ویژه دهه فجر _ 11
دستاوردهای کلان انقلاب اسلامی
و تاثیر آن بر هندسه جهانی[1]
مقدمه:
در بحث انقلاب اسلامی زیاد از دستاوردها صحبت کردهایم. اینکه انقلاب اسلامی چه دستاوردهایی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره داشته بیان شده است. اما کمتر به اینکه انقلاب اسلامی راسا چه دستاوردهای بزرگی را مطرح کرده است پرداختهایم. در اینجا به چهار سطح متفاوت از این دستاوردها به شرح زیر میپردازیم.
1ـ سطح ملی
2ـ منطقهای
3ـ جهانی
4ـ تاریخی
منظور از تاریخی، تاریخ تمدن بشری است. ملاحظه خواهید کرد این دستاوردها، در بر می گیرد همه دستاوردهایی را که تا به حال اشاره کردیم ولی بیان نشد.
دستاوردهای ملی
در سطح ملی ما دو دستاورد بزرگ را برای انقلاب اسلامی داریم که بسیار مهم است و مرتبط با خود انقلاب است، یعنی اگر انقلاب نبود این دو دستاورد را نداشتیم.
1ـ تشکیل یک نظام دینی کارآمد بنام نظام جمهوری اسلامی؛ برای سیصدسال این موضوع جا افتاده بود که دین به تاریخ پیوسته و دین قدرت انجام عمل سیاسی و شکلدهی حکومت را ندارد. بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و امپراطوری روم مقدس، حتما دوره دین گذشته است. دوره جدید، دوره سکولاریزم و جدایی دین از سیاست است. حتی در جامعه ما هم، یک مکتب و نحلهای وجود داشت که میگفت دین در دوران غیبت امکان حکومت ندارد بلکه دنیا باید پر از ظلم و ستم باشد تا امام زمان(عج) ظهور کند و حکومت اسلامی را تشکیل دهند.
انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) این نظریه جا افتاده را که سیصدسال مبنای اسلامی تشکیل حکومت را به چالش کشانده بود باطل اعلام کرد و فرمود که ما موظف هستیم که حکومت دینی تشکیل دهیم و حکومت دینی هم در زمان غیبت می تواند به وجود بیاید و موفق هم باشد. جالب این است در دنیای پست مدرن، نظامی که با برنامه به وجود آمد، و هم ساختار شکلی آن شبیه ساختارهای مدرن و جدید بود و هم ساختار فرهنگی، نظامی، سیاسی و اقتصادی داشت، معذلک برنامهای را هم در همان انقلاب مطرح کرد که به صورت دو شعار ارائه شد.
الف ـ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»؛ پایه سیاست داخلی قرار گرفت؛
ب ـ «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»؛ پایه سیاست خارجی نظام واقع شد.
انقلاب اسلامی با این دو برنامه شروع کرد و امروز ما می توانیم یک ارزیابی بکنیم که آیا واقعا در تحقق این دو برنامه و شعار، انقلاب اسلامی موفق بوده یا نبوده است؟
در مورد استقلال، به جرات می توانیم بگوییم که هم اکنون در این کره زمین مستقلترین کشور، کشور جمهوری اسلامی است؛ کشوری که صد درصد تحت سلطه بود، هم از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی وابسته و تحت سلطه غرب و بخصوص آمریکا و انگلیس بود امروز یک قدرت مستقلی است که هر تصمیمگیری داخل کشور صورت میگیرد و هیچ کس نمی تواند به ما چیزی را دیکته بکند.
در خصوص آزادی، انقلاب اسلامی آزادی را باز تعریف کرد؛ آزادی در تصمیم گیری، آزادی در اداره کشور و سرنوشت خودش. آنچه را که در غرب آزادی می نامیدند، به معنای بی بندوباری بود، یعنی اینکه شما هرکاری دلتان می خواهد انجام دهید، ولی از آزادی سیاسی خبری نبود. امروز ما به جرات میتوانیم بگوییم چیزی که در غرب وجود ندارد آزادی در تصمیمگیری سیاسی است که به وسیله صاحبان قدرت و ثروت اداره می شود و ساختارهای حزبی که تحت هدایت و حمایت همان صاحبان قدرت و ثروت هستند تصمیم میگیرند. در امریکا مجبورید یا به کاندیدای حزب دمکرات یا جمهوریخواه رای بدهید و آن کاندیداها را معمولا مردم نیستند که تعیین میکنند ولی در انقلاب اسلامی به توده ها آزادی داده شد. حتی توده ها بتوانند علیرغم میل رهبران انقلاب هم تصمیم بگیرند.
ملاحظه کردید که در عمل هم در این مدت از عمر انقلاب قابل پیش بینی نبوده که مردم چه کسی را برای ریاست جمهوری یا برای مجلس انتخاب می کنند. حضرت امام(ره) می فرماید والله من به بنی صدر رای ندادم ولی مردم بنی صدر را انتخاب کردند و مورد پذیرش قرار گرفت و سمت فرماندهی کل قوا هم به وی داده شد. سایر مواردی را هم که در طول زمان بررسی کنید نشانگر این است که آزادی برای مردم و تودهها تثبیت شد و هنوز هم که ما در چنین شرایطی هستیم، نمیتوانیم پیش بینی کنیم مردم به چه کسی رای می دهند، حتی در یک خانواده پدر هم این قدرت را ندارد که بتواند به فرزندان خود دیکته بکند که به چه کسی رای بدهید و این آزادی امروز وجود دارد. این آزادی در نوع خودش بینظیر است و در هیچ جای دنیا هم همانند این آزادی وجود ندارد و نهادینه هم نشده است.
در مورد سیاست خارجی هم، سیاست خارجی ما «نه شرقی، نه غربی» شکل گرفته است و تا به امروز هم این سیاست مستقل اعمال و اداره شده است. البته دولتها می آیند و می روند و روشهای متفاوتی را در پیش می گیرند ولی نتوانسته یا نخواستند و نمی توانند از چارچوب نه شرقی و نه غربی خارج شوند؛ زیرا سیاست خارجی ما را هم مقام معظم رهبری اداره و کنترل می کنند. لذا همچنان آنچه را که روزهای اول ما شعار می دادیم که به عنوان یک سیاست مستقل ملی همچنان حاکم و جاری می باشد.
دستاورد دیگری که در سطح ملی داشتیم، بازتعریف منابع قدرت در انقلاب اسلامی بود. در گذشته منبع قدرت، منبع قدرت نظامی و اقتصادی بود ولی انقلاب اسلامی یک قدرت جدیدی را به جهان ارائه داد که این قدرت جدید، قدرت تکیه بر عنایات الهی است، اصل ولایت فقیه است. در حقیقت خداوند متعال را مجددا در مسئله سیاست و اداره کشور داخل کردیم. حضرت امام(ره) می فرمودند که اگر آمریکایی ها بمب دارند ما هم خدا را داریم. تا کنون 12 مورد از این منابع قدرت را احصا کردهام که در اینجا به دلیل ضیق وقت صرفنظر میکنم.
2- شکلگیری جامعه ولایی در قبال جامعه مدنی؛ دستاورد جامع دوم، شکل گیری جامعه ولایی در قبال آن چیزی است که در غرب به عنوان جامعه مدنی مطرح می شود. جامعه ولایی که در کشور و انقلاب ما شکل گرفت متشکل از سه عنصر بود؛
– رهبری ولایی
ـ امت ولایت مدار
ـ مکتب ولایی.
همه انقلابها را که شما مطالعه کنید، ملاحظه میکنید که بعد از انقلاب، انقلاب متوقف میشود و نظام سیاسی جای آن را میگیرد، ولی در انقلاب اسلامی، که دولت بازرگان می خواست این کار را بکند و در واقع مردم را از صحنه سیاسی خارج نماید، حضرت امام(ره) اجازه ندادند و فرمودند مردم باید در صحنه باشند، روحانیت باید در صحنه باشد. لذا به موازات شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، یک نظام اجتماعی هم به وجود آمد که من اسم آن را جامعه ولایی گذاشتهام؛ این جامعه ولایی در طول این مدت از عمر انقلاب اسلامی سه نقش خیلی مهم را بازی کرده است:
1ـ حمایت و پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی؛ در واقع اگر این جامعه ولایی وجود نداشت نظام هم نمیتوانست اقتدار پیدا بکند.
2ـ خنثی کردن توطئهها و بحرانهایی که در طول این مدت پیش آمده است و همه اینها به وسیله جامعه ولایی خنثی شده است. من یک احصائی کردم در طول 10سال اول انقلاب با حضور پربرکت حضرت امام(ره)، شانزده توطئه براندازی در این کشور شکل گرفت که عبارتند از؛ سه کودتای نظامی، دو جنگ تجاوزگرایانه، پنج جنگ قومی، چهارگروه تروریستی و دو فتنه بزرگ. در حقیقت هر سالی دو تا توطئه براندازی در کشور داشتیم و اگر شما مراجعه بکنید ملاحظه خواهید کرد همه این توطئه ها را این ملت خنثی کرد. جنگ تحمیلی را چه کسی اداره کرد؟ دولت و سپاهی وجود نداشت. بقیه فتنهها و تجاوزات را همین طور خنثی کردند.
3ـ تداوم انقلاب سومین نقشی بود که این جامعه ولایی به آن عمل کرد. انقلاب به وسیله جامعه ادامه پیدا کرد. با وجودی که چهار نسل الان از انقلاب اسلامی میگذرد شما می بینید نسل فعلی جامعه، جوان های 20 ـ 18ساله که اصلا آن دوره را احساس نکردند اما همان روحیه را دارند که جوانهای سالهای 58 ـ 1357 داشتند و این، مسئله بسیار مهمی است.
یک نکته بسیار مهم راجع به جامعه ولایی عرض کنم. خواص و نخبگان، تا زمانی در این جامعه مقبولیت و مشروعیت دارند که خودشان را در درون جامعه ولایی تعریف کنند. به محض اینکه از این جامعه ولایی زاویه گرفتند ، سقوط آنها قطعی است. بدون اینکه عده ایی را با خودشان ببرند. در این دوره 36 ساله، چه بزرگانی آمدند و خواستند انا الرجل بگویند، خواستند بگویند ما هستیم، ما انقلاب کردیم، ما هستیم که این کارها را کردیم، ولی به محض این که در مقابل این جامعه ولایی قرار گرفتند سقوط کردند. اولین رئیس جمهور ما 85 درصد آراء مردم را داشت ولی مجبور شد با چادر از کشور فرار کند. حتی مرجع تقلیدش که مقلدینش حتی بیش از حضرت امام(ره) از اول انقلاب بود، وقتی در مقابل این جامعه و نظام ولایی ایستاد با چه وضعیت اسفناکی فوت کرد. بنابراین ما باید این جامعه ولایی را خوب بشناسیم و تجزیه و تحلیل کنیم و این جامعه ولایی را می توانیم در نماز جمعه ها، هیئت های مذهبی، عاشوراها، اربعین ها و غیره پیدا کنیم و حضورش را حس کنیم.
دستاوردهای منطقهای انقلاب
دو دستاورد بزرگی که گفته شد، اساس استقرار نظام و کارآمدی نظام است. کارآمدی انقلاب در این سطح میباشد اما این تاثیر تنها محدود به سطح ملی نبود. بلکه انقلاب اسلامی در سطح منطقهای هم اثرات عظیمی داشت:
اولا منطقه را بازتعریف کرد؛ غربی ها سعی می کردند این منطقه را بنام خاورمیانه که یک کلمه استعماری است یعنی اروپا مرکز است به ما القاء بکنند. متاسفانه هنوز هم می بینیم بعضی به کار می برند. البته مقام معظم رهبری دیگر بکار نبردند و غرب آسیا بکار می برند. منتهی واژه ایی که در گذشته وجود داشت بنام جهان اسلام، انقلاب اسلامی، جهان اسلام را مجددا مطرح کرد. جهان اسلامی که از موریتانی در غرب تا مالزی و اندونزی در شرق توسعه پیدا کرده است. یک و نیم میلیارد جمعیت دارد. در درون جهان اسلام، مرکزیت با ایران اسلامی است هم از لحاظ جغرافیایی، و هم فرهنگی، بعد در جهان اسلام، جهان تشییع مجددا مطرح کرد و اثرات عظیمی را این جهان تشییع بر جای گذاشت. البته تاثیری که انقلاب اسلامی بر جهان تشییع گذاشته است ویژه و خاص می باشد و عبارتند از خروج شیعه از حاشیه و ورود به متن. شیعیان قبل از انقلاب اسلامی به دو دلیل در حاشیه بودند.
1ـ مسئله اقلیت بودن آنها در جهان اسلام؛
2ـ تکیه بر تقیه؛
آنها را از درون فعالیتهای سیاسی بیرون کرده بودند ولی انقلاب اسلامی به خصوص با فتوای حضرت امام(ره) که تقیه حرام است و اظهار واجب، شیعیان مجددا وارد صحنه شدند و توانستند نقش کلیدی و اصلی را بازی بکنند، به گونهای که دنیای غرب، اندیشمندان دنیا را وادار کردند به این فکر بکنند که این چه مذهب و تفکری است. در سال 1365 یک سمیناری در دانشگاه موشه دایان رژیم صهیونیستی برگزار شد و یهودیها 120 نفر از اساتید بزرگ از سراسر جهان را که شرق شناس، اسلام شناس و ایران شناس بودند، جمع کردند تا ببینند علت این پیروزی و تداوم اینها چه چیز بوده است. حاصل مطالعات آنها در آن همایش، سه نکته بود:
1ـ آنها شیعه هستند و غیرشیعه نمی تواند انقلاب کند؛
2ـ اینها الگو دارند. الگوی آنها عاشورا است؛
3ـ آنها به فلسفه انتظار اعتقاد دارند، یعنی هیچ وقت ناامید نمی شوند و مطمئن هستند که پیروزی را در یک روزی در آغوش خواهند گرفت.
ثانیا، گرایش به تشیع بیشتر شد؛ قبل از انقلاب، تنها اگر ایرانی ها می رفتند مثلا در خارج ازدواج می کردند. زن آنها شیعه می شد. ولی با توجه به تبلیغات عظیم دستگاه وهابیت بیشترین گرایش به سمت اهل سنت و بخصوص وهابیت بود، ولی بعد از انقلاب میلیون میلیون از مردم به شیعه گرایش پیدا کردند و گفتند ما دینی را می خواهیم که توانسته چنین انقلاب عظیمی را انجام دهد. در نیجریه چند میلیون نفر را یک طلبهایی بنام زاکی زاکی می تواند به مکتب تشییع وارد کند. در آمریکای لاتین کسانی که لائیک بودند، امروز با کمک دوستان و عزیزان به سمت مکتب تشییع آمده اند. آقای رحیمیان میگوید بعد از جنگ33 روزه بیش از 50 میلیون نفر در سراسر دنیا به مکتب تشییع ملحق شدند. بنابراین این گرایش بیشتر به شیعه، امروز شیعه را از لحاظ جمعیتی هم دارد اقتدار میدهد.
ثالثا، گفتمان شیعه جهانی شد؛ گفتمان شهادت، عدالت و مردم سالاری و … گفتمانهایی است که به طور مطلق به شیعه تعلق دارد، اما امروز حتی آقای اوباما از عدالت صحبت میکند، از واژه جهاد صحبت میکند و آنرا بکار میبرد.
نهایتا، خروج از حالت محافظهکاری و برخورداری از روحیه انقلابی؛ عزیزان من قبل از انقلاب به لبنان رفتهام، بعد از انقلاب هم فراوان رفتهام. قبل از انقلاب شیعیان آنجا به جاسوسان اسرائیل معروف بودند. امام موسی صدر به آنجا رفت و اولین حرکتی که به وجود آورد حرکت المحرومین بود، یعنی یک عدهایی از شیعه مظلوم و محروم در آنجا زندگی میکردند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آن شیعیان محروم و مستضعف به گلولههای آتشینی تبدیل شدند که پنج قدرت جهانی که لبنان را اشغال کرده بودند وادار به فرار کردند. میدانید در سال1378 و یک سال56 لبنان به وسیله اسرائیل تا خود بیروت اشغال شده بود و به عنوان پاسداران صلح نیروهای آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی در آنجا حضور پیدا کرده و پایگاه زدند. اما در سال1382 بچههای حزب الله با کامیون های موادمنفجره آن چنان بلایی بر سر اینها آوردند که همه آنها وادار به فرار شدند و بدون اینکه هیچ امتیازی بتوانند بگیرند. این اثراتی است که انقلاب اسلامی بر مکتب تشییع و جهان تشییع داشته است.
البته انقلاب اسلامی بر کل جهان اسلام هم سه اثر داشته است؛
1ـ بازگشت به خویشتن خویش؛ مسلمان ها بعد از انقلاب اسلامی به خویشتن و اسلام بازگشتند وآن عقده حقارت و خودکمبینی که قبل از انقلاب در میان مسلمان ها وجود داشت و آنها تلاش میکردند با سرعت زیاد خودشان را به غرب نزدیک و خود را با معیارهای غربی تطبیق بدهند، تغییر کرد و مسلمانان هویت پیدا کردند. امروز می بینیم که آداب و مراسم دینی انجام و مساجد از مسلمان ها پر شده است. در واقع، مسلمانان بازگشت به خویش و اسلام را مدیون انقلاب اسلامی هستند.
من در دوران انقلاب، در آمریکا داشتم رساله دکتری مینوشتم، انقلاب که به پیروزی رسید یک دوست عراقی آمد به من گفت می دانید انقلاب شما چه خدمتی به من کرد. پرسیدم چه خدمتی کرد. گفت من تا به حال نمی توانستم خودم را معرفی کنم؛ مانده بودم که بگویم عرب هستم، که عرب ها در سال67م، شش کشورشان در شش روز اشغال شد و به وسیله اسرائیل شکست خورد و لذا مایه سرشکستگی بود. آیا بگویم مسلمان هستم که در این صورت هم اسلامی که مستعمره و تحقیر شده بود، عزتی نمیآفرید. یا بگویم با کدام ملیت و تاریخ عراقی هستم؟ ولی حالا میتوانم با افتخار بگویم که من مسلمانی هستم که چنین انقلابی را انجام داده است. شما به من هویت دادید.
2- ظهور نهضتهای آزادیبخش و انقلابی؛ قبل از انقلاب همه نهضت های آزادیبخش در جهان اسلام یا مارکسیست بودند یا ناسیونالیسم و یا لیبرال بودند. ما موردی به عنوان نهضت آزادیبخش اسلامی نداشتیم. حتی اخوان المسلمینی که در سال 1920 به وجود آمده بود، هرگز ادعای آزادیبخشی نکرد. گفت من یک حرکت اصلاحی هستم و آمدم نصیحت بکنم. رهبرانشان را دیدیم که به هیچ وجه نتوانستند انقلابی باشند ولی بعد از انقلاب بود که غالب نهضتهای غیراسلامی به تاریخ سپرده شدند. در خود نهضت فلسطین 17 گروه بودند. یک گروه از آنها اسلامی نبود. حماس، جهاداسلامی و حرب الله مولود انقلاب اسلامی هستند. حتی در افغانستان دو نهضت به نامهای خلق و پرچم بودند که هر دو مارکسیست بودند. اما بعد از انقلاب مشاهده میکنیم که همه پسوند اسلامی با خودشان حمل میکنند.
3 ـ بیداری اسلامی؛ در حقیقت بیداری اسلامی هم نشات گرفته از انقلاب اسلامی است. اگر چه آن را بیداری عربی یا بهار عربی نامیدند و متاسفانه در کشور ما هم در آن زمان به آن لقب بیداری انسانی دادند. ولی من با دلایل زیادی اعتقادم بر این است که بیداری اسلامی و الگو گرفته از انقلاب اسلامی بود.
دستاوردها و اثرات جهانی انقلاب اسلامی
در سطح جهانی اثرات انقلاب اسلامی یک چیزی بنام هندسه جهانی مطرح شد. اثرات فوق العاده عظیمی بود شما میدانید که در موقعی انقلاب به پیروزی رسید که نظام دو قطبی بر دنیا حاکم بود، یعنی دنیا را به دو قطب شرق و غرب تقسیم کرده بودند. دو ابر قدرت در راس آنها بودند. منشا همه حوادث و اتفاقات جهانی یا غرب بود یا منشا شرقی داشت. در نهایت هم به توافق میرسیدند. حتی در مورد نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت هم ما حمایتهای این دو را داشتیم، یعنی در مشروطه، روسها از مستبدین حمایت میکردند و دیگ پلوی انگلیس هم پذیرای مشروطهخواهان بود. در ملی شدن صنعت نفت هم این طور بود؛آمریکا از جبهه ملی، انگلیس از دربار و روسها از حزب توده حمایت میکردند. اولین حادثهای که این قانونمندی را بهم زد چیزی نبود جزء نهضت حضرت امام(ره). در نهضت حضرت امام بود که در همان سالهای 42 ـ 41 فرمودند آمریکا از شوروی بدتر و شوروی از انگلیس بدتر است و انگلیس از هر دو بدتر و همه از هم پلیدتر هستند.
انقلاب اسلامی همان قدر كه با ماركسيسم روس مخالف بود همان قدر هم با سرمايهداري غربي مخالف بود. جالب است كه اين دو ابرقدرت رقابت و اختلافشان را كنار گذاشتند و عليه پديده نوظهور جديد بسيج شدند و اين ادامه داشت. اما به هر حال انقلاب بدون حمايت آنها و بلكه عليه آنها و با ذكر مبارزه با استكبار به پيروزي رسيد و توانست در مقابل مجتمع آنها ايستادگي كند و به پيروزي برسد و تا به امروز هم به عنوان قدرت برتر بتواند در مقابل توطئههاي اين استكبار جهاني بايستد و حركت كند. لذا ملاحظه میکنیم انقلاب اسلامی قانونمندي جهاني و هندسه جهاني را تغيير داد. برنامهاي كه غرب داشت و مستكبرين داشتند، ايجاد دهكده جهاني بود. دهكده جهاني كه كدخداي آن آمريكا باشد و بر بقيه کشورها و كل جهان سيطره داشته باشند و حتي استقلال كشورها را از آنها بگیرند. ولي انقلاب اسلامي آمد اين مسئله را بهم ريخت.
آن روز حضرت امام فرمود كه جنگ ميان آنها جنگ زرگري بر سر منافع است. جنگ واقعي ميان مستضعفان و مستكبرين است و در نتيجه پديده و تئوري جديدي ارائه شد كه حضرت امام حتي در يك فرمايشاتي فرمودند ما بايد به فکر تشكيل حزب مستضعفين جهاني باشيم. به ملتهای تحت سلطه سلطهگران حتي ملت آمريكا فرمودند كه باید قيام كنند. آقاي هانتينگتون از این مطلب تفسیر به برخورد تمدنها کرد که متاسفانه آقاي خاتمي از گفتگوي تمدنها سخن گفت، يعني اينكه ما قبول داريم و برخورد وجود دارد ولي بهتر است كه با همديگر گفتگو كنيم.
در حالی که واقعا برخورد تمدنها نيست. برخورد، برخورد با سلطه است؛ برخوردي كه انقلاب اسلامي عليه سلطه جهاني شروع كرده امروز به همه جهان توسعه پيدا كرده است. در نتيجه شكلگيري دو اردوگاه را ما در جهان شاهد هستيم؛
1ـ اردوگاه سلطهگران
2- اردوگاه سلطهستيزان.
كه در اردوگاه سلطهگران همه ملتها و دولتهای سلطهگر هستند و در اردوگاه سلطهستيزان ملتها و دولتهاي مردمي هستند که به تاسی از انقلاب اسلامی نمیخواهند زیر بار حرف زور سلطهگران بروند. اين تقسيمبندي را شما ميتوانيد در نظامهاي هر دو گروه ببينيد. در سلطهگران رهبری با ايالات متحده آمريكا است و همه پذيرفتهاند که آمريكا راس سلطهگران است و به دنبال كدخدايي است. بعد دول اروپايي هستند. بعد دول پيشرفته همراه با غرب هستند و نهايتا هم دول در حال توسعه تحت نفوذ غرب و نهايتا دول اسلامي تحت نفوذ سلطهگران غرب مانند عربستان، كويت، قطره و غيره ميباشند.
در نظام سلطهستيزان چه بخواهيم چه نخواهيم رهبري جهاني امروز با ايران اسلامي است. يعني ايران اسلامي در مركزيت قرار دارد. بعد جهان تشييع هستند. بعد جهان اسلام بعد جهان در حال توسعه است و نهايتا ملتهاي خود جوامع پيشرفته، يعني تسخير وال استريت را شما در اينجا ميتوانيد ببينيد. بيداري اسلامي را ميتوانيد ببينيد و اينكه ملتهاي آمريكاي لاتين امروز قيام كردند همه در اين مجموعه به عنوان اردوگاه سلطه ستيزان قرار میگیرند. بنابراين انقلاب اسلامي، هندسه جهاني را تغيير داد. يك هندسه جهاني جديد را مطرح كرد و امروز اگرچه همه اقرار دارند به اين كه جمهوري اسلامي يك قدرت برتر منطقهاي است، ولي خود آمريكاييها هم اخيرا كتابي نوشتهاند بنام «ايران؛ ابرقدرت فرهنگي جهان» . به قدرت ایران به رغم میلشان اذعان کردهاند. يك نويسندهای بنام «رابرت بر» کتابی نوشته که در آن میگوید ايران نيازي به نوك ندارد (نوك يعني همان بمب اتم و هستهاي) و ايران با قدرت فرهنگي دنيا را تسخير ميكند و دارد با اين وسيله پيش ميرود. بنابراين ما وارد چنين سطحي در جهان شدهايم كه آمريكا و همه غرب تصميم ميگيرند و ميلياردها هزينه ميشود که در سوريه بشار اسد برود ولي يك كشوري بنام جمهوري اسلامي ميگويد نه و نظر آن پيش ميرود. اين نشانه تغییر قدرتي است كه امروز در هندسه جهاني رخ داده است.
سطح تاريخي
حضرت آقا بارها فرمودند ما در يك پيچ تاريخي هستيم. ولي من نديدم كسي بگويد اين پيچ تاريخي كجاست و چيست؟ میتوان با نمایش فراز و فرود تاریخ تمدن بشری و اسلامی در يک حركت سينوسي جايگاه پيچ تاريخي را مشخص كرد. دنيا در تاريخ تمدن بشري معروف است به دوران قديم، قرون وسطي و قرون معاصر كه هيچكس ترديدي ندارد. رقابت بین شرق و غرب و ابرقدرت ها همواره در این نمودار ملاحظه ميشود. ميببينيد در قرون قديم، علم و دانش در يونان باستان و غرب بود. در شرق خبري نبود ما حتي يك فرد دانا و انديشمند نداريم كه در آن زمان بتواند با افلاطون، ارسطو و سقراط و… برابري كند. دو امپراتوري بر دنيا حاكم بودند؛ امپراتوري روم و امپراتوري ايران. حادثهاي كه رخ داد و توانست اين دوره را به اتمام برساند چيزي نبود جز نهضت پيامبر اسلام(ص)، ظهور اسلام و ظهور پيامبراكرم به عنوان پيامبر توانست يك تحول عظيم تاريخي ايجاد كند. دو امپراطوري نابود شدند در اثر همين ظهور اسلام و علم و دانش هم از غرب رخت بر بست و به جهان اسلام آمد و دورهاي را شكل داد بنام قرون وسطي و در نتيجه از دوران قرون وسطي كه هزار سال طول كشيد. يعني از 610 ميلادي تا 1604 ميلادي علم و دانش در جهان اسلام بود. جهان اسلام بيشترين خدمت را به عالم علم و دانش كرد. در آن موقع غربيها حتي عدد نداشتند. دروسي مانند جبر، فيزيك و شيمي همه ابداع مسلمانها بودند. هنوز هم عنوان الجبرا را خود غربيها بكار ميبرند. بنابراين در اين دوره، دوره جديدي بود ولي این دوره در غرب، دوره جاهليت بود که خودشان به آن عصر تاريكي ميگويند. هر كس مثل گاليله ميخواست حرف علمي بزند توسط دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا به زندان و اعدام متهم میشد.
از سوی دیگر، يك جنگ تمام عيار بين شرق و غرب ادامه داشت. دويست سال جنگ سخت با ما كردند و هشتصد سال جنگ نرم. اما نهايتا توانستند با جنگ نرم و خدعه از طریق زن و شراب، فساد را در ميان مسلمانان و فرماندهان آنها توسعه بدهند و ما را به آن سمتي بكشانند كه نهايتا موجب سقوط جهان اسلام شد.
در این زمان دو امپراطوري حاكم بودند؛ امپراطوري روم مقدس یا وايتكان و امپراطوري عثماني كه هفتصد سال حاكم بودند. آن بعثت پيامبراكرم پيچ اول تاريخ بود و اين رنسانس پيچ دوم تاريخ است، يعني يك شخصي بنام مارتين لوتر آمد عليه خرافات كليسايي قيام كرد. سكولاريسم را ترويج داد. سي سال جنگ در اروپا كردند و نهايتا توانستند با عهدنامه وستفالي دين را كنار بزنند. امپراطوريها را از بين ببرند و نهايتا سكولاريسم و مدرنيزم را حاكم كردند و دوره جديدي به وجود آمد بنام قرون معاصر، كه در اين قرون معاصر غرب با تكيه بر علم تجربي، علم غيرتجربي را كنار گذاشتند و توانستند پيشرفتهاي عظيمي بكنند و جهان اسلام هم به خواب فرو رفت و مستعمره شد. در اين دو دوره باز ميبينيم در پايان دو امپراطوري، يكي امپراطوري شوروي و ديگر امپراطوري آمريكا حاكم بود.
حادثهاي كه حضرت آقا به عنوان پيچ تاريخی ذكر ميكنند، اين پيچ سوم است، يعني پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979میلادی يا 1357شمسی كه توانست اين دوره قرون معاصر را به اتمام برساند و قرون تازهای را تعريف كند كه اصطلاحا به نام قرون جديد مشهور است. حضرت آقا ميفرمايند كه دوره جديد، دوره اسلام و قرآن و تعالي اسلامي است و جالب اين است كه ميبينيم در این دوره جدید نیز امپراطوري شوروی از هم فرو پاشيد و امپراطور ديگر(آمریکا) در حال فروپاشي و اضمحلال است. شش سازمان اطلاعاتي آمريكا و خود غربيها صراحتا بيان كردند در سال 2030 چيزي بنام ايالات متحده آمريكا وجود نخواهد داشت و آمريكا از درون فرو خواهد پاشيد و فروپاشي آمريكا هزاران مرتبه بدتر از روسيه خواهد بود؛ زيرا روسيه لااقل يك تاريخ تمدن قديمي دارد، يك زبان روسي دارد، يك نژاد اسلاو دارد، يك مذهب ارتدوكس دارد، ولي در قدمت آمريكا هيچ كدام اينها نيست. عدهاي مهاجر و دزد آمدند و مردم بومي منطقه را نابود كردند و كشوري را براساس دو عنصر؛ رفاه و امنيت تشكيل دادند كه الان هر دو آنها گرفته شده است. بنابراين ما وارد يك دوره جديدي ميشويم كه اين دوره جديد قطعا دوره اسلام و تعالي است. من آخرين كلام را عرض كنم، خيلي جالب است بر اساس مطالعه تطبيقي که انجام دادم بين پيچ اول و پيچ سوم كه حضرت آقا يك جا بعثت دوم را ذكر كردهاند، نگاه بكنيد در پيچ اول بعد از رحلت پيامبراكرم نظام از دست مسلمانها خارج شد و در واقع حكومتهاي غيراسلامي بر سر کار آمدند؛ امويان، عباسيان و غيره، معذلك آن همه پيشرفت داشته است. در پيچ سوم بعد از رحلت حضرت امام(ره)، حضرت آقا دقيقا پا جاي پاي حضرت امام گذاشتند و اين مسير يقينا با آرامش و اطمينان خاطر پيش خواهد رفت. البته چالش خواهيم داشت. اين را فكر نكنيد چالش همين طوري در دوران قرون وسطي داشتيم. جنگ با غرب، اتمامشدني نيست. با كدخدا هم نميشود كنار آمد. اين خيال خامي است خيليها فكر ميكنند كه با يك تلفن و پيادهروي با اين مستكبرين ميتوانند ملاطفت داشته باشند نه خير. آنها تا زمانيكه ما را زير پا له نكنند و يا ما آنها را زير پا له نكنيم، جنگ ما ادامه خواهد داشت و ما بايد خودمان را آماده كنيم. اين مسير، مسير قطعي است و امروز در منطقه روز به روز ميبينيم كه داريم پيشرفت ميكنيم.
[1] . سخنرانی دکتر منوچهر محمدی، مسئول کارگروه ویژه تحول و ارتقاء علوم سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی
بازدیدها: 1299