وکذلک جعلناکم أُمّه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیداً و ما جعلنا القبله التی کنت علیها إلاّ لنعلم من یتّبع الرسول ممّن ینقلب علی عقبیه وإن کانت لکبیره إلاّ علی الذین هدی الله وما کان الله لیضیع إیمانکم إنّ الله بالناس لرءوف رحیم(۱۴۳)
گزیده تفسیر
برگزیدگانی از امت اسلام بر اثر ارتباط با پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تعالی یافته، واسطه بین آن حضرت و مردم قرار گرفته و فیض را از عالی دریافت کرده و به دانی میرسانند. مصداق کامل این گروه خاص، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند. اینان که خود در مشهد و محضر پیامبرند، بر عقاید و اعمال و اخلاق دیگران شاهد خواهند بود.
خداوند سبحان از نعمت وساطت با آوردن ﴿کذلک﴾ که برای اشاره به دور است با فخامت و جلالت یاد میکند. محور این وساطت، «شهادت» بوده و
۳۱۴
یکی از دو طرف آن پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و دیگری مردم عادی هستند، از اینرو مراد از «وسط» در این آیه بین افراط یهودیان و تفریط مسیحیان، و مراد از «امت وسط»، امت اسلامی نیست.
مراد از شهادت در این آیه شریفه، شهادت بر اعمال مردم است. شاهدان در دنیا از عقاید و اعمالِ مردم آگاهی یافته و در قیامت آن را بازگو میکنند. شهادت در مسائل اعتقادی و اخلاق و اعمال، بر اساس شهود عارفانه و ملکوتی، نه مُلکی، و به معنای بینش درونی است، ازاینرو شاهدان باید از درون افراد جامعه نیز آگاه باشند.
شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر اعمال مردم، به اندازه شعاع رسالت او، یعنی کلّی و دائمی است، ازاینرو آن حضرت، شهیدالشهداست.
راه نیل به مقام شهادت بر اعمالِ مردم و آگاهی از درون افراد، پیروی از دین حضرت ابراهیم(علیه السلام) و عمل به دستورهای دینی و پیوند با رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از راه تعلیم و تزکیه است.
تغییر قبله، برای مسلمانان که به نمازگزاردن به سوی بیتمقدس عادت کرده بودند آزمونی دشوار بود، چنانکه در گذشته برای اعراب جاهلی روکردن به بیتمقدس دشوار بود، زیرا کعبه مورد تکریم تعصبی آنان بود.
خدای سبحان در بیان راز تغییر قبله فرمود: این برای آن است که بدانیم چه کسی مترقّی، مطیع و تابع دین است و چه کسی مرتجع از آن. مراد از علم در اینگونه موارد، علم فعلی است؛ نه علم ذاتی. علم فعلی که عین فعل است، نه عین ذات، حادث است و از اینرو در مقام فعل با خدای سبحان متحد است؛ نه در مقام ذاتِ او. البته با توجه به علم شهودی و حضوری خداوند، چون خود فعل مشهود حق است و فعل تا پیش از وجود و حضور،
۳۱۵
معلوم فعلی نبوده و بعد از وجودْ معلوم خواهد شد، در حقیقتْ معلومْ حادث است؛ نه علم.
تابع پیامبر، در مسیر او گام برداشته، به سوی هدف وی در حرکت است؛ اما مرتجعی که بر اثر تعصب بر پاشنه پا برگشته است، به بیراهه میرود و هرچه حرکت کند به عقب بازگشته و از حق دور میشود.
تغییر قبله بر اثر ناسازگاری با تعصب متحجّران، امتحانی سخت و سنگین مینمود؛ لیکن همچون دیگر آزمونهای دشوار، برای کسانی که از هدایت و تأیید الهی برخوردارند سهل است.
تحویل قبله، از قبیل تغییر من الحق إلی الحق است، زیرا روح نسخ در تشریع الهی به تخصیص زمانی بازمیگردد؛ نه بطلان حکم پیشین، بنابراین، نمازهای گذشته که رو به بیتمقدس گزارده شده ضایع نشده است.
نماز، مهمترین نماد ایمان، ریشه همه فضایل و برطرفکننده بسیاری از رذایل اخلاقی است، از اینرو در این آیه، از نماز به ایمان تعبیر شده است.
تفسیر
مفردات
کذلک: این واژه که برای اشاره به دور است، ناظر به فخامت و جلال نعمتی است که در آیه مورد بحث مطرح شده است.
وَسَطاً: «وَسْط» و «سِطه» مانند «وَعْد» و «عِده» به معنای قرارگرفتن چیزی بین دو یا چند چیز است؛ خواه آن دو چیز مادی باشد یا معنوی؛ متصل باشد، مانند اجسام، یا منفصل، مانند اعداد. «وَسَط» و «واسِط» مانند «یَبَس» و «یابس» اسم فاعل از این ماده و همان چیزی است که در بین واقع میشود. «أوسط» و مؤنث آن «وُسطی» نیز به همین معناست. کلمه «وسط» برای مذکر
۳۱۶
و مؤنث هر دو به کار میرود.
وسط گاهی به معنای عدل، زمانی به معنای خیر، وقتی به معنای میانه مسافت و در بعضی موارد به معنای بین مقصّر و غالی و میان پیامبر و مردم و نیز واسطه القلاده به کار میرود؛ ولی جامع دارد. این واژه بیشتر در جایی به کار میرود که دو طرف آن مساوی است ۱ و بدین جهت از آن تعبیر به «معتدل»، «اعدل»، «افضل» و «خیر» میشود ۲٫ گاه مراد از وسط چیزی است که از هر طرف در احاطه و اکتناف چیز دیگری باشد ۳٫ عرب بهینه هر چیز را وسط خوانند و میان مرغزار که آب و گیاه بیشتر بود و نیکوتر، وسط گویند و مرد بهینه را وسیط و اوسط خوانند. قال الله: ﴿قال أوسطهم) ۴ أی خیرهم و أعدلهم ۵٫
لِـ : لام در ﴿لتکونوا﴾ به معنای «کَیْ» و لام در ﴿لکبیره﴾ برای تأکید و در ﴿لیضیع﴾ برای جحد و انکار است.
الرسول: ریشه «رسل» و «ارسال» به معنای فرستادن کسی یا چیزی است که یا فرستاده حامل پیام فرستنده برای دیگران، یا خود موظف به انجام کاری باشد.
ارسال که در مقابل امساک است: ﴿وما یمسک فلا مُرسِل له) ۶ ممکن است به فرستادن ملائکه و مبعوث کردن انبیا(علیهم السلام)، تسخیر حیوانات و پدیدههای
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۸۶۹، «و س ط».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۱۴٫
^ ۳ – ـ المصباح، ص ۶۵۹، «و س ط».
^ ۴ – ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۲۸٫
^ ۵ – ـ کشف الأسرار، ج ۱، ص ۳۹۰٫
^ ۶ – ـ سورهٴ فاطر، آیهٴ ۲٫
۳۱۷
طبیعی یا رها کردن شیاطین تحقق یابد، بنابراین رسول و مرسل، یا فرشته است: ﴿إنّا رسل ربّک) ۱ یا انسان و پیامبر: ﴿وما محمد إلاّ رسول) ۲ یا حیوان و پدیدههای طبیعی، مانند توفان و باران: ﴿فأرسلنا علیهم الطوفان والجراد والقمّل والضفادع) ۳ ﴿وأرسلنا السماء علیهم مدراراً) ۴ و ممکن است شیاطین انس و جنّ باشند: ﴿ألم تر أنّا أرسلنا الشیطین علی الکفرین) ۵ لفظ «رسول» برای هر یک از مذکر، مؤنث، مفرد، تثنیه و جمع به کار میرود: ﴿إنّا رسول رب العَلَمین) ۶ و ۷
مراد از «الرسول» در آیه مورد بحث به دلالت الف و لام عهد، شخص پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
ینقلب: برخی از اهل فن برای ماده «قلب» دو معنای مستقل ذکر کردهاند: یکی خالصترین بخش هر چیزی و شریفترین قسمت آن؛ مانند قلب انسان و سایر موجودات زنده که شریفترین عضو آنهاست. دیگری به معنای دگرگون کردن شیء از صورتی به صورت دیگر؛ مانند پشت و روکردن لباس: «قلبت الثوب قلباً» ۸ از حضرت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) نقل است که «لبس الإسلام لبس الفَرو مقلوباً» ۹ یعنی در زمان حکومت غاصبان، اسلام همانند
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۸۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۳۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۶٫
^ ۵ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۸۳٫
^ ۶ – ـ ر.ک: مفردات، ص ۳۵۳، « ر س ل».
^ ۷ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۱۶٫
^ ۸ – ـ معجم مقاییس اللغه،ج ۵، ص ۱۷، «ق ل ب».
^ ۹ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۰۸٫
۳۱۸
پوستین وارونه شده، پوشیده شد. به نظر برخی دیگر قلب به معنای تحوّل و دگرگونی مطلق است و عضو صنوبری شکل بدن نیز بدین جهت که همواره در تپش و قبض و بسط و دگرگونی است، قلب نامیده شده است ۱٫
مشتقات ریشه قلب، هم در دگرگونی مکانی به کار میرود، مانند: ﴿ونقلّبهم ذات الیمین وذاتالشمال) ۲ هم در تحوّل زمانی، مانند: ﴿یقلب الله الّیل والنهار) ۳ هم در دگرگونی فکری و روحی، مانند: ﴿ممّن ینقلب علی عقبیه﴾ و هم در زیر و رو شدن سیاسی و اجتماعی؛ مانند: ﴿و سیعلم الّذین ظلموا أی منقلبٍ ینقلبون) ۴
عَقِبَیْه: عَقِب صفت مشبهه و به معنای پاشنه پاست. ریشه «عقوب» به معنای «در پی چیزی به طور پیوسته آمدن» است. تفاوت «عَقِب» با «خَلْف» آن است که عقب برای متأخر پیوسته و خلف برای اعم از متأخر پیوسته و گسسته است.
معنای مزبور در هیئتهای گوناگون این ماده ملاحظه میشود؛ مانند «عاقبت» که به معنای پایان و سرانجام است: ﴿فانظر کیف کان عقبه المنذَرین) ۵ و در معنای نسل و فرزند که به نوعی تداومبخش وجود پدر و مادر است نیز به کار میرود. «لیس له عاقبه»، یعنی نسلی برای او نیست. «عقوبت» و «عِقاب» یعنی پاداش و پیامد گناه: ﴿وإن عاقبتم فعاقبوا بمثل
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۴، «ق ل ب».
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۱۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نور، آیهٴ ۲۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۵۰٫
^ ۵ – ـ سورهٴ صافّات، آیهٴ ۷۳٫
۳۱۹
ماعوقبتم به) ۱ «عُقبی» یعنی آخرت و دنباله دنیا: ﴿فنعم عقبی الدار) ۲ «عَقَبه» یعنی گردنه که در دنباله کوه واقع شده است: ﴿فلااقتحم العقبه) ۳ و ۴
﴿عَقِبَیْه﴾ در آیه شریفه مورد بحث تثنیه «عَقِب» است که به جهت اضافه، نون آن حذف شده است. جمع عَقِب اعقاب است: ﴿انقلبتم علی أعقبکم) ۵ و چون چرخش کامل انسان بر دو پاشنه پا انجام میگیرد، تعبیر ﴿ینقلب علی عقبیه﴾ در جایی به کار میرود که شخص به طور کامل از روش گذشته خود دست کشیده و دگرگون شده است و این معنای جامع شامل ارتداد حادث و ادامه کفر قبلی است، از اینرو در وصف کافر چنین آمده است: ﴿أدبر و استکبر) ۶
إنْ: «إنْ» مخفف «إنّ»، از ادات تأکید است که برای تخفیف، اسم آن حذف شده و بر فعل وارد شده است. لام تأکید که در چنین وضعیتی لزوماً بر سر خبر آن درمیآید نشان آن است که «إن» برای تأکید است؛ نه برای نفی. اصل جمله چنین بوده است «إنّها کانت لکبیره». ضمیر تأنیث در إنّها به قبله یا تحویله یا صلاه بازمیگردد. رجوع آن به نظر برخی به تحویله اولی است؛ ولی از آن نظر که اصل جریان قبله در آغاز و انجام، آزمون مهمی بود رجوع آن به قبله اولی است.
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۱۲۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۲۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بلد، آیهٴ ۱۱٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج ۸، ص ۱۸۵، «ع ق ب».
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۶ – ـ سورهٴ مدثّر، آیهٴ ۲۳٫
۳۲۰
لِیُضیعَ: ضیاع، به معنای محو شدن صورت و نظم شیء است، به گونهای که دیگر اثر مورد انتظار بر آن مترتب نشود و بدون استفاده بماند. «اضاعه» از همین ریشه بدین معناست که چیزی را با درهم ریختن نظم و انسجام آن از خاصیت و اثر بیندازند ۱٫
لَرَءُوف: «رأفت» به معنای رِقّت و رحمت، بلکه شدّت رحمت است ۲٫ برخی گفتهاند: رأفت شدیدترین مرتبه رحمت است ۳ ، بر این اساس «رأفت» به معنای رحمت شدید خالصی است که از هر نوع کراهت و ناگواری، هرچند به صلاح، دور باشد ۴٫
در فرق بین رأفت و رحمت که هر دو در اصل معنا مشترک است، گفته شده: «رأفت، مخصوص به اشخاص مبتلا و بیچاره است؛ ولی رحمت اعم است» ۵
«رئوف» از اسمای حسنای الهی است که همچون اسم شریف رحیم بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز اطلاق شده است: ﴿بالمؤمنین رءُوف رحیم) ۶ البته استعمال آن درباره غیر خداوند به معنای مصداق تبعی یا عرضی آن است.
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۷، ص ۵۳، «ض ی ع».
^ ۲ – ـ ر.ک: معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۴۷۱؛ الصحاح، ج ۳، ص ۱۳۶۲، «ر أ ف».
^ ۳ – ـ لسان العرب، ج ۹، ص ۱۱۲، «ر أ ف».
^ ۴ – ـ التحقیق، ج ۴، ص ۶، «ر أ ف».
^ ۵ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۲۵٫
^ ۶ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۲۸٫
۳۲۱
تناسب آیات
حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) هنگام ساختن کعبه از خدای سبحان خواستند از ذریه ایشان امتی مسلمان و فرمانبردار پدید آورد: ﴿ربّنا واجعلنا مسلمین لک ومن ذرّیّتنا أمّه مسلمه لک) ۱ خداوند سبحان آن دعا را مستجاب کرد و امت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را برگزیده، هدایت شده به صراط مستقیم و تسلیم اوامر خویش و واسطه بین پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مردم قرار داد تا شاهدان اعمال آنان باشند: ﴿وکذلک جعلنکم أمهً وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس﴾، بنابراین، صدر آیه مورد بحث با آیاتی که دعاهای حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) را بازگو میکند مرتبط است و شهادت مذکور در آن نیز از شئون امت اسلامی است ۲٫
عدهای از مفسران بر آناند که این بخش از آیات به صورت جمله معترضه مطرح است، بنابراین، جریان تناسب آنها با سابق و لاحق موردی ندارد؛ ولی به نظر دیگران جمله معترضه نیست. در اثنای بحث به هر دو نظر اشاره میشود.
براساس نظر نخست، آنچه در صدر آیه آمده، جمله معترضهای است که بین آیه قبل و ادامه آیه مورد بحث واقع شده و کلمه «واو» نیز که در ابتدای آن آمده واو اعتراضیه و از قبیل واو استینافیه است. این جمله به ظاهر ربطی به مسئله قبله ندارد، حال اینکه آیه قبل و نیز آیات پس از این درباره قبله است ۳ با
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۸٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۲۶٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۵٫
۳۲۲
این حال درباره پیوند جمله یاد شده با آیه قبل وجوهی گفته شده است؛ مانند:
۱٫ عبارت ﴿یهدی من یشاء إلی صرط مستقیم﴾ در آیه قبل، بزرگداشت کعبه و مسلمانان و نشان عنایت ویژه خدای سبحان به آنان است. خداوند در این جمله، با بیان استقامت قبله مسلمانان، به وسط بودن و اعتدال آن اشاره کرده است، ازاینرو در ادامه میفرماید: همانگونه که قبله شما، یعنی کعبه را که بنای اوسط پیامبران، یعنی حضرت ابراهیم(علیه السلام) و خانه برگزیده خدا از میان خانههاست، در وسط زمین قرار دادیم شما را نیز با هدایت کردن به کعبه در استقبال به آن و با دیگر رهنمودها امت وسط و اشرف و برتر و برگزیده قرار دادیم و کسی که در وسط است چیزی از اطراف بر او پوشیده نیست، ازاینرو شاهد بر دیگران است و قهراً رسول این امت که وسط وسط است شاهد بر این امت شاهد است ۱٫
۲٫ آیه قبل به فضیلتی از مسلمانان اشاره داشت و آن اینکه هدایتشدگان به صراط مستقیم همانا مسلمانان هستند. مناسب آن بود که فضیلتی دیگر بهتر از فضیلت پیش گفته برای آنان بیان شود. این فضیلت آن است که مسلمانان افراد عادل و برگزیده هستند، ازاینرو میتوانند بر دیگر امتها شهادت دهند ۲٫
۳٫ خداوند در این آیه بیان میکند که تحویل قبله از قدس به کعبه که در وسط زمین است با وصفی از اوصاف امت اسلامی، یعنی وسط بودن هماهنگ است؛ یعنی چون شما امت وسط هستید قبلهای را برای شما برگزیدیم که وسط است ۳٫
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۳٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۵٫
^ ۳ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۰۰٫
۳۲۳
۴٫ بیان خدای متعالی این است که ما شما را به قبله حضرت ابراهیم(علیه السلام) برگردانده و آن قبله را برای شما برگزیدیم تا شما را بهترین و برگزیده امتها قرار دهیم و شما در قیامت درباره دیگر امتها شهادت دهید، زیرا همه به فضل و برتری شما اعتراف دارند ۱٫
خداوند سبحان در آیه قبل مسلمانان را از گفتار اعتراضآمیز آینده سفیهان درباره قبله و نیز از پاسخ آن آگاه ساخت و راز تحویل قبله را بیان کرد. ذیل آیه مورد بحث، علت و حکمت تشریعِ اصل استقبال به قبله پیشین را بیان میکند ۲ ، بر این اساس، واو در ﴿وما جعلنا القبله…﴾ عاطفه است و این جمله را بر﴿سیقول السفهاء…﴾ و جوابی که در ادامه آن آمده عطف میکند ۳٫
تذکّر: جزم به معترضه بودن جملهای از آیه نیازمند دلیل معتبر است. گاهی یک جمله به عنوان مقدمه مطلب منسجم با سابق و لاحق ذکر میشود که آن مقدمه مناسب با اصل مطلب است؛ نه با جمله سابق مثلاً، بنابراین، نمیتوان به معترضه بودن آن جمله نظر داد.
٭ ٭ ٭
وساطت امت اسلامی در فیض
خدای سبحان همانگونه که مسلمانان را به صراط مستقیم هدایت کرد و قبلهای ویژه و مستقل به نام کعبه برای آنان قرار داد، آنها را به این فضیلت نیز امتیاز داد که بین پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و سایر مردم قرار گیرند، تا همانگونه که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) واسطه فیض و هدایت الهی برای مؤمنان است و بر اعمال آنان اِشراف
^ ۱ – ـ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۹۶٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۶۳ ـ ۲۶۴؛ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۵٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۵٫
۳۲۴
دارد، مؤمنان نیز واسطه هدایت مردم و مشرف بر اعمال و رفتار آنان باشند؛ یعنی فیض را از حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دریافت کرده به مردم برسانند. آنان بدینگونه مبیّن سنّت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده و بر اثر ارتباط با آن حضرت از راه تعلیم و تزکیه، تعالی یافته و شاهد بر اعمال دیگران خواهند بود: ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیداً﴾. این ویژگی از برجستهترین نعمتهایی است که خداوند به امت اسلام عطا کرد.
این آیه شریفه ضمن گرامیداشت مسلمانان، آنان را به این نکته نیز تذکر میدهد که، همانگونه که باید دیگران را زیرپوشش شهادت خود قرار دهند، باید خود را نیز تحت نظارت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و در مشهد و محضر او بدانند. چنین جامعهای هم از اطلاع بر اِشراف چنین شاهدانی، با پرواتر و مواظب عقاید و اخلاق و اعمال خود خواهد بود و هم از اصلاح مردم خودداری نخواهد کرد.
این آیه درصدد معرفی و وصف اصل دین به کمال نیست؛ وصفی که در آیه شریفه ﴿الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلم دیناً) ۱ به خوبی افاده شده است، بلکه آیه مورد بحث، متدیّنانی را که به این دین عمل کرده و به کمال رسیدهاند معرفی میکند، زیرا معرفی نیکوکارانی که در پرتو عمل به دین و حرکت در صراط مستقیم سعادتمند شده و به مقصد رسیدهاند تأثیر تربیتی بیشتری نسبت به معرفی مفهوم دین دارد.
نکته دیگر اینکه، بیان ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾ به نحو قضیه موجبه جزئیه است؛ یعنی از میان شما، افرادی شاهد بر اعمال دیگراناند. ممکن نیست مخاطب این جمله و نظایر آن، مانند ﴿کنتم خیر أُمّه أخرجت للناس
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۳٫
۳۲۵
تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله) ۱ همه مسلمانان، به نحو عام استغراقی، پنداشته شود. مراد قرآن، گروهی خاص از امت اسلام است، زیرا اولاً آیاتی از قرآن کریم به ناخرسندی خدای سبحان از برخی مسلمانان ظاهری صراحت دارد. ثانیاً عنوان امت بر گروه ویژه و جماعت خاص اطلاق شده است؛ مانند: ﴿و لتکن منکم أمّه یدعون إلی الخیر) ۲ ﴿و من أهل الکتب أمّه قائمه یتلون) ۳ ﴿منهم أمّه مقتصده) ۴ در قبال اطلاق امت بر جمیع مردم؛ مانند: ﴿کان النّاس أمّه وحده) ۵ ﴿و لو شاء الله لجعلکم أمّه وحده) ۶ اگر خدای سبحان در آیه مورد بحث امت را به عظمت و اوصافی برجسته ستود مصداق کامل آن امامان معصوم(علیهم السلام) هستند. توضیح بیشتر در اینباره در بحث روایی خواهد آمد.
جهت و محور وساطت امت اسلامی
برخی از مسلمانان به عنوان امت وسط میان عالی و دانی، یا به عنوان عالی بین اعلی و ادنی قرار گرفته از یک سو بر پایینتر از خود مشرف هستند: ﴿لتکونوا شهداء علی الناس﴾ و از سوی دیگر تحت اِشراف بالاتر از خود قرار دارند: ﴿ویکون الرسول علیکم شهیداً﴾؛ نه آنان در حدّ پیامبرند و نه دیگران در حدّ آنها، بلکه آنان حدفاصل و رابط و واسطه میان رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مردم هستند.
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۰۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۱۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۶۶٫
^ ۵ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۱۳٫
^ ۶ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۴۸٫
۳۲۶
انسان تا با عالی در ارتباط نباشد بر دانی مشرف نخواهد بود، ازاینرو تنها راه شهادت بر اعمال دیگران ارتباط با رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از راه تعلیم و تزکیه است و تا پیامبر را شاهد بر خود نبیند به آن سِمَت که شاهد بر اعمال دیگران باشد نمیرسد. خاصیت این وساطت، دریافت فیض و لطف و دستورهای الهی از پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و رساندن آن به مردم و نزدیک کردن مردم به پیامبر و سنت اوست، بنابراین، مراد از «وسط» در جمله ﴿جعلنکم أُمّه وسطاً﴾، بین بالا و پایین در امتداد عمودی است؛ نه بین راست و چپ در سطح افقی. دو طرف این وسط، پیامبر و مردم عادیاند. چنانچه پس از جمله ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾ اشارهای به طرفین این وسط نشده بود، ممکن بود وجوهی برای آن ذکر شود.
محور وساطت مزبور، چنان که اشاره شد، شهادتِ بر مردم است. در آیه شریفه ﴿هو سمّکم المسلمین من قبل وفی هذا لیکون الرسول شهیداً علیکم وتکونوا شهداء علیالناس) ۱ نیز گرچه عنوان «وسط» ذکر نشده؛ لیکن محور وساطت، یعنی شهادت مشخص شده است.
نکته: همانگونه که بیان شد، در آیه مورد بحث، دو طرف وسط، معین شده است که یکی از آن دو طرف رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که خود در متن صراط مستقیم است: ﴿إنّک لمن المرسلین ٭ علی صرط مستقیم) ۲ از اینرو معنایی که در حدیثی ذیل آیه شریفه ﴿وأنّ هذا صرطی مستقیماً فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرّق بکم عنسبیله) ۳ آمده، هرچند مناسب آن آیه است،
^ ۱ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۷۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یس، آیات ۳ ـ ۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۵۳٫
۳۲۷
ولی مراد آیه مورد بحث نیست. ذیل آن آیه چنین نقل شده که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خطی رسم کرد و فرمود: «این راه خداست»، آنگاه خطوطی در جانب راست و چپ آن خط رسم کرد و فرمود: «اینها راه شیطان است». سپس دست مبارک خویش را بر خط وسطی گذارد و آیه یادشده را تلاوت فرمود ۱٫
عدم اراده بینِ افراط و تفریط از ﴿وسط﴾
برخی مفسران بدون عنایت به نکته یادشده مراد از «وسط» را در این آیه، بین افراط و تفریط دانسته و گفتهاند: امت وسط، امتی است که هم از آسیب افراط محفوظ و هم از گزند تفریط مصون باشد. امتهای پیشین یا گرفتار افراط، یا مبتلای به تفریط بودهاند. در طرف افراط، مشرکان و یهودیان بودند که به مظاهر طبیعی و لذتهای مادی گرایش محض داشتند و در جانب تفریط، رهبانانِ مسیحی بودند که به لحاظ گرایش به معنویت، به تقویت روح پرداخته و از مظاهر مادی و طبیعی پرهیز میکردند. این دو گروه از حدّوسط فاصله گرفتند، ازاینرو از امت اسلامی به دلیل تنزه از خصوصیات این دو گروه و نیز استمداد از ماورای طبیعت و مظاهر طبیعت در تقویت هر دو بُعد مادی و معنوی خود، به عنوان «امت وسط» یاد شده است ۲٫
بر این مبنا همانگونه که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) الگویی تام برای امّت اسلام و حجّت بر آنان است، امّت اسلامی نیز حجّت و شاهد و نمونهای کامل برای
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج ۳، ص ۳۸۵٫
^ ۲ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۴ ـ ۵ (با اندکی تفاوت در بیان). نیشابوری و فخر رازی نیز قبلاً احتمال ارادهٴ این عنا را یادآور شدهاند؛ لیکن با بیان گونهای دیگر از افراط و تفریط اهل کتاب (الوسیط، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۹۸).
۳۲۸
امتهای دیگر است، بنابراین، مراد از «شاهد» در آیه مورد بحث، الگو و حجّت است.
همانگونه که استاد علامه طباطبایی(قدّس سرّه) نیز یادآور شدهاند این معنا دقیق و در جای خود حق است؛ لیکن آیه شریفه به آن ناظر نیست و شواهد داخلی و خارجی آیه آن را تأیید نمیکند ۱٫
معنای مزبور، به این دلیل که قرآن کریم فیالجمله آن را تصدیق میکند حق است. خدای سبحان درباره حرص و دلبستگی یهودیان به دنیا و طبیعت میفرماید: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوه ومن الذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألفسنه) ۲ و درباره رهبانیت و انعزال و انزوای ابتداعی و اختراعی مسیحیان میفرماید: ﴿ثمّ قفّینا علی ءَاثرهم برسلنا وقفّینا بعیسیبن مریم وءاتینه الإنجیل وجعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفه ورحمه ورهبانیه ابتدعوها ما کَتَبْنها علیهم إلاّ ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها) ۳ این تعبیر، امضای ضمنی رهبانیت است؛ یعنی چنانچه حق رهبانیت را درست رعایت میکردند مذموم نبودند؛ یعنی جزء سنّت حسنهای بود که ابتکار آن محمود است؛ نه مذموم؛ ولی آنها اصول، احکام و آدابِ صحیح آن را رعایت نکردند و به عنوان بدعت و سنّت سیّئه به آن مبتلا گشتند.
خدای سبحان با تأدیب و ستودن رهبر و امت اسلامی به اعتدال، منزه بودن اسلام از افراط و تفریط را نیز تصدیق کرده، برای پرهیز دادن پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از افراط و تفریط فرمود: ﴿ولاتجعل یدک مغلوله إلی عنقک
^ ۱ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۹۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۷٫
۳۲۹
ولاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً) ۱ ﴿واصبر نفسک مع الذین یدعون ربّهم بالغدوه والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینه الحیوه الدنیا ولاتطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هویه وکان أمره فُرُطاً) ۲ و چون آن حضرت اسوه سالکان و مؤمنان است: ﴿لقد کان لکم فی رسول الله أُسوه حسنه) ۳ کسانی که به وی ایمان آوردهاند نیز از افراط و تفریط مبرّا و مصون خواهند بود: ﴿والذین إذا أنفقوا لم یُسرفوا ولم یقتروا وکان بین ذلک قواماً) ۴
شاهد داخلی بر عدم اراده این معنا از آیه، ذکر دو طرف «وسط» در خود آیه است، که توضیح آن گذشت. چنانچه آیه شریفه به طور مطلق میفرمود: «ما شما را امت وسط قرار دادیم»، قابل تطبیق بر معنای مزبور، یعنی اعتدال میان افراط و تفریط بود. در این معنا، «وسط» با میزان، الگو و نمونه بودن سازگار است، حال آنکه در آیه شریفه افزون بر مشخص بودن دو طرف وسط، «شهادتْ» محور وساطت قرار گرفته است. این شهادت، به قرینه آیات دیگر و نیز روایاتی که در ذیل آیه مورد بحث وارد است، به معنای شهادت بر اعمال است، از اینرو مراد از وسط، واسطه در محور عمودی یعنی، بین بالا و پایین خواهد بود، نه در محور افقی و بین افراط و تفریط.
به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر مراد آیه این باشد که امت اسلام بین یهودیت و مسیحیت قرار گرفتهاند اولاً خود پیامبر نیز داخل در عنوان مزبور
^ ۱ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۲۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۲۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۲۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۶۷٫
۳۳۰
است و ثانیاً نیازی به ذکر شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر امت نبود، زیرا هر پیامبری شاهد بر امت خویش است و این مطلب به حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اختصاص ندارد، اگرچه او شهیدالشهداست: ﴿فکیف إذا جئنا من کل أُمّه بشهید وجئنا بک علی هؤلاء شهیداً) ۱ بر این اساس، هر امتی میتواند دارای گروه ویژه و امت وسط باشد، منتها یهودیان چون به تورات عمل نکردند مانند مشرکان تن به دنیا دادند و مسیحیان چون به انجیل عمل نکردند مانند مرتاضان دل به ریاضت و رهبانیت جعلی سپردند و به فضیلت یاد شده یعنی شهادت نرسیدند.
شایان ذکر است که، جریان انعزال و انزوا و رهبانیت و پرهیز از مبارزه با ستمکاران و جهاد علیه طاغیان باغی و باغیان طاغی بر آیین مسیحیت تحمیل شده است، وگرنه انجیل اصیل همچون تورات و قرآن، فرمان به نبرد با کفر و ستم و ایثار و نثار جان و مال در راه خدا میداده است: ﴿إنّ الله اشتری منالمؤمنین أنفسهم وأمولهم بأنّ لهم الجنّه یقتلون فی سبیل الله فیقتلون ویُقتلون وعداً علیه حقّاً فی التوریه والإنجیل والقرءان) ۲ از همینروست که خدای سبحان به مسلمانان فرمان میدهد که همچون مسیحیانْ رزمنده باشند: ﴿یأَیُّهَا الذین ءامنوا کونوا أنصار الله کما قال عیسیابن مریم للحواریّین مَن أنصاری إلی الله قال الحواریّون نحن أنصار الله فَءامنت طائفه من بنیإسرءیل وکفرت طائفه فأیّدنا الذین ءامنوا علی عدوّهم فأصبحوا ظهرین) ۳ شاید راز اینکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: رهبانیت امت من جهاد است: ﴿رهبانیه أُمّتی الجهاد فی سبیل الله) ۴ نیز همین نکته باشد.
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۴۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۱۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ صفّ، آیهٴ ۱۴٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۱۷۰٫
۳۳۱
نقد احتمال اراده «وسط» به لحاظ قبله
ممکن است در تأیید این معنا که دو طرف وسط مذکور در آیه مورد بحث، در محور افقی است و جمله ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾ ناظر به وسط بین یهودیت و مسیحیت است، گفته شود: گروهی از اهل کتاب، هنگام عبادت، به شرق و عدهای از آنان به غرب رو میکنند، اما قبله مسلمانان مابین مشرق و مغرب است، از اینرو آنان نه به شرق رو میکنند و نه به غرب ۱٫
این سخن نیز ناتمام است، زیرا کعبه قبله همه مسلمانانِ ساکن در اقلیمهای متنوّع جهان است، بنابراین، اگرچه قبله ساکنان مناطق شمالی و جنوبی زمین، بین شرق و غرب خواهد بود، لیکن قبله ساکنان اقلیمهای شرقی و غربی کره زمین، بین شمال و جنوب و رو به شرق یا غرب است، پس مراد از «وسط» در آیه مورد بحث، بین شرق و غرب نیست.
نقد حمل «وسط» بر اعتدال مسلمانان در ایمان به پیامبران
برخی وسط بودن امّت اسلامی را چنین توجیه کردهاند که اینان درباره پیامبران نه مانند بعضی افراط کردهاند تا آنها را فرزند خدا بدانند؛ نظیر آنچه درباره حضرت عیسی پنداشته شده، و نه نظیر برخی تفریط کردهاند که به قتل آنها اقدام کنند: ﴿یقتلون النبیّین بغیر حقٍّ) ۲ البته این معنا مندرج در کمالهای یاد شده است و طبق بعضی از آیات دیگر صحیح است؛ ولی در محور اصلی آیه مورد بحث نیست، گذشته از آنکه در این امت نیز گروهی طغیانگر به قتل امامان
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۵ ـ ۹۶؛ تفسیر غرائب القرآن، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۲۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۲۱، التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۸٫
۳۳۲
معصوم(علیهم السلام) که همتای پیامبران پیشین بودهاند مبادرت ورزیدند. غرض آنکه دین همه انبیای الهی(علیهم السلام) اسلام است و امّتها نیز در هر عصر و مصر و نسلی به افراط و تفریط مبتلا بودهاند: ﴿هلک فیّ إثنان محبٌّ غالٍ و مبغضٌ قالٍ) ۱ هرچند کیفیت افراطها و تفریطها یکسان نبوده و نیست.
در پایان نقل و نقد برخی احتمالات درباره مقصود از وسط بودن امت اسلامی، تذکر دو نکته سودمند است:
۱٫ همه معانیای که برای وسط یاد شد در درجه اوّل به قرآن حکیم متعلّق است و در درجه دوم به امت اسلامی که طبق ﴿إنّ هذا القرءَان یهدی للّتی هی أقوم) ۲ حرکت کرده و میکند.
۲٫ اگر امّت بالجمله به وصف وسط متّصف شد به لحاظ مکتب آسمانیای است که وی به آن معتقد و متعهد است، هرچند خود امّت به لحاظ افراد خارجی آن به سه گروه منقسماند: مُفْرط، مُفَرّط و معتدل.
شهادت بر اعمال
شهادت به معنای حضور و آگاهی است و همانگونه که بیان شد، مراد از آن در این آیه شریفه، شهادت بر اعمال مردم است. قرآن کریم عدهای را حاضر و شاهد بر اعمال انسانها معرفی میکند. این گروه، اعمال جامعه بشری را در دنیا که ظرف تحمل شهادت است میبینند و در قیامت که ظرف ادای شهادت است بازگو میکنند. قیامت، روز فصل و قضا و داوری است: ﴿وجیء بالنّبیِّین والشهداء وقضی بینهم بالحق) ۳ برای قضا و حکم، همانگونه که
^ ۱ – ـ نهجالبلاغه، حکمت ۱۱۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۶۹٫
۳۳۳
وجود قانون به عنوان مبنای حکم ضرورت دارد: ﴿ووضع الکتٰب) ۱ به شهادت هم نیاز است، ازاینرو آن روز، ظرف قیام و حضور شاهدان نیز نام گرفته است: ﴿إنّا لننصر رسلنا والذین ءامنوا فی الحیوه الدنیا ویوم یقوم الأشهاد) ۲
شهادت آنگاه در محکمه عدل مسموع است که شاهدِ موثق در حین حادثه حضور داشته و آن را کاملاً تحمل کرده باشد تا در محکمه آنچه را از روی دقت مشاهده کرده ادا کند، زیرا شهادت باید از روی حسّ یا قریب به آن باشد. البته در امور نامحسوس، مانند عقاید و اخلاق و نیّات، شهادت بر اساس شهود عارفانه و ملکوتی خواهد بود؛ نه مُلکی. در اینگونه شهادت، که به معنای بینشی درونی است، انسانهای خاص آنچه را در قلب افراد جامعه میگذرد میبینند و در قیامت بدان گواهی میدهند. در قیامت به اعمال افراد بر حسب نیّت آنان رسیدگی میشود، زیرا ظاهر کار مؤمن و منافق یکسان است و تنها فارق بین آن دو، نیت و اراده است، از اینرو شاهدان در دنیا باید نسبت به مسائل علمی و عملی از درون انسانها آگاه باشند و آنچه درباره مقرّبان نسبت به ابرار وارد شده از این قبیل است: ﴿… یشهده المقرّبون) ۳
امکان نیل به مقام شهادت بر اعمال
شهادت بر اعمال دیگران، همچون نبوت و رسالت و امامت نیست که مقامی انحصاری و ویژه پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام) است و بر اساس ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته) ۴ توزیع گشته و غیر از آن ذوات نورانی احدی حتی به
^ ۱ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۵۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مطفّفین، آیهٴ ۲۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۲۴٫
۳۳۴
نازلترین درجه از نصاب خاصی که برای این مقامات هست نائل نمیشود، بلکه همچون مقام عصمت است که دیگران نیز میتوانند به درجاتی از آن نایل شوند.
مقام شهادت بر اعمال و آگاهی از درون دیگران، نصیب اولیای الهی و اصحاب و شاگردان خاص امامان معصوم(علیهم السلام) نیز خواهد شد و نه تنها دلیلی برخلاف این مطلب نیست، بلکه برخی ادله هم آن را تأیید میکند، چنانکه قرآن کریم تصریح میکند که صاحبان علمالیقین همکنون جهنم را میبینند: ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین٭ لترونّ الجحیم) ۱ این آیه ناظر به شهود پس از مرگ نیست، زیرا بعد از مرگ، تبهکاران هم دوزخ را میبینند؛همچنین خدای سبحان درباره بهشتیانِ مقرّب فرمود: علّیّون که نامه اعمال ابرار در آن است مشهود مقربان است: ﴿إنّ کتٰب الأبرار لفی علّیّین٭ وماأدریک ما علّیّون٭ کتٰب مرقوم٭ یشهده المقرّبون) ۲ بنابراین، مقرّبان، عقاید و اخلاق و نیّات و اعمال دیگران را هماکنون میبینند.
قرآن کریم این نکته را که در دنیا خدا و پیامبر و مؤمنان، اعمال مردم را میبینند، به روشنی و صراحت گزارش کرده است: ﴿وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون وستردّون إلی علمالغیب والشَّهده فینبّئکم بما کنتم تعملون) ۳ «سین» در ﴿فسیری﴾ به دو دلیلْ سینتحقیق است؛ نه سینتسویف: نخست آنکه در جمله بعد فرمود: در آینده به سوی عالِم به غیب و شهادت بازمیگردید. دوم اینکه دیدن اعمال در قیامت، به خدا و
^ ۱ – ـ سورهٴ تکاثر، آیات ۵ ـ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مطفّفین، آیات ۱۸ ـ ۲۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۰۵٫
۳۳۵
پیامبر و مؤمنان اختصاص ندارد؛ در آن روز کافر و منافق نیز اعمال خود و برخی افراد را خواهند دید، زیرا در ﴿یوم تبلی السرائر) ۱ اعمال انسانها از درون به برون ظهور میکند و کسی توان کتمان آن را ندارد؛ ﴿ولایکتمون اللهَ حدیثاً) ۲
شایان ذکر است که همانگونه که ﴿أُمّه وسطاً﴾ و ﴿شهداء علی الناس﴾ مطابق روایاتی که در ذیل آیه مورد بحث وارد است، بر اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) به عنوان مصداق تطبیق شده، مصداق کامل و بارز ﴿المؤمنون﴾ در آیه شریفه یاد شده نیز بر اساس روایاتِ تفسیری، همان ذوات نورانیاند ۳٫
راه نیل به مقامِ شهودِ اعمال دیگران و آگاهی از درون آنها پیروی از دین و آیین حنیف حضرت ابراهیم(علیه السلام) است: ﴿وجٰهِدوا فی الله حق جهاده هو اجتبکم وما جعل علیکم فیلدین من حرج ملّه أبیکم إبرهیم هو سمّکم المسلمین من قبل وفی هذا لیکون الرسول شهیداً علیکم وتکونوا شهداء علیالنّاس) ۴ التزام به دین و عمل به دستورها و رعایت نکاتی که پیش از این آیه و نیز در ادامه آن آمده و نموداری از دین حنیف را ارائه کرده، راه عملی رسیدن به مقام یادشده است: ﴿یأیّها الذین ءامنوا ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربّکم وافعلوا الخیر لعلّکم تفلحون٭… فأقیموا الصَّلوه وءاتوا الزکوه واعتصموا بالله هو مولکم فنعم المولی ونعم النصیر) ۵
^ ۱ – ـ سورهٴ طارق، آیهٴ ۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۴۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۲۱۹ ـ ۲۲۰؛ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۳ ـ ۳۵۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۷۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ حجّ، آیات ۷۷ ـ ۷۸٫
۳۳۶
تذکر این نکته نیز سودمند است که براساس آیه شریفه ﴿ومن یطع الله والرسول فأُولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النّبیِّین والصّدیقین والشهداء والصّلحین وحسن أُولئک رفیقاً) ۱ اطاعتکنندگان از خدای سبحان و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با شهدا محشور شده و رفیق آنان خواهند بود. بعید مینماید که چنین افرادی (همه اطاعت کنندگان) جزو شهدا باشند، زیرا اگر اینان در زمره شهیدان میبودند و عنوان «شهید» بر آنان صادق بود، خدای سبحان نمیفرمود: آنان «با» شهدا هستند.
با استناد به آیه شریفه ﴿والذین ءامنوا بالله ورسله أُولئک هم الصدیقون والشهداء عندربّهم) ۲ نیز نمیتوان همه یا گروه بیشتری از مؤمنان را از زمره شاهدان بر اعمال دانست، زیرا همانگونه که استاد علامه طباطبایی(قدّس سرّه) یادآور شدهاند، به دلالت عبارت ﴿عندربّهم﴾ اینان در قیامت به شهدا ملحق میشوند ۳ ، بنابراین، هر دو آیه یادشده بر این معنا توافق داشته و نظیر این بیان خدای سبحان است که درباره الحاق نوادگان باایمان به پدران مؤمن و باکرامت آنها در قیامت فرمود: ﴿والذین ءامنوا واتبعتهم ذرّیتهم بإیمن ألحقنا بهم ذرّیتهم) ۴ چنین نیست که این فرزندان، همدرجه و همسان با پدران خود باشند.
استدلال به شهادت امّت بر حجّیت اجماع
گروهی از علما به شهادت امّت که در آیه مورد بحث آمده استدلال کردهاند که
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۱۹٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۲۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ طور، آیهٴ ۲۱٫
۳۳۷
اجماع آنان حجّت است؛ یعنی اگر امّت بر مطلبی توافق کرد و عملاً طبق آن فتوا داد آن حکمْ حجت خدا و شرعی است. محقّقان امامیه آن استدلال را نقد کردهاند و دلالت آیه بر حجّیت اجماع را در کتابهای اصول فقه مردود دانستهاند ۱ و پیام آیه را مخصوص امامان معصوم(علیهم السلام) تلقی کردهاند، زیرا اوّلاً خداوند که به ظاهر و باطن علیم است آنان را وسط و عدل معرفی کرد، پس شهدای مزبور، هم ظاهراً عادلاند و هم باطناً و این همان عصمت است (البته احتمال سهو و نسیان و خطای در اجتهاد مطلب دیگری است). ثانیاً شهادت شاهدان یاد شده در کنار شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرار گرفته و کسی که شهادت او در کنار شهادت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرار میگیرد حتماً معصوم است. ثالثاً شهادت شهود مزبور، در قیامت در محکمه خداست که هم به ظاهر علیم است و هم از باطن آگاه و در معاد جز حق چیزی پذیرفته نیست و شهادت مقبول در چنین محکمهای حتماً با عصمت شاهد همراه است. رابعاً اگر امّت بر مطلبی اتفاق کردند حجّیت و اعتبار چنین اتفاقی در گرو حضور معصوم و ورود رأی و فتوای او در جمع آرا و فتاواست ۲٫
برخی از صاحبنظران بر دلالت آیه مورد بحث بر حجّیت اجماعِ علمای هر عصر نقدهایی وارد کردهاند که برخی دیگر به پاسخ آنها مبادرت کردهاند؛ نقدها عبارت است از:
۱٫ استدلال مزبور بر تفسیر وسط به «عدل» مبنی است، در حالی که میتوان آن را به معنای «خیر» دانست و خیربودن امّت دلیل خیر بودن تمام آرا و افکار آنها نیست، چون محتمل است حکمی اشتباه باشد.
^ ۱ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۷ ـ ۸٫
^ ۲ – ـ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۹۸، با تحریر.
۳۳۸
۲٫ بر فرضِ اراده عدل از وسط، امّت عادل عمداً خلاف نمیکند؛ نه سهواً، و خطای در اجتهاد، هم محتمل است و هم مجتهد مُخطیء مأجور.
۳٫ امّت اسلامی نسبت به سایر امّتها وسطااند (و این مطلب با حجّیت اجماع بیگانه است).
۴٫ با اینکه برخی افراد قطعاً عادل نیستند عدالت مجموع معنا ندارد، زیرا مجموع را افراد تشکیل میدهند.
۵٫ کسی که وسط و عادل است باید در موقع شهادت، یعنی در قیامت عادل باشد و اگر قبلاً فاسق بود و با توبه مُرد، میتواند در معاد ادای شهادت کند، پس اگر در ظرف فسق حکمی را امضا کرد مقبول نخواهد بود.
۶٫ با حفظ امور یاد شده آنچه حجّت است اجماع همه امت یا همه اهل حل و عقد است؛ نه اجماع علمای هر عصر.
پاسخ نقدهای مزبور عبارت است از:
۱٫ عدالت در خصوص این مورد با عصمت در عقیده، قول و فعل همراه است.
۲٫ چون افرادِ عادلِ واقعی شناخته نیستند باید اتفاق کلّ حاصل شود تا واجدان شرایط در جمع آنها یافت شوند… ۱٫ آلوسی پس از نقل آن نقدها و پاسخهایی که بدان داده شده منصفانه اظهار داشت که آیه مورد بحث ناظر به حجّیت یا عدم حجّیت اجماع نیست. سپس نظر شیعه را که مقصود از امّت وسط ائمّه اثناعشر و معصوماند نقل کرده و میگوید: دون اثبات ما قالوه خرط قتادٍ ۲٫ آری پیامد تلخ: ﴿حسبنا کتاب الله) ۳ از یک سو و قلّت تدبّر در خود آیه
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۶ ـ ۷، با تحریر و تلخیص.
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۴۷۳ ـ ۴۷۴٫
۳۳۹
از سوی دیگر عنوان سهل ممتنع را تحقّق میبخشد.
بعضی پذیرفتهاند که پیام آیه راجع به امّت است؛ نه خصوص علما و آیه دلیل حجّیت اجماع جمیع امت است و این (اجماع جمیع امت) همان تواتر است که از آن با عنوان «ضروری دین» یاد میشود. آیه ناظر به حجّیت اجماع مجتهدان نیست، مگر در حدّ استیناس، زیرا اولاً از آیه مورد بحث کمال عقول امت استفاده میشود که دارای عقاید صحیحاند و از اوهام اجتناب دارند و شریعت خود را از عادلان خبیر تلقی میکنند. ثانیاً کمال عقل در هر طبقه مناسب همان طبقه است. ثالثاً چون وصف وسط متعلق به مجموع امت است پس مجموع آنها در ضلال نمیافتد؛ نه عمداً، چون عادلاند، و نه خطأً، چون از استقامت فکر برخوردارند. رابعاً بهرهای که توده مردم از این عصمت میبرند راجع به بخش نقل است. با این امور (چهارگانه)، استدلال مزبور تنظیم میشود ۱٫
صرفنظر از تحقیق سابق راجع به پیام آیه که اصلاً در مسیر اینگونه آرا نیست، لازم است فرق گذاشته شود بین تواتر، که در امور حسّی کاربرد دارد، و اجماع تام، که اصلاً عنصر محوری آن در این است که راهنمای امور استنباطی و حدسی باشد. هرگز اجماع جمیع به معنای تواتر نیست. البته نقل جمیع همان تواتر است که از قلمرو اجماع خارج است.
نکته دیگری که باید به آن عنایت کرد این است که اجماع به هر تقریبی که تقریر شود زیرمجموع سنّت است؛ نه در برابر آن؛ یعنی نمیتوان گفت «ادلّه شرعی عقل است و قرآن و سنت و اجماع»، بلکه باید گفت «دلیل حکمِ شرعی یا عقل برهانی است یا نقل معتبر و نقل معتبر یا قرآن است یا سنّت و سنّت یا با
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۹، با تحریر.
از سوی دیگر عنوان سهل ممتنع را تحقّق میبخشد.
بعضی پذیرفتهاند که پیام آیه راجع به امّت است؛ نه خصوص علما و آیه دلیل حجّیت اجماع جمیع امت است و این (اجماع جمیع امت) همان تواتر است که از آن با عنوان «ضروری دین» یاد میشود. آیه ناظر به حجّیت اجماع مجتهدان نیست، مگر در حدّ استیناس، زیرا اولاً از آیه مورد بحث کمال عقول امت استفاده میشود که دارای عقاید صحیحاند و از اوهام اجتناب دارند و شریعت خود را از عادلان خبیر تلقی میکنند. ثانیاً کمال عقل در هر طبقه مناسب همان طبقه است. ثالثاً چون وصف وسط متعلق به مجموع امت است پس مجموع آنها در ضلال نمیافتد؛ نه عمداً، چون عادلاند، و نه خطأً، چون از استقامت فکر برخوردارند. رابعاً بهرهای که توده مردم از این عصمت میبرند راجع به بخش نقل است. با این امور (چهارگانه)، استدلال مزبور تنظیم میشود ۱٫
صرفنظر از تحقیق سابق راجع به پیام آیه که اصلاً در مسیر اینگونه آرا نیست، لازم است فرق گذاشته شود بین تواتر، که در امور حسّی کاربرد دارد، و اجماع تام، که اصلاً عنصر محوری آن در این است که راهنمای امور استنباطی و حدسی باشد. هرگز اجماع جمیع به معنای تواتر نیست. البته نقل جمیع همان تواتر است که از قلمرو اجماع خارج است.
نکته دیگری که باید به آن عنایت کرد این است که اجماع به هر تقریبی که تقریر شود زیرمجموع سنّت است؛ نه در برابر آن؛ یعنی نمیتوان گفت «ادلّه شرعی عقل است و قرآن و سنت و اجماع»، بلکه باید گفت «دلیل حکمِ شرعی یا عقل برهانی است یا نقل معتبر و نقل معتبر یا قرآن است یا سنّت و سنّت یا با
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۱۹، با تحریر.
۳۴۰
خبر کشف میشود یا با شهرت یا با اجماع»، آنگاه هر یک از خبر، شهرت و اجماع به اقسام فرعی خود منقسم شود. غرض آن است که اجماع در امور غیرحسی است و به عنوان کاشف حکم خدای سبحان مطرح است و چنین چیزی بدون کشف رضا، امضا یا دخول خود معصوم(علیه السلام) در بین مُجمعان میسور نیست؛ خدای سبحان که هستی محض و علم صرف و قدرت بیکران محض است، همه کارهای حکیمانه او براساس اراده و اختیار صادر میشود و همین صدور ویژه به صورت نظام علّی و معلولی حادث میشود و نمیتوان اراده و اختیار مبدأ فاعلی را بیرون از قلمرو علت و معلول پنداشت، پس آنچه حکمای الهی فرمودهاند هم مطابق برهان عقلی است و هم مقبول دلیل معتبر نقلی.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که عدالت نزد حکمای الهی در پرهیز از گناهان بزرگ است و گناه کوچک را منافی عدالت نمیپندارند، پس اگر امّت وسط یعنی عادلِ به این معنا بر چیزی توافق عملی کرد، یعنی همگان کاری را مرتکب شدهاند نمیتوان آن را حکم شرعی دانست، زیرا ممکن است آن کار گناه کوچک باشد.
آزمون الهی تغییر قبله
تغییر قبله از بیتمَقْدِس به کعبه، آزمونی دشوار از جانب خدای سبحان بود، تا خداپرستان و مترقیان، از هواپرستان و مرتجعان بازشناخته شوند: ﴿وما جعلنا القبله التی کنت علیها إلاّ لنعلم من یتبع الرسول ممّن ینقلب علیعقبیه﴾. سختی و سنگینی این امتحان الهی بدین لحاظ بود که مسلمانان سالیان متمادی عادت کرده بودند که رو به سوی بیتمقدس نماز گزارده و خدا
۳۴۱
را عبادت کنند. البته برای اعراب حجاز نیز روکردن به سمت بیتمقدس بسیار دشوار بود، زیرا کعبه مورد تکریم تعصبی آنان بود، از اینرو فرمان گذشته خداوند به قبله قرار دادن بیتمقدس نیز برای آزمون بود. البته قبله قرار دادن قدس در طلیعه اسلام فایده سیاسی و منفعت اجتماعی را به همراه داشت، زیرا در جذب برخی از بهانهجویان یهود و ترسا مؤثر بود.
این نکته در بحث تفسیری آیه قبل توضیح داده شد که همه جهاتْ ازآنِ خداست و انسان به هر سو رو کند رو به وجه خداست: ﴿ولله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۱ از اینرو هیچ جهتی بر جهت دیگر امتیاز ذاتی ندارد تا تغییر قبله از آن عقلاً محال باشد، زیرا اولاً در قبله، بُعد و جهت مطرح است؛ نه بنای خاص یا سنگ مخصوص. ثانیاً قبله بودنِ جهتی خاص، بر اساس استحقاق ذاتی آن جهت نیست، بلکه قبله قرار دادنِ بنایی خاص مانند قدس یا کعبه به لحاظ بُعدی که این بنا در آن واقع است یا تغییر آن به سمتی دیگر، بر اساس آزمون الهی است.
با توجه به آن مباحث، این پرسش مطرح است که چرا گاهی بیتمقدس و گاه کعبه قبله باشد؟ چرا کعبه از آغاز و برای همیشه قبله قرار نگرفت؟ و حال که توجه به سمت بیتمقدس در تاریخ معین واجب شد، چرا خدای سبحان به تغییر قبله از آن سو فرمان داد؟
همانگونه که اشاره شد مشرکان حجاز، کعبه را بر اساس تعصب جاهلی خودْ گرامی میداشتند؛ نه بدینلحاظ که خانه خداست و به فرمان خداوند و به دست پیامبران بزرگ الهی (ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام)) بنیان نهاده شده است. اگر
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۵٫
۳۴۲
خدای سبحان در آغاز