تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد پنجم، سوره بقره، آيه92و93

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد پنجم، سوره بقره، آيه92و93

موساى كليم عليه السلام معجزات و ادلّه روشن فراوانى بر بنى اسرائيل عرضه كرد؛ با اين حال در فاصله غيبت محدود كليم الهى آنان به گوساله پرستى رو آوردند و اين بهترين گواه بر كذب آنان در ادعاى ايمان به تورات است.

آیه 92- ولقد جاءكم موسى بالبيّنات ثمّ اتّخذتم العجل من بعده وانتم ظلمون

آیه 93- و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطّور خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ و اسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم قل بئسما يامركم به ايمانكم ان کنتم مؤمنين

گزيده تفسير 

موساى كليم عليه السلام معجزات و ادلّه روشن فراوانى بر بنى اسرائيل عرضه كرد؛ با اين حال در فاصله غيبت محدود كليم الهى آنان به گوساله پرستى رو آوردند و اين بهترين گواه بر كذب آنان در ادعاى ايمان به تورات است.

هيچ بهانه و عذرى براى گوساله پرستى بنى اسرائيل نبود و عامل اين انحراف بزرگ فقط ستم پيشگى آنان بود؛ زيرا يهود اسرائيلى قومى ستم پيشه اند و گوساله پرستى تنها نمونه اى از ستمگرى آنهاست ؛ آنان هم در معرفت شناسى، هم در جهان بينى و هم در معارف اخلاقى ستم روا داشتند و از چنين گروه ظلم مدارى غير از فجايع علمى و اخلاقى توقع نيست.

غرض ازبالا بردن كوه بر سر بنى اسرائيل، پذيرش پيمان و قبول كتاب تورات و عمل به آن با قدرت و جديت بود.

در اخذ و اجراى احكام و حدود الهى هيچ سستى و تسامحى روا نيست. به بنى اسرائيل نيز فرمان داده شد كه با قوت معرفت و قدرت عمل دستورهاى الهى را با گوش جان شنيده به آن ايمان تام آورند و با سمع طاعت، يعنى عمل صالح آن را اطاعت و اجرا كنند، ليكن آنان در مقام عمل چنان جسورانه تمرد كردند كه گويا با زبان و به صراحت اعلان عصيان كردند و مى گفتند: فرمان اخذ به قوت و دستور تذكره و امر به سماع طاعت را شنيديم، ليكن همه آنها را به پشت سر نبذ كرديم. منشاء همه اين رذايل ظلم فاحش و ستم فاجع اين گروه و راز بى توجّهى آنان به مدركات عقلى و دستورهاى نقلى، حبط مفرط و عشق ورزى آنان به گوساله بود. نفوذ شديد محبت گوساله در قلب بنى اسرائيل چنان بود كه گويا همچون آبى در نهال وجودشان اشراب شده امتزاج يافته بود. البته اشراب عجل، اثر سوء كفرورزى ابتدايى آنان بود.

خداى سباحن به گونه تهكّم و استهزا به بنى اسرائيل فرمود: اگر آن گونه كه ادعا مى كنيد ايمان داريد، ايمانتان شما را به امورى ناروا واداشته است ؛ ايمان به كتاب آسمانى با رو آوردن به اعمال شرك آلود سازگارى ندارد؛ زيرا هرگز دين و كتاب الهى كسى را به اعمال ناروا فرمان نمى دهد. منشاء فتوا به باطل و رضا به كذب و دستور به قبح، ايمان محرّف است.

تفسير 

بالبيّنات

بيّنات جمع بيّنه، مانند طيّبات و طيبه، به معناى دلالت روشن عقلى يا حسّى است (1236) كه از مصاديق بارز آن معزه است و وقوع الف و لام استغراق بر سر آن، نشان كثرت ادلّه اى است كه حضرت موسى عليه السلام آن را بر بنى اسرائيل عرضه كرد.

وانتم 

واو در جمله (واءنتم ظالمون ) اگر حاليه باشد از آيه مزبور چنين برمى آيد كه هيچ بهانه و عذرى براى گوساله پرستى بنى اسرائيل نظير جهل، سهو، نسيا، اضطرار، اجبار و مانند آن ن بود و آنچه آنها را به اين انحراف عظيم و زشت واداشت، ستم پيشگى آنان بوده است.

اما اگر واو استينافيّه باشد، مفاد آيه مورد بحث اين است كه قوم يهود اساساً نژادى ظالم و ستمگرند و گوساله پرستى تنها نمونه اى ازاين ستمگرى است.

ميثاقكم 

ميثاق از مادّه ((وثق يثق ثقةً پيمانى است كه با قسم و عهد محكم و مؤ كّد مى شود(1237).

الطّور: نام كوه مخصوصى است و بعضى آن را به معناى مطلق كوه گرفته اند(1238) ومطابق روايت ابن عباس همان كوهى است كه حضرت موسى عليه السلام در آن مناجات مى كرد(1239). شرح بيشتر اين مطلب در ذيل آيه 63 همين سوره گذشت.

اءشربوا: اشراب يا از اءشربت البعير: ريسمان را به گردن شتر بستم است كه در اين صورت كنايه از شدّت محبّت بنى اسرائيل به گوساله است ؛ گويا قلب آنه ابا ريسمان محبّت به گوساله بسته شده بود، يا از اشراب به معناى آبيارى كردن است و در اين صورت كلمه حبّ در تقدير است ؛ گويا دل آنها با محبّت گوساله آبيارى شد و چون حذف حبّ واستناد اشراب به خود گوساله براى مبالغه است، جمله مزبور كنايه از نفوذ شديد محبّت گوساله در قلب آنان و عجين شدن آن در وجودشان است، به گونه اى كه گويا خود گوساله در دل هاى آنان جا گرفته بود و اين نحو بيان در ادبيات عرب دارج است كه هرگاه خواسته باشند عجين شدن حبّ يا بغض چيزى را افاده كنند، از كلمه شراب بهره مى جويند(1240). به هر تقدير، اين جمله نشان مى دهد كه گوساله پرستى براى بن ياسرائيل چنان اهميّت داشت كه گويا درخت وجودشان با آن آبيارى شده، حبّت گوساله همچون آبى در ناهل وجودشان امتزاج يافته بود، نه مانند چيز جامدى كه با بدن انسان اختلاط مى يابد.

تناسب آيات

يهوديان مدّعى بودند: ما تناه به آنچه بر مانازل شده باشد ايمان مى آوريم. اين ادّعا، هم با برهان پاسخ داده شد وهم با جدال احسن ونقضص به امورى مانند تكذيب و كشتن پيامبران. در اين دو آيه به دو نقض ‍ ديگر اشاره مى شود و به اين طريق جدال اسحن با يهوديان عصر نزول قرآن ادامه مى يابد:

نخست اين كه اگر شما راست مى گوييد و در مدّعاى خود صادق هستيد پس چگونه با آن همه معجزات وبيّنات كه از جانب حضرت موساى كليم عليه السلام به شما ارائه شد، به گوساله پرستى روى آورديد.

ديگر اين كه پس چگونه پيمان هيى را كه با شدّت از شما گرفته شد و با معجزه اى چون قرار دادن كوه بر سر شما قرين گشت، زير پا گذاشتيد. خلاصه آن كه، روش قياس اتثنايى ياد شده در اين موارد نيز جارى است و با تذكره گذشته تنظيم آن سهل خواهد بود.

معجزات روشن موسوى 

با توجّه به آنچه گذشت كه الف و لام در بالبيّنات ) دليل بر كثرت ادّله روشن حضرت موسى عليه السلام است و با توجه به اين كه آن حضرت، بارزترين چهره در ميان انبياى بنى اسرائيل است، روى آوردن بنى اسرائيل به گوساله پرستى از بهرتين نمونه ها براى اثبات كفر يهود و كذب آنه ادر مدّعاى مزبور است ؛ زيرا خداوند درموارد نادرى، از آيات الهى و معجزات ربوبى با وصف بيّنات ياد مى كند؛ چنان كه غالباً از معجزه به عنوان آيه بدون وصف بيّنه نام مى برد، ولى درباره آيات و معجزات حضرت موساى كليم عليه السلام مانند معجزات كعبه و سرزمين حرم الهى با وصف بيّنه ياد كرده است.

هدف از رفع طور 

سياق آيه دوم وكيفيّت چينش جملات آن و اين كه جمله و رفعنا فوقكم الطور بين دو جمله (وإ ذا اءخذنا ميثاقكم ) و خذوا ما اتيناكم بقوّة قرار گرفه، شاهد بر اين است كه غرض از بالا بردن كوه بر بالاى سر بنى اسرائيل پذيرش پيمان و گرفتن كتاب تورات و عمل به آن با قدرت و جديّت بود. همچنين نشان لجاجت و تمرّد آنان نيز هست ؛ چنان كه با اين همه تحديد و تهديد باز عصيان ورزيدند.

جمله خذواما اتيناكم بقوّة مى رساند كه در اجراى احكام و حدود الهى هيچ سستى و تساميح روانيست ؛ احكام خدا را نبايد با دهان و ايهان گرفت،بلكه بايد با استوارى تمام به آن پاى بند بود و براى دوست يابى و جلب رضاى آشنايان نبايد دستورهاى خدا را هزينه كرد.

تمرّد جسورانه بنى اسرائيل 

موضعگيرى بنى اسرائيل در برابر دو امر (خذوا) و (اسمعوا) با دو جمله (سمعنا و عصينا) منعكس شده و اين قرينه است كه مقصود از (خذوا) و (اسمعوا) پذيرفتن و شنيدن دستورهاى الهى با گوش جان براى اجرا و اطاعت است ؛ چنان كه جلوه دادن سرپيچى و تمرّد بنى اسرائيل با اين دو جمله، نشان آن است كه تمرّد آنان در مقام عمل، تمرّدى بى باكانه و جسورانه بوده، به گونه اى كه گويا با زبان و صريحاً اعلان عصيان و نافرمانى مى كردند؛ زيرا بسيار بعيد است كه آنان با توجّه به تهديدهاى شديد چون رفع كوه طور(1241)، با زبان، اظهار نافرمانى كنند و جمله (عصينا) را بر زبان جارى سازند.

اثر يا عامل عشق به گوساله 

هم استخدام ماده اشراب و هم آوردن نام خود گوساله (عجل ) به جاى محبّت آن گوساله، چنان كه در توضيح واژه (اءشربوا) گذشت، نشان حبّ مفرط و عشق باطل آنان به گوساله است. اين كه جمله ااءشربوا فى قلوبهم العجل بعد از (وعصينا) قرار گرفته، نيز ممكن است بيانگر اين باشد كه عشق ورزى آنان به گوساله سبب عصيان و نافرمانى آنان از دستورهاى تورات شده است ؛ چنان كه احتمال دارد نشان عكس قضيه باشد؛ يعنى همچنان كه حصول تعلّق خاط به يك شى ء، سبب كورى و كرى و تحت الشعاع قرار گرفتن عقل و فهم و در نتيجه بى توجّهى به مدركات عقل و احكام نقل مى شود: و من عشق شيئاً اءعشى بصره و اءمرض قلبه (1242)، همچنين ممكن است تكرار گناه و در نتيجه خالى شدن دل از ياد و عشق خدا، زمينه را براى عشق غير خدا فراهم كند؛ چنان كه امام صادق عليه السلام در پاسخ منفضّل كه از عشق پرسيد: ساءلت اباعبداللّه صلى الله عليه و آله عن العشق، فرمود: قلوب خلت عن ذكر اللّه فاءذاقها اللّه حبّ غيره (1243).

تذكّر: تاءثير و تاءثر متقابل و تعامل دو جانبه عشق باطل و گناه به طورى كه هم عشق باطل سبب عصيان شود و هم گناه مايه ازدياد عشق باطل گردد مطلبى است ممكن و صحيح، ليكن نقطه آغازين در آيه همانا كفر بنى اسرائيل است كه سبب پيدايش عشق باطل آنها شد.

فتواى ايمان محرّف

ايمان راستين به رساله خدا و به رسول او، يعنى اعتقاد راسخ به كتاب آسمانى به آورنده آن هرگز به باطل فتوا نمى دهد و به كذب رضا نمى دهد و به قبح دستور نخواهد داد، ولى ايمان محرّف مى تواند منشاء همه اين رذايل شود.

بنى اسرائيل با تحريف تورات و كتابت مطالب اسرائيلى و اسناد آن به خدا(1244) در حقيقت هواى خود را خداى خويش قرار دادند: اءفراءيت من اتّخذ إ لهه هواه (1245). هواى چنين گروهى ميزان الحقيقة تلقى مى شد و هر چه با آن موافق نبود، طرف مى گشت : اءفكلما جاءكم رسول بما لاتهوى اءنفسكم استكبرتم ففريقاً كذّبتم و فريقاً تقتلون (1246). البته چنين ايمانى كه از قبل ايمان به بت منحول و صنم منحوف و وثن مصنوع است : اءلم تر إ لى الذين اءوتوا نصصيباً من الكتاب يؤ منون بالجبت والطاغوت (1247) فتوايى جز عناد با تورات و حضرت موسى براى سلف و لجاج با قرآن و حضرت ختمى مرتبت براى خلف نخواهد داد: قل بئسما ياءمركم به إ يمانكم إ ن كنتم مؤ منين. از اين جا مى توان مفاد كلمه (ثم ) در آيه اول مورد بحث را گذشته از فاصله زمانى، فصل طولانى توقع و انتظار و قبح اثر مترتب بر اعجاز كه دور از انتظار و بعيد از توقع بوده دانست ؛ يعنى هرگز ترتب چنين اثرى متوقّع نبود.

ادّعاى ايمان ناب با روى آوردن به اعمال ناپسند سازگارى ندارد و دين و كتاب آسمانى، هرگز كسى را به اعمال ناروا، فرمان نمى دهد؛ از اين رو در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد: بئسما ياءمركم به إ يمانكم إ ن كنتم مؤ منين ؛ اگر ايمان داريد، ايمانتان شما را به امور ناروايى واداشته است. يهوديانى كه ادعاى ايمان داشتند: قالوا نؤ من بما اءنزل علينا (1248)، در ادّعاى خود صادق نبودند؛ جمله مزبور نظير اين است كه گفته شود: بد آتشى است اين جرم كه جز برودت حاصلى ندارد؛ يعنى اين جرم آتش نيست وگرنه، حرارت زا بود. عبارت مزبور تعبيرى است كه به عنوان تهكّم وا ستهزا آورده مى شود.

لطايف و اشارات

1. همسانى سلف و خلف فاسد 

معرفت شناسى يهودان اسرائيلى بر محور احساس و تجربه حسّى : لن نؤ من لك حتى نرى اللّه جهرةً (1249) و خدا باورى آنان بر مدار تجسيم بود: (هذا إ لهكم و إ له موسى )(1250). چنين قومى گذشته از وهن معرفت شناسى و وهن جاهن بينى مبتلا به بيمارى عناد و لجاج اخلاقى بوده اند؛ يعنى هم از فضلت تذكيه عقل محروم بودند و هم از بركت تزكيه نفس مهجور. گروهى كه نه عالم باشند نه متخلق، سرگذشت سلف طالح آنان كفر به تورات و حضرت موسى عليه السلام و سرنوشت خلف فاسد آنان كفر به قرآن و رسول اكرم اسلام صلى الله عليه و آله است ؛ از اين رو سيّئات افراد غابر به قادم استناد داده مى شود؛ چنان كه حسنات انبيا و اولياى الهى مننسجم و مرتبط، و فضايل سابق و لاحق آن ذوات مقدس هماهنگ است.

2. منشا رذايل اسرائيليان 

اخذ ميثاق و رفع طور گاهى با دو دستور: خذوا ما اتيناكم بقوة و اذكروا ما فيه (1251) همراه است، چنان كه قبلاً گذشت و زمانى با دو دستور (خذوا ما اتيناكم بقوة و اسمعوا) قرين است ؛ چنان كه در آيه مورد بحث واقع شده است. منظور از اخذ به قوّه هنگامى كه در قبال سمع طاعت قرار گيرد، همان ايمان تام است و مقصود از سمع طاعت همان عمل صالح. البته اخذ به قوّه به تنهايى مى تواند قوت معرفت و قدرت عمل را برساند.

پاسخ آنان (سمعنا و عصينا) مى تواند ناظر به همه خصوصيات معهود باشد؛ يعنى فرمان اخذ به قوه و دستور تذكره و امر به سماع طاعت همگى را شنيديم، ولى همه آنها را به پشت سر نبذ كرديم و به دور انداختيم. منشاء همه اين رذايل، ظلم فاحش و ستم فاجع اين گروه است ؛ زيرا هم در معرفت شناسى ستم روا داشتند و م در جهان بينى و هم در معارف اخلاقى ؛ بدترين ظلم كه ستم به معرفت توحيدى است روا داشتند و ظلم به نفس ‍ خود را ترخيص كردند. ظلم به جامعه رانيز از راه ترك امر به معروف و نهى از منكر تحليل كردند: (واءنتم ظالمون ). از چنين گروه ظلم مدارى غير از فجايع علمى و اخلاقى توقع نيست.

3. عبرت و حجّت

آنچه در قسمت هاى اخير ماجراى يهودان اسرائيلى بازگو شد هم صبغه عبرت داشت و هم جنبه حجّت، يعنى هم ثمره اخلاقى اعتبار را به همراه داشت و هم نتيجه علمى احتاج را؛ چنان كه شراب حبّ عجل محتمل است بر اثر سوء كفرورزى ابتدايى آنان باشد؛ همان گونه كه طبع دل نيز از همين قبيل است : فبما نقضهم ميثاقهم و كفرهم بايات اللّه و قتلهم الا نبياء بغير حقٍ و قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه عليها بكفرهم فلا يؤ منون إ لاّ قليلاً (1252)؛ بنابراين، مجالى براى پندار باطل فخر رازى در ذيل آيه مورد بحث كه اشراب كننده را خداوند و آيه را ملايد جبر دانست (1253) نيست ؛ زيرا اشراب جبرى محال است، ليكن كيفر برخى از سيّئات بزرگ، ختم و طبع قلب و مانند آن خواهد بود و چون امتناع به اختيار منافى اختيار نيست، هرگز به جبر منتهى نمى گردد.

4. نقش هدايت رهبران الهى 

از آن جا كه گرايش بنى اسرائيل به گوساله پرستى در ايام غيبت چهل روزه حضرت موسى عليه السلام تحقق يافت ؛ ممكن است نقش مؤ ثّر رهبران متنفّذ و استضعاف ناپذير الهى در ثبات قدم امّت برصراط حق و عدم انحراف امّت برداشت شود؛ به گونه اى كه اگر هدايت مستقيم و مستمّر آنان نبشد، هرچند نايبان آنه احضور داشته باشند، امّت در معرض لغزش و خطر پشت پا زدن به اصول و ارزش ها قرار مى گيردو زمينه مساعدى براى انحراف پديد مى آيد.هرچند بنى اسرائيل در محضر كليم الهى درخواست تصويب بت پرستى را ارائه كردند: يا موسى اجعل لنا إ لهاً كما لهم آلهة (1254) ليكن حضور آن حضرت سبب احجام آنان بر اين عمل قبيح بود و غيبت محدود وى مايه اقدام سامرى و همراهان و پيروان او بر اين ظلم بزرگ شد. ابته احتمال دارد ضمرى (بعده ) در آيه اول به مجى ء، يعنى آمدن بيّنات بازگردد؛ بناغبراين، حضور و غياب رهبر دنيى براى متفكران اسرائيلى يكسان است. به طورى كه اگر شرايط مناسبى براى سامرى رخ مى داد، باز معركه اتخاذ عجل به جاى توحيد قابل پيش بينى بوده است.

بحث روايى 

1. امتحان الهى 

عن اءبى بصير عن اءبى جعفرعليه السلام : (واءشربوا فى قلبوبهم العجل بكفرهم ) قال : لمّا ناجى موسى ربّه اءوحى إ ليه اءن يا موسى قد فتنت قومك، قال : و بماذا يا ربّ؟ قال : بالسامرى، قثال : زو ما السامرى : قال : صاغ لهم من حليّهم عجلاً، قال : يا ربّ حليّهم لتحتمل منه غزال اءو تمثال اءو عجل فكيف فتنتهم ؟ قال : إ نّه صاغ لهم عجلاً فخار، قال : يا ربّ من اءخاره ؟ قال : اءنا، فقال عندها موسى : (إ ن هى إ لاّ فتنتك تضلّ بها من تشاء و تهدى من تشاء) قال : فلمّا انتهى مويس إ لى قومه و رآهم يعبدون العجل اءلقى الا لواح من يده فتكسّرت، فقال اءبو جعفرعليه السلام : كان ينبغى اءن يكون ذلك عند إ خبار اللّه إ يّاه، قال : فعمد موسى فبرد العجل من اءنفه إ لى طرف ذنبه ثمّ اءحرقه بالنّار فذرّه فى اليمّ فكان اءحدهم ليقع فى الماء و ما به إ ليه من حاجة فيتعرّض ‍ بذلك للرّماد فيشر به و و قول اللّه : (واءشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم (1255).

اشاره : با اغماض از سند و صرف نظر از هماهنگى بين معناى اشراب در دل كه در آيه ماءخوذ است و شرب ظاهرى كه در حديث اخذ شده، آنچه به خداوند منسوب است، افتتان و امتحان است كه حق است و آنچه از سامرى صادر شد، ضلالت و اضلال است كه باطل است و چون بين خبر و مشاهده تفاوت است، و اثرى بر القاى الواح در طور مترتب نبود و آنچه مى توانست بيانگر غضب عقلى حضرت كليم الهى باشد همان القاى در حضور مردم بوده است ؛ از اين رو آن حضرت الواح را در كوه طور نينداخت، بلكه در حضور مردم افكند تا غضب آن حضرت معلوم گردد.

2. گوساله پرستى امّت محمّدصلى الله عليه و آله 

عن العسكرى عليه السلام.. ثمّ بكى رسول اللّه بكاء شديداً فبكى على عليه السلام لبكائه، ثمّ قال : ما يبكيك يا رسول اللّه ؟ قال : يا اءخى اءباالحسن، ضغاين فى صدور قومٍ يبدونه الك بعدى، قال على عليه السلام يا رسول اللّه فى سلامة ن دينى ؟ قال : فى سلامة من دينك… يا على إ نّ اءصحاب موسى اتّخذوا بعده عجلاً فخالفوا خليفته و ستتّخذ اءمّتى بعدى عجلاً ثمّ عجلاً و يخالفونك و اءنت خليفتى على هؤ لاء يضاهئون اءولئك فى اتّخاذهم العجل، اءلا فمن وافقك و اءطاعك فهو معنا فى الرفيق الا على و من اتّخذ بعدى العجل و خالفك و لم يتب فاءولئك مع الّذين اتّخذوا العجل زمان مويس و لم يتوبوا فى نار جهنّم خالدين مخلّدين (1256).

اشاره : آنچه در اين گونه احاديث ماءخوذ است با غمض نظر از سند فقط تطبيق و تنظير است، نه تفسير مفهومى يا بيان مصداق بالذات.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *