سیقول السفهاء من الناس ما ولّیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها قل لله المشرق والمغرب یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم (۱۴۲)
گزیده تفسیر
گزارش غیبی از اعتراض سفیهان مشرک، یهودی و منافق به تغییر قبله از قدس به کعبه، و ارائه پاسخ درخور آن اعتراض، که خودْ معجزه و نیز متضمن اعجاز اعلام قبلی تغییر قبله است، گذشته از زمینهسازی برای تغییر قبله، رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نیز برای تحمل آن آماده میکند.
توهم اِعراض مسلمانان از حق، به سبب روگرداندن از قبله پیشین، یعنی قدس، اساس اعتراض سفیهانه یهودیان بود که تنها قبله حق را بیت مقدس میپنداشتند. از این اعتراض چنین پاسخ داده شد که همه سَمْتها از آنِ خداست و مبدأ فاعلی برای قبله قرار دادن آنها نیز اوست. قبله بودنْ ذاتی هیچ سَمْتی نیست تا عدول از آن عقلاً محال و قبیح باشد، بر این اساس، تغییر قبله از بیت مقدس به کعبه، تحویل از حقی به حق و عدول از حقی مقطعی به حق در مقطع دیگر است، پس کسی که به این حکم اعتراض و از آن سرپیچی کند سفیه است.
۲۸۵
هدف تغییر قبله، هدایت الهی بوده است و همانگونه که با قراردادن بیت مقدس به عنوان قبله با تعصب جاهلی مشرکان مبارزه شد، با قبله قرار دادن کعبه نیز طعن و توهم تبعیت مسلمانان از یهودیان دفع شد.
صراط مستقیم امت اسلامی در مسئله قبله رو کردن به کعبه است که خداوند مسلمانان را به آن هدایت فرمود.
تفسیر
مفردات
السفهاء: سفاهت، وهن و سستی در مقابل صلابت و سختی را گویند، از اینرو به پارچهای که تاروپودش سست است «ثوبٌ سفیه» و به لجام مرکوبی که سست باشد «زمامٌ سفیه» و به انسان تهیمغزی که تاروپود فکری او ضعیف بوده و در اندیشه سست و در اراده لرزان است و نه در مسائل علمی توان جزم دارد و نه در مسائل عملی توان عزم، «سفیه» گفته میشود. همانگونه که پیش از این نیز بیان شد، «سفیه» در برابر رشید و عاقل و حلیم است.
ولّیهم: «ولی» و «تولیه» از باب تفعیل، در اصل به معنای واقع شدن چیزی در پی چیز دیگر با وجود ارتباط خوب یا بد میان آنهاست و مفهوم «قرب» و «محبّت»، «نصرت» و «متابعت» از آثار و لوازم معنای یاد شده است ۱٫
تولیه، اگر با حرف «إلی» به کار رود به معنای اقبال و روی آوردن است: ﴿فلمّا قُضی ولّوا إلی قومهم منذرین) ۲ و اگر با حرف «عن» به کار رود به معنای ادبار و رویگردانیدن است: ﴿ما ولّیهم عن قبلتهم﴾؛ مانند ریشه «عدل» و «انصرف» که با حرف «عن» به معنای اعراض و با حرف «إلی» به معنای اقبال
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۱۳، ص ۲۰۳، «و ل ی».
^ ۲ – ـ سورهٴ احقاف، آیهٴ ۲۹٫
۲۸۶
است و ریشه «انقطاع» که با حرف «عن» به معنای جدا شدن و با حرف «إلی» به معنای پیوستن است: «ربّ هب لی کمال الانقطاع إلیک» ۱
قبلتهم: «قِبْله» از ریشه «قُبول» و «اقبال» به معنای مواجهه و روبهرو شدن است و مانند «قِبَلّ» اسم برای سمت و جهت روبهروست: ﴿لیس البرّ أن تولّوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب) ۲ با توجه به هیئت و وزن «فِعْلَه» که برای بیان نوع خاص و مفید حالت خاص شخص است، معنای اصلی قبله بیانگر حال مستقبِل است و به تعبیر قطرب، مردم میگویند: فلانی قبله ندارد؛ یعنی جهتی که به آن مأوا گزیند ندارد ۳ ؛ لیکن در عرف اکنون کلمه قبله به علت کثرت استعمال و غلبه کاربرد آن در کعبه، برای سَمتی که مسلمانان اعمال عبادی خود را بدان سو انجام میدهند عَلَم شده است.
مراد از ﴿قبلتهم﴾ در آیه مورد بحث، بیت مقدس است که مسلمانان قبل از هجرت و نیز چند ماه پس از آن بدان سمت نماز میگزاردند.
یهدی: «هدایت» در برابر «ضلالت» به معنای ارائه راه رشد و نشان دادن راه دستیابی به آن است ۴٫
تناسب آیات
آیه مورد بحث، طبق نظر برخی مفسران، با آیات قبل پیوند لفظی ندارد و
^ ۱ – ـ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۶٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۳٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج ۱۱، ص ۲۴۷، «هـ د ی».
۲۸۷
استیناف محض است ۱٫ البته در عین مستأنفه بودن، به سبب پرداختن به باورها، مواضع و اقدامات یهود و همراهان آنان درباره تغییر قبله، به گونهای است که بر استمرار گمراهی و سفاهت یهود دلالت میکند ۲ و به لحاظی دیگر ادامه احتجاج با اهلکتاب است ۳٫ آلوسی، که مناسبت این آیه با آیات پیش را این دانسته که آیات قبل به مناقشه یهود درباره اصول و عقاید ناظر است و آیه مورد بحث اشکال و خدشه آنان به یکی از فروع و احکام عملی را بازگو میکند، راز عطفنشدن این دو بر یکدیگر را تنبیه و اشاره به این میداند که هریک از این دو مناقشه مستقلاً و به تنهایی زشت و شنیع است ۴٫
این آیه و ده آیه پس از آن یکی از فصول و بخشهای سوره «بقره» را تشکیل میداهد. مفسرانی که وجود پیوند مفهومی و محتوایی بین این بخش و آیات گذشته را پذیرفته و گاه تصریح کردهاند که بین آنها مناسبتی بدیع است ۵ در تحلیل و تبیین این پیوند بر یک نظر نیستند.
مهمترین وجوهی که درباره پیوند این فصل با دیگر فصول سوره بقره گفته شده بدین شرح است:
۱٫ بیان داستان بنیانگذاری و تطهیر کعبه به دست حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) در آیات قبل، زمینهسازی برای حادثه بزرگ تغییر قبله و بیان این حکم مهم است. خدای سبحان پس از آن زمینهسازیها، در آیه مورد بحث از
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۷٫
^ ۲ – ـ اعراب القرآن، ج ۱، ص ۲۰۰؛ التفسیر المنیر، ج ۲، ص ۷؛ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۳٫
^ ۴ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۴٫
^ ۵ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۵٫
۲۸۸
اعتراضات آینده یهود و مشرکان حجاز در اینباره خبر داده، جواب اعتراضهای آنان را به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میآموزد ۱٫ بقاعی بر آن است که در پنج مورد از آیات گذشته برای این اِخبار زمینهسازی شده که پنجمین آنها در اشاره به بنیانگذاری کعبه و فرمان بزرگداشت و نمازخانه قراردادن آن است ۲٫
۲٫ در آیات قبل به طور مکرر از حضرت ابراهیم(علیه السلام) و آیین او، همچنین از کعبه به بزرگی یاد شد و اعراض از ملت آن حضرت نشان سفاهت دانسته شد. در این حال ممکن بود مشرکان بگویند چرا حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و پیروان او از کعبه رو برگرداندند با اینکه خود را بر ملت ابراهیم میدانند. از طرف دیگر او از پیروی یهود و نصارا ابادارد، پس چگونه قبله آنان را میپذیرد و به قدس رو میکند. خدای سبحان که میدانست مشرکان چنین اعتراضی خواهند کرد، رسول خود را از گفتار آینده آنان خبر داد و آیه مورد بحث را در این موقعیت عجیب نازل کرد؛ یعنی پس از آیاتی که چنان اعتراضی را برمیانگیخت و پیش از آیاتی که بیانگر نسخ و تغییر قبله است تا اینکه امر به استقبال کعبه بعد از طعن مشرکان نازل نشده و آنان نتوانند با غرور و تبختر بگویند حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر اثر اعتراض ما قبله خویش را تغییر داد. براساس این تحلیل، مراد از سفیهان، مشرکان یا منافقاناند ۳٫
در نقد این وجه باید توجه داشت که اولاً چون ظاهر ﴿سیقول﴾ استقبال است و تا دلیل معتبر بر خلاف ظاهر اقامه نشود باید طبق ظاهر عمل کرد و برابر تاریخِ مقبولْ حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مؤمنان به آن حضرت مدت سیزده سال
^ ۱ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۱٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۶۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۵ ـ ۷٫
۲۸۹
در مکه و یکسال و اندی در مدینه به طرف قدس نماز میگزاردند و در اینمدت مشرکان و منافقان طعنی نداشتند معلوم میشود مقصود از سفها خصوص مشرکان نیست و منظور از تولّی از قبله، تولّی و اعراض از کعبه است که مورد احترام دینی پیامبران پیشین بود. ثانیاً اعتراض و طعن یاد شده همزمان با تغییر قبله از مخالفان اسلام شروع شد، هرکس به بهانهای، که عصاره آن در بخش تفسیر روشن میشود.
۳٫ سوره بقره شش بخش دارد. محور چهارمین بخش، یعنی آیات ۱۲۴ ـ ۱۵۲، شخصیت حضرت ابراهیم(علیه السلام) است ۱٫ در آیاتی از این بخش، سخن از کعبه به میان میآید و کعبه ارتباطی ویژه با حضرت ابراهیم(علیه السلام) دارد؛ نیز موضوع قبله مطرح میشود که همگونی آن با کعبه به خوبی روشن است ۲٫
۴٫ موضوع محوری مقاطع مختلف سوره مبارکه بقره «راه رسیدن به تقوا» است و تنها راه نیل به تقوا بندگی خداست. این مطلب در آیات مربوط به حضرت ابراهیم(علیه السلام) با ذکر برخی عبادتها، مانند طواف، اعتکاف، رکوع و سجود، تعمیق شده است و چون رکوع و سجود نیازمند قبله است و این مقدمات اشاره دارد که کعبه ابراهیم(علیه السلام) شایسته است که قبله مسلمانان نمازگزار باشد، قلب مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواهان و منتظر آن بود و از همینرو مقطع آینده، یعنی آیات ۱۴۲ تا ۱۵۲ درباره قبله است. مقطع کنونی با هر یک از مقاطع گذشته ارتباطی خاص دارد و آمدن آن پس از همه آن مقدمات لازم، بر اهمیت مسئله قبله دلالت دارد ۳٫
^ ۱ – ـ تفسیر بنائی، ج ۱، ص ۲۱ ـ ۲۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحیریر و التنویر، ج ۲، ص ۸۳ ـ ۸۴٫
^ ۳ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۲۹۵ ـ ۲۹۸٫
۲۹۰
۵٫ مطابق آیات ۱۲۷ تا ۱۲۹، از دعاهای حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) هنگام بالا بردن دیوارهای کعبه این بود که پروردگارا این کار را از ما بپذیر و از دودمان ما امتی مسلمان و فرمانبردار خویش قرار ده. طبق آیه مورد بحث و آیات پس از آن خداوند بنای کعبه را از آنان پذیرفت و آن را قبله مسلمانان قرار داد و از دودمان آنها امتی مسلمان پدید آورد که در مسئله قبله و مانند آن تسلیم فرمان اویند ۱٫
۶٫ مقایسه بنیاسرائیل با خاندان ابراهیم(علیه السلام) که داستان آنها در آیات قبل گذشت چنین مینماید که بنیاسرائیل با آن همه آلودگیها به کفر و ظلم و بیتقوایی شایسته خلافت و امامت زمین نیستند. شایسته این خلافت، مسلمانان هستند که پیرو آیین حنیف حضرت ابراهیماند و پیامبر آنان نتیجه دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام) است، ازاینرو خداوند سبحان با تغییر قبله،استقلال مسلمانان را از یهود اعلام میکند ۲٫
نتیجه آنچه درباره پیوند آیه مورد بحث با آیات قبل به آن اشارت رفت اینکه: ۱٫ اصل تناسب آیات محفوظ و محرز است، زیرا آیه مورد بحث و آنچه در پی خواهد آمد نه به عنوان جمله معترض است؛ نه استیناف صرف.
اشاره به چگونگی بنای کعبه، ذکر بنیانگذاران کعبه و بیان برخی اوصاف آنان، امر به آن پیامبران بزرگ الهی برای تطهیر کعبه و ذکر برخی اهداف و ویژگیهای کعبه در آیات گذشته، مقدمه و زمینهای بود برای معرفی کعبه به عنوان قبله و مطاف مسلمانان.
۲٫ وجوه یاد شده یکسان نیست؛ برخی هماهنگ با سباق آیه یا سیاق آیات
^ ۱ – ـ التفسیر الکاشف، ج ۱، ص ۱۶۱٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۱۴۰٫
۲۹۱
نیست و بعضی از آنها هماهنگ یا میتواند با آنها همآوا باشد.
۳٫ آنچه گرفتار ضعف درونی یا مانع بیرونی است از حریم تناسب آیات خارج است و آنچه از ضعف درونی یا منع بیرونی مصون است میتواند به عنوان تناسب آیات مطرح شود.
۴٫ همانطور که در استظهار مطلبِ تفسیری در آیه، آرای گونهگونی ارائه میشود، در تناسب آیات نیز چنین است، بلکه میتوان تأثیر و تأثر متقابل این دو بحث را در یکدیگر کاملاً پذیرفت.
٭ ٭ ٭
گزارش غیبی و اعلام قبلی تغییر قبله
اعلام قبلی تغییر قبله، گزارش غیبی از اعتراض سفیهان و چگونگی پاسخ به این اعتراض، هر یک یا مجموع آن میتواند به عنوان معجزهای مطرح شود که خدای سبحان با بیان آنها در این آیه شریفه، افزون بر زمینهسازی برای تغییر قبله، رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را برای تحمل پیامدهای آن آماده میکند، زیرا خدای سبحان تحویل قبله را آزمایشی بزرگ میداند: ﴿… وإن کانت لکبیره) ۱
حادثه بعد از وقوع، آثار طبیعی خود را دارد؛ ولی قبل از وقوعْ آگاهی از آن به علم غیب بازمیگردد؛ اینکه چه گروهی نسبت به آن نقد دارند و اعتراض آنها چیست و به چه زبان اظهار میکنند و پاسخ دقیق آن چه خواهد بود هرگز امر عادی نیست، بلکه خرق عادت است که میتوان از آن مجموع به عنوان پدیدهای اعجازی یاد کرد.
آگاهی قبلی از وقوع حادثه و دانستن راه چاره آن، تحمل حادثه را آسان
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
۲۹۲
خواهد کرد. برخلاف آن که قبله به طور ناگهانی تغییر کند و پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در برابر اعتراضات پیشبینینشدهای قرار گیرد، که در اینصورت تحمل آن همچون وقوع ناگهانی دیگر حوادث سنگین، حدّاقل برای امت اسلامی دشوار خواهد بود.
نمونههای دیگری نیز از گزارش غیبی و اعلام قبلی حوادث مهم، در قرآن کریم بازگو شده است. اینگونه گزارشها برای رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) راهگشا بود و امکان موضعگیری مناسب در برابر آن امور را فراهم میساخت؛ مانند اینکه خدای سبحان از توطئه و دسیسه منافقان یا افراد سستیمان نسبت به عدم حضور در جبهه اینگونه خبر داد: ﴿سیقول لک المخلّفون من الأعراب شغلتنا أمولنا وأهلونا فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیئاً إن أراد بکم ضَرّاً أو أراد بکم نفعاً بل کان الله بما تعملون خبیراً) ۱ ﴿یعتذرون إلیکم إذا رجعتم إلیهم قل لاتعتذروا لن نُؤمن لکم قد نبّأنا الله من أخبارکم و سیری الله عملکم و رسوله) ۲
برخی پنداشتهاند در این آیات، تقدیم و تأخیر وجود دارد؛ یعنی برخلاف ترتیب کنونی آیات، آیه مورد بحث بعد از آیه شریفه ﴿قد نری تقلّب وجهِک فیالسماء فلنولّینَّک قِبلهً ترضها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام) ۳ نازل شده است ۴ ؛ لیکن همانگونه که گذشت، این آیه مشتمل بر اعلام قبلی تغییر قبله و گزارش غیبی از اعتراض سفیهان است و تقدیم و تأخیری در آن نیست.
^ ۱ – ـ سورهٴ فتح، آیهٴ ۱۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۹۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۴ – ـ تفسیر القمی، ج ۱، ص ۶۳٫
۲۹۳
راز سفاهت معترضان به تغییر قبله
حضرت ابراهیم(علیه السلام) مظهر رشد و سیره او معیار عقل و خرد بوده است: ﴿ولقد ءَاتینا إبْرهیم رشده منقبل) ۱ از اینرو اِعراض از آیین آن حضرت و اعتراض به حکمِ تحویل قبله از قدس به کعبهای که وی بنیان نهاد نشان سفاهت، و اِعراضکننده از آن آیین و معترض به این قبله، سفیه است: ﴿ومن یرغب عنمله إبرهِیم إلاّ من سفِه نفسه) ۲
راز دیگر سفاهت معترضان به تغییر قبله، همانگونه که توضیح داده خواهد شد، این است که نمیدانند قبلهبودن، ذاتی جهتی خاص نیست تا عدول از آن عقلاً محال باشد. خداوند سبحان براساس مصلحت، چگونگی عبادت و سَمت و سوی آن را معین میکند و به آن دستور میدهد و کسی که در برابر دستور او اعتراض و از آن سرپیچی کند سفیه است.
معیار کلی رشد، که حضرت ابراهیم(علیه السلام) نمونه کامل و مصداق بارز آن معرفی شد، ایماندوستی و دلبستگی به ایمان به خدا و انزجار از کفر و فسق و معصیت است: ﴿… و لکن اللهَ حبّب إلیکم الإیمن وزیّنه فیقلوبکم وکرّه إلیکم الکفر والفسوق والعصیان أُولئِک هم الرشدون) ۳
تذکّر: سفاهت، صفت بدن نیست، زیرا روح و نفس، سفیه است؛ نه بدن، اگرچه ممکن است نشانههایی از آن بر بدن ظاهر شود. خدای سبحان درباره منافقان فرمود: آنان از نظر روحی سفیه هستند: ﴿ألا إنّهم هم
^ ۱ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۵۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حجرات، آیهٴ ۷٫
۲۹۴
السفهاء) ۱ اگرچه هیکل ظاهری آنان چشمگیر بوده است: ﴿وإذا رأیتهم تعجبک أجسامُهم) ۲
سخن سفیهانه کافران و مشرکان درباره تغییر قبله
معترضان به تغییر قبله از هیچ صنفی از صنوف ارجمند مردمی، مانند حکیمان، فقیهان، طبیبان، منجمان و… نیستند، بلکه از اصناف فرومایه و سِفله، یعنی صفّ النعال صفوف صنوفاند. مقصود از سفیهان اعم از مشرکان، یهودیان و منافقان است. اگر تعبیر قرآنی چنین بود: «ما ولاّهم عن قبلتنا» گذشته از آنکه پاسخ آن اعتراض و نقد، نقد و آماده بود شامل سفیهان مشرک و منافقانِ داخلی نمیشد. البته شمول سفیهان نسبت به یهود ظهور بیشتری دارد، زیرا آنان هم از قبله بودن قدس حمایت میکردند و هم از نسخ منع میکردند، از اینرو به هیچ وجه رویکرد به کعبه را روا نمیدانستند.
به هر تقدیر، کلمه «سفهاء» در آیه شریفه مورد بحث، مشرکان و یهودیان و منافقان را دربر میگیرد، اگرچه انگیزه آنها از اعتراض، یکسان نیست. سخن سفیهانه مشرکان و منافقان این است که قبله کنونی مسلمانان مانند قبله پیشین آنان بر اساس منطق و عقل نیست و از اینرو ثباتی ندارد. اعتراض سفیهانه یهودیان این است که چرا مسلمانان از قبله پیشین، یعنی بیت مقدس، که مورد عنایت انبیای پیشین بوده و قداستی ویژه دارد، برگشته، روبه سویی دیگر میکنند؟: ﴿سیقول السفهاء من الناس ما ولّهم عن قبلتهم التی کانوا علیها﴾.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ منافقون، آیهٴ ۴٫
۲۹۵
راز اینکه در سخن سفیهان، از پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مسلمانان با عناوین نبوت و اسلام یاد نشده، بلکه تعبیر از آنان به ضمیر جمعغایب است: ﴿ماولّیهم﴾، این است که آنها به نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) معتقد نبودند. آنان اگر میپذیرفتند که آن حضرت پیامبر خداست، به او اعتراض نمیکردند، زیرا میدانستند که نبی، تابع وحی خداست و اگر وحی بر تحویل قبله از قدس به کعبه نازل شد باید اطاعت کنند. آنان حتّی کلمه ﴿مَنْ﴾ و مانند آن را در این مورد به کار نبردند تا چنین وانمود کنند که عامل تغییر قبله، خدا نیست، بلکه عامل ناشناس یا منشأ آن هوس و مانند آن است.
نکته: اینکه قبله اول با چه عاملی تعیین شد مورد تضارب آراء است. ابوحیان اندلسی به چهار وجه آن اشاره کرده است: اول: طبق وحی متلوّ. دوم: امر غیرمتلوّ. سوم: تخییر آن حضرت نسبت به نواحی و انتخاب آن حضرت خصوص قدس را. چهارم: اجتهاد خود رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بدون هیچگونه وحی و دستور الهی ۱٫
لازم است عنایت شود که اجتهاد مصطلح در حریم نبوی و ولوی نقص است، زیرا این ذوات قدسی(علیهم السلام) با وحی و الهام شهودی به احکام الهی عالم میشوند و به آن عمل میکنند. احتمالهای سهگانه دیگر محذور عقلی ندارد؛ لیکن مستفاد از ظاهرِ ﴿… و ما جعلنا القبله الّتی کنتَ علیها) ۲ اصل وحیانی بودن دستور است، هرچند به صورت آیهای که تلاوت بشود ظهور نکرده است.
^ ۱ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۵۹۴، با تلخیص؛ الجامع لأحکام القرآن، مج۱، ج ۲، ص ۱۴۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
۲۹۶
پاسخ خداوند به اعتراض سفیهان
خدای سبحان در پاسخ اعتراض یادشده فرمود: همه سَمْتها ازآنِ خداست: ﴿لله المشرق والمغرب﴾، زیرا اولاً بر اساس کرویّت زمین و حرکتوضعی آن، هر نقطهای از زمین مشرق و نقطه مقابل آن مغرب است، پس همه نقاط زمین در روند حرکت وضعی زمین، مشرق و مغرب است، بنابراین مراد از مشرق و مغرب در این آیه شریفه جنس آن است؛ نه مشرق و مغربی خاص، از اینرو، در آیهای دیگر از این دو سَمْت به صورت جمع یاد شده است: ﴿فلاأُقسمبربّ المشرق والمغَرب إنّا لقَدرون) ۱ ثانیاً اگر مشرق و مغرب نباشد، شمال و جنوب هم نخواهد بود، پس همه جهات و سَمْتها ازآنِ خداست و مبدأ فاعلی برای قبله قرار دادن آنها نیز اوست. همه آنها به طور یکسان ملک خداست و هیچ یک بر دیگری مزیتی ندارد، ازاینرو، جهتی که قدس در آن واقع است از جهتی که کعبه در آن است برتر نیست، چنان که خود بیت مقدس برتر از کعبه نیست، تا عدول از آن عقلاً قبیح باشد. سفاهت معترضانِ به تغییر قبله نیز از اینروست که نمیدانند قبله بودن قدس، ذاتی آن نیست تا عدول از آن عقلاً محال باشد.
خدای سبحان حقیقت نامحدودی است که در همه جهات و سَمْتها حضور و به همه مکانها شهود دارد، پس در جهت و مکانی خاص نیست. همه جهات نزد خدای سبحان یکسان بوده و همه جا وجه اوست، از اینرو انسان به هر سو رو کند به خداوند رو کرده است: ﴿ولله المشرقُ والمغربُ فأینما
^ ۱ – ـ سورهٴ معارج، آیهٴ ۴۰٫
۲۹۷
تولّوا فثمّ وجهُ الله) ۱ اگر خدای سبحان در جهتی خاص باشد، از سَمْتهای دیگر غایب و آفل خواهد بود و آنچه آفل باشد خدا نیست.
همانگونه که توضیح داده شد، مراد از مشرق و مغرب در اینگونه آیات، همه جهات وسَمْتهاست، زیرا اگر مراد از آن، خصوص مشرق و مغرب در مقابل شمال و جنوب باشد، دلیل مذکور، اخصّ از مدّعا میشود. مدّعا آن است که انسان به هر سو رو کند رو به خداست: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجُه الله﴾ و دلیل این است که خصوص مشرق و مغرب ازآنِ خداست: ﴿لله المشرقُ والمغربُ﴾.
وجه سازگاری این دلیل با مدعای یادشده همان است که بیان شد، و آن اینکه اولاً همه نقاط زمین با توجه به حرکت وضعی زمین، مشرق و مغرب است، زیرا مشرق و مغرب را طلوع و غروب آفتاب میسازد و بر اثر کروی بودن زمین و حرکت وضعی آن، در هر لحظه خورشید در نقطهای از زمین طلوع و در نقطه مقابل آن غروب میکند. ثانیاً جهات دیگر، یعنی شمال و جنوب و… به ایندو بازمیگردد، بنابراین، مشرق و مغربی که در آیه شریفه ﴿و لله المشرق و المغرب﴾ آمده، در برابر شمال و جنوب، یا بالا و پایین نیست، بلکه همه جهات و سَمْتها را دربرمیگیرد و آن جمله بدین معناست که همه جهات ازآنِ خداست، پس انسان به هر سو رو کند به وجه و فیض و آیات الهی رو کرده است، از اینرو اگر جهتی خاص برای عبادت معین نشود میتوان به هر سمتی رو کرد، بنابراین، در غیر اعمال و عباداتی که توجه به سمتی خاص، مانند قبله، در آن معتبر و بدان فرمان داده شده، اگرچه ممکن است رو کردن به کعبه
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۵٫
۲۹۸
بهتر باشد، لیکن تعیّن ندارد و شرط نیست. البته در برخی حالات از عباداتِ مشروط به استقبال به قبله، مانند خواندن نماز مستحبی در حال حرکت، نیز از باب توسعه در قبله، و نه عدممشروطیت عبادت مزبور به رو کردن به قبله، روکردن به کعبه تعیّن ندارد.
حاصل اینکه نمازگزاردنِ پیشین مسلمانان به سوی قدس و روکردن کنونی آنان به سوی کعبه، هر دو حق است، زیرا تغییر قبله از بیتمقدس به کعبه، تحویل از حقّی مقطعی به حق در مقطع دیگر است؛ نه از باطل به باطل، یا از حق به باطل، یا از باطل به حق. هیچ یک از آن دو جهت، رجحان ذاتی ندارد تا عدول از آن ممکن نباشد.
خدای سبحان بر اساس مصلحت، در مقطعی از زمانْ قدس و در مقطعی دیگر کعبه را قبله قرار داده، چگونگی عبادت خود و سمت و سوی آن را معیّن میکند و به آن دستور میدهد و کسی که در برابر دستور خدای سبحان اعتراض و از آن سرپیچی کند سفیه است.
نکته: ۱٫ گرچه ممکن است مکانهایی همچون بیتمقدس و کعبه بر اثر اینکه مدفن بسیاری از انبیای پیشین است یا بنیانگذاران آن پیامبران بزرگ الهی بودهاند، از قداست خاصّی برخوردار باشد؛ لیکن در قبله، جهت البته جهت ویژه مطرح است؛ نه بنای معین، برخلاف طواف و نماز طواف که در آن طبق برخی از عناوین، سخن از مکان است.
۲٫ مرگ و زندگی مسلمانان به کعبه، به عنوان قبله رسمی و عمومی، وابسته است؛ از زندگی در نماز، طواف، ذبح و نحر، استقبال کعبه به عنوان فرض یا نفلْ معتبر است و در تخلیه استقبال و استدبار آن حرام است. در حال احتضار و مرگ و بعد از مرگ نیز حالتهای گوناگونی نسبت به کعبه باید
۲۹۹
ملحوظ شود، از اینرو شعار رسمی اسلام این است: «… والکعبه قبلتی» ۱ البته قبله آن بُعْد مخصوصی است که بنای کعبه در آن مستقر است، چون در طول تاریخ کعبه دستخوش حوادث طبیعی، مانند سیل، و رخدادهای سیاسی و اجتماعی، مانند تخریب با منجنیق یا بازسازیهای ضروری، شده و میشود. اگر خصوص بنای کعبه قبله و مطاف باشد لازم میآید در حال ویران شدن آن بنا، مسلمانان بدون قبله باشند، از اینرو میتوان گفت که قبله حقیقی خصوص آن بُعْد معیّن است که این بنا در آن واقع است.
۳٫ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پیش از هجرت از مکه، که قبله رسمی مسلمانان بیتمقدس بود، تا مقدور بود به گونهای نماز میگزاردند که در آنِواحد، هم روبه کعبه باشند و هم روبه بیتمقدس ۲٫ با عنایت به اینکه میتوان به هر طرف از کعبه نماز خواند، آن حضرت در جنوب کعبه به گونهای به نماز میایستادند که کعبه بین او و بیت مقدس واقع شود؛ اما در مدینه و نیز در جانب شرق و غرب و شمال کعبه این کار ممکن نبود، از اینرو در مدینه تا پیش از تغییر قبله، تنها به سوی بیتمقدس نماز میگزاردند.
تفاوت خطوط جزئی دین در شرایع گوناگون
سفیهان، از عامل تغییر قبله با کلمه «ما» که افاده ابهام میکند پرسیدند: ﴿ماولّهم عن قبلتهم التی کانوا علیها﴾. خدای سبحان به آنها پاسخ میدهد: هدایت الهی عامل تغییر قبله بوده: ﴿یهدی من یشاء إلی صرط مستقیم﴾،
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۷۵، ۲۲۸ ـ ۲۲۹ و ۲۳۷ ـ ۲۳۸٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۸۶؛ بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۵۹ و ج ۹۲، ص ۲۱۸٫ این احادیث در بحث روایی خواهد آمد.
۳۰۰
سمت و سوی نمازگزاردن نیز همچون اصل نماز و چگونگی گزاردن آن مطابق فرمان خداست.
برطبق تشریع الهی، هیئتها، رکعات، اذکار نماز و جهت نمازگزاردن در امتها و شریعتهای گوناگون، متفاوت است؛ خداوند هر امتی را به هر سو که مصلحت بداند هدایت میکند و صراط مستقیم آن امت در این مورد همان خواهد بود؛ یعنی رعایت اینگونه خصوصیات جزئی، آنان را به آن بزرگراه میرساند.
توضیح اینکه خطوط کلی دین درباره مبدأ و معاد و نبوت در همه شرایع یکسان و تغییرناپذیر است: ﴿إنّ الدین عند الله الإسلم) ۱ ازاینرو هر پیامبری سخن پیامبر پیشین را در این خطوط کلی و مشترک تصدیق کرده است: ﴿مصدقاً لّما بین یدیه) ۲ اما فروعات و خطوط جزئی دین که از آن به «شریعت» و «منهاج» یاد میشود، تغییرپذیر و در هر امتی متفاوت از امتهای دیگر است: ﴿لکلٍّ جعلنا منکم شرعهً و منهاجاً) ۳ در اینجا، یعنی در فروع، سخن از نسخ منهاج و شریعت است؛ نه تصدیق؛ یعنی هیچ پیامبرِ صاحبکتابی نیامده که همه خصوصیات شریعت پیامبر پیش از خود را حفظ کرده باشد. پیامبر دارای کتاب اگرچه اصول کلی کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق میکند؛ لیکن خودْ شریعت و دستورهای جزئی جداگانهای دارد.
نماز، روزه، استقبال به سَمْت خاص و مانند آن جزو فروع و منهاج و شریعت است؛ نه جزو اصول دین، از اینرو قابل نسخ و تغییر و تبدیل بوده،
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۴۸٫
۳۰۱
بر اساس مصلحت الهی و هدایت او ویژگیها و چگونگی انجام آن در امتها و شریعتهای گوناگون، متفاوت است. البته نسخ از منظر علم نامحدود الهی به تخصیص زمانی بازمیگردد؛ یعنی زمان حکم قبلی منقضی شده و زمان حکم بعدی فرا رسیده است. برخی مفسران به این نکته عنایت خاص کرده که اولاً رخداد تغییر قبله از سنخ تخصیص است؛ نه از صنف نسخ و ثانیاً معیارْ علم حاکم (خدا) است؛ نه محکومعلیه (مردم ) ۱٫
راز نکره آمدن صراط مستقیم
همانگونه که هجرت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از مکّه به مدینه و تشکیل حکومت مستقل اسلامی ضربه هولناکی بر مشرکان بود، تغییر قبله از قدس به کعبه نیز مهمترین رخدادی بود که در پایهریزی نظام دینی مستقل در آن زمان به ضرر یهود و به سود مسلمانان اتفاق افتاد، بدین جهت قرآن کریم این تحوّل و تغییر را از جانب خدای سبحان و به عنوان هدایت به صراط مستقیم میداند که تنها نصیب کسانی میشود که مشیت حکیمانه او بر هدایت آنان به راه راست تعلق گرفته باشد.
آمدن تعبیر ﴿صرط مستقیم﴾ به صورت نکره در این آیه نشان ابهام و عدم تعیّن واقعی آن نیست تا با تعدّد همراه باشد و پلورالیزم اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی را تأیید کند، بلکه ناظر به عصرهای متعدّد است که هر یک صراط مستقیم خاص خود را میطلبد.
توضیح اینکه صراط مستقیم در قرآن حکیم به چند قسم بیان شده است،
^ ۱ – ـ رحمه من الرحمان، ج ۱، هامش ص ۲۱۲٫
۳۰۲
به شرح زیر:
۱٫ در نظام تکوین، هر موجود عینی راه و رسم تکاملی ویژهای دارد که همان راه معیّن، صراط مستقیم خاص اوست و دیگری اگر بخواهد در آن طریق گام بردارد ناکام میشود؛ مثلاً راه دریایی برای ماهیان شناور صراط مستقیم است، لیکن برای مرغان هوایی راه هلاکت است، چنان که طریق فضایی برای کبکان و کبوتران پروازی صراط مستقیم است، ولی برای مرغان آبی طریق مرگ؛ این چنین است مواد غذایی و دهها لوازم حیاتی دیگر. از این منظر قرآن کریم تعبیر «صراط مستقیم» را به صورت نکره دارد و میفرماید: ﴿مامن دابّهٍ إلاّ هو ءَاخذٌ بناصیتها إنّ ربّی علی صِرطٍ مستقیم) ۱
۲٫ در نظام تشریع، هر پیامبری در عصر ویژه خود منهاج و شریعتی میآورد که صراط مستقیم مردم آن روزگارْ همان است. این مطلب در برخی احادیث، که در بحث روایی خواهد آمد، به فصول چهارگانه و شب و روز و مانند آن تنظیر شده که هر یک در مقطع خاص خویش حق است.
نه وحدت شرائع و مناهج حق است و نه کثرت آنها باطل. البته وحدت دین، یعنی اسلام به همان معنایی که قبلاً بازگو شد حق است و غیر آن هرچه باشد باطل است، از این جهت قرآن حکیم چنین تعبیری، با نکره یاد کردن صراط مستقیم، دارد: ﴿لله المشرق و المغرب یهدی من یشاء إلی صِرطٍ مستقیم﴾، ﴿… و الله یهدی من یشاء إلی صرطٍ مستقیم) ۲
۳٫ در نظام تشریع البته برای پیامبر خاص در عصر مخصوص و امت ویژه همانطور که دین، یعنی اسلام، و خطوط کلی اعتقاد، اخلاق، فقه
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۵۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۱۳٫
۳۰۳
وحقوق واحد است و کثرت پذیر نیست منهج و شریعت نیز واحد بوده و تعدّد پذیر نخواهد بود، از اینرو قرآن کریم در این باره به صورت معرفه، نه نکره، و با اشاره به واحد، نه تعدّد، و به صورت حصر، نه تخییر، به دین واحد و منهج فارد و شریعت یکتا و یگانه دعوت میکند و خارج از آن را ضلالت میداند: ﴿اهدنا الصرط المستقیم) ۱ ﴿و أَنّ هذا صرطِی مستقیماً فاتّبعوه و لاتتّبعوا السُبُل فتفرّق بکم عنسبیله) ۲ ﴿فإن ءَامنوا بمثل ما ءَامنتم به فقد اهتدوا وإن تولّوا فإنّما هم فیشقاقٍ) ۳
اشارات و لطایف
۱٫ نسخ قبله
برخی برآناند که قبله دوبار نسخ شد، زیرا فرض اول نماز به طرف کعبه بود و رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تا در مکه بود به سمت کعبه نماز میخواند، چنان که ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) به آن سَمت نماز میگزاردند و فرض ثانی در مدینه بود که نماز به طرف بیت مقدس خوانده میشد و فرض سوم بازگشت به همان فرض اول است که نماز به طرف کعبه باشد، بنابراین، خصیصه قبله یکی در این است که اولین نسخ در قرآن است و دیگری آنکه دوبار نسخ شد و سومی آنکه نسخ سنّت با قرآن جایز بلکه واقع شده است، زیرا قبله بودن بیت مقدس با سنّت ثابت شد، نه با قرآن، و معنای ﴿… ما جعلنا القبله الّتی کنت علیها) ۴ این
^ ۱ – ـ سورهٴ حمد، آیهٴ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۵۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
۳۰۴
است: ﴿… أنت علیها) ۱
اثبات مدعای مزبور دشوار است و رأی صائب همان است که بیان شد؛ یعنی اولاً نسخ به تخصیص بازمیگردد، و ثانیاً بیش از یک بار رخ نداد و ﴿…کنت علیها﴾ به وحی الهی اشعار دارد، هرچند قابل انطباق بر سنّت نیز خواهد بود.
۲٫ حقیقت نسخ
بحث نسخ گسترده است و پارهای از آن قبلاً در تفسیر آیه ۱۰۶ ارائه شد؛ لیکن برخی از مفسران در ذیل آیه مورد بحث دو مطلب را از منکران نسخ نقل کردهاند که نقد اجمالی آن دو شبهه لازم است و تقریر فنی آن چنین است:
الف. اگر حکمی نسخ شود لازم میآید که ناسخ جاهل یا فریبکار باشد و چون درباره خداوند که واجد همه اسمای حسنای کمال، جمال و جلال است، هم جهل محال است و هم تجهیل (دیگران را به جهل انداختن) از بطلان تالی بطلان مقدم لازم میآید، پس نسخ الهی محال است، هرچند اصل نسخ ممکن است.
در بطلان تالی قیاس استثنایی مزبور بحثی نیست. عمده اثبات تلازم بین مقدم و تالی است که با این بیان ثابت میشود: حکم مزبور یا مطلق و بدون قید است یا با قید. اگر مطلق باشد و هیچ قیدی آن را همراهی نکند امتثال آن یک بار کافی است و هر حکمی با امتثال ساقط میشود و نیازی به اسقاط ندارد تا با نسخ سقوط کند و اگر با قید بود آن قید یا دوام است یا عدم دوام. اگر آن قید عدم دوام بود همانند فرض اول با صِرف یک بار امتثال ساقط میشود و
^ ۱ – ـ الجامع لأحکام القرآن، مج ۱، ج ۲، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱٫
۳۰۵
نسخناپذیری آن مانند فرض سابق از باب سالبه به انتفاء موضوع است؛ یعنی حکمی نیست تا نسخ شود و اگر مقید به دوام بود، یا واقعاً آن حکم دائمی است، که نسخ آن ممکن نیست، یا واقعاً دوام نداشته؛ ولی با اینکه نسخ پذیر است در دستور صادر از حاکم به صورت دائم بیان شده است. در اینحال اگر حاکم نمیدانست که واقعاً دوام ندارد پس جاهل بود و اگر میدانست واقعاً دوام ندارد و با وصفِ علم، قانون را به صورت دوام تدوین و اعلام کرد در صدد فریب جامعه و تجهیل دیگران بوده است.
پس در هر نسخ حقیقی یا ناسخ جاهل است یا فریبکار و در طریق تجهیل جامعه، و چنین تالی نسبت به خدای سبحان محال است پس نسخ در حکم خداوند ممتنع است ۱٫
پاسخ این توهم طولانی این است که: یک. نسخ درباره حکم خداوند به تخصیص زمانی بازمیگردد. دو. مخصص گاهی لفظی است و زمانی لبّی. سه. مخصص لفظی یا لبّی گاهی متصل است و زمانی منفصل. چهار. گرچه تالی در قیاس استثنایی مزبور باطل است؛ ولی تلازم تالی و مقدم ممنوع است، زیرا گاهی مصلحت حتی به لحاظ جامعه اهل تکلیف، مقتضی عدم بیان مخصّص است، پس همانطور که حاکم جاهل نیست، فریبکار و در صدد تجهیل جمهور هم نبوده و نخواهد بود.
ب. توهّم دیگر منکران نسخ این است که بر فرض امکان نسخ، در صورتی واقع میشود که مصلحت متفاوت باشد و چون در جریان قبله هیچ تفاوتی بین جهات و سَمْتها نسبت به خداوند وجود ندارد: ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۲ پس
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۰ ـ ۹۱، با تحریر فنّی.
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۵٫
۳۰۶
نسخ عبث خواهد بود و عبث برای خداوند محال است ۱٫
پاسخ این تخیّل آفل این است که جهات نسبت به خداوند یکسان است؛ ولی توجّه عبادت کنندگانِ خدا نسبت به خود آنها (متوجهان) یکسان نیست، زیرا ممکن است مصلحت جامعهای در توجه به خداوند از جهت خاص باشد و مصلحت جامعه دیگر در توجه آنها به خداوند از سمت دیگر. خلط بین خالق و مخلوق از یک سو و بین جهت و توجّه از سوی دیگر زمینه این توهم دوم را فراهم آورده است.
بحث روایی
۱٫ راز تغییر قبله
قال أبو محمّد العسکری (علیه السلام): «لمّا کان رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بمکّه أمره الله تعالی أن یتوجّه نحو البیت المقدّس فی صلاته و یجعل الکعبه بینه و بینها إذا أمکن، و إذا لم یتمکّن استقبل البیت المقدّس کیف کان، و کان رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یفعل ذلک طول مقامه بها ثلاث عشره سنه فلمّا کان بالمدینه و کان متعبّداً باستقبال بیت المقدس استقبله و انحرف عن الکعبه سبعه عشر شهراً [أو ستّه عشر شهراً] و جعل قوم من مرده الیهود یقولون: والله ما دری محمّد کیف صلّی حتّی صار یتوجّه إلی قبلتنا و یأخذ فی صلاته بهدینا و نسکنا، فاشتدّ ذلک علیرسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لما اتصل به عنهم و کره قبلتهم و أحبّ الکعبه، فجاءه جبرئیل(علیه السلام)، فقال له رسولالله: یا جبرئیل! لوددت لو صرفنی الله عن بیت المقدس إلی الکعبه فقد تأذّیت بما یتّصل بی من قبل الیهود و منقبلتهم. فقال جبرئیل:
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۱٫ البته امام رازی در هر دو مورد در صدد نقل کلام منکران نسخ است؛ نه تصحیح آن.
۳۰۷
فاسئل ربّک أن یحوّلک إلیها فإنّه لایردّک عن طلبتک و لایخیّبک من بغیتک، فلمّا استتمَّ دعاءه صعد جبرئیل(علیه السلام) ثمّ عاد من ساعته فقال: اقرء یا محمّد: ﴿قد نری تقلُّب وجهِک فی السَّماء فلنولّینّک قبلهً ترضها فولِّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطرَهُ) ۱ الآیات. فقالت الیهود عند ذلک: ﴿ما ولّهم عن قبلتهم الّتی کانوا علیها﴾ فأجابهم الله بأحسن جواب فقال: ﴿قل لله المشرق و المغرب﴾ و هو یملکهما و تکلیفه التحوّل إلی جانب کتحویله إلیجانب آخر ﴿یهدی من یشاء إلی صرطٍ مستقیم﴾ و هو مصلحتهم و تؤدّیهم طاعتهم إلی جنّات النعیم».
قال أبو محمّد (علیه السلام): ﴿و جاء قوم من الیهود إلی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، فقالوا: یا محمّد! هذه القبله بیت المقدس قد صلّیت إلیها أربع عشر سنه ثمّ ترکتها الآن، أفحقّاً کان ما کنت علیه فقد ترکته إلی باطل، فإنّما یخالف الحقّ الباطل، أو باطلاً کان ذلک فقد کنت علیه طول هذه المدّه، فما یؤمننا أن تکون الآن علی باطل؟
فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): بل کان ذلک حقّاً و هذا حقّ؛ یقول الله: ﴿قل لله المشرق و المغرب یهدی من یشاء إلی صِرط مستقیم﴾ إذا عرف صلاحکم یا أیّها العباد فی استقبال المشرق أمرکم به و إذا عرف صلاحکم فی استقبال المغرب أمرکم به، و إن عرف صلاحکم فی غیرهما أمرکم به، فلاتنکروا تدبیر الله فی عباده و قصده إلیمصالحکم.
ثمّ قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): قد ترکتم العمل یوم السبت ثمّ عملتم بعده سائر الأیّام ثمّ ترکتموه فیالسبت ثمّ عملتم بعده، أفترکتم الحقّ إلی باطل أو الباطل
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۴٫
۳۰۸
إلی حقّ أو الباطل إلی باطل أو الحق إلی حقّ؟ قولوا کیف شئتم فهو قول محمّد و جوابه لکم. قالوا: بل ترک العمل فی السبت حق و العمل بعده حق. فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): فکذلک قبله بیت المقدس فی وقته حقّ ثمّ قبله الکعبه فی وقته حقّ.
فقالوا: یا محمّد! أفبدا لربّک فیما کان أمرک به بزعمک من الصلاه إلی بیتالمقدس حین نقلک إلی الکعبه؟ فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): ما بدا له عن ذلک فإنّه العالم بالعواقب و القادر علی المصالح، لایستدرک علینفسه غلطاً و لایستحدث رأیاً یخالف المتقدّم، جلّ عن ذلک، و لایقع أیضاً علیه مانع یمنع من مراده و لیس یبدو إلاّ لمن کان هذا وصفه، و هو عزّوجلّ متعال عن هذه الصفات علوّاً کبیراً.
ثمّ قال لهم رسول الله: أیّها الیهود! أخبرونی عن الله ألیس یمرض ثمّ یصحّ و یصحّ ثمّ یمرض، أبدا له فی ذلک؟ ألیس یحیی و یمیت؟ ألیس یأتی باللیل فیأثر النهار ثمّ بالنهار فی أثر اللیل؟ أبدا له فی کلّ واحده من ذلک؟ قالوا: لا. قال: فکذلک الله تعبّد نبیّه محمّداً بالصلاه إلی الکعبه بعد أن تعبّده بالصلاه إلیبیت المقدس و ما بدا له فی الأوّل.
ثمّ قال: ألیس الله یأتی بالشتاء فی أثر الصیف و الصیف فی أثر الشتاء أبدا له فی کلّ واحد من ذلک؟ قالوا: لا. قال فکذلک لم یبدله فی القبله».
قال: «ثمّ قال: ألیس قد ألزمکم فی الشتاء أن تحترزوا من البرد بالثیاب الغلیظه و ألزمکم فی الصیف أن تحترزوا منالحرّ أفبدا له فی الصیف حتّی أمرکم بخلاف ما کان أمرکم به فی الشتاء؟ قالوا: لا. قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): فکذلک الله تعبّدکم فی وقت لصلاح یعلمه بشیء ثمّ تعبدکم فی وقت آخر لصلاح آخر یعلمه بشیء آخر، فإذا أطعتم الله فی الحالین استحققتم ثوابه و أنزل
۳۰۹
الله: ﴿و لله المشرقُ و المغربُ فأینما تولّوا فثمَّ وجهُ الله) ۱ أی إذا توجّهتم بأمره فثمّ الوجه الّذی تقصدون منه الله و تأملون ثوابه.
ثمّ قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): یا عباد الله! أنتم کالمرضی والله ربّ العالمین کالطبیب فصلاح المرضی فیما یعلمه الطبیب یدبّره به لا فیما یشتهیه المریض و یقترحه، ألا فسلّموا لله أمره تکونوا من الفائزین».
فقیل له: یابن رسول الله! فلم أمر بالقبله الأولی؟ فقال: «لما قال الله عزّوجلّ: ﴿و ما جعلنا القبلهَ الّتی کنت علیها﴾ و هی بیت المقدس ﴿إلاّ لنعلم من یتّبع الرَّسول ممَّن ینقلب علی عقبیه) ۲ إلاّ لنعلم ذلک منه موجوداً بعد أن علمناه سیوجد و ذلک أنّ هوی أهل مکه کان فی الکعبه فأراد الله أن یبیّن متّبع محمّد من مخالفه باتباع القبله الّتی کرهها و محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یأمر بها و لما کان هوی أهل المدینه فی بیت المقدس أمرهم بمخالفتها و التوجّه إلیالکعبه لیبین من یوافق محمّداً فیما یکرهه، فهو مصدّقه و موافقه. ثمّ قال: ﴿وإن کانت لکبیرهً إلاّ علی الّذین هدی اللهُ) ۳ إنّما کان التوجه إلی بیتالمقدس فی ذلک الوقت کبیره إلاّ علیمن یهدی الله فعرف أنّ الله یتعبّد بخلاف ما یریده المرء لیبتلی طاعته فی مخالفه هواه» ۴
اشاره: الف. با اغماض از سند، تمثیل به فصول، حیات و ممات، صحت و مرض و… که هر کدام در مقطع خاص، حق و جزء نظام احسن
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۵۹ ـ ۶۱٫ از جمله رازهای تغییر قبله، سلب فرصت تکذیب رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از یهودیان ذکر شده است، زیرا در تورات، پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) «پیامبر دارای دو قبله» معرفی شده است (بحارالأنوار، ج ۱۹، ص ۱۹۳).
۳۱۰
هستی است تبیین لطیفی از حق بودن ناسخ و منسوخ است. گذشته از آنکه جدال احسن را هم به همراه دارد، زیرا برخی از مقاطع متفاوت در دین یهود مطرح شده است. مطلب مهمّی که باید به آن عنایت شود این است که آنچه از ظاهر آیه قبله و ظاهر آیه اِعطای در معاد ۱ برمیآید این است که خداوند به رضایت حضرت ختمی نبوت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نهایت اعتنا را داشت؛ لیکن چون آن حضرت در پرتو قرب فرایض و نوافل به مقام منیعی باریافت که جز رضای خدا رضایی نداشت، طلب رضای او به طلب رضای الهی بازمیگردد؛ یعنی در حقیقت خداوند طبق رضای خاص خویش جریان تغییر قبله و جریان عطای معاد را انجام داد و خواهد داد، بنابراین، طلب رضای رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با تحلیل یاد شده به تحصیل رضای خدا بازمیگردد، چنان که مقتضای توحید افعالی نیز همین است.
ب. بحث بداء از حوزه مطالب کنونی خارج است و تحلیل اجمالی آن چنین است: بداء به معنای ظهور پس از خفا نسبت به خدای سبحان که علم محض و نور صرف است فرض صحیح ندارد؛ ولی به معنای اظهار بعد از اخفا بر اثر مصالحی که موجب اخفای آن در مقطع خاص است، نسبت به خدای سبحان ممکن است. علم به بداء برای صادر یا ظاهر اول رواست و اگر برخی از احادیث علم آن را از انسانهای کامل معصوم منتفی میداند منظور آن است که آن ذوات قدسی آن را اظهار نمیکنند؛ نه اینکه ندانند، چنان که از برخی احادیث همان باب کاملاً استفاده میشود که آنان در عین اطلاع مأمور به اظهار نیستند. جمع دیگر بین روایات به ظاهر متعارض این است که آنها ذاتاً آن را نمیدانند و با تعلیم الهی عالم میشوند.
^ ۱ – ـ سورهٴ ضحیٰ، آیهٴ ۵٫
۳۱۱
۲٫ قبله انبیا و اُمم پیشین
قال أبوعبد الله (علیه السلام): «إنّ الله عزّ وجلّ لما أصاب آدم و زوجته الحنطه أخرجهما من الجنّه و أهبطهما إلیالأرض… و بعث إلیه جبرئیل(علیه السلام)… فانطلق به إلی مکان البیت…، فقال:… سیخرج لک بیتاً من مهاه یکون قبلتک و قبله عقبک من بعدک» ۱
ـ قال السیدِ: رأیت فی الأحادیث المأثوره: «أنّ الله تعالی أمر آدم أنیصلّی إلی المغرب و نوحاً أن یصلّی إلی المشرق و إبراهیم(علیه السلام) یجمعهما و هی الکعبه، فلمّا بعث موسی(علیه السلام) أمره أن یحیی دین آدم و لمّا بعث عیسی(علیه السلام) أمره أن یحیی دین نوح و لمّا بعث محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أمره أن یحیی دین إبراهیم» ۲
ـ قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): «إنّ رسول الله لمّا بعث کانت القبله إلی بیتالمقدس علی سنه بنیإسرائیل و ذلک أنّ الله تبارک و تعالی أخبرنا فی القرآن أنّه أمر موسی بن عمران(علیه السلام) أن یجعل بیته قبله فی قوله: ﴿و أوحینا إلیموسی و أخیه أن تبوّءا لقومکما بمصْرَ بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبله) ۳
اشاره: الف. از ظاهر آیه شریفه ﴿إنّ أوّل بیتٍ وضعَ للنّاس للّذی ببکّه مبارکاً و هدی للعالمین) ۴ به کمک احادیث مأثور استفاده میشود که کعبه مورد تکریم و احترام همه انبیا(علیهم السلام) بوده است وگرچه ظاهر آیه ناظر به خصوص
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۹۱٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۵۷ ـ ۵۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۸۷٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۷۱٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۹۶٫
۳۱۲
قبلهبودن کعبه نیست لیکن برفرض ظهور اطلاقی آن در انحصار قبله در کعبه، میتوان اطلاق مزبور را با دلیل معتبر دیگری، اگر وجود داشت، تقیید کرد.
ب. حرمت کعبه از دیرباز محرز بود، چنان که مطاف بودن آن نیز مستمر بود، امّا قبله بودن آن ممکن است در طی اعصار و قرون، احکام فقهی متفاوتی را پذیرفته باشد. چنان که در صدر اسلام نیز همین تنوع را شاهد بود تا اینکه سرانجام به حکم دائمی قبله بودن متصف شد.
چنانچه اوّلین قبله برای بندگان خدا کعبه بوده باشد قبلههای بعدی جزء منهاج و شریعت است که طبق دستورهای خاص قرار میگیرد.
ج. «بیت مقدس» که بانیان آن حضرت داود و سلیمان(علیهما السلام) بودهاند ۱ ، از آن زمان به بعد قبله بنیاسرائیل بوده، هماکنون نیز قبله یهودیان است. مسلمانان نیز پیش از تحویل قبله، به آنسو نماز میگزاردند. البته رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مکّه تا ممکن بود هنگام نماز کعبه را بین خود و بیت مقدس قرار میدادند تا در آنِ احد، هم به کعبه و هم به بیت مقدس روکرده باشند ۲٫
برخی مفسران بر آناند که بیت مقدس در زمان حضرت موسای کلیم(علیه السلام) نبود، بلکه بعد از آن حضرت به دست حضرت سلیمان(علیه السلام) بنا شد و به دستور آن حضرت که البته به استناد وحی و الهام الهی تحقّق یافت قبله شد. در اسفار پنجگانه تورات نیز نامی از آن نیست، تنها در سِفر ملوک اول جریان آن فیالجمله مطرح است ۳٫
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۴، ص ۷۷٫
^ ۲ – ـ همان، ج ۴، ص ۱۰۵ و ج ۸۱، ص ۵۹ و ج ۹۲، ص ۲۱۸٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۹٫
۳۱۳
بازدیدها: 252