ک زمانی انتظامات یک هیئتی بودم. به بچه ها می گفتم که اینجا یک نفر زد تو گوشتون، فحش ناموسی بهتون داد؛ میگی خوش اومدی. چون اینجا تو، تو نیستی. تو اینجا خادم امام حسینی.
میگفتم اجازه ندارید با موتور روشن تو کوچه ای که هیئت داره برگزار میشه بیاید. میومد طرف دم در وایمیستاد. می گفتیم موتور رو خاموش کن. می گفت سختمه تا آخر کوچه برم. بچه ها موتور طرف رو هل میدادن براش تا آخر کوچه. تا میخواستن هل میدن خیلی هاشون خجالت می کشیدن میومدن پایین. یکی بود یادمه تا سه شب خودم تا آخر کوچه موتورش رو هل دادم، شب چهارم خجالت کشید. اما خجالت کشید، این مهمه.
بعد 5 سال رفتم همون هیئت برای سخنرانی رفته بودم. همه بچه ها عوض شده بودن خیلی هاشون هم نمی دونستن یه روزی بنیان گذار انتظامات این هیئت من بودم. بعد می خواستم باهاش دست بدم هوا سرد بود. دستش رو از لباسش در آورد دیدم دست راستش دستکش نداره اما دست چپش دستکش داره. این قانونی بود که خودم گذاشته بودم. که حق نداری وقتی میخوای به یک نفر دست بدی با دستکش دست بدی. سردت میشه ایجا نایست. اینجا کسانی باید بایستن که سردشون بشه اما قبول کنند. گفتم چرا اینکار رو میکنی؟ گفت نمیدونم. همینجوری به ما گفتن که خوب نیست. این امر فرهنگ شده بود.
استاد رائفی پور-مسئول انتظامات هیئت
استاد رائفی پور-مسئول انتظامات هیئت برگرفته از سخنرانی شور حسینی مشهد 91