تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۲۹

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۲۹

پیدایش امت اسلامی و تشکیل نظام اسلامی، نیازمند تأمین مرکز عمومی دینی و عبادی از یک سو و بهره‌برداری صحیح از آن در پرتو هدایت رهبران آسمانی از سوی دیگر است.

ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ایاتک ویعلّمهم الکتاب والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم(۱۲۹)

گزیده تفسیر
پیدایش امت اسلامی و تشکیل نظام اسلامی، نیازمند تأمین مرکز عمومی دینی و عبادی از یک سو و بهره‌برداری صحیح از آن در پرتو هدایت رهبران آسمانی از سوی دیگر است. تأسیس و تشکیل چنین پایگاه و بارگاه رفیع و منیعی، نیازمند وصف ممتاز عزّت نفوذناپذیر و حکمت مصون از تعقیب است که در پایان آیه به آن اشاره شده است. حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به عنوان مبدأ پیدایش امت اسلامی و پدر مسلمانان، بخش نخست کار را که در توان وی و فرزندش اسماعیل(علیه‌السلام) بود با عنایت الهی انجام داد و تحققِ بخش دوم را با هماهنگی فرزندش از خدای سبحان درخواست کرد، به این امید که ذرّیه او هم شایستگی پیدا کنند تا پیامبری در میان آنان مبعوث شود و هم تعالی یابند که خود شایستگی نیل به مقام رسالت را داشته باشند.
۸۱
مبعوث کرد؛ اقدامهای علمی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بیان احکام و معارف، از مصادیق تعلیم کتاب و حکمت و اقدامهای عملی آن حضرت که سبب تطهیر جامعه اسلامی از آلودگیها و رذایل می‌شود، از مصادیق تزکیه است.
همان‌گونه که حکمت الهی، یعنی معارف عقلی، مسائل اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی، صرفاً با درس و بحث قابل دستیابی نیست، بلکه اساس آن به افاضه خاص خدا وابسته است، تزکیه نفس، یعنی رهیدن از رذایل و رسیدن به فضایل نیز از تدریس و تعلیم صرف ساخته نیست، بلکه پایه آن به افازه مخصوص خدا مرتبط است.
ذکر تلاوت، تعلیم و تزکیه با فعل مضارع، افزون بر اینکه مقتضای استمرار وحی و دوام آن تا قیامت است اشاره به این است که تلاوت برای منتهی شدن به تعلیم، و تعلیم برای ثمربخشی به تزکیه باید مستمر باشد، چنان که رهایی از وسوسه مستمر ابلیس و رهزنی مداوم نفس اماره، نیازمند دوام تزکیه است. این سه، یعنی تلاوت، تعلیم و تزکیه را هم رهبر دینی باید محور برنامه ارشادی خود قرار دهد و هم امت اسلامی باید فراگیرد.
تعلیم، مقدمه تزکیه و از مبادی قابلی آن است و تقدیم آن بر تزکیه نیز از باب تقدّم طبعی مقدّمه بر ذی‌المقدّمه است، چنان‌که تزکیه به این لحاظ که هدف وعلّت غایی است بر تعلیمْ مقدّم است.

تفسیر

مفردات

۸۲
انبیا برای تبلیغ دین: ﴿فبعث الله النّبیّین مبشّرین و منذرین) ۱ برانگیختن مردگان برای حسابرسی و پاداش: ﴿من بعثنا من مرقدنا) ۲ ، بالا بردن به مقام سامی: ﴿عسی أن یبعثک ربُّک مقاماً محموداً) ۳ بیدار کردن از خواب: ﴿ثمّ یبعثکم فیه) ۴ و فرستادن عذابهای زمینی و آسمانی: ﴿قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذاباً من فوقکم أو من تحت أرجلکم) ۵ انتخاب این واژه در قرآن لطافت شروع و نشو و ایجاد را به همراه دارد، برخلاف عنوان «ارسال» و «توجیه» که ناظر به مرحله پس از حدوث و واژه «ایصال» که ناظر به انتهای سیر است ۶٫
لازم است عنایت شود که عنوان «بعث» از مبدأ قابلی حکایت دارد و عنوان «ارسال» از مبدأ فاعلی، زیرا عنوان ارسال می‌فهماند که رسول از نزد مرسِل می‌آید و عنوان بعث دلالت دارد که مبعوث در بین امت بوده است، بنابراین، صبغه الهی‏بودن رسالت را از عنوان ارسال و جنبه مردمی بودن آن را از عنوانِ بعث می‌توان فهمید.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۱۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۵۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۷۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۶۰٫
^ ۵ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۶۵٫
^ ۶ – ـ التحقیق، ج ۱، ص ۲۷۸، «ب ع ث».
۸۳
دانش متقن است که جلوی نابخردی او را می‌گیرد ۱٫
یزکّیهم: تزکیه از ریشه«زکو» به معنای رشد و بالندگی است؛ مانند رشد و نمو کشت و زرع. «زکاه» اسم مصدر از تزکیه به معنای مقدار معینی از مال است که به فرمان خداوند به بیت‌المال پرداخته می‌شود و امید افزایش آن مطرح است ۲٫
برخی از واژه‌پژوهان گفته‌اند: تزکیه به معنای پاکسازی و پالایش عناصر فاسد از سالم است و رشد و بالندگی از لوازم و آثار آن است و در فرق بین تزکیه و تطهیر و تهذیب گفته‌اند: تطهیر ناظر به حصول طهارت در برابر پلیدی است و تهذیب به حصول صلاح و خلوص نظر دارد و در تزکیه منظور، پاکسازی از عوامل فاسد و عناصر بازدارنده است ۳ ؛ لیکن همچنان که بسیاری از لغت‌پژوهان از دیر باز گفته‌اند، زکاء و تزکیه به معنای رشد و بالندگی است و پاکسازی هر چیز قابل رشد مادی یا معنوی از آلودگیها و عناصر بازدارنده، از مهم‌ترین اسباب رشد و بالندگی آن است؛ مانند پاکسازی دل از رذایل اخلاقی و پالایش نفس از آلودگی شرک و تطهیر جان و مال به وسیله پرداخت زکات و حقوق مالی: ﴿خذ من أمولهم صدقهً تُطَهِّرهُم و تُزکّیهم بها) ۴
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۲۴۸؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۹۱؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۸۲٫
^ ۲ – ـ المصباح، ۲۵۴؛ مفردات، ص ۳۸۰ ـ ۳۸۱، «ز ک ا».
^ ۳ – ـ التحقیق، ج ۴، ص ۳۳۷، «ز ک و».
^ ۴ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۰۳٫

۸۴
ابزار کاوش زمین به آسانی در آن نفوذ کرد. در مقابل به زمین سستی که به آسانی کندوکاو شود «أرض ذلول» گفته می‌شود. در حقیقت «عزّت» به آن حالتی گفته می‌شود که بر انسان عارض می‌شود و جلوی نفوذ و غلبه دشمن را می‌گیرد ۱٫
وصف عزّت در قرآن کریم بیش از نود بار درباره خدای سبحان به کار رفته و بدین معناست که او همواره قاهر است و هرگز مقهور نمی‌گردد. حقیقت عزّت همانند سایر اسمای حسنای الهی، در انحصار ذات اقدس اوست.
٭ ٭ ٭

ساختار جامع نظام اسلامی
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۵۶۴، «ع ز ز».
^ ۲ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۷۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۸۴٫
۸۵

غرض آنکه پیدایش امت اسلامی، هم نیازمند تأمین مرکزی عمومی و عبادی برای آنان است و هم بهره‌برداری صحیح امت اسلامی از این مرکز عبادی جز در پرتو هدایت رهبری آسمانی ممکن نیست.
حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) از امور مذکور آنچه را به دوران زندگی وی مربوط می‌شد و در توانش بود با شرکت حضرت اسماعیل(علیه‌السلام) انجام داد و آنچه را مربوط به آینده بود با دعا و نیایش از خدای سبحان درخواست کرد، از این‏رو از آن حضرت به عنوان پدر مسلمانان یاد شده است: ﴿ملّه أبیکم إبرهیم) ۱
تذکّر: ۱٫ آنچه در دعای حضرت خلیل و حضرت ذبیح(علیهما‌السلام) آمده: ﴿یتلوا… یعلّمهم… یزکّیهم﴾ گرچه به صورت خبر و وصف است؛ لیکن روح آن انشا و دستور است؛ یعنی هم رهبر دینی باید اصول چهارگانه (تلاوت آیات، تعلیم کتاب، تعلیم حکمت، تزکیه) را محور برنامه ارشادی خود قرار دهد و هم امّت اسلامی موظّف است در فراگیری آن اصول چهارگانه سعی بلیغ کند، از این‌رو بر آنان انصات، استماع، تعلّم و ایمان و عمل صالح واجب خواهد بود وگرنه توان تشکیل امت اسلامی و در نتیجه حکومت دینی را نخواهند داشت.
^ ۱ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۷۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۴۱٫
۸۶

بعثت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در میان ذرّیه ابراهیم(علیه‌السلام)
کعبه بدون رهبری الهی، سنگهایی بیش نیست که نه زیان می‌رسانند و نه سود می‌بخشند ۱٫ حضرت ابراهیم با هماهنگی حضرت اسماعیل(علیهما‌السلام) برای بهره‌برداری صحیح همه مسلمانان از کعبه و نیز صیانت آن از تبدیل شدن به بتکده و مانند آن، در دعاهای خود بعثت رسول را نیز مطرح کرد: ﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم﴾.
در این بخش از دعا، دو نکته مورد نظر حضرت ابراهیم و اسماعیل‌(علیهما‌السلام) بوده است: ۱٫ ذرّیه و امّت مسلمه او شایستگی یابند تا پیامبر در میان آنان مبعوث شود: ﴿وابعث فیهم﴾. در این صورت براثر شناخت بیشتر آنان از پیامبر خود و همچنین آشنایی متقابل آن حضرت از زبان و ویژگیهای دیگر آنها، از وی بهتر پیروی خواهند کرد. این ویژگی در مواردی که پیامبری در امّ‏القری مبعوث شده و نمایندگان او به شهرهای دیگر اعزام می‌شوند وجود ندارد، زیرا مردمی که نماینده پیامبر را می‌بینند نه شخص او را، توفیق و بهره کمتری نصیبشان می‌شود؛ هرچند اصل حجّیت و نصاب تبلیغ ضروری حاصل است.
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۹۲ (قاصعه)، بند ۵۳٫

۸۷

ممکن است در میان ذرّیه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) کسی از غیر آنان، که شناخته شده و آشنای به زبان آنهاست، به پیامبری مبعوث و به اصلاح و مسلمان کردن آنها موفق شود؛ لیکن خواسته آن حضرت این بود که پیامبرْ هم «در میان» ذریه او و هم «از آنان» باشد: ﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم﴾، هرچند برای خصوص آنان نباشد، از این‌رو به همان دو ویژگی ﴿فیهم﴾ و ﴿منهم﴾ بسنده شد و هرگز عنوان «لهم» مطرح نگردید.
تذکّر: تکرار ﴿ربّنا﴾ در هر سر فصل برای اهمیت آن است و منادیان این ندای نیایشی، حضرت خلیل و ذبیح‌اند، بر خلاف نیایش آیه ۱۲۶ که با ﴿ربِّ﴾ آغاز می‌شود و داعی آن شخص حضرت خلیل(علیه‌السلام) است.

مقصود از رسول در آیه
درباره مصداق رسول در آیه مورد بحث دو نظر قابل ارائه است: ۱٫ مصداق آن منحصراً رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. ۲٫ مصداق آن اعم از آن حضرت و انبیای ابراهیمی(علیهم‌السلام) است. معروف بین مفسران همان نظر اول و آنچه به ذهن راقم سطور نزدیک‌تر می‌رسد نظر دوم است.
نظر اول با چند دلیل قرآنی و روایی تأیید می‌شود:
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۵۴٫
۸۸
فرزندان حضرت اسحاق، یعنی حضرت موسی و عیسی و سایر انبیای بنی‏اسرائیل(علیهم‌السلام) و هم فرزندان حضرت اسماعیل(علیه‌السلام) را شامل است؛ لیکن برخی برآن‌اند که در آیه مورد بحث طبق نکته‌ای خاص، اهتمام اساسی به حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و منظور از «رسول» در ﴿وابعث فیهم رسولاً﴾ پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
آن نکته که سبب انحصار رسول در پیامبر اسلام می‌شود این است که اگر دعاکننده خصوص حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) بود، این دعا فرزندان حضرت اسحاق و فرزندان حضرت اسماعیل را به طور یکسان شامل می‌شد؛ ولی حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) هر دو با هم دعا کرده‌اند، بنابراین، آن رسول فقط از ذرّیه حضرت اسماعیل است و او کسی جز رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست، زیرا پیامبران دیگر، مانند حضرت موسی و عیسی و سایر انبیای بنی‏اسرائیل(علیهم‌السلام) فرزندان حضرت اسحاق هستند.
^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۳۷٫
۸۹
بنیانگذاران کعبه نام می‌برد، در کنار نام حضرت ابراهیم، به جز حضرت اسماعیل(علیهما‌السلام) از دیگری سخن به میان نیامده است: ﴿وإذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت وإسمعیل) ۱
ج. مؤید روایی این مطلب که مراد از رسول در آیه، منحصراً پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، سخن خود اوست که فرمود: من به دعای پدرم حضرت ابراهیم و بشارت حضرت عیسی(علیهما‌السلام) مبعوث شده‌ام: ﴿أنا دعوه أبی إبراهیم وبشاره عیسی(علیهماالسلام) ۲
با توجه به مطالب فوق، می‌توان آیات شریفه ﴿کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم ءَایتنا ویزکّیکم ویعلّمکم الکتب والحکمه ویعلّمکم ما لم‏تکونوا تعلمون) ۳ ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلوا علیهم ءَایته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتب والحکمه وإن کانوا من قبل لفی ضللٍ مبین) ۴ و ﴿هو الذی بعث فی الاُمّیِّین رسولاً منهم یتلوا علیهم ءَایته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتب والحکمه وإن کانوا من قبل لفی ضلَلٍ مبین) ۵ را که خطاب به مسلمانان است، بیان اجابت دعای ویژه حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) دانست که عرض کردند: ﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ءَایتِک ویعلّمهم الکتب والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم﴾.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۷٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۳۹۵٫ توضیح این روایت در بحث روایی خواهد آمد.
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۵ – ـ سورهٴ جمعه، آیهٴ ۲٫

۹۰

خلاصه آن عبارت است از:۱٫ دعا کننده دو نفرند؛ نه یک نفر، و دعای مزبور مُنحَلّ به دو دعاست؛ نه یک دعا.۲٫ مقصود حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) مطلق ذرّیه است؛ خواه از اسحاق و خواه از نسل اسماعیل؛ ولی منظور حضرت اسماعیل خصوص ذرّیه خود اوست.۳٫ منافاتی بین این دو دعا نیست، چون هرکدام فقط زبان اثبات دارند؛ نه نفی.۴٫ ممکن است در جوامع روایی یهودیان و ترسایان، روایتی باشد که هر یک از حضرت موسی و عیسی و… فرموده باشند: من طبق دعای حضرت ابراهیم به نبوت رسیده‌ام.۵٫ وجهی برای انحصار دعا به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست.۶٫ اشتراک حضرت خلیل و ذبیح(علیهما‌السلام) در دعا مفید اهمیت رسالت حضرت ختمی نبوت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است؛ نه موجب انحصار.۷٫ دو ضمیر ﴿فیهم﴾ و ﴿منهم﴾ به نزدیک‌ترین مرجع، یعنی ﴿أُمهً مسلمهً﴾ برمی‌گردد و هیچ ضرورتی نیست که به «ذرّیه» برگردد، تا خصوص نژاد عرب و ساکنان مکه مراد باشند.۸٫ هرچند عنوان ذرّیه در جمله ﴿إنّی أسکنت من ذرّیتی) ۱ شامل ذرّیه اسحاق نمی‌شود؛ لیکن هرگز سبب حصر ذرّیه در جمله دیگر نخواهد بود.

^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۳۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۴٫

۹۱

مقیم الصَّلوه و من ذرّیّتی ربّنا و تقبّل دعاءِ) ۱ و آیه ﴿و برکنا علیه و علی إسحق و من ذریّتهما محسن و ظالم لنفسه مبین) ۲ است. همان‌طور که آیه اخیر تحلیل می‌شود به اینکه ذرّیه ابراهیم(علیه‌السلام) دو صنف و ذرّیه اسحاق دو صنف‌اند، نه آنکه خصوص ذرّیه ابراهیم و اسحاق با هم دو صنف باشند، به گونه‌ای که ذرّیه ابراهیم از نسل اسماعیل(علیه‌السلام) را شامل نشود، آیه مورد بحث نیز منحلّ می‌شود به ذرّیه ابراهیم؛ خواه از اسماعیل یا اسحاق و ذرّیه اسماعیل. غرض آنکه واژه «ذرّیه ابراهیم» در موارد فراوانی به کار رفته که اطلاق آن شامل دو نژاد می‌شود، هرچند مصداق موجود از ذرّیه ابراهیم در برخی آیات، خصوص نژاد عرب و نسل اسماعیل‌اند.

^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۴۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ صافّات، آیهٴ ۱۱۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۲۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیات ۸۴ ـ ۸۶٫

۹۲

اسحاق هم مطرح شده‌اند، چنان که اطلاق ذرّیه در آیه ﴿ولقد أرسلنا نوحاً و إبرهیم و جعلنا فی ذرّیّتهما النّبوّه و الکتب فمنهم مهتدٍ و کثیر منهم فسقون) ۱ شامل هر دو نژاد است.از این آیه، مطلب فاخری استفاده می‌شود و آن اینکه هرچند پسر نوح براثر کژراهه رفتن از دودمان نبوّت محروم شد و با تازیانه ﴿إنّه لیس من أهلک) ۲ طرد گردید؛ لیکن دوده حضرت نوح و اُسْره‏آن ذات مقدّس همچنان در تاریخ تابناک نبوّت، حیات وَحْیانی خویش را حفظ کرده است، چنان که تنها گروه به‏جا مانده از طوفانِ معروف یا مهم‌ترین جمعیت باقی مانده از آن، ذریّه حضرت نوح بوده‌اند. این نکته از آیات ذیل استفاده می‌شود: ﴿و لقد نادَینا نوحٌ فلنعم المجیبون ٭ و نجّینه و أهله من الکرب العظیم ٭ و جعلنا ذرّیّته هم الباقین ٭ و ترکنا علیه فی الاءخرین ٭ سلَمٌ علی نوحٍ فی العلمین) ۳حاصل آنچه در تثبیت نظر دوم گذشت اینکه از شواهد فراوان قرآنی می‌توان به دست آورد که دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) به دو دعا منحلّ می‌شود؛ نه یک دعا تا منظور آن دو پیامبر این باشد: پروردگارا کسی که هم ذرّیه من و هم ذرّیه‏اسماعیل باشد به رسالت مبعوث فرما، بلکه منظور از آن دعا ذرّیه هر یک است،هرچند ذرّیه اسماعیل‌حتماً ذرّیّه ابراهیم(علیه‌السلام) نیز هست. تلاوت مستمرّ و راز تقدیم آن بر تعلیم

^ ۱ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۴۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ صافّات، آیات ۷۵ ـ ۷۹٫

۹۳

﴿یتلوا علیهم ءایتک و یعلّمهم الکتب و الحکمه﴾ در آیات ﴿فإذا قَرأْنَهُ فاتّبع قُرْءَانه ٭ ثمّ إنّ علینا بیانه) ۱ به صورت ترتیب عینی افاده شده است.
برای آنکه تلاوت به تعلیم منتهی گردد باید مستمر باشد، از این‌رو از آن به صورت فعل مضارع که مفید استمرار است یاد شده: ﴿یتلوا﴾،چنان که برای بازدهی تعلیم و ثمربخشی آن نسبت به تزکیه از آن هم به صورت فعل مضارع یاد شده: ﴿یعلّمهم﴾ و برای دوام تزکیه و رهایی از وسوسه مستمر ابلیس و رهزنی مُداوم نفس امّاره از تزکیه هم با فعل مضارع یاد شده است: ﴿یزکّیهم﴾، چون استمرار وحی و دوام آن تا قیامت مقتضی چنین تعبیری است.

حکمت و مصادیق آن

^ ۱ – ـ سورهٴ قیامت، آیات ۱۸ ـ ۱۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۷۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۶۹٫ استفادهٴ مکرر از فعل مجهول در آیهٴ شریفهٴ ﴿من یؤت الحکمه فقد أوتی خیراً کثیراً﴾ اشاره به این است که درس و بحث کمک فراوانی در بهره‌مندی انسان از حکمت دارد؛ ولی به صرف آن نمی‌توان حکیم شد، بلکه عنصر محوری حکمت را باید خدای سبحان عطا کند.
۹۴

در قرآن کریم، هم از معارف عقلی و هم از مواعظ و مسائل اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی، به لحاظ محکم و متقن بودن آنها، به حکمت یاد شده است، چنان‌که در سوره مبارکه اِسراء، از مجموع حدود بیست مسئله، که در ابتدا و انتهای آنها توحید و در میانه آن، مسائل اخلاقی و مواعظ و احکام فقهی و حقوقی مطرح است، تعبیر به «حکمت» شده است: ﴿لاتجعل مع الله إِلهاً ءَاخر…٭ ذلک ممّا أَوحی إلیک ربّک من الحکمه ولاتجعل مع الله إلهاً ءَاخر) ۱
نیکی به پدر و مادر، نیازردن آنان، ادای حقوق خویشاوندان و مساکین و درراه‏ماندگان، پرهیز از اسراف و بخل، اجتناب از زنا و کشتن نفوس محترم، مراعات یتیمان و مانند آن که در آیات مزبور آمده، از مسائل حکمت عملی است که محفوف به مهم‌ترین مسئله حکمت نظری، یعنی توحید است، بنابراین، توحیدْ اساس حکمت است و این‌گونه معارف و مسائل محکم و متقن را حکمت گویند.
^ ۱ – ـ سورهٴ اسراء، آیات ۲۲ ـ ۳۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ لقمان، آیهٴ ۱۲٫

۹۵

إنّ الشرک لظلمٌ عظیم) ۱ پس معرفت حق‏تعالی و توحید او سرآغاز حکمت است.توحید و شرک از مسائل حکمت نظری، و عدل و ظلم از مسائل حکمت عملی است، از این‏رو در بحثهای فلسفی و کلامی، سخن در این نیست که اگر کسی توحید را نپذیرفت و موحد نبود ظلم کرده است؛ امّا قرآن کریم درگزارش مواعظ لقمان حکیم، شرک را ظلم معرفی می‌کند: ﴿إنّ الشرک لظلمٌ عظیم﴾. از این نکته، تفاوت تعلیمی قرآن با فنّ فلسفه و کلام، در بیان معارف عقلی روشن می‌شود.در کتابهای فلسفی و کلامی، در ضمن بحث از جهان‌بینی و مسائل نظری، هیچ‌گاه از مسائل حکمت عملی سخن به میان نمی‌آید. در این‌گونه فنون و کتابها برای اثبات خدا و توحید او براهین ویژه‌ای، مانند برهان حدوث، حرکت، نظم، امکان ماهوی، امکان فقری و مانند آن بیان شده است. در بحثهای عقلی و حکمت نظری، بیش از این بیان نمی‌شود که اگر پروردگار جهان متعدد می‌بود آفرینش تباه می‌شد، و تعدد خدایان مستلزم جمع‏نقیضین یا رفع آن دو است و این برخلاف حکم عقل به استحاله جمع و رفع نقیضین است. پیامبر، مزکّی انسانها

^ ۱ – ـ سورهٴ لقمان، آیهٴ ۱۳٫

۹۶

﴿أقیموا الصَّلوه وءَاتوا الزکوه) ۱ از مصادیق «تعلیم کتاب و حکمت» است، و آن بخش از اقدامهای عملی آن حضرت که سبب تطهیر جامعه اسلامی از آلودگیها و رذایل شود، از مصادیق ﴿تزکیه﴾ است، چنان‌که خدای سبحان درباره تأثیر پرداخت زکات در تطهیر توانگران از آلودگی به تعلق به مال و تزکیه آنها می‌فرماید: ﴿خذ من أمْولهم صدقهً تُطهّرهم وتزکّیهم بها) ۲ بر این اساس، پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که از توانگران زکات می‌گیرد، مزکّی نفوس آنهاست. البته عامل قریب در این تزکیه، عمل صالح خود شخص زکات دهنده است. مال به لحاظ اصل هستی خود و عنوان مال بودن، آلوده نیست؛ ولی تعلق و دلبستگی شخص توانگر به آن، مایه آلودگی است، و آنگاه که به صورت زکات و مانند آن به دست ولیّ‏مسلمین رسید مطهِّرِ شخص توانگر است.

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۴۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۰۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نور، آیات ۲۷ ـ ۲۸٫

۹۷

می‌شوند، آموزنده حکمت عملی و نیز مزکّی و مطهِّر دلهای آنان است و این کار، از صِرف تعلیم و تدریس ساخته نیست.فخررازی می‌گوید:مراد از اینکه پیامبر جامعه را تزکیه می‌کند، تصرف در باطن آنها نیست، زیرا اولاً پیامبر، قادر بر تصرف در باطن نیست و ثانیاً بر فرض برخورداری وی از چنین قدرتی، آن را اِعمال نمی‌کند، چون اِعمال آن مستلزم جبر است ۱٫باید توجه داشت که اولاً کسی که به مقام شامخ نبوّت رسیده، به یقینْ دارای مقام ولایت است و قطعاً می‌تواند به اذن خدا در نفوس دیگران مؤثر باشد. کسی که به اذن خدای سبحان از همه خاطرات افراد جامعه مستحضر است قدرت بر تصرف در نفوس آنها را نیز دارد، و همان‌گونه که متصف بودن او مثلاً به ﴿اِغناء﴾ و بی‌نیاز ساختن که وصف خداوند است: ﴿أغنَهم الله ورسولُه من فضله) ۲ مستلزم جبر نیست، قدرت او بر چنان تصرفی نیز مستلزم جبر نخواهد بود. چون چنین تصرّفی با حفظ اختیار افراد و در قلمرو قدرت آنها صورت می‌پذیرد، چنان که خواهد آمد.ثانیاً بر فرض که اِعمال آن قدرت مستلزم جبر باشد، این مطلب با مسلک جبری فخررازی سازگار است؛ نه مخالف، مگر آنکه این کلام را به عنوان جدل با منکران جبر گفته باشد.

^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۶۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۷۴٫

۹۸

چنین نباشند، بلکه پاداش انسان سالکی است که بخشی از مشکلات و امتحانات را با کوشش مشروع خود گذرانده است. خدای سبحان به عنوان ایصال به مطلوب برای اینکه سالک الی الله ادامه راه را بهتر و با سهولت بپیماید، او را از فیض خاص برخوردار و در او شوق و کشش ایجاد می‌کند و کسی را به دستگیری و راهنمایی او می‌فرستد. این نه عین جبر است و نه مستلزم آن، بلکه همان هدایت به معنای ایصال به مطلوب است. پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به اذن خدای سبحان می‌تواند با ولایت تکوینی خود در باطن افراد چنین تأثیر بگذارد و این مطلب بارزترین مصداق مزکّی بودن رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و قدرت او بر تزکیه نفوس است. این تزکیه تکوینی، خواه به خداوند نسبت داده شود یا به رسول او، به معنای ایصال به مطلوب است؛ نه صرف ارائه طریق.

^ ۱ – ـ سورهٴ نور، آیهٴ ۲۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ شمس، آیهٴ ۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اَعلی، آیهٴ ۱۴٫

۹۹

ترغیب به تفقّه و تلاش برای فقیه شدن: ﴿فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین﴾ هدف از تفقّه و وظیفه فقیهان را انذار مردم معرفی می‌کند: ﴿ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون) ۱انذار و ترساندن مردم از آتش، در توان و شأن هر عالمی نیست و همچون سایر رشته‌ها و مهارتها نیست که بتوان با چندین سال تعلّم و تدرّس آن را تحصیل کرد و مثلاً مفتی، مؤلّف، مدرّس یا خطیبی توانا شد.اِفتا، تألیف، تدریس و ایراد خطابه، برای اصلاح مردم لازم است؛ ولی کافی نیست، زیرا اصلاح انسان بدون هراس او از مسئولیت الهی ممکن نیست و چون سخن هر کسی تأثیرگذار نیست و مردم با سخن هر کسی از آتش جهنم نمی‌هراسند، می‌توان گفت هدف اصلی تفقّه این است که فقیه و انذاردهنده خود از جهنّم بترسد، آنگاه دیگران را با بیان احکام از دوزخ بترساند.

^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعلی، آیهٴ ۱۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۲۸٫

۱۰۰

رسیده که از موعظت پیامبر عصر خود پند نمی‌گیرد: ﴿سواء علیهم ءَأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یُؤمنون) ۱ در دوزخ نیز طاهر نخواهد شد. راز تقدیم و تأخیر تزکیه و تعلیم بر یکدیگربحث از راز تقدیم و تأخیر… در آغاز به صورت مبسوط و منثور و سپس به صورت خلاصه و منضود ارائه می‌گردد:خدای سبحان در آیه ﴿کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم ءَایتنا ویزکّیکم ویعلّمکم الکتب والحکمه) ۲ و ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلوا علیهم ءَایته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتب والحکمه) ۳ و ﴿هو الذی بعث فی الاُمّیِّین رسولاً منهم یتلوا علیهم ءَایته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتب والحکمه) ۴ که پاسخ به دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) است که عرض کردند: ﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ءَایتک ویعلّمهم الکتب والحکمه ویزکّیهم﴾، برخلاف ترتیبی که در این دعا آمده، تزکیه را مقدم بر تعلیم ذکر فرموده است.ترتیبی که در آیات مذکور برای بیان برنامه‌های رسالت آمده، فقط ترتیب ذکری است، زیرا امور مزبور با حروفی مانند فاءتفریع که دال بر ترتب است بیان نشده؛ لیکن تقدیم ذکری نیز گاهی نشان اهمیت مقدم است.

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ جمعه، آیهٴ ۲٫

۱۰۱

است که آموزش و تعلیم، مقدمه پرورش و تزکیه است، پس این تقدیم، از باب تقدم طبعی مقدمه بر ذی‏المقدمه است.توضیح اینکه هر تزکیه‌ای مسبوق به تعلیم است (چنان که هر تعلیمی مسبوق به قسم خاصی از تزکیه است)، زیرا انسان سالک تا نفس و قوای نفسانی خود و همچنین سود و زیان و فجور و تقوای آن را نشناسد نمی‌تواند بر اصلاح و تهذیب آن اقدام کرده و در راه سیر و سلوک گام‏بردارد. همان‌گونه که فلاّح برای رویانیدن درخت و گیاه، نخست زمین را شخم می‌زند و علفهای هرز آن را ریشه کن و سنگ و خاشاک آن را برطرف می‌سازد، سپس بذرافشانی می‌کند، همچنین کسی می‌تواند فلاّح و مُفْلح موفّقی در تزکیه خود باشد که از هوای نفس برهد و هویت خویش را بارور کرده و به کمال برسد و این در صورتی است که زمینه نفس و فجور و تقوای خارجی آن را بشناسد، آنگاه به تزکیه خود بپردازد: ﴿ونفسٍ وما سوّیها٭ فألهمها فجورها وتقویها٭ قد أفلح من زکَّها) ۱

^ ۱ – ـ سورهٴ شمس، آیات ۷ ـ ۹٫

۱۰۲

مراحل متوسط آن توفیقی به دست نمی‌آورد، چه رسد به مراتب نهایی آن. مثلاً آن کس که لذایذ دنیا را به امید لذایذ برتر بهشت رها می‌کند هنوز گرفتار خواهشهای نفس است و سوداگری است که ممکن است مختالانه خود را عارف و زاهد بپندارد.همان‌گونه که در آغاز مطلب بیان شد، در همه آیاتی که ناظر به اجابت دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) است، برخلاف ترتیبی که در دعای آنان آمده، تزکیه مقدم بر تعلیم ذکر شده است. در اینجا به برخی از وجوه درباره راز تقدیم تزکیه بر تعلیم در آیات قرآنی اشاره می‌شود.۱٫ تزکیه، هدف است و تعلیم وسیله، و هدف همواره بر وسیله مقدم است، پس تقدّم تزکیه بر تعلیم، از باب تقدم علت غایی بر علّت اعدادی است، زیرا هدف که علت غایی است همواره بر فعل که جزو علت امدادی و اعدادی است مقدم است.۲٫ تزکیه، تخلیه از رذایل و زدودن تیرگیها از جان و تطهیر آن از عقاید باطل جاهلی است، و تعلیمْ تحلیه نفس به فضایل است. بنابر این وجه، تزکیه مقدم بر تعلیم است، چون مقدّمه آن است، زیرا تا رذایل نفسانی زدوده نشود فضایل آن استقرار نمی‌یابد. علم نور الهی است و این نور در آیینه‏شفاف می‌درخشد؛ نه در مرآت زنگار گرفته، از این‌رو تزکیه و غبارروبی نفس بر تحلیه و مزیّن کردن آن به نور الهی مقدم است.

۱۰۳

تجربی از سوی دیگر دارد و شعار آنان گذشته از شعار قبلی این است: «من فَقَد تقوی فَقَد علماً». این شعار برگرفته از آیات ﴿اتقوا الله و یُعَلّمکم الله) ۱ و﴿إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً) ۲ است. از این منظر، تزکیه، تقوا و طهارت روح بر تعلیم مقدم است.۳٫ تزکیه عمل است و زمان عمل محدود به دنیاست و حدّی دارد که در آن متوقف می‌شود؛ اما معرفت و شهود که هدف نهایی و میوه تزکیه است، محدود به دنیا نیست، بلکه پس از مرگ نیز همچنان ادامه می‌یابد و شکوفاتر می‌شود. البته این علم که محصول تزکیه است، غیر از علومی است که از صرف تدریس و تدرس حاصل می‌شود و مقدمه تزکیه است.بر اساس این بیان، تزکیه و تعلیم پیوند تلفیقی دارند و با هم حلقات سلسله الذهب را تشکیل می‌دهند، به این‌گونه که تزکیه، میوه شجره طوبای علم حصولی است که در مدارس غرس می‌شود و انسان سالک در سایه آن دانش رایج حصولی، حَسَن و قبیح، حلال و حرام، صحیح و باطل و سود و زیان خود را شناخته و به خودسازی می‌پردازد، آنگاه همین میوه و محصول (تزکیه) خود عصاره و حاصلی دارد به نام معرفت و شهود که پایان‌ناپذیر و هدف نهایی آفرینش بشر است.

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۹٫

۱۰۴

بین حق و باطل معرفی فرمود: ﴿إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً) ۱با توجه به این بیان، می‌توان جمله ﴿ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ را که در پایان آیه شریفه ﴿کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم ءَایتنا ویزکّیکم ویعلّمکم الکتب والحکمه) ۲ آمده، ناظر به نکته‌ای دانست که در وجه اخیر بدان اشاره شد.

^ ۱ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۴۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۷۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ الرحمن، آیهٴ ۴٫
^ ۶ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۲٫

۱۰۵

این علم که حارثهبن مالک بر اساس آن می‌گوید: «کأنّی أنظر إلی عرش ربّی وقد نصب للحساب و… إلی أهل الجنه ینعمون فی الجنه و… إلی أهل النار وهم فیها معذّبون مصطرخون وکأنی الآن أسمع زفیر النار یدور فی مسامعی» ۱ محصول تزکیه است؛ نه صرف درس خواندن و مانند آن. توحید و بهره‌برداری از آن، که اساس حکمت به شمار می‌آید، نمونه‌ای از علومی است که خداوند به امتهای خاصّی آموخته است.خدای سبحان آنچه را انسان نمی‌دانست به او آموخت: ﴿علّم الإنسن ما لم یعلم) ۲ این بیان، با تعبیر ﴿یعلّمکم ما لم‏تکونوا تعلمون) ۳ که به تعلیم علومی اشاره دارد که انسان از نزد خود، امکان و توان یادگیری آنها را ندارد، یکسان نیست. «کان» منفی (لم تکونوا) نشانه استمرار در گذشته و حال و آینده است. ﴿لم تکونوا تعلمون﴾ یعنی نه تنها در گذشته بشر آن علوم را نمی‌دانست و نمی‌توانست آنها را یاد بگیرد، بلکه حتی در صورت پیشرفتهای فراوان علمی، در آینده هم آن علوم را نمی‌تواند فراگیرد. این بیان اختصاص به فرد یا افرادی خاص یا مردمِ سرزمین معیّنی ندارد.

^ ۱ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۵۳ ـ ۵۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ علق، آیهٴ ۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫

۱۰۶

و از فجور و تقوای خویش آگاه است؛ لیکن برخی از اینها چراغ راه انسان است و برخی دیگر سرمایه‌های اولیه او، از این‏رو بدون بهره‌مندی از وحی همچنان تشخیص تام و کامل راه دین مقدور وی نیست. عقلِ برهانی هرگز جای نقل معتبر را نمی‌گیرد. اگر عقل کافی می‌بود خداوند پیش از فرستادن رسولان نیز بر مردم حجت داشت و برای اتمام حجت نمی‌فرمود: ما پیامبران را فرستادیم تا مردم بر خدا حجت نداشته باشند: ﴿…لئلاّ یکون للناس علی الله حجّه بعد الرسل) ۱عقل نیمی از حجت است؛ نه تمام آن، از این‏رو برای اتمام حجت کافی نیست.نمونه دیگری از کبرای کلی ﴿یُعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون) ۲دشواریهایی است که عقل برهانی انسان از ادراک خوبی و حُسن آن عاجز است؛ اما دلیل معتبر نقلی آن را پسندیده و سودمند معرفی می‌کند، چنان‌که خدای سبحان درباره جهاد با کافران فرمود: ﴿کتب علیکم القتال وهو کرهٌ لکم وعسی أن تکرهوا شیئاً وهو خیرٌ لکم وعسی أن تحبّوا شیئاً وهو شرٌّ لکم والله یعلم وأنتم لاتعلمون) ۳تاکنون طرح منشور و منثور مطلب ارائه شد و هم اکنون طرح ملفوف و منضود آن طی نکاتی مطرح می‌شود:

^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۶۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۱۶٫

۱۰۷

۲٫ فن اندیشه صائب را حکمت نظری و فن انگیزه صالح را حکمت عملی برعهده دارد.۳٫ هرگونه عمل صالح که در راستای تزکیه روح انجام می‌شود مسبوق به علم صائب است، به طوری که اگر علم صحیح نباشد، هرگز تزکیه صورت نمی‌پذیرد، چنان که هر حکمت عملی مسبوق به حکمت نظری است و مبادی اوّلی و اصول بنیادی را از آن می‌گیرد.۴٫ هر یک از علم صائب و عمل صالح که عهده‌دار زکات روح است مراتبی دارد؛ مرتبه‌ای از علم صائب زمینه درجه‌ای از عمل صالح و تزکیه نفس را فراهم می‌کند و مرحله‌ای از عمل صالح و تزکیه روح، مقدّمه حصول علم صائب دیگر و برتر است.۵٫ حس و تجربه ابزار مناسب فراگیری علم حسّی و تجربی است؛ ولی تقوا و عمل صالح، گذشته از تأثیرگذاری در دانشهای تجربی سهم تعیین‌کننده‌ای در پیدایش دانشهای تجریدی دارد.۶٫ تأثیر تقوا در پیدایش علم صائب اختصاصی به علم حضوری ندارد، بلکه در تحقق علم حصولی نیز بی‌اثر نیست.۷٫ علمی که مقدمه تزکیه است، اعم از حصولی و حضوری است؛ یعنی سالک عازم قطعاً باید آغاز، انجام، مسیر، راهنما، همراه، زاد و توشه و راحله… را بداند و از آنها آگاه باشد، خواه با علم حصولی یا با معرفت حضوری.

۱۰۸

از آیه ﴿و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون) ۱ استنباط می‌شود.

اشارات و لطایف

۱٫ فراگیری تلاوت، تعلیم و تزکیه از خداوند

سمتهای چهارگانه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، یعنی تلاوت، تعلیم کتاب، تعلیم حکمت و تزکیه، مسبوق به فراگیری آنها از خدای سبحان است، زیرا تا راهنما خود راهرو نباشد، کی می‌تواند راهبر شود؛ تلاوت رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مسبوق به تلاوت الهی است، چنان که خداوند فرمود: ﴿اقرَأْ بِاسم ربّک الذی خلق ٭ خلق الإِنسن من علقٍ ٭ اقرَأْ و ربّک الأکرم) ۲ و تعلیم آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مسبوق به: ﴿إنّک لتلقّی القُرءَان من لَّدن حکیمٍ علیم﴾است ۳ ، ﴿… علّمک ما لم‏تکن تعلم) ۴ ﴿إنّا سنُلقی علیک قولاً ثقیلاً) ۵و….

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ علق، آیات ۱ ـ ۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۳٫
^ ۵ – ـ سورهٴ مزمّل، آیهٴ ۵٫
^ ۶ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۳۲٫

۱۰۹

رادربردارد.
تزکیه حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مسبوق به ﴿إنّما یرید اللهُ لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً) ۱ و به ﴿إنّک لعلی خلقٍ عظیمٍ) ۲ است، زیرا کسی که مُطهِّر نفوس دیگران است خود باید به طهارت الهی تطهیر شده و متخلق به خُلُق عظیم باشد. چنین مُعلّم و مزکّی آنچه می‌خواند، تعلیم می‌دهد و تزکیه می‌کند، همگی آیه الهی است، زیرا همه آنها نشان صدق، علامت حق و اَماره واقع‌اند و اتصاف به آیه خدا بودن اختصاصی به منطقه الفاظ ندارد، بلکه معانی، مصادیق عینی و… همگی آیه خدا هستند؛ یعنی «یتلو… آیاتک… یعلمهم آیاتک یزکیهم بآیاتک…».

۲٫ ویژگی تعلیم الهی
تعلیم گاهی به معنای افاضه علم است و زمانی به معنای تدریس و فراهم کردن اسباب انتقال علم به مخاطب از راه گفتن، نوشتن، تصویر و محاکات و…. تعلیم در قسم اول از تعلّم جدا نیست و متعلّم ناگزیر علم را فرا می‌گیرد، و در قسم دوم از آن انفکاک‌پذیر است؛ یعنی ممکن است معلّم مطلبی را القا کند، ولی متعلّم از ادراک آن بازماند.
^ ۱ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۳۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۶۹٫

۱۱۰

محضر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشد و سخنان آن حضرت را با اِنصات و استماع تلقی کند، ولی معارف آن را ادراک نکند و آنچه درباره فرق بین نظر و بَصَر (نگاه کردن و دیدن) مطرح شده است: ﴿و تَرَیهمُ ینظرون إلیک و هم لایبصرون) ۱ درباره شنیدن و فهمیدن نیز جاری شود. بحث روایی ۱٫ رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دعای مستجاب ابراهیمعن أبی أمامه قال: قلت: یا رسول‏الله! ما کان بدؤ أمرک؟ قال: «دعوه أبی إبراهیم، وبُشْری عیسی بن مریم، ورأت أمی أنه خرج منها شی‏ء أضاءت منه قصور الشام» ۲ـ قال النبی‏ص: ﴿أنا دعوه أبی‏إبراهیم وبشاره عیسی(علیهماالسلام) ۳اشاره: دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) همان است که در آیه شریفه﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ءَایتک ویعلّمهم الکتب والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم﴾ آمده است. در بحث تفسیری این نکته بیان شد که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از بهترین مصادیق «رسول» در این آیه شریفه است؛ نه مصداق منحصر آن.
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۹۸٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۶، ص ۳۲۱٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج ۱ـ ۲، ص ۳۹۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ صفّ، آیهٴ ۶٫

۱۱۱

از اینکه عیسای مسیح(علیه‌السلام) از گزارش آمدن پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به «بشارت» تعبیر کرده و خدای سبحان نیز این تعبیر را امضا فرموده معلوم می‌شود که آن حضرت ضمن بیان این گزارش غیبی، برتری پیامبر آینده بر خود را نیز برای امت خویش بیان فرموده است، زیرا ﴿بشارت﴾ در مورد امور و مطالب تازه، برتر و کامل‌تر صادق است. اگر مقام پیامبر جدید و سخنان و شریعت او در حدّ پیامبر پیشین و شریعت و منهاج او باشد، اعلام آمدن وی فقط گزارش تداوم رسالت است و مورد تبشیر نیست.

۲ . مصداق حکمت
قال رسول ‏الله ‏ص: «آتانی الله القرآن ومن الحکمه مثلَیْه» ۱
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۳۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۱۲۵٫

۱۱۲

بازدیدها: 432

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *