وإذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت وإسمعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السمیع العلیم(۱۲۷)
گزیده تفسیر
سابقه کعبه به دورانهای پیش از نبوّت ابراهیم خلیل(علیهالسلام) بازمیگردد و بر همین اساس، آن حضرت نخستین بنیانگذار کعبه نیست، بلکه خدای سبحان مکان پیشین کعبه و نیز نقشه بازسازی آن را به او نمایاند تا وی آن را مجدّداً بنا کند.
۲۸
تفسیر
مفردات
إذ: ظرف زمان گذشته و منصوب به «اذکر» مقدّر و معطوف بر ﴿إذ قال﴾ در صدر آیه قبل است.
یرفع: «رفع» برابر «خفض» به معنای بلند کردن است و رفع هر چیز، خواه مادی یا معنوی، دنیوی یا اخروی، متناسب با خود آن چیز است. رفع اجسام، از جا بلند کردن: ﴿و رفعنا فوقکم الطّور) ۱ رفع بنا، بر طول ساختمان افزودن: ﴿و إذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت) ۲ رفع ذِکر، بلند آوازهکردن: ﴿و رفعنا لک ذکرک) ۳ رفع درجه، شرافت دادن: ﴿و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجاتٍ) ۴ و رفع صوت، بلند سخن گفتن با توجه به خصوصیت مورد ﴿لاترفعوا أصوتکم فوق صوت النبی) ۵ است.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۶۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شرح، آیهٴ ۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۳۲؛ مفردات، ص ۳۶۰، «ر ف ع».
^ ۵ – ـ سورهٴ حجرات، آیهٴ ۲٫
۲۹
لازم است توجه شود که مصحّح اسناد در وحدت اتصالی، مانند ساقه گیاه که نموّ میکند، قویتر از وحدت اجتماعی، مانند پایهدیوار است که بالا میآید. توجه به این نکته نیز سودمند است که از چیدن دیوار به «رفع» یاد شده است؛ نه «بنا»، تا مناسب با «بیت رفیع» باشد، زیرا کعبه بارزترین مصداق آیه ﴿فی بیوت أذن الله أن ترفع﴾ است ۱٫
القواعد: قواعد جمع قاعده از ریشهقعود به معنای استقرار است. قاعده کاربردهای گوناگونی دارد؛ مانند «القاعده من الجبل»: ریشه کوه، «قاعده البناء»: پایهساختمان، «امرأه قاعده»: زنی که سالها بر او گذشته و ازدواج نکرده یا نمیکند، نیز زنی که باردار نشده باشد، «إمرأه قاعد» بدون تای تأنیث: زن سالمندی که دیگر خون حیض نمیبیند ۲ و «القاعده»: ضابطه کلی که بر جزئیات منطبق میشود ۳٫ طبری گفته است: واژه «قاعد» بدون تاء وصف خاص زنی است که دوران حیض او سپری شده، و با تاء به معنای مبالغه در اصل و ریشه است ۴ ، هرچند عنوان اصل، مذکّر است.
^ ۱ – ـ سورهٴ نور، آیهٴ ۳۶٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۳۸۸٫
^ ۳ – ـ المصباح، ص ۵۱۰، « ق ع د».
^ ۴ – ـ جامع البیان، ج ۱، ص ۵۹۵ ـ ۶۰۲، نقل به معنا.
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۳۸۸ ـ ۳۸۹٫
^ ۶ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۱۸۸٫
۳۰
تناسب آیات
در این آیه و دو آیه پس از آن، همانند آیات پیشین سخن از مرام، روح تعبّد و تسلیم ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام) است، زیرا هم یهود و نصارا مدّعی پیروی و قائل به عظمت و احترام این دو پیامبر بزرگاند و هم مشرکان قریش خویش را منسوب به آنان میدانستند و ادّعا داشتند که بر ملّت و آیین ابراهیماند؛ ولی اگر مخاطب اصلی در این آیات خصوص یهود و نصارا، یعنی فرزندان اسرائیل و یعقوب باشند و مطرح شدن مشرکان صرفاً جنبه تطفّلی داشته باشد، غرض محوری آیه نشاندادن شدّت شآمت و کثرت قبح موضعگیریهای جاهلانه اهلکتاب در برابر آیین ابراهیم است، چنانکه سیاق و آهنگ مجموعه آیات پیشین، به ویژه تکرار خطاب ﴿یا بنیاسرائیل﴾ در آیه ۱۲۲ و نیز سیاق آیات بعد که از یعقوب و فرزندان یعقوب سخن میگوید گواه آن است؛ گویا آیه مزبور خطاب به یهود و نصارا که عنایتی به کعبه و مسجدحرام ندارند و برای خود قبله و جهت دیگری قائلاند میفرماید: بنیانگذاران کعبه حضرت ابراهیم و اسماعیلاند.
دو آیه بعد نیز که روح توحیدی و تسلیمگرای ابراهیم و در نتیجه فاصله فراوان یهود و نصارا با مسلک و مرام آن حضرت را به تصویر میکشد به آنان میفهماند که پیامبر اسلام که این همه در برابر او لجاجت میکنید و از ایمانآوردن به وی امتناع میورزید، از فرزندان همان بزرگ مرد و احیاکننده مسلک اوست، بلکه با دعای آن حضرت به نبوّت رسیده است.
٭ ٭ ٭
۳۱
پیشینه کعبه
سابقه کعبه و حرمت ویژه آن به دورانهای پیش از نبوت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بازمیگردد و آن حضرت اولین مؤسس و نخستین بنیانگذار کعبه نیست، بنابراین، هرگاه از کار حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام) به عنوان «بنیانگذاری» یاد شود مراد بازسازی مجدّد است؛ نه ابتکار و احداث بیسابقه، زیرا خدای سبحان مکان پیشین کعبه و نقشه بازسازی آن را به او نمایاند، تا وی آن را مجدداً بنا کند: ﴿وإذ بوّأنا لإبرهیم مکان البیت) ۱
سابقه داشتن کعبه را شاید بتوان از نیایش آن حضرت به هنگام اسکان خانوادهاش در سرزمین مکه استفاده کرد: ﴿ربّنا إنّی أسکنت من ذرّیّتی بوادٍ غیر ذیزرع عند بیتک المحرّم) ۲ زیرا در این زمان حضرت اسماعیل(علیهالسلام) کودکی خردسال بوده که نمیتوانسته پدر بزرگوار خویش را در بازسازی کعبه یاری دهد، در حالی که در آیه مورد بحث، وی نیز از بنیانگذاران کعبه به شمار آمده است، بنابراین، قبل از حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در آن مکان، هم ﴿بیت﴾ بوده و هم آن خانه منسوب به خداوند و ﴿محرّم﴾ بوده است.
^ ۱ – ـ سورهٴ حج، آیهٴ ۲۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۳۷، بنابر اینکه این نیایش در آغاز امر باشد، نه پس از بنای کعبه به دست آن حضرت.
^ ۳ – ـ ابوحیان در نقدی غیر وارد میگوید: رفع قواعد بین را نمیتوان به فرمان خداوند دانست، زیرا نصّی وجود ندارد که حاوی امر باشد (تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۳۸۷ ـ ۳۸۹). اولاً از رهنمود مکان بیت که از آیهٴ ﴿و إ بوّأْنا لإبرٰهیم مکان البیت﴾ (سورهٴ حجّ، آیهٴ ۲۶) استفاده میشود میتوان زمینهٴ دستور را فهمید. ثانیاً دستور مزبور را روایات مأثور میفهماند.
۳۲
یعنی همانگونه که مثلاً نماز واجب است و نمازگزار از خداوند خواستار توفیق امتثال کامل و خالصانه و نیز پذیرش آن است، ساختن کعبه نیز بر حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام) واجب بود.
جایگاه کعبه قبل از بنیانگذاری، مِلْک کسی نبود و بعد از آن نیز خود کعبه مِلْک بنیانگذاران و تعمیر کنندگان آن نشد و یکی از رازهای وصف آن به «عتیق» نیز همین است که هماره آزاد بوده و هیچگاه به مالکیت کسی درنمیآید.
^ ۱ – ـ توضیح اجمالی اینکه الف. عین خراجی یا ملک است یاغیر ملک؛ در صورت ملکیت یا مطلق است یا مقید (البته تقسیمهای دیگری نیز وجود دارد که فعلاً ملحوظ نیست). عین خارجی که ملک نباشد، مانند انسان آزاد و عین خارجی که ملک مطلق باشد، مانند کالاهای عادی که در معرض خرید و فروش است و عین خارجی که ملک مقیّد است، مانند باغی که برای تأمین هزینهٴ مسجد، مدرسه یا … وقف شده باشد. یکی از شرایط عوضین در بیع، طِلق بودن مبیع است. ب. هر وقفی مایهٴ خروج موقوف از ملک واقف و فکّ ملک از مالک است؛ اما فک ملک از اصل ملکیت نیست، بلکه تقیید و تحبیس آن است، جز برخی از وقفها که فک موقوف از اصل ملکیت است؛ مانند عرصهٴ مسجد که وقف آن به منزلهٴ تحریر رقبه و آزاد کردن بنده است؛ نه مقیّد کردن آن با حفظ اصل ملکیت. ج. متولی اوقافی که به صوت تقیید ملک با حفظ اصل ملکیت برای جهت منظور، وقف شده، گذشته از حفظ، تعمیر و … میتواند آنها را در صورت ضرورت بفروشد و تصرف مالکانه یا مَلِکانه (لابیع إلاّ فی ملکٍ) بکند و به صورت وقف احسن تبدیل کند؛ ولی دربارهٴ مسجد چنین کاری روا نیست.
۳۳
نکته: افعال گذشته (در آیات پیشین) ماضی و ﴿یرفع﴾ فعل مضارع است تا حالت ساختن کعبه را برای مخاطبان مشتاق ترسیم کند. اهمیت این مطلب سبب اهتمام قرآن به آن شد که هم از بنیان مرصوص کعبه که با خلوص برآمد سخن به میان آید و هم از بنیانگذاران آن که از بندگان مخلص الهیاند.
معمار و دستیار در بنای کعبه
در آیه شریفه مورد بحث، پس از تمام شدن ارکان جمله، یعنی فعل و فاعل و مفعول، نام حضرت اسماعیل(علیهالسلام) آمده است: ﴿وإذ یرفع إبرهیم القواعد منالبیت وإسمعیل﴾. درباره نکته و راز ذکر با فاصله نام حضرت اسماعیل(علیهالسلام) دو وجه محتمل است: ۱٫ تعبیر و ترکیب و ترتیب یاد شده نشان میدهد وی دستیار و معاون پدرش بوده و عنصر محوری معماری و بنّایی کعبه را خود ابراهیم خلیلالرحمان بر عهده داشته است.
۳۴
زمزمه خالصانه بنیانگذاران کعبه
در کارهایی که با دست انجام میگیرد، معمولاً کارگران در هنگام کار، زیرلب زمزمهای دارند. زمزمه اهل لغو و لهو، ترانههای باطل و زمزمه اهل معنا، کلمات حق، نظیر ذکر، مناجات، دعاست و هر کسی با آنچه انس دارد زمزمه میکند. این زمزمهها کارگر را سرگرم میکند و به لحاظ روانی از خستگی او میکاهد. در حدیث است که زمزمه امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) هنگام بیلزدن زمین و شیار کردن باغ، آیه شریفه ﴿أیحسب الإنسن أن یترک سُدی) ۱ تا پایان سوره قیامت بود ۲٫ مناسبت این زمزمه با شیار کردنی که سبب حیات و زنده شدن میشود این است که انسان گمان نکند بیهدف، یاوه و رهاست و اگر با مرگ در گور آرمید، روزی از قبر برانگیخته نمیشود.
^ ۱ – ـ سورهٴ قیامت، آیهٴ ۳۶٫
^ ۲ – ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲، ص ۲۴۵، شرح خطبهٴ ۲۲۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جامع البیان، ج ۱، ص ۵۹۵ ـ ۶۰۲٫
^ ۴ – ـ ج ۱، ص ۳۸۹٫
۳۵
همه اجزای کعبه با این ذکر که نشان خلوص محضِ معمار و دستیار آن بود بالا آمد، پس این بنا حدوثاً و بقائاً با خلوص همراه بود.
نیایش آن پدر و پسر چنین بود: ای پروردگار ما که این زمزمهها را میشنوی و از اسرار ما آگاهی که فرمان تو را امتثال میکنیم و رضای تو را خواستاریم، این عملرا از ما بپذیر: ﴿ربّنا تقبل منّا إنّک أنت السمیع العلیم﴾. خدای سبحان نیز به نشان پذیرش کامل این عمل خالص، حاصل کار آنان، یعنی کعبه را به خود نسبت داد و فرمود: خانه مرا تطهیر کنید: ﴿طهّرابیتی) ۱
تذکّر: ۱٫ چون آن دو پیامبر بزرگ عنایت ویژه الهی را میخواستند، عنوان ﴿تقبّل﴾ را برگزیدند؛ نه ﴿قبول﴾ را. تفاوت این دو در عنایت زاید و توجه بیشتری است که در ﴿تقبّل﴾ وجود دارد؛ نه جهت تکلّف تا مورد نقد ابوحیان قرار گیرد و بگوید: تکلّفی که در تقبّل پنداشته شده درباره خداوند صحیح نیست ۲٫
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۵٫ شایان ذکر است که در نقل این رخداد، ابتدا پذیرش خداوند مطرح شده (آیهٴ ۱۲۵) و پس از آن، نیایش ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام) (آیهٴ ۱۲۷).
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۳۸۷ ـ ۳۸۹٫
۳۶
۳٫ هرچند عنوان «بیت» معهود و آن کعبه است؛ لیکن از دعا برای قبولی آن معلوم میشود که بیت سکونت نیست، بلکه معبد است، زیرا برای خانه مسکونی نیایش نمیشود.
اقتران دعا به نامهای خدا
اقتران دعا به اسمای حسنای خدا به ویژه نامهای مناسب با نیایش و اجابت، نافع است، از اینرو دو اسم شریف «سمیع» و «علیم» مطرح شد.
ابوالفتوح رازی در پاسخ این پرسش که آیا «سمیع» و «بصیر» به اسم «عالم» بازمیگردد یا وصف مستقل است، ارجاع آن دو را به اسمِ «حی» برگزیده و خدا را در ازل سمیع و بصیر میداند، هرچند عنوان سامع و مبصر چون معنای مُدْرِک را دارند و مُدْرِک بدون مُدْرَک نمیشود در لایزال وصف قرار میگیرند ۱٫ تحقیق مطلب در فن دیگر است.
اشارات و لطایف
۱٫ ارکان پذیرش عمل
^ ۱ – ـ ر.ک: روض الجنان، ج ۲، ص ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۲۷٫
۳۷
تقوای عامل که در آیه پیشگفته ملاک پذیرش عمل قرار گرفته، مراتبی دارد؛ شرط قبولی اعمال، مرحله کامل تقوا، یعنی عدالت عامل نیست وگرنه اعمال بیشتر مردم مردود و باطل خواهد بود؛ کمال تقوا یعنی عدالتِ عامل در همهشئون شرط کمال قبول است؛ نه شرط اصل قبول، بنابراین، رعایت تقوای هر عمل، به اینکه با وجود شرایط و فقد موانع انجام شود، در داشتن ملاک پذیرفته شدن آن کافی است، اگرچه فاعل این کار در دیگر شئون و کارها پرهیزکار نباشد؛ به بیان دیگر، تقوا مانند ولایتِ صاحب عمل نیست که شرط اصل قبولی اعمال است، چنانکه در روایات بسیاری وارد شده که اگر کسی همه عمر خود را به عبادت سپری کند، لیکن ولایت امامان معصوم(علیهمالسلام) را نپذیرد، هیچ عملی از او پذیرفته نیست ۱٫
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۱۸ ـ ۱۲۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیات ۵۳ ـ ۵۴٫
۳۸
میپذیرد: ﴿إنّ الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقَموا فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون٭ …أُولئک الّذین نتقبّل عنهم أحسن ما عملوا ونتجاوز عن سیئاتهم فی أصحَب الجنّه وعد الصدق الذی کانوا یوعدون) ۱
حاصل اینکه الف. صحت عمل و قبول آن هر کدام فن خاص خود را میطلبد، زیرا «صحت و فساد» از احکام فقهی است که فن شریف فقه عهدهدار بیان شرایط صحت و موانع آن و لوازم هر یک از صحیح و فاسد از قبیل لزوم اعاده و قضا یا عدم لزوم آن در عبادات، و ضمان و عدم آن در معاملات است و «قبول و ردّ» از احکام کلامی است که فن شریف کلام متولی آن است.
ب. فتوای فقه در مطلب اول این است که اگر عملی واجد همه شرایط و فاقد همه موانع و قواطع بود، صحیح است و اعاده یا قضا ندارد و اگر فاقد برخی از شرایط یا واجد بعضی از موانع بود باطل است و در صورت جبرانپذیری آن عمل، اعاده یا قضا لازم است، مگر دلیل نافذ دیگری حکم به عدم لزوم اعاده کند؛ مانند قاعده «لا تعاد…». فتوای کلام در مطلب دوم این است که اگر خدای حکیم وعده ثواب بر انجام صحیح عمل معین داد و شخص مؤمنی آن عمل را به طور صحیح انجام داد چون خلف وعده محال «از» خداست، نه محال «بر» خدا، (هرچند خلف وعید بی محذور است) یقیناً خداوند آن را قبول میکند؛ یعنی ثواب عطا میفرماید.
^ ۱ – ـ سورهٴ احقاف، آیات ۱۳ ـ ۱۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۰۲٫
۳۹
حسنات و سیّئات او توزین میشود و با احتساب ﴿جَزؤُا سیّئهٍ سیّئهٌ مثلها) ۱ و ﴿من جاء بالحسنه فله خیرٌ منها) ۲ ﴿فله عشر أمثالها) ۳ و… مشمول حکم الهی در صحنه معاد میگردد.
د. پاداش یا کیفر عمل در قیامت با عنایت به درجه ایمان یا درکه کفر و نفاق عامل است؛ برخی افراد مشمول ﴿لهم درجت) ۴ هستند و بعضی مصداق ﴿هم درجَت) ۵ چنان که برخی اشرار مشمول ﴿إنّ المنفقین فی الدرک الأسفل من النار) ۶ خواهند بود. مقدار خلوص، حضور قلب و سایر اسرار، آداب و سُنَن عبادت سهم تعیین کنندهای در اجر الهی دارد.
ه. در واقعه کعبهسازی دو پیامبر بزرگ(علیهماالسلام) چند چیز مطرح است: یک. حسن فعلی در حدّ نصاب تام. دو. حسن فاعلی در حدّ نصاب تام. سه. اتّساق حدوث و بقا. چهار. استمرار در صفا و وفای عارفانه؛ نه عابدانه و زاهدانه. پنج. رعایت ادَب معالله از صدر تا ساقه، از قاعده تا سقف، از حِجرْ تا حَجَر و بالاخره در همه شئون آن عبادت نمایان است و شایسته احسن قبول، و این قبول احسن در امضای ربوبی با اضافه تشریفی بَیْت به ذات اقدس خود تبلور یافته است: ﴿طهّرا بیتی) ۷
^ ۱ – ـ سورهٴ شوریٰ، آیهٴ ۴۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ قصص، آیهٴ ۸۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۶۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۴٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۳٫
^ ۶ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۴۵٫
^ ۷ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۵٫
^ ۸ – ـ حکیم سنائی.
۴۰
۲٫ پذیرش عمل و عامل
در قرآن کریم همانگونه که از پذیرش «عمل» در صورتی که دارای حُسن فعلی و فاعلی باشد، سخن به میان آمده، به پذیرشِ خود «عامل» نیز اشاره شده است؛ مثلاً درباره حضرت مریمٍّ فرمود: خداوند او را به نیکی پذیرفت: ﴿فتقبّلها ربّها بقبولٍ حسنٍ وأنبتها نباتاً حسناً) ۱
کسی که خداوند او را پذیرفته باشد در زمره بندگان مخلصِ مورد عنایت ویژه الهی قرار خواهد گرفت، چنانکه حضرت مریمٍّ را که هویّت وی مقبول افتاد به بهترین شکل پرورش داد و شایستهترین کفیل و معلّم، یعنی حضرت زکریا(علیهالسلام) را برای وی برگزید تا متکفل اداره زندگی او باشد و وی را تربیت کند. روشن است که اگر توفیق الهی اینگونه، کسی را فراگیرد، او به برترین درجات و مقامات معنوی بار خواهد یافت.
بحث روایی
۱٫ پیشینه کعبه
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۳۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۳۰٫
۴۱
بعد ذلک و رضی عنهم، فهذا کان أصل الطواف. ثمّ جعل الله البیت الحرام حذو الضراح توبه لمن أذنب من بنی آدم و طهوراً لهم».
در بخشی از نقل دیگر همین روایت چنین آمده است: «فلمّا أن هبط آدم إلی السماء الدنیا أمره بمرمّه هذا البیت و هو بإزاء ذلک، فصیّره لآدم و ذرّیته کما صیّر ذلک لأهل السماء» ۱
ـ قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «إنّ الله عزّ و جلّ أنزل الحجر الأسود لآدم(علیهالسلام) من الجنّه و کان البیت درّه بیضاء فرفعه الله إلی السماء و بقی أُسّه فهو بحیال هذا البیت یدخله کلَّ یوم سبعون الف ملک لا یرجعون إلیه أبداً فأمر الله إبراهیم و إسماعیل یبنیان علی القواعد» ۲
ـ قال الباقر(علیهالسلام): «إنّ الله عزّ و جلّ خلقه قبل الأرض ثمّ خلق الأرض منبعده فدحاها من تحته» ۳
ـ قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «کان موضع الکعبه ربوه من الأرض بیضاء تضیء کضوء الشمس و القمر حتّی قَتَل ابنا آدم أحدُهما صاحبَه فاسودّت، فلمّا نزل آدم رفع الله له الأرض کلّها حتّی رآها ثمّ قال: هذه لک کلّها. قال: یاربّ! ما هذه الأرض البیضاء المنیره؟ قال: هی [فی] أرضی و قد جعلت علیک أن تطوف بها کلّ یوم سبعمائه طواف» ۴
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۸٫
^ ۲ – ـ علل الشرایع، ج ۲، باب ۱۴۰؛ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۸ ـ ۱۸۹؛ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۰، با اندک اختلاف.
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۹٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۹٫
۴۲
[الخطیئه خ ل] أخرجهما من الجنّه و أهبطهما إلی الأرض… ثمّ إنّ الله عزّ و جلّ منّ علیه بالتوبه و تلقّاه بکلماتٍ، فلمّا تکلّم بها تاب الله علیه و بعث إلیه جبرئیل(علیهالسلام)… فأخذ بیده، فانطلق به إلی مکان البیت و أنزل الله علیه غمامهً فأظلّت مکان البیت و کانت الغمامه بحِیال البیت المعمور، فقال: یا آدم! خطّ برجلک حیث أظلّت علیک [أظلتک خ ل] هذه الغمامه فإنّه سیخرج لک بیتاً من مهاه یکون قبلتک و قبله عقبک من بعدک، ففعل آدم(علیهالسلام) و أخرج الله له تحت الغمامه بیتاً من مهاه» ۱
ـ قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «لمّا أفاض آدم من مِنی تلقّته الملائکه، فقالوا: یا آدم! برّ حجّک، أما إنّه قد حججنا هذا البیت قبل أن تحجّه بألفی عام» ۲
ـ قال أبو الحسن الرضا(علیهالسلام): «إنّ الله عزّ و جلّ لمّا أهبط آدم من الجنّه هبط علی أبی قبیس، فشکا إلی ربّه الوحشه و أنّه لا یسمع ما کان یسمعه فی الجنّه فأهبط الله عزّ و جلّ علیه یاقوته حمراء، فوضعها فی موضع البیت فکان یطوف بها آدم» ۳
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۹۱٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۱۹۴٫
^ ۳ – ـ همان، ص ۱۹۵٫
۴۳
أرکان البیت و قواعده، فنصبها». … قال: «و أوحی الله عزّ و جلّ إلی جبرئیل: أهبط علی الخیمه [ب] سبعین ألف ملک یحرسونها من مَرَده الشیاطین و یؤنسون آدم و یطوفون حول الخیمه تعظیماً للبیت و الخیمه» … ثمّ قال: «إنّ الله عزّ و جلّ أوحی إلی جبرئیل بعد ذلک أن أهبط إلی آدم و حوّا، فنحّهما عن مواضع قواعد بیتی و ارفع قواعد بیتی لملائکتی… فرفع قواعد البیت الحرام بحجرٍ من الصفا و حجرٍ من المروه و حجرٍ من طور سیناء و حجرٍ من جبل السلام و هو ظهر الکوفه و أوحی الله عزّ و جلّ إلی جبرئیل أن ابنه و أتمّه، فاقتلع جبرئیل الأحجار الأربعه بأمر الله عزّ و جلّ من مواضعهنّ بجناحه، فوضعها حیث أمر الله عزّ و جلّ فی أرکان البیت علی قواعده التی قدّره الجبّار و نصب أعلامها، ثمّ أوحی الله عزّ و جلّ إلی جبرئیل(علیهالسلام) أن ابنه و أتمّه بحجارهٍ من أبی قبیس و اجعل له بابین باباً شرقیّاً و باباً غربیّاً». قال: «فأتمّه جبرئیل(علیهالسلام)، فلمّا أن فرغ طافت حوله الملائکه، فلمّا نظر آدم و حوّاء إلی الملائکه یطوفون حول البیت انطلقا، فطافا سبعه أشواط ثمّ خرجا یطلبان ما یأکلان» ۱
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ قصص، آیهٴ ۲۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۹۶٫
۴۴
إبرهیم القواعد من البیت و إسمعیل﴾ و قال: ﴿أن طهّرا بیتی للطئفین و العکفین و الرکّع السجود) ۱ و أنّ الله أنزل الحجر لآدم و کان البیت» ۲
اشاره: الف. قدمت تاریخی کعبه از آیه ﴿إنّ أوّل بیتٍ وضع للناس للذی ببکه مبارکاً) ۳ استفاده میشود. سابقهکهن مطاف بودن آن برای حضرت آدم و انبیای بعدی(علیهمالسلام) از روایات استظهار میشود.
ب. محاذات کعبه با بیت معموری که محاذی عرش است از سنخ تماثل و تطابق عوالم مُلک و ملکوت و جبروت است؛ نه تقابل جغرافیایی.
ج. درّه بیضابودن حجر اسود صبغه بهشتی دارد؛ نه فلزّ کانی، تا گفته شود اگر جاعلان اسرائیلی این گزارشهای مجعول، از بهای الماس باخبر بودند حتماً آن را الماسین معرفی میکردند ۴٫ آنچه در قلمرو جهان طبیعت قرار دارد همانا سنگهای بیاثری است که ذاتاً نه سودمند است نه زیانبار، چنانکه حضرت امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمود: خداوند همگان، از عصر آدم(علیهالسلام) تا پایان این عالم را به سنگهایی که سود و زیان نمیرسانند آزمود و اگر پایه و سنگهای بر آمده آن (کعبه) از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و… بود، امتثال دستور خدا آسان بود ۵٫
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۵٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۹۶٫
^ ۴ – ـ تفسیر المنار، ج ۱، ص ۴۶۷٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۹۲٫
۴۵
فرمود: فرعون با خوار شمردن وضع ساده و قانعانهحضرت موسای کلیم و گفتن ﴿فلولا أُلقی علیه أسوره من ذَهَبٍ…﴾ قوم خود را خفیف و تهی مغز کرد: ﴿فاستخف قومه فأطاعوه) ۱ و از آنان اطاعت گرفت و نیز فرمود: اگر خوف کافر شدن سادهلوحان نمیبود ما به کافران آنقدر نعمت مادی میدادیم که آنها متکاثرانه سقف خانههای خود را از نقره بسازند ۲٫
۲٫ مأموریت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) برای بنای کعبه
قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «لما ولد إسماعیل، حمله إبراهیم و أمَّه علی حمارٍ و أقبل معه جبرئیل حتّی وضعه فیموضع الحِجْر و معه شیء من زادٍ و سقاء فیه شیء من ماء، و البیت یومئذٍ رَبوه حمراء من مدرٍ، فقال إبراهیم لجبرئیل(علیهماالسلام): ههنا أُمرت؟ قال: نعم». قال: «و مکّه یومئذٍ سلم و سمر و حول مکّه یومئذ ناس من العمالیق» ۳
^ ۱ – ـ سورهٴ زخرف، آیات ۵۳ ـ ۵۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۳۳٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۱٫
۴۶
یضعان الحجاره و الملائکه تناولهما حتّی تمّت اثنی عشر ذراعاً، و هیّئا له بابین: باباً یدخل منه و باباً یخرج منه و وضعا علیه عتباً و شَرْجاً من حدید علی أبوابه… و کانت الکعبه لیست بمسقّفه، فوضع إسماعیل فیها أعمده مثل هذه الأعمده التی ترون من خشب و سقّفها إسماعیل بالجرائد و سوّاها بالطین) ۱
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۴٫
۴۸
فی موضعه الذی هو فیه الآن و جعل له بابین باب إلی المشرق و باب إلی المغرب و الباب الذی إلی المغرب یسمّی المستجار ثمّ ألقی علیه الشجر و الأذخر و علّقت هاجر علی بابه کساء کان معها و کانوا یکنون تحته» ۱
ـ قال أبو عبد الله(علیهالسلام): «کانت الکعبه علی عهد إبراهیم(علیهالسلام)تسعه أذرعٍ…»، «… و لم یکن لها سقف، فسقّفها قریش ثمانیه عشر ذراعاً، فلم تزل ثمّ کسرها الحجّاج علی ابن الزبیر، فبناها و جعلها سبعه و عشرین ذِراعاً» ۲
ـ أخرج الدیلمی عن علی(علیهالسلام) عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی قوله ﴿و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت…﴾ قال: «جاءت سحابه علی تربیع البیت لها رأس تتکلّم ارتفاع البیت علی تربیعی، فرفعاه علی تربیعها» ۳
ـ عن ابن فضّال قال: قال أبو الحسن (علیهالسلام) یعنی الرضا للحسن بن الجهم: «أیّ شیء السکینه عندکم؟» فقال: لا أدری جعلت فداک، و أیّ شیء هی؟ قال: «ریح تخرج من الجنّه طیّبه، لها صوره کصوره وجه الإنسان فتکون مع الأنبیاء، و هی التی نزلت علی إبراهیم(علیهالسلام) حیث بنی الکعبه، فجعلت تأخذ کذا و کذا فبنی الأساس علیها» ۴
^ ۱ – ـ تفسیر القمی، ج ۱، ص ۶۰ ـ ۶۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۷٫
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۰۷٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۶٫
۴۸
یوم ساقاً حتی انتهی إلی موضع الحجر الأسود». قال أبوجعفر(علیهالسلام): «فنادی أبوقبیس إبراهیم(علیهالسلام): إنّ لک عندی ودیعه فأعطاه الحجر فوضعه موضعه. ثمّ إنّ إبراهیم(علیهالسلام) أذّن فی الناس بالحجّ، فقال: أیها الناس! إنّی إبراهیم خلیل الله، إنّ الله یأمرکم أن تحجّوا هذا البیت فحجّوه، فأجابه من یحجّ إلی یوم القیامه» ۱
اشاره: الف. مأمور شدن حضرت ابراهیم به اسکان همسر و فرزند خود در سرزمین مکه غیر از مأموریت آن حضرت به رفع قواعد بیت است، چنان که برخی از روایات فقط مطلب اوّل را ثابت میکند و بین دو مأموریت، یعنی اسکان و بنای کعبه چند سال فاصله شد، زیرا برای اجرای مأموریت دوم لازم بود حضرت اسماعیل(علیهالسلام) بزرگ شود.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۰۵٫
۴۹
بازار ورّاقان و حدیث فروشان کردهاند که بر پژوهشگر دینی لازم است دخیل را از اصیل و سَرَه را از ناسره جدا کند.
۳٫ شرکت پیامبر و اهل بیت(علیهمالسلام) در بازسازی کعبه
قال أبو عبد الله (علیهالسلام): «إنّ قریشاً فی الجاهلیّه هدموا البیت فلمّا أرادوا بنائه حیل بینهم و بینه و أُلقی فی روعهم الرعب حتّی قال قائل منهم: لیأتی کلّ رجل منکم بأطیب ماله و لا تأتوا بمال اکتسبتموه من قطیعه رحمٍ أو حرام، ففعلوا فخلّی بینهم و بین بنائه فبنوه حتّی انتهوا إلی موضع الحجر الأسود فتشاجروا فیه أیّهم یضع الحجر الأسود فی موضعه حتّی کاد أن یکون بینهم شرّ، فحکموا أوّل من یدخل من باب المسجد، فدخل رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فلمّا أتاهم أمر بثوبٍ فبسط ثمّ وضع الحجر فی وسطه ثمّ أخذت القبائل بجوانب الثوب فرفعوه ثمّ تناوله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فوضعه فی موضعه فخصّه الله به» ۱
ـ قال أبو عبد الله (علیهالسلام): «إنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ساهم قریشاً فی بناء البیت، فصار لرسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من باب الکعبه إلی النصف مابین الرکن الیمانی إلی الحجر الأسود» ۲
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۱۷٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۱۸٫
۵۰
أن لایبقی أحدٌ منهم أخذ منه شیئاً إلاّ ردّه»… فلمّا رأی جمع التراب أتی علیّ بن الحسین(علیهالسلام) فوضع الأساس و أمرهم أن یحفروا. قال: فتغیّبت عنهم الحیّه و حفروا حتّی انتهوا إلی موضع القواعد، قال لهم علی بن الحسین(علیهالسلام): «تنحّوا»، فتنحّوا، فدنا منها فغطّاها بثوبه ثمّ بکی ثمّ غطّاها بالتراب بید نفسه ثمّ دعا الفعله، فقال: «ضعوا بناءکم»… ۱٫
ـ روی أنّ الحجّاج لمّا فرغ من بناء الکعبه سأل علی بن الحسین(علیهالسلام) أن یضع الحجر فی موضعه فأخذه و وضعه فی موضعه ۲٫
اشاره: الف. هدایت رسولاکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و شرکت آن حضرت در کیفیّت نصب حجر اسود در جوامع روایی شیعه و سنی نقل شده و با سنّت حسنه وی که دعوت به اتحاد و پرهیز از اختلاف و رجوع از تکاثر کثرت و تشتّت گرایی به کوثر وحدت و انسجامگرایی است تناسب کامل دارد.
ب. بنای کعبه از آلات ساختمانی حلال و احیاناً غیر مسبوق به ملکیّت انسانها، هم با طهارت بیت خدا مناسب است و هم با عتیق بودن آن، زیرا هم عرصه آن از ملکیّت آزاد بوده و هست و هم اعیان آن طلق محض و حرّ صرف بوده و هست. البتهاثبات این خصوصیتها حتیبعد از احراز سند،آسان نیست.
۴٫ راز تربیع کعبه
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۲۲۲٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳ ، ص ۲۱۶٫
۵۱
فقیل له: ولِمَ صار العرش مربّعاً؟ قال: «لأنّ الکلمات التی بنی علیها الإسلام أربع: سبحان الله والحمد لله ولاإله إلاّ الله والله أکبر» ۱
اشاره: هر حجم ششسطحی را مکعب گویند؛ خانه خدا نیز چون چهار دیوار و یک سطح و یک سقف دارد ششسطحی و مکعب است و از همینرو آن را کعبه نامیدهاند. چهار ضلعی بودن کعبه نیز به سبب محاذات آن با بیتمعمور است و راز تربیع بیتمعمور، محاذی بودن آن با عرشِ مربع است. چهار ضلعی بودن عرش نیز به سبب بنا نهاده شدن آن بر کلماتی است که اساس اسلام است و آن کلمات، تسبیحاتاربعه (سبحان الله و الحمد لله و لاإله إلاّ الله والله أکبر) است، زیرا همه اسمای حسنای الهی و نیز عقاید صحیح به این چهار جمله تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر بازمیگردد.
اگر حجگزار و معتمرْ زمینی اندیش باشد، بر گرد همین کعبه مادی که در سرزمین مکه است طواف میکند و تنها به این فکر است که از محدوده فقهی مطاف نگذرد؛ امّا کسی که همّت و اندیشه والاتری دارد، برگرد کعبه و بیت معمور میگردد و طواف کننده ژرفنگری که برتر از دیگران میاندیشد، بر گرد کعبه و بیت معمور و عرش میگردد و چنین حاجی و معتمری قلب او عرش رحمان میشود. البته تنها اوحدی از معتمران و حاجیان بر گرد تسبیحات اربعه میگردند.
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۵۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ شرح، آیهٴ ۴٫
۵۲
برجستگی روی پا و روی سنگ و گل اختصاص ندارد، وگرنه گذشته از آنکه کعبه در گودترین نقطه مکّه قرار گرفته، به طوری که سیل آن را تهدید میکند، اکنون کعبه در میان برجهای بلند، احاطه شده، به گونهای که تنها منارههای مسجدحرام پیداست و برجستگی خانه خدا مشهود نیست، بنابراین، برجستگی حقیقی کعبه در رفعت معنوی نام و یاد آن است که مایه رفعت طوافکنندگان است.
۵٫ نزول حجر اسود از بهشت
۵۳
ناظره یشهد لکلّ من وافاه إلی ذلک المکان و حفظ المیثاق» ۱
ـ عن الحلبی قال: قلت لأبی عبد الله (علیهالسلام): لِمَ جُعل استلام الحجر؟ فقال: «إنّ الله عزّ و جلّ حیث أخذ میثاق بنیآدم دعا الحجر من الجنّه فأمره فالتقم المیثاق فهو یشهد لمن وافاه بالموافاه» ۲
ـ قال أبو عبد الله (علیهالسلام): «أنزل الله الحجر الأسود و کان أشدّ بیاضاً من اللبن و أضوء من الشمس و إنّما اسودّ لأنّ المشرکین تمسحوا به فمن نجس المشرکین اسودّ الحجر» ۳
ـ روی عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) والأئمه(علیهمالسلام) أنّه «إنّما یقبّل الحجرالأسود و یستلم لیؤدّی إلی الله العهد الذی أخذ علیهم فی المیثاق، و إنّما یستلم الحجر لأنّ مواثیق الخلائق فیه وکان أشدُّ بیاضاً من اللبن فاسودّ من خطایا بنیآدم ولولاما مسّه من أرجاس الجاهلیّه ما مسّه ذوعاهه إلاّ بریء» ۴
ـ عن أحدهما(علیهماالسلام) أنّه سُئل عن تقبیل الحجر؟ فقال: «إنّ الحجر کان دُرَّه بیضاء فی الجنّه وکان آدم یراها، فلمّا أنزلها اللهعزّوجلّ إلی الأرض نزل إلیها آدم(علیهالسلام) فبادر فقبّلها فأجری الله تبارک و تعالی بذلک السنّه» ۵
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۶٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۱۸۴٫
^ ۳ – ـ همان، ص ۱۹۱٫
^ ۴ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۱۸٫
^ ۵ – ـ همان، ص ۳۲۲٫
۵۴
این توجیه که نزول سنگ از آسمان یا بهشت معنا ندارد ۱!
استاد علامه طباطبایی= اینگونه برخورد با روایات را یا متأثر از تعصبات برخی مذاهب دانسته که موجب نفی حقایق معنوی از انبیا میشود، یا ناشی از مرعوب شدن در برابر علوم طبیعی پیشرفته روز که در هر پدیدهای درپی یافتن توجیه و تعلیلی مادی است. حضرت استاد، ذیل آیه، مطالب سودمندی را در پاسخ و نقد آن سخن بیان فرمودهاند ۲٫ برخی نکات مستفاد از آن مباحث و نیز آنچه در این باره باید بدان توجه داشت، بیان میشود:
^ ۱ – ـ تفسیر المنار، ج ۱، ص ۴۶۶ ـ ۴۶۸٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۲۹۰ ـ ۲۹۵٫
۵۵
صورت ادعای عدم فهم، از کسی پذیرفته نیست و راهی جز پذیرش یا انکار آن ندارد.
غرض آنکه در میان احادیث مزبور، روایات صحیح و معتبری وجود دارد و ادعای ناتمامی و ضعف همه آنها پذیرفته نیست؛ لیکن در مسائل اعتقادی و اینگونه از معارف دینی نمیتوان به آنها استناد کرد، چنان که نفی آنها نیز صحیح نیست، پس تمسک جستن به خبر واحد نه در اثبات مسائل مزبور سودمند است و نه در نفی آنها. البته از دلیل معتبر ظنّی گمان حاصل میشود و در حدّ اسناد ظنّی میتوان به معصوم(علیهالسلام) نسبت داد و مثلاً گفت: گمانم این است که نظر معصوم(علیهالسلام) که همان رأی اسلام است چنین است؛ ولی اگر دلیل قطعی معتبر، خواه عقلی تجریدی یا حسّی تجربی برخلاف، اقامه شد بر آن مقدم است، و اگر دلیل ظنّی معتبری وجود داشت که گمان حاصل از آن قویتر از گمان حاصل از خبر واحد معتبر بود به طوری که دلیل عقلی یا حسّی، مفید طمأنینه بود باز بر دلیل نقلی مقدم است و اگر ثمره آن همسان محصول دلیل نقلی بود، بر اثر تصادم دو گمان هر دو رخت برامیبندند و شک جایگزین آن میشود.
۵۶
ب. تعارض میان اخبار آحاد، امری معهود است که در بیشتر موارد میتوان آن را با جمع دلالی برطرف کرد، همانگونه که در فروع فقهی مرسوم است.
ج. ادعای مخالفت مفاد روایات مزبور با عقل یا قرآن یا سنّت قطعی، واهی و بیدلیل است، زیرا هیچ دلیل عقلی یا قرآنی برخلاف آنها وجود ندارد.
د. مؤید روایاتی که مورد اشکال قرار گرفته، آیاتی است که به فرود آوردن نعمتهای الهی از خزاین غیب تصریح میکند؛ مانند: ﴿وإن من شیءٍ إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم) ۱ ﴿خلقکم من نفس وَحدهٍ ثمّ جعل منها زوجها وأنزل لکم من الأنعم ثمنیه أزوَجٍ) ۲ ﴿وأنزلنا الحدید فیه بأسٌ شدیدٌ ومنفع للناس) ۳ کلمه «اِنزال» به معنای فروفرستادن است؛ نه آفرینش.
^ ۱ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۲۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۳۹٫
^ ۵ – ـ سورهٴ بروج، آیهٴ ۲۲٫
۵۷
﴿ماعندکم ینفد وما عند الله باق) ۱
نکته مزبور را میتوان با بیان مثالی، چنین توضیح داد که اگر دانشمندِ نویسندهای بگوید: «مخزن همه کتابهایی که نوشتهام سینه من است»، این بدان معنا نیست که سینه وی با گفتن یا نوشتنْ از علومْ تهی شده، مطالب ذهن او به کتابها منتقل گشته و به شکل الفاظ و کلمات درآمده است.
در روایتی که به گونهای به تفسیر آیه شریفه ﴿وإن من شیءٍ إلاّ عندنا خزائنه) ۲ مربوط میشود و شاهد گویایی بر درستی مطالب یادشده است و به وضعیت ارواح انسانها پیش از آمدن به جهان طبیعت اشاره دارد، چنین آمده است: شخصی به امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) عرض کرد: من شما را دوست دارم. آن حضرت در پاسخ او فرمود: تو دوست ما نیستی. آن مرد برای بار دوم و سوم ادعای خود را تکرار کرد و همان پاسخ را شنید و چون علت تکذیب را از حضرت علی(علیهالسلام) جویا شد، آن امام هُمام فرمود: پس از خلقت ارواح، که پیش از خلقت ابدان صورت گرفت، دوستانمان را به ما نمایاندند و روح تو را در میان آنان ندیدم ۳٫
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۹۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۲۱٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۱۱۷ ـ ۱۲۰٫
۵۸
بر ردّ و نفی آنها نیز وجود نداشته و مجرد استبعاد علمی ارزشی ندارد، زیرا در علوم طبیعی، از سیر افقی موجودات و پیشینه و حال و آینده طبیعی آنها بحث میشود؛ اما سیر عمودی موجودات و بحث از علت فاعلی و غایی آنها از حوزه علوم طبیعی،اگرچه به پیشرفتهای فراوانی نیز رسیده باشد، بیرون است و در حوزه حکمت و فلسفه میگنجد و دانشمند فیزیکدانی که درباره نظام فاعلی و غایی سخن میگوید، در این بخشْ حکیم و فیلسوف است؛ نه فیزیکدان.
حاصل نکات پیشگفته اینکه اولاً روایات متعدد و معتبری حجراسود را سنگی بهشتی و آسمانی میداند. ثانیاً گرچه اثبات مسائل اعتقادی که نیازمند قطع و یقین است و نمیتوان در آنها به ظنّ و گمان اکتفا کرد با استناد به خبر واحد ممکن نیست؛ لیکن وجهی عقلی یا نقلی برای انکار و ردّ روایات یادشده وجود ندارد. ثالثاً اسناد ظنّی مضمون دلیل ظنّی به اسلام رواست، مگر آنکه دلیل معتبر عقلی (تجریدی)یا حسّی (تجربی) معارض آن باشد که در صورت تکافؤ چارهای جز توقف نیست. رابعاً مبحث رجال را باید از مبحث درایه جدا کرد؛ گاهی رجال سند موثقاند و حدیث مأثور از جهت سند معتبر است؛ لیکن از لحاظ «درایه» با درایت عقلی یا نقلی هماهنگ نیست، و زمانی به عکس آن؛ یعنی از جهت درایه با عقل و نقلِ معتبر هماهنگ است، ولی از جهت رجالِ سند اشکال دارد و گاهی اتقان متن و توافق آن با خطوط کلی دیگر زمینه ترمیم را فراهم میکند. لازم است بین حالتهای سه گانه قبول، نکول و توقف فرق گذاشت و در مورد توقف سکوت کرد؛ نه مبادرت به طرد و تکذیب، زیرا طرد مانند جذب نیازمند دلیل معتبر است.
٭ ٭ ٭
۵۹
بازدیدها: 239