آیه ۱۰- فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون
گزیده تفسیر
سنت الهى بر این نیست که در ابتدا دل آدمى را بیمار کند یا بر بیمارى او بیفزاید، بلکه با دستور ایمان و تقوا از بیماردلى پیشگیرى، یا آن را درمان مى کند، لیکن بیماردلانى که به سوء اختیار خود از درمانهاى الهى بهره اى نمى برند، خداوند بر بیماریشان مى افزاید.
سر اسناد افزایش بیمارى به خداوند آن است که همه امور عالم به تدبیر الهى است و ازدیاد بیمارى دل نیز با واسطه با خدا اسناد داده مى شود وگرنه از جانب خداى سلام جز سلامت افاضه نمى شود.
عذاب دردناکى که دامنگیر منافقان مى شود بر اثر نفاق و کذب اعتقادى آنان است ؛ همان کذب اعتقادى که منشا سیره سیئه عملى آنان شده است.
تفسیر
الیم: الم به معناى درد شدید است و الیم به معناى دردناک (ما ثبت له الوجع) است، نه دردآور (ما صدر منه الوجع). پس تفسیر الیم به مولم روا نیست، مگر آن که نظیر طهور به معناى مطهر باشد، و راز اتصاف عذاب به الیم ، شدت مبالغه است.
مراد از وصف عذاب یا رجز یا یوم به الیم در قرآن کریم، شدت اینهاست و در این گونه موارد الیم، از مولم در دلالت بر شدت رساتر است. (۶۶۸)
عنوان عذاب الیم اگر مطلق باشد و در مقابل عنوان دیگر قرار نگیرد، شامل انواع دردها و ناگواریهاست. بنابراین، همه دردها و آسیبهایى که در آیه: (ان لدنیا انکالا وجحیما و طعاما ذاغصه و عذابا الیما) (۶۶۹) در برابر عذاب الیم قرار گرفته، در آیه مورد بحث در عنوان عذاب الیم مندرج است، زیرا در آیه محل بحث ، عنوان مزبور بدون مقابل ذکر شده است.
خداى سبحان همراه با تبیین اوصاف منافقان، درون مستورشان را افشا مى کند و احکام مناسبى را نیز براى اوصاف آنها بیان مى کند؛ مثلا، آن جا که سخن از تظاهرشان به ایمان است مى فرماید: آنها اصلا از مومنان مطرح شده، مى فرماید: ایشان خود را مى فریبد و در این آیه کریمه نیز که سخن از بیماردلى آنان است در مقابل مى فرماید: خداوند نیز (به عنوان کیفر) بر بیماریشان مى افزاید.
منافقان بیمار دل
انسانها از نظر قرآن کریم سه دسته اند: ۱- مومنان عادل که زنده اند و قلبى سلیم و سالم دارند. ۲- مومنان ضعیف الایمان و تبهکار که زنده اند، ولى بیماردلند. ۳- کافران و منافقان که مرده اند یا بیمارى حاد و مزمن دارند. در این آیه کریمه سخن از بیماردلى منافقان است ؛ منافقان افزون بر آن که بر دلهایشان مهر نهاده شده و حقایق را درک نمى کنند: (ذلک بانهم امنو ثم کفروا فطبع على قلوبهم فهم لا یفقهون)، (۶۷۰) هم در حکم مرده اند و هم در حکم بیمار؛ چون قلبشان به مثابه مرده است، از آن هیچ بهره اى نمى برند و چون دلهایشان به طور حاد بیمار است، درد و عفونت آن گریبانگیرشان است ؛ زیرا مرده محض، عذاب دنیا را احساس نمى کند.
منافقان در مرگ و بیمارى دل با کافران، سرنوشت یکسانى دارند: (ان الله جمع المنافقین و الکافرین فى جهنم جمیعا) (۶۷۱) سر آن که دلهایشان در عین مرده بودن، بیمار است، مضاعف بودن بیمارى آنهاست، که بخشى بر اثر تبهکاریهاى قبلى پدید آمده، و بعضى به عنوان کیفر، بر آن افزوده شده است. از این رو چنین قلب محتضرى در حکم مرده است .
