قولوا ءَامنّا بالله وما أُنزل إلینا وما أُنزل إلی إبرهیم وإسمعیل وإسحق ویعقوب والاءسباط وما أُوتی موسی وعیسی وما أُوتی النّبیّون من ربّهم لانفرّق بین أحدٍ منهم ونحن له مسلمون(۱۳۶)
گزیده تفسیر
در برابر تعصب نژادپرستانه یهود و نصارا در پذیرش خصوص پیامبران مبعوث از قبیله خویش، خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و دیگر مسلمانان امر کرد تا همانگونه که به نبوت خاص و رهآورد آن ایمان دارند به نبوت عام و پیام آن نیز بدون لحاظ نژاد و قبیله پیامبران ایمان داشته و بین آنان فرق نگذارند.
مسلمانان باید بگویند: ما به خدای سبحان و به همه معارف نازل شده از سوی او ایمان داریم. البته ایمان به «ما أنزل الله» لازم ایمان به «الله» است و تقدم و ذکر جداگانه ایمان به الله در این آیه شریفه به لحاظ فطری بودن توحید و اهمیت آن است.
قرآن بر همه کتابها و صحیفههای پیشین مهیمن است و جامعه بشری نیز به سبب این آخرین حجّت تدوینی خدا مأمور است به پیامبران پیشین همچون
۲۱۴
ابراهیم(علیه السلام) ایمان آوَرَد و از همین رو قرآن بر ﴿ما أنزل إلی إبرهیم…﴾ مقدم شد.
قرآن کریم که کاملترین کتاب معارف الهی است در عینحال که بر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و برای هدایت مردم نازل شده، به سوی مردم نیز نازل شده و از مبدأ تنزل آن تا سامعه انسانها ویژگی وحیانی آن محفوظ است و تفاوتْ تنها در بیواسطه و باواسطه بودن دریافت آن است.
مؤمنان که مطیع و منقاد خدای سبحاناند، به آنچه بر پیامبران نازل شده و به همه آنچه به آنان داده شده، از مقام نبوت و کتاب و معجزه و مانند آن ایمان دارند، چنانکه میان هیچ یک از پیامبران در اصل نبوت فرق نمیگذارند، بدینگونه که برخی را بر حق و بعضی را باطل بدانند و به یکی از آنان یا به کتابشان ایمان داشته باشند و به دیگری مؤمن نباشند.
برخی پیامبران بر بعضی دیگر، به لحاظ تفاوت درجه رسالت، فضل و برتری دارند؛ لیکن در نبوت عام میان آنان هیچ تفاوتی وجود ندارد و از همینرو اصل نبوت، تفریقپذیر نیست. تفریق در سلسله انبیا با ایمان به مبدأ ناسازگار است.
تفسیر
مفردات
اُنزل: عنوان انزال در اینگونه موارد مشعر به وحی بودن شیء نازل است؛ ولی مستلزم کتاب محسوس بودن آن نیست.
ما اُوتی: عنوان ایتاء مشعر به اعطا، تملیک، تسلیط و مانند آن است (از اینرو انداختن دلو به درون چاه مصداق انزال است؛ نه ایتاء: «یقال: أنزلت الدلو إلی البئر و لایقال: آتیته»)؛ ولی مستلزم وحی نبوی بودن آن نیست؛ مانند
۲۱۵
ایتاء در آیات ﴿و لقد ءَاتینا لُقمن الحکمه) ۱ ﴿و اتل علیهم نبأ الّذی ءَاتینهُ ءَایتِنَا) ۲ ﴿و لقد ءَاتینا بنی اسرئیل الکتب و الحکم و النبوّه) ۳ زیرا گیرندگان در این موارد پیامبر نبودند. عنوان «ایتاء»، معجزات غیرکتابی را نیز شامل میشود، مانند ﴿و لقد ءَاتینا موسی تسع ءَایتٍ بیِّنت) ۴ ولی عنوان «انزال» درباره معجزاتی نظیر عصا، ید بیضاء و… کاربرد ندارد.
الأسباط: جمع سِبْط به معنای نوه (فرزندِ فرزند) است، به همین جهت حسن و حسین(علیهما السلام) دو سبط رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)اند. به قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل به اعتبار انتسابی که به دوازده فرزند حضرت یعقوب(علیه السلام) دارند و از نوادگان آن حضرت به حساب میآیند «اسباط» گفته میشود و مقصود از ﴿الأسباط﴾ در آیه نیز همین است.
سَبْط به معنای «گسترش و انبساط و توسعه چیزی به آسانی» است ۵ و بر همین اساس، به درختی که شاخههایش فراوان و گسترده شده، «سَبَط» ۶ و به مکان منبسط میان دو بنا که مایه ارتباط آنهاست «ساباط» گویند، و به نوه و نوادگان که سبب گسترش نسل میشوند «سِبْط» و «اَسباط» گفته میشود، چنانکه شاخههای یک درخت، سبب گسترش تنه و بدنه اصلی آن میگردد.
لا نُفرّق: «تفریق» جدا کردن چیزی از چیز دیگر است که قبلاً با هم
^ ۱ – ـ سورهٴ لقمان، آیهٴ ۱۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۷۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ جاثیه، آیهٴ ۱۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۱۰۱٫
^ ۵ – ـ ر.ک: مفردات، ص ۳۹۴، «س ب ط».
^ ۶ – ـ ر.ک: المعجم الوسیط، ص ۴۱۳، «س ب ط».
۲۱۶
بودهاند و «فَرْق»، قرار ندادن چیزی با چیز دیگر است، بنابراین، تقابل تفریق و جمع، تقابل دو امر وجودی ناسازگار و تقابل فرق و جمع، تقابل یک امر وجودی با یک معنای عدمی ناسازگار است ۱٫
تناسب آیات
آیه مورد بحث میتواند تبیین مبسوط ملت ابراهیم باشد که از آن یا از آورنده آن به عنوان «حنیف» یاد شده است، و چون ملت ابراهیم حنیف، همان اسلام ناب یعنی تنها دین مقبول الهی است و غیر از آن مورد قبول خداوند نیست، آن را میتوان به انبیای دیگر نیز اسناد داد.
بر این اساس و با توجه به اینکه در آیه قبل و در جواب دعوت یهود و نصارا به یهودیت و نصرانیّت، به نحو اجمال سخن از پیروی آیین ابراهیم و ملّت حنیف به میان آمد، در این آیه به تفصیلِ آن اجمال و به نحوه و جلوه این پیروی در مقام اعتقاد، گفتار و رفتار اشاره میکند و ضمناً ارشادی است برای یهود و نصارا به طریق حقّی که باید بپیمایند. گویا میفرماید: ملّت و آیین ابراهیم عبارت است از شهادت به توحید و حقّانیت آنچه بر پیامبران نازل شده بدون آنکه فرقی بین آنان گذاشته شود و تسلیم در برابر پروردگار. به بیان دیگر این آیه خطاب به مؤمنان میفرماید: شما مانند یهودی که حضرت عیسی(علیه السلام) و حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و دو کتاب انجیل و قرآن را قبول ندارند و مانند مسیحیانی که محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و کتابش قرآن را ردّ میکنند، نباشید.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ ر.ک: المعجم الوسیط، ص ۶۸۵، «ف ر ق».
۲۱۷
ملاک اهل کتاب در پذیرش پیامبران
در برابر سخن متعصبانه یهود و نصارا که گفتند: ﴿کونوا هوداً أو نصَری تهتدوا) ۱ خدای سبحان به مؤمنان دستور داد بگویند: ﴿ءَامنّا بالله وما أُنزل إلینا… وما أُوتی النّبیّون من ربّهم لانفرّق بین أحدٍ منهم ونحن له مسلمون﴾.
راز تأکید بر اینکه مؤمنان همانگونه که به نبوت خاص ایمان دارند، به نبوت عام نیز بدون لحاظ نژاد و قبیله پیامبران ایمان داشته و بین هیچ یک از آنان فرق نمیگذارند، تذکر این نکته به اهل کتاب است که شما بین پیامبران فرق میگذارید و تنها پیامبری را میپذیرید که از قبیله شما باشد. این از آنروست که شما خودمحور هستید، نه حقمحور. برای شما ملاکِ مقبولیت در موارد پذیرش نیز هم قبیله بودن است، نه نبوت آن پیامبر.
قرآن کریم در تحلیل این مسئله روانی فرمود: برخورد برخی افراد با وحی و نبوت اینگونه است که هرگاه رهآورد پیامبران الهی مطابق هوا و میل و به سود آنان باشد آن را میپذیرند و در غیر این صورت آن پیامبر را تکذیب و پیام الهی او را انکار میکنند. اینان تابع وحی نیستند و اگر از حق پذیرشی دارند از اینروست که اتفاقاً مطابق میل آنهاست: ﴿أفکلّما جاءکم رسولٌ بما لاتهوی أنفسُکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم وفریقاً تقتلون) ۲ ﴿وإذا دعوا إلی الله ورسوله لیحکم بینهم إذا فریقمنهم معرضون٭وإن یکن لهم الحقّ یأتوا إلیه مذعنین) ۳
بر این اساس، میزان سنجش وحی مقبول و وحی نامقبول نزد این گروه
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۸۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نور، آیات ۴۸ ـ ۴۹٫
۲۱۸
هوای آنان است، زیرا آنان هوا را اصل، و وحی را فرع میدانند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در بیانی نورانی که ناظر به زمان ظهور حضرت بقیهالله(عجل الله تعالی فرجه) است، به نکته یاد شده چنین اشاره فرمود: آن هنگام که دیگران قرآن را بر هوای خود منعطف کرده، آن را به رأی و خواستههای خود تفسیر کنند، آن حضرت آرا و نظرات همگان را بر قرآن منعطف کرده، تابع آن میسازد: «یعطف الرأی علیالقرآن إذا عطفوا القرآن علی الرأی» ۱
شمول خطاب آیه بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
خطاب الهی ﴿قولوا﴾ که در آغاز آیه آمده، تنها مخصوص امت در برابر رهبر و پیشوا نیست، بلکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نیز شامل است، چنانکه در آیهای دیگر به صراحت و به طور مستقیم، خطاب متوجه پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) شده است: ﴿قل ءَامنّا بالله وما أُنزل علینا وما أُنزل علیإبْرهیم وإسمعیل وإسحق ویعقوب والأسباط وما أُوتی موسی وعیسی والنّبیّون من ربّهم لانفرّق بین أحدٍ منهم ونحن له مسلمون) ۲ مضمون این آیه و آیه مورد بحث، یکی است. صدر این آیه مفرد و خطاب به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است؛ لیکن با توجه به اینکه آن حضرت، پیامبر امت است خطاب به او خطاب به امت نیز هست، از اینرو نفرمود «قل آمنت بالله و…»، بلکه فرمود: ﴿قل ءَامنّا…﴾.
گواه دیگر بر شمول خطاب ﴿قولوا﴾ بر پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آیه شریفه ﴿ءَامن الرسول بما أُنزل إلیه من ربّه والمؤمنون کلٌّ ءَامن بالله و ملَئِکته و کتبه ورسله لانفرّق بین أحدٍ من رسله) ۳ است، بنابراین، آن حضرت نیز مانند امت موظف
^ ۱ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۳۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۸۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۵٫
۲۱۹
است بگوید: «آمنت بالله وما أُنزل إلینا وما أُنزل إلی إبْرهیم و…».
نکته: ﴿قولوا ءَامنّا بالله﴾ دلیل بطلان قول اهل تعلیم و اهل تقلید است ۱٫ در مبحث اشارات و لطایف آیه ۱۳۳ به باور و پندار «تعلیمیّه» و «مقلّده» اشاره شد.
توأم بودن ایمان به «الله» و به «ما أنزل الله»
ایمان به «ما أنزل الله» لازم ایمان به «الله» است، زیرا اگر کسی به خداوند ایمان آورد حکم نازل از ناحیه او را یقیناً میپذیرد. از سوی دیگر «ما أنزل الله»، هم دربردارنده مبدأ است و هم معاد و وحی و نبوت را شامل میشود.
راز تقدم و ذکر جداگانه ایمان به الله در آیه شریفه مورد بحث، فطری بودن و کفایت فطرت توحیدی و عدم نیاز به معجزه و مانند آن در ایمان به خدای سبحان و نیز اهمیت این ایمان است، به گونهای که سرآغاز همه بحثهای اعتقادی است. بر این پایه ایمان به خداوند مستلزم ایمان به همه چیزهایی است که از طرف او نازل شده است و قبول بعضی از نازل شده یا فرستاده شدهها و نکول از بعض دیگر همانند قبول اصل مبدأ و عدم پذیرش حکم صادر از او، مستلزم تناقض است.
نزول قرآن به سوی مردم
﴿ما أنزل إلینا﴾ که یکی از مصادیق آن نیز قرآن کریم است، همه معارف را دربر میگیرد، بنابراین، قرآن نه تنها «برای» هدایت انسانها بلکه «به سوی» آنان نیز نازل شده است: ﴿یأیُّها الناس قد جاءکم بُرهنٌ من رّبّکم وأنزلنا إلیکم نوراً
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۷۸٫
۲۲۰
مبیناً) ۱ ﴿أنزلنا إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم) ۲ ﴿لقد أنزلنا إلیکم کتباً فیه ذکرکم أفلا تعقلون) ۳ معنای متداولی که از این تعبیرها ارائه میشود این است که قرآن کریم بر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده و چون ما امت آن حضرت هستیم، مانند آن است که بر ما نازل شده باشد، پس قرآن در حقیقت بر ما نازل نشده است؛ لیکن معنای دقیق این تعبیرها آن است که قرآن در عین حال که بر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده، به سوی مردم نیز نازل شده است.
توضیح اینکه قرآن حکیم تجلّی ویژه الهی است، زیرا اصل خلقت تجلی خداست: «الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه» ۴ و انزال قرآن کریم تجلی خاص خداست: «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه» ۵ و تجلّی ویژه خدا نسبت به کوه توانفرساست: ﴿فلمّا تجلّی ربُّه للجبل جَعَلَه دکّاً) ۶ همین مطلب عینی که درباره جبل طور رخ داده، درباره نزول قرآن بر کوه به صورت فرض بیان شده است ۷ ، از اینرو خدای سبحان قرآن کریم را «قول ثقیل» یعنی
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۷۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۴۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۴ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۰۸٫
^ ۵ – ـ همان، خطبهٴ ۱۴۷٫
^ ۶ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۴۳٫
^ ۷ – ـ خضوع تکوینی، مشترک بین همهٴ موجودهای سپهری و زمینی است: ﴿فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائِعین﴾(سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۱۱)، بنابراین، منظور این نیست که چون کوه تکویناً فرمانپذیر است متلاشی میشود؛ مقصود آن است که معارف قرآن در حدّ اعلای ارج و حرمت است؛ زیرا گذشته از کمالهای دانشی و ارزشی خود، مایهٴ حیات برین فرد و جامعه است و چیزی مهمتر از عامل حیاتبخش نیست، گرچه متأسفانه مورد بهرهوری برخی قرار نمیگیرد و منشأ این محرومیّت نداشتن تفکر لازم است: ﴿… و تلک الأمثٰل نضربها للناس لعلّهم یتفکّرون﴾(سورهٴ حشر، آیهٴ ۲۱).
۲۲۱
گفتاری وزین و سنگین معرفی کرده است: ﴿إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً) ۱ وچون تحمل این قول گرانسنگ و وحی ثقیل و وزین، بیواسطه میسور افراد عادی نیست، راه نزول این آبشار عظیم به سوی انسانها آن است که نخست بر قلب مبارک پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فروریزد تا از فشار و سنگینی آن کاسته شده، معارف و حقایق و تأویل و باطن آن در آنجا بماند و سپس رشحات و ظاهر آن به دیگران برسد: ﴿نزَّل به الروح الأمین٭ علیقلبک لتکون من المنذرین) ۲ اگر قرآن کریم به طور مستقیم بر قلب انسان عادی فرود آید، آن را متلاشی خواهد کرد، چنانکه درباره فرض فرود آمدن آن بر کوه میفرماید: ﴿لو أنزلنا هذا القرءَان علی جبلٍ لرأیته خَشعاً متصدعاً من خشیه الله) ۳ انسان کامل که از آسمانها و زمین برتر است توان تحمّل بیواسطه این قول ثقیل را دارد.
براساس مطالبی که گذشت قرآن حکیم بر مردم هم نازل شده است ازاینرو نقطه پایانی وحی قرآنی، قلب مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست، بلکه آن پیام الهی در سیر از قلب رسول امین(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تا لبهای مطهر آن حضرت و از آنجا تا گوش امت اسلامی همچنان وحی است، از اینرو خدای سبحان میفرماید: کسی که به آیات قرآن گوش فرامیدهد، کلام الله را میشنود: ﴿و إن أحدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتّی یسمع کلمَ الله) ۴ بر همین اساس، هنگام قرائت یا استماعِ ﴿یأیُّها الذین ءَامنوا﴾، گفتن «لبیک» مستحب است ۵٫ از امام
^ ۱ – ـ سورهٴ مزمّل، آیهٴ ۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ شعراء، آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حشر، آیهٴ ۲۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۶٫
^ ۵ – ـ بحارالأنوار، ج ۸۲، ص ۳۴: کان الرضا(علیه السلام) … إذا قرأ ﴿یٰأیّها الذین ءَامنوا﴾ قال: «لبّیک اللّهمّ لبیک»، سرّاً.
۲۲۲
صادق(علیه السلام) نیز روایت شده: «ینبغی للعبد إذا صلّی أن یرتّل قراءته… وإذا مرّ بـ﴿یأیُّها الذین ءَامنوا﴾ قال: لبّیک ربّنا» ۱ این حکم استحبابی، مؤید آن است که خداوند هماکنون نیز با بشر سخن میگوید و خطاب الهی فعلیت دارد، پس اگر خداوند دستوری قولی دارد شایسته است این قول با حفظ معنا و باورِ مضمون گفته شود، چنان که از امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیده است که هنگام قرائت ﴿قولوا ءَامنّا﴾ بگویید: «ءَامنّا» و اگر دستوری فعلی مانند سجده را صادر کرده مناسب است همان فعل، یعنی سجده، به عنوان وجوب یا استحباب امتثال شود ۲٫
همانگونه که فرشتگان پیک و مجرای وحی هستند: ﴿فی صحفٍ مکرمهٍ٭ مرفوعهٍ مطهّرهٍ٭ بأیدی سفرهٍ٭ کرامٍ بررهٍ) ۳ از قلب تا لبهای مطهر پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و از آنجا تا گوش شنوندگان آیات نیز مجرای وحی است و آنچه از لبهای مطهر آن حضرت به سامعه انسانها میرسد دنباله وحی است: ﴿وما ینطق عنالهوی٭ إن هو إلاّ وحی یوحی) ۴ وحی در همه این مسیر، از مبدأ تنزّل آن تا سامعه امت اسلامی، حراست میشود و در رصد فرشتگان محافظ و مراقبی است که پیشاپیش و در پی آن در حرکتاند تا شیاطین به آن راه نیافته، از تحریف و هرگونه کاهش یا افزایش و آسیبِ عیب و نقص، مصون و محفوظ بماند: ﴿علِمُ الغیب فلایظهر علی غیبه أحداً٭ إلاّ من ارتضی من رسولٍ فإنّه یسلک من بین یدیه ومن خلفه رصداً٭ لیعلم أن قد أبلغوا رسٰلَـٰتِ
^ ۱ – ـ تهذیب الأحکام، ج ۲، ص ۱۲۴؛ بحارالأنوار، ج ۸۲، ص ۳۴٫
^ ۲ – ـ بیان السعاده، ج ۱، ص ۱۴۸، با تحریر.
^ ۳ – ـ سورهٴ عبس، آیات ۱۳ ـ ۱۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نجم، آیات ۳ ـ ۴٫
۲۲۳
ربّهم وأحاط بما لدیهم وأحصی کلّ شیءٍ عدداً) ۱
با توجه به آنچه گذشت، راز اینکه در حدیث ثقلین ۲ از قرآن کریم به ریسمانی الهی یاد شده، روشن میشود؛ ریسمانی که یک سوی آن در دست خدا و سوی دیگر آن در دست انسانهاست.
حاصل اینکه آیات متعددی بر این نکته دلالت دارد که قرآن «به سوی» انسانها نازل شده است و هیچ دلیل عقلی یا نقلی نیز برخلاف آن نیست تا با برگرداندن معنای ظاهری آنها به معنای غیرظاهر و نیز مجاز انگاشتن این اِسناد، گفته شود نازل شدن به سوی انسان به معنای نازل شدن «برای» انسان است. قرآن کریم همانگونه که برای انسان نازل شده به سوی او نیز فرود آمده است. البته نزول آن بر پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بیواسطه و بر امت با واسطه است، زیرا آن حضرت به عنوان رسول الهی، پیام خدا را به مردم میرساند. رسول خدا کسی است که آنچه را یافت، بدون کاهش و افزایش به جامعه بشری میرساند. آن حضرت پس از دریافت وحی، هم رسول است و هم ترجمان و مفسّر و مبیّن آن. پس از آنکه کلام خدا به عنوان حجّت بالغ به مردم ابلاغ شد برخورد آنان با وحی به لحاظ پذیرش یا عدم پذیرش آن متفاوت است: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنهٍ ویحیی من حی عنٍ بیّنهٍ) ۳
گفتنی است که در آیه شریفه ﴿و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم) ۴ دو تعبیر «اِنزال به سوی پیامبر» و «تنزیل به سوی مردم»، در برابر هم
^ ۱ – ـ سورهٴ جنّ، آیات ۲۶ ـ ۲۸٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸۶، ص ۱۳؛ اثبات الهداه، ج ۱، ص ۷۳۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۴۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۴۴٫
۲۲۴
قرار گرفته است. این تفاوت تعبیر ممکن است به لحاظ دفعی بودن یکی و تدریجی بودن دیگری، یا به لحاظ بیواسطه بودن تلقی وحی درباره پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و باواسطه بودن آن نسبت به مردم باشد.
نکته: ۱٫ وحی «به سوی» امت فرود میآید؛ لیکن همچنان بر همگان اشراف داشته و بر آنان پرتو افکن است و پیامبر و امت را زیرپوشش خود میپروراند، از اینرو انزال که در آیه مورد بحث به همراه حرف «إلی» بیان شده: ﴿ءَامنّا بالله وما أُنزل إلینا وما أُنزل إلی…﴾، در آیهای دیگر، با «علیٰ» استعمال شده است، تا بر علوّ دلالت کند: ﴿ءَامنّا بالله وما أُنزل علینا وما أُنزل علی) ۱ از همینروست که خدای سبحان در موارد متعدد، از دین با وصف «قیّم» یاد کرده است: ﴿ذلک الدّین القیّم) ۲ دین خدا، قیّمِ امت است، زیرا در معارف، عقاید، اخلاق، فقه و حقوق به ذات خود قائم است و نیازی به تتمیم و تکمیل خارجی ندارد و میتواند دیگران را قائم کند، بنابراین، راز تعبیر به «علیٰ» در آیه شریفه یاد شده این است که انسانْ تحت قیّومیت دین الهی است؛ نه برتر از آن تا بتواند آن را تغییر دهد، و نه همتای آن تا بتواند از آن بینیاز باشد و به خود بسنده کند.
۲٫ تقدیم ﴿ما أنزل إلینا﴾ یعنی قرآن بر ﴿ما أنزل إلی إِبرٰهیم و…﴾ یعنی صُحُف آن حضرت با اینکه به لحاظ تاریخ نزول، صُحُف بر قرآن مقدم است گذشته از مُهَیمن بودن قرآن بر همه کتابها و صحیفههای پیشین، برای آن است که به سبب قرآن که آخرین حجّت تدوینی خداست، جامعه بشری مأمور است به انبیای گذشته همچون ابراهیم و… ایمان بیاورد، زیرا هم حق بودن آنها را
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۸۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۳۶٫
۲۲۵
تصدیق و هم لزوم ایمان به آن را دستور داده است.
۳٫ تکرار کلمه «ما» در ﴿ما أنزل إلینا و ما أنزل إلی إبرٰهیم و…﴾ برای بیان تفاوت چیزی است که توسط رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر مسلمانان نازل شده و چیزی که بر حضرت ابراهیم و… نازل شده است.
۴٫ برای اثبات استقلال ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) از آنچه موسی و عیسی(علیهما السلام) داشتند چند راه وجود داشت؛ یکی تکرار «اِنزال» و دیگری تکرار «ایتاء» و سومی تفکیک، چنانکه هماکنون به این وضع است که درباره ابراهیم(علیه السلام) عنوان انزال و درباره موسی و عیسی(علیهما السلام) ایتا به کار رفته است.
۵٫ انزال به اهل کتاب نیز نسبت داده شده، مانند آیه ﴿… و ما أُنزل إلیکم مّن رَّبّکم) ۱ ولی ایتا به آنها اسناد داده نشده و این شاید برای تحریف چیزی باشد که فعلاً در اختیار آنهاست.
راز اسناد وحی و کتاب به «اَسباط»
اسناد انزال کتاب به «اسباط»: ﴿و ما أُنزل إلی… الأسباط﴾ بدین جهت است که هر یک از این قبایل دوازدهگانه پیامبری داشتند؛ نه اینکه دوازده فرزند یعقوب(علیه السلام) از انبیا باشند، زیرا چنانکه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده ۲ از فرزندان آن حضرت فقط حضرت یوسف(علیه السلام) پیامبر بود. استناد نزول وحی بر آن پیامبران که از بنیاسرائیل بودند نیز مانند استناد نزول وحی به اسماعیل و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) به سبب صُحُف ابراهیم است که تا زمان حضرت موسی(علیه السلام) در میان آنان جاری بوده و آنها به فرمانهای آن متعبّد و به انجام دادن احکام آن مکلّف
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۶۸٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الکافی، ج ۸، ص ۲۴۶؛ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۲٫
۲۲۶
بودهاند وگرنه نزول کتاب بر این پیامبران، معهود نیست ۱٫
درباره اسباط در بحث روایی نیز توضیحی خواهد آمد.
تفاوت تعبیر در «ما أنزل» و «ما أوتی»
خدای سبحان به مؤمنان فرمود تا بگویند: ما به آنچه بر پیامبران نازل شده و به همه آنچه بدیشان داده شده، از وحی و نبوت و رسالت و معجزه و مانند آن، ایمان داریم: ﴿قولوا ءَامنّا بالله وما أُنزل إِلینا وما أُنزل إلی إِبْرهیم وإسمعیل وإسحق ویعقوب والأسباط وما أُوتی موسی وعیسی وما أُوتی النبیّون من رّبّهم﴾.
گونهگونی تعبیر به «اِنزال»: ﴿ما أنزل﴾ و «ایتاء»: ﴿ما أوتی﴾ که اوّلی درباره حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط(علیهم السلام) و دومی درباره حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام) به کار رفته، اگر مراد از آن، صرف تفنّن در عبارت نباشد، ممکن است ناظر به نکته یا نکات دیگری باشد که در آغاز بحث تفسیری به آن اشاره شد و در این مبحث نیز شرح آن خواهد آمد. گفتنی است که خدای سبحان در آیاتی از سوره «انعام» که در آن گروهی از انبیا را ذکر میکند، بدون آنکه بین پیامبران(علیهم السلام) فرق گذارد، درباره همه آنها تعبیر به «ایتاء» کرده است: ﴿ووهبنا له إسحق ویعقوب…٭ أُولئِک الذین ءَاتینَهم الکتبَ والحکم والنبوّه) ۲
اگرچه کلمه «ایتاء» بسان کلمه «اِنزال» ظهوری قوی در رسالت و نبوت ندارد، زیرا درباره غیر انبیا نیز «ایتاء» مطرح است، چنان که خداوند درباره
^ ۱ – ـ آلاء الرحمٰن، ج ۱، ص ۲۵۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیات ۸۴ ـ ۸۹٫
۲۲۷
لقمان میفرماید: ﴿و لقد ءَاتینا لقمن الحکمه) ۱ لیکن با ذکر متعلق «ایتاء» این کمبود و ابهام برطرف میشود، بر همین اساس، ایتای نبوت و کتاب و مانند آن، صراحت و ظهور تام در وحی و نبوت و رسالت دارد، چنانکه خدای سبحان در آیات یاد شده در وصف شمار بسیاری از پیامبران(علیهم السلام) فرمود: ﴿أُولئِک الذین ءَاتینهُمُ الکتب والحکم والنبوه) ۲ در آیات دیگر نیز تعبیر ایتای کتاب، بینات و مانند آن درباره حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام) آمده است؛ مانند: ﴿ولقد ءَاتینا موسی الکتب وقفّینا من بعده بالرُّسل وءَاتینا عیسیابن مریم البیِّنتِ) ۳
نکتهای که در تفاوت مزبور، محتمل دانسته شده این است که «ایتاء» وسیعتر از «اِنزال» است؛ «انزال» در اینگونه موارد که در مقابل ارسال قرار میگیرد تنها شامل کتاب است، هرچند ممکن است در موردی هم بر خصوص تعلیم احکام منطبق شود؛ اما «ایتاء» هم کتاب را دربر میگیرد و هم مقام و معجزه را. درباره معجزات، از انزال و تنزیل و مانند آن کمتر سخن به میان میآید، بنابراین، مراد از ایمان به آنچه به موسی و عیسی(علیهما السلام) داده شده، هم ایمان به مقام نبوت و رسالت آنان است و هم ایمان به خود تورات و انجیل و هم ایمان به معجزاتی که خدای سبحان به آنان عطا فرموده است؛ مانند یدبیضاء، اژدها شدن عصا، زنده کردن مردگان، شفا دادن کور مادرزاد و….
در کنار کلمه «ایتاء»، که دلالت دارد بر اینکه پیامبران(علیهم السلام) از خود چیزی ندارند، این نکته نیز مطرح شده که هرچه آنان دارند داده خدای سبحان است: ﴿…وما أُوتی النّبیّون منربّهم﴾.
^ ۱ – ـ سورهٴ لقمان، آیهٴ ۱۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۸۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۸۷٫
۲۲۸
عدم تفاوت پیامبران در نبوت عامّ
صدر و ساقه رهنمود الهی دعوت به توحید و ایمان است، چنان که سیرت مؤمنان راستین نیز اینچنین است، از اینرو در صدر آیه مورد بحث سخن از ایمان به ﴿ما أنزل إلینا﴾ و در ذیل آیه کلام از ﴿و نحن له مسلمون﴾ است. برابر همین انقیاد و تسلیم، تمام انبیا و همه آنچه بر اینان نازل شده و نیز همه آنچه به آنان ایتا شده مورد ایمان و باور دینی مؤمنان واقعی و منقادان الهی است. رقم انبیا هر تعداد، و عدد کتابهای آسمانی هر اندازه، و شمار معجزات الهی هر مقدار باشد مورد قبول بندگان منقاد است. البته تعیین صحیح ارقام و اعداد آن برعهده دلیل معتبر نقلی است.
بر این اساس، قرآن کریم ایمان به همه انبیا(علیهم السلام) و همه صحف پیامبران پیشین را لازم میداند و مؤمنان نیز، در نبوت عام بین هیچ پیامبری با پیامبر دیگر در اصل نبوت فرق نمیگذارند که به یکی از آنان یا به یکی از کتابها و صحیفهها ایمان داشته باشند و به دیگری مؤمن نباشند: ﴿…لانفرّق بین أحدٍ منهم) ۱ ﴿ءَامن الرسول بما أُنزل إلیه من ربّه والمؤمنون کلٌّ ءَامن بالله وملئِکتِهِ وکتبه ورسله لانفرّق بین أحدٍ من رُّسله) ۲
تفریق گاهی درونی است و زمانی بیرونی. تفریق درونی نظیر آنچه تحریف کنندگان تورات و انجیل به آن مبتلا شدهاند، که یهودان اصل نبوت حضرت موسای کلیم(علیه السلام) و همچنین اصل تورات را پذیرفتهاند؛ ولی به طور فیالجمله، نه بالجمله، زیرا آنچه مطابق میل آنها نبود دگرگون کردهاند. تفریق بیرونی نظیر
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۶؛ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۸۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۵٫
۲۲۹
آنچه تبعیض دارندگان نبوت عام گرفتار آن آمدند. جمع بین تفکیک درونی و بیرونی با هم دامنگیر جحودان و ترسایان شده است که هم برخی از پیامهای کتاب الهی خود را نپذیرفتند و هم نبوت پیامبر دیگر را انکار کردند. البته انگیزه انکار نبوت پیامبر دیگر باعث تفریق درونی و تحریف آیات مربوط به آن شد.
کسی که بین پیامبران فرق گذارَد در حقیقت بین خدای سبحان و پیامبران وی تفاوت گذاشته است: ﴿إنّ الذین یکفرون بالله ورسله ویریدون أن یفرّقوا بین الله ورسله ویقولون نؤمن ببعضٍ ونکفر ببعضٍ ویریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً٭ أُولئک هم الکفرون حقّاً وأعتدنا للکفِرین عذاباً مهیناً) ۱
اگر کسی به گمانِ یافتن راهی جدید و میانه، تنها به بعضی از پیامبران یا بخشی از رهآورد آنان ایمان داشت، هم منکر نبوت خاص است، هم منکر نبوت عام و هم منکر اصل مبدأ، از همینرو در صدر این آیه از اینگونه افراد با عنوان «کافران به خدا» یاد میفرماید: ﴿إنّ الذین یکفرون بالله ورسله﴾؛ یعنی عدم پذیرش بعضی از پیامبران یا انکار حکم قطعی خدای سبحان مانند انکار اصل وجود خداوند است. آنان که اصل مبدأ را نپذیرفتهاند هرگز نمیگویند: ﴿نؤمن ببعض و نکفر ببعض﴾.
تفریق در سلسله انبیا(علیهم السلام) با توحید الهی و ایمان به مبدأ جهان سازگار نیست، زیرا همه پیامبران فرستاده خدای یگانه هستند. ممکن نیست کسی به خداوند ایمان داشته باشد و اصل وحی و نبوت عام را بپذیرد ولی بین پیامبران او فرق گذارد: ﴿والذین ءَامنوا بالله ورسله ولمیفرّقوا بین أحدٍ منهم أُولئِک سوف یؤتیهم أجورهم) ۲
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیات ۱۵۰ ـ ۱۵۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۵۲٫
۲۳۰
چون تفریق فیالجمله به انکار کلی منتهی میشود، درباره کافرانی که پیامبر اعزامی خود را نپذیرفتند چنین آمده است که آنها همه پیامبران را تکذیب کردهاند: ﴿لقد کذّب أَصحبُ الحِجْر المرسلین) ۱ بنابراین، بر انسان موحّد لازم است تا شعاع حجّت الهی منقاد باشد؛ اگر چیزی به طور تفصیل برای او ثابت شد تفصیلاً به آن معتقد و اگر به نحو اجمال برای وی معلوم شد اجمالاً به آن مُؤمن باشد.
تذکّر: ۱٫ یکسانی پیامبران در نبوت عام و اصل رسالت و نبوت، بدان معنا نیست که همه آنان به لحاظ درجه رسالت و نبوت نیز یکسان هستند و هیچ تفاوتی از این منظر بین آنان نیست. خدای سبحان درباره برتری بعضی از انبیا و رسولان بر برخی دیگر از آنان(علیهم السلام) چنین میفرماید: ﴿تلک الرُّسل فضّلنا بعضَهم علی بعضٍ) ۲ ﴿ولقد فضّلنا بعضَ النّبیِّین علیبعضٍ) ۳ این برتری، با حقانیت همه آنان در اصل نبوت و رسالت سازگار است، زیرا تفاضلْ مربوط
^ ۱ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۸۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۵۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۵۵٫
۲۳۱
به درجه نبوت و رسالت آنان است.
۲٫ برخی احتمال دادهاند که معنای ﴿لانفرّق بین أحدٍ منهم…﴾ این است که ما در اصول دین انبیا را هماهنگ میدانیم و نمیگوییم آنان در اصول دیانات متفرّقاند، چنان که خداوند فرمود: ﴿شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحاً و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبرهیم و موسی و عیسی أنأقیموا الدین ولاتتفرّقوا فیه) ۱ این احتمال با تعبیر ﴿بین أحدٍ منهم﴾ موافق نیست، همانطور که با آیات دیگر و شأن نزول و جریان خارجی و تاریخی سازگاری ندارد و فخر رازی نیز آن را نپذیرفته است ۲٫
بحث روایی
۱٫ مخاطبان اصلی امر «قولوا»
عن أبی جعفر(علیه السلام) فی قوله عزّ وجلّ: ﴿قولوا ءَامنّا بالله وما أنزل إلینا﴾ قال: «إنّما عنی بذلک علیًّا وفاطمه والحسن والحسین(علیهما السلام) وجرت بعدهم فی الأئمه، ثمّ رجع القول من الله فی الناس فقال: ﴿فإن ءامنوا﴾ یعنی الناس ﴿بمثل ما ءامنتم به﴾ یعنی علیاً وفاطمه والحسن والحسین والأئمه(علیهم السلام) ﴿فقد اهتدوا وإن تولّوا فإنّما هم فی شقاق) ۳ یعنی الناس» ۴
اشاره: چون ایمان به خداوند و به آنچه از ناحیه او فرستاده و نازل شده یا
^ ۱ – ـ سورهٴ شوریٰ، آیهٴ ۱۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۹۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۷٫
^ ۴ – ـ الکافی،٭ ج ۱، ص ۴۱۵ ـ ۴۱۶؛ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۲، با اندکی تفاوت. این روایت، نظر به ارتباط بخشی از آن با آیهٴ بعد، در بحث روایی آن آیه نیز خواهد آمد.
۲۳۲
به عنوان معجزه ایتا شده بر همگان واجب است و اختصاصی به امام یا امت ندارد، هرچه در این زمینه مشعر به اختصاص باشد، ناظر به کاملترین مصداق است؛ نه دلیل انحصار مصداق.
۲٫ اسباط
قال النبیص: «إن الأسباط کانوا من ولد یعقوب وکانوا اثنیعشر رجلاً» ۱
ـ قال ابو جعفر الباقر(علیه السلام): «… وکان بین هودٍ و إبراهیم من الأنبیاء عشره أنبیاء… فجری بین کلّ نبیٍّ ونبیٍّ عشره آباء وتسعه آباء وثمانیه آباء، کلّهم أنبیاء… حتی انتهی إلی یوسف بنیعقوب بن إسحاق بن إبراهیم ثمّ صارت بعد یوسف فی الأسباط إخوته [فی أسباط إخوته خل» ۲
ـ عن نشیط بن صالح البجلّی قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): أکان إخوه یوسف(علیه السلام) أنبیاء؟ قال: «لاولابررهً أتقیاء وکیف وهم یقولون لأبیهم یعقوب: ﴿تالله إنّک لفی ضَلَلِکَ القدیم) ۳
ـ عن سلیمان بن عبدالله الطلحی قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) ما حالُ بنی یعقوب هل خرجوا منالإیمان؟ فقال: «نعم». قلت له: فما تقول فی آدم؟ قال: «دع آدم» ۴
ـ قال أبو عبدالله(علیه السلام): ﴿إنّ بنی یعقوب بعد ما صنعوا بیوسف أذنبوا فکانوا
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۳۱۲٫
^ ۲ – ـ همان، ج ۱۱، ص ۴۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۹۵٫ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۹۴٫ این روایت در صفحهٴ ۱۹۵ همین تفسیر نیز با اندکی تفاوت در سند و الفاظ متن، نقل شده است.
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۹۴٫
۲۳۳
أنبیاء) ۱
ـ عن الحسن بن اسباط قال: سألت أباالحسن: فی کم دخل یعقوب من ولده علی یوسف؟ قال: «فی أحد عشر إبناً له». فقیل له: أسباط؟ قال: «نعم» ۲
ـ عن حنّان بن سدیر عن أبیه عن أبیجعفر(علیه السلام) قال: قلت له: کان ولد یعقوب أنبیاء؟ قال: «لاولکنّهم کانوا أسباط أولاد الأنبیاء و لم یکونوا یفارقوا الدنیا إلاّ سعداء، تابوا وتذکّروا ما صنعوا» ۳
ـ عن ابن عباس قال: الأسباط بنو یعقوب، کانوا اثنی عشر رجلاً کل واحد منهم ولد سبطا أمهٍ من الناس ۴٫
اشاره: بسیاری از مفسران، مانند طبری ۵ و ابن عربی ۶ و… بر این باورند که اسباط انبیا بودهاند. گروهی از مفسران، مانند طوسی و طبرسی و… بر این مطلب اصرار دارند که اسباط به معنای فرزندان یعقوب و برادران یوسف، پیامبر نبودند، زیرا اینان معصوم نبودهاند و پیامبر باید معصوم باشد، پس اینان پیامبر نبودهاند ۷٫
لازم است عنایت شود که هرچند از اسباط در آیه مورد بحث و نیز در آیه ۸۴ آل عمران و… در سیاق فضیلت مداران یاد شده لیکن هیچ آیهای از قرآن بر
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۹۴٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۱۹۷٫
^ ۳ – ـ همان، ج ۱، ص ۶۲٫
^ ۴ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۳۹٫
^ ۵ – ـ روح البیان، ج ۱، ص ۶۱۸٫
^ ۶ – ـ رحمه من الرحمان، ج ۱، هامش ص ۲۰۸٫
^ ۷ – ـ التبیان، ج ۱، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۱؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۰۵٫
۲۳۴
نبوت آنان دلالت نمیکند و صرف نزول به سوی آنها میتواند از قبیل نزول به سوی امّت باشد: ﴿أنزل إلینا﴾. روایات وارد در این زمینه صرفنظر از سند آنها متعارض است و باید بر قرآن کریم عرضه شود.
لزوم عصمت انبیا و نزاهت آنان از هر تباهی، اصلی است قرآنی که بعد از عرض احادیث بر آن، معلوم میشود که برادران یوسف فاقد صلاحیت برای سمت والای نبوت بودهاند. البته فرزندان، اسباط و احفاد حضرت ابراهیم(علیه السلام) دو گروهاند: صالح و طالح، محسن و ظالم…؛ آنکه محسن و صالح بوده یا باشد از فیض ویژه امامت الهی برخوردار بوده یا خواهد شد و آنکه طالح و ظالم بوده به آن مقام برین نمیرسد و چون روایت موافق قرآن مقدم بر مخالف آن است، حدیثی که نبوّت اسباط را نفی میکند رجحان دارد.
٭ ٭ ٭
۲۳۵
بازدیدها: 339