت می دهد:
اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است؛ عن قریب [= به همین زودی] قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. (۵۲)
شوقی افندی نیز در ۹ ژانویه ۱۹۵۱ طی تلگرافی از به وجود آمدن اسرائیل استقبال کرد. (۵۳) و در پیام تبریک نوروز به بهائیان نوشت:
مصداق وعده الهی به فرزندان خلیل و وارثان موسی کلیم، دولت اسرائیل را ارض قدس، مستقر شده است. (۵۴)
بهائیان در جریان جنگ اعراب و اسرائیل و نیز پس از آن تا امروز همواره از اسرائیل حمایت مادی و معنوی کرده اند (۵۵) و اسیرائیل هم برای قدردانی از بهائیان و نیز بهره برداری بیشتر از آن ها در جهت منابع خود، بهائیت را به عنوان مذهبی الهی به رسمیت شناخت و املاک و اموال پیروان این فرقه را از مالیات ها و عوارض معاف کرده است. گفتنی است که اماکن به اصطلاح زیارتی بهائیت در فلسطین اشغالی و به خصوص شهرهای عکا و حیفا واقع شده و مرکز فرقه بهائیت [بیت العدل اعظم] نیز در همان جا برپاست.

۵٫ رژیم پهلوی و بهائیت

از جمله خیانت های بزرگ پهلوی اول و دوم، روابط نزدیک و همه جانبه با مذهب انحرافی بهائیت است. براساس اسناد تاریخی، این بهائیت بود که رضاخان را برای کودتای انگلیس سال ۱۲۹۹ شناسایی و معرفی کرد و در مقابل رضاخان نیز به انگلیسی ها تعهد داد که دست بهائیان را در ایران بازگذارد. (۵۶) بدین سان بهائیان سازمان هایی مانند ارتش، راه آهن، اداره ی دخانیات و آموزش و پرورش و بسیاری از منصب های مهم را در دست داشتند.
این روند در دوره حکومت پهلوی دوم به اوج خود رسید و با روی کار آمدن «حسنعلی منصور» برای نخستین بار پای بهائیان به کابینه وزیران ایران باز شد. پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بالاخره در دو دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان بالاترین مقامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران را اشغال کردند؛ به طوری که عباس هویدا به مدت چهارده سال نخست وزیر ایران شد و در کابینه ی، نه وزیر بهائی حضور داشتند. (۵۷) همچنین عبدالکریم ایادی، عنصر مشهور بهائی، در مقام پزشک مخصوص شاه و رئیس بهداری ارتش، نذوری کامل در دربار پهلوی یافت و به تنهائی بیش از هشتاد شغل مهم برای خود فراهم کرده بود. فردوست درباره ی نفوذ ایادی می گوید:
نمی دانم در ایران دوران آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می کرد یا محمدرضا پهلوی؟ تمام ایرانیان رده بالا – چه در ایران باشند و چه در خارج – خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران، ایادی بود. (۵۸)
یکی از گروه های بهائی پس از پیروی انقلاب اسلامی به دلیل اطلاع از عمق فجایع عناصر بهائی دربار شاه از تشکیلات بهائیت جدا شدند و از زبان اسدالله مبشری وزیر دادگستری وقت در نشریه خود، چنین فاش کردند:
تیمسار آیادی، پزشک خصوصی شاه، برای سازمان سیا جاسوسی می کرده است و ماموریت داشته ک اگر شاه قدمی بر خلاف منافع آمریکا بردارد، او را به قتل برساند. (۵۹)
آری؛ حمایت های پهلوی از بهائیت، زمینه های لازم را برای ترویج این فرقه انحرافی فراهم ساخت و تنها کشور شیعی جهان را به مهم ترین جایگاه بهائیان تبدیل نمود. در مقابل، بهائیت نیز به رغم ادعای غیرسیاسی بودن، همیشه و همه جا با سیاست های ضدمذهبی و ضد ملی رژیم همچون تأیید انقلاب شاه و همکاری با ساواک و عضویت در حزب رستاخیز، هماهنگ بود. (۶۰)

انقلاب اسلامی و بهائیت

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بزرگ ترین ضربه به بهائیت و حامیان داخلی و خارجی آن بود؛ زیرا با توجه به افشای اسناد خیانت، جاسوسی و توطئه های شوم آنان بر ضد اسلام و ایران، نه تنها نظام اسلامی برای بهائیت هیچ گونه رسمیتی قائل نشد، بلکه هر گونه فعالیت تشکیلاتی آن را ممنوع کرد و عناصر بهائی را از منصب های دولتی برکنار نمود. تا راه نفوذ بیگانگان و عوامل ایشان را ببندد.
مطابق اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا، با سقوط رژیم پهلوی، بهائیت با شدیدترین بحران حیات خود روبه روشد و به قول سخن گوی بهائیان به حال مرگ افتاد. (۶۱) و به دلیل اثبات خیانت عده ای از سران بهائی به نفع نظام شاهنشاهی و حامیان بیگانه اش تعدادی از آن ها پس از محاکمه، به حبس و اعدام محکوم شدند. بسیاری از بهائیان هم در سال های آغاز انقلاب به صورت غیرقانونی از ایران اسلامی گریختند و به انگلیس، آمریکا، فرانسه و .. پناهنده شدند. (۶۲)
البته عناصری از بهائیت هم مخفیانه به فعالیت خود ادامه می دهند و با توجه به وابستگی آن ها به بیگانگان مورد حمایت های گسترده سیاسی و تبلیغاتی و اقتصادی آنان هستند.
گفتنی است که به برکت انقلاب اسلامی، بسیاری از بهائیان که از اقشار محروم و بی اطلاع از ماهیت حقیقی بهائیت بودند، متوجه فریب کاری سران این فرقه شده، دست از بهائیت کشیدند و به اسلام بازگشتند. عده ای از آنان نیز با عنوان جنبش آزادی بخش بهائیان ایران (جابا) به مخالفت علنی با بهائیت پرداخته، از خیانت عناصر بهائی در دوران ستم شاهی انتقاد کردند. (۶۳)

چرا بهائیت، دین نیست؟

ممکن است گفته شود همان طور که تا زمان اسلام و در مقاطع مختلف حیات بشری، دین های متعددی به وسیله پیامبران خدا معرفی و تبلیغ شده است، بهائیت هم می تواند دینی دیگر از سلسله ی ادیان باشد که پس از اسلام، ظهور کرده است.
در پاسخ می گوئیم: دین الهی و پیامبر آسمانی تنها با ادعا ثابت نمی شود؛ بلکه معیارها و ملاک هایی برای حقانیت یک دین و پیامبر آن وجود دارد که مطابق آن ملاک ها، بهائیت نه تنها یک دین جدید نیست، بلکه حتی به عنوان یک فرقه مذهبی که دین اسلام، منشعب شده باشد نیز شناخته نمی شود.
مهم ترین معیار حقانیت دین، آن است که بنیادی الهی و آسمانی داشته باشد، نه اینکه زمینی و بشری و ساخته افکار انسانی باشد. الهی بودن دین نیز با نظام اعتقادی و عبادی و هماهنگی و انجسام تعالیم آن و نیز پیوند روشن با ادیان گذشته و معجزه آشکار پیامبر آن، ثابت می شود.
در یک بررسی ابتدایی و مطالعه سطحی در آیین بهائیت، معلوم می شود که بهائیت، دین نیست بلکه یک آیین جعلی و ساختگی است که برای نابودی اسلام و مسلمین و فراهم آوردن زمینه سلطه استعمار، پدید آمده است.
بسیاری از احکام و تعالیم بهائیت مانند نفی حجاب از زنان و ازدواج با محارم در تضاد با اسلام و نیز عقل سلیم و سرشت آدمی است. مهم تر اینکه نظام اعتقادی آن براساس شرک و نفی توحید و صفات توحید است و نه تنها از ادیان گذشته الهی مؤیدی ندارد که در نقطه مقابل خاتمیت اسلام و پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن کریم است (۶۴) و این بهترین دلیل بر جعلی بودن بهائیت و باطل بودن این فرقه ی استعماری است.
اضافه کنید بر اینها، ادعاهای متناقض رهبران باب و بهاء را که در این بخش خواندید که از ادعای بابیت امام زمان شروع شده و به ادعای مهدویت و رسالت و الوهیت می انجامد. البته در تمام مراحل و به ویژه در رتبه ی پیامبری و خدایی، به ارتباط آشکار و پنهان با دشمنان خدا و دین خدا و اسلام و مسلمین یعنی کشورهای استعمارگر شرق و غرب، می انجامد و باب و بهاء را رسوای عالم و آدم می سازد.

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

۱- کشف الغطاء، ابوالفضل گلپایگانی.
۲- کشف الحیل، عبدالحسین آیتی.
۲- بهائیان، سید محمد باقر نجفی.
۴- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری.
۵- شیخی گری بابی گری و بهائی گری، یوسف فضایی.
۶- تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابی.
۷- بهائیت در ایران، سید سعید زاهد زاهدانی.
۸- انشعاب در بهائیت، اسماعیل رائین.

پی‌نوشت‌ها:

۱- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳-۶۴٫
۲- همان، ص ۶۷٫
۳- أسرار الآثار خصوصی، ج۱، ص ۱۹۲-۱۹۳٫
۴- به معنای مفسر قرآن بودن است. او بخش هایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را «ذکر» نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷٫
۵- دائره المعارف الشیعه، ج۶، ص ۲۰٫
۶- احسن القصص، ذیل آیه ۵۵ سوره یوسف.
۷- یعنی گواهی می دهم که «علی قبل از نبیل» باب امام زمان است (علی قبل از نبیل یعنی «علی محمد» که به حساب ابجد با « علی نبیل» برابر است).
۸- تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷٫
۹- «حی» به حساب ابجد معادل عدد ۱۸ است.
۱۰- شیخی گری، بابی گری، ص ۷۹٫
۱۱- همان، ص ۹۰-۸۰ با تلخیص و تصرف.
۱۲- تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰-۱۷۰٫
۱۳- همان، ص ۱۴۱٫
۱۴- این آشفتگی عبارات در کلمات باب، امری رایج و شایع بوده است.
۱۵- کشف الغطاء، ص ۲۰۴-۲۰۵٫
۱۶- تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵٫
۱۷- نام اصلی او زرین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عده ای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابی ها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد. شیخی گری، بابی گری و بهائی گری، ص ۱۰۸-۱۰۵٫
۱۸- همان، ص ۲۷۳-۲۷۱٫
۱۹- دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص ۱۸-۱۹٫
۲۰- یکی از ویژگی های باب و بابیان این است که به حروف و حساب ابجد اهمیت فراوانی می دادند. در این میان عدد ۱۹ نزد آنان مقدس شمرده می شود زیرا گروه اولیه ای که به علی محمد باب ایمان آورده و دین او را تبلیغ می کردند ۱۸ نفر بوده که با باب عدد ۱۹ را تشکیل می دادند. آنان برای توجیه این نگاه خود، گفتند آیه «بسم الله االرحمن الرحیم» ۱۹ حرف دارد، تعداد حرف اسمای پنج تن (محمد، علی، فاصمه، حسن، حسین) ۱۹ عدد است، تعداد ملائکه موکل بر جهنم ۱۹ ملک است، و کلمه «واحد» نیز طبق حساب ابجد ۱۹ می باشد. (شیخی گری، بابی گری، بهائی گری، ص ۱۳۲).
۲۱- اقدس، ص ۲۹٫
۲۲- تنبیه النائمین، ص ۴٫
۲۳- قره العین به اتهام قتل عمدی مرحوم ملامحمدتقی برغانی قزوینی – که از مخالفان باب بود – به زندان افتاده بود.
۲۴- پیش تر درباره واقع بدشت سخن گفتیم.
۲۵- تنبیه النائمین، ص ۱۶ و ۱۵٫
۲۶- ماجرای باب و بهاء، ص ۱۲۶-۲۴۰ با تلخیص.
۲۷- این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.
۲۸- کتاب مبین، ص ۳۹۶٫
۲۹- شیخی گری، بابی گری، بهائی گری، ص ۱۸۹٫
۳۰- کتاب عهدی، مجموعه الواح بهاءالله، ص ۳۹۹٫
۳۱- ر.ک: مکاتیب، ج۱، ص ۴۴۲ و ۴۴۳٫
۳۲- جامعه بهائی عشق آباد، ص ۱۸۵٫
۳۳- کشف الحیل، ص ۲۱۲٫
۳۴- خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص ۶۱٫
۳۵- انشعاب در بهائیت، ص ۱۵۵٫
۳۶- صحیفه نور، ج۱، ص ۲۲۹٫
۳۷- تلخیص تاریخ نبیل، ص ۶۳۰٫
۳۸- انشعاب در بهائیت، ص ۱۰۳٫
۳۹- منظور حسینعلی بهاء است.
۴۰- انشعاب در بهائیت، ص ۱۱۵٫
۴۱- بهائیان ص ۶۴۶ و مزدوران استعمار در لباس مذهب، ص ۱۶۵٫
۴۲- مکاتیب، ج۳، ص ۳۴۷٫
۴۳- همان، ص ۴۸٫
۴۴- خطابات عبدالبهاء، ج۱، ص ۳۳٫
۴۵- همان، ص ۳۳-۳۲٫
۴۶- بررسی مناسبات ایران و آمریکا، ص ۱۵۵٫
۴۷- ر.ک به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص ۳۷۶٫
۴۸- ر.ک: بهائیت در ایران، ص ۱۵۰٫
۴۹- جریان شناسی بهائیت، ص ۵۴٫
۵۰- ر.ک: انشعاب در بهائیت، ص ۳۰٫
۵۱- فصلنامه تاریخ معاصر، ش۷؛ جستارهای از تاریخ بهائی گری در ایران، ص ۲۸٫
۵۲- خاطرات حبیب، ص ۲۰٫
۵۳- انشعاب در بهائیت، ص ۱۶۹٫
۵۴- بهائیان، ص ۶۶۸٫
۵۵- ر.ک: تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج۱، ص ۳۲۲؛ مقاله ی «علمای شیعه، جنبش صهیونیسم و اسرائیل»، مجله الکتریکی تاریخ معاصر ایران، ش۴، تیرماه ۱۳۸۵٫
۵۶- رک به: فصلنامه تاریخ معاصر، ص ۷، مقاله «جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران»، ص ۲۸؛ بهائیت و رژیم پهلوی، ویژه نامه ی ایام، ش ۲۹٫
۵۷- نقش هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص ۱۶۴٫
۵۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص ۲۰۲٫
۵۹- بهائیت در ایران، ص ۲۷۴٫
۶۰- تاریخ قیام پانزدهم خرداده به روایت اسناد، ج۱، ص ۳۲۶٫
۶۱- ر ک: اسناد لانه جاسوسی شماره ۷۳، ص ۲۰۱٫
۶۲- «احتضار بهائیت»، روزنامه کیهان ۱۳۶۸/۱۰/۱۶٫
۶۳- بهائیت در ایران، ص ۲۷۴٫
۶۴- خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در آیه ۴۰ از سوره احزاب و نیز روایات متواتر مانند «حدیث منزلت» تصریح شده و در کتاب های اعتقادی در بخش نبوت به روشنی تبیین گردیده است.

منبع مقاله :
نگین آفرینش (۲) (درسنامه دوره عمومی ‌معارف مهدویت)، مؤلفان: محمد امین بالا دستان، محمد مهدی حائری پور و مهدی یوسفیان، ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگ حضرت مهدوی موعود، چاپ ۱۱، بهار ۱۳۹۴٫

(۱۰ جلوه از محبت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف به شیعیان)

مقدمه

امام زمان مربی بزرگ و معلم دلسوز انسان و پدر مهربان مردم است و در همه اوقات و لحظات صلاح حالِ ایشان را رعایت می کند و در عین بی نیازی از ایشان، بیشترین لطف و عنایت را نثارشان می سازد؛ چنانکه خود فرمود:
لَو لَا مَا عِندَنَا مِن مَحَبَّهِ صَلَاحِکُم وَ رَحمَتِکُم وَ الإِشفَاقِ عَلَیکُم لَکُنَّا عَن مُخَاطَبَتِکُم فِی شُغُل.
اگر این گونه نبود که ما دوستدار اصلاح کار شما هستیم و به شما نظر لطف و رحمت داریم از توجه و التفات به شما [به دلیل کارهای ناپسندتان] احتراز می کردیم.
بنابراین امام زمان گرچه غایب است ولی ابر رحمتی است که پیوسته می بارد و کویر تفتیده‌ی مردم را حیات و نشاط می بخشد و محروم کسی است که از این کانون مهر، مهربانی ها را نچشد و محبت ها را حس نکند.
اللهم هَب لَنَا رَأفَتَهُ وَ رَحمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیرَه.

یکی از زوایای ناشناخته‌ی امام عصر علیه السّلام، مهر و محبّت آن بزرگوار به انسان ها و به ویژه شیعیان است. متأسفانه از گذشته‌ی دور چنین بوده است که امام را تنها با شمشیر و خونریزی و قهر و انتقام معرفی کرده و چهره‌ای خشن از آن حضرت نشان داده اند؛ حال آنکه آن حضرت مظهر رحمت بی کران الهی و پدر مهربان امّت و همدمی دلسوز و همراهی خیرخواه است.
بجاست پیش از هر کلامی، از زبان او و پاکانی که درباره‌ی او فرموده اند بشنویم:
در حدیث قدسی در پایانِ ذکر امام معصوم آمده است:
وَ أٌکملُ ذَلِکَ بِابنِهِ م ح م د رَحمَهً لِلعَالَمِین. (۱)
و تکمیل می کنم [سلسله امامان] را به فرزندش (م ح م د) به عنوان رحمتی برای همه جهانیان.
و در سخنی از خود حضرت آمده است:
أنَّ رَحمَهَ رَبَّکُم وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ وَ أنَا تِلکَ الرَّحمَه. (۲)
همانا رحمت پروردگارتان همه چیز را فرا گرفته و من آن رحمت بیکران الهی هستم.
و در بیان معصومان علیهم السّلام چنین توصیف شده است.
و أشفَقَ عَلَیهِم مَن أبَائِهِم وَ أُمَّهاتِهِم. (۳)
[امام] دلسوزتر است بر مردم از پدران و مادرانشان.
أُوسَعُکُم کَهفاً وَ أَکثَرُکُم عِلما وَ أٌوصَلُکُم رَحِما. (۴)
[حضرت مهدی علیه السّلام] از همه‌ی شما، مردم را بیشتر پناه می دهد و از همه ی شما علمش افزون تر و رحمت و لطفش از همه فراگیرتر است.
آری، امام تجّلی رحمت خدا است که در وسعت سینه‌ی او، کران تا کران عشق به انسان ها موج می زند و اگر قهر دارد بر گروهی اندک است که نه انسان، بلکه گرگهایی انسان نمایند که زندگی بشریت را با درنده خوئی خود زشت و سیاه کرده اند (۵) و روشن است که قهر با اینان، عین مِهر است با مردمان وگرنه او میر مهر است نه امیر قهر.
امام زمان مربی بزرگ و معلم دلسوز انسان و پدر مهربان مردم است و در همه اوقات و لحظات صلاح حالِ ایشان را رعایت می کند و در عین بی نیازی از ایشان، بیشترین لطف و عنایت را نثارشان می سازد؛ چنانکه خود فرمود:
لَو لَا مَا عِندَنَا مِن مَحَبَّهِ صَلَاحِکُم وَ رَحمَتِکُم وَ الإِشفَاقِ عَلَیکُم لَکُنَّا عَن مُخَاطَبَتِکُم فِی شُغُل. (۶)
اگر این گونه نبود که ما دوستدار اصلاح کار شما هستیم و به شما نظر لطف و رحمت داریم از توجه و التفات به شما [به دلیل کارهای ناپسندتان] احتراز می کردیم.
بنابراین امام زمان گرچه غایب است ولی ابر رحمتی است که پیوسته می بارد و کویر تفتیده‌ی مردم را حیات و نشاط می بخشد و محروم کسی است که از این کانون مهر، مهربانی ها را نچشد و محبت ها را حس نکند.
اللهم هَب لَنَا رَأفَتَهُ وَ رَحمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیرَه. (۷)

جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مهربانی امام زمان صلی الله علیه و آله و سلم

در بحث فوائد امام غایب درباره‌ی آثار وجودی آن حضرت بحث کردیم و توضیح دادیم که بقای عالم و تداوم زندگی همه‌ی خلق وابسته‌ی به وجود آن بزرگوار است (۸) و در این مجال سخن درباره‌ی جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از محبت بی کران امام غایب است که در گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف، تجّلی و نمود یافته است تا بر همگان روشن شود که امام خوبی و مهربانی، در عین غیبت و پنهانیِ، شعاع مهرش در همه جا گسترده و به تناسب ظرف ها و ظرفیّت ها همه را فرا گرفته است و لطف و عنایتش همچون چشمه‌ای خروشان، جریانی پیوسته و مداوم است.

۱٫ غم خواری

از مهم ترین و برترین صفات مومن، هم گرایی و همدردی با برادران دینی است. مومنان در جامعه اسلامی چونان پیکر واحدی هستند که درد و غم هر یک سبب رنج دیگران و آسایش و شادی هر کدام باعث سرور دیگران خواهد بود، زیرا آنها به تصریح قرآن برادرند. در روایات متعدّد ائمه معصومین علیهم السّلام احساس هم دردی و غم خواری خود را نسبت به شیعیان بیان کرده اند که این حسّ زیبا سبب آرامش و تسلّای دلِ دوستان ایشان است و قوت قلبی است که آنها را در فراز و نشیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زندگی دلگرمی داده و صبوری و مقاومت آنها را تقویت می کند.
امام رضا علیه السّلام می فرماید:
مَا مِن أحَدٍ مِن شِیعَتِنَا یَمرَضُ إِلَّا مَرِضنَا لِمَرضِهٍ وَ لَا اغتَمَّ إَلَّا اغتَمَمنَا لِغَمِّمهِ وَ لَا یَفرَحُ إِلَّا فَرِحنَا لِفَرَحِه؛ (۹)
هیچ یک از شیعیان، مریض نمی‌شود مگر اینکه ما نیز در بیماری او بیمار می شویم و اندوهگین نمی‌شود مگر اینکه ما نیز در غم ایشان محزون می شویم و شادمان نمی‌گردد مگر اینکه ما نیز به خاطر شادی او شادمانیم…
یکی از شیعیان امام صادق علیه السّلام گوید:
بر آن حضرت وارد شدم و عرض کردم: از «عمرو بن اسحاق» حدیثی به من رسیده است. فرمود: آن را عرضه کن. گفتم: وی بر امیرالمومنین علی علیه السّلام داخل شد، پس از آن حضرت آثار زردی بر صورتی دید و فرمود: این زردی چیست؟
پس بیماری خود را توضیح داد. آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال می شویم به خوشحالی شما و اندوهگین می شویم به اندوه شما و بیمار می شویم به بیماری شما… امام صادق علیه السّلام فرمود: عمرو راست گفته است. (۱۰)
بنابراین امام به دلیل شدت رأفت و محبتی که نسبت به پیروانش دارد، بیشترین اتصال و ارتباط را با شیعیان خود دارد و به دلیل همین محبت و دوستی فزاینده است که در غم و رنج آنها شریک است مانند مادری که به دلیل شدت دوستی و ارتباط با فرزندش به هنگام بیماری او، بیمار می شود؛ چنان که با بهبودی و شادی او نشاط پیدا می کند زیرا که فرزند، همچون جان شیرین برایش عزیز و دوست داشتنی است.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
وَ اللَّهِ إِنَّی أرحَمُ بِکُم مِن أنفُسِکُم؛ (۱۱)
به خدا سوگند من نسبت به شما از خود شما مهربانترم.
نتیجه اینکه جنسِ محبّت امام با سایر محبت ها متفاوت است. محبتی است خالص و بی منّت و بی نهایت و محبتی است که نه به زبان که در دل و اعماق جانِ او نهفته است و به همین دلیل با همه‌ی وجود و با جسم و جان با شیعیانش پیوند دارد.
یکی از نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روشن این محبّت الهی در وجود شریف امام زمان اینگونه در بیان حضرت توصیف شده است:
إِنَّهُ أٌنهی إِلیَّ ارتِیَابُ جَمَاعَهِ مِنکُم فِی الدَّینِ وَ مَا دَخَلَهُم مِنَ الشَّکِّ وَ الحَیرَه فِی وُلَاهِ أٌمرَهِم فَغَمَّنَا ذَلِکُ لِّا لَنَا وَ سَأونَا فِیکُم لَا فَینَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَلَا فَاقَهَ بِنَا إِلَی غَیرِه؛ (۱۲)
به من رسیده است که گروهی از شما در دین به تردید افتاده و در دل آنها نسبت به اولیای امرشان شک و حیرت راه پیدا کرده است و این امر مایه‌ی اندوه ما شد، البته به خاطر خود شما نه برای خودمان و باعث ناراحتی ما نسبت به شما و نه درباره‌ی خودمان گردید، زیرا که خداوند با ماست و با بودن او نیازی به دیگری نداریم.

۲٫ دعا کردن

یکی از اسباب خیر و نیکی مؤمنان نسبت به یکدیگر دُعا کردن است که گره گشای بسیاری از مشکلات و برون رفت از بن بست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فراوان است. و نیز بدون تردید دُعا از بهترین وسائل قرب الهی و رسیدن به خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دنیوی و اخروی است و البته هرچه دعا کننده از ایمان و اخلاص بیشتر برخوردار باشد دعای او به اجابت نزدیک تر خواهد بود. تصور کنید که یک عالم ربّانی و مردی سر تا پا خدائی به شما بگوید که شب گذشته در راز و نیازم حالت خوشی دست داد و شما را به ویژه دُعا کردم، چه حالتی در شما پیدا می شود و چه نشاطی پیدا می کنید و چقدر این احسان او را بزرگ می شمارید.
راستی اگر شیعه‌ی منتظری بداند و بفهمد که نه یک بار، بلکه همیشه مشمول دُعای خیر امام زمان خویش است چه احساسی پیدا می کند؟! در روایت است یکی از یاران امام رضا علیه السّلام به آن حضرت عرض کرد:
برای من و خانواده ام دعا کنید. امام فرمود: آیا چنین نمی‌کنم؟!…. (۱۳)
یعنی شیعیان هر امامی مشمول دعاهای امام زمان خویشند و این به دلیل نهایت لطف و محبتی است که امام امت نسبت به پیروان خود دارد و نیز به دلیل قدردانی امام از احساس و نیکی شیعیان نسبت به امام امت یعنی در پاسخ دعاهایی که شیعیان برای فرج و سلامتی امام می کنند، امام نیز پیوسته برای حوائج دنیوی و اخروی ایشان دعا می کند و البته دُعای او کلید هر خیر و خوبی است.
و این نکته نیز گفتنی است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم به صورت گروهی شیعیان را دعا می کند و هم به صورت فردی و به طور خاصّ.
سید بن طاووس می گوید:
در سامرا بودم، شبی هنگام سحر شنیدم که مولایم مهدی علیه السّلام این گونه دعا می خواند:
إِلَهّی بِحَقِّ مَن نَاجَاکَ وَ بِحَقِّ مَن دَعَاکَ فِی البَرِّ وَ البَحرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحُمَّدِ وَ تَفَصَّل عَلَی فُقَرَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِالغِنی [بِالغَنَاءِ] وَ الثَّروَهِ وَ عَلَی مَرضَی المُومِنِین وَ المُومِنَاتُ بالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّهِ وَ عَلَی أحیَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِاللُّطفِ وَ الکَرَمِ [الکَرَامِهِ] وَ عَلَی أموَاتِ المُومِنِینِ وَ المُومِنَاتِ بِالمَغفِرَهِ وَ الرَّحمَهِ وَ عَلَی غُرَبَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَی أوطَانِهِم سَالِمِینَ غانِمِین بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أجمَعِینَ؛ (۱۴)
خدایا به حق آنکه با او مناجات کرد و به حق آنکه در خشکی و دریا تو را خواند، بر فقرای مومنین به غنا و ثروت و بر بیمارانشان به شفا و سلامتی و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به بخشش و رحمت و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت به وطن هایشان همراه با سلامتی، تفضّل فرما.
و در روایات آمده که امامان علیهم السّلام و در این زمان وجود مقدس امام عصر علیه السّلام اعمال شیعیان را می بینند و از آنها آگاهی دارند و به تناسب کارها و کارنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ایشان هر یک از آنها را دعا می کنند. (۱۵)
شیخ طوسی رحم الله و دیگران روایت کرده اند که علی بن بابویه رحمه الله – از محدثان و علمای بزرگ شیعه – عریضه‌ای به خدمت حضرت صاحب الامر علیه السّلام نوشت و به حسین بن روح نوبختی – نائب خاص امام زمان – داد و از آن حضرت خواست که دعا کنند تا خداوندی فرزندی به او عطا فرماید. پس از آن از سوی امام علیه السّلام توقیعی به این مضمون رسید: برای تو دعا کردیم و خداوند تو را به زودی دو فرزند نیکو کرامت فرماید. (۱۶)
پس برای علی بن بابویه دو فرزند متولد شد؛ یکی «محمد» که معروف به شیخ صدوق است و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بسیار دارد که از جمله‌ی آنها کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» است و فرزند دیگرش، «حسین» بود که از نسل او عالمان و محدثان بسیاری به وجود آمدند.
شیخ صدوق رحمه الله مکّرر با افتخار می گفت: «أُنَا وُلِدتُ بِدَعوَهِ صَاحِبِ الأٌمر»؛ (۱۷) یعنی من به دعای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف متولّد شده ام.

۳٫ نام بردن

نام هر کسی، شخصی ترین، عاطفی ترین و مورد علاقه ترین نشانه اوست و تجربه کرده ایم که وقتی ما را به نام می خوانند احساس زیبایی داریم به ویژه اگر بر زبان شخص ارجمندی جاری شود و البته اگر آن بزرگ، محبوب و محبوب ترین باشد، این احساس خوشایند بسیار بیشتر و والاتر است. و اگر به زبان خطاب باشد لذّتی از آن برتر نخواهد بود!
خداوند در قرآن از ابراهیم پیامبر یاد می کند؛
(إِنَّ إِبرَاهیمَ لَحَلِیمٌ أوَّهٌ مُنِیبٌ) (۱۸)
و در خطابی شورانگیز او را مخاطب می کند:
(وَ نَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ‌) (۱۹)
و یکی از جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های محبت امام زمان آن است که دوستان خود را به نام یاد می کند و یا آنها را مخاطب قرار می دهد.
محدث نوی از مرحوم ملازین العابدین سلماسی نقل کرده است که گفت [در مجلسی خصوصی همراه با مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی] در محضر علامه سید مهدی بحرالعلوم رحمه الله بودم که محقق از بحرالعلوم چنین درخواست کرد: چیزی به ما تصدیق نمایید؛ از آن نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های غیرمتناهیه که به دست آورید!
سید بحرالعلوم بدون تأمل فرمود: من شب گذشته یا دو شب قبل [و تردید از راوی است] در مسجد کوفه رفته بودم برای ادای نافله‌ی شب… و چون از مسجد بیرون آمدم در دلم شوقی افتاد برای رفتن به مسجد سهله…؛ داخل مسجد شدم دیدم که خالی است از زوّار جز شخصی جلیل که مشغول مناجات با قاضی الحاجات است به کلماتی که قلب را منقلب و چشم را گریان می کند، حالتم متغیر و اشکم جاری شد… پس ایستادم و گوش فرا دادم و از آنها لذت می بردم تا آنکه از مناجات فارغ شد، پس ملتفت شد به من و به زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا»! چند گامی پیش رفتم و ایستادم. امر فرمود که پیش روم. اندکی رفتم و توقف نمودم. باز امر فرمود به پیش رفتن و فرمود: «ادب در امتثال است». پیش رفتم تا به آنجا که دست آن جناب به من و دست من به آن جناب می رسید و تکلم فرمود به کلمه ای!… (۲۰)

۴٫ سلام دادن

سلام، تحیت و برکت و رحمت و سلامتی است. سلام نشانه محبت و صفا و اخلاص و یکرنگی است. رمز عاشق و معشوق و مرید و مراد است و مهم تر اینکه سلام خدا و محبت خدا بر هر کس، مهر تأییدی است بر کارنامه‌ی او.
به راستی وقتی خدای عالم که خود «سلام» است به بنده‌ای سلام کند چه لذّتی دارد؟! قرآن می فرماید: «سلامٌ علی ابراهیم» (۲۱)
در روایتی آمده است: آن گاه که فرشتگان الهی، نزد ابراهیم علیه السّلام آمدند و بشارت تولد فرزند برای او آوردند و بر او سلام کردند، لذتی که ابراهیم علیه السّلام از سلام این فرشتگان بُرد، با تمام دنیا برابری نداشت. (۲۲)
امام مهدی علیه السّلام نیز دوستانش را اینگونه مورد لطف قرار می دهد.
آقای ری شهری می گوید: شنیده بودم که آیت الله بهاء الدینی به زیارت امام عصر علیه السّلام نائل شده اند به همراه آیت الله مشکینی رحمه الله به عیادت ایشان رفتیم تا این موضوع را هم از ایشان نپرسیم. پس از سلام و احوالپرسی پیش از اینکه درباره‌ی تشرف ایشان سوالی بکنیم، فرمودند:
چند شب قبل آقا امام زمان علیه السّلام از همین در – اشاره کرد به سمت چپ اتاقی که نشسته بودیم – آمدند و سلام پُرمحتوایی کردند؛ سلامی که با این محتوا تاکنون نشنیده بودم و از آن در – اشاره به در دیگر اتاقِ – رفتند و من دیگر چیزی نفهمیدم.
سپس مرحوم آیت الله بهاء الدینی فرمودند: من ۶۰ سال است در انتظار این معنی بودم. (۲۳)

۵٫ هدیه دادن

هدیه، نشانه محبت و یاد و توجه است و هرچه هدیه دهنده بزرگتر باشد ارزش هدیه بالاتر و احساسِ گیرنده‌ی هدیه زیباتر خواهد بود. در زندگی معصومین علیهم السّلام موارد فراوانی است که به دوستان خود هدایائی داده اند و در این میان هدایای امام زمان علیه السّلام که در عصر غیبت به شیعیان می رسد رنگ و بوی دیگری دارد.
مرحوم ملا محمد تقی مجلسی می گوید:
در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه ناآرام بودم تا آنکه بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان علیه السّلام را دیدم که در مسجد جامع اصفهان تشریف دارند. به آن حضرت سلام کردم و دست مبارکشان را بوسیدم و مشکلاتی که داشتم از ایشان پرسیدم… آنگاه عرض کردم: مولای من برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم عطا بفرمایید. فرمود: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام. برو و آن را از او بگیر…. (۲۴)
مرحوم مجلسی در ادامه می گوید آن کتاب صحیفه کاملا سجادیّه بود.

