تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۳۱

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۳۱

راز رشد ابراهیم خلیل الرحمان(علیه‌السلام) و معیار رشد بودن سیره وی و اصطفا و پیوستن آن حضرت به صالحان، اسلام ویژه اوست؛ آن اسلام خاص که در آزمون دشوار قربانی کردن فرزند متجلّی شد و در سلامت قلب او ظهور یافت؛ قلب سلیمی که سرشار از اسلام صرف و انقیاد تام و خضوع محض بود.

إذ قال له ربُّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین(۱۳۱)

گزیده تفسیر

راز رشد ابراهیم خلیل الرحمان(علیه‌السلام) و معیار رشد بودن سیره وی و اصطفا و پیوستن آن حضرت به صالحان، اسلام ویژه اوست؛ آن اسلام خاص که در آزمون دشوار قربانی کردن فرزند متجلّی شد و در سلامت قلب او ظهور یافت؛ قلب سلیمی که سرشار از اسلام صرف و انقیاد تام و خضوع محض بود.حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در شهود کامل خود، انقیاد جهان آفرینش در برابر خدای سبحان را دید و ازاین‌رو گفت: من منقاد خدایی هستم که همگان مطیع اویند. تفسیر معیار اصطفای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)﴿إذ﴾ در این آیه شریفه، برخلاف نظر برخی مفسران که آن را منصوب و ظرف برای «اُذکر» مقدر دانسته‌اند ۱ ، برای تعلیل است، هرچند اگر ظرف اصطفا بوده یا منصوب به فعل مقدّر (اُذکر) باشد تعلیل ضمنی را به همراه دارد.

^ ۱ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۱۹۱٫

۱۴۰

راز رشد و اصطفا و صلاح ذات حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) باشد، علّت اینکه دین ابراهیم خلیل‏الرحمان(علیه‌السلام) میزان عقل است و نیز سرّ رشد و اصطفای آن حضرت و اینکه در آخرت از صالحان خواهد بود، اسلام آن حضرت است، پس برای هر کسی معیار اصطفای الهی و مصطفی و صفوهالله شدن، اسلام اوست، و مقدار فضایل مزبور، به قدر اسلام صاحب فضیلت است.
حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) از اوایل عمر و اوان جوانی مسلمان بود، چنان که پس از احتجاج با قوم خود فرمود: ﴿إنّی وجّهت وجهی للذی فطر السموت و الأرض حنیفاً و ما أنا من المشرکین) ۱ سالیان متمادی بر این توجیهِ وجه گذشت که آن حضرت، در اواخر عمر و پس از آنکه آزمونهای دشواری را با موفقیت گذراند، به خدای سبحان عرض کرد: خدایا! ما را مسلمان قرار ده: ﴿ربّنا و اجعلنا مسلمَیْن لک) ۲خداوند در مقام اجابت، اسلام ویژه‌ای را به او عرضه کرد: ﴿إذ قال له ربّه أسلم﴾، بنابراین، مراد از اسلام در این آیات، انقیاد تام و تسلیم محض و اسلام خاص است؛ نه اسلام مصطلح که سبب طهارت، توارث و مانند آن است.
^ ۱ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۷۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ صافّات، آیات ۱۰۲ ـ ۱۰۵٫

۱۴۱

انقیاد آن دو بزرگوار است: ﴿فلمّا أسلما﴾ پاسخی است به ﴿و اجعلنا مسلمَیْن لک) ۱ زیرا همان‌گونه که گذشت، «مسلم» در این دعا به معنای «منقاد کامل» است.
قرآن کریم، با بیان اینکه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) دارای قلب سلیم بود: ﴿إذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ) ۲ اسلام صرف و انقیاد محض وی را امضا کرد، زیرا قلب سلیم دلی است که احدی جز خدا در آن راه ندارد۳ ، از این رو دارنده آن دارای اسلام صرف و انقیاد تام و خضوع محض است، چنان که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) حتی هنگام تهدید و افکنده شدن به آتش، از مدبّرات امر و فرشتگان الهی نیز یاری نخواست ۴٫

درخواست اسلام ویژه از حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ صافات، آیهٴ ۸۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۶٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار،: ج ۶۸، ص ۱۵۵٫

۱۴۲

تحصیل حاصل، که به معنای جمع مثلین است و جمع مثلین به جمع بین نقیضین منتهی می‌شود، محال است.برخی اصل طلب را نفی کرده و رخداد پیش‌گفته را کنایه از سیره حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) و ثنای آن حضرت تلقی کرده‌اند ۱ ؛ لیکن هم طلب معقول است و هم مطلوبْ ممکن و هیچ محذوری در هیچ‏یک از دو فرض یاد شده نیست، زیرا طلب گاهی به صورت وحی نبوی است که بدون وحی‌یابی نبی ممکن نیست، و زمانی به شکل الهام و القای در سرّ سالک صالح است که هیچ توقفی بر نبوت گیرنده آن ندارد، پس طلب را اقسامی است که بعضی از آنها محذور دارد؛ نه همه‏آنها و مطلوب یعنی اسلام مراتبی دارد که بعضی از آنها حاصل بود که تحصیل نمی‌شود و برخی از مراتب برتر آن حاصل نبود که تحصیل می‌شود.آنچه از مطاوی بحثهای تفسیری به دست آمد این است که به قرینه سباق و سیاق، طلب مزبور بعد از نبوت بوده؛ نه قبل از آن، هرچند بسیاری بر آن‌اند که قبل از نبوت بلکه قبل از بلوغ بوده ۲ و مطلوب نیز اسلام ویژه است؛ نه اصل اسلام. اسلام ویژه به معنای انقیاد کامل و تسلیم محض در برابر اراده‏خدای سبحان است و همان‌طور که امامت آن حضرت پس از عبور از مراحل متعدد محقق شد، اسلام وی نیز چنین بود. مطلوب عملی

^ ۱ – ـ التفسیر الکاشف، ج ۱، ص ۲۰۸٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۷۱٫

۱۴۳

به وسیله فرشته است و قول خداوند گاهی از قبیل افاضه‏علم است که مطلبی علمی را به کسی تعلیم می‌دهد و او را صاحب جزم علمی می‌کند، و زمانی از صنف افازه عمل است که مطلبی ارادی و عملی را به کسی منتقل و او را صاحب عزم عملی می‌کند که آیه ﴿و أوحینا إلیهم فعل الخیْرت) ۱ از این قبیل است.طلب الهی گاهی راجع به مطلوب علمی است؛ مانند: ﴿فاعلم أَنه لا إِله إلاّ الله) ۲ هرچند عزم و ایمان را به همراه دارد، و زمانی راجع به مطلوب عملی است؛ مانند: ﴿أسلم﴾ در محل بحث، هرچند جزم و تصدیق علمی را به همراه دارد. عمده، عنصر محوری طلب است.از تفاوت بین دو طلب یاد شده، یعنی ﴿أسلم﴾ که به ابراهیم(علیه‌السلام) گفته شد و ﴿فاعلم…﴾ که به حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گفته شد، معلوم می‌شود که چطور ابراهیم(علیه‌السلام) جواب داد:﴿أسلمت…﴾ و رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نفرمود: ﴿عَلمت﴾. البته آنچه خداوند درباره‏رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل کرد که ﴿ءَامن الرّسول بما أُنزل إلیه من ربّه) ۳ کافی است۴٫ اسلام و انقیاد همه آفرینش

^ ۱ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۷۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۱۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۵٫
^ ۴ – ـ کشف الأسرار، ج ۱، ص ۳۷۰٫

۱۴۴

پیشگفته را با ﴿أسلمت لربّ العلمین﴾ پاسخ گفت؛ نه با «أسلمت لربّی» یا «أسلمت»؛ یعنی همان‌گونه که همه جهان آفرینش منقادند من نیز منقادم.
توضیح اینکه خدای سبحان به آسمانها و زمین فرمود: خواه‏ناخواه (با میل یا بی‌میل) بیایید: ﴿فقال لها وللأرض ائتیا طَوعاً أو کَرهاً) ۱ و آنها در پاسخ گفتند: بامیل می‌آییم: ﴿قالتا أتینا طائعین﴾. اگرچه به این دو موجود امر شد و آن دو پاسخ گفتند؛ لیکن در پاسخ، «طائِعین» به صیغه جمع آمده است: ﴿أتینا طائِعین﴾. این نهایتِ ادب و خضوع است که فرد خود را جزئی از کاروان آفرینش بداند که همگی منقاد و مسلمان به سوی خدای سبحان در حرکت‌اند.
بر این اساس، پاسخ حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) که گفت: ﴿أسلمت لربّ العلمین﴾ بدین معناست که انقیادم به سوی پروردگاری است که سراسر هستی در برابر او منقاد است. این تعبیر به دو نکته اشاره دارد: نخست اینکه ابراهیم خلیل‏الرحمان منقاد است. دوم اینکه او انقیاد سراسر هستی را هم می‌بیند، وگرنه از ﴿ربّ﴾ و ﴿عالمین﴾ در کنار ﴿اسلام﴾ سخن نمی‌گفت. تعبیر یادشده حاکی از این است که آن حضرت خود را همانند دیگر اجزاء و اعضای کاروان هستی منقاد و مطیع خدای سبحان می‌بیند.
^ ۱ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۱۱٫

۱۴۵

بالفعل خواهد بود، زیرا بر اساس تلازم و ضرورت بالقیاس که بین دو عنوان متضایف است از هر یک می‌توان به دیگری پی برد.بعد از روشن شدن امور یاد شده می‌توان گفت وقتی خداوند بالفعل ربّ و قائد جهانیان است، پس همه موجودهای جهان امکان، بالفعل مربوب و منقاد او هستند، از این‌رو در تبیین کلام حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) گفته شد که او فرمان الهی ﴿أسلم﴾ را چنین پاسخ گفته: من منقاد خدایی هستم که همگان مطیع اویند، همان‌گونه که از آیه ﴿أفغیر دین الله یبغون و له أسلم من فی السَّموت و الأرض) ۱ نیز می‌توان استظهار کرد که خداوند بالفعل ربّ و قائد آسمانها و زمین است و ربّ هر کس که در آنهاست.۲٫ منظور از ربوبیت جهانیان همان امر تکوینی تخلف‌ناپذیر است، زیرا زمامدار همگان خدای سبحان است و خداوند همه کارهای خود را در متن صراط مستقیم انجام می‌دهد: ﴿ما من دابّهٍ إِلاّ هو ءَاخذ بناصیتها إنّ ربّی علیصراطٍ مستقیم) ۲ انقطاع محض نتیجه انقیاد تام

^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۸۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۵۶٫

۱۴۶

﴿ولله جنود السموت والأرض) ۱
سرّ اینکه شخص غریق و نیازمندی که به مقام توکل و رضا و تسلیم محض نایل نشده به هر دستاویزی توسل و تمسک می‌جوید، این است که می‌پندارد آن دستاویز، محکم بوده و به جایی بسته است و توان نجاتِ وی را دارد، در حالی که اگر بداند همه مانند او در این دریا غرق‌اند و هیچ کس قدرت شنا و نجات ندارد، به کسی جز خداوند تکیه نمی‌کند.
برخی برآن‌اند که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) هنگام نزع روح، عزرائیل(علیه‌السلام) را حجاب دید و گفت: کسی که جبرئیل را برای نجات از آتش حاجب می‌بیند عزرائیل را نیز حاجب خواهد دید. آن حضرت فقط منتظر دستور بدون حجاب بود:
در دو عالم کی دهم من جان به کس
تا که او گوید، سخن این است و بس ۲
تفاوت مراتب انقیاد
^ ۱ – ـ سورهٴ فتح، آیهٴ ۴٫
^ ۲ – ـ منطق الطیر، ص ۱۹۲٫

۱۴۷

از آن نیز هر درجه‌ای را که هم اکنون مأموریت یافت و قبلاً به آن مأمور نبود تحصیل کرد تا اینکه سرانجام به اوج عروج انقیاد نایل شد.

اشارات و لطایف

۱٫ تسلیم و انقیاد قلبی
اسلامِ خاص آن است که انسان نه تنها در گفتار بلکه قلباً نیز تابع و منقاد باشد و همان‌گونه که کلیات دین را پذیرفته، جزئیات آن را نیز حتی در مواردی که به زیان اوست بپذیرد.یکی از شئون دین اسلام، حَکَم قرار دادن رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مشاجرات و اختلافات، اعمّ از مسائل اعتقادی و غیر آن، و پذیرش ظاهری و تسلیم و انقیاد قلبی در برابر حکم آن حضرت است: ﴿فلاوربّک لایؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لایجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً) ۱ مؤمن آن است که در همه مشاجرات به محکمه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مراجعه کند و آنگاه که مشاجره را خاتمه‏یافته دید، نه تنها به ظاهرْ آن را پذیرفته و اعتراض نکند، بلکه در درون جان نیز در برابر آن مسلم و منقاد باشد؛ «محکوم‏علیه» همانند «محکوم‏له» از حکم آن حضرت راضی و به آن تسلیم بوده و هر دو با شرح‏صدر و خوشحالی عقلی (نه نفسی) بازگردند و احساس حرج و دلتنگی نکنند. این رضا و پذیرش، ایمان و اسلام است: ﴿ویسلّموا تسلیماً﴾. اگر افراد جامعه اسلامی تا بدین‏حدّْ تعالی نیابند مؤمن واقعی نخواهند بود، هرچند مراحل و مراتب پایین‌تر اسلام را که با گفتن شهادتین حاصل می‌شود و با آن خون و مال شخص محفوظ می‌گردد، دارا باشند.

^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۶۵٫

۱۴۸

مرتبه برتر و کامل‌تر از مقامی که در آیه مذکور آمده، مقام تسلیم و انقیاد محض است. سالک واصل در این مرتبه همه شئون علمی و عملی را در اختیار خدای سبحان قرار می‌دهد، به‏طوری که هرگز اندیشه‌ای قبل از علم فعلی خدا و انگیزه‌ای قبل از اراده فعلی آن حضرت ندارد.

۲٫ مؤمنان مشرک
اسلام دارای درجاتی است و بین اسلام ابتدایی و اسلام نهایی مراتب فراوانی وجوددارد. مؤمن محض کسی است که به همه درجات اسلام رسیده باشد. گفتنی است که در برابر هر درجه‌ای از اسلام، درکه‌ای از کفر و شرک و نفاق است، از این رو اگر کسی به یکی از درجات اسلام نایل شد که بالاتر از آن نیز درجه یا درجاتی هست، بدین لحاظ که به آن درجه برتر نرسیده، کفر و شرک و نفاقی دارد که به آن توجه ندارد. هرجا نور انقیاد و توحید نباشد ظلمت و باطل شرک هست، زیرا شرک نبودِاسلام است، بر همین اساس، تارک حجّ به کفر عملی تهدید شده است: ﴿ولله علی‏الناس حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلاً ومن کفر فإنّ الله غنی عن العلمین) ۱ و ترک و ردّ حکم فقیه جامع شرایط و همچنین نایب‏امام و ولی‏مسلمین، ارتداد و شرک و کفر عملی است؛ نه اعتقادی: «إذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه… علینا ردّ والرادّ علینا الرادّ علی الله» ۲ بنابراین، ممکن است انسان در عین مسلمانی، به بعضی از انحای کفر و شرک مبتلا باشد.
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۹۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۶۷٫

۱۴۹

سرّ اینکه اکثر مؤمنان مشرک‌اند: ﴿وما یؤمن أکثرهم بالله إلاّ وهم مشرکون) ۱ نیز همین است؛ ایمان بیشتر مردم خالص نیست، زیرا برای خدای سبحان اوّلیتی قائل‌اند که ثانی آن برخی اشیا و اشخاص هستند، چنان‌که در عرف گفته می‌شود: «اول خدا دوم فلان شی‏ء یا فلان کس»‌، در حالی که خدا هم اول و هم آخر است: ﴿هو الاَول والاءخر) ۲ خداوند هرگز ثانی و ثالث و رابع ندارد.
امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ این پرسش که چگونه بیشتر مؤمنان مشرک‌اند؟ فرمود: همین که شخص می‌گوید: «اگر فلانی نبود از بین‏می‌رفتم. یا آسیب می‌دیدم…» برای خدای متعالی شریکی قرار داده است که گویا این شی‏ء یا شخصْ به او روزی می‌دهد و از او دفاع و صیانت می‌کند، آنگاه در پاسخ چاره‌جویی سائل که پرسید: آیا به جای آن تعبیر، می‌توان گفت «اگر خداوند سبحان به وسیله‏فلانی بر من منّت نمی‌نهاد هلاک می‌شدم»؟ فرمود: این تعبیر اشکالی ندارد ۳٫
بر این اساس، سیره مسلمان باید سیره ابراهیمی باشد که فرمود: ﴿و الذی هو یطعمنی ویسقین٭ وإذا مرضت فهو یشفین) ۴ او نمی‌گوید: اگر آب یا ساقی نبود من می‌مُردم، بلکه می‌فرماید: ساقی و مُطعم خداست و آب و نان و دارو و طبیب از مجاری رحمت اویند.
^ ۱ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۱۰۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حدید، ایهٴ ۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۲۰۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ شعراء، آیات ۷۹ ـ ۸۰٫

۱۵۰

^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۵۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۴۵ ـ ۴۶٫
^ ۳ – ـ همان، ج ۸، ص ۱۱٫
^ ۴ – ـ همان، ج ۲، ص ۵۲٫
۱۵۱

قال: قلت: لا والله جعلت فداک، ما نفعل؟ قال: «فتولّوهم ولاتبرّؤوا منهم. إنّ من المسلمین من له سهم، ومنهم من له سهمان، ومنهم من له ثلاثه أسهم، ومنهم من له أربعه أسهم، ومنهم من له خمسه أسهم، ومنهم من له ستّه أسهم، ومنهم من له سبعه أسهم؛ فلیس ینبغی أن‏یحمل صاحب السهم علی ما علیه صاحب‏السهمین ولاصاحب السهمین علی ما علیه صاحب الثلاثه ولاصاحب الثلاثه علی ما علیه صاحب الأربعه ولاصاحب الأربعه علی ما علیه صاحب الخمسه ولاصاحب الخمسه علی ما علیه صاحب السته ولاصاحب السته علی ما علیه صاحب السبعه» ۱
اشاره: الف. تفسیر انسان کامل معصوم، چونان امیرمؤمنان(علیه‌السلام) عصاره ره‌آورد قرآن و عترت است، از این‌رو جامع‌ترین نسبنامه همان شناسنامه‌ای است که آن حضرت برای اسلام ترسیم فرموده‌اند.
ب. آنچه در تحریر هویّت اسلام از منظر نخستین امام همام و معصوم(علیه‌السلام) آمده شامل شئون نظری و عملی اسلام است، زیرا هم مراحل جزم علمی و هم مراتب عزم عملی اسلام در آن ملحوظ شده است، و آنچه در تبیین امام صادق(علیه‌السلام) آمده است، نمایی از تعریف همان معرِّفی است که چون خودْ اسلام مُمثّل و مجسّد است، اَجْلی از محدود و معرَّف (به فتح) است که اسلامِ به معنای قانونِ اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی است.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۴۲ ـ ۴۳٫
۱۵۲

غرض آنکه اسلام، که منبع معرفتی آن اعم از عقل برهانی و نقل معتبر است، بیش از یکی نیست، چون صراط مستقیم متعدد نیست و حق گونه‌گون، و واقعیت نسبی نیست؛ لیکن برای تحمل یکدیگر نصاب معینی از اسلام لازم است که توقع زاید بر آن، انتظار ناصواب است وگرنه اوحدی از مسلمانان نباید اوساط آنان را تحمل کنند، چنان که امامان معصوم‌(علیهم‌السلام) نباید اَخصّ را مانند خواص بپذیرند و با آنان به عنوان امت واحد اسلامی زندگی مشترک داشته باشند، در حالی که سیرت و سنّت آن ذوات قدسی تحمل همگان بوده است.

٭ ٭ ٭
۱۵۳

بازدیدها: 300

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *