آیه ۲۴- فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین
گزیده تفسیر
چون قرآن کریم کتاب هدایت و تربیت اسنان عالم، عاقل و دیندار است، بر خلاف کتب علمى و عقلى بشرى، سرشار از انذار و هشدار است و در این کریمه نیز معاندان را از عذابى بر حذر مى دارد که مواد سوختى، آتش گیره و آتش زنه آن انسانها و سنگهاى مورد پرستش آنهاست و براى کافران، منافقان و فاسقان آماده شده است ؛ آتشى که از درون انسان بر مى خیزد و از این رو هیچ راه گریزى از آن نیست، بلکه جسم و جان انسان تبهکار را مى سوزاند.
از تعبیر (اعدت) برمى آید که جهنم، همانند بهشت، هم اکنون موجود است و کافران که ماده سوختنى و آتش زنه و آتش گیره دوزخند، هم اکنون سراپا مشتعلند، گرچه خود نمى دانند. اثبات عذاب براى کافران، در این کریمه منافاتى با اثبات آن براى منافقان و مسلمانان فاسق ندارد. عذاب دردناک دوزخ افزون بر کافران، دامن منافقان و مومنان عاصى را نیز مى گیرد؛ گرچه درکات و همچنین کوتاهى یا درازى مدت عذاب متفاوت است.
تفسیر
ان: تعبیر به ان که حرف شرط مشکوک است به جاى اذا که حرف شرط مقطوع است با این که شرط در محل بحث به دلیل (ولن تفعلوا) مقطوع العدم است، از این روست که اولا طبق گمان معاندان سخن گفته شود، و ثانیا جنبه تهکم داشته باشد.
لن: حرف لن براى تاکید نفى است، نه براى تایید آن ؛ زیرا چیزى که مغیاست و داراى حد و غایت است ابدى نخواهد بود و حرف لن در (فلن ابرح الارض حتى یاذن لى ابى) (۱۱۱۵) و (لن نومن لک حتى نرى الله جهره (۱۱۱۶) در مورد چیزى به کار رفته که براى غایت یاد شده است.
النار: غالب مفسران گفته اند: (۱۱۱۷) چون در سوره تحریم که پیش از سوره بقره نازل شده، کلمه (نار) آمده است: (یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا وقودها الناس واحجاره) (۱۱۱۸) و مسلمانان نسبت به چنین آتشى آگاهى داشتند، در آیه محل بحث کلمه نار با الف و لام معرفه ذکر شده است، چنانکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) هنگامى که همسر و فرزندش را به سرزمین غیر قابل کشت حجاز آورد به خداى سبحان عرض کرد:
(رب اجعل هذا بلدا ءامنا) (۱۱۱۹) و کلمه بلد را نکره آورد، ولى پس از آن که آن جا آباد و محل سکونت شد، به خداوند عرض کرد: (رب اجعل هذا البلد امنا) (۱۱۲۰) که آیه دوم بعد از آیه نازل شده و از این رو کلمه بلد در آن با الف و لام آمده است.
وقود: وقود به معناى ما یوقد به النار یعنى چیزى است که آتش با آن افروخته مى شود؛ مانند کبریت و چاشنى در مواد انفجارى که آتش زنه است و چیزهاى دیگر را شعله ور مى سازد، (۱۱۲۱) و نیز مانند هیزم، زغال سنگ، نفت، گاز و هر چیز دیگرى که ماده سوختنى باشد. وقود گاهى به معناى شعله آتش و زبان آن است ؛ نظیر آیه (النار ذات الوقود) (۱۱۲۲) که تفسیر آن به آتش صاحب هیزم (کنایه از فراوانى مواد سوختنى آن) مناسب نیست، زیرا ظاهر ذات وقود همان معناى ذات لهب است که در سوره مسد (آیه ۳) آمده است و تفصیل آن در تفسیر آیات بازگو مى شود.
ماده وقود و وقود اختصاصى به برافروختن نار ندارد؛ بلکه در فروزندگى نور نیز به کار مى رود؛ یعنى، هم در مورد غضب و قهر و هم در مورد رحمت و مهر کاربرد دارد؛ مانند: (… یوقد من شجره مبارکه). (۱۱۲۳) از این رو امیرالمومنین (علیه السلام) به فروزان نگه داشتن توحید و رسالت توصیه کرد و فرمود: وصیتى لکم ان لا تشرکوا بالله شیئا و محمد (صلى الله علیه وآله) فلا تضیعوا سنته اقیموا هذین العمودین واوقدوا هذین المصباحین (۱۱۲۴) و نیز درباره فروغ خاموشى ناشدنى قرآن فرمود: ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبود توقده (۱۱۲۵)
الناس: مراد از ناس در جمله (وقودها الناس) مقابل جن و شیطان نیست، بلکه مقابل (حجاره) است. بنابراین، اطلاق آیات دیگر، مانند: (انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم) (۱۱۲۶) و (اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا)،(۱۱۲۷) همچنان محفوظ است ؛ زیرا خود ابلیس گذشته از آن که هیزم دوزخ است مى تواند آتش گیره بلکه آتش زنه جهنم نیز باشد.
للکافرین: با توجه به اختصاص نداشتن جهنم به کافران، لام در(للکافرین) به معناى ارتباط است، یعنى، هر عملى با عامل خود ارتباط دارد؛ نظیر: (ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها) (۱۱۲۸) و یا (ان جهنم کانت مرصادا # للطاغین مابا). (۱۱۲۹) ولى اگر لام به معناى سود و نفع باشد، نظیر آنچه در مورد بهشت گفته مى شود: (وبشر الذین امنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات) (۱۱۳۰) در این صورت معناى تهکم و استهزا دارد؛ زیرا جهنم به سود کافران نیست. البته مرتبه اى از دوزخ مخصوص کافران است که در این حال، حرف لام مى تواند براى اختصاص باشد.
خطاب این کریمه به کافران و بت پرستان حجاز است و از آن جا که مضمون آن گزارش غیبى است، خود نوعى اعجاز است. بنابراین، قرآن کریم در این آیه اعجاز خود را با اعجاز دیگرى تضمین کرده است. جمله (فان لم تفعلوا) به منزله نتیجه قیاس و جواب شرطى است که در آغاز آیه قبل به صورت قیاسى استثنایى تنظیم گردید؛ اما جمله (ولن تفعلوا) گزارشى غیبى و خود معجزه دیگرى است.
قرآن و رسالت انذار
قرآن کریم مانند کتابهاى استدلالى و عقلى نیست تا تنها به نتیجه گیرى از قیاس و برهان بسنده کند؛ چون زبان قرآن زبان علومى مانند حکمت و کلام، و هدف آن، تنها عالم شدن مخاطبان نیست، بلکه لسان وحى و هدایت و نور و در پى تربیت انسان عالم عاقل و دیندار است، یعنى، تعلیم کتاب و حکمت با تزکیه نفوس همراه است. از این رو هشدار مى دهد: اگر نتوانستید همانند قرآن را بیاورید، که هرگز نمى توانید، از آتشى که براى کافران آماده شده، بپرهیزید.
این آیه شریفه ترس از جهنم را مطرح مى کند؛ زیرا بیشتر انسانها بر اثر هراس از جهنم بر صراط ایمان و تقوا پایدارند. بدین جهت قرآن کریم گذشته از این که از رسول خدا به عنوان نشیر و نذیر یاد مى کند؛ در هیچ موردى پیامبر را تنها به عنوان مبشر معرفى نمى کند؛ درحالى که گاهى به صورت حصر به عنوان منذر معرفى مى کند: (ان انت الا نذیر). (۱۱۳۱) رسالت عالمان دینى نیز ترساندن مردم از قهر الهى است: (ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم). (۱۱۳۲)
اولین قدم براى توده مردم ترس از جهنم است. البته اگر انسان بر اساس همین ترس پیش برود و خداوند را عبادت کند کم کم شوق بهشت و او پیدا مى شود و حتى ممکن است درجات بلند محبت خدا را نیز تحصیل کند. آنگاه آزاد از هراس دوزخ و امید بهشت خداوند را عارفانه و عاشقانه مى پرستد.
ماده سوختنى و آتش گیره دوزخ
قرآن کریم انسان را وقود، یعنى ماده سوختنى، آتش گیره و آتش زنه جهنم مى داند. آتش زنه مانند کبریت که با برخورد با شى ء معین مشتعل مى شود و آتش گیره مانند هیزمهاى ضخیم و بزرگ که مدتى در اجاق مى ماند و در دراز مدت خاکستر مى شود و هیزمهاى نازک و کوچک با آن افروخته مى شود.
انسان خودش آتش برمى افروزد؛ چنانکه در آیه محل بحث یا آیه (اولئک هم وقود النار) آمده است و خودش هیزم است و در آن آتش مسجور، یعنى مشتعل مى شود: (و ام القاسطون فکانوا لجهنم حطبا)، (۱۱۳۳) (اذا الاغلال فى اعناقهم والسلاسل یسبحون # فى الحمیم ثم فى النار یسجرون)(۱۱۳۴)
بنابراین، راهى براى فرار از عذاب ندارد؛ زیرا اگر هیزمى جداى از انسان باشد و انسان را با آن بسوزانند احتمال فرار از آن هست و در صورت سوختن نیز تنها جسم او را مى سوزاند، نه روح را. اما اگر خود انسان شعله ور شود راه گریز از عذاب ندارد؛ بلکه هم جسمش مى سوزد: (کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها) (۱۱۳۵) و هم روح او گداخته مى شود: (نار الله الموقده# التى تطلع على الافئده). (۱۱۳۶)
آتشى که بتواند روح انسان را بسوزاند، باید منشا روحى داشته باشد؛ یعنى، از فواد و دل سر برآورد. هیزم فواد (مرحله تجرد روح) را نمى تواند بسوزاند. حتى اگر انسان در کوره ذوب فلزات قرار گیرد، روح او نمى سوزد و از این رو، وقتى اصحاب اخدود مومنان را در گودال آتش افکندند، تنها بدنهاى آن مومنان سوخت، اما ارواحشان متنعم بود و حتى لذت مى برند که بدنهاى آنان در راه دین مى سوزد.
انسان عذاب جسمى را مى تواند تحمل کند، لیکن عذاب روحى قابل تحمل نیست. اهل معنا به هنگام استعاذه از جهنم مى گویند: خدایا ما را به آتش دوزخ مسوزان ؛ زیرا ورود به جهنم مایه رسوایى انسان است: (ربنا انک من تدخل النار فقد اخرزیته)؛ (۱۱۳۷) چون سقوط در جهنم نشانه کفر و نفاق یا دست کم دلیل تبهکارى و در نتیجه حرمان از رحمت خاص خداست و این رسوایى دردناکتر از سوختن بدن به آتش است.
برخى مفسران به استناد بعضى احادیث، گفته اند: مراد از حجاره که به عنوان وقود مطرح شده سنگ سیاه کبریت است. (۱۱۳۸) اما باید دانست که سنگ کبریت (گوگرد) در دنیا نیز اشتعال زا و آتش خیز است و این معنا چندان اهمیتى ندارد تا موجب تخویف و انذار شدید باشد و نمى تواند مراد قطعى از حجاره مزبور سنگ کبریت باشد.
بعضى از مفسران نیز گفته اند: مراد از این حجاره همان جواهر و طلا و نقره اى است که زراندوزان ذخیره مى کردند و به آن فریفته شدند، (۱۱۳۹) چنانکه خداى سبحان مى فرماید: (والذین یکنزون الذهب والفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم# یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون) (۱۱۴۰) این معنا هم نمى تواند مصداق یقینى حجاره در آیه مورد بحث باشد؛ زیرا آیه فوق ناظر به مطلق زراندوزان است، چه کافر و چه غیر کافر، در صورتى که آیه محل بحث مى فرماید: (اعدت للکافرین).
احتمال دیگر در تفسیر حجاره، که به نظر صحیحتر مى رسد آن است که این آیه ناظر به آیه (انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم) (۱۱۴۱) است که مى گوید: شما و آنچه جز خدا مى پرستید، هیزم یا آتش گیره هاى جهنم هستند.(۱۱۴۲) بنابراین، مراد از حجاره مزبور همان اصنام و اوثان تراشیده از سنگ است که اعلام به وقود بودن آن اثر تبلیغى در اجتناب از آن دارد و در انذار موثر است ؛ زیرا اگر انسان بداند آنچه را در دنیا مى پرستد و امید به شفاعت آن دارد، در قیامت به صورت اخگرى سوزنده ظهور مى کند، باعث افزایش رنج و عذاب روحى او خواهد بود.
تذکر: نازلترین موجود مرکب مادى سنگ است و عالیترین آن انسان و هر دو در معاد وقود دوزخ هستند. شاید شجره جهنم و حیوان مناسب آن نظیر مار و عقرب که متوسط بین جماد و انسان است منطوى در آیه باشد؛ یعنى،
آیه محل بحث جامع همه مراتب است، لیکن به ذکر نازلترین و عالیترین اکتفا کرد و از سایر ترکیبات نام نبرد.
جهنم هم اکنون موجود است
از این که (اعدت للکافرین) با فعل ماضى بیان شده معلون مى شود جهنم هم اکنون موجود است، چنانکه بهشت نیز هم اکنون موجود است و قرآن درباره بهشت نیز مى فرماید: (اعدت للمتقین). (۱۱۴۳)
ظاهر ماده اعداد و همچنین ظاهر هیئت، اعدت که فعل ماضى است بر تحقق کنونى دوزخ دلالت دارد و حمل آن بر این که چون مستقبل محقق الوقوع درحکم ماضى است از این جهت به فعل ماضى یاد شده خلاف ظاهر است ؛ زیرا اصل فعل ماضى، دلالت بر تحقق وقوع است، و حمل آن بر مستقبل قطعى، مخصوص موردى است که دلیل یقینى بر عدم تحقق فعلى آن مورد اقامه شود که در محل بحث چنین دلیلى نیست.
افزون بر این که، از آیات دیگرى مانند: (و ان جهنم لمحیطه بالکافرین) (۱۱۴۴) نیز این مطلب استفاده مى شود؛ زیرا ظاهر قرآن را تایید مى کند که بهشت و جهنم هم اکنون موجود است. امام رضا (علیه السلام) مى فرماید: اگر کسى بگوید: بهشت و جهنم مخلوق نیست، از ما نیست. آنگاه به شیوه اى لطیف به این آیه شریفه استشهاد مى کند (یطوفون بینها و بین حمیم ان)؛ (۱۱۴۵) جهنمیان بین جهنم و چشمه داغ و گداخته در رفت و آمدند: ما اولئک منا و لا نحن منهم… قال الله عزوجل… هذه جهنم… (۱۱۴۶)
چنانکه وجود مبارک پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در معراج وارد بهشت شدند و با متنعمان بهشت دیدار کردند و جهنم و معذبان در آن را نیز از نزدیک دیدند.
محققان امامیه تاکید دارند که بهشت و جهنم و معذبان در آن را نیز از نزدیک دیدند.
محققان امامیه تاکید کردند که بهشت و جهنم هم اکنون موجود است. (۱۱۴۷)
ادله عقلى نیز نه تنه مناقض این نظر نیست، بلکه آن را تایید مى کند. بنابراین ، ظاهر آیات مزبور، همانند ظاهر سایر آیات حجت است و نیازى به تاویل و تقدیر ندارد. گرچه بیشتر مردم تا چشم از ظواهر این دنیا و به مرگ طبیعى نمیرند، بهشت و جهنم براى آنان ظهور نمى کند.
براى پیدایش آتش دو عنصر لازم است: یکى آتش زنه و دیگرى آتش گیره و به تصریح قرآن کریم هم اکنون آتش زنه موجوداست:(واولئک هم وقود النار) (۱۱۴۸) و هم آتش گیره: (واما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا). (۱۱۴۹) بنابراین، کافر که هم آتش زنه است و هم آتش گیره، هم اکنون سراپا مشتعل است ؛ گرچه دیده هاى ظاهر بین اشتعال آن را اکنون نمى بینند؛ چنانکه اشتعال برزخى آنان مشهود نیست.
در زمان حکومت خلیفه سوم، مردى جمجمه مرده اى را نزد خلیفه آورد و گفت: شما مى پندارید این جمجمه هم اکنون در آتش مى سوزد؟ در حالى که من دست خود را بر آن نهاده ام و اصلا حرارت آتش را احساس نمى کنم. خلیفه ساکت شد و کسى را در پى امیرالمومنین (علیه السلام) فرستاد و از او استمداد کرد. هنگامى که آن حضرت نزد عثمان حاضر شد عثمان در حالى که در میان انبوهى از یاران خود بود به آن مرد گفت: سوال خود را تکرار کن و او دوباره آن را پرسید. عثمان گفت: این اباالحسن به این مرد پاسخ ده. آن حضرت فرمودند: زند و مسعار، یعنى سنگ چخماق را حاضر کنید. آنگاه با بر هم زدن سنگ چخماق و جستن جرقه آتش به آن مرد فرمودند: دست خود را بر هر یک از زند و سنگ بگذار. آنگاه پرسید آیا حرارت آتش را احساس مى کنى ؟ آن مرد پاسخ داد: نه مبهوت شد؛ یعنى، جمجمه نیز در ظاهر سرد و خاموش است . عثمان با شنیدن این بیان گفت: لولا على لهلک عثمان . (۱۱۵۰)
عذاب مومنان فاسق
بعضى از مفسران و متکلمان از جمله (اعدت للکافرین) چنین برداشت کرده اند که عذاب جهنم اختصاص به کافران دارد و شمال مومن فاسق نمى شود و این پندارى ناردست است. عذاب دوزخ هم شامل منافقان مى شود و هم شامل مومنان فاسق. اما شمول آن نسبت به منافقان، چون مراد از کفر در این آیه کفر در برابر ایمان است ، نه کفر در برابر ایمان و نفاق ؛ یعنى، ناظر به تقسیم مردم به سه دسته مومن، نه کفر در برابر ایمان و نفاق، یعنى، ناظر به تقسیم مردم و به سه دسته مومن، کافر و منافق نیست، بلکه ناظر به آیه شریفه (یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون)
است که بر اساس آن، مردم در برابر دستور عبادت خدا به دو گروه مومن و غیر مومن تقسیم مى شوند، که غیر مومن شامل کافر و منافق مى شود.
پس کافران در آیه مورد بحث کسان هستند که اهل توحید عبادى نیستند و به همین جهت در برابر این جمله، در آیه بعد مى فرماید: (وبشر الذین امنوا وعموا الصالحات). در مورد منافقان بحثى نیست که جهنم آنان را در بر مى گیرد؛ چنانکه مى فرماید: (فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون) (۱۱۵۱) افزون بر این که، در جاى دیگر منافقان و کافران با هم ذکر شده اند: (ان الله جامع المنافقین و الکافرین فى جهنم جمیعا) (۱۱۵۲) و گاهى و عید منافقان شدیدتر از تهدید کافران آمده است: (ان المنافقین فى الدرک الاسفل من النار). (۱۱۵۳)
اما بحث مهم این است که بر اساس آیه مورد بحث، چگونه جهنم شامل مومن فاسق هم مى شود که در این مورد سه نظر وجود دارد:
۱- کفر در آیه مورد بحث اعم از کفر اعتقادى است و شامل کفر عملى نیز مى شود؛ مانند آیه (ولله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین) (۱۱۵۴) که از ترک حج به کفر تعبیر کرده و بدین معناست که اگر مستطیع معتقد و مومن عمدا حج را ترک کند، در عمل کافر است، نه در عقیده.
این توحید بعید است، زیرا آیه محل بحث در مقام بیان عاقبت مکذبان وحى است و هر چند شمول لطفى دارد، زیرا للکافرین جمع محلى به الف و لام و عام است، اما سیاق آیه درباره کفر اعتقادى است و شمول آن نسبت به آیه نسبت به غیر کافر اعتقادى بعید است.
۲- گرچه خداى سبحان در این آیه مى فرماید: این آتش براى کافران مهیا شده است، اما قرآن کریم مومنان را نیز از همین آتش مى ترساند: (یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجاره). (۱۱۵۵) معلوم مى شود اگر مومن مواظب خود و وابستگان خود نباشد، گرفتار همین آتش مى شود. پس چنین نیست که این آتش مخصوص کافران باشد و مومنان فاسق به عذاب دیگرى وعید داده شده باشند. البته فرق مومن عاصى با کافر در خلود یا درکات عذاب است وگرنه اصل عذاب براى هر دو ثابت است.
۳- جمله (اعدت للکافرین) دلالت ندارد که جهنم براى غیر کافر نیست. به اصطلاح اصولیین این آیه گرچه اطلاقى ندارد تا شامل فاسقان هم بشود، لیکن مقید به عدم فسق مومن هم نیست تا ورود به جهنم را منحصر به کافران کند. بنابراین، اگر آیه دیگرى بگوید جهنم براى مومنان گناهکار مهیا شده این دو آیه با هم تعارض ندارد؛ زیرا هر دو اثباتى است. در نتیجه آیاتى مانند (و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم) (۱۱۵۶) و (من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها) (۱۱۵۷) که آتش جهنم را مختص به کافران نمى داند، مقید آیه محل بحث نیست و بنابراین، جهنم مومن فاسق را نیز دربرمى گیرد.
در قرآن کریم حتى میل به گناه نیز مایه برخورد با آتش جهنم معرفى شده است ؛ چنانکه خداوند به مسلمانان مى فرماید: (لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار)؛ (۱۱۵۸)
اما بحث مهم این است که بر اساس آیه مورد بحث، چگونه جهنم شامل مومن فاسق هم مى شود که در این مورد سه نظر وجود دارد:
۱- کفر در آیه مورد بحث اعم از کفر اعتقادى است و شامل کفر عملى نیز مى شود؛ مانند آیه (ولله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین (۱۱۵۹) که از ترک حج به کفر تعبیر کرده و بدین معناست که اگر مستطیع معتقد و مومن عمدا حج را ترک کند، در عمل کافر است، نه در عقیده.
این توجیه بعید است، زیرا آیه محل بحث در مقام بیان عاقبت مکذبان وحى است و هر چند شمول لفظى دارد، زیرا للکافرین جمع محلى به الف و لام و عام است، اما سیاق آیه دباره کفر اعتقادى است و شمول آن نسبت به غیر کافر اعتقادى بعید است.
۲- گرچه خداى سبحان در این آیه مى فرماید: این آتش براى کافران مهیا شد است، اما قرآن کریم مومنان را نیز از همین آتش مى ترساند: (یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا وقودها الناس والحجاره) (۱۱۶۰) معلوم مى شود اگر مواظب خود و وابستگان خود نباشد، گرفتار همین آتش مى شود. پس چنین نیست که این آتش مخصوص کافران باشد و مومنان فاسق به عذاب دیگرى وعید داده شده باشند. البته فرق مومن عاصى با کافر در خلود یا درکات عذاب است وگرنه اصل عذاب براى هر دو ثابت است.
۳- جمله (اعدت للکافرین) دلالت ندارد که جهنم براى غیر کافر نیست. به اصطلاح اصولیین این آیه گرچه اطلاقى ندارد تا شامل فاسقان هم بشود، لیکن مقید به عدم فسق مومن هم نیست تا ورود به جهنم را منحصر به کافران کند. بنابراین، اگر آیه دیگرى بگوید جهنم براى مومنان گناهکار مهیا شده این دو آیه با هم تعارض ندارد؛ زیرا هر دو اثباتى است. در نتیجه آیاتى مانند (و من یعص الله ورسوله فان له نار جهنم) (۱۱۶۱) (من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها) (۱۱۶۲) که آتش جهنم را مختص به کافران نمى داند، مقید آیه محل بحث نیست و بنابراین، جهنم مومن فاسق را نیز در برمى گیرد.
در قرآن کریم حتى میل به گناه نیز مایه برخورد با آتش جهنم معرفى شده است، چنانکه خداوند به مسلمانان مى فرماید: (ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار) (۱۱۶۳) به ظالمان میل پیدا نکنید وگرنه آتش شما را مى گیرد.
محقق طوسى (رحمه الله) در بحث صراط به این آیه و مشابه آن استدلال کرده، مى گوید: باریکى به سبب آن که، اگر اندک میلى به یکى از و طرف تضاد افتد موجب هلاک بود؛ (۱۱۶۴) یعنى، نه تنها ستمگرى و کمک به ستمگران، بلکه میل به آنان نیز انسان را به دوزخ مى افکند.
لطایف و اشارات
۱– تفاوت آتش ملکى و ملکوتى
آتش همانند موجودهاى امکانى به اراده خداى سبحان یافت مى شود، خواه آتش ملکى و محسوس و خواه آتش ملکوتى و نامحسوس. تفاوت آتش محسوس و غیر محسوس در نیاز به مبدا قابلى مانند هیزم است، نه در احتیاج به مبتدا فاعلى، یعنى خداوند؛ زیرا تنها مصور و صورت آفرین خداست، اگر چیزى بخواهد صورت نارى پیدا کند بدون الهى نخواهد بود و اگر گفته مى شود خود کافر مبدا اشتعال است، یعنى نیازى به مبدا قابلى دیگر نیست.
بر اساس آیاتى مانند (انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم) (۱۱۶۵) و (اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا) (۱۱۶۶) حصب و حطب دوزخ، خود انسان کافر است، لیکن مصورى که انسان را به صورت آتش در مى آورد خداوند است و اگر به زبان حرکت جوهرى سخن گفته شود، محرک با حفظ اختیار انسان، خداى اوست.
۲– مبدا فاعلى و قابلى و علل اعدادى آتش محسوس
آتش نامحسوس تنها به مبدا فاعلى وابسته است و مانند سایر موجودهاى غیر مادى نیازى به مبدا قابلى و نیز سبب اعدادى ندارد، لیکن آتش محسوس گذشته از احتیاج به مبدا فاعلى و نیاز مبرم به مبدا قابلى، غالبا وابسته به سبب امدادى و علت اعدادى است که آن مایه امداد و این پایه اعداد، زمینه آتش یابى و اشتعال مبدا قابلى مفروض مانند هیزم را فراهم مى کند. یکى از اسباب امداد آتش زنه و یکى از علل اعداد آتش گیره است.
آتش زنه همان طور که قبلا اشاره شد چیزى است که با برخورد فنى لازم منشا تولد آتش مى شود؛ نظیر ماده کبریت. آتش گیره نیز، چیزى است که بر اثر ضخامت و دوام ، اشتعال خود را در درازمدت حفظ مى کند و در حالى که مواد سختى دیگر خاکستر مى شود آن مشتعل است تا مواد سوختى آینده از راه برسد و براثر برخورد با آن اشتعال گیرد. چنان هیزم ضخیمى که در دراز مدت در اجاقها مى ماند آن را آتش گیره مى گفتند. هر کدام از آتش زنه و آتش گیره سبب امدادى و علت اعدادى براى افروختن هیزم جدید با ماده سوختى تازه است.
۳– آتش زنه و آتش گیره در سوخت و سوز کافران
آتش نامحسوس، همان است که از آن به حطمه تعبیر و به (نارالله) موسوم شده و از اطلاع و اشراف و سرکشى آن بر دلهاى کافران گزارش داده شده است. (۱۱۶۷) البته براى آن آتش هم ممکن است شرایط و لوازم خاصى باشد. آتش محسوس که بدن را مى سوزاند، ماده سوختى آن، یعنى حصب و حطب، خود انسان کافر است ؛ چنانکه گذشت، ولى براى آن مى توان آتش گیره اى از خود انسان ترسیم کرد؛ زیرا برابر آیه (کلما نضبحت جلودهم بدلنا همجلودا غیرها لیذوقوا العذاب) (۱۱۶۸) پوستهاى کافران سوخته و خاکستر مى شود، لیکن استخوآنها و عناصر محورى لحوم و شحوم همچنان باقى است تا پوستهاى تازه با آتش استخوان و گوشت و چربى مشتعل شود. در این حال آن پوستى که بعدا مى روید از عناصر محورى که قبلا بوده شعله مى گیرد؛ یعنى، اجزاى محورى قبلى بر اثر دوام به منزله آتش گیره است و پوستهاى تازه به مثابه هیزمهاى نازل و کوچک که از آن آتش گیره هاى به جا مانده طبق اراده الهى اشتعال مى گیرد. اما آتش زنه بودن خود انسان کافر از حدیث بازگو شده از امیرالمومنین (علیه السلام) استظهار مى شود.
تذکر: از آیه: (کلما خبت زدناهم سعیرا) (۱۱۶۹) مى توان فهمید که خود انسان مشتعل مى شود وگرنه مى فرمود: زدناها سعیرا؛ یعنى، اشتعال در آیه به خود انسان اسناد داده شده، نه به آتش (دقت شود).
۴– مراد از وقود در قرآن
گرچه در قرآن گروهى حصب و حطب دوزخ معرفى شده اند، لیکن هیچ کدام از این عناوین نمى تواند عنوان وقود را در سنگ یا هیزم جهنم منحصر کند؛ زیرا بین ادله اثباتى عناوین یاد شده منافى نیست، چون همان طور که محتمل است مراد از وقود، ماده سوختنى نظیر هیزم باشد، محتمل است آتش زنه یا آتش گیره باشد؛ چنانکه جمع عناوین سه گانه (وقود، حصب، حطب) براى یک انسان در سه حال ممکن است و همچنین توزیع آنها نسبت به افراد گوناگون ممکن خواهد بود؛ یعنى، برخى از صنادید شرک و سران الحاد، وقود به معناى آتش زنه باشند و عده اى از پیشوایان وقود به معناى آتش گیره باشند و گروهى از کافران نیز وقود به معناى هیزم دوزخ باشند. آنچه بر اثر تناسب حکم و موضوع مى توان حدس زد این است که پیشوایان وقود به معناى آتش گیره باشند و گروهى از کافران نیز وقود به معناى هیزم دوزخ باشند. آنچه بر اثر تناسب حکم و موضوع میتوان حدس زد این است که پیشوایان کفرى که مردم را به آتش دعوت کرده اند: (وجعلنا هم ائمه یدعون الى النار)، (۱۱۷۰) به مثابه آتش زنه یا آتش گیره باشند و پیروان مقصر آنها به منزله هیزم. سر این تناسب آن است که زمامدار الحاد در دنیا که مردم را به کفر و ارتداد فرا مى خواند و به تعبیر قرآن کریم، جامعه را به سوى آتش جذب مى کرد و در قیامت پیشاپیش دیگران قیام و اقدام دارد و پیروان خود را به دوزخ مى برد: (… فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید # یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار و بئس الورد المورود) (۱۱۷۱) مى تواند در قیامت وقود به معناى آتش گیره پیروان مقصر خود باشد. نمودارى از وقود دوزخ در آیه: (ان الذین کفروا لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئا و اولئک هم وقود النار کداب ال فرعون والذین من قبلهم کذبوا بایاتنا فاخذهم الله بذنوبهم والله شدید العقاب) (۱۱۷۲) آمده است.
۵– سر تقدیم ناس بر حجاره
معبود باطل مانند فرعون گاهى از راه اغوا، اضلال، ارعاب، تهدید، تحدید، تجبیب و تطمیع از عوامل روانى، سیاسى، اقتصادى و مانند آن خود را بر عابد تحمیل مى کند و کالاى عبادت را از او به ثمن بخس مى خرد. در این حال بدتر از عابد وثنى و صنمى است و زودتر به دوزخ مى رود؛ چنانکه درباره فرعون گذشت و زمانى بر اثر جهل علمى یا جهالت عملى خود عابد مورد پرستش جاهلانه او قرار مى گیرد؛ مانند اصنام و اوثان معهود. در این حال عابدتر از معبود بوده و بیشتر از او عذاب مى بیند. از این رو در آیه محل بحث (ناس) بر (حجاره) مقدم شد؛ چنانکه در آیه (انکم و ما تعبدون…) (۱۱۷۳) و نیز در آیه (اف لکم و لما تعبدون…)، (۱۱۷۴) عابدان پیش از معبود یاد شدند، گرچه تقدم ذکر چندان موثر نیست، لیکن فى الجمله نشانه اهتمام به مطلب است. از این جا مى توان استظهار کرد که آثار انسان متوقد بیش از آثار کبریت سیاه متقد است که در اشاره پنجم گذشت.
۶– دعوت به ایمان و امتثال خائفانه
پیام آیه محل بحث بعد از تنزل از حد اعلاست ؛ یعنى، اگر شما طبق برهان علمى و عدل و انصاف عملى قانع شدید و معجزه بودن قرآن کریم را فهمیدند و به استناد دلیل عقلى از یک سو و به اعتماد بر کرامت انسانى خود از سوى دیگر آزادانه و عارفانه رسالت رسول اکرم را پذیرفتند برابر کرامت فطرى خویش و طبق فتواى برهان عقلى قیام کرده اید و اگر از مدار برهان علمى و عدل عملى خارج شدید و در محور حریت و کرامت حرکت نکردید، لااقل خائفانه که نازلترین مرحله ایمان و امتثال است، رسالت رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) را بپذیرید و به آسمانى بودن قرآن مومن شوید.
۷– جایگاه منسوجات عنکبوتى مسیلمه
آنچه به عنوان خبر غیبى در آیه محل بحث مطرح شد: (… فان لم تفعلوا ولن تفعلوا) با آنچه از افرادى مانند مسیلمه کذاب نقل شده منافات ندارد؛ زیرا این گونه از منسوجات عنکبوتى نه به عنوان شرکت در ساحت تحدى و صحنه مبارزه و هماوردى و اتیان به مثل مطرح است، بلکه داعیه آنان این بود که این اباطیل وحى است و از آن جهت که هیچ وضیع شنیعى توان چالش و هماوردى با رفیع سنیع، را ندارد، خرافات مسیلمه هرگز در طراز معلقات سبع و سایر سروده هاى زمامداران فصاحت و سرماداران بلاغت حجاز نبود، چه رسد به همتایى با کلام خدا و همسانى با کتاب او. مضمون این مطلب را در تفسیر ابو حیان اندلسى مى توان یافت. (۱۱۷۵)
بحث روایى
۱- وقود دوزخ
– عن العسکرى (علیه السلام): (فاتقوا النار التى وقوده ها الناس): اى حطبها (۱۱۷۶)
اشاره: حدیث مزبور بعد از احراز دو عنصر محورى دلالت دارد بر این که معناى وقود، هیزم است، نه آتش زنه، نظیر زند و مسعار. عنصر محورى اول صحت سند و عنصر محورى دوم افاده حصر و در غیر اى صورت با آنچه در بحث تفسیرى گذشت ناهماهنگ نیست. برخى از هیزمهاى دیگر را فروزان و افروخته مى کند ولى خودش همچنان به عنوان اخگرى ثابت مى ماند مشمول حدیث یاد شده خواهد بود.
۲- حجاره دوزخ
– عن امیرالمومنین (علیه السلام): ولقد مررنا مع رسول الله بجبل و اذا الدموع تخرج من بعضه ، فقال له: ما یبکیک یا جبل ؟ فقال: یا رسول الله !کان المسیح مربى و هو یخوف الناس بنار وقودها الناس و الحجاره، فانا اخاف ان اکون من تلک الحجاره. قال (صلى الله علیه وآله): لا تخاف، تلک الحجازه الکبریت فقر الجبل وسکن وهدا واجاب (۱۱۷۷)
– عن ابن مسعود نم ان الحجاره التى ذکرها الله فى القرآن فى قوله (وقودها الناس والحجاره) حجاره من کبریت خلقها الله عنده کیف شاء (۱۱۷۸)
– عن على بن الحسین (علیه السلام): والحجاره حجاره الکبریت اشد الاشیاء حرا اعدت تلک النار للکافرین… (۱۱۷۹)
اشاره: سنگها مانند اشیاى دیگر اهل تسبیح، سجود، اسلام، امتثال طائعانه و مانند آن است و در جریان هم آوایى کوهها با حضرت داود (علیه السلام): (یا جبال اوبى معه)، (۱۱۸۰) (وسخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر)، (۱۱۸۱)شعور آنها کاملا مطرح است. بنابراین، هیچ محذور عقلى یا نقلى در محتواى این گونه از نصوص نیست. البته اعتبار سند برابر صوابط ویژه لازم است.
۳- وصف آتش دوزخ
– عن انس: تلا رسول الله (صلى الله علیه وآله) (وقودها الناس والحجاره) فقال: اوقد علیها الف عام حتى احمرت والف عام حتى ابیضت و الف عام حتى اسودت، فهى سوداء مظلمه لا یطفها لبهبها (۱۱۸۲)
– عن امیرالمومنین (علیه السلام) فى قوله تعالى: (اتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره): یا معاشر شیعتنا اتقوا الله واحذروا ان تکنوا التلک النار حطبا و ان لم تکونوا بالله کافرین فتوقوها بتوقى ظلم اخوانکم المومنین… (۱۱۸۳)
– … ونار شدید کلبها، عال لجبها، ساطع لهبها، متغیظ زفیرها، متاجج سعیرها، بعید خمودها، ذاک وقودها، مخوف و عیدها، عم قرارها، مظلمه اقطارها حامیه قدورها، فظیعه امورها (۱۱۸۴)
– واعلموا انه لیس لهذا الجلد الرقیق صبر على النار فارحموا نفوسکم فانکم قد جربتموها فى مصائب الدینا. افرایتم جزع احدکم من الشوکه تصیبه والعثره تدمیه والرمضاء تحرقه ؟ فکیف اذا کان بین طابقین من نار، ضجیع حجر وقرین شیطان. اعلمتم ان مالکا اذا غضب على النار حطم بعضها بعضا لغضبه واذا زجرها توثبت بین ابوابها جزعا من زجرته (۱۱۸۵)
اشاره: از آن جهت که دوزخ مظهر غضب محض خداست و هیچ گونه رحمتى در آن نیست: دار لیس فیها رحمه (۱۱۸۶) عذاب آن توانفرساست و تحلیل اجمالى از شدت عذاب این است: عذاب گاهى در مکان معین است و کسى که در آن مکان محبوس شد امید یا آرزوى رهایى از آن براى او مصور است و زمانى به صورت پارچه تعذیب ظهور مى کند، مانند: (قطعت لهم ثیاب من نار) (۱۱۸۷) یا برتر از آن به صورت جامعه تعذیب در مى آید؛ مانند: (سرابیلهم من قطران).(۱۱۸۸) کسى که به چنان پارچه یا چنین جامه مبتلا شد آرزوى رهایى در نهاد او خطور مى کند، اما اگر خود انسان به صورت وقود دوزخ درآمد، فرار از چنین حکومت قهر آلود الهى متصور نیست ؛ زیرا در این حال عذاب و معذب متحدند، و آرزوى فرار و رهایى نظیر فرضى است که محال باشد، نه از قبیل فرض محال .
۴- دوزخ ملکوتى
ابوعبدالله محمد احمد انصارى قرطبى مى گوید: مسلم از عبدالله بن مسعود نقل مى کند که وى گفت: ما با رسول الله (صلى الله علیه وآله) بودیم که صداى فروافتادن چیزى را شنید: رسول الله (صلى الله علیه وآله) فرمود: مى دانید این صدا چیست ؟ ابن مسعود گفت: گفتیم: خدا و رسول او داناترند. رسول خدا فرمود: این سنگى است که از هفتاد پاییز پیش (هفتاد سال در آتش انداخته شد و همچنان در حال فرود آمدن بود و هم اکنون به قعر آتش رسیده است.(۱۱۸۹)
اشاره: از این حدیث مى توان فهمید که زندگى ملحدانه و منافقانه نوعى دوزخ ملکوتى است و نوعى وقود، حصب و حطب مناسب با آن وجود دارد و با سایر آیات و نیز با سایر انحاى عذاب حسى منافاتى ندارد؛ زیرا همه آنها مى تواند حق باشد و مادامى که آتش ظاهرى و دوزخ حسى و تعذیب بدنى و وقود جسمانى محفوظ باشد اثبات معارف و مدارج برتر نه تنها ممنوع نیست، بلکه با درجات قرآن هماهنگ است، ولى مطلب مهم آن است که تلاش انسانها براى نجات از آتش، کمتر از کوشش آنان براى فهم چگونگى عذاب است. غرض آن که، آنچه بر ما لازم است رهایى از دوزخى که وجود آن قطعى است و تاسف در این است که براى رهایى از آن سعى بلیغ نمى شود.
بازدیدها: 426