سنت الهى در کیفر بیماردلان
برخى از مفسران، جمله (فزادهم الله مرضا) را انشاء دانسته اند، نه اخبار و آن را نفرین الهى پنداشته اند تا افزون بر گذشته، شامل حال و آینده نیز باشد و آن را در ردیف نفرینهایى مانند: (قاتلهم الله انى یوفکون) (۶۷۲) و (ثم انصرافوا صرف الله قلوبهم) (۶۷۳) دانسته اند، لیکن فاء در فزادهم با چنین ترکیبى ناسازگار است و جمله مزبور، خبرى است نه انشایى و تعبیر به فعل ماضى (زاد) بیانگر آن نیست که خداوند تنها در گذشته بر بیمارى منافقان افزوده است و در آینده بر آن نمى افزاید، بلکه چون منافقان در آینده نیز همانند گذشته عمل خواهند کرد، بیمارى آنان رو به فزونى خواهد رفت و تا هنگام مرگ و لقاى جلال و قهر الهى ادامه خواه یافت: (فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون) (۶۷۴) عقوبت تلخ عده اى ابتلاى آنها به نفاق مستمر است. استشهاد به آیه (ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم) نیز ناتمام است ؛ زیرا در آن جا هم احتمال مى رود اخبار باشد، نه انشاء و نفرین.
به هر تقدیر، سنت الهى بر این نیست که در ابتدا دل انسانى را بیمار کند و یا بر بیمارى کسى بیفزاید، بکله در آغاز، براى پیشگیرى از بیماردلى اشخاص، دستور ایمان و تقوا و پرهیز از دین فروشى مى دهد: (وامنوا بما انزلت مصدقا لما معکم ولا تکونوا اول کافر به ولا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا و ایاى فاتقون) (۶۷۵) همان گونه که با دستور عفاف و طهارت به همسران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) زمینه سوء استفاده و گناه را از بیماردلان مى ستاند: (یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض) (۶۷۶) و اگر کسى با سوء اختیار، خود را مریض کرد، چون امراض قلبى پنهان است و انسان از آن غافل، خداى سبحان در مرحله بعد او را نسبت به اصل بیمارى وى آگاه مى کند و به تبیین نشانه بیمارى او مى پردازد؛ چنانکه در مسائل اخلاقى، طمع در نامحرم را نشانه بیماردلى انسان مى داند و در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز گرایش به کافران در زمان جنگ را ناشى از بیمارى قلبى مى داند: (فترى الذین فى قلوبهمک مرض سارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا دائره…) (۶۷۷)
در سومین مرحله، اگر بیمارى در قلب آنان جاى گرفت، خداى سبحان راه درمان و بازگشت به سلامت را به آنان معرفى مى کند: (استغفروا ربکم ثم توبه الیه ان ربى رحیم ودود.) (۶۷۸) و اگر به نسخه شفا بخش قرآن اعتنا نکردند، آنان را به افشاى اسرارشان تهدید مى کند تا کسى که از آشکار شدن برخى بیماریهاى تن وحشتى ندارد اما از آشکار شدن بیمارى درونى خویش، مانند نفاق، رنج مى برد، به خود آید و از آن دست بردارد. (ام حسب الذین فى قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم # ولو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم ولتعرفنهم فى لحن القول والله یعلم اعمالکم) (۶۷۹) و اگر چنین هشدارى موثر نیفتاد، آنان را تهدید به تبعید یا قتل مى کند: (لئن لم ینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا)(۶۸۰) آنگاه اگر به راه نیامدند آنان به حال خود وامى گذارد و چون کارشان از درمان گذشته به آنان مى گوید: هر چه خواستید بکنید: (اعملوا ماشئتم). (۶۸۱)
از این رو منافق، پیوسته بر بیمارى قلبى و تبهکاریش افزوده مى شود نه تنها از کتاب شفابخش الهى بهره اى نمى برد، بلکه هر چه آیات بیشترى نازل شود، بیماردلى او فزونتر مى شود، همان گونه که غذاى سالم و میوه پرآب و شیرین براى افراد تندرست مایه رشد و شادابى و براى مبتلایان به بیماریهاى گوارشى عامل درد و رنجورى است، به طورى که اگر میوه شیرینى نباشد، درد او ظهور نمى کند، ولى اگر میوه شاداب مصرف کند، چون توان هضمش را ندارد و دستگاه گوارش او ناسالم است، دردمند و رنجورتر خواهد شد. مشابه این مطلب در آیه (قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهارا # فلم یزدهم دعائى الا فرارا) آمده است ؛ با این که دعوت و هدایت حضرت نوح (علیه السلام) هرگز عامل فرار یا ازدیاد فرار آنان نبوده است.
راز اسناد افزایش مرض به خدا
خداى سبحان، هم افزودن ایمان و هدایت مومنان را به خود اسناد مى دهد: (انهم فتیه امنوا بربهم وزدناهم هدى)، (۶۸۲) (والذین اهتدوا زادهم هدى) (۶۸۳) و هم افزودن بر بیماردلى منافقان را. سر این که ازدیاد مرض به خدا نسبت داده مى شود این است که همه امور عالم تحت تدبیر خداوند سبحان است، برخى امور، مانند هدایت، هم بى واسطه و هم باواسطه قابل اسناد به اوست و برخى، مانند اضلال و ازدیاد بیمارى دل، چون لدى الله و نزد خدا جایى ندارد، حتما با واسطه به خدا اسناد داده مى شود، یعنى، به دست ماموران اضلال الهى (شیطان و جنود او) صورت مى گیرد، زیرا از جانب خداى سلام: (الملک القدوس السلام) (۶۸۴) جز سلامت چیزى افاضه نمى شود و او جز به دارالسلام، که نمونه کامل آن بهشت است، به جایى دعوت نمى کند: (والله یدعوا الى دارالسلام)، (۶۸۵) ولى همان دعوت به سلامت، در ظرف قلب آلوده و بیمار منافقان به بیمارى تبدیل مى گردد؛ چنانکه نزول آیات قرآنى که مایه افزایش ایمان مومنان بود براى منافقان جز فزونى رجس ره آوردى نداشت: (و اذا ماانزلت سوره فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایمانا فاما الذین امنوا فزادتهم ایمانا و هم یستبشرون # و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا هم کافرون) (۶۸۶)
مومنان راستین پیش از نزول آیات قرآن مى گفتند: چرا تکلیف جدیدى نمى آید تا ما آن را به کار ببندیم و ثواب ببریم و چون آیات جهاد و دفاع فرود مى آمد، مومنان راستین از آن بهره الهى مى بردند، لیکن بیماردلان از شرکت در جهاد سرباز مى زدند و همانند انسانهاى محتضر به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى نگریستند: (ویقول الذین امنوا لولا نزلت سوره فاذا انزلت سوره محکمه وذکر فیها القتال رایت الذین فى قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشى علیه من الموت) (۶۸۷)
لطایف و اشارات
۱- کذب اعتقادى و عذاب دردناک منافقان
عذاب الیم و دردناکى که دامنگیر منافقان است، بر اثر دروغگویى و نفاق آنهاست. گرچه دروغ از گناهان کبیره است، ولى بدان پایه نیست که از کفر بدتر باشد؛ زیرا کفر منشا همه معاصى است و از این که منافقان بر اثر کذب به عذاب الیم دچار مى شوند، دانسته مى شود که مراد از دروغ در این گونه موارد، کذب زبانى و عادى نیست، بلکه مراد از آن نفاق و کذب اعتقادى است که سوره منافقون بیان شده است: (اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله والله یشهد ان المنافقین لکاذبون) (۶۸۸) پس عذاب الیم منافقان بر اثر کذب اعتقادى آنها و کذب اعتقادى، منشا سیره سیئه عملى آنان است.
۲- استقرار بیمارى در دل منافقان
برخى برآنند که عنوان (فى قلوبهم مرض)، براى تفهیم عروض و استقرار مرض در دل منافقان موثر و مفیدتر از عنوان قلوبهم مرضى، است ؛ (۶۸۹) زیرا تعبیر دوم مفید استقرار نیست
بازدیدها: 226