۶٫ حکمت ها

بدون شک، شیعیان امام پیوسته به هدایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن حضرت نیازمندند، زیرا او جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله و هادی بزرگِ امّت و صراط مستقیم خداست. او همانند پدران بزرگوارش هدایتگر راه سعادت و نجات دهنده از انحراف ها و گمراهی هاست، زیرا که به یقین مصداقِ عترتِ پیامبر است که طبق فرموده‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمسّک به ایشان در کنار تمسک به قرآن تنها راه نجات از ضلالت و گمراهی است. (۲۵)
اما باید توجه داشت که هدایتِ امام نسبت به امت در شرائط مختلف، یکسان نیست و در زمانِ غیبت امام این هدایت ممکن است به گونه‌ای غیرمستقیم و با واسطه انجام گیرد.
آن بزرگوار گرچه غایب است، ولی در عصر غیبت صغری به وسیله‌ی نائبان خاص خود، حکمت هایی زندگی ساز را به دوستان خود ابلاغ فرموده است. (۲۶)
امام مهدی علیه السّلام درباره‌ی فرج و گشایش امر امت فرموده اند:
وَأکثُروُا الدُّعاءَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم؛ (۲۷)
بای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در همان است.
و البته در کنار دُعا توجه داده اند که آنچه می تواند ظهور آن حضرت را نزدیک کند جهاد عملی و خودسازی رفتاری است:
و اگر شیعیان ما – که خداوند توفیق طاعتشان دهد – در راه انجام پیمانی که بر دوش آنهاست همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان می شد… و ما را از ایشان دور نمی‌سازد مگر کردارهای آنان… که خوشایند ما نیست و از ایشان روا نمی‌داریم.. (۲۸)
و برای جلوگیری از آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های احتمالی که به وسیله شیّادان و یا جاهلان ممکن است دامن گیر دوستانِ حضرت شود هشدار می دهند که فرج ایشان به اراده خداست و قابل پیش بینی نیست:
أمَّا ظُهُورُ الفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللَّهِ وَ کَذَبَ الوَقَّاتون؛ (۲۹)
اما ظهور فرج پس قطعاً به خدا و اراده او وابسته است و آنها برای ظهور، وقتی را معین می کنند، دروغگویند.
و نیز درباره وظائف شیعیان در رابطه‌ی با یکدیگر رهنمود می دهند که در پی نیازِ هم باشند و در روزگار سختِ غیبت و هجرانِ پدر مهربان، برادرانه در اندیشه‌ی همدیگر باشند و نسبت به پیامدهای بی تفاوتی هشدار دادند:
وَ مَن بَخِلَ مَنهُم بِمَا أَعَارَهُ اللَّهُ مِن نِعمَتِهِ عَلَی مَن أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فَإِنَّهُ یَکُونُ خَاسِراً بِذلَکِ لِأٌولَاهُ وَ آخِرِتِه؛ (۳۰)
و آن کس که در دادن نعمت هایی که خداوند به او کرامت فرموده به کسانی که فرمان رسیدگی به آنها را داده بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیان کار خواهد بود.
و درباره‌ی نماز به عنوان بهترین عاملِ شکست شیطان تأکید می کنند:
فَمَا أٌرغِمَ أٌنفُ الشَّیطانِ بِشَیءِ أفضَلَ مِنَ الصَّلاهِ فَصَلِّهَا وَ أرغِم أنفَ الشَّیطان؛ (۳۱)
هیچ چیز مانند نماز، بینی شیطان را به خاک نمی‌مالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.
و درباره‌ی حقوق مالی خداوند و امامان هشدار می دهند:
مَن أکَلَ مِن أموَالِنَا شَییاٍ فَإِنَّمَا یَأکُلُ فِی بَطنِهِ نَارا و سَیَصلَی سَعِیرا؛ (۳۲)
هر کس [به ناحق] چیزی از اموال ما را تصاحب کند، به راستی درون خویش را از آتش انباشته است و به زودی در آتش سوزان [جهنم] افکنده می شود.
یعنی شیعه حقیقی امام و منتظرِ راستین او به واجباتِ الهی اعم از بدنی و مالی، اهتمام دارد و عقیده را با عمل و محبت و دوستیِ امام را با رفتار مهدی پسند و در کنار هم جمع می کند.
به راستی که در خانه اگر کس است یک حرف بس است! آنها که به دنبالِ امام و رهنمود سعادت آفرین اویند بسم الله!

۷٫ تعیین نائب

امام زمان علیه السّلام در غیبت صغری برای سرپرستی و اداره امور شیعیان نائبانی را معین کردند که وسیله ی ارتباطی امت و امام بودند و نیازهای دینی و دنیوی مردم را پاسخ گویند؛ و در عصر غیبت کبری نیز این جریان را به گونه‌ای دیگر برای شیعیان، مدیریت می کنند و وظیفه‌ی آنها را به روشنی بیان می فرمایند:
وَ أمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَهُ فَارجِعَوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم و أنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیهِم؛ (۳۳)
و اما در مورد رخدادهای جدید، به روایان حدیث، [= فقهای شیعه] رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.
تاریخ غیبت گواه روشنی است که جریانِ نیابت و سرپرستی علمای شیعه، جریانی سالم و صالح بوده است که همواره شیعیان را در مسیر امامت، حفظ کرده است و ضمن پاسخ گویی به نیازهای دینی و فکری فرهنگی شیعیان، در برابر هجوم دشمنان به عقائد و افکار و مرز و بوم تشیع، همچون سدّ محکم و استواری قرار داشته است. نهضتِ بزرگ تنباکو به رهبری فقیه بزرگوار شیعه مرحوم میرزای شیرازی و در زمان حاضر انقلاب عظیم اسلامی به رهبری مرجعِ عالی شیعه حضرت امام خمینی رحمه الله بهترین گواه این حقیقت است.

۸٫ فریاد رسی

یکی از القاب ویژه‌ی امام مهدی علیه السّلام، «غوث» به معنی فریادرس است:
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ.. وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَهُ الوَاسِعَه. (۳۴)
سلام بر تو‌ ای پرچم افراشته… و فریادرس و رحمت بیکران.
آری، او پناه بی پناهان و امیدِ ناامیدان و فریادرس بیچارگان و درماندگان است؛ چنان که در خبرالبوالوفای شیرازی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در عالم خواب به او فرمود:
چون درمانده و گرفتار شدی، پس به حضرت حجت استغاثه کن که او تو را در می یابد و حجت برای کسی که از او استغاثه کند پناه و فریادرس است. (۳۵)
آن عزیز غایب از نظر به «مُفرّج الکرب» (۳۶) و «مُزیل الهّم» (۳۷) و «کاشف البلوی» (۳۸) و «کهف» (۳۹) و «عضد» (۴۰) معرفی شده است؛ یعنی که او گشاینده رنج ها و زداینده غم ‎ها و برطرف کننده بلاها و پناه و پشتیبان [هر پناهنده و کمک خواه] است.
چه بسیارند بیمارانی که به عنایت او برای همیشه از رنج بیماری ها رها شده اند و راه گم کردگانی که به هدایت او به مقصد و مقصودشان رسیده اند و درماندگانی که به مدد او از بن بست ها نجات یافته اند، ولی هیچ گاه او را نشناخته اند و یا پس از جدائی، او را شناخته اند.
محدث نوری از عبد صالح سید احمد رشتی موسوی (تاجری از اهالی رشت) چنین نقل کرده است:
در سال ۱۲۸۰ ق به قصد حجّ خانه خدا از رشت به تبریز آمدم، ولی چون قافله‌ای نبود متحیّر ماندم تا اینکه سه نفر از تجّار تبریز با من همراه شدند و به اتفاق حرکت کردیم. در یکی از منازل حاجی جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم ترسناک است، قدری زود بار بردارید که به همراه قافله باشید. (چون در سایر منازل، غالبا از عقب قافله به فاصله می رفتیم) پس، تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت مانده به صبح به اتفاق حرکت کردیم.
حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف باریدن گرفت به گونه‌ای که رفقا هر کدام سر خود را پوشاندند و تند راندند و من هر چه تلاش کردم نتوانستم با آنها بروم و تنها ماندم. پس از اسب پیاده شدم و کنار راه نشستم و خیلی ناراخت و نگران بودم.
با خود فکر کردم که در همین جا بمانم تا صبح شود و سپس به منزل سابق برگردم و با همراهی چند نفر نگهبان حرکت کرده خود را به قافله برسانم. در آن حال در برابر خود باغی دیدم و باغبانی که بیلی در دست دات و بر درختان می زد که برف آنها بریزد. جلو آمد و فرمود: تو کیستی؟ گفتم: رفقایم رفتند و من ماندم! راه را نمی‌دانم، گم کرده ام! به زبان فارسی گفت: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. مشغول نافله شدم. پس از اتمام دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟! گفتم: و الله راه را نمی‌دانم! فرمود جامعه بخوان!.. من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون حفظ ندارم [ولی] از جا برخاستم و جامعه را تا آخر از حفظ خواندم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟!
بی اختیار گریه ام گرفت، گفتم: هستم؛ راه را نمی‌دانم!
فرمود: عاشورا بخوان! و عاشورا را نیز حفظ نداشتم و تاکنون ندارم. پس برخاستم و مشغول زیارت عاشورا شدم و از حفظ با تمام لعن و سلام و دعای علقمه خواندم.
دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟!
گفتم: نه! هستم تا صبح.
فرمد: من، الان تو را به قافله می رسانم. رفت و بر الاغی سوار شد و آمد و فرمود:
به ردیف من سوار شو! سوار شدم و عنان اسب خود را کشیدم ولی حرکت نکرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده! دادم؛ عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب [این بار] در نهایتِ تمکین، متابعت کرد. پس دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود شما چرا نافله نمی‌خوانید؟! نافله، نافله، نافله! سه مرتبه فرمود:
و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟! عاشورا، عاشورا، عاشورا! سه مرتبه.
و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی‌خوانید؟! جامعه، جامعه، جامعه!
…. ناگهان فرمود: آنها رفقای شمایند که در لب نهر آبی فرود آمده اند و مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند.
پس من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم، و نتوانستم. پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید.
من در آن حال به خیال افتادم که این شخص که بود که به زبان فارسی حرف می زند و حال آنکه زبانی جز ترکی و مذهبی غالباً جز عیسوی در آن حدود نبود! و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید؟!
پس در عقب خود نظر کردم هیچ کس را ندیدم و از او آثاری نیافتم، پس به رفقای خود ملحق شدم. (۴۱)
و در عصر ما نیز کم نبوده اند پاکانی که به آن یار مهربان توسّل جسته و پاسخ گرفته اند.

۹٫ حضور در مراسم حجّ

حج، اجتماعی بزرگ و همایش مذهبی مسلمین است و آن گونه که نائب خاصِ امام، جناب محمد بن عثمان عمری نقل کرده است امام مهدی علیه السّلام هر سال در مراسم حج حضور می یابد و این حضور گرچه به صورت ناشناس است، ولی آثار و برکات فراوانی برای مسلمین و به ویژه حج گزاران دارد که از جمله‌ی آنها تقویت حسّ معنوی و روحانی در زائرانِ خانه‌ی خدا و دست یابیِ بیشتر آنها به مقاصد حجّ است و البته کم نبوده اند کسانی که مانند علی بن مهزیار اهوازی در جریان این سفر به شرف دیدار آن عزیز و هم نشینی و انس با آن بزرگوار نائل گردیده اند و یا در سایه‌ی حضور او، با آرامش و اطمینان اعمال و مناسک را بجای آورده اند و از این رهگذر بهره معنوی بسیاری برده اند.
مرحوم آیت الله العظمی اراکی رحمه الله درباه‌ی تشرّفِ دخترشان به خانه‌ی خدا چنین نقل می کنند:
دخترم به احکام شرعی و دستورات دینی کاملا آشنا و نسبت به اعمال شرعی پایبند است.
من از دوران کودکی او تاکنون، مواظب حالش بودم، تا اینکه چندی پیش می خواست عازم مکه شود ولی شوهرش نمی‌توانست همراه او برود و پسرش هم راضی نشد همراهی اش کند.
سرانجام بنابراین شد که همراه آیت الله آقای حاج آقا موسی زنجانی و خانواده‌ی ایشان مشرّف شود.
موقع خداحافظی، از تنهایی اظهار نگرانی می کرد و می گفت: با این وضوع چگونه اعمال حج را به جا آورم؟
به او گفتم که ذکر «یا حفیظُ یا علیم» را زیاد بگوید. ایشان خداحافظی کرد و به حج رفت.
روزی که از سفر حج بازگشت خاطره‌ای برای من نقل کرد و گفت:
هنگام طواف خانه‌ی خدا معطل ماندم، دیدم با ازدحام جمعیت نمی‌توانم طواف کنم، لذا در کناری به انتظار ایستادم. ناگهان صدایی شنیدم که می گفت:
ایشان امام زمان است، متصل به امام زمان شده، پشت سر او طواف کن!
دیدم آقایی در میان جمعیت و پیشاپیش آنان در حرکت است و مردمی دور او حلقه زده اند؛ به طوری که هیچ کس نمی‌توانست وارد آن حلقه شود. من وارد شدم و دستم را عبایش گرفتم و مکرّر می گفتم: قربان شما بروم و هفت بار دور خانه‌ی خدا را بدون هیچ ناراحتی طواف کردم.»
آیت الله اراکی رحمه الله در پایان فرمودند: من به صدق و راستی این دختر قطع و یقین دارم و او این داستان را برای کسی حتی آقای حاج آقا موسی زنجانی هم نگفته بود. (۴۲)

۱۰٫ تعلیم

بدون شک دوران غیبت، دوران فراقِ جانکاه محبوب عالم و دوره دلتنگی ها و حسرت هاست و هر عاشقی در این حال به دنبال خلوتی است که راز دل با دلدار بگوید و از فراق و دوری او بسراید و ناله کند و البته در این مجال عبارات و کلمات گاهی نارسا و شاید ناروا باشد، از جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روشن محبت امام زمان علیه السّلام این است که دعاها و زیارات متعددی را به برخی از دوستان خود تعلیم داده است (۴۳) که بهترین سرمایه برای انس و ارتباط با آن عزیز سفر کرده است و البتّه عالی ترین مضامین برای مناجات با خدا و قرب به اوست.
به علاوه امام علیه السّلام در مواردی پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علمی برخی از عالمان را پاسخ داده (۴۴) و یا بدون پرسش، آنها را به نکته‌ای ناب رهنمون شده اند.
ابن قولویه به سند خود از ابی عبدالله بن صالح روایت کرده که آن حضرت را در مسجدالحرام در برابر «حجر الاسود» دیده است؛ زمانی که مردم برای بوسیدن آن کشمکش می کردند و آن حضرت می فرمایند: به این کار مأمور نشده اند. (۴۵)
و جالب اینکه این مطلب در روایات امامان علیهم السّلام به صراحت بیان گردیده است.
از امام رضا علیه السّلام درباره حجرالاسود پرسیدند که آیا اگر مردم بسیار بودند برای لمس کردن آن باید با آنان ستیزه کرد؟
حضرت فرمود: هرگاه چنین [ازدحام جمعیت] بود پس با دستت به آن اشاره کن. (۴۶)

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

۱٫ میر مهر، پورسید آقایی.
۲٫ مهر بی کران، محمد حسن شاه آبادی.
۳٫ مهر محبوب، سید حسین حسینی
۴٫ عنایات حضرت مهدی علیه السّلام به علما و طلاب، محمد رضا باقی اصفهانی.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ کافی، ج۱، ص ۵۲۸٫
۲٫ بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۱٫
۳٫ همان، ج۲۵، ص ۱۱۶٫
۴٫ همان، ج۵۱، ص ۱۱۵٫
۵٫ و تجلّی این قهر الهی، در زمان ظهور آن مظهر عدالت است؛ یعنی آن زمان که حقوق مظلومان از ظالمان در طول تاریخی گرفته خواهد شد. بنابراین مقصود از مهر و محبّت امام نه آن است که امام، قهر و خشونت ندارد، بلکه او با دشمنان خدا و بشریّت با شدّت و قهر برخورد خواهد کرد.
۶٫ بحارالانوار، ج۵۳، ص ۱۷۸٫
۷٫ یعنی خدایا مهربانی و رحمت و دعا و نیکی امام را به ما کرامت فرما. (مفاتیح الجنان، دعای ندبه)
۸٫ رجوع شود به نگین آفرینش، ج۱، درسِ هشتم.
۹٫ بحارالانوار، ج۶۵، ص ۱۶۷٫
۱۰٫ بصائر الدرجات، ص ۲۶۰٫
۱۱٫ بحارالانوار، ج۴۷، ص ۷۸٫
۱۲٫ غیبت طوسی، ص ۲۸۵٫
۱۳٫ کافی، ج۱، ص ۲۱۹٫
۱۴٫ مهج الدعوات، ص ۵۲۳٫
۱۵٫ بحارالانوار، ج۲۳، ص ۳۳۳٫
۱۶٫ غیبت طوسی، ص ۳۲۰٫
۱۷٫ بحارالانوار، ج۵۱، ص ۳۰۶٫
۱۸٫ سوره هود: ۷۶ (به راستی که ابراهیم علیه السّلام بردبار و صاحب آه و ناله و اهل توبه بود).
۱۹٫ سوره صافات: ۱۰۴ (و او را صدا زدیم که ‌ای ابراهیم).
۲۰٫ بحارالانوار، ج۵۳، ص ۲۳۵٫
۲۱٫ سوره صافات: ۱۰۹٫
۲۲٫ تفسیر نمونه، ج۲۷، ص ۱۸۶٫
۲۳٫ برکات سرزمین وحی، ص ۸۸٫
۲۴٫ منتهی الآمال، ج۲، ص ۸۳۵، حکایت ۱۵٫
۲۵٫ اشاره به حدیث مشهور و متواتر ثقلین است.
۲۶٫ مراد همان توقیعات امام است که در کتاب هایی مانند «کمال الدین و تمام النعمه» اثر مرحوم شیخ صدوق جمع گردیده است و بخش هایی از آن در درس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف کتاب بیان شده است.
۲۷٫ بحارالانوار، ج۵۲، ص ۹۲٫
۲۸٫ احتجاج، ج۲، ص ۴۶۸٫
۲۹٫ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۶۸٫
۳۰٫ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶٫
۳۱٫ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۵۲۰٫
۳۲٫ همان، ص ۵۱٫
۳۳٫ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۰٫
۳۴٫ مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت آل یاسین
۳۵٫ نجم الثاقب، ص ۷۸۷ و ۷۳۰؛ منتهی الآمال، ج۲، ص ۳۳۳٫
۳۶٫ زیارت صاحب الامر، مفاتیح الجنان.
۳۷٫ همان.
۳۸٫ همان.
۳۹٫ زیارت منقول از سید بن طاووس: بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۸۴٫
۴۰٫ همان.
۴۱٫ نجم الثاقب، ص ۶۰۱، حکایت ۷۰٫
۴۲٫ برکات سرزمین وحی، ص ۹۱-۸۹٫
۴۳٫ در درس ادعیه در همین کتاب به تفصیل به این دُعاها پرداخته ایم.
۴۴٫ تشرف مرحوم مقدس اردبیلی در مسجد کوفه و سوال ایشان از امام رحمه الله مشهور است.
۴۵٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۶۰٫
۴۶٫ کافی، ج ۴، ص ۴۰۵٫

منبع مقاله :
راتلج، یان، (۱۳۸۵)، اعتیاد به نفت: تلاش بی‌پایان آمریکا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم

(نشانی از نشانه های ظهور؛ صیحه آسمانی)

صیحه همان نداست

– نعمانی (ص۱۷۷) صحیحه‌ی هشام بن سالم، گفت: از اباعبدالله (علیه السلام) شنیدم فرمود:
دو صیحه خواهد بود. یک صیحه در ابتدای شب و یک صیحه در آخر شب.
بعد راوی گفت: عرض کردم: چگونه (دو صیحه) است؟ فرمود:
یک صیحه از آسمان است و یک صیحه از ابلیس.
عرض کردم چگونه می‌توان این دو را شناخت؟ فرمود:
کسی که پیش از وقوع آن، آن را شنیده باشد، (در مورد آن شنیده باشد) آن را می‌شناسد.
شیخ در این مورد گفته است: این روایت صحیح است. نگارنده می‌گوید نام محمد بن عبدالله بن زراره در سند این روایت است و علامه روایت‌هایی که نام محمد بن عبدالله بن زراره در سلسله‌ی سند آن باشد، موثق دانسته است. نجاشی با اسنادش نقل کرده که ابن زراره مردی دانشمند و فاضل و دیندار است. اردبیلی نقل کرده است که به نظر «شهید» او مجهول الحال است. در اینجا باید تأمل بیشتری کرد.
– تفسیر علی بن ابراهیم… بنابر نقل بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۸۴: پدرم از محمد بن الفضل (او محمد بن قاسم بن فضیل است) از پدرش از اباجعفر (علیه السلام) در حدیثی طولانی در مورد سلطنت بنی عباس و نابودی آنها نقل کرده که امام فرمود:
تا زمانی که آنان خود را از مکر خداوند ایمن ببیند، صیحه‌ای بر آنها زده خواهد شد که بر اثر آن صیحه هیچ منادی‌ای از آنها نمی‌ماند که آنان را جمع کند و کسی صدای آنان را نمی‌شنود…
ظاهراً این صیحه در آخرالزمان نیست بلکه زمانی دیگر است.
– کمال الدین بنابر نقل بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۰۴: ابن ولید از ابن ابان از الاهوازی از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر از ابوایوب (الخزاز به قرینه‌ی راوی و مطلبی که از او روایت شده) از حارث بن مغیره از اباعبدالله (علیه السلام):
صیحه‌ای که در ماه رمضان خواهد بود، در شب جمعه بیست و سوم آن ماه است.
این سند معتبر است و با این روایت مشخص می‌شود، این صیحه چیزی غیر از نداست؛ زیرا برای ما معلوم شده که ندا در زمانی داده می‌شود که قائم (علیه السلام) در آن وقت در کعبه است؛ یعنی پس از فرو رفتن در سرزمین بیدا.
– نعمانی (ص۱۷۳) موثقه عبایه بن ربعی الاسدی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی:
… آیا می‌خواهید به شما بگویم پایان حکمرانی بنی فلان چه زمانی است؟
عرض کردیم: آری‌ای امیرالمؤمنین، فرمود:
کشته شدن نفسی حرام (شخصی که کشتنش حرام است) در روزی حرام در سرزمینی حرام از قومی از قریش…
عرض کردیم: آیا پیش از این اتفاق یا پس از آن نشانه‌ی دیگری خواهد بود؟
فرمود:
صیحه‌ای در ماه رمضان که بر اثر آن صیحه کسانی که در بیداری به سر می‌برند هراسان می‌شوند و کسانی که خوابند، بیدار می‌شوند و دختر جوان پرده نشین از جایگاه عوض شود.
– روضه‌ی کافی ص۳۱۰ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۰۴ صحیحه‌ی عمربن حنظله (که علماء در مورد وثاقت او اختلاف نظر دارند) از اباعبدالله (علیه السلام) شنیدم فرمود:
پیش از قیام حضرت قائم پنج نشانه خواهد بود: صیحه…
فردای آن روز این آیه را تلاوت کردم إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ …
به آن حضرت عرض کردم منظور از آیه «در این آیه» آن صیحه است؟ فرمود:
اگر این گونه باشد، دشمنان خدا به علامت خضوع و پذیرش، در برابر آن سر فرود می‌آورند.
نگارنده این نظر را دارد، روایت‌هایی که در مورد صیحه آمده، آن گونه که دیدیم و اگر احتمال بدهیم که صیحه‌ی ذکر شده در صیحه‌ی هشام بن سالم با ندا و صوت یکی باشد، ناچار می‌شویم بگوییم که دو صیحه وجود خواهد داشت. صیحه‌ی اول در ماه رمضان و صیحه دوم صیحه‌ی ندا. این دو صیحه‌ی غیر از آن صیحه‌ای است که به موجب آن سلطنت بنی عباس نابود می‌شود.
اما در مورد صیحه در ماه رمضان، شاید این صیحه، آغاز جنگ بزرگ جهانی باشد. برخی گفته‌اند که چنین چیزی در زمان انجام کودتای نظامی در عراق به وقوع پیوسته که این ادعا جای تأمل دارد. چه این امر درست باشد و چه احتمالات دیگری مطرح باشد، روایت‌های معتبر، تصویری دقیق و روشن از صیحه ترسیم ننموده‌اند و ما هم سراغ روایت‌های ضعیف نمی رویم. در صورت تمایل می‌توان به منابع این گونه روایت‌ها مراجعه کرد.

خلاصه‌ی بحث

شکی در این نیست که روایت‌های مربوط به ندا و صوت و صیحه متواترند و درست‌ترین نظر در تحلیل و تجزیه و تبیین این روایت‌ها این است که صیحه یا فزعه (هراس) آن گونه که در مجهوله‌ی داود بن ابی داود الدجاجی آمده (نعمانی، ص۱۶۸) همان نداست و این امر در ماه رمضان اتفاق می‌افتد و دو صیحه یا ندا خواهد بود یکی صادق و راستین است و دیگری کاذب و باطل.
علاوه بر این یک منادی دیگر در روز ظهور امام زمان (علیه السلام) یا پیش از آن به نام قائم و نام پدرشان (علیهما السلام) ندا می‌دهد. این گونه تقسیم بندی در مورد صیحه و ندا با چهار روایت در تعارض است. دو روایت از آنها صحیحه است و دلالت بر این امر دارند. ندایی که با نام قائم (علیه السلام) است، ندای اول است در حالی که روایت‌های دیگر در مورد ندا، دلالت بر این دارند که ندای اول همان: «آگاه باشید که تنها [علی (علیه السلام)] و پیروان و شیعیان او پیروز و رستگارند» به همین جهت احتمال اینکه صیحه و ندا یکی باشند نیز درست به نظر می‌رسد؛ اما همان گونه که دیدیم این امر با مفهوم برخی از روایت‌های معتبر که می‌گویند آن صیحه، کمی پیش از ظهور امام مهدی (علیه السلام) یا در ضمن آن اتفاق می‌افتد، در تضاد است. با جمع بندی این روایت‌ها می‌توان گفت: دو صیحه یا دو ندا در ماه رمضان اتفاق می‌افتد و یا به نام قائم (علیه السلام) یا شیعه‌ی علی (علیه السلام) یا با نام هر دو ندا داده می‌شود و مانعی برای نادرست بودن این احتمال وجود ندارد اما به هر حال باید یک ندا در روز ظهور قائم (علیه السلام) رخ دهد.
به هر حال ان‌شاءالله روز ظهور قائم (علیه السلام) یک ندا خواهد بود و پیش از آن هم در ماه رمضان دو ندا (یکی راستین و یکی دروغین و باطل) خواهد بود و ممکن است دیگران نظر دیگری داشته باشد. این امری است که کنکاش جدی در آن بسیار سخت و دشوار است. روایت‌هایی وجود دارد که قائل به وجود سه صدا (صوت) در ماه رجب هستند؛ اما سند آن روایت ها ضعیف است. دو حدیث معتبر نیز وجود دارد که در آنها آمده است [منبع]، صوت و صدا از دمشق خواهد بود. و روشن است که این دو روایت رابطه‌ای با ندا ندارند.].
منبع مقاله :
فقیه، محمد، (۱۳۸۷)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

(ایجاد انس در فرزندان نسبت به امام زمان عج الله تعالی فرجه؛ شیوه ها و راهکار ها)

مفهوم انتظار

انتظار به معنای تربیتی یعنی چه؟ و چه ویژگی هایی دارد و چگونه می باید تحقق پیدا کند؟
انتظار یک صفت و ویژگی است که باید در خودمان بپرورانیم و تجربه کنیم و مورد بحث قرار دهیم. در حقیقت انتظار، یک هدیه ی الهی است برای ما انسان ها؛ یعنی خداوند به بعضی از انسان ها این توفیق را عنایت کرده که آگاه باشند که امامی در پس پرده ی غیبت است و آگاه باشند که باید منتظر او باشند و خود این مسئله، اولین صفتِ انسانِ منتظر را می سازد.

پیش درآمد

در بحث انتظار، یکی از مسائلی که درباره ی تربیت است، این است که اصلاً چه کسی را می خواهیم تربیت کنیم. در کار تربیتی و آموزشی که آموزش ابزاری است برای کار تربیت، پیوسته صحبت از اهداف می شود و امروزه هدف های رفتاری بیش تر مورد توجه است. این که مشخص شود چه رفتاری مورد انتظار است که در نهایت آن فرد به آن برسد که بتوانیم بگوییم آقا به این رفتار رسیده یا نرسیده است. اگر بخواهیم دانستن را که یک امر پنهانی است به رفتار که امری آشکار است تبدیل کنیم، بابید فعلش را طوری ادا کنیم که آن فعل با نام بردن یا نوشتن، قابل مشاهده باشد؛ هر چند این تبدیل اهداف رفتاری گام خوبی است و در جهت این که در تربیت در آموزش به کجا می رسیم و به چه سمتی قدم بر می داریم، بسیار مؤثر و سازنده است؛ ولی در عین حال انتقادهای بسیار بزرگی در این زمینه وارد است. و آن این که گاهی اگر افراد را بخواهند در قالب رفتاری تعریف کنند، نمی توانند بسیاری از ابعاد شخصیتی شان را در آن قالب بریزند؛ بنابراین حد میانه ای را مدنظر قرار می دهیم؛ یعنی از طرفی می گوییم، باید از یک طرف اهداف کلی را مدنظر بگیریم و از طرفی اهداف رفتاری را، که آن اهداف رفتاری در حقیقت به ما نشان بدهد که به کجا می خواهد برسد و کجا باید برسد. ما، در تربیت نسلِ منتظر، هر دو مقوله را احتیاج داریم تا ویژگی های شخصیتی شخص منتظر را بیان کنیم.
وجود مقدس امام زمان عَلَیهِ السَّلام در نفس الأمر، در واقعیت خودش و در تکوین عالم جایگاهی دارد که اگر کسی منتظر او باشد یا نباشد، خود او وجود مستقلی برای عالم دارد و آن وجودِ خلیفهاللهی خداوند در عالم است؛ بقیّه الله روی زمین است؛ امانِ اهل زمین است. خداوند، زمین را به وسیله ی او پر از عدل و داد می کند.
حال ما انسان ها نسبت به او چه موضع و موقعیتی باید داشته باشیم. در حقیقت انتظار از آن ما است؛ او منتظّر است، ما منتظِریم.

ویژگی های انسان منتظر

۱- اندیشیدن به آینده

یکی از ویژگی های انسان منتظر این است که به واقعه ای که در آینده اتفاق خواهد افتاد، ایمان دارد. این موضوع را اگر شما با این رویکرد ملاحظه کنید که اگر در وجود انسان این قابلیت بود که بتواند وقایع آینده را پیش بینی کند، چه می شد. یا مثلاً در آمریکا اگر عده ای می دانستند چنین اتفاقی خواهد افتاد، خودشان را آماده ی این اتفاق می کردند. (۱). خداوند دو هدیه ی بزرگ به ما کرامت فرموده است؛ نخست این که قیامت را وعده داده است و در آینده اتفاق خواهد افتاد، دوم این که، موعودگرا است.
آینده ای را به نام عصر ظهور پیش بینی کنیم که در آن، شیعیان منتظر دوازدهمین حجّت الهی، حضرت مهدی اند. بنابراین یکی از ویژگی های تربیتی انسانِ منتظر این است که به آینده ای با وقایع و ویژگی های خاص می اندیشد.

۲- آمادگی

دومین ویژگی انسان منتظر، آمادگی است؛ یعنی نسل منتظر، کودک و نوجوان و جوان ما باید بداند که در عصر ظهور چه کاره است و دارای چه نقشی است. انسان منتظر باید آمادگی کارگزاری حکومت جهانی داشته باشد. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نیرو و آدمی نیاز دارد که بتواند با پدیده ها و شرایط مواجه شود. این امر که افراد، در دوران غیبت قابلیت ها و تخصص های خودشان را گسترش ندهند، با مفهوم انتظار، تطابق ندارد.

۳- امید به آینده ی جهان

یکی دیگر از ویژگی های نسل منتظر، امیدواری و نگرش مثبت به آینده جهان است. اگر ما خودمان را در این شرایط ببینیم، تصور کنیم که منتظر دادگستری و عدل گستر جهان هستیم، در راستای این اهداف تلاش خواهیم کرد. ادیانی که موعودگرا نیستند، یک نگرش کاملاً منفی و یأس آور نسبت به جهان دارند. اگر امید به آینده نباشد، انسان دچار افسردگی خواهد شد. اگر به آینده ی جهانی بیندیشیم که به دستِ بوش (۲) و امثال او اداره می شود، احساس ناامیدی و خطر خواهیم کرد. سرنوشت جهان را بسیار تأسف آور و نگران کننده خواهیم دید.

۴- جهانی شدن

چهارمین ویژگی که برای نسل منتظر می توان در نظر گرفت، این است که انسان از خویشتن و از خودش بیرون بیاید و جهانی شود. اصلاً یکی از ویژگی های انتظار این است که انسان ها را از درون خودشان بیرون بیاورد و از این که به مسائل جزئی و زندگی خودشان بپردازند، دوری کنند. خودمحوری برای جامعه بسیار خطرناک است. کسی که درخت را از خیابان می کَنَد و در منزل خویش می کارد، اندیشه ی این آدم در حقیقت، از خودش و خانه ی خودش فراتر نمی رود.
و خود محوری یعنی این که خود را در حد خودش و خانه ی خودش ببیند. هر چیزی، در خانه ی او معنا دارد؛ در درون خانه ی او ارزش دارد؛ فراتر از خانه ی خودش نمی اندیشد؛به شهر نمی اندیشد؛ به کشور نمی اندیشد؛ انگار فقط همین نسل است و بس.
انتظار، انسان را از خانه ی خود بیرون می آورد و جهانی می کند. اصلاً ما می خواهیم نسل منتظر را تربیت کنیم؛ نه فقط یک شهروند. اگر بخواهیم یک نوجوان را تربیت کنیم باید بتوانیم او را با انتظار و مفهوم آن آشنا کنیم. باید به او بفهمانیم که تو برای خودت و در چارچوبه ی خودت زندگی نمی کنی؛ باید به جهان بیندیشی، به حکومتی که بر جهان حاکم است.
خوش بختانه در رگه هایی که با عنایت خود امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در وجود جوانان، به وجود آمده، کاملاً دیده می شود که مثلاً دانش جوی مهندسی این گونه می اندیشد که من باید پاسخ گوی امام زمانم باشم؛ امامی که حکومت جهانی برقرار خواهد کرد. حال اگر ایشان را درک کردم که به مقصود رسیده ام؛ در غیر این صورت نیز باز پاسخ گوی او هستم و برای تحقق حکومتش تلاش کرده ام. او از عمل و حاصل عمل ما آگاه است.
و از آن طرف، متأسفانه در دستگاه ها و ادارات ما برخی از افراد، گویا با همین رئیس که بالای سرشان است مواجهند؛ مثلاً می گویند، آقا تا وقتی در این اداره وضعیت این گونه است، من مانند شمعک کار می کنم؛ یعنی شعله ور نمی شوم. این حرف در حقیقت حرف آدمی است که گویی رئیسش همین کسی است که بالای سرش است. نسل منتظر نباید این گونه باشد. او باید پاسخ گوی امام زمانش باشد؛ یعنی هر کس که منتظر است: کارمند، دانش جو، طلبه، پزشک و… باید امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بالای سرش ببیند، نه رئیس و وزیر و رئیس جمهور و… را.
علاوه بر مسئله ی پیش گفته، مسئله ی نیاز به ولیّ و مرشد است. کسی که به او عشق بورزیم و او را از صمیم دل دوست بداریم و به گونه ای عمل کنیم که گویی ذرّه ذرّه ی عمل ما با هدایت او انجام می گیرد.

۵- زیستن با یاد او

ما باید این آرزو را داشته باشیم که اگرتوفیق زیارت ایشان حاصل شد، چگونه زیستن و چگونه مردن را از او بپرسیم. نسل منتظر باید منتظر لحظه ای باشد که وقتی امامش را می بیند، صراط مستقیم را با تمام اجزای آن از امام بخواهد؛ منتها این کار احتیاج به آمادگی دارد. «… فُزتُ و رَبِّ الکَعبَه… » (۳) جمله ای نبود که علی عَلَیهِ السَّلام در هنگام ضربت خوردن به ذهنشان رسیده باشد؛ امام سراسر عمرشان با این جمله زیسته بودند و منتظر این لحظه بودند؛ لحظه ی رهایی از دنیای تنگ و تاریک به سوی جوار الهی.
ما باید به نسل منتظر بیاموزیم، از امامی که در پس پرده ی غیبت است چگونه استفاده کند. نوجوانان ما باید لحظه به لحظه از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهره بگیرند. من در تمامی مراحل درس و زندگی ام هر گاه توکّل به خدا کردم و پشت سرش «یا مهدی أدرکنی» (۴) را گفتم، یعنی از او هم به عنوان ولیّ و امامم کمک خواستم، راه هایی را در مقابلم باز کرد. هر نعمتی که نصیب همه ی ما و بنده شده، از برکت یاری طلبیدن از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. این را من به نوجوانان و جوانان منتقل می کنم. لحظه ای نباشد که از یاد امام شان غافل باشند. این ها نکاتی است که ما درباره ی بهره وری کودکان و نوجوانان باید به کودک و فرزندمان یادآوری کنیم که همین الان از امام کمک بخواهند و او کمک می کند و کمکش را در دراز مدت خواهند دید، نه این که بگوییم امروز که کمک بخواهند، فردا یاری می بینند.
بنابراین، یکی از ویژگی های نسل منتظر این است که در همه ی اعمالش توجه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد؛ ازدواج، تحصیل، غذا خوردن و…
اگر بخواهیم نسل امروز را تربیت کنیم، باید هدف های رفتاری و تربیتی ما این ویژگی ها باشد.

روش های تربیت نسل منتظر

بحث بر سر این است که روش تربیتی ما چگونه باشد؟ چه روش هایی می تواند فرد را به این جا برساند؟

۱- فضاسازی

اولین و مهم ترین نکته که باید تحقق پیدا کند، این است که فرد از اطرافیانش این مطلب را بگیرد که وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مسئله ای جدّی است؛ شوخی بردار نیست و سستی و سهل انگاری در آن راه ندارد. از نظر من، تربیت یعنی فضاسازی.
ما در تربیت نمی توانیم آدم ها را تک به تک تربیت کنیم؛ اگر تربیت صحیح خواسته باشیم، باید فضا ایجاد کنیم. افراد وقتی در فضای خاصّی قرار بگیرند، مطابق آن فضا حرکت خواهند کرد.
خیلی از چیزها احتیاج به ارائه ی مستقیم کار ندارد. یکی از دوستان پاکستانی را دعوت کردیم برای ولیمه ی حج؛ ایشان گفتند: غذاهای تان خیلی بدمزه است؛ یعنی غذاهای شما فلفل ندارد؛ طعم ندارد. من به این موضوع فکر می کردم که چه طور شده ما به چنین غذاهایی عادت کرده ایم و پاکستانی ها و هندی ها به آن غذاهای تند عادت کرده اند. این سؤالی است که خیلی از روان شناسان پرسیده اند.
این ها یک تعلیم و تربیت پنهان است که از طریق فضاهایی که ایجاد می شود، شکل می گیرد. بعضی پدر و مادرها، در مورد درس خواندن بچه های شان مشکل دارند. هر چه آنان را امر به این کار می کنند، آنان سر باز می زنند. مشکل این جا است که آنان می خواهند بچه را به طور مستقیم وادار به درس خواندن کنند. یکی از راه ها این است که حالت خانه را مثل کتابخانه کنند؛ کاری که خود بنده سال ها است که در زندگی انجام می دهم. ساعت شش بعد از ظهر، ناگهان چهره ی خانه عوض می شود و هیچ کس بلند حرف نمی زند. تلویزیون و رادیو خاموش است و هر کس گوشه ای می نشیند و کتاب می خواند و هر کس وارد شود، گویی فضا به او می گوید که آقا کتاب دستت بگیر و بروبنشین بخوان. تنها کاری که در این جا انجام می دهم، مدیریت است. به احدی نمی گویم بخوان. اگر کاری خلاف خواندن انجام دهد، به او می گویم ساکت؛ الان هنگام بلند حرف زدن نیست و… این فضا واقعاً بچه را مجبور به درس خواندن می کند. در تربیت، فضاسازی مهم تر از کارِ مستقیم فردی است. فضاها با انسان صحبت می کنند.
در مسئله ی تربیت نسلِ منتظر نیز این نکته بسیار مهم است؛بسیار مهم تر از پیام های مستقیمی است که می خواهیم به افراد بدهیم. یکی از فاکتورهای مهم در فضاسازی این است که وجود مبارک حضرت را جدّی بگیریم و کوچک ترین شوخی و سهل انگاری به این موضوع وارد نکنیم؛مانند مسئله ی قرائت قرآن. دستور الهی به ما می گوید:
(وَ إذَا قُرِیَ اَلقُرءَآنُ فَاستَمِعُوا لَهُ… ) ؛ (۵)
هنگامی که قرآن خوانده می شود، به آن گوش فرا دهید… .
به محض شروع تلاوت مثلاً در تلویزیون، انسانی که می خواهد دیگران را تربیت کند، خودش باید ساکت باشد و با همه ی وجود به قرآن گوش فرا دهد. دیگر احتیاج نیست که دیگران را امر به گوش فرا دادن کنیم. این مسئله بسیار مؤثر است. از این طریق، در حقیقت احترام قرآن به وجود می آید. این مطلب در مورد خیلی چیزها باید ساری وجاری باشد.

۲- گوش زد کردن اهمیت مسئله

شوخی و خنده جزء زندگی ما است؛ حتی در مسائل دینی نیز بعضی موقع شوخی می کنیم. در بعضی چیزها به هیچ وجه نباید شوخی وارد شود؛ از جمله قرآن وقیامت. نام قیامت که بیاید، باید اشک جاری شود. یکی از استادان ما تعریف می کرد که در تهران برادری داشتم که شیطنت می کرد. می آمد قم و می گفت دلم برایت خیلی می سوزد . توی شهری زندگی می کنی که یک سینما ندارد و بعد می گفت که همه ی تکنسین ها و مهندسین به جهنم می روند و شما به بهشت. ولی آن ها آتش جهنم را به وسیله ی علم شان خاموش می کنند.
مسئله ی قیامت طوری درقرآن بیان می شود که هیچ جای شوخی نمی گذارد. در مور د قیامت نباید شوخی کرد. در نانوایی زنی را دیدم که دستش با سنگ داغ سوخت. اعتراض کرد که چرا این را به من دادی. من گفتم این سوختن ها خیلی زود التیام پیدا می کند وباید از آتش جهنم بر حذر باشیم. گفت: این جا من نسوزم، جهنم هر چه می خواهد بشود، بشود. این حرف عین حماقت و نادانی است که بر یک شخص، حاکم است. اگر بخواهیم نسلِ منتظر بار بیاوریم، با بعضی چیزها نباید شوخی کنیم. با نام امامِ زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نمی توان شوخی کرد.
اگر بخواهیم نسلِ منتظر تربیت کنیم، باید با شنیدن نام ولیّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حال مان دگرگون و چهره مان متغیر شود. این تغییر چهره تأثیر خودش را می گذارد. اگر بچه ای گوشه ی چشمِ تر ما را ببیند، از هزاران آموزش مستقیم بهتر است. آن بچه می بیند و در اعماق وجودش اثر می گذارد. نشان دهیم که ما درباره ی یک انسان مهم و بزرگ حرف می زنیم که سرسوزنی سهل انگاری در او وارد نمی شود. نام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که می آید برمی خیزیم و دست روی سر می گذاریم. این کاری بوده که امام رضاعَلَیهِ السَّلام قبل از تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام می داده، این تکریم ها در عمل باید نشان داده شود و مهم ترین تربیت نسلِ منتظر این است که نشان دهیم سخن از شخص بسیار مهمی است.

۳- انتقال معارف مهدوی

سخن از تعلیم معارف مهدوی است. خیلی چیزها باید به کودکان مان بیاموزیم. یکی از آن ها احادیثی است که در مورد حضرت است. انتقال این ها به کودکان بسیار کارساز است. من به طور تجربی این مسئله را درک کرده ام. در دوران کودکیِ من، شخصی بود که هیئت تشکیل داده بود و بچه های کوچک تر را دعوت می کرد. هر وقت می رسیدیم می گفت، حدیث نماز را بخوانید. همه ی ما دسته جمعی می خواندیم: « مَن تَرَکَ الصَلوهَ مُتَعَمِّداً فَقَد کَفَرَ… » (۶) و خودش ترجمه می کرد: «هر کس نماز را عمداً ترک کند کافر است». گویا از آن زمان، از آن جلسه، من همین جمله یادم می آید. چه قدر در دوران جوانی و نوجوانی، به فریادم رسید؛ آن گاه که با غرایز، شبهات و مسائل گوناگون مواجه می شدم. لازم است این فرازها را برای بچه ها توضیح دهیم. برخی چیزها را گزیده انتخاب کنیم تا بچه ها تکرار کنند و حفظ کنند این ها نگه دارنده ی آن ها است.

۴- بسیار یاد کردن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

یکی دیگر از چیزهایی که باید در مورد روش های تربیتی تأکید کنم، انجام آداب خاص و یاد کردن فراوان از امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. ذکر امام و نام امام باید در زندگی ما فراوان باشد من یکی از چیزهایی که امروز دیدم و بسیار مؤثر است، ختم قرآن است که با برنامه ریزی های مدّون و منظم، هر کس یک حزب یا جزء یا سوره ای از قرآن را برای قرائت قبول می کند و موظف است هر روز آن را انجام دهد. این ختم قرآن را برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام می دهند؛ یعنی هر روز یک ختم قرآن صورت می گیرد. این نعمت بزرگی است که شامل حال آنان می شود. ما معمولاً به طور منظم قرآن نمی خوانیم و این یکی از مشکلات جامعه ی ما است. این کار ما را موظف می کند. بعضی اوقات می بینیم که شخصی وقت ندارد، یا مشکلی دارد؛ به دیگران التماس می کند که آقا من نرسیدم این حزب را بخوانم شما بخوانید. همین مسائل انس با قرآن را زیاد می کند که ما باید این آداب را کشف کنیم و اجرا کنیم.

۵- ایجاد شرایط خاص

نکته ی دیگر این که این چراغانی ها، روی کودکان تأثیر بسیار سازنده ای دارد. شیرینی دادن، عیدی دادن و … که متأسفانه کم می بینیم که روز تولد حضرت مهدی به کسی عیدی بدهند. این کارها در ذهن بچه های کوچک تأثیر می گذارد و با دوام است. باید در این روزها شرایط خاص برای کودکان فراهم کرد؛ مثلاً اگر به غذایی علاقه مندند آن شب آن غذا را درست کنیم. لباس نو پوشیدن خاطره ی خاصی دارد.

آسیب شناسی انتظار

در مورد آسیب شناسی انتظار نیز بحث هایی مطرح است. انتظار و وجود امام را باید از تخیلات و اوهام دور نگه داریم. حفظ و حراست عقلانی و منطقی یکی از وظایف ما است. متأسفانه مفهوم انتظار می تواند با خرافات آمیخته شود و مشکل ایجاد کند. یکی از بیماری هایی که ما در دنیای روان شناسی داریم، «رِفرنیک» است؛ ایجاد نوعی هذیان و توهمات گوناگون. یکی از شکل های هذیان این است که انسان خودش را جای آدم های بزرگ بگذارد. آدم های رفرنیک خود را جای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گذارند و گاهی خود همین آدم ها بشارت هایی در مورد امام زمان می دهند. ما به خاطر تخصّصمان، رفتارهای فرد را متوجه می شویم. چند روز پیش، وقتی از دانشگاه بیرون می آمدم، شخصی را دیدم که تیپ خاصی داشت که اگر کسی این بیماری را نشناسد فکر می کند این شخص، فردِ مؤمن و متقی است و از روی آگاهی پیام می دهد. دیدم وارد شد و وسط دانشکده ایستاد و دور سرش هم چیزی بسته بود. گفت: امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیمه ی شعبان ساعت دوازده و یک دقیقه ظهور می کند.
این حریم، حریمی است که با بیماری و تخیلات و اوهام همراه است. کم ترین آماری که در بیماری روانی در همه گیر شناسی ها بررسی کرده اند، این است که حدود بیست و چهار درصد مردم، نوعی بیماری روانی دارند. بیماری روانی دیوانگی نیست؛ چیزهایی مانند وسواس و… است. وسواس های فکری خیلی خطرناک تر و رنج آورتر است؛ هجوم افکار ناخواسته ای است که وقتی از مبتلایان می شنوم، تنم می لرزد. گاهی احساس می کنم هیچ دردی بالاتر از آن وجود ندارد. فکرهایی به ذهن فرد می آید که به هیچ کس هم نمی تواند بگوید. خیلی که اعتماد می کنند به یک روان شناس می گویند. از چهره اش هم معلوم نمی شود. این ها مسائلی است که می تواند به اندیشه و انتظار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) لطمه بزند. توجه داشته باشیم که باید مرز بین واقع بینی امام زمان و تخیّلات و اوهام و افکار منحرف را بشناسیم و از هم دیگر تفکیک کنیم.

پی نوشت ها :

۱-منظور، وقایع بیستم شهریور ۱۳۸۰ ه. ش (یازدهم سپتامبر در آمریکا) است.
۲-رئیس جمهور فعلی آمریکا (۱۳۸۰ ه. ش).
۳-بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲: … به خدای کعبه رستگار شدم… .
۴- وسائل الشیعه، ج۹، ص ۱۸۴٫
۵-اعراف (۷) آیه ی ۲۰۴٫
۶-بحارالأنوار، ج۳۰، ص ۶۷۳٫

منبع مقاله :
سخنرانان علامه مرتضی عسکری… [و دیگران]، (۱۳۸۱)، گفتمان مهدویّت: سخنرانی های گفتمان سوم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم

(نشانی از نشانه های ظهور؛خروج دجال و ویژگی اهل آن زمان)

از جمله حدیثی است که از مجاهد بن موسی الختلی روایت شده است که گفت:
عباد بن عباد به نقل از مجالد بن سعید از جبر بن نوف بن ابی الوداک روایت نموده است:
به ابوسعید خدری گفتم: به خدا قسم هر سالی که بر ما می گذرد، از سال پیش بدتر است و هر امیری که بر ما مسلّط می گردد، از امیر سابق ظالم تر. ابوسعید گفت: آنچه گفتی من از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم و هم شنیدم که فرمودند:
«یَقُولُ لَا یَزَالُ بِکُمُ الأمرُ حَتَّی یُولَدَ فِی الفِتنَه وَ الجَورِ مَن لَا یَعرِفُ غَیرَهَا حَتَّی تُملَأ الإرضُ جَوراً فَلَا یَقدِرُ أحَدٌ یَقُولُ الله ثُمَّ یَبعَثُ الله عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلاً مِنِّی وَ مِن عِترَتِی فَیَملَأ الإرضَ عَدلًا کَمَا مَلَأهَا مَن کَانَ قَبلَهُ جَوراً وَ یُخرِجُ لَهُ الارضُ أفلَاذَ کَبِدِهَا وَ یَحثُو المَالَ حَثواً وَ لَا یَعُدُّهُ عَدّاً وَ ذَلِکَ حَتَّی یَضرِبَ الإِسلَامُ بِجِرَانِه؛ (۳)
همواره وضع شما چنین خواهد بود تا زمانی که کسی متولّد گردد که مردم او را نشناسند. آنگاه زمین پر از ظلم شود تا زمانی که کسی قدرت ندارد نام خدا را ببرد. سپس خداوند عزّوجلّ مردی از من و از اهل بیت من برانگیخته شد و او زمین را پر از عدل نماید؛ چنان که دیگران پیش از وی پر از ستم کرده باشند. زمین پاره ها ی جگر خود را برای او بیرون می دهد و مال و ثروتی به دست می آورد که از شماره بیرون است و بدین گونه دین اسلام را پایدار می دارد.» (۴)
همچنین از یزید بن عیاض از سعید بن عبید بن سیاق روایت شده است که گفت:
از ابوهریره شنیدم که می گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند:
«پیش از خروج مسیح دروغین، سال ها ی فریب و نیرنگ خواهد بود که در آن راستگو، دروغ می گوید و دروغگو، راست می گوید و در آن خائن امین شمرده می شود و امین در آن خیانت می کند و رویبضه سخن می گوید.» (۵)

س) خروج دجّال چه وقت است؟ و ویژگی ها ی عمومی اهل آن زمان چیست؟
ج) از ابوبکر نقل شده است که:
مالک بن اسماعیل به نقل از زهیر برای ما به نقل از قابوس بن ابی ظبیان گفت: از پدرش شنیده که گفت: در مورد دجّال سخن گفتیم و از علی (علیه السلام) پرسیدیم که زمان خروج او چه موقع است؟ فرمودند:
«از مؤمن پنهان نیست که چشم راست او نابینا و صاف است و میان دو چشمش نوشته شده: کافر.»
که حضرت علی (علیه السلام) آن را برایمان حرف به حرف خواند. پس پرسیدیم آن چه زمانی است؟ فرمودند:
«زمانی که همسایه بر همسایه اش فخر می فروشد و نیرومند و قوی، ضعیف را می خورد و صله ی رحم قطع می شود و همچون انگشتان من این گونه از هم جدا می شوند.»
و آنگاه انگشت ها ی دستش را باز کرد و نشان داد. فرمودند: «این چنین». سپس فردی از میان جمع حاضر گفت: ای امیرمؤمنان! برای آن زمان چه دستوری به ما می دهی؟ علی (علیه السلام) فرمودند:
«ای ابافضل! تو آن زمان را درک نخواهی کرد.»
گفت: پس خوشحال شدیم. (۱)
سخن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به سلمان فارسی نیز این حدیث را تأیید می کند:
«از شرایط قیامت، تباه ساختن نمازها و پیروی از شهوت ها ست، گرایش به هواها و هوس ها و بزرگ داشتن ثروتمندان و فروختن دین به دنیا است و در آن هنگام است که قلب مؤمن هنگامی که اعمال و رفتارهای زشت را می بیند و نمی تواند آن را تغییر دهد، در سینه اش ذوب می شود؛ همانند ذوب شدن نمک در آب.»
سلمان گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! آیا این اتّفاق می افتد؟! فرمودند:
«بلی. قسم به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن زمان است که حاکمان ظالم، وزرای فاسق، بزرگان ستمگر و امینان خائن، حاکم مردم می شوند.»
سلمان گفت: و آیا این اتّفاق می افتد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند:
«آری. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن هنگام ناپسند، پسندیده و نیکو و پسندیده، ناپسند شمرده می شود و خائن مورد اعتماد می شود و امانت دار، خیانت می کند و دروغگو راست می گوید و راستگو دروغ می گوید.»
سلمان گفت: و آیا این اتّفاق می افتد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«بلی. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن هنگام است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور می شوند و کودکان بر منبرها می نشینند و دروغ گفتن، زیرکی شمرده می شود و زکات دادن، زیان و برخی بیت المال را مال شخصی خود به شمار آورند. مرد به والدینش جفا و به دوستش نیکی می کند و ستاره ی دنباله دار پدیدار می شود.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند : «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن هنگام زن با همسرش در تجارت شرکت می کند، آسمان کم می بارد و بخشندگان از بخشش بسیار خشمگین می شوند، تنگ دست تحقیر می شود و در آن هنگام بازارها به هم نزدیک می شوند. یکی گوید: چیزی نفروختم و دیگری گوید: سودی نبردم و دیگر کسی از خداوند شرم نمی کند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «آری. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن زمان گروهی بر آنان وارد می شوند که اگر سخن بگویند، آنها را می کشند و اگر خاموش بنشینند، حقّشان را برای خود حلال می دانند، در تصاحب بیت المال، خود را مقدّم و اولی می شمارند و حرمت ها یشان را زیر پا می گذارند و خون ها یشان را می ریزند و دل ها یشان از تباهی و وحشت پر می شوند و آنها را مگر ترسان و هراسان و نگران و وحشت زده و بیمناک نمی بینی.» سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن هنگام چیزی از شرق و چیزی از غرب می آید که بر امّت من حکمرانی می کند، پس وای بر ضعیفان امّت من از دست آنها و وای بر ایشان از خدا! به هیچ کوچکی رحم نمی کنند و به هیچ بزرگی احترام نمی گذارند و از هیچ خطاکاری در نمی گذرند، بدنشان همچون بدن انسان ها و دل ها یشان مانند دل ها ی شیاطین است.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن زمان مردان به مردان و زنان به زنان (هم جنس خودشان) اکتفا و بسنده می کنند و بر پسران نوجوان حسد می ورزند؛ همانگونه که بر دخترکان خانه ی خانواده اش حسد می ورزند. مردان شبیه زنان و زنان شبیه مردان می شوند و زنان بر زین مرکب ها سوار می شوند و لعنت امّت من و نفرین خدا بر آنها باد.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست ای سلمان! و در آن زمان مساجد زینت داده می شوند؛ همانگونه که کلیساها و کنیسه ها زینت داده می شوند و قرآن ها زینت داده می شوند و مناره ها بلند می گردند و صف ها ی (نماز) از قلب ها ی آکنده از کینه ی نمازگزاران متفرّق و غیر هم دل پر می شوند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند:
«بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن هنگام مردان امّت من خود را با طلا می آرایند و حریر و ابریشم می پوشند و از پوست پلنگ لباس می دوزند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! و در آن زمان ربا پدیدار می شود و با رشوه معامله می کنند و دین خوار و دنیا والا می شود.» سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! و در آن زمان طلاق زیاد می شود و هیچ حدّی از حدود الهی اجرا نمی شود و البتّه هیچ ضرری به خدا نمی رسد.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله، سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! در آن زمان خوانندگان و نوازندگان زن پدیدار و بدکاران امّت من، حاکم آنها می شوند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! و درآن هنگام ثروتمندان امّت من به قصد گردش حج، طبقه ی متوسط آنها برای تجارت و ضعیفان امّت من برای نفاق و ریا و کسب شهرت، حج می گزارند و در آن هنگام، مردم «قرآن» را برای غیر خدا فرا می گیرند، آن را با آهنگ می خوانند و مردم برای غیر خدا علم می آموزند و فقیه می شوند، فرزندان زنا زیاد می شود و با آیات قرآن آواز می خوانند و دنیاپرست می شوند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند: «بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! آن زمان هنگامی است که حرمت شکنی ها می شود، گناهان بسیار می شود، بدان برنیکان غلبه می کنند و حاکم می شوند و دروغ شایع می شود و لجاجت و سرسختی پدیدار می گردد، تنگ دستی زیاد می شود و با لباس به هم فخرفروشی می کنند، باران در غیر از وقت و فصل باران می بارد و آلات موسیقی مورد پسند و نیکو می شوند، امر به معروف و نهی از بدی را نادرست و ناپسند می شمارند تا آنجا که مؤمن در آن زمان خوارتر از کنیز می شود و میان قاریان و بندگان خداوند، همدیگر را سرزنش می کنند و آنان در ملکوت آسمان ها به اشخاص ناپاک و پلید نامیده می شوند.»
سلمان گفت: آیا این اتّفاق روی می دهد ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! فرمودند:
«بله. سوگند به آنکه جانم به دست اوست. ای سلمان! آنگاه ثروتمند توجّهی به فقیر ندارد تا جایی که بینوا در فاصله ی دو جمعه درخواست کمک می کند؛ ولی کسی حاضر نیست چیزی در کف دستش بگذارد.»
سلمان گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا این امر واقع می شود؟! فرمودند: «بله. سوگند به کسی که جانم در دست اوست. آنگاه «رویبضه» سخن می گوید.»
سلمان گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! پدر و مادرم فدای تو باد، رویبضه چیست؟ حضرت فرمودند:
«کسی است که در امر عمومی صحبت می کند؛ در حالی که صلاحیّت آن را ندارد. پس مدّت کوتاهی نمی گذرد که زمین فریادی می کشد و هر قومی گمان می کند که آن فریاد از سمت سرزمین آنان بوده است. پس درنگ می کنند تا زمانی که خدا اراده کند. سپس در مدّت ماندنشان پنجه بر زمین می کشند. سپس زمین گنج ها ی پنهان در دل خود را که از طلا و نقره است، برای آنان بیرون می ریزد.»
سپس با دستشان به ستون ها اشاره کردند و فرمودند: «مثل این، پس در آن روز نه طلا و نه نقره سودی ندارد.» (۲)

(نشانی از نشانه های ظهور ؛ سید خراسانی)

موضوع خراسان از جمله موضوع‌هایی است که احتمال می‌رود برخی روایت‌هایی که از این امر سخن گفته‌اند، در این دوره‌ی زمانی خاص آنها را داخل چارچوب و عرصه‌ای دشوار قرار می‌دهند که همین خود سبب دشواری کار نویسنده می‌شود و او را در پیمودن طریق محتاط‌ تر می‌سازد و باعث می‌شود که در ارائه تصویرهای آن دقت و ژرف نگری بیشتری کند.
در اینجا به ذکر روایت‌هایی که با ژرف نگری به بررسی اسنادهای برخی از آنها پرداخته و آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده‌ام، خواهیم پرداخت و تنها به اینها بسنده می‌کنیم. پس به احتمالات موجود در این بحث می‌پردازیم و به این امر همان گونه که هست می‌پردازیم نه چیزی بیشتر و آنچه در حال حاضر در آن سرزمین‌ها رخ می‌دهند برای فتنه و امتحان و در بوته آزمایش قرار دادن است تا خداوند، پاک را از پلید جدا سازد و خود پژوهشگر یکی از کسانی است که مورد امتحان قرار می‌گیرد. او دیدگاه خاص خود را دارد و ممکن است (در این امتحان) از نجات یافتگان نباشد، هرچند خود را از آن جمله بداند. بدون شک او در جستجوی حقیقت است و تنها خداوند عزّوجلّ از ظاهر و باطن آگاه است.
مطلبی را که باید در اینجا بگویم این است که بیشتر کسانی که در این موضوع تحقیق و بررسی کرده‌اند، در این راه به جانب افراط و تند روی گراییده‌اند و برخی از محققان، به خاطر به واقعیت پیوستن و تحقق یافتن مفاهیم بسیار از روایت‌ها در طول حوادث تأسیس حکومت عباسی، این موضوع را تمام شده دانسته و بر این باورند که پرچم‌های سیاه از چارچوب بحث [علائم ظهور] خارج شده و فایده‌ای در بازگشت و بررسی این موضوع نیست و برخی دیگر بر این باورند که برخی از اموری که روایت‌ها بدان خبر داده‌اند هنوز اتفاق نیفتاده است و در نتیجه گفته‌اند: آنچه در حال حاضر در حال روی دادن است، بخشی از اموری است که هنوز اتفاق نیفتاده و فاجعه‌ی بزرگ در همین جا است؛ تا آنجا که روایت‌ها را با هم درآمیخته (۲) و آنچه که مطابق امیال و خواسته‌هایشان بوده، گرد آورده و برای سندهای روایت‌ها ارزش قائل نشده‌اند و هم چنین روایت‌های شیعی را از روایت‌های نقل شده از اهل سنت را از هم جدا نکرده و گویی اینها از راویان عامی‌اند و نمی‌گویم از خواص، زیرا آنها شایسته‌ی احترامند. و ایشان تفاوتی میان احادیث قائل نشده و همه را مانند هم دانسته و هر روایتی را صحیح شمرده‌اند.
این دو گروه، هر دو از پیمودن راه میانه باز مانده‌اند، میانه روی‌ای که بررسی و تحقیق اسناد و تمیز و تشخیص روایت‌های ضعیف و جعلی را اقتضا می‌کند و هم چنین نیازمند درنگ و تأمل در تحقیق و نقد در متن صحیح است تا این گونه انسان از جاده‌ی حق منحرف و دور نشود و باطل و ناحق او را در آتش جهنم نیفکند.
و عمده و اساس در روایت‌های خراسان و پرچم‌های سیاه، روایت کابلی است که او ادعای حسن بودن آن دارد. این روایت در کتاب الغیبه نعمانی (ص۱۸۲) نقل شده است (و سندش این گونه است) ابن عقده از علی بن الحسین [بن الحسن و این صحیح است] از پدرش و محمد بن الحسن از پدرش از احمد بن عمر الحلبی از حسین (حسن) بن موسی از معمر بن یحیی ابن (سام) (بسام) از ابوخالد کابلی نقل است که ابوجعفر (علیه السلام) فرمود:
گویی گروهی را می‌بینم که از مشرق خروج کرده و حق را طلب می‌کنند و بد آنها داده نمی‌شود. پس خواهان حق می‌شوند، باز هم بدانها داده نمی‌شود. شمشیرهایشان را بر دوششان می‌گذارند و آماده نبرد می‎‌شوند. پس از آن، آنچه که خواسته‌اند بدانها داده می‎‌شود، آنها آن را نمی‌پذیرند تا آنکه به پا می‌خیزند و قیام می‌کنند و آن را جز به صاحب (امر) شما نمی‌دهند. کشته گان آنها از شهدایند، اما اگر من در آن زمان باشم و آن زمان را درک کنم، جان خود را برای صاحب این امر نگه می‌دارم (تا در رکابش باشم).
این خبر در کتاب بحارالانوار (ج۵۲، ص۲۴۳) با همین متن نقل شده اما در سلسله‌ی سندها «محمد بن حسن از پدرش» را انداخته است.
شیخ طوسی که خداوند او را مورد تأیید خویش قرار دهد این روایت را حسن دانسته و در سلسله‌ی سندش نام محمد بن حسن از پدرش را ذکر نکرده است.
نگارنده با شیخ طوسی- که خداوند از او خشنود باشد- در مورد سند این روایت به مناقشه و مباحثه پرداخته و این سؤالها را مطرح نموده است:
۱- در مورد ثبوت روایت علی بن حسن بن فضال از پدرش، ذکر شده که این مطلب در کتاب‌های زیادی امده است. نگارنده در پاسخ این می‌گوید: آیت الله خویی متعرض این مسئله شده‌اند و ایشان نظر به ضعیف بودن این گونه روایت‌ها که شیخ صدوق در کتاب‌هایش و شیخ در التهذیب (ج۶، صص۱۴۵ و ۱۹۰) آورده است، دارد. پس طریق شیخ بر این (روایت) با علی بن محمد بن زبیر ضعیف است و در مورد روایت کامل الزیارات (باب۹، ج۸) ابن قولویه از محمد بن علی بن یعقوب از علی بن الحسن بن علی بن فضال از پدرش…، ابن یعقوب که در اینجا آمده (به نظر آیت الله خویی) در سند وجود ندارد و نمی‌توان تنها به خاطر اینکه نام او در سند ابن قولویه آمده استناد جست و گفت که این خود برای وثاقت و مورد اطمینان بودن او کفایت می‌کند، برای اینکه حتی برای آیت الله خویی، وجود داشتن راوی‌های ضعیف در اسناد ابن قولویه ثابت شده است و با در نظر گرفتن مخالفت با نظر نجاشی در اینکه ابن فضال به خاطر کم سن و سال بودن و در نتیجه درک نکردن مسائل یا به خاطر خودداری کردن خود او از این امر، یا یک احتیاطی که در آن امر بوده، از پدرش روایت نکرده است، تنها نمی توان به این یک روایت از کلام نجاشی و به فرض درست بودن علاوه بر آنکه در ضمن زیارت‌ها آمده است استناد جست. در حالی که روایت مورد بحث ما در مورد مهمترین موضوعهاست و در اینجا احتیاط، بسیار با اهمیت‌تر است و درک و فهم بسیار دشوارتر. قضای نماز را می‌توان به جا آورد و روزه نیز پس از موعد آن می‌تواند گرفته شود و قضا شود و گناه ممکن است بخشیده شود اما جان و روح اگر از کالبد برود و شخص بمیرد، دیگر به کالبد باز نمی‌گردد و انسان چند جان ندارد که اگر یکی را از دست بدهد و با آن تجربه کسب کند سپس باز گردد و این خود بر ضعیف بودن احتمال اینکه او این روایت را از پدرش روایت کرده باشد، می‌افزاید.
از آنجا که علما اتفاق نظر دارند که امکان از قلم افتادن نام شخصی در سند یک روایت یا مطلبی در آن، از امکان اضافه شدن نامی در سند یا مطلبی در متن بیشتر است. (برای این امر این گونه دلیل آورده می‌شود که اگر نسخه نویس و کاتب با عجله کارش را انجام دهد، مطلبی به متن … نمی‌افزاید و اگر هم او دقیق و امین باشد باز هم چیزی افزوده نمی‌شود. علاوه بر این نسخه نویسان و کاتبان تمایل بیشتری به کم کردن مطالب دارند در این امر بیشتر دچار خطا و اشتباه ناخواسته می‌شوند). پس دلیل سندی که نام «محمد بن حسن از پدرش» را در خود دارد، درست‌تر به نظر می‌رسد چرا که همانطور که مشاهده کردیم امکان جا افتادن و حذف شدن چیزی بیشتر از امکان اضافه شدن مطلبی به متن اصلی است و در نتیجه روایت کردن علی هم از پدرش ضعیف است و هیچ روایتی از او ثبوت و صحت ندارد (جز روایت ابن قولویه که ایشان مدعی ثبات و درستی آن هستند).
به همین جهت (و این چیزی است که شیخ بدان نظر دارد) سند: ابن عقده است. به دو طریق: اولین طریق علی ابن حسن و دومین محمد بن حسن است و این دو با پدر یعنی (ابن فضال) به هم می‌رسند (نام پدر دو یکی است) و این امر احتمال دارد، چون ابن فضال از احمد بن عمر الحلبی روایت کرده است در حالی که نگارنده در لیست و سیاهه محمد بن الحسن هیچ شخصی به نام حسین نیافته است که بدون واسطه از حلبی روایت کرده باشد و شاید دیگران آن را پیدا کنند و تنها خداوند آگاه حقیقت به همه امور است.
۲- و مسئله دوم این بود که، کسی قائل به وثاقت و مورد اطمینان بودن احمد بن عمر الحلبی نشده و آن را ذکر نکرده است. و ابن شعبه‌ی ثقه و مورد اطمینان علما، یادآور نشده است که ابن فضال از او روایت کرده باشد و پاسخ این است که آیت الله سیدمحسن حکیم، دیگر حلبی‌ها را تأیید کرده و مورد اطمینان دانسته است. علاوه بر این موضوع مورد اطمینان بودن آنها در یکی از کتاب‌های شیخ طوسی نیز آمده است (۳) و شیخ گفته است: احمد بن عمر الحلبی که ابن فضال از او روایت کرده است با «ابن شعبه» یکی است.
با وجود همه‌ی اینها، شیخ بر معتبر بودن سند این راوی پافشاری می‌کند و (طبیعتاً) او به گفته و نظر خود داناتر است و نگارنده بیش از این در این مورد مباحثه و مناقشه نمی‌کند چرا که بیشتر از این خارج از حد توانش است و این امر را به متخصصان امر واگذار می‌نماید و تنها خداوند عالم و آگاه به این سند و صحت یا نادرستی آن است.
اما در مورد متن و مطالب آمده در این روایت، از آنجا که برخی حکم بر حسن بودن سندش داده‌اند، پس آنان بر این عقیده‌اند که حوادث مربوط به متن این روایت از اموری است که هنوز اتفاق نیفتاده و شاید در آینده اتفاق بیفتد.
برخی دیگر بر این باورند که خبرهای این روایت با رویدادهای کنونی در ایران مطابقت می‌کند.
و نکته دوم در متن، اما اگر من آن زمان را دریابم و در آن وقت زنده باشم، جان خود را برای صاحب این امر حفظ خواهم کرد و شیخ علی کورانی معنایش را بیان داشته و گفته:
کسی که در جایگاه و منزلت امام باشد. جانش را حفظ می‎‌کند.
و یکی از علما گفته است:
حفظ کردن جان ایشان به این دلیل است که این نشانه در باب واجب کفایی است اگر گروهی به آن امر بپردازند، تکلیف از دیگران ساقط می‌شود.
برخی گفته‌اند که در مورد عمومیت در مفهوم استبقا (نگه داشتن جان) نمی‌توان با این سخنها بدان استناد جست. به علت آنکه امام خود می‌دانست که آن زمان را درک نخواهد کرد، در این صورت چرا امام این سخن را بر زبان آورده است و حکمت آن چیست؟ مگر اینکه چیزی باشد که معتبر باشد نفس و جان را حفظ کند با این سخن امام شهادت متقین حاصل می‌شود که کشته‌های آنها از شهدا هستند آیا می‌توان آن را به خاطر یک شهادت احتمالی رها کرد که مشخص هم نیست؟
مگر اینکه گفته شود تنها حفظ جان به نیت شهید شدن در رکاب صاحب الزمان (علیه السلام) با ارزشتر از شهادت با طالبان حق و حق جویان است. این سخن گرچه بسیار زیبا و شیرین است اما مستلزم تأمل و اندیشه و درنگ بیشتر در این مسئله است. به همین جهت این مسئله را به عموم دانشمندان و خوانندگان واگذار می‌کنیم و در این مورد به قطعیت نظری نمی‌دهیم و با این کار، مسئولیت تکلیف هیچ شخصی را نمی پذیریم، یعنی هرکسی باید به آنچه که می‌رسد و درک کرده عمل کند.
و دلیل دوم مورد ادعا، روایت شیخ قمی است که سندش در کتاب سفینه البحار (ج۲، ص۴۴۶) از علی بن عیسی از ایوب بن یحیی الجندل از ابی الحسن اول است که آن را به طور کامل نیاورده است. آن حضرت فرمود:
مردی از اهالی قم مردم را دعوت به حق می‌کند و مردم زیادی همچون پاره‌های آهن به دور او جمع می‌شود، وزش طوفانهای سهمگین نیز آنها را نمی‌لغزاند، از جنگ خسته نمی‌شوند و نمی‌هراسند، بر خدا توکل می‌کنند. عاقبت و پایان کار به سود پرهیزگاران است.
نگارنده شخصی به نام ابن الجندل را در کتاب رجال آیت الله خویی نیافته است و شیخ قمی طریقش را به این شخص ذکر نکرده و سند این روایت مجهول است. مطلبی که ما بر آن تأکید داشته و پیوسته آن را تکرار می‎‌کنیم این است که، تأیید و پشتیبانی و پافشاری در هر امری باید براساس اصولی ثابت و محکم و یقینی باشد و بدون تحقق یافتن این امر، نه تنها ممکن است انسان خیلی زود موضعش را تغییر دهد و در آن متزلزل شود (۴) بلکه شاید تغییر نظر داده و با مطالعه روایتی دیگر که معنایی دیگر دارد و مخالف مفهوم روایت نخست است، به جرگه دشمنان بپیوندد و تأیید و پشتیبانی و یاری کردن و پافشاری بر رأی چنین شخصی در هر مسئله‌ای فایده‌ای در بر ندارد و علاوه بر آن معمولاً بار و مسئولیتی بر شانه‌ی آن نیز هست.
در کتاب الغیبه نعمانی (ص۱۲۹ و ص۱۴۹ در نسخه غفاری) با اسنادی ضعیف بن ابن البطائنی و غیره (از فرقه واقفی‌ها) از اباعبدالله (علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت فرمود:
ناگزیر آتشی برای ما از آذربایجان خواهد بود که هیچ چیز نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند و زمانی که این امر رخ داد، گلیم خانه‌هایتان باشید (در خانه بمانید و حرکتی نکنید) و تا زمانی که ما در خانه‌هایمان هستیم، شما هم در خانه‌هایتان بمانید و آنگاه که حرکت دهنده‌ی ما حرکت کرد، به سوی او بشتابید، حتی اگر شده با خزیدن روی زمین، گویی او را میان رکن و مقام می‌بینم که با مردم با کتابی نو بیعت می‌کند که پذیرفتن آن برای عرب‌ها بسیار سنگین و دشوار است و فرمود، بدا به حال سرکشان عرب از شری که نزدیک شده است.
نعمانی (ص۱۳۱) با اسناد مجهول (محمد بن کثیر) از ابوبکر خضرمی نقل کرده است که او گفت: من و ابان به خدمت اباعبدالله (علیه السلام) رسیدیم و آن زمانی بود که پرچم‌های سیاه در خراسان ظاهر شده بود، عرض کردیم شما چه نظری در این مورد دارید و چه می‌فرمایید؟ فرمود:
در خانه‌هایتان بنشینید و آنگاه که ما را دیدید که گرد مردی جمع شده‌ایم، با اسلحه به سوی ما بشتابید.
این روایت به خاطر وجود محمد بن کثیر در سلسله سند آن مجهول است. چون چهار نفر بدین نام وجود دارند که همگی مجهولند (و اطلاعی از احوال آنها در دست نیست) یافتن روایت‌های صحیحی که مردم را از خروج با پرچم‌های بنی عباس باز می‌دارد، مهم نیست و دستور خارج نشدن با عباسیان، فقط از معصوم صادر شده است و این امری است که هیچ شکی در آن نیست و روایت‌هایی که ما در اینجا آوردیم برای اشاره به احادیثی است که خارج شدن همراه به پرچم‌های بنی عباس را نهی می‌کند و هدف ما توضیح صورت و تصویر وجود این روایت‌هاست تا این گونه بتوان آنها را از روایت‌هایی که در مورد بنی عباس نیامده، تشخیص داد.
هر روایتی که خارج شدن با پرچم‌های سیاه را نهی می‎‌کند، اصل در آن این است که اگر آن روایت از امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) روایت شده باشد. منظور از پرچم‌های سیاه در آن روایت‌ها، پرچم‌های بنی عباس است مگر آنکه قرینه‌ای وجود داشته باشد که جهت موضوع یا متعلق به آن را تغییر دهد یا آنکه آن روایت از کسانی دیگر از خاندان پاکشان، غیر از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایت شده باشد. در اینجا خالی از فایده نیست بگوییم روایت‌هایی که در مورد پرچم‌های سیاه به دست ما رسیده، همگی از امام باقر و امام صادق و امامان (علیهما السلام) پیش از ایشان نقل شده است و نگارنده تاکنون، هیچ روایتی از هیچیک از امامان پس از ایشان در مورد پرچم‌های سیاه نیافته است.
در کتاب الغیبه شیخ طوسی (ص۲۷۴) به نقل از فضل بن علی کوفی با اسنادش از جابر از ابوجعفر (علیه السلام) آمده است که آن حضرت فرمود:
پرچم‌های سیاهی که از خراسان خارج می‌شوند، در کوفه فرود می‌آیند، آنگاه که مهدی (علیه السلام) ظهور کند، گروهی را برای بیعت گرفتن از آنان، به سویشان می‎‌فرستند.
محمد بن علی کوفی دروغگو و از جاعلان پرکار حدیث است.
نعمانی با اسنادش از ابن بطائنی پیرو مذهب واقفیه از ابن عمیره از الحضرمی از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است که امام فرمود:
ناگزیر بنی عباس به حکومت می‌رسند و آنگاه که به حکومت برسند، به اختلاف و درگیری با هم بپردازند امورشان سامان نمی‌یابد، در آن زمان خراسانی و سفیانی بر آنها خروج (شورش) می‌کنند. خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب، این دو همچون دو اسب در حال مسابقه برای رسیدن به کوفه از هم پیشی می‌گیرند…
نعمانی مانند این را در جایی دیگر با حدیثی طولانی که از ابن البطائنی روایت کرده، نیز آورده است. این دو حدیث در نهایت و اوج سستی و ضعف‌اند و نشانه‌های جعلی بودن در آنها، به خاطر مخالفتشان با مفاهیم و مدلول حدیث‌هایی که سندهای صحیح و ثابتی دارند، بسیار آشکار و روشن است. روایتی که در این مورد می‎‌توانیم ادعا کنیم صحیح است، روایتی است که در کتاب الغیبه شیخ طوسی (ص۲۷۱) به نقل از الفضل از سیف بن عمیره از بکر بن محمد الازدی از اباعبدالله علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمودند: خروج سه نفر یعنی، خراسانی، یمانی و سفیانی در یک سال و یک ماه و یک روز واحد است…
اگر این روایت از معصوم صادر شده باشد،‌ بی‌شک نزدیکی زمانی خروج این سه پرچم را با هم ثابت می‌کند.
در حدیث است که در سه چیز منتظر فرج باشید:
اختلاف و درگیری شامیان و پرچم‌های سیاه از خراسان و بیم و هراس در ماه رمضان.
با چشم پوشی از وجود جهالت در سلسله‌ی سندش با نام «داود دجاجی»، این حدیث چیزی جز وجود داشتن این پرچم‌ها را (در آینده) اثبات نمی‌کند و در حدیث نعمانی (ص۱۸۳) موثقه‌ی معروف ابن خربوذ آمده است که او گفت: هروقت به خدمت ابوجعفر (علیه السلام) می‌رسیدیم ایشان می‌فرمود: خراسان خراسان سیستان سیستان. گویی آن حضرت ما را بدان بشارت می‎‌داد، ممکن است امام نگاه و نظر به پرچم‌های بنی عباس داشته یا ممکن است که ایشان حرکت و جنبش دیگری داشته‌اند اما غیر از این دو احتمال، احتمال دیگری وجود ندارد. در این مبحث چیزی که بیشتر مورد توجه ماست و بر آن تکیه داریم روایت موثقه‌ی جابر است که ادعا شده در مورد بخشی از مطالب این روایت قرینه وجود دارد که اتفاق افتاده است.
سفیانی سپاهی به کوفه می‌فرستد که شمار آنها هفتاد هزار نفر است. آنها اهالی این شهر را به قتل می‌رسانند و به صلیب می‌کشند و برخی را به اسارت می‎‌گیرند، در حالی که آنان بر این حالند، پرچم‌های سیاه از جانب خراسان نزدیک می‌شوند. آنها منازل و منزلگاه راه‌ها را شتابان در می‌نوردند. و تعدادی از یاران حضرت قائم با آنها هستند. سپس مردی از موالی اهل کوفه در «ضعفا» شورش می‌کند فرمانده‌ی سپاه سفیانی در منطقه‌ای میان حیره و کوفه او را به قتل می‌رساند. (۵)
این مستند صحیح و درست اطلاعاتی در مورد پرچم‌های سیاه می‌دهد و می‌گوید: تعدادی از یاران حضرت قائم (علیه السلام) با آن پرچم‌ها هستند و این امری است که احتمال این را که پرچم‌های خراسان، پرچم هدایت باشند افزایش می‌دهد.
همان گونه که دیدیم این حدیث بسیار با ارزش است و منزلت والایی دارد. اما حوادثی که از آنها سخن رانده، مربوط به پس از زمان ظهور سفیانی است و قرینه‌ای که تأکید کند در حال حاضر این پرچم‌ها وجود دارند، در دست نیست:
قمی در کتاب سفینه البحار (ج۱، ص۵۳۹) به نقل از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) آورده است که:
آنگاه که پرچم‌های سیاه نزدیک شوند، اول آن فتنه است و میانه‌ی آن کشتار است و آخر آن گمراهی است.
و ناگزیر باید، پرچم‌های سیاه را (در این روایت) پرچم‌های بنی عباس دانست تا تمامی مفاهیم این روایت تحقق یابد.
در اینجا نمونه‌هایی از احادیث ضعیف و برخی از احادیثی که اهل سنت آنها را نقل کرده‌اند می‌آوریم:
– یک جوان از بنی‌هاشم که یک خال در کف دست راستش دارد، همراه با پرچم‌های سیاه خروج می‌کند و شعیب بن صالح در خدمت و تحت فرمان اوست. او با یاران سفیانی می‌جنگد و آنان را شکست می‌دهد.
***
– آنگاه که سفیانی‌ها (جماعت [پیروان] سفیانی)، برای جنگ به تعقیب خراسانی‌ها به سوی کوفه خارج شوند، خراسانی‌ها در طلب مهدی (علیه السلام) خروج می‎‌کنند. پس سفیانی‌ها و‌هاشمی همراه با پرچم‌های سیاه به هم می‌رسند و جلودار آن پرچم‌های سیاه، شعیب بن صالح است پس آنها (سفیانی‌ها) و مهدی و‌هاشمی در بیضاء اصطخر به هم می‌رسند، آنگاه میان آنان جنگ و کشتاری بزرگ درمی گیرد پرچم‌های سیاه پیروز می‌شوند و جماعت سفیانی می‌گریزند.
***
– تا آنکه خداوند از مشرق پرچمی سیاه برانگیزاند، هرکس آن پرچم را یاری دهد، خداوند او را یاری می‌کند و هرکس دست از یاری آن بکشد خداوند او را رها و خوار و ذلیل خواهد ساخت تا آنکه آنان نزد مردی بیایند که همنام من است، سپس آنان کارها (ولایت امور خود) را به او می‌سپارند و خداوند او را مورد تأیید خویش قرار می‌دهند.
***
– آنگاه که پرچم‌های سیاه را دیدید که از جانب خراسان خروج کرده‌اند، شتابان به سوی آنها روید هرچند با خزیدن روی برف و یخ باشد زیرا مهدی (علیه السلام) خلیفه الله در میان آنها است.
***
– مردمانی از مشرق خروج می‌کنند که مقدمات حکومت و قدرت مهدی (علیه السلام) را فراهم می‌کنند سپس آنان به آنچه که حکم خداست و رضایتش در آن است حکم و عمل می‌کنند، سپس پرچم‌های سیاه و کوچک خروج می‌کنند و با مردی از ذریه‌ی ابوسفیان و یارانش به جنگ و پیکار می‌پردازند. آنان فرمانبردار مهدی‌اند.
به این سیل ریزان روایت‌ها در مورد پرچم‌های سیاه، نزد اهل سنت توجه داشته باشیم. شگفتا بر کسی که به روشنی جعلی بودن برخی از روایت‌ها و تحریف در برخی دیگر را درنمی یابد و این در حالی است که بیشتر این گونه روایت‌ها در جهت اهداف (سیاسی و…) بنی عباس است و آن روایت‌ها در جهت مقدمه چینی، برپایی و استمرار حکومتشان جعل شده‌اند،… این کار و عادت همیشگی جنبش‌های سیاسی، در طول تاریخ است و این امر بر هیچ محقق و پژوهشگری که رویدادهای تاریخی را دنبال می‌کند، پوشیده نیست.
یکی از روش‌های کار جعل کنندگان حدیث این است که آنها برخی از مفاهیم و معانی ثابت و صحیح را می‌گیرند و آنها را با اموری که موافق امیال و هدف‌ها و هوس‌هایشان است، درمی آمیزند، آنگاه حدیثی به وجود می‌آید که شبیه حدیثی است که از معصوم صادر شده است و این گونه مردم عامی فریفته‌ی آن می‎‌شوند و برخی به خاطر داشتن خواسته‌ها و امیال و هدفهای (سازگار با آن) بدانها چنگ می‌زنند و آن حدیث‌ها را به منزله حدیث‌های حتمی که از معصوم صادر شده می‌دانند، آنها را در کتاب‌های خود می‌آورند و صرف نظر از اسباب و وسایلی در این جهت به کار می‌گیرند، درنهایت یک هدف را محقق می‎‌کنند و آن هم پاسخ به دعوت یکی از جهت گیری‌های (سیاسی) است. به وسیله آن اخبار و احادیث مردم بیچاره‌ی عامی را می‌فریبند و این گونه امتحان مؤمنان را دشوارتر و دشوارتر می‌سازند. توصیه‌ای که به خوانندگان دارم این است که نگاهی هرچند گذرا به کتاب (خمسون و مأئه صحابی مختلق) (۶) تألیف علامه مرتضی عسگری بیندازند. در این کتاب به خوبی می‌توان دید که سیف بن عمر بن تمیم چه روایت‌هایی را از خود جعل کرده و چه شخصیت‌ها و قهرمانهایی را از خود به وجود آورده است و این در حالی است که بسیاری از تاریخ نویسان این گونه حوادث ساختگی و غیرواقعی را به منزله‌ی حقیقت‌های ثابت و درست دانسته‌اند؟…
شخصیت شعیب بن صالح نیز مانند شخصیت‌هایی است که سیف بن عمر از خود ساخته است. شعیب بن صالح شخصیتی افسانه‌ای است. دلیل ما بر این سخن این است که ما دهها روایت ضعیف و نقل شده از مردم عامی را می‌یابیم که از او سخن می‌گویند و او را در کانون و مرکز صحنه‌های ظهور امام مهدی (علیه السلام) قرار می‌دهند در حالی که ما هیچ روایتی را با سند معتبر نمی‌یابیم که در مورد او سخنی گفته باشد و یا حتی اشاره‌ای به او داشته باشد.
روایت‌هایی که در این باب از شیعیان نقل نمودم، همه ضعیف‌اند و راوی‌های آنها یا از واقفی‌ها هستند یا از راویان ضعیف و مورد اتهام و یا از شیعه‌های افراطی و غالی. آنان کار و هدفی جز دروغ پردازی و جعل روایت‌ها نداشته‌اند.
به همین جهت از پژوهندگان می‌خواهم که حقیقت‌ها را مورد تحقیق و بررسی قرار دهند و روایت‌ها را مانند وحی منزل ندارند و از ایشان انتظار دارم که به روایت‌هایی که فرمان به قتل و کشتار مردم و فتوای کافر بودن آنها را می‌دهد، اعتماد نکنند و این کار جز، خوی و عادت ستمگران و روش آنها (برای سلطه بر مردم) نیست. همچنین از کسانی که نیّت و باطن و سیرتی پاک دارند می‌خواهم که به کسانی که این یاوه گویی‌ها را ترویج و تبلیغ می‌کنند. توجه نکنند و موضعی روشن و شفاف در محکوم کردن و اعلام باطل بودن آنها و در جهت روشن ساختن حقیقت‌هایی که پوشیده مانده است، اتخاذ نمایند. زیرا ایشان با این کار به اسلام و عترت پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله) خدمت کرده و ایشان را یاری می‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ این مطلب را در کتاب الجواهر فصل جهاد (ذکر خاندان محمد (صلی الله علیه و آله)) مطالعه کنید.
۲٫ روایت‌های شیعی و سنی، روایت‌های ضعیف و…
۳٫ نگارنده، مانند این را در کتاب الکنی و الالقاب مشاهده نموده است.
۴٫ و این امر همان گونه که ذکر شد مربوط به علم رجال است.
۵٫ جنگی که میان حیره و کوفه درمی گیرد مطلبی است که روایت‌هایی که سند معتبر دارند آن را یادآور شده‌اند.
۶٫ صد و پنجاه صحابی ساختگی (این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است).

منبع مقاله :
فقیه، محمد، (۱۳۸۷)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

(نشانی از نشانه های ظهور؛فرو رفتن در سرزمین بیدا (خسف))

نگاهی کوتاه و گذرا

مطالبی که در اینجا می‌آید، از جمله مواردی است که در تفسیر و تأویل آیه‌های قرآن آمده و در احادیث اشاره شده که حتمیت دارند و برخی از علما در مورد آن سخن گفته‌اند.
در کتاب الغیبه نعمانی (ص۱۷۲) موثقه‌ی ابن ابی یعفور از اباعبدالله (علیه السلام) نقل شده که ایشان فرمودند:
با دستانت بشمار… و سپاهیان خسف (فرو رونده در زمین…)
و در آن کتاب (ص۱۷۶) صحیحه‌ی حمران بن اعین این گونه آمده است:
از جمله امور حتمی الوقوع… فرو رفتن سپاهیان (سفیانی) در سرزمین بیدا.
همچنین در آن کتاب (ص۱۸۱) صحیحه‌ی یعقوب السراج:
… آن هنگام شامی سپاهی را به سوی مدینه گسیل می‌دارد و خداوند آنها را در نزدیکی آن شهر هلاک و نابود می‌سازد.
و در آن کتاب (ص۱۸۸) در موثقه‌ی جابر آمده است:
فرمانده سپاه سفیانی به سرزمین بیدا می‌رسد، پس یک منادی از ‌آسمان ندا سر می‌دهد:‌ ای بیدا این قوم و مردمان را نیست و نابود ساز و کسی از آنان باقی نمی‌ماند، جز سه نفر که خداوند چهره‌هایشان را به قفا (پشت) برمی گرداند. آن سه نفر از قبیله کلب‌اند و این آیه در مورد آنها نازل شده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا (۱)
ای کسانی که به شما کتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستادیم و تصدیق کننده‌ی همان چیزی است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره‌هایی را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم.
– و در کتاب کمال الدین (ص۶۱۰) صحیحه عمر بن حنظله آمده:
پنج نشانه‌ی حتمی الوقوع وجود خواهد داشت (و فرو رفتن در سرزمین بیدا).
ممکن است این فرو رفتن سپاهیان در زمین به صورت معجزه باشد و علت آن، اسباب طبیعی باشد و مانعی نیست که آن را به جبرئیل یا کسی دیگر غیر از او نسبت دهیم و این احتمال هم هست که یاران حضرت قائم (علیه السلام) به مرحله‌ای از پیشرفت علمی رسیده باشند که بتوانند اسلحه‌ای بسیار کشنده و نابودگر بسازند و از آن برای جلوگیری از هجوم سپاهیان سفیانی استفاده کنند و این امر برای حمایت و حفظ امام مهدی (علیه السلام) از سپاهیان سفیانی ضروری است.
این سخن که خسف (فرو رفتن در زمین) شامل سپاهیان سفیانی می‌شود و ویژه‌ی آنهاست، باعث افزایش قوت و حتمیت روایت‌های مربوط به سفیانی می شود؛ زیرا فرو رفتن سپاهیان سفیانی خود فرع و شاخه‌ای برای اثبات وجود سفیانی است و اگر وجود داشتن فرع و حتمیت داشتن آن اثبات شود، ناگزیر وجود اصل هم اثبات می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ سوره‌ی نساء (۴)، آیه‌ی ۴۷٫

منبع مقاله :
فقیه، محمد، (۱۳۸۷)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

(نشانی از نشانه های ظهور؛ یمانی)

اخبار مربوط به یمانی آنقدر قوی است که برخی از علما اعتقاد به حتمی بودن آمدن او دارند.
با نگاه و بررسی اخبار، احتمال تعدد یمانی (یعنی اینکه چند نفر بدین نام باشند) می‌رود. به گمان قوی آن یمانی که روایت‌ها بدان نظر دارند و مورد اشاره آنهاست، تنها پس از نمایان شدن سفیانی خروج می‌کند.
در این باب پایه و اساس کار خود را بر برخی روایت‌ها قرار داده‌ایم. اولین آنها صحیحه‌ی یعقوب السراج (روضه‌ی کافی، ص۲۲۴، ج۲۸) است که در آن آمده است:
و شامی نمایان گردد و یمانی روی آورده و نزدیک شود و حسنی حرکت کند.
و حسنه‌ی محمد بن مسلم الثقفی (بحارالانوار، ص۱۹۱) به نقل از کمال الدین (ص۶۰۹) با سند صحیح به او که گفت: از اباعبدالله (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
پیش از قیام حضرت قائم پنج نشانه‌ی حتمی خواهد بود: یمانی…
این روایت در منابع دیگر بدون ذکر لفظ «حتمی» ذکر و روایت شده است. و همچنین از جمله آن روایت‌ها، روایت میمون البان (ص۲۰۳) به نقل از کمال الدین است که در سند راویان آن نام ابراهیم بن مهزیار آمده است…
پیش از قیام (حضرت) قائم پنج چیز خواهد بود، یمانی و…
اما در مورد عمر بن حنظله و ابراهیم بن مهزیار، برخی اعتقاد به وثاقت و مورد اطمینان بودن آنها ندارند. و در بحارالانوار (ص۲۷۵) به نقل از کتاب أمالی طوسی آمده است:
یمانی و سفیانی همانند دو اسب در حال مسابقه (باهم) اند.
که نعمانی (ص۳۰۵) این را روایت کرده است و در کتاب الغیبه شیخ طوسی (ص۲۷۱) به نقل از الفضل از سیف بن عمیره از بکر بن محمد الازدی از اباعبدالله (علیه السلام) آمده است که آن حضرت فرمود:
خروج سه نفر، یعنی، خراسانی، یمانی و سفیانی در یک سال و یک ماه و یک روز واحد است و در میان آنها هم هیچ کدام هدایت‌گرتر از پرچم یمانی نیست، چون او به سوی حق هدایت می‌کند.
نعمانی نیز مانند آن را (ص۱۷۱) به نقل از یکی از «واقفی‌ها» روایت کرده است اما روشن است که [آن واقفی] در این روایت دچار مقداری تحریف و اضافه شده است.
شیخ که خداوند او را مورد تأیید خود قرار دهد، سند این روایت را معتبر دانسته و گفته است که «با اینکه احتمال می‌رود سیف بن عمیره از گروه واقفی‌ها باشد، اما واقفی بودن او مانع معتبر بودن سند روایتش نمی شود.» اما مشکل و مسئله در روایت کردن بدون واسطه‌ی فضل از سیف است. حضور رسیدن سیف به خدمت امام رضا (علیه السلام) امری غیرممکن است چرا که او متهم به وقوف (واقفی بودن)‌(۱) است و احتمال روایت کردن فضل از سیف ضعیف است چرا که طبقه‌ی راویانی که از سیف روایت کرده‌اند دقیقاً همان طبقه‌ای است که فضل از آنها روایت کرده است. به همین جهت احتمال می‌رود که واسطه‌ای (در سند) حذف شده باشد. اما شیخ که او خود به سخنش در مورد راوی این روایت آگاهتر است، سند این روایت را معتبر دانسته است و بدون شک او بدین مسئله توجه داشته است. در پایان ما به اعتبار اینکه شیخ سند این روایت را معتبر داشته، ما هم آن را معتبر می‌شماریم.
به فرض صحت و درستی این حدیث و به فرض اینکه این حدیث گفته‌ی معصوم باشد و همچنین به فرض حتمی بودن تحقق وقوع آنچه این روایت بدان خبر داده است، برخی در مورد این قسمت از حدیث (یک سال و یک ماه و یک روز واحد) گفته‌اند که این دلیل بر تقیه است اما نگارنده علت این تقیه را نتوانسته بفهمد. نگارنده در این مورد معتقد است که این بخش از حدیث، اشاره به شتاب داشتن حوادث و پی در پی بودن دارد، به گونه‌ای که انسان گذر زمان را احساس نمی کند آن هم به گونه‌ای که خروج اینها در یک روز واحد به نظر می‌رسد. هرچند که درواقع امر در یک سال و ماه و روز واحد اتفاق نیفتد و دلیل ما مطالبی است که در کتاب الزام الناصب (ص۱۸۴) در توصیف حوادث و رویدادهای آخرالزمان آمده است:
در آن وقت یک سال همچون یک ماه است و یک ماه همچون یک روز و یک روز همچون یک ساعت…
و مسئله احساس نکردن گذر زمان در میان پیوستگی حوادثی که در حال وقوع است، مسئله‌ای است که مورد اتفاق علماست. و دلیل دیگر ما روایت «یمانی وسفیانی مانند دو اسب در حال مسابقه (با هم)اند» است.
و از جمله دلایلی که دلالت بر ظهور یمانی دارد، موثقه محمد بن مسلم در کتاب الغیبه طوسی (ص۲۷۱) است که در آن آمده است:
پیش از سفیانی، مصری و یمانی خروج می‌کنند.
اما یک مشکل در این موثقه وجود دارد و آن اینکه این حدیث از معصوم روایت نشده است. برخی گفته‌اند که این حدیث نگاه و اشاره به حوادث مصر و یمن در روزگار جمال عبدالناصر دارد. با اینکه احتمال این امر وجود دارد اما این مانع احتمالات دیگر نمی‌شود مانند احتمال اینکه حدیث این گونه خوانده شود که مصری خروج می‌کند و یمانی خروج می‌کند و مصری با مسئله قیس ارتباط دارد و (لقب) یمانی به مردی خاص در تاریخ اطلاق می‌شود یا اینکه خود یمانی (مردی منسوب به یمن) مورد بحث باشد و اگر واقعاً منظور شخصی به نام یمانی باشد، این امر اشاره به حوادث یمن در زمان عبدالناصر دارد و بدون شک این امر، مانع تعدد داشتن یمانی نمی‌شود چرا که روایت‌های بسیاری وجود دارد مبنی بر ظهور و نمایان شدن یمانی در طول فعالیت سفیانی و یا پیش از آن.
علاوه بر این، در این روایت نامی از هیچ معصومی که از آن روایت باشد نیامده است، برخی در پاسخ گفته‌اند: بی‌شک محمد بن مسلم از غیر معصوم روایت نکرده است، پس این روایت مهم از معصوم است، هرچند که او نام معصوم را ذکر نکرده است.
نگارنده، معتقد است چیزی که از قائل بودن و پذیرفتن وثاقت محمد بن مسلم فهمیده می‌شود این است که او از نسبت دادن سخن‌های دروغ به معصومین (علیهما السلام) مبراست و اینکه او در این روایت ذکر نکرده است که این روایت از معصوم است، خود اشاره‌ی روشنی است به این که، این روایت او از معصوم نیست و گرنه او نام معصوم را ذکر می‌کرد و یا شاید او فراموش کرده که این روایت را از معصوم شنیده است و شاید این گونه باشد که او این روایت را از یکی از یاران معصوم شنیده باشد و آن حدیث را در طول نشست با دوستانش به خاطر آورده باشد و آن را بدون ذکر نام معصوم بر زبان جاری ساخته باشد. نتیجه اینکه عدم ذکر وی که این روایت از معصوم است، خود دلیل بر این است که این روایت نمی‌تواند از معصوم باشد.
و از دلایل [حتمی بودن] ظهور یمانی، روایتی است در بحارالانوار (ص۲۷۵) که در آن روایت آمده است زمانی که طالب الحق خروج کرد به اباعبدالله (امام جعفر صادق (علیه السلام)) گفته شد، امیدواریم که او یمانی باشد. امام فرمود:
نه، یمانی اظهار دوستی با علی (علیه السلام) می‌کند اما این مرد از ایشان بیزاری می‌جوید.
و در بحارالانوار (ص۲۲۳) به نقل از تفسیر عیاشی در هر مرسله‌ی جابر آمده است:
مهدی و منصور از آن می‌گریزند.
یعنی از مدینه می‌گریزند در حالی که این مطلب در نسخه‌ی معتبر نعمانی ذکر نشده است و منصور همان کسی است که شیخ قمی در سفینه البحار (ج۲، ص۷۳۵) (۲) پس از نقل این خبر نعمانی که پس از این خواهد آمد، در مورد او گفته است، او کسی است که نزدیک زمان قائم (علیه السلام) از یمن خروج می‌کند.
– نعمانی (ص۲۵) با اسنادش به جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله (صلی الله علیه و آله) در کلامی منسوب به آن حضرت در زمان استقبال از هیئت‌های یمنی فرموده‌اند:
… (یمنی‌ها) مردمانی رقیق القلب‌اند. ایمانشان استوار است و منصور از آنان، او همراه با هفتاد هزار نفر خروج می‌کند. او جانشین مرا یاری می‌دهد و جانشین وصی مرا نیز یاری می‌دهد.
ابن حماد (صص۸۵-۸۸) و (کنزالعمال، ج۷) و (کورانی، ص۱۱۱) این روایت را ذکر کرده‌اند:
مهدی و منصور از آن جا (یمن) خروج می‌کنند و سفیانی سپاهیانی به تعقیب آنان می‌فرستد و آنگاه که مهدی و منصور به مکه برسند، لشکریان سفیانی بر آنان فرود می‌آیند و آن دو را در خود فرو می‌برند. (از بین می‌برند).
حنفی در کنزالعمال (ج۶، ص۶۸) و کورانی در کتابش (ص۱۱۳) روایت کرده است:
آنگاه که سفیانی بر ابقع و منصور یمانی غلبه کند، ترک‌ها و رومی‌ها خروج می‌کنند و سفیانی آنها را نیز شکست می‌دهد.
نعمانی خبرهای ضعیف زیادی را روایت کرده است که آن خبرها، یمانی را یادآور می‌شوند (ص۱۶۹) و در یک روایت ضعیف دیگری نیز نعمانی (ص۱۶۹) ذکر کرده است که [ظهور] یمانی حتمیت دارد. و در کتاب فلاح السائل تألیف ابن طاووس (ص۱۷۰) با اسنادی طولانی از عباد بن محمد مدائنی آمده است که او گفت: در مدینه نزد امام صادق (علیه السلام) رفتم… ( و این حدیث طولانی است و ادامه دارد) عرض کردم آیا پیش از آن (ظهور) نشانه‌ای خواهد بود؟ فرمود بله. علامت‌های مختلف و گوناگونی خواهد بود. عرض کردم مانند چه؟ فرمود:
خروج پرچمی از سمت مشرق و پرچمی از مغرب و فتنه‌ای که مدت زیادی بغداد را فرامی گیرد و خروج مردی از فرزندان عمویم زید در یمن و به غارت رفتن پرده بیت الله الحرام.
در کتاب الزام الناصب ضمن خطبه البیان که ضعیف السند است، آمده است:
و سپاهیان و اهل یمن به خاطر پادشاهی و حکومت با هم به جنگ و درگیری پردازند و گروهی از مردم از جنگ نجات یافته و به سمت کشتی‌ها روند. امواج دریا و جنگ به حرکت درآیند و کار مهاجرت از آن سرزمین را بر عرب‌ها دشوار سازد و میان سپاهیان رومی اختلاف و درگیری درافتد.
این مسئله از امور بسیار شگفت انگیز است؛ چرا که چنین چیزی در سال ۱۹۸۶ در عدن اتفاق افتاد اما برخی گفته‌اند که معمولاً چنین اموری رخ می‌دهد و گروهی از مردم از روی ناچاری به دریا فرار می‌کنند (پناه می‌برند تا از آنجا به جای دیگر مهاجرت کنند)، نگارنده معتقد است این سخن هم می‌تواند درست باشد و نه تنها از احتمال اولی ضعیف‌تر نیست، بلکه حتی از آن قوی‌تر هم هست؛ به ویژه که این نخستین مرتبه‌ای نیست که مطالبی را که این خطبه‌ی عجیب که متأسفانه دچار تحریف شده و سندش به دست ما نرسیده است، با حوادث بیرونی تقارن پیدا کرده و همسو می‌شود. ولی به هر حال ما نمی‌توانیم حوادثی که در مورد آینده گفته شده، معتبر دانسته و بگوییم [حال که دیگر حوادث مطرح شده در این روایت اتفاق افتاده، قطعاً] آنها هم اتفاق خواهند افتاد. با این همه پژوهشگر نمی‌تواند این روایت را نادیده بگیرد، به ویژه که بسیاری از اموری که این روایت بدان خبر داده است، روی داده است و در یکی از نسخه‌های آن در الزام الناصب (ص۱۹۴) می‌گوید: (فتنه‌ی) روی آورده؛ فتنه به سرزمین یمن و حجاز روی آورده بی‌شک فتنه (جنگ) تمامی سرزمین حجاز را فرامی گیرد به گونه‌ای که همه جا بی‌سامان می‌شود و حکومت‌ها و نظام‌ها از هم فرو می‌پاشند و مرزی میان کشورها باقی نمی‌ماند و طبیعتاً این امر، پس از جنگ جهانی روی خواهد داد و بدون شک فروپاشی حکومت وقت در شبه جزیره عربستان، از مقدمات ضروری ظهور امام زمان (علیه السلام) است.
روایت‌هایی به دست ما رسیده که متذکر یمانی شده‌اند و همزمان با نام و مطالب مربوط به او، اشاره به ظهور مردی به نام شعیب بن صالح نموده‌اند که در آن زمان در خراسان ظهور می‌کند.
این مستندها برای اثبات مسئله‌ی یمانی کفایت نمی‌کنند و ترسیم نکردن تصویر یمانی در حوادث آخرالزمان و ذکر آن، هیچ گونه خللی در ترسیم حوادث و رویدادهای آخرالزمان وارد نخواهد کرد. این در حالی است که ذکر نکردن و از سفیانی سخن نگفتن در حوادث آخر الزمان، ترسیم تصاویر رویدادهای ظهور را جداً دچار مشکل می‌سازد و بسیاری از تصاویر و صحنه‌های آخرالزمان بدون وجود سفیانی، بی‌معنا خواهد بود.
منابع اهل سنت قائل به بر افروخته شدن جنگ میان یمانی و سفیانی هستند اما منابع صحیح و درست شیعی، در این مورد سخنی نگفته‌اند بلکه تنها تأکید می‌کنند که پرچم یمانی، پرچم هدایت است. و اگر این گونه باشد که منصور، همان یمانی باشد که امام مهدی (علیه السلام) را از مدینه همراهی می‌کند، پس یمانی خروج می‌کند تا با امام دیدار کند نه اینکه با سفیانی بجنگد. تا اینجا نشانه‌های بزرگ پیش از ظهور جز فرو رفتن سرزمین بیداء و کشته شدن نفس زکیه [و صیحه آسمانی] را بیان کرده‌ایم و در اینجا متوجه می‌شویم که چرا پرچم یمانی هدایتگرترین پرچم‌ها خواهد بود چون در روایت «برای اینکه او به سوی حق راهنمایی می‌کند» این گونه آمده است که او به سوی ولایت صاحب الزمان (علیه السلام) راهنمایی می‌کند و دلیل معتبری در دست نیست که رخداد جنگ میان او و سفیانی، پیش از ظهور، را یادآور شده باشد و لذا این حالت هم احتمال دارد که اتفاق بیفتد و این امر نه تنها با مفاهیم درستی که در روایت‌های معتبر آمده، منافاتی ندارد بلکه با مفاهیم روایت‌های اهل سنت و روایت‌های ضعیف و جعلی در تعارض است که این روایت‌‌ها باعث افزایش احتمال بهتر به تصویر کشیدن آن می‌شود. علما و کارشناسان در مورد موضوع اثبات صدور روایت‌های مربوط به یمانی از معصوم مفصلاً بحث کرده‌اند. سید محسن الامین در ضمن سخنانش درباره‌ی نشانه‌های ظهور (ج۵، ص۱۰۶) گفته است:
برخی از آن نشانه‌ها مانند سفیانی و یمانی و صیحه از آسمان و… که روایت‌ها بر آن تأکید دارند، حتمیت دارد…
همچنین جناب آقای علامه شهید محمد صدر، دانشمند بزرگ، در این مورد سخن رانده است. او در کتابش به نام تاریخ الغیبه الکبری (صص ۶۳۱-۶۳۲) گفته است:
روایت‌ها… تقریباً مستفیض و بسیارند و با وجود روش سختگیرانه‌ای که ما در بررسی سندها اتخاذ نموده‌ایم، آنها برای اثبات تاریخی این مسئله مناسب و شایسته‌اند و این در حالی است که در مقابل قرینه‌ای که آن را نفی کند و خلاف آن را ثابت کند، وجود ندارد. اما چیزی که با این روایت ثابت می‌شود به طور کلی حرکت یمانی است اما صفت‌های دیگر، از جمله اینکه یمانی بر حق است از اموری است که تقریباً با سختگیری در سند ثابت نمی‌شوند… اگر این کار انجام شود، می‌توان آن را بر برخی از حرکت‌ها و جنبش‌هایی که در یمن اتفاق افتاده است حمل کرد و این گونه یمانی جزء نشانه‌هایی می‌شود که در تاریخ روی داده است.
نگارنده در مورد این سخن شهید صدر که شایسته و قابل اثبات است می‌گوید: ایشان به گفته‌های خویش آگاهترند اما در مورد این بخش در «صفات دیگر…» تمایل بیشتری به حال ثبوت عنوان اجمالی و کلی دارد تا اثبات تفاصیل و جزییات ذکر شده در روایت‌های معتبر، زیرا برای اثبات این تفاصیل و جزییات، نمی‌شود که خواستار تواتر آنها بود به سبب اینکه معمولاً طلب تواتر در هر تفصیل و جزییاتی که با آن در درگیری مستقیم نبوده و بدان مبتلا به نیستیم، امری محال است.
اما نگارنده در مورد مسئله‌ی یمانی، ادعای اثبات هیچ چیزی را ندارد. چرا که واقعیت‌ها را در برابر دیدگان خواننده قرار داده و هرچه که سندش را با یک دلیل معتبر نیاورده‌ام، از دنیای وهم و خیال سرچشمه می‌گیرد و جزء احتمالات است. اما در مورد روایت‌هایی که متعرض سندشان نشده‌ام، باید بگویم که این به خاطر دشواری بررسی و تحقیق این اسناد و بسیار وقت گیر بودن آن بوده است. و همان گونه که فهمیدیم، علما و فضلا آن گونه که در روایت‌های فقهی به تحقیق و بررسی پرداخته‌اند در مورد اسناد این روایت‌ها تحقیق و بررسی کافی نکرده‌اند و این گونه بوده است که روایت‌های فقهی از شک و شبهه پاک شده‌اند. در پایان نگارنده می‌گوید که اگر علما و دانشمندان در مورد وثاقت و مورد اطمینان بودن ابن حنظله اختلاف نظر نداشتند، ما مدعی اثبات و صحیح بودن همه روایت‌های مربوط به یمنی می‌شدیم و تنها خداوند آگاه حقیقت همه امور است.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ واقفی‌ها امام موسی کاظم (علیه السلام) را آخرین امام و مهدی امت می‌دانستند پس دلیلی ندارد که ایشان اعتقادی به امام رضا (علیه السلام) داشته باشد.(م)
۲٫ ظاهراً شیخ قمی این مطلب را از کتاب بحارالانوار، ج۳۶ نقل کرده است.

منبع مقاله :
فقیه، محمد، (۱۳۸۷)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

(پیامد ها و دستاورد های حکومت مهدوی)

در حکومت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اهداف، واقعی و اصیل هستند که ریشه در عمق وجدان‌های بشر دارند و همگان در آرزوی رسیدن به آن‌ها بوده‌اند. برنامه‌ها نیز بر اساس تعالیم قرآن و سنّت معصومان تنظیم شده و در تمام بخش‌ها ضمانت اجرائی برای آن‌ها وجود دارد؛ بنابراین دستاوردهای این انقلاب عظیم، بسیار چشمگیر و قابل توجه است. در یک جمله باید گفت: دستاوردهای حکومت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پاسخ گوی تمام نیازهای معنوی و مادی بشر است که خداوند متعال در وجود انسان به امانت نهاده است.

افراد و جمعیت‌ها پیش از آن که به حکومت برسند و قدرت را به دست گیرند، آرمان‌هایی را برای حکومت خود بیان می‌کنند و چه بسا برای رسیدن به آن اهداف، برنامه‌های خود را نیز اعلام می‌نمایند؛ امّا معمولاً پس از رسیدن به قدرت و گذشت زمان، در اهداف خود ناکام مانده و گاهی از آنچه گفته بودند، عدول می‌کنند و یا به کلّی آن ایده‌ها و اهداف مطرح شده را فراموش می‌کنند.
دست نیافتن به آرزوها و اهداف از پیش تعیین شده، یا به آن علت است که «هدف‌ها» واقعی و اصولی نبوده یا آن که برنامه‌های حکومت برای رسیدن به هدف‌ها، برنامه جامع و کاملی نبوده است و در بسیاری از موارد نیز سبب ناکامی، عدم لیاقت مجریان بوده است.

در اینجا با توجه به روایات برخی از این دستاوردها را بیان می‌کنیم:

۱٫ عدالت فراگیر

در روایات فراوان، مهم‌ترین ره آورد قیام و انقلاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پر شدن جهان از عدالت و دادگری شمرده شده است که در بخش اهداف حکومت درباره آن سخن گفتیم. اما در این بخش بر آن حقیقت یاد شده، این واقعیت را می‌افزاییم که در حاکمیت قائم آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) عدالت در همه سطوح جامعه به صورت یک جریان جاری در تمام مویرگ‌های اجتماع در می‌آید و هیچ نهاد و مجموعه کوچک یا بزرگی نمی‌ماند، مگر اینکه عدالت در آن حاکم خواهد شد و روابط افراد با یکدیگر بر اساس آن پی ریزی خواهد گشت.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود:
به خدا قسم! عدالت [مهدی] را در خانه‌های مردم خواهد برد، آنچنان که سرما و گرما به درون خانه‌ها نفوذ می‌کند. (۱)
اینکه خانه که کوچک‌ترین نهاد جامعه است به کانون عدالت تبدیل می‌شود و روابط افراد خانواده با یک دیگر عادلانه می‌شود، حکایت از آن دارد که حکومت جهانی و عدل گستر مهدوی، نه با ابزار زور و قانون، بلکه بر اساس یک تربیت قرآنی که به عدالت و احسان فرمان می‌دهد (۲)، افراد را پرورش می‌دهد. در فضایی این چنین همگان به حکم وظیفه انسانی و الهی خود، حقوق دیگران را – گرچه از نظر رتبه و مقام، جایگاهی نداشته باشند – محترم می‌شمارند.
در جامعه موعود مهدوی، عدالت، یک جریان فرهنگی اصیل و با پشتوانه قرآنی و حکومتی است که تخلّف از آن تنها توسط معدودی از افراد صورت می‌گیرد که خود محور و منفعت طلب بوده و به دور از تعالیم قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) پرورش یافته‌اند. حکومت عادل نیز با آن‌ها برخورد جدّی می‌کند و اجازه رشد و نموّ به آن‌ها نمی‌دهد به ویژه از نفوذ آن‌ها به سطوح حاکمیت جلوگیری می‌کند.
آری؛ عدالتی چنین فراگیر و همگانی ره‌آورد حکومت مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و بدین سان عالی‌ترین هدف انقلاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پر کردن عالم از عدل و داد بوده است به شکل کامل تحقق خواهد یافت. آن هم نه فقط عدالت اجتماعی؛ بلکه عدالت در همه ابعاد انسانی محقق می‌شود و ظلم و ستم و حق کشی در همه زوایای جامعه حتی در روابط اعضای خانواده با یکدیگر از بین خواهد رفت.

۲٫ رشد فکری و اخلاقی و ایمانی

در بخش قبل آمد که فراگیر شدن عدالت در جامعه به سبب تربیت صحیح افراد و رواج فرهنگ قرآن و عترت در جامعه است. در روایات ما به رشد فکری و اخلاقی و ایمانی مردم در حاکمیت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح شده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
وقتی قائم ما قیام کند دست [عنایت] خویش بر سر بندگان خدا نهد و به برکت آن، عقل و خرد آن‌ها به کمال رسد. (۳)
همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها به دنبال کمال عقل انسان، به دست می‌آید؛ زیرا عقل، پیامبر درونی انسان است که در صورت حاکم بودن آن بر کشور جسم و جان، آدمی به سوی صلاح و درستی خواهد رفت و مسیر بندگی پروردگار و نیل به سعادت، هموار خواهد شد.
از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی عقل پرسیدند؛ فرمود:
عقل، آن [حقیقتی] است که به سبب آن، خداوند عبادت می‌شود و به [راهنمایی] آن، بهشت به دست می‌آید. (۴)
آری؛ امروز می‌بینیم که در جامعه بدون امام، شهوات بر عقل، غلبه دارد و نفس سرکش، یگانه فرمانروای افراد و گروه‌ها و احزاب است. پیامد این وضعیت، پایمال شدن حقوق انسان‌ها و فراموش شدن ارزش‌های الهی است؛ ولی در جامعه موعود و در سایه فرمانروایی حجّت خدا که عقل کلّ است، عقول انسان‌ها، میدان دار و سکّان دار تصمیم و اقدام خواهد بود. بدیهی است که عقلِ به کمال رسیده، جز به خوبی و زیبایی فرمان نمی‌دهد.

۳٫ اتحاد و همدلی

طبق روایات، جمعیتی که تحت حاکمیت جهانی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سر می‌برند، با هم متّحد و صمیمی خواهند بود و در زمان برپایی دولت مهدوی، جایی برای کینه و دشمنی در دل‌های بندگان خدا نخواهد ماند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
وَلَو قَد قامَ قائمُنا … لَذَهَبتِ الشَّحناءُ مِن قُلُوبِ العِبادِ …؛
وقتی قائم ما قیام کند، کینه از دل‌های بندگان برود.
در آن زمان، دیگر بهانه‌ای برای کینه توزی نیست؛ زیرا روزگار عدل و دادگری است و حقی از کسی ضایع نمی‌شود و روزگار خردورزی و تعقّل است نه عقل ستیزی و شهوت پرستی. (۵) بنابراین زمینه‌ای برای دشمنی و کینه جویی باقی نمی‌ماند؛ از این رو دل‌های مردم که تا پیش از این، پراکنده و دور از هم بود، انس و الفت می‌یابد و همگان به برادری قرآنی باز می‌گردند (۶) و با یکدیگر همدل و مهربان می‌شوند.
امام صادق (علیه السلام) در وصف روزگار سبز مهدوی فرمود:
[در آن ایام] خداوند وحدت و اُلفت بین قلوب پریشان و پراکنده برقرار کند. (۷)
اگر دست خدا در کار است، دیگر عجیب نیست که این همدلی و صمیمیت به جایی رسد که تصور آن در دنیای کنونی که بحران تضادها و کشمکش‌های مادّی به اوج خود رسیده است، دشوار باشد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
وقتی قائم ما قیام کند، دوستی واقعی و صمیمیت حقیقی بیان می‌شود. هر نیازمندی دست می‌برد و از جیب برادر ایمانی‌اش به مقدار نیاز بر می‌دارد و برادرش او را منع نمی‌کند. (۸)

۴٫ سلامت جسمی و روانی

یکی از مشکلات بشر امروز، بروز بیماری‌های سخت و غیر قابل علاج است و محصول عوامل گوناگون از جمله آلودگی محیط زیست به سبب به کارگیری وسایل و سلاح‌های شیمیایی، اتمی و میکروبی است. همچنین روابط نامشروع انسان‌ها با یکدیگر و نیز از بین بردن جنگل‌ها و آب‌های دریا از دیگر عوامل ظهور بیماری‌هایی مانند جذام، طاعون، فلج، سکته و ده‌ها بیماری دیگر است که بهداشت و درمان پیشرفته امروزی نیز قادر به معالجه آن‌ها نیست. بر بیماری‌های جسمی باید فهرست بلندی از امراض روحی و روانی را نیز افزود که زندگی را برای مردم جهان، تلخ و غیر قابل تحمل کرده است که این نیز به سبب روابط غلط حاکم بر جهان و انسان‌هاست.
در دولت کریمه مهدوی که روزگار عدالت گستری و حکومت فضیلت‌ها و زیبایی‌هاست و روابط بر اساس برادری و برابری شکل می‌گیرد، بیماری‌های جسمی و روانی انسان از بین می‌رود و قوای بدنی و روحی انسان به طور شگفت انگیزی قوی و نیرومند می‌شود.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قائم قیام کند، خداوند بیماری‌ها را از مؤمنان دور می‌سازد و تندرستی را به آنان باز می‌گرداند. (۹)
در دولت آن سرور که دانش به گونه‌ای شگفت پیشرفت می‌کند، هیچ بیماری ناعلاجی نمی‌ماند و بهداشت و طبّ، رشد چشم گیری خواهد داشت. نیز به برکت وجود حضرت، بسیاری از بیماران شفا خواهند یافت.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
هر کس قائم اهل بیت مرا درک کند، اگر به بیماری دچار باشد، شفا می‌یابد و چنانچه دچار ناتوانی باشد، توانا و نیرومند می‌شود. (۱۰)

۵٫ خیر و برکت فراوان

از دستاوردهای بزرگ حکومت قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خیر و برکت فراوان و بی سابقه است. در بهار دولت او همه جا سبز و خرم شده، نشاط و حیات می‌یابد. آسمان می‌بارد و زمین می‌رویاند و برکات الهی سرشار و بی شمار می‌شوند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
… خداوند به سبب او [امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)] برکات آسمان‌ها و زمین را جاری می‌کند. [در ایام دولت او] آسمان می‌بارد و زمین، دانه می‌دهد. (۱۱)
در سایه حکومت آن حضرت، کویری نمی‌ماند و همه زمین‌ها جامه حیات و شادابی به تن می‌کند. این تحول چشمگیر و فراوانی بی نظیر به آن دلیل است که روزگار مهدی، زمان جوانه زدن نهال پاکی و تقوا و شکوفایی گل‌های ایمان است و مردم در همه اصناف و اقشار تحت تربیت الهی قرار گرفته، روابط خود را بر اساس ارزش‌های خدایی انجام می‌دهند. خداوند نیز وعده فرموده است که چنین محیط پاکی را از برکات و خیرات، سیراب کند.
قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ)
اگر مردم شهرها ایمان آورده، تقوا پیشه می‌کردند [درهای] برکات آسمان و زمین را به رویشان باز می‌کردیم. (۱۲)

۶٫ ریشه کن شدن فقر

وقتی همه منابع زمینی برای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آشکار شود و برکات آسمان و زمین بر مردم زمان او بی دریغ جریان یابد و به عدالت تقسیم گردد، جایی برای فقر و تهیدستی نمی‌ماند و بشریت در دولت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای همیشه از چنگال فقر و نداری رها می‌شود. (۱۳)
در روزگار او روابط اقتصادی بر اساس برادری و برابری شکل می‌گیرد و اصل سودجویی و منفعت طلبی شخصی، جای خود را به حسّ دلسوزی و غمخواری و مواسات با برادران دینی می‌دهد. در این حال، همه به یکدیگر به عنوان اعضای یک خانواده می‌نگرند و بوی یگانگی و یکرنگی در همه جا به مشام می‌رسد.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
… [امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)] هر سال دو بار به مردم می‌بخشد و در هر ماه دو بار به آن‌ها روزی [و نیاز زندگی] عطا می‌کند و [در این کار] به مساوات بین مردم عمل می‌نماید، تا اینکه [چنان مردم بی نیاز می‌شوند که] هیچ کس نیازمند به زکات پیدا نمی‌شود …! (۱۴)
از روایات استفاده می‌شود که عدم نیازمندی مردم به سبب روحیه قناعت و بی نیازی روحی است. به بیان دیگر پیش از آنکه مردم از بیرون، صاحب مال فراوان شوند و بی نیاز گردند، روح بی نیازی، از درون در آن‌ها پیدا می‌شود و به آنچه خداوند از فضل خویش به آن‌ها عطا کرده، راضی و خشنود می‌شوند و چشمی به اموال دیگران نمی‌دوزند.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در توصیف روزگار دولت مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده است:
… خداوند [روح] بی نیازی را در دل‌های بندگان قرار می‌دهد. (۱۵)
این، در حالی است که پیش از ظهور روحیه آزمندی و زیاده طلبی عامل مؤثری در رقابت‌های غلط و انباشتن اموال بر روی هم و انفاق نکردن آن‌ها بوده است.
خلاصه اینکه در زمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بی نیازی از بیرون و درون خواهد بود. از سویی ثروت سرشار به عدالت تقسیم می‌شود و از سوی دیگر قناعت، ویژگی اخلاقی مردمان می‌شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از اینکه درباره بخشش امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مردم احادیثی فرموده است، می‌افزاید:
خداوند، دل‌های امت محمّد را از بی نیازی پُر می‌کند و عدالت مهدوی همه آن‌ها را در بر می‌گیرد؛ به گونه‌ای که او [حضرت مهدی] امر می‌کند تا ندا دهنده‌ای اعلام کند، چه کسی نیازمند مال است؟» پس کسی از میان مردم برنخیزد، مگر یک نفر.
پس امام [به او] می‌فرماید: «نزد خزانه دار برو و به او بگو: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به تو فرمان می‌دهد که به من مال بدهی». پس خزانه دار به او می‌گوید: «جامه‌ات را بیاور»، تا اینکه وسط جامه‌اش را پُر می‌کند و چون آن را بر دوش می‌کشد، پشیمان می‌شود و می‌گوید: «چرا در میان امت محمد من از همه حریص‌تر باشم؟» … پس مال را بر می‌گرداند؛ ولی از او قبول نمی‌شود و به او گفته می‌شود: «ما آنچه عطا کردیم باز پس نمی‌گیریم». (۱۶)

۷٫ حاکمیت اسلام و نابودی کفر

قرآن کریم در سه مورد وعده داده است که خداوند متعال، دین مقدس اسلام را جهان گیر خواهد کرد:
(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ …) (۱۷)
او خدایی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن دین را بر همه ادیان پیروز کند.
شکی نیست که وعده خداوند انجام شدنی و تخلف ناپذیر است؛ چنانکه قرآن فرموده است:
(… إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ
). (۱۸)
ولی روشن است که با وجود همه مجاهدت‌ها و تلاش‌های بی دریغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای خدا (علیهم السلام) تاکنون چنین رویداد مبارکی به وقوع نپیوسته است (۱۹) و همه مسلمانان امید دارند که این روزگار فرا رسد. البتّه این آرزویی حقیقی است که ریشه در بیانات پیشوایان معصوم دارد.
بنابراین در سایه حاکمیت آن حجت پروردگار بانگ «اشهد ان لا اله الّا الله» که پرچم توحید است و نوای «اشهد ان محمّداً رسول الله» که علم اسلام است، همه جا را فرا خواهد گرفت و اثری از شرک و کفر باقی نخواهد ماند.
امام باقر (علیه السلام) در توضیح آیه (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه …) (۲۰) فرمود:
تأویل (۲۱) این آیه هنوز نیامده است. هرگاه قائم ما قیام کند آن کس که زمان او را دریابد، تأویل این آیه را خواهد دید. هر آینه [در آن زمان] دین محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به هر کجا که شب می‌رسد، خواهد رسید [و عالم گیر خواهد شد] به گونه‌ای که بر سطح زمین، اثری از شرک نخواهد ماند، همان گونه که خداوند فرموده [و وعده داده] است. (۲۲)
البتّه این جهان شمولی اسلام، به سبب حقّانیت و واقعیت «اسلام» است که در روزگار مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر چه بیشتر و بهتر آشکار خواهد شد و همگان را به خود جلب خواهد کرد، مگر آنانکه از روی عِناد و سرکشی، سر به طغیان بردارند که با شمشیر عدل مهدوی که دست انتقام پروردگار است، رو به رو خواهند شد.
آخرین نکته در این بخش، آن است که این وحدت عقیدتی که در پرتو حکومت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دست می‌آید، زمینه بسیار مناسبی برای تشکیل جامعه واحد جهانی است. جهان به دنبال همین اتحاد و یگانگی در اعتقاد، به یک قانون و نظام توحیدی تن می‌دهد و آن را می‌پذیرد. سپس در سایه آن، روابط فردی و اجتماعی خود را بر اساس معیارهایی که از یک عقیده و مرام گرفته شده است، تنظیم می‌کند. طبق این بیان، وحدتِ عقیدتی و جمع شدن همه مردم در زیر یک پرچم و دینِ واحد، یک ضرورت و نیاز جدی است که در حکومت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاصل خواهد شد.

۸٫ امنیّت عمومی

در حاکمیت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که دوران فراگیری همه خوبی‌ها در همه عرصه‌های زندگی است، امنیّت که از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی و از عالی‌ترین آرزوهای انسان است، به دست می‌آید.
وقتی مردم از عقیده و مرامی واحد پیروی کنند و در روابط اجتماعی خود به اصول بلند اخلاقی پای بند باشند و عدالت در تمام مویرگ‌های حیات فردی و جمعی بشر جاری شود، بهانه‌ای برای ناامنی و ترس در هیچ بخشی از زندگی باقی نمی‌ماند. در جامعه‌ای که هر کسی به حقوق الهی و انسانی خود می‌رسد و با تجاوز و حق کُشی – گرچه در طبقات حاکمان و در کمترین مقدار آن باشد – برخورد قانونی می‌شود، امنیّت عمومی و اجتماعی شکل می‌گیرد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
به دست ما [و در حکومت ما] روزگار سختی‌ها سپری می‌شود… چون قائم ما قیام کند، کینه‌ها از دل‌ها بیرون رود، حیوانات نیز با هم سازگاری کنند. [در آن روزگار، چنان محیط امنی ایجاد شود] که زن، با همه زیب و زیور خود، از عراق تا شام برود … و چیزی او را نترساند. (۲۳)
البتّه برای ما که در روزگار بی عدالتی‌ها و آزمندی‌ها و کینه توزی‌ها بسر می‌بریم، تصور چنان دورانِ سبزی، بسیار دشوار است؛ ولی چنانکه گفته شد، اگر به عوامل آن همه بدی و زشتی بنگریم و بیندیشیم که این عوامل در حاکمیت حکومت حق، ریشه کن خواهد شد، خواهیم دانست که وعده الهی در تحقق جامعه امن و آرام، حتمی است.
خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند … وعده داده است که به یقین در روی زمین، ایشان را خلیفه [و حاکم] کند … و پس از اینکه در ترس و نگرانی قرار داشتند، امنیّت و آرامش را به ایشان عطا فرماید … (۲۴)
امام صادق (علیه السلام) در معنای این آیه فرمود:
این آیه، درباره قائم و یارانش نازل شده است. (۲۵)

۹٫ گسترش دانش

در دوران حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسرار علمی فراوان در علوم اسلامی و انسانی آشکار می‌شود و دانش بشری به گونه‌ای غیر قابل تصوّر توسعه می‌یابد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
علم و دانش، بیست و هفت حرف است و همه آنچه پیامبران آورده‌اند، تنها دو حرف آن است و مردم تاکنون جز با آن دو حرف آشنایی ندارند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورده و در میان مردم گسترش دهد و آن دو حرف را نیز به آن‌ها ضمیمه ساخته و مجموع بیست و هفت حرف را منتشر می‌کند. (۲۶)
بدیهی است که در این شرایط، رشد و توسعه علمی در همه زمینه‌ها برای انسان روی می‌دهد. در روایات متعدد، اشاراتی آمده است که نشان می‌دهد فاصله دانش صنعتی در آن زمان، با صنعت کنونی، بسیار زیاد خواهد بود؛ (۲۷) همان گونه که صنعت کنونی با قرن‌های پیشین تفاوت چشمگیری دارد.
در اینجا به بعضی از روایات اشاره می‌کنیم:
امام صادق (علیه السلام) درباره چگونگی ارتباطات در حکومت امام مهدی فرمود:
در روزگار قائم (علیه السلام) مؤمن در مشرق زمین، برادرش را که در مغرب زمین است می‌بیند … . (۲۸)
نیز فرمود:
هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند، قدرت شنوایی و بینایی شیعیان ما را افزایش می‌دهد؛ به گونه‌ای که آن حضرت از فاصله یک برید [چهار فرسنگ] با شیعیان خود سخن می‌گوید و آنان سخن او را می‌شنوند و او را می‌بینند؛ در حالی که او در جایگاه خود قرار دارد. (۲۹)
درباره میزان آگاهی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از احوال مردم به عنوان رئیس حکومت و مرکز تصمیم گیری و فرماندهی، در روایت آمده است:
اگر کسی در خانه خودش سخنی بگوید، بیم آن دارد که مبادا دیوارهای خانه‌اش گزارش دهند. (۳۰)
با توجه به وسایل پیشرفته ارتباطی، درک این روایات آسان‌تر است؛ ولی معلوم نیست که آیا همین وسائل به صورت پیشرفته‌تر به کار گرفته می‌شود یا سیستم دیگری که پیچیدگی بیشتری دارد، جایگزین وسائل امروزی خواهد شد.

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

۱٫ فصل نامه انتظار موعود، شماره ۸ و ۹ و ۱۳٫
۲٫ سیمای آفتاب، حبیب اله طاهری.
۳٫ عصر زندگی، محمد حکیمی.
۴٫ تاریخ ما بعدالظهور، سید محمد صدر.
۵٫ چشم‌اندازی به حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نجم الدین طبسی.
۶٫ منتخب الاثر، لطف ا… صافی گلپایگانی.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ همان، ح ۱۳۱، ص ۳۶۲٫
۲٫ قرآن می‌فرماید: (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان؛ به راستی که خداوند به عدالت و نیکوکاری فرمان می‌دهد) (سوره نحل، آیه ۹۰).
۳٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ح ۷۱، ص ۳۳۶٫
۴٫ کافی، ج ۱، کتاب العقل و الجهل، ح ۳، ص ۱۱٫
۵٫ در دو بخش قبلی به تفصیل درباره عدالت دوران امام مهدی (علیه السلام) و کمال عقلی مردم در آن روزگار، سخن گفته شد.
۶٫ اشاره به آیه‌ی «انما المؤمنون اخوه …، همانا مؤمنان با یک دیگر برادرند …» (سوره حجرات، آیه ۱۰)
۷٫ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، باب ۵۵، ح ۷، ص ۵۴۸٫
۸٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ح ۱۶۴، ص ۳۷۲٫
۹٫ همان، ح ۱۳۸، ص ۳۶۴٫
۱۰٫ همان، ح ۶۸، ص ۳۳۵٫
۱۱٫ الغیبه طوسی، ح ۱۴۹، ص ۱۸۸٫
۱۲٫ سوره اعراف، آیه ۹۶٫
۱۳٫ ر.ک: منتخب الاثر، فصل ۷، باب ۳، ۴، ص ۵۸۹-۵۹۳٫
۱۴٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ح ۲۱۲، ص ۳۹۰٫
۱۵٫ همان، ج ۵۱، ح ۳۷، ص ۸۴٫
۱۶٫ همان، ح ۳۸، ص ۹۲٫
۱۷٫ سوره توبه، آیه ۳۳؛ سوره فتح، آیه ۲۸؛ سوره صف، آیه ۹٫
۱۸٫ سوره آل عمران، آیه ۹٫
۱۹٫ این سخن، نه یک ادعا، بلکه یک واقعیت تاریخی است که مفسران بزرگ از شیعه و سنی از آن سخن گفته‌اند؛ مثل فخر رازی در التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۴۰؛ قرطبی در تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۲۱؛ طبرسی در مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۵٫
۲۰٫ «و با آنان [مشرکان] بجنگید، تا اینکه [در زمین] فتنه و فسادی نماند و آیین همه، دین خدا شود.» (سوره انفال، آیه ۳۹).
۲۱٫ برای تأویل، معانی مختلفی گفته‌اند که یکی از آن‌ها معانی موجود در آیات است.
۲۲٫ بحارالانوار، ج ۵۱، ح ۴۱، ص ۵۵٫
۲۳٫ خصال، باب اربعمائه، ح ۱۰، ص ۶۸۵٫
۲۴٫ سوره نور، آیه ۵۵٫
۲۵٫ الغیبه نعمانی، ح ۳۵، ص ۲۴۰٫
۲۶٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ح ۷۳، ص ۳۳۶٫
۲۷٫ البته ممکن است که روایات مذکور، به اعجاز هم اشاره داشته باشد.
۲۸٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ح ۲۱۳، ص ۳۹۱٫
۲۹٫ همان، ح ۷۲، ص ۳۳۶٫
۳۰٫ همان، ح ۲۱۲، ص ۳۹۰٫

منبع مقاله :
نگین آفرینش (۱) (درسنامه دوره عمومی معارف مهدویت)، مؤلفان: محمدامین بالادستیان، محمدمهدی حائری پور و مهدی یوسفیان، ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ ۶۴، اسفند ۱۳۹۳

(علایم ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف)

وقت ظهور آن حضرت براى هیچ کس جز خداوند متعال معلوم نیست و کسانى که وقت ظهور را تعیین مى کنند، دروغگو شمرده شده اند ولى علایم و نشانه هاى بسیارى براى ظهور آن حضرت در کتابهاى حدیث ثبت شده است که ذکر تمام آنها از حوصله این مجموعه خارج است .

علایم ظهور به دو دسته کلى تقسیم مى شوند  علایم حتمى و علایم غیر حتمى چنانکه فضیل بن یسار از امام باقر ع روایت کرده است که آن حضرت فرمود:

نشانه هاى ظهور دو دسته هستند  یکى نشانه هاى حتمى و دیگرنشانه هاى غیر حتمى، خروج سفیانى از نشانه هاى حتمى است که راهى جز آن نیست.
منظور از علایم حتمى آن است که به هیچ قید و شرطى مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود مقصود از علایم غیر حتمى آن است که حوادثى به طور مطلق و حتم از نشانه هاى ظهور نیست بلکه مشروط به شرطى است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمى یابد.
اما علایم غیر حتمى بسیارند که به یک روایت از امام صادق ع اکتفا مى کنیم که در این روایت چنان روى علایم و مفاسد انگشت گذارده شده که گویى این پیشگویى مربوط به ۱۳ یا ۱۴ قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مى بینیم، قبول مى کنیم که به راستى معجزه آساست .
امام صادق ع در این روایت به ۱۱۹ نشانه و علامت از علایم ظهور اشاره مى کند ما در اینجا فقط به ذکر برخى از آن مواد ۱۱۹ گانه اشاره مى نماییم.
حضرت صادق ع به یکى از یارانش فرمود:

۱ ـ هرگاه دیدى که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند

۲ ـ دیدى که ظلم وستم فراگیر شده است
۳ ـ و دیدى که قرآن فرسوده و بدعت هایى از روى هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است
۴ ـ و دیدى که دین خدا(عملا) تو خالى شده و همانند ظرفى آن را واژگون سازند
۵ ـ و دیدى که کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند
۶ ـ ودیدى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند
۷ ـ و دیدى که شخص بدکار دروغ مى گوید و کسى دروغ و نسبت نارواى او را ردّ نمى کند
۸ ـ و دیدى که بچه ها به بزرگان احترام نمى گذارند
۹ ـ و دیدى که قطع پیوند خویشاوندى شود
۱۰ ـو دیدى که بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش بر او نگردد
۱۱ ـ و دیدى که نوجوانان پسر همان کنند که زنان مى کنند
۱۲ ـ و دیدى که زنان با زنان ازدواج کنند
۱۳ ـ و دیدى که انسانها اموال خود را به غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود
۱۴ ـ و دیدى که افراد با کار و تلاش نامناسب مؤمن به خدا پناه مى برند
۱۵ ـ و دیدى که مدّاحى دروغین از اشخاص زیاد مى شود
۱۶ ـ و دیدى که همسایه همسایه خود را اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود
۱۷ ـ و دیدى که کافر به خاطر سختى مؤمن شاد است
۱۸ ـ و دیدى که شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداى متعال نمى ترسند
۱۹ ـ و دیدى کسى که امر به معروف مى کند، خوار و ذلیل است
۲۰ ـ ودیدى که آدم بدکار در آنچه خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است
۲۱ ـ و دیدى که اهل قرآن و دوستان آنها خوارند
۲۲ ـ و دیدى که مردم به شهادت و گواهى ناحق اعتماد مى کنند
۲۳ ـ و دیدى که جرأت بر گناه آشکار شود و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد
۲۴ ـ و دیدى که مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش
۲۵ ـ و دیدى که والیان در قضاوت رشوه بگیرند
۲۶ ـ و دیدى که پستهاى مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگى
۲۷ ـ و دیدى که مردم را از روى تهمت و یا سوء ظن بکشند
۲۸ ـ و دیدى که شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است
۲۹ ـ و دیدى که همسایه از ترس زبان به همسایه احترام مى گذارد
۳۰ ـ و دیدى که حدود الهى تعطیل مى شود و طبق هوى و هوس عمل مى شود
۳۱ ـ و دیدى که معاش انسان از کم فروشى به دست مى آید
۳۲ ـ و دیدى که مرد به خاطر دنیایش ریاست مى کند
۳۳ ـ و دیدى که نماز را سبک شمارند
۳۴ ـ و دیدى انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است
۳۵ ـ ودیدى که دلهاى مردم سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا برایشان گران است
۳۶ ـ و دیدى که بر سر کسبهاى حرام آشکارا رقابت مى کنند
۳۷ ـ و دیدى نماز خوان براى خود نمایى نماز مى خواند
۳۸ ـ و دیدى مردم در اطراف قدرتمندانند
۳۹ ـ و دیدى طالب حلال سرزنش و مذمت مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد
۴۰ ـ و دیدى در مکه و مدینه کارهایى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند و هیچ کس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود
۴۱ ـ و دیدى که به فقیر چیزى دهند که به او بخندند ولى در غیر خدا ترحّم است
۴۲ ـ و دیدى که مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند
۴۳ ـ و دیدى که عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند بلکه نزد فرزند از همه بدترند
۴۴ ـ و دیدى که پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد
۴۵ ـ و دیدى که اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى، کم فروشى و زشتى انجام نداده، ناراحت است
۴۶ ـ و دیدى که قدرتمندان غذاى عمومى مردم را احتکار کنند
۴۷ ـ و دیدى که اموال خویشان پیامبر ص (خمس) در راه باطل تقسیم مى گردد و با آن قمار بازى و شرابخورى شود
۴۸ ـ و دیدى که همّ و هدف مردم شکمشان و شهوتشان است
۴۹ ـ و دیدى که صدقه را با وساطت دیگران و بدون رضاى خداوند و به خاطر در خواست مردم بدهند
۵۰ ـ و دیدى که نشانه هاى برجسته حق ویران شده است، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد.


(شباهت امام مهدی عجل الله التعالی الفرج الشریف به حضرت داوود علیه السلام)

کیال المکارم فى فوائد الدعاء للقائم” یکى از کتاب هاى ارزشمند شیعه، نوشته آیت‏ اللّه‏ سیدمحمدتقى موسوى اصفهانى(۱۳۴۸ ـ ۱۳۰۱ق) است که به قصد اداء حق حضرت بقیه‏اللّه عجل الله التعالی الفرج الشریف که حقش بر گردن ما افزون‏تر از همه مردم است، احسانش بیشتر و بهتر از همه شامل حال خلق مى‏ شود و نعمت ها و منت ها بر ما دارد، به رشته تحریر درآمده است.
اصل کتاب به زبان عربى است و مؤلف در مقدمه مى ‏نویسد:

“چون ما نمی ‏توانیم حقوق آن حضرت عجل الله التعالی الفرج الشریف را ادا نماییم و شکر وجود و فیوضاتش را آن طور که شایسته است، بجا آوریم بر ما واجب است آن مقدار از اداى حقوق آن حضرت را که از دستمان ساخته است، انجام دهیم. . . بهترین امور در زمان غیبت آن حضرت عجل الله التعالی الفرج الشریف، انتظار فرج آن بزرگوار و دعا براى تعجیل فرج او و اهتمام به آنچه مایه خشنودى آن جناب و مقرب شدن در آستان اوست، می ‏باشد.”

شباهت به داوود نبی علیه السلام

حضرت داوود علیه السلام را خداوند در زمین خلیفه ساخت و فرمود: ای داوود ما تو را در زمین خلافت دادیم. حضرت مهدی عجل الله التعالی الفرج الشریف را نیز خداوند خلیفه خود در زمین نمود و فرمود: آیا چه کسی جز خداوند دعای مضطر را به اجابت می رساند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد.

حضرت داوود علیه السلام خداوند آهن را برایش نرم کرد که در قرآن آمده و آهن را برایش نرم ساختیم. امام مهدی عجل الله تعالی فرج الشریف نیز خداوند آهن را برایش نرم کرده است. حضرت داوود علیه السلامسنگ با او سخن گفت و صدا زد: ای داوود مرا بگیر و جالوت را با من به قتل برسان. امام مهدی عجل الله التعالی الفرج الشریف نیز علم و شمشیرش او را صدا می کنند و می گویند: این ولی خدا خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

در روایت آمده است: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامی که کافری زیر آن پنهان می شود مومن را صدا می زند و می گوید: این مومن زیر من کافری است او را بکش. پس مومن می آید و کافر را می کشد.

حضرت داوود علیه السلام جالوت را کشت. قائم نیز دجال که از جالوت بدتر است را می کشد. حضرت داوود علیه السلام به الهام در میان مردم حکم می کرد. حضرت مهدی عجل الله التعالی الفرج الشریف به حکم داوود قضاوت خواهد کرد و از بینه و شاهد نمی پرسد و نیازی به آن ندارد.

حضرت داوود علیه السلام نوشته ای از آسمان بر او نازل شد که مهری از طلا بر آن بود، در آن نوشته سیزده مساله بود. حضرت مهدی عجل الله التعالی الفرج الشریف نیز نوشته ای با مهر طلایی به همراه دارد که در کمال الدین از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: گویی قائم را بر منبر کوفه می نگرم که یارانش ۳۱۳ تن به عدد اصحاب بدر پیرامونش هستند و آنهایند صاحبان پرچم ها و آنهایند حکمروایان الهی در زمینش بر خلایقش، تا اینکه از قبای خود نوشته ای بیرون آورد که با مهری زرین ممهور باشد.

پیمانی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، پس مانند گوسفندان بی زبان از دور و برش پراکنده می شوند و کسی از آنها باقی نمی ماند مگر وزیر و یازده نقیب، چنانکه با موسی بن عمران باقی ماندند، پس در زمین می گردند ولی راهی جز او نمی یابند پس به خدمتش باز می گردند.

(گونه شناسی دشمنان مهدویت)

از ابتدای آفرینش آدم، تقابل حق و باطل و نبرد خیر و شرّ وجود داشته است. شیطان به عنوان مظهر کامل بدی و شرّ، پیوسته با سعادت و کمال آدم، مخالفت کرده، برای سقوط نسل بشر تمام تلاش خود را به کار بسته است. سلسله نورانی انبیا و اولیای خدا پیوسته در برابر خود، با صفوفی از شیاطین روبه رو بوده اند که در راه اهداف الهی سنگ اندازی و مانع تراشی کرده اند. این جنگ و ستیز در دوره غیبت امام عصر علیه السّلام نیز با قوت بیشتر و البته با طرح ها و روش های پیچیده تری ادامه یافته است و تا روزگار ظهور در قالب دجّال ها و سفیانی خواهد بود.

رگ رگ است این آب شیرین آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور

مهدی ستیزی جریانِ شیطانی مبارزه با فرهنگ ناب مهدویت و انتظار، با به کارگیری انواع ابزارها در پی نابود کردن حقیقت مهدویت یا ضربه زدن و مخدوش کردن آن است. این جریان در ادمه نبرد حق و باطل و در هر دوره ای به گونه ای بروز و ظهور داشته است. البته همواره این بشارت قرآنی وجود داشته است که برخلاف تلاش دشمن برای خاموشی نور خدا، نور الهی فراگیر خواهد شد:
(یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ‌) (۱)
امروز از وظایف بسیار مهّم مهدی یاوران، شناخت طرح ها و شیوه های مهدی ستیزان در این مبارزه است، تا اهداف زیر تأمین شود:
الف. حفظ و حراست از گوهر ناب مهدویت و فرهنگ صحیح انتظار و آرمان موعود و جلوگیری از تخریب و تحریف آن.
ب. شناسایی و عملیاتی کردن راه های مقابله با مهدی ستیزان و طرح های خائنانه آن ها.
ج. مراقبت از ایمان و باور دوستان و منتظران مهدی علیه السّلام تا ناخواسته و ندانسته در زمره ی مهدی ستیزان قرار نگیرند.

اهداف مهدی ستیزان

دشمنان مهدویّت در عرصه ستیز با این حقیقت قرآنی به دنبال سه هدف عمده هستند:
۱٫ انکار مهدی یا دست کم سست کردن عقیده به مهدی علیه السّلام و امامت او؛
مهدی ستیزان تلاش می کنند تا با ابزار مختلف، مهدویت را یک خیال و خرافه معرفی کنند که هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات آن نیست، و اگر از این هدف ناتوان ماندند، حداقل سیمای مهدی و مهدویت را مخدوش کرده، مسئله انتظار و قیام و اهداف آن را به نفع خود، تحریف می کنند و برداشت های نادرست را به نسل جوان و مومن، تزریق می نمایید.
۲٫ نفی آرمان مدینه فاضله مهدوی و حکومت جهانی توحیدی؛
مهدی ستیزان می کوشند آرمان بزرگ مسلمین و به ویژه شیعیان را که امید به ظهور نزدیک حجت خدا و تحقق حکومت عدل الهی بر سراسر زمین است، از بین ببرند و به جای آن، ناامیدی و انفعال در برابر سلطه مستکبران و تسلیم در مقابل زیاده خواهی آنان را ترویج کنند. بدیهی است وقتی امید به آینده از مومنان و منتظران سلب شود، شوق و رغبت و تلاش و فعالیت برای ایجاد زمینه های ظهور از بین رفته یا کم رنگ خواهد شد.
۳٫ تغییر و تبدیل هنجارها و ارزش های مکتبی؛
هدف دیگر دشمنی با مهدویت، از بین بردن هویت دینی و مکتبی اهل ایمان و تغییر ساختار رفتاری ایشان است. دشمنان می کوشند با نفی مهدویت یا تحریف جریان مهدوی باوری و انتظار، تعهد و پایبندی منتظران به مذهب و آموزه های مذهبی را از بین برده یا سست کنند.

گونه شناسی مهدی ستیزان

مهدویّت آرمان بزرگ مؤمنان در طول تاریخ است که همه اهداف انبیا و اولیا را در جامعه بشری اجرا خواهد کرد. دشمنان این آرمان الهی و انسانی با انگیزه ها و اهداف مختلف و طرح ها و شیوه های گوناگون به مقابله با آن برخاسته اند. شناخت گونه های دشمنی و انواع دشمنانِ جریانِ مهدوی از مهم ترین وظایف مهدی باوران است تا از رهگذر این شناخت و به دنبالِ آن، مقابله صحیح و به موقع با دشمنان مهدی ستیز، جبهه ی مؤمنان و معتقدان به امامت و تثبیت و تقویت گردد و شوق ظهور و انتظار موعود اسلام در دل های منتظران، روز افزون شود.

۱٫ صهیونیسم مسیحی

این گروه به بخشی از مسیحیان پروتستان گفته می شود که معتقدند یکی از شرایط مهم ظهور مسیح به عنوان موعود جهانی، تشکیل دولت اسرائیل است. آنان در راستای حمایت کامل از دولت جعلی اسرائیل، پروژه ی «آرماگدون» را مطرح کرده اند. آرماگدون نام منطقه ای در نزدیکی حیفای فلسطین است که در واژه نامه های آمریکایی به معنای نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان است. بنابر گمان صهیونیست های مسیحی و تفسیر آن ها از عهد جدید، این جنگ بزرگ در آنجا رخ می دهد که در آن، مهدی علیه السّلام به عنوان اصلی ترین شخصیت ضدّ مسیح با تکیه بر یاران مسلمانش به جنگ به مسیح موعود و یارانش می رود. این دروغ بزرگ در فیلم معروف «مردی که فردا را دید» به تصویر کشیده شده است. در این فیلم که ساخته سال ۱۹۸۱ م است، «نوستر آداموس» ضمن پیش گویی هایی، حضرت مهدی علیه السّلام را «پادشاه وحشت» معرفی می کند که در جنگی بی سابقه و خانمان سوز جهان را به آتش می کشد؛ ولی نیروهای مؤمن به مسیح در مقابل او می ایستند و در نهایت، مسیحیان پیروز شده، مسیح علیه السّلام با در دست گرفتن رهبری جهان، صلح جهانی را برقرار خواهد کرد.
این گروه معتقدند که جنگ پایانی با محوریت حضرت مهدی علیه السّلام رخ خواهد داد و آن حضرت برای نابودی اسرائیل و صهیونیسم بین الملل با بمب اتم می کوشد؛ لذا این گروه در رسانه های مکتوب و تصویری خود کوشیده اند قضیه ی دستیابی ایران به انرژی هسته ای و ضدیت جمهوری اسلامی با اسرائیل را با موعودباوری شیعی، در یک راستا تحلیل نمایند و نبرد غرب را با عنوان مبارزه با جنگ طلبی شیعیان و تروریسم مهدوی معرفی کنند.
برای نمونه شبکه CBS در یکی از برنامه های خود پس از گفت و گو با کشیشان صهیونیست مسیحی، اعلام می کند که نبرد میان مسلمانان از یک طرف و یهودیان و مسیحیان از طرف دیگر، در کتاب مقدس پیش بینی شده است و برای تسریع در ظهور عیسی باید با مسلمانان جنگید و در فلسطین، دولتی صهیونیستی را حاکم کرد در این برنامه به معرفی کتاب Left behind (بازمانده) می پردازد که محتوای آن، ترسیمی از جنگ آرماگدون می باشد.
همچنین در شبکه اینترنتی CBN (2) به مقالات و تحلیلی هایی در مورد حضرت مهدی علیه السّلام بر می خوریم که بر مبنای تروریست نمایش دادن مسلمانان به رهبری امام مهدی علیه السّلام است؛
برای نمونه مقاله ای با عنوان «یک ویدیوی ایرانی می گوید: ظهور مهدی نزدیک است» را در سایت خود بارگذاری کرده و به تحلیل مستند انحرافی «ظهور بسیار نزدیک است» می پردازد.
روشن است که مهدی ستیزان در این طرحِ خائنانه می خواهند مهدویت را که بشارت قرآن به صلح جهانی و استقرار ارزش های الهی و انسانی در زمین است به جریان ضد صلح و امنیت و آرمان عدالت معرفی کنند و امام مهدی علیه السّلام را که حجت الهی و تحقق بخش اهداف انبیا و کتب آسمانی است، دشمن جریان نبوت و مسیح معرفی کنند تا مهدویّت به عنوان جریان مخالف مسیح علیه السّلام – به عنوان منجی اهل کتاب – شناخته شود و بدین وسیله گروه های مؤمن در همه دنیا و حتی مسلمانان در مقابل جریان مهدوی قرار گیرند.

۲٫ فرقه های انحرافی

برداشت های نادرست از آموزه های یک مکتب الهی، گاه به تشکیل یک جریان فکری منحرف می انجامد. فرقه های خوارج (۳) و اسماعیله (۴) در گذشته دور و بهائیت (۵) و وهابیت (۶) در قرون اخیر از این نمونه اند. فرقه های انحرافی به گرایش به عقیده های باطل به مقابله با عقاید صحیح مکتب اسلام پرداخته اند. در این مسیر، استکبار جهانی و دشمنانِ بیرونی اسلام، با حمایت گسترده از فرقه هایی مانند بهائی و وهابیّت، آن ها را در راستای اهداف شومشان یاری کرده اند.
بهائیت، فرقه ای است که راه خود را از شیعه دوازده امامی جدا کرده، با انکار مهدی موعود به عنوان آخرین امام از سلسله امامان شیعه که در آینده ظهور خواهد نمود، مدعی دین و کتاب و پیامبر جدید شده و خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را نیز نفی نموده است.
فرقه گمراه وهابیت نیز با وسائل گوناگون تبلیغاتی، به مخالفت با مهدی شیعه پرداخته و می کوشد تا این حقیقت را به یک وجود خیالی و موهوم تبدیل کرده یا دست کم چهره ای خونریز و مخالف اسلام و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سنت نبوی از او نشان دهد. از برنامه های این فرقه، توزیع وسیع کتاب به زبان های مختلف به ویژه فارسی (و در ضدیّت با شیعه و مهدویت شیعی) در بین زئران خانه ی خدا است.

۳٫ دگراندیشان

اصول و مبانی دینی و احکام اسلام و قرآن، مبتنی بر وحی و نشأت گرفته از کلام خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. بدیهی است تفسیر و تبیین این معارف، به دانشی وسیع و آشنایی عمیق با مبانی قرآنی و حدیثی نیاز دارد. با کمال تأسف باید اعتراف کنیم که در طول تاریخ اسلام، پیوسته تفسیرهای نادرستی از تعالیم دینی در جامعه اسلامی وجود داشته است. به ویژه در تاریخ معاصر، جریان های به اصطلاح روشن فکر با انگیزه هماهنگ سازی آموزه های اسلامی و قرآنی با ایده های دنیای جدید، به این راهِ گمراه کننده روی آورده اند که محصول آن، نفی و انکار بعضی از اصول اسلام مانند وحی نبوّت و یا دست کم تحریف بعضی از حقایق شده است، تا آنجا که بعضی از روشن فکران و دگراندیشان ایرانی، اصل مهدویت را انکار کرده اند. (۷)
این جریان باطل فرهنگی خواسته و ناخواسته به یک جریان آشکار مهدی ستیز تبدیل شده و با اِلقاء شبهات به مقابله با حقیقت مهدویت پرداخته است.

۴٫ مستشرقان

اندیشوران غربی را که درباره ی ادیان و مکاتب شرقی به ویژه اسلام تحقیق می کنند می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ گروهی مانند هانری کربن فرانسوی (۸) به سبب دغدغه علمی و آگاهی از حقایق دین اسلام درباره این مکتب، پژوهش می کنند؛ اما گروه دوم مانند گلدتسیهر، (۹) جمیز دارمستتر (۱۰) و فان فلوتن (۱۱) درجهتِ اهداف شوم امپریالیسم فرهنگی (۱۲) به مطالعه و تحقیق درباره اسلام می پردازند و به دنبال تضعیف مبانی اسلام و سست نشان دادن معارف اسلامی هستند، تا به خیال خود مبانی فرهنگی لیبرالیسم غربی (۱۳) را محکم کنند. این گروه، آن گاه در حوزه مهدویت، گفت و گو می کنند با استناد به سخنان بی پایه و شواهد غیرواقعی، مهدویت اسلام را امری بی اساس و وام گرفته از سایر ادیان و مکاتب معرفی می کنند.

۵٫ مدعیان دروغین

در طول تاریخ اسلام و به ویژه در سده اخیر، کسانی ادعای مهدویت داشته اند و با این ادعا گروه هایی از مردم را به سوی خود دعوت نموده و آن ها را از مسیر صحیح مهدویت اسلام منحرف کرده اند. نیز در موارد زیادی، مدعی نیابت و بابیّت یا مدعی ارتباط با امام زمان علیه السّلام در جامعه شیعی پدیدار شده و سبب گرایش مردم به مسیرهای انحرافی و بروز رفتارهای نابهنجار در حوزه عقاید و اخلاق گردیده است؛ برای مثال عده ای با ادعای رابطه با امام زمان علیه السّلام و حامل پیام بودن از سوی آن حضرت، مردم را از مراجعه به فقیهان و گرفتن احکام از ایشان باز داشته اند و ایمان مردم را دستخوش هوا و هوس خود و وسیله ای برای کسب نام و نام قرار داده اند. این گروه ها نیز با علم و آگاهی به ستیز با مهدویت پرداخته اند و خود بستری برای انحرافات بیشتر و عمیق تر در حوزه دین و دیانت مردم شده اند.
البته گروه هایی نیز هستند که نه با قصد مهدی ستیزی، بلکه به دلیل جهل و نادانی و گرایش به افکار غلط و ارتجاعی، مانع پویایی مکتب شیعه و حرکت شیعیان در مسیر زمینه سازی ظهور می شوند. این ها با برداشت های نادرست از روایات، هر حرکت انقلابی پیش از قیام امام زمان علیه السّلام را باطل دانسته، با همین تفکّر انحرافی با انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی رحمه الله مخالفت کردند. بعضی از این افراد معتقدند که ما در برابر ظلم و فساد موجود، وظیفه ای نداریم؛ بلکه فساد روز افزون جامعه را زمینه ای برای سرعت بخشیدن به ظهور امام غایب، قلمداد می کنند؛ این در حالی است که نهی از منکر، از اصول اساسی اسلام و قرآن بوده و در سطح کلان به معنای نفی طاغوت ها و فسادهای حکومتی و حکومت های فاسد است.
متأسفانه این گروه ها نیز ناخواسته به دشمنان مهدویت، کمک کرده، سبب انحراف در سلوک منتظران و غفلت ایشان از وظایف اساسی زمان غیبت و حتی در مواردی موجب انحراف عقیدتی شیعیان شده اند.

ریشه های مهدی ستیزی

نفی مهدویت و ستیز با این آرمان بزرگ الهی و انسانی، عوامل و ریشه های گوناگونی دارد که شناخت آن ها می تواند شیعیان را در برابر خطرِ تأثیرپذیری از شبهات دشمن، ایمن سازد و مهدی باوران را برای مقابله این هجوم فرهنگی سیاسی، آماده تر کند. برخی ریشه ها و زمینه های مهدی ستیزی عبارتند از:

۱٫ جهل و نادانی

در اسلام، ریشه بسیاری از مخالفت های مردم با پیامبران، نادانی آن ها دانسته شده است.
امیرالمومنین علیه السّلام فرموده است: «النّاس أعداء ما جهلوا؛ (۱۴) مردم با آنچه نمی دانند، دشمن هستند».
تاریخ اسلام موارد فراوانی را از برخورد جاهلانه مردم غیرمسلمان و مسلمان با اسلام و اولیا آن، ثبت کرده است که از نمونه های روشن آن، برخورد خوارج با امیرالمومنین علیه السّلام است.
در مبحث مهدویت نیز گاهی نادانی و ناآگاهی از مقام امامت و صفات امام و اهداف و آرمان های موعود منتظّر، سبب دشمنی و ستیز با فرهنگ مهدویت و انتظار شده است. وقتی کسی از امام مهربانی، چهره خشن و خونریزی را در ذهن خود ترسیم کرده، ظهور او را آغاز جنگ و وحشت و ناامنی می داند، در جبهه مقابل امام قرار می گیرد.

۲٫ دنیاخواهی و منفعت طلبی

مهدویت جریانِ زمینه ساز عبودیت و بندگی خداست و امام مهدی علیه السّلام آن موعود الهی است که به همه ستم ها، حق کشی ها و هوس های حرام، پایان داده، به جای بی عدالتی ها، دادگری و عدالت را در رواج ایجاد خواهد داد.
بدیهی است آن ها که برای انسان و جهان، هدفی جز خور و خواب و شهوت نمی بینند با هر حقیقتی که با هدف دنیایی آن ها منافات داشته باشد، مخالفت و دشمنی می کنند.
امروز، دنیای استکبار که غرق در مادیّت و شهوات رانی است می کوشد که همگان را با همین لذات پست، از سعادت و آخرت غافل کند، تا هرچه بیشتر بر منابع مادّی زمینی مسلّط شود. و روشن است که با این دیدگاه نمی تواند جریان حاکمیّت ارزش های معنوی را که ره آورد حکومت مهدی علیه السّلام است، بپذیرد و با انواع وسائل به ستیز با فرهنگ مهدویت و انتظار می پردازد. به ویژه که دشمنان می دانند که مهدویّت، جریانی است که انسان ها را به نفی هر گونه سلطه و ظلم فرا می خواند و در همین روزگار غیبت نیز منتظران را به سوی اهداف حکومت جهانی مهدی علیه السّلام که عدالت محوری و حق طلبی است دعوت می کند.
جریان های مدّعی مهدویّت و بابیّت و ارتباط با امام زمان نیز بیشتر برای کسب شهرت و جلب منفعت به میدان ستیز با امام مهدی علیه السّلام پا می گذارند.

۳٫ تعصّب باطل

اسلام پیوسته انسان را به تفکر و اندیشه دعوت کرده است. قرآن نیز ارزش آدمی را به تعقّل و خردورزی او دانسته است (۱۵) و افرادی را که به دلیل تعصّب باطل بر راه غلط نیاکانشان، پافشاری می کنند نکوهش کرده است. (۱۶)
بخشی از دشمنی ها با جریان مهدویت، ریشه در همین خصلت زشت دارد. وهابیت که خود را به اسلام نسبت داده است با نفی سایر مذاهب اسلامی هر عقیده ای جز عقاید خود را باطل می شمارد. وهابیت با این تعصّب کور و باطل به عقاید شیعه حمله کرده، به ویژه مهدویت شیعی را تخریب و تحریف می نماید و در یک ستیز دامنه دار و آشکار در رسانه های گوناگون به دشمنی با این حقیقت قرآنی می پردازد.

۴٫ خودمحوری و استکبار

مستکبران عالم که به دنبال سلطه بر مستضعفان و سرنوشت آن ها هستند که با جریان مهدویت که جریان مبارزه با ظالمان و ستم گران است دشمنی می کنند و این دشمنی به دلیل خوی استکباری و روحیه ستمکاری آن هاست.
مقام معظم رهبری – مد ظله – در این باره فرموده است:
قدرت های استکباری، خواهان غفلت و خواب آلوده بودن و نیز عدم تحرک ملت ها هستند و چنین وضعی را بهشت خود می دانند؛ اما انتظار فرج، موجب می شود که انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد به وضعی بهتر دست پیدا کند. (۱۷)

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

۱٫ شرق شناسی و مهدویت، سیدرضی موسوی گیلانی.
۲٫ ذهنیت مستشرقین، عبدالحسین فخاری.
۳٫ هالیود و فرجام جهانی، سید ابوالحسین علوی طباطبایی.
۴٫ پیشگوییها و آخرالزمان، جمعی از نویسندگان.
۵٫ غرب و آخرالزمان، اسماعیل شفیعی سروستانی.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ سوره ی صف: ۸٫ آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را تمام می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند.
۲٫این شکبه، متعلق به پت رابرتسون یکی از رهبران ایوانجلستها در آمریکا است.
۳٫ گروهی از سپاهیان امیرالمومنین علیه السّلام بودند که پس از جنگ صفین، از آن حضرت جدا شده، با ایشان به مقابله پرداختند و جنگ نهروان را بر حضرت تحمیل کردند. ابن ملجم مرادی قاتل حضرت علی علیه السّلام از این گروه بود.
۴٫ اینان معتقد بودند اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السّلام نمرده و همان مهدی موعود است.
۵٫ در درس فرقه های انحرافی، عقاید این گروه، بررسی خواهد شد.
۶٫ پیروان محمد بن عبدالوهاب از اهل سنت که با عقایدی خاص درباره ی توحید و شرک، در کشور عربستان در حدود سال ۱۱۰۰ ق به وجود آمدند.
۷٫ ر ک: علی، عطایی کورانی، راز و رمز پنهانی، ص ۱۷۶، به نقل از: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، ش ۶۳، ص ۵۰-۵۸٫
۸٫ (Henry corbin): وی یکی از برجسته ترین اسلام شناسان غربی است که سال های زیادی را نیز در ایران سپری کرد. او چند مقاله درباره ی امام مهدی علیه السّلام دارد و بر این باور است که مهدویت می تواند به یک نظریه جامع در عرفان اسلامی تبدیل شود.
۹٫ (Ignaz Goldziher): اهل مجارستان و یهودی الاصل است. بعضی او را بنیان گذار اسلام شناسی در اروپا می دانند. وی در کتابش به نام العقیده و الشریعه فی الإسلام به مهدویت پرداخته است.
۱۰٫ (James Dermesteter): اهل فرانسه بوده و در عرصه فرهنگ شرق به ویژه ایران باستان تخصص داشته است. از وی به عنوان یکی از ایران شناسان برجسته یاد می شود. از جمله آثار او کتابی با عنوان مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم است.
۱۱٫ (Gerole Van Vloten): اهل هلند است که چندین کتاب پیرامون فرهنگ اسلامی دارد. او در کتابش که به عربی به نام السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه ترجمه شده در مورد امام مهدی سخن گفته است.
۱۲٫ امپریالیسم فرهنگی، عبارت است از استفاده از قدرت سیاسی و اقتصادی برای تحمیل ارزش های فرهنگی قدرت استعمارگر در بین مردم و جامعه هدف که به نابودی فرهنگ آن جامعه و جایگزینی فرهنگ وارداتی و تحمیلی به جای آن منجر می شود؛ مانند ترویج فرهنگ آمریکایی در بین سایر جوامع.
۱۳٫ لیبرالسیم به مکتب سرمایه داری اطلاق می شود.
۱۴٫ نهج البلاغه، کلمات قصار، ش ۱۷۲٫
۱۵٫ سوره بقره: ۱۶۴؛ سوره یوسف: ۲؛ سوره آل عمران: ۱۹۱٫
۱۶٫ سوره بقره: ۱۷۰؛ سوره مائده: ۱۰۴؛ سوره انبیاء: ۵۳٫
۱۷٫ فصلنامه علمی – ترویجی انتظار موعود، ش ۲، ص ۳۸٫

منبع مقاله :
نگین آفرینش (۲) (درسنامه دوره عمومی ‌معارف مهدویت)، مؤلفان: محمد امین بالا دستان، محمد مهدی حائری پور و مهدی یوسفیان، ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگ حضرت مهدوی موعود، چاپ ۱۱، بهار ۱۳۹۴٫

(حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه شریف) در سایر ادیان)

معرفی موعود آخرین دوران زندگی بشر امری است که از دیرباز ادیان و مکاتب مختلف به آن اهتمام ورزیده اند. لکن تعدد ادیان از یک سو و وسعت دایره موضوع مورد سؤال از سوی دیگر بررسی همه زوایای مربوط به آن را ناممکن می سازد. از طرفی تحریفات بی شمار و عدم امکان دسترسی به نسخه های اولیه کتب آسمانی ادیان (به جز اسلام) باعث شده تا نتوان سخنی کامل و متقن از دیدگاه این ادیان بیان نمود.
در این کوته سخن سعی شده با رعایت اختصار بیشتر تکیه بر کتب و منابع موجود ادیان شود و نظر اسلام، یهود، مسیحیت، زرتشت و بودا مطرح گردد.
کلیات بحث را می توان این گونه طبقه بندی کرد:

الف- دیدگاه های مشترک ادیان:

  1. وعده بشارت ظهور
  1. شخصیت والا و منتخب منجی
  1. حکومت جهانی
  1. برقراری صلح و عدالت و شکست بساط ظلم
  1. وارثان زمین شدن صالحان و مظلومان

ب- دیدگاه های متفاوت ادیان:

  1. هویت منجی موعود و القاب وی
  1. جایگاه و مراتب معنوی موعود

الف- وجوه مشترک ادیان

  1. وعده بشارت ظهور:

اسلام

این مسئله جزو عقاید مسلم اسلام است و در قرآن و روایات اسلامی (مخصوصاً در تشیع) به تفصیل در این مقوله بحث شده است.[۱]

خداوند سبحان، در آیه “وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض…”،[۲] وعده ظهور را داده است. از امام محمد تقی علیه السلام روایت شده که فرمود: “قائم ما همان مهدی موعود است… به آن خدایی که محمد را به پیغمبری فرستاد و ما را به امامت مخصوص داشت سوگند که اگر از عمر دنیا یک روز بیش هم باقی نمانده باشد خدا آن روز را طولانی می گرداند، تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند، چنان که از ظلم و جور پر شده است.[۳]

یهودیت

در آیین یهود نیز بارها بشارت ظهور ماشیح (mashiah) آمده است.[۴] “در آن روز سرور بزرگ مکائیلی خواهد ایستاد و … از خوابندگان در خاک زمین (مردگان) بسیاری بیدار خواهند شد بعضی در جهت حیات ابدی و بعضی برای شرمساری و حقارت ابدی”.[۵]

در این کلام به بحث رجعت در زمان ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که در عقاید اسلامی نیز مورد تأیید است اشاره شده است.

مسیحیت

پیروان دین مسیح (کاتولیک ها، ارتودکس ها، پروتستان ها) نیز در انتظار منجی موعودند. “و چون فرزند انسان در جلال خود جمع خواهد آمد، جمیع ملائکه مقدسه بر کرسی بزرگی خود قرار خواهد گرفت…”.[۶]

“و من از پدر سؤال می کنم و تسلی دهنده ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشد؛ یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را ببیند…”.[۷]

زرتشت

پیروان این آیین منتظر سه موعودند که هر یک به فاصله هزار سال از یکدیگر ظهور خواهند کرد که همگی از فرزندان زرتشت خواهند بود که سومی (استوت ارته) آخرین موعود است.

“فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛ … در هنگامی که گیتی را نو سازد… در آن هنگام که مردگان اگر برخیزند و به زندگان بی مرگی روی کند…”.[۸]

  1. شخصیت والا و منتخب:

در تمام ادیان شخصیت منجی موعود در جایگاهی ممتاز واقع شده، اما اسلام در رأس این ادیان ویژگی های فوق العاده ای برای حضرت مهدی علیه السلام درنظر گرفته است.

از دیدگاه اسلام (به ویژه تشیع) منجی دوران آخر در اوج ویژگی های مثبت انسانی و برگزیده ویژه خداست. عصمت، واسطه فیض الهی، دریچه نزول مواهب و برکات خداوند، محور هستی و باعث آرامش نظام هستی از جمله شاخصه های برجسته ای است که اسلام به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف منسوب می دارد. در سایر ادیان نیز همواره از جلال و شکوه موعود به زیبایی یاد شده است که گوشه ای از آنها در خلال متون منقول در این یادداشت قابل برداشت است.

  1. حکومت جهانی

بیشتر ادیان بزرگ حکومت منجی را حکومتی فراگیر و جهان گستر دانسته اند، به طوری که همگی ملل، ادیان و فرهنگ ها زیر لوای یک پرچم و با خوشی و رضایت مندی اجتماع خواهند کرد.

اسلام

“او خدایی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر تمام ادیان غالب گردد، اگرچه مشرکان خوش نداشته باشند”.[۹]

از این آیه برداشت می شود با ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نور اسلام به سراسر دنیا تابیده و تمام افراد بشر یا سر تسلیم و فرمان برداری فرود می آورند، یا در زیر تیغ عدالت هلاک خواهند گشت و پرچم اسلام در همه جا برافراشته و عزت مند خواهد گشت.

یهود

در زبور داود علیه السلام آمده است: “ای خدا، شرع و احکام خود و ملک و احکام خود را به ملک زاده عطا فرما تا … از دریا تا دریا و از نهر تا نهر تا دورترین نقاط زمین سلطنت کند…”.[۱۰]

مسیح

“… همه قبایل نزد وی جمع خواهند آمد…”.[۱۱]

  1. عدل و صلح جهانی

برقراری عدل و صلح جهانی و برچیده شدن سلطه ظلم و جور مبحثی است که غالباً هر جا که از منجی صحبت به میان آمده مورد تأکید بوده است.

 

اسلام

مبارک ترین بشارتی که به مؤمنان داده شده وعده حکومت بر زمین، غلبه بر ظلم و جور و زندگی ایده آل و آرمانی بدور از ترس و وحشت و در اوج امنیت و رضایت است؛ “خداوند وعده داده آنان را خلیفه زمین گرداند… و دینی که برایشان پسندیده است استوار و نیرومند گرداند و ترسشان را به ایمنی تبدیل کند… تا تو را عبادت کرده و شرک نورزد”.[۱۲]

یهود

“و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف … و ظالمان را زبون خواهد ساخت… در زمان او صالحان خواهند شکفت… و جمیع امت های زمین او را خوشحال خواهند خواند”.[۱۳]

“… کیست که عدالت او را نزد پاهای وی می خواند… و او را بر پادشاهان مسلط می گرداند…”.[۱۴]

در آیین هندو نیز آمده است: “چرخش روزگار به پادشاهی عادل در آخرالزمان می رسد که …”.[۱۵]

  1. صالحان و مظلومان وارثان زمین

این موضوع نیز در غالب ادیان مطرح شده است و امید همه به روزی است که جبهه به ظاهر قوی و قدرت مند ظلم در هم شکند و مظلومان و مستضعفان به قدرت برسند.

اسلام

“ما اراده کردیم که بر ضعفای زمین منت نهاده، پیشوا و وارث زمینشان گردانیم”.[۱۶]

“ما بعد از آن که در تورات نوشته بودیم در زبور نوشتیم که بندگان شایسته ما وارث زمین می شوند”.[۱۷]

یهود

زبور “… اما متوکلان به خدا وارث زمین خواهند شد… اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ می شوند… صدیقان وارث شده ابداً در آن ساکن خواهند بود”.[۱۸]

زرتشت

“… که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت… تباهکار نابود خواهد گردید و فریفتار رانده خواهد شد”.[۱۹] سوشیانت همان منجی است.

وجوه افتراق

محدودیت در حجم پاسخ ما را برآن داشت تا تنها به دو نکته از اساسی ترین تفاوت ها بین مکاتب و ادیان نگاهی اجمالی داشته باشیم.

 

هویت منجی و القاب وی

نوع بشر در همه ادوار تاریخ به دنبال معبود و سرپرستی برای پناه و پرستش می گشته اما غالباً به بیراهه و انحراف رفته و به ذات احدیت شرک ورزیده است. بحث منجی موعود نیز چنان اهمیت و جایگاهی برای ایده آل های بشر دانسته که همواره منتظر پیروزی و ظفرمندی حق بوده اما باز اغلب در مورد شناخت منجی موعود دچار اشتباه شده و در حیطه گنجایش ذهنی اش افرادی را نامبرده است. مثلاً اسلام ناب منجی موعود را حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می داند آخرین امام معصوم که هم اکنون زنده و از دیده ها پنهان است. در اسلام اسامی و القاب متعددی برای آن حضرت ذکر شده است، تا آن جا که تنها در یک کتاب به ۱۸۲اسم اشاره شده است.[۲۰]

نام غالب در آیین یهود “ماشیح” است. مسیحیان نیز منتظر ظهور حضرت مسیح اند و اغلب از القاب “شیلو، روح راستی، پسر خدا و پسر انسان” در کتب مقدس نامبرده شده است.[۲۱]

زرتشت نام آخرین سوشیانس (منجی) خود را “استوت ارته” نامیده است. در آیین هندو “کالکی” نجات بخش موعود است و …

  1. جایگاه و توجه ادیان به موعود منتظر   

متأسفانه مسئله ظهور منجی اگرچه بسیار مهم و حیاتی است، اما در ادیان غیر اسلام توجه کافی بدان نشده و به اندازه کافی مورد بحث قرار نگرفت. پیروان این ادیان غالباً به همین اندک مباحث هم توجه نداشته و به کلی این بحث در حاشیه قرار داده اند و هیچ مسئولیتی را متوجه خود نمی دانند. در این میان اسلام ناب، هم عظمت و جایگاه رفیع منحصر به فردی برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درنظر گرفته و هم برای منتظران ظهور مسئولیت های خطیر و سنگینی را در باب انتظار فرج درنظر گرفته است. از منظر اسلام همین بس که وجود مبارک حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شخصیتی است معصوم (عاری از هرگونه خطا و عصیان)،[۲۲] واسطه فیض الهی،[۲۳] و دریچه رحمت حق، همچنین باعث وجود آرامش جهان که اگر لحظه ای زمین از وجودش خالی شود، زمین تمام اهلش را در خود فرو خواهد برد.[۲۴]

 

جمع بندی

اگرچه در بیان شباهت ها بیان شد که تمام ادیان و مکاتب منتظر ظهور منجی اند، منتظر روزگاری سرشار از عدالت و مهر و دور از ظلم و جورند، اما چنانچه در تفاوت ها ذکر شد، غالباً پیروان این ادیان به بیراهه رفته و در مورد عظمت وجودی، هویت و شخصیت منجی موعود و همچنین وظایف خود در دوران غیبت و قبل از ظهور موعود دچار غفلت و گمراهی شده اند.

امید که با تمسک به قرآن کریم این چشمه زلال حقیقت و روشنایی بتوانیم هرچه بهتر در کسب معارف الاهی کوشا باشیم.

[۱] علامه مجلسی (رضوان الله تعالی) صد و سی آیه از قرآن را مربوط به حضرت مهدی علیه السلام دانسته و آنها را تفسیر روایی کرده اند و تنها بالغ بر سیصد روایت با مضمون «یملأ الارض عدلاً و قسطاً» آورده اند.

[۲] «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل شایسته انجام داده اند وعده داده که آنان را خلیفه زمین گرداند.

[۳] بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۶٫

[۴] در «گنجینه ای از تلمود» چندین آیه از شخصیت «ماشیح» بحث به میان آورده (آبراهام کهن، فریدون گرگانی، ص ۳۵۴-۳۵۲٫ به نقل از فصلنامه تخصصی انتظار موعود، شماره ۱۵، فصل ۶، سال ۱۳۸۴ هجری شمسی.

[۵] کتاب مقدس، کتاب دانیال نبی، ترجمه فاضل خان همدانی، ص ۱۵۶۷، بند ۳-۱٫ به نقل از درسنامه مهدویت، خدا مرد سلیمیان، ۱۳۸۵، ص ۲۴٫

[۶] همان، انجیل متی، باب ۲۵، بند ۳۳-۳۱٫ کتاب مقدس، دارالسلطه لندن، ۱۹۱۴٫

[۷] انجیل یوحنا، ۱۴: ۱۷٫

[۸] ر.ک: یشتها ۲: ۳۴۹٫ به نقل از همان منبع، پاورقی ۴، ص ۱۶۰٫

[۹] صف، ۹ و توبه، ۳۳٫

[۱۰] به نقل از امید سبز، محمد علی فرزی خراسانی، ص ۷۷٫

[۱۱] انجیل متی، باب ۲۵، ص ۶۰، بند ۳۳-۳۱٫

[۱۲] نور، ۵۴٫

[۱۳] زبور داود علیه السلام، مزامیر ۷۲: ۱۸-۲؛ ۹۶: ۱۳-۱۰٫

[۱۴] کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اشعیای نبی، ص ۱۰۳۱ و ۱۰۵۷٫ به نقل از همان منبع، پاورقی ۴، ص ۱۴۰٫

[۱۵] برگرفته از امید سبز، ص ۷۶٫

[۱۶] قصص، ۴٫

[۱۷] انبیاء، ۱۵۰٫

[۱۸] کتاب مقدس، مزامیر داود، مزمور ۳۷، بندهای ۳۷-۹٫

[۱۹] یشتها، ص ۱۶۰٫

[۲۰] نجم الثاقب، ص ۱۳۲-۵۵٫

[۲۱] انجیل یوحنا، باب ۴۱، آیه ۲۶؛ ۱۶: ۱۳-۷؛ ۷: ۲؛ ۱۹: ۸٫

[۲۲] معصوم بودن: سلیم بن قیس می گوید: از سلمان شنیدم که می گفت: گفتم یا رسول الله هر پیغمبری وصی داشته وصی شما کیست؟ فرمود: شهادت می دهم ای سلمان که علی بن ابی طالب وصی من است… و اوصیائم پسرم حسن و حسین و بقیه از فرزندان حسینند. آنها با قرآنند و قرآن با آنها است از هم جدا نمی شوند مانند این دو انگشت… هر کس از آنها اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و هر کس اطاعت نکند خدا را اطاعت نکرده، همه شان هادی و مهدی اند، و نازل شدن این آیه درباره من و درباره برادرم و دخترم فاطمه و درباره پسرم و اوصیاء یکی بعد از دیگری که فرزندان من و فرزندان برادرم می باشند (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً اتدرون ما الرجس یا سلمان قلت لا قال الشک لایشکون… مطهرون معصومون من کل سوء، آنها از هر ناپاکی پاکیزه و از هر بدی معصوم اند. سپس حضرت دست مبارک بر حسین علیه السلام زد و فرمود مهدی امتم … از فرزندان این است امام بن امام و عالم بن عالم و وصی بن وصی است… (کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۲۹).

[۲۳] … بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه، ص ۵۴۸٫ به وسیله شما خداوند باب رحمت ها را می گشاید و به وسیله شما امر را به پایان می برد و به وسیله شما باران را فرو می فرستد.

[۲۴] لولا الحجه لساخت الارض باهلها، کافی، ج ۱، ص ۱۷۹٫

(رجعت چیست؟)

یکی از اعتقادات ویژه‌ای که شیعه دوازده امامی آن را باور دارد، عقیده به رجعت است. رجعت در لغت به معنای بازگشت است. معنی اصطلاحی رجعت از دیدگاه شیعه این است که خداوند هم زمان با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شماری از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پس از مرگشان و پیش از قیامت بر می انگیزاند واین باور از ویژگیهای مذهب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که قرآن نیز بر درستی آن گواهی می دهد.

دانشمند بزرگ شیعه، مرحوم سید مرتضی علم الهدی عقیده بر رجعت از دیدگاه امامیه را چنین توضیح می دهد: باور شیعه امامیه این است که خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گروهی از شیعیان راکه پیش از ظهور آن حضرت از دنیا رفته اند به این جهان باز می گرداند تا آنان به پاداش یاوری و همراهی و درک حکومت آن وجود مقدس نایل گردند.

همچنین خداوند برخی از دشمنان آن حضرت را زنده می کند تا از آنان انتقام گیرد، بدین صورت که آشکار شدن حق و بلندی مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند.

از دیدگاه دانشمندان شیعه، هیچ گونه تردیدی در اصل «رجعت» وجود ندارد و همه عالمان بزرگ شیعی اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان اهل بیت بر شمرده اند.

مرحوم علامه مجلسی در کتاب گرانسنگ بحار الانوار می فرماید: عقیده به رجعت، در تمام دوران ها مورد اتفاق مذهب شیعه بوده و این سخن چندان آشکار است که کسی نمی تواند به انکار آن برخیزد.

شیخ مفید و سید مرتضی نیز اعتقاد به رجعت را نزد شیعه اجماعی شمرده‌اند.

مرحوم شیخ حر عاملی می فرماید: فراوانی شمار نویسندگانی از شیعه که روایات مربوط به رجعت را در کتاب های خویش گرد آورده اند- که تعداد آن از هفتاد کتاب بیشتر است – دلیل بر قطعی بودن اعتقاد به رجعت از دیدگاه شیعه است.

شیخ صدوق نیز اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان تشیع دانسته است.

دانشمندان شیعه برای اثبات رجعت به دلایل قرآنی، روایی و اجماع تمسک جسته اند که ما تنها به نقل نمونه هایی از این استدلال ها بسنده می کنیم:

گواه روشن تحقق رجعت، پیش از هر چیز قرآن کریم است که در آیه ۸۴ سوره نمل می فرماید:(و یوم نحشر من کل امه افواجاً ممن یکذب بآیاتنا فهم یوزعون)؛ روزی که از هر ملتی، گروهی از آنان را که آیات ما را تکذیب می کردند، زنده می گردانیم.

در این آیه شریفه که برای اثبات رجعت مورد استناد ائمهعلیه السلام  و دانشمندان شیعه قرار گرفته است، سخن از روزی است که تنها گروهی (و نه همه مردم) برانگیخته می شوند، در حالی که در قیامت بنا به تصریح قرآن کریم همه انسان ها برانگیخته می گردند، آنجا که می فرماید: و یوم ینفخ فی الصور ففزغ من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله و کل اتوه آخرین ؛ روزی که در صور دمیده شود، همه کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، مگر آن کس که خدا را خواهد، به شدت می ترساند و همگان با ذلت نزد او حاضر می گردند.

از مقایسه این دو آیه شریفه چنین به دست می آید که آیه نخست مربوط به روزی غیر از قیامت است و آن همان روزی است که در روایات اهل بیت به نام «رجعت» معروف گردیده است.

اما دلیل اصلی اثبات رجعت روایات بی شماری است که بر وقوع آن صحه می گذارد.

مرحوم علامه مجلسی نام بیش از پنجاه تن از عالمان و محدثان شیعه را ذکر می کند که روایات رجعت را در کتاب های خویش آورده اند که اسامی برخی از آنها بدین قرار است: سلیم بن قیس هلالی، حسن بن صفار، علی بن ابراهیم قمی، ثقه الاسلام کلینی، عیاشی، کشی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، ابوالفتح کراجکی، نجاشی، شیخ طوسی، ابن طاووس و … .

مرحوم علامه مجلسی در باره روایات رجعت می فرماید: کسی که به حقانیت ائمه اطهارعلیه السلام ایمان دارد چگونه می تواند درباره مسأله متواتری که از آنان نقل شده و نزدیک به دویست روایت صریح در این زمینه رسیده و بیش از چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آنها را در کتاب های خود آورده اند، تردید کند؟

به راستی اگر مسأله‌ای مثل رجعت را نتوان از امور متواتر دانست، پس در کدامین موضوع می توان ادعای تواتر نمود؟

شیخ حر عاملی نیز روایات رجعت را فزون از شمار دانسته و در باره آن قائل به تواتر معنوی شده است. ما در این مقام تنها به نقل دو روایت از روایات بی شمار رجعت می پرازیم:

  1. از امام صادقعلیه السلام درباره آیه: ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین پرسش شد، حضرت در پاسخ فرمود: ذلک فی الرجعه؛ این آیه در مورد رجعت است.
  2. همچنین آن حضرت فرمود: لیس منا من لم یؤمن بکرمنا، هر کس به رجعت ما ایمان نداشته باشد، از ما نیست.

افزون بر قرآن و روایات، شمار فراوانی ازعالمان شیعه، عقیده به رجعت را در نزد امامیه اجماعی دانسته اند.

ج) مباحث مربوط به کیفیات رجعت امرى مسلم و ضرورى نیست لکن برخى مطالب از روایات رجعت استفاده مى‏شود مثل این که کسانى که در زمان حضرت مهدى رجعت مى‏کنند دو دسته‏اند یک دسته مؤمنان بسیار خالص به تعبیر روایات ممحّض در ایمانند، (بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۹، حدیث ۱) و یک دسته بدکاران بسیار بد به تعبیر روایات ممحّض در شرک، (همان مصدر). مؤمنان خالص براى دیدن دولت کریمه اهل بیت و رسیدن به ثواب نصرت و یارى امام زمان و طاغیان بسیار شرور براى عقوبت و انتقام گرفتن از آنان. در برخى روایات، اصحاب کهف و سلمان و ابوذر و مقداد و مالک اشتر جزو یاران رجعت یافته حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف شمرده شده است، (رجعت، علامه مجلسى، کانون پژوهش اصفهان، چاپ اول، ص ۴۵) و در برخى روایات از رجعت پیامبران الهی به ویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علىعلیه السلام و امام حسینعلیه السلام سخن به میان آمده است، (بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۹، باب الرجعه احادیث ۲ و به نمونه های اشاره می شود:

الف: روایات

۱٫ابی خالد کابلی از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت در تفسیر«ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد؛ آن کسی که قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به باز گشتگاهی بر می گرداند» (قصص، آیه ۸۵) چنین فرمود: «یرجع الیکم نبیکم و امیر المومنین و الائمه؛ پیامبر و امیر المومنین و همه امامان علیه السلام به سوی شما باز می گردند. در روایت دیگر می خوانیم که معنای «لا ویرکم امامه؛ یعنی این که امیر المومنین و امامان در دوران رجعت نشان داده می شوند.

در روایات دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: اولین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین علیه السلام است ایشان آنقدر در زمین زندگی خواهد نمود تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیفتد.

و امام صادق عله السلام فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا سایر انبیاء مبعوث نکرد جز آن که به دنیا باز گشته و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المومنین را یاری خواهند کرد.

ب: زیارت:

۱٫در زیارت جامعه می خوانیم «… من به هم آنچه شما به آن مومن هستید ایمان دارم … به شما معترف و به بازگشت شما معتقد هستم و رجعت شما را تصدیق می نمایم به انتظار فرمان و دولت شما به سر می برم.»

۲٫در زیارت وارث می خوانیم «و اشهد الله … و بایابکم موقن؛ خدا و ملائکه و انبیاء و رسولان را گواه می گیرم که به شما مومن هستم و به بازگشت شما یقین دارم.»

  1. در زیارتنامه دیگری می خوانیم «من از جمله کسانی هستم که قائل به فضل شما و اقرار کننده به رجعت شما هستم و (در این مورد) منکر قدرت خدا نبود و جز آنکه می خواهد اعتقادی نداریم
  2. در زیارت اربعین می خوانیم «گواهی ده که من نسبت به شما مومنم و به باز گشتگان یقین دارم به واسطه دستورهای دینم و پایان کارهایم، و دل در برابر دل شما تسلیم است.
  3. در زیارت عسکریین می خوانیم «در حالی که به بازگشت شما اعتقاد دارم و دولت شما را تصدیق می کنم و چشم به راه امر شمایم و به مقام و منزلت شما اعتراف می کنیم.

منبع:پایگاه فرهنگی مهدوی کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد

(نگرشی بر دوران غیبت صغری و نقش نواب خاص)

یکی از مسائلی که پیروان ادیان و مذاهب گوناگون ، اعم از یهودیان ،مسیحیان ، زرتشتیان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر دارند،مساله ظهور یک مصلح حقیقی ومنجی اعظم در آخرالزمان است. همه ادیان و مذاهب حاکم بر جهان، ازکسی که نجات دهنده بشریت وخاتمه دهنده به ظلم و ستم ، جنگ،فساد، فقر و ناامنی است، سخن به میان آورده و آمدن او را نویدداده اند. همه، چشم به راه و آماده اندکه شایسته ترین انسان روی زمین،پا به عرصه ظهور گذاشته ، کمال واقعی انسان را ارزانی بدارد، کژیهاو کاستی ها را ریشه کن سازد،فضیلت و تقوی را بگستراند و پرچم هدایت و ایمان را در همه جهان برافرازد. محرومیت و ناکامی را ازمیان برداردو بشر را از نعمت آسایش بهره مند سازد. چرا که این وعده الهی تخلف ناپذیر است.

علامه طباطبایی رحمه الله در این زمینه می نویسد:

«بشر از روزی که روی زمین سکنی گزیده ، پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی مقرون به سعادت می باشد و به امید رسیدن چنین روزی قدم برمی دارد و اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت،هرگز چنین آرزو و امیدی در نهادوی نقش نمی بست ; چنانچه اگرغذایی نبود، گرسنگی نبود، اگر آبی نبود تشنگی تحقق نمی یافت و … ازاین روی ، به حکم ضرورت (جبر)آینده جهان روزی را در برخواهدداشت که آن روز جامعه بشری پر ازعدل و داد شده و با صلح و صفازندگی خواهند کرد و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال می شوند و البته استقرار چنین وضعی به دست خودانسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه ای منجی جهان بشری و به لسان روایات «مهدی » خواهد بود.» (۱)

بنابراین ، اعتقاد به «مهدی » تنهایک باور اسلامی نبوده و رنگ خاص دینی ندارد، بلکه عنوانی ست برای خواسته ها و آرزوهای همه انسانهابا کیشها و مذاهب گوناگون وهمچنین ، بازتاب الهام فطری تمامی مردم است که با همه اختلافاتشان در عقیده و مذهب ، دریافته اند که برای انسانیت در روی زمین، روزموعودی خواهد بود که با فرارسیدن آن ، هدف نهایی و مقصدبزرگ رسالتهای آسمانی تحقق می یابد و طومار ستمگران درهم پیچیده می شود.

 

آری ، جهان به سوی آینده درخشان و تکامل روحانی و عقلانی و نظام واحد و مستحکم دینی وغیبت صغری از زمان شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ق که حضرت ولی عصر علیه السلام متولی امرامامت گردید، آغاز شده وبا وفات «علی بن محمدسمری » چهارمین و آخرین نایب حضرت، در نیمه شعبان سال ۳۲۹ ق پایان یافته است.

الهی،و عصر صلح و صفا و برادری و همکاری پیش می رود . روز موعودنزدیک است ، نشانه هایش یکی پس از دیگری ظاهر می شود و ما درآستانه فرا رسیدن روز رهایی انسانها از زیر یوغ استعمار واستبداد هستیم.

علی رغم اتفاق نظر تمام ملل دراصل وجود «مصلح » در مصداق وتطبیق آن اختلاف وجود دارد.روایات نقل شده درباره حضرت مهدی علیه السلام و بحث از نواب خاص آن حضرت که در طول هفتادسال واسطه بین شیعیان و حضرت بوده اند و همچنین تجزیه و تحلیل دوران غیبت صغری ، این اعتقاد رااز محدوده «ذهن » به دنیای «واقعیات » می آورد; یعنی: او یک حقیقت فرضی و خیالی نیست بلکه یک موجود واقعی است و وجود او رااز آینده به حال انتقال داده است تا به جای باور داشتن و چشم دوختن به نجات دهنده ای که در آینده ناشناخته و دور پدید می آید ، به رهایی بخشی ایمان داشته باشیم که اکنون هست و خود نیز همانند دیگرمنتظران ،چشم به راه رسیدن روزموعود است. بنابراین ، موضوع مهدی علیه السلام، نه اندیشه چشم به راه نشستن کسی است که باید زاده شود ونه، یک پیشگویی است که بایددر انتظار مصداقش ماند. بلکه واقعیت استوار و فردمشخصی است که در میان ما زندگی می کند، ما رامی بیند و مانیز او را می بینیم و دراندوه و شادیهامان شریک است. احادیث و نیز تاریخ غیبت صغری،این باور را در جان مازنده می کند که مصداق آن مصلح و موعود منتظر ،کسی جز فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و امام دوازدهم شیعیان حضرت مهدی علیه السلام نیست; که وجودش به تجربه تاریخی ثابت شده است.

درباره مصلح جهان ، مسائل بس فراوانی وجود دارد که بیان و تحلیل علمی و فلسفی آن ظرافت و دقت خاصی لازم دارد و محققان اسلامی در این مورد کتابهای فراوان ومقاله های متنوع به زبانهای مختلف دنیا نوشته اند که هر یک گوشه های مختلف این حادثه را روشن می سازد.

در میان این مسائل ، موضوع «غیبت » و مسائلی که ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با مساله غیبت دارند ،از اهمیت خاصی برخوردار است ،لذاضروری به نظر می رسید این موضوعات را به عنوان مباحث مقدماتی به صورت اجمالی بررسی کنیم و در مراحل بعدی به مباحث مورد نظر که بررسی زندگانی نواب خاص امام زمان علیه السلام است، بپردازیم.

غیبت

 

امام مهدی علیه السلام بنابر قول مشهور، در سال ۲۵۵ ق چشم به جهان گشود . پنج سال بعد، پس ازشهادت امام حسن عسکری علیه السلام ماموران دستگاه عباسی ، به خانه امام علیه السلام هجوم برده و در جستجوی فرزند و جانشین آن حضرت برآمدند. از این حادثه و پیشامد،معلوم شد که خطر جدی جان امام آینده را تهدید می کند. لذالازم بودجهت محفوظ ماندن جان باقیمانده سلسله امامت و سلاله نبوت ومصلح بزرگ بشریت ، اقدامی جدی به عمل آید و به همین خاطر حضرت از تیررس چشمان کارگزاران خلفای عباسی پنهان گردید.

غیبت امام زمان علیه السلام برای شیعیان بسیار سخت و دشوار بود واحتمال قوی بود که در این دوران دچار حیرت و سرگردانی و تشتت شوند، ولی برای این که شیعیان به غیبت امام علیه السلام عادت کنند و باغیبتش دچارشک و تردید نشوند واحساس وحشت نکنند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام ازسالها قبل ، تدابیر لازم را اندیشیده بودند و در بیانات نورانی و پرمحتوای خویش ، مساله غیبت را به طور گسترده یادآوری نموده وافکار عمومی را جهت پذیرش غیبت مهیا ساخته بودند. (۲)

برخی از محدثین شیعه ، اخبارمربوط به امام زمان علیه السلام و غیبت آن حضرت را از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ازائمه معصومین علیهم السلام به ترتیب نقل کرده اند. (۳)

در آن احادیث اوصاف وویژگیهای غیبت ، بیان شده و درطول تاریخ طبق آن به وقوع پیوسته کسانی که در دوره غیبت صغری، نیابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفی شده بودند ، «نایب خاص »نامیده شده و نایبان خاص امام زمان علیه السلام را نواب خاص «نواب اربعه » می گویند.

است. وقوع غیبت حضرت ، خود ،یکی از دلایل قطعی صدق این احادیث و صدق این احادیث هم ، دلیل قطعی بر صحت امامت او، و دلیل روشنی بر این که «مهدی موعود»جز او کس دیگری نیست، زیرا چنین ویژگیهایی در غیر او دیده نشده است.

غیبتی که در احادیث پیشگویی شده بود، در دو مرحله به وقوع پیوست:

غیبت صغری

به دوره ای از غیبت اطلاق می شود که امام زمان علیه السلام از انظارعمومی غایب بوده و نایبانی راانتخاب کرده بود، تا توسط آنان باشیعیان در ارتباط باشد. برای آغازغیبت صغری ، مبدا دقیقی، در دست نداریم که بتوانیم بدان اشاره کنیم وبگوییم مثلا در فلان روز یافلان ساعت آغاز شده است، بلکه به طورکلی می توان گفت: غیبت صغری اززمان شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق که حضرت ولی عصر علیه السلام متولی امر امامت گردید، آغاز شده و باوفات «علی بن محمد سمری »چهارمین و آخرین نایب حضرت، درنیمه شعبان سال ۳۲۹ ق پایان یافته است.

 

مدت غیبت صغری

طبق آنچه که بیان شد، مدت غیبت صغری نزدیک به ۷۰ سال است. لیکن برخی مدت آن را ۷۴ سال نوشته اند. (۴)این دسته از علما، مبداغیبت صغری را، سال تولد آن حضرت; یعنی سال ۲۵۵۵ ق، به حساب آورده اند. به نظر می رسد،۷۰ سال نزدیک به واقع باشد; زیرا باوجود اینکه امام زمان علیه السلام در زمان حیات پدرش، غایب از دیدگان بود،لیکن این غایب بودن از غیبت صغری محسوب نمی شود; چون در زمان حیات پدربزرگوارش، منصب ومسؤولیت امامت را به عهده نگرفته بود و بعد از وفات پدر متولی امامت گردید و وقتی ما از غیبت او بحث می کنیم ، مراد ما آن غیبتی است که همراه و ملازم با امامت باشد نه هرغیبتی . بنابراین ، غیبت صغری;یعنی: غیبتی که وصف امامت وداشتن نواب خاص ، همراه و ملازم آن باشد و چنین غیبتی از هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق شروع و درنیمه شعبان سال ۳۲۹ ق خاتمه یافته است. (۵)

غیبت کبری

پس از سپری شدن دوره غیبت صغری ، غیبت کبری و طولانی باخاتمه نیابت خاصه و مکاتبات حضرت با نواب ، شروع شده و تا به امروز ادامه دارد. ویژگیهای این غیبت در ادامه بحث روشن خواهدشد.

پیشگویی دو نوع غیبت

احادیث بسیاری از ائمه هدی علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده ، که درآنها برای حضرت دو نوع غیبت پیش بینی کرده اند. این بخش از بحث و روایات مربوط به آن و تحقق عینی آنها در خارج، برای ما شیعیان اهمیت خاصی دارد و جواب برخی ازاشکالات و ایرادهایی است که برخی نویسندگان معاصر ، در اثربی توجهی یا از روی غرض واردکرده اند. بنابراین ، برای روشن شدن حقیقت به دو نمونه از آن احادیث اشاره می کنیم.

۱٫امام علی علیه السلام به نقل از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

«… ثم یغیب عنهم امامهم ماشاءالله و یکون له غیبتان: احدهمااطول من الاخری، ثم التفت الینارسول الله فقال رافعا صوته : الحذرالحذر اذا فقدالخامس من ولدالسابع من ولدی »

…سپس امامشان تا مدتی که خدابخواهد از دیدگان پنهان می گردد ، و برای او دو غیبت خواهد بود که یکی از آنهاطولانی تر از دیگری است . سپس رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نگاهی به ما کرد و با صدای بلندفرمود: هشیار و آگاه باشید هنگامی که پنجمین از نسل هفتمین فرزندم از دیده هاناپدید شود. (۶)

۲٫امام صادق علیه السلام می فرماید:

«للقائم غیبتان: احداهما طویله والاخری قصیره، فالاولی یعلم بمکانه فیها خاصه من شیعته،والاخری لایعلم بمکانه فیهاالاخاصه موالیه فی دینه » (۷)

برای قائم علیه السلام دو غیبت است:یکی طولانی و دیگری کوتاه، در اولی تنهاخواص شیعیان از جایگاه او مطلع خواهندبود، در دومی فقط نزدیکترین خواص اوکه متصدی خدمت او هستند (۸) از جایگاه وی باخبر خواهند بود.

 

احادیث زیادی درباره پیشگویی دو نوع غیبت وارد شده است که فقطنه حدیث در «غیبت نعمانی » نقل شده است. محمد بن ابراهیم نعمانی، که ازاعلام قرن چهارم هجری است، بعداز نقل این احادیث، چنین نتیجه گیری می کند:

«این احادیثی که بیانگر دو غیبت برای قائم علیه السلام است ، احادیثی است که بحمدالله نزد ما از صحت برخوردار است و خداوند گفتارامامان راروشن نموده و دلیل راستگویی ایشان را در آن آشکارساخته است.» (۹) در عین حال «ساشدنیا» ازنویسندگان معاصر، می نویسد:

«قابل توجیه است بپذیریم که دوران غیبت صغری، که نواب خاص امام زمان علیه السلام در آن دوره ، مسؤولیت نیابت را به عهده داشتند ونزدیک به هفتادسال ازتاریخ را به خوداختصاص دادند، مصادف و مقارن با خلافت شش تن از خلفای عباسی بوده است.

تقسیم غیبت کوتاه و طولانی ، ابداع فقهای امامیه باشد، در تایید این تقسیم بندی ، احادیث یاابداع شده یاتفسیر گردیده اند تا وضعیت راآنچنان که ظاهر شده باآن تطبیق دهند.» (۱۰)

چنین نظریه ای بسی ناانصافی است، چون اعتقاد به دو غیبت ، پس از رحلت نایب چهارم به وجودنیامده و توسط علمای شیعه ابداع نشده است، بلکه این موضوع ، سالهاقبل از غیبت صغری در گفتارنورانی پیامبر اکرم و امامان پیشین ما بیان شده بودوعلمای شیعه آن راجمع آوری کرده و تبیین نمودند. (۱۱)

نیابت

در هیچ یک از دو غیبت ، صغری و کبری، پیوند امام دوازدهم حضرت حجه بن الحسن المهدی علیه السلام با مردم،به طور کلی، گسسته نبوده است;زیرا در هر دو غیبت، امر «نیابت »وجود داشته و دارد و از طریق نایبان، ارتباط امام بامردم برقراربوده است.

همان طوری که گفتیم ، غیبت امام دوازدهم علیه السلام به دو مرحله تقسیم گشت و به تبع آن ، نیابت نیزهمین گونه است; یعنی ، دارای دومرحله است و دوگونه: نیابت خاصه،در غیبت صغری ، و نیابت عامه ، درغیبت کبری. (۱۲)

نیابت خاصه و نیابت عامه

 

نیابت خاصه ، آن است که امام اشخاص معین و مشخصی را نایب خود قرار دهد و به اسم و رسم او رامعرفی کند، همان طوری که امام حسن عسکری علیه السلام این کار را انجام داد و فرمود:

«العمری وابنه ثقتان ، فماادیاالیک عنی فعنی یؤدیان و ما قالا لک فعنی یقولان » (۱۳)

عمری (عثمان بن سعید) و پسرش(محمدبن عثمان) مورد اعتماد هستند، هرچه آنها به تو برسانند از من می رسانند وآنچه به تو بگویند از جانب من می گویند.

و در جای دیگر فرمود :

«و اشهدوا علی ان عثمان بن سعیدالعمری وکیلی و ان ابنه محمدا وکیل ابنی مهدیکم » (۱۴)

گواه و شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری (نایب اول) وکیل من است وفرزندش محمد بن عثمان (نایب دوم) وکیل فرزند من، مهدی شمااست.

حضرت حجه بن الحسن المهدی علیه السلام نایبان بعد از عثمان بن سعید (نایب اول) رابه وسیله نایب قبلش معین می کرد و به مردم معرفی می نمود.

نیابت عامه ، آن است که امام علیه السلام ضابطه ای کلی و صفات ومشخصاتی را معرفی و بیان می کند،در هر عصری آن صفات وویژگیهای معین در هر فردی از افرادوجود داشته باشد ، نایب عام امام علیه السلام شناخته می شود. همان طوری که در احادیث این ضابطه کلی بیان شده است.

امام زمان علیه السلام در توقیع اسحاق بن یعقوب که به دست محمدبن عثمان (نایب دوم) صادرگشت، فرمود:

«و اما الحوادث الواقعه فارجعوافیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله » (۱۵)

و اما رویدادها و پیشامدهایی که درآینده روی خواهد داد، درباره آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید; زیراکه آنهاحجت من برشمایند ومن حجت خدامی باشم.

و امام صادق علیه السلام فرمود:

«و اما من کان من الفقهاء صائنالنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه » (۱۶)

هر کس از فقها نفس خود را از معاصی و محرمات نگهداری کند و دین خود را حفظنماید و مخالف هوای خود و مطیع مولای خود باشد، پس عوام (کسی که فقیه نیست و قدرت استنباط ندارد) باید از آن تقلیدبکنند.

بنابراین ، کسانی که در دوره غیبت صغری، نیابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفی شده بودند،«نایب خاص » نامیده شده و نایبان خاص امام زمان علیه السلام را نواب خاص «نواب اربعه » می گویند. و کسانی که از آغاز غیبت کبری نیابت داشته اندو بر طبق ضابطه معین شده از طرف ائمه معصومین علیهم السلام به نیابت رسیده اند، «نواب عام » نامیده می شوند.

خلفای دوران غیبت صغری

 

دوران غیبت صغری، که نواب خاص امام زمان علیه السلام در آن دوره ،مسؤولیت نیابت را به عهده داشتند ونزدیک به هفتادسال از تاریخ را به خود اختصاص دادند، مصادف ومقارن با خلافت شش تن از خلفای عباسی بوده است.

در این دوره از تاریخ ، حوادث وجریانهای بزرگ و جنگهای مکرری به وقوع پیوسته است که بررسی آنها کتاب مستقلی را می طلبد. مااکنون درصدد بیان این جریانها ونگارش شرح حال و تاریخ تفصیلی هنر عباسی ها آن بود که خودشان را جزء آل محمدبه قلم آوردند تا جنبش ونهضت را به نفع خود اداره کنند.

این افراد نیستیم ، بلکه جهت آگاهی اجمالی به ذکر اسامی، بعضی ویژگیها و مدت خلافت هر کدام و آن قسمت از زندگانیشان که مرتبط باجریان غیبت صغری، و نواب خاص و شیعیان باشد، اکتفا خواهیم نمود.

قبل از ورود به شرح اجمالی خلفا، لازم است به عنوان مقدمه،مطالبی را درباره خلفای عباسی یادآور شویم.

نخستین خلیفه ابوالعباس (۱۷) ملقب به سفاح (خونریز)، روزدوازدهم ربیع الثانی سال ۱۳۲ ق درکوفه، به اتفاق آراء طرفداران خود،بر کرسی خلافت نشست.

وی بر منبر ایستاده، خطبه ای خواند و در طی آن خود و خانواده خود را اهل بیت پیامبر و آل محمد وذوی القربی و عشیره الاقربیین نامیدو آیات راجع به اهل بیت و حقوق آنهارا ذکر کرد.

هنر عباسی ها آن بود که خودشان را جزء آل محمد به قلم آوردند تا جنبش و نهضت را به نفع خود اداره کنند. (۱۸)

سرانجام ، بنی عباس به نام اهل بیت علیهم السلام خلافت را، بعد از سرنگونی بنی امیه به دست گرفتند، و در ابتدای کار، روزی چند به مردم و علویین روی خوش نشان دادند; حتی به نام انتقام علویین، بنی امیه را قتل عام کردند و قبور خلفاء بنی امیه راشکافتند و هر چه یافتند، آتش زدند. (۱۹) اما دیری نگذشت که شیوه ظالمانه و خصمانه بنی امیه را پیش گرفتند و در بیدادگری وبی بندوباری ، هیچ گونه فروگذارنکردند و علویین را دسته دسته گردن زدند و یا زنده زنده دفن کردند. (۲۰)

یکی از ویژگیهای خلفای عباسی که در همه آنها مشترک است،مشغول بودن و پرداختن به لهوولعب ، خوشگذرانی شراب خواری،شب نشینی ها و بی توجهی به شؤون زندگی مردم است. خوشگذرانی ،شراب خواری ، محفل و مجلسهای کذایی اینان روشنتر از آن است که احتیاج به استشهاد داشته باشد;زیرا کتب تاریخ مملو از این گونه شواهد است.

بهترین موردی که می توان دراین باره ذکر کرد، جریان برخوردمتوکل با امام هادی علیه السلام است.درباره امام هادی علیه السلام نزد متوکل،سخن چینی و سعایت شد که نامه هاو سلاحهای مهمی از شیعیان درمنزل حضرت وجود دارد و آن حضرت انگیزه خلافت داشته و فکرزمامداری را در سر می پروراند . به همین خاطر، متوکل عده ای از ترکهارا مامور کرد که شبانه به خانه حضرت، هجوم برده و تفتیش نمایند. آنان شبانه به خانه امام ریختند، امام را در اطاقی دیدند که عبا بر دوش ، عمامه به سر و رو به قبله ، بر روی زمین بدون فرش نشسته است و آیاتی از کلام الله مجید، پیرامون عذاب و وعد و وعید،قرائت می کند. به همان وضع حضرت را گرفته و پیش متوکل بردند، وقتی وارد شدند، متوکل جامی از شراب در دست داشت ومشغول میخوارگی بود، تا حضرت را دید، احترام کرد و کنار خود نشاندوجامی که در دست داشت به حضرت تعارف کرد ، حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار،گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است.» (۲۱)

نمونه های دیگر از این قبیل درتاریخ بسیار است. بلی فقط «المهتدی بالله » از این روش مستثنی است و از نظر راه و روش بهتر ازهمه آنها بود; میان عباسیان این شخص مانند عمربن عبدالعزیز درمیان بنی امیه به شمار می رفت. (۲۲)

یکی دیگر ، از ویژگیهای خلفای عباسی، دشمنی با خاندان رسالت،ایجاد نفرت نسبت به علویین، تبعید،زندانی کردن ، کشتن و فشار بر آنان است. در این فکر میان خلیفه ، سران قوم، ارتش و وزرا، فرقی نبود و همه،هم عقیده بودند. این تفکر درسراسرتاریخ خلافت عباسی به چشم می خورد، لیکن بر حسب اختلاف اشخاص و روحیه ها درادوار مختلف شدت و ضعف پیدامی کرد.

شواهد تاریخی زیادی داریم که این مطلب را اثبات می کند، ولی ما به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم.

 

۱٫ جنایات متوکل نسبت به آل علی علیهم السلام

متوکل در دشمنی با خاندان رسالت ، در میان خلفای عباسی نظیر نداشت، بویژه با علی علیه السلام دشمنی سرسختی داشت و آشکاراناسزا می گفت و در بزمهای شبانه کسی را وا می داشت که تقلید آن حضرت کند و خود هم می خندید درسال ۲۳۶ ق امر کرد قبه ضریح حضرت امام حسین علیه السلام را در کربلاو همچنین خانه های بسیاری که دراطرافش ساخته بودند، خراب و بازمین یکسان نمودند و دستور دادآب به حرم امام علیه السلام بستند و زمین قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تابه کلی اسم و رسم مزار فراموش شود. (۲۳)

در زمان متوکل، وضع زندگی سادات علویین که در حجاز بودند ،به مرحله رقت باری رسیده بود; به گونه ای که زنهای ایشان ساترنداشتند و عده ای از ایشان، چادری کهنه داشتند که در اوقات نماز آن راءبه نوبت پوشیده ، نماز می خواندند.نظیر این فشارها را ، به سادات علوی که در مصر بودند، نیز ، واردمی ساخت. (۲۴)

۲٫ تحت نظر گرفتن ائمه علیهم السلام وسرکوبی نهضتهای علوی

این سختگیریها و فشارها هر چه به طرف دوران غیبت صغری نزدیک می شد، زیادتر می گردید. ائمه ما،بویژه در زمانهای نزدیک غیبت صغری مدت زیادی در دنیانمی ماندند، در عنفوان جوانی به پیشگاه خدا می شتافتند.امام جوادعلیه السلام (طبق روایات شیعه) در سال ۲۲۰ ق به تحریک معتصم ، خلیفه عباسی، به دست همسر خود، که دختر مامون بود، در سن ۲۵ سالگی مسموم و شهید شد. (۲۵)

امام هادی علیه السلام در سال ۲۵۴ ق(بر طبق روایات شیعه) در سن ۴۱سالگی ، به دست معتز خلیفه عباسی با سم به شهادت رسید. (۲۶) امام حسن عسکری علیه السلام را در سال ۲۶۰۰ ق (بنابه بعضی از روایات شیعه) به دسیسه معتمد، خلیفه عباسی، درسن ۲۸ سالگی مسموم کردند وشهید شد. (۲۷) عمر کوتاه این امامان راستین ، نشانه این است که خلفابرای سرکوبی و مخفی نگاه داشتن وجود امامان ، گر چه به صورت غیرمستقیم ، تا چه اندازه کوشش داشته اند.

پی نوشتها:

۱٫طباطبایی ،سید محمد حسین، شیعه دراسلام، ص ۲۲۰٫

۲٫ برای اطلاع یافتن به مضامین این روایات ر.ک: اثبات الهداه، ج ۶، ص ۳۸۶، حدیث ۹۷;فیض الاسلام، نهج البلاغه، کلمات قصار،شماره ۱۳۹; کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج ۲، باب غیبت، ح ۱،۱۵; طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغیبه، ص ۱۶۰، ح ۱۱۸٫

۳٫ ر.ک: صدوق، محمدبن علی بن بابویه ،کمال الدین، صص ۲۵۶ به بعد.

۴٫ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری ،ص ۶۱۶;سلیمان،کامل،یوم الخلاص،ص ۱۴۷٫

۵٫صدر،سیدمحمد،تاریخ الغیبه الصغری ،ص ۴۱۷٫

۶٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲،ص ۳۸۰٫

۷٫ مقصود خادمان و اهل بیت آن حضرت ویا همان سی نفری که همراه حضرت هستندکه در روایات به آنها اشاره شده است.

۸٫ نعمانی، محمدبن ابراهیم، کتاب الغیبه، ص ۱۷۰ ، حدیث اول; بشاره الاسلام، ص ۱۶۴ ;کلینی، محمدبن یعقوب، همان، ص ۱۴۰ ;صافی،لطف الله،منتخب الاثر،ص ۲۵۱،باب ۲۶٫

۹٫ نعمانی، محمدبن ابراهیم، همان، ص ۱۷۳٫

۱۰٫ sachedia, Op. Cit,125 ، به نقل ازتاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۲۱۹٫

۱۱٫ برای روشن شدن این موضوع دراحادیث منقوله، دقت شود و به تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، صص ۲۲۰-۲۱۹مراجعه گردد.

۱۲٫ حکیمی، محمدرضا، خورشیدمغرب،ص ۴۴٫

۱۳٫ کلینی ،محمدبن یعقوب ،همان ،باب فی تسمیه من رآه علیه السلام، ح ۱٫

۱۴٫طوسی، محمدبن حسن، همان، ص ۳۵۶،ح ۳۱۷٫

۱۵٫ صدوق ، محمدبن علی بن بابویه، همان،ج ۲، ص ۴۸۳ ، ح ۴; طوسی ، محمدبن حسن ،همان ، ح ۲۴۷ ; طبرسی ، احمدبن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۶۹ .

۱۶٫ مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۲، ص ۸۸ .

۱۷٫ کتابهایی که در قرون اولیه غیبت نگاشته شده است، به جای «نواب » بیشتر«سفراء»و«ابواب » و «وکلا» تعبیر شده است.

۱۸٫عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب.

۱۹٫ فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، ص ۲۰۷٫

۲۰٫ ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل، المختصرفی اخبارالبشر، ج ۱، ص ۲۱۲٫

۲۱٫صدر، سید عیسی، تشیع و ستمگران وجنایتکاران تاریخ، ص ۲۱۹; به نقل از تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۱۹۸٫

۲۲٫ مسعودی ، علی بن حسین، مروج الذهب،ج ۴، ص ۱۱; تاریخ ابن الوردی، ج ۱ ، ص ۲۳۲;الشیعه فی التاریخ، ص ۲۰۶٫

۲۳٫ همان ، ص ۱۰۳٫

۲۴٫ همان، ص ۵۱; اصفهانی، ابوالفرج،مقاتل الطالبین، ص ۳۹۵; ابوالفداء، همان، ج ۲،ص ۳۸; طباطبایی، سیدمحمدحسین، همان،ص ۲۶٫

۲۵٫ اصفهانی، ابوالفرج، همان، صص ۳۹۶-۳۹۵; طباطبایی، سیدمحمدحسین،همان، ص ۲۱۶٫

۲۶٫ کلینی، محمدبن یعقوب، همان، ص ۴۱۳٫

۲۷٫ همان، ص ۴۳۲٫

۲۸٫ مفید ، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد،ص ۳۴۵٫

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه // موعود – مهر و آبان ۱۳۷۶، شماره ۴

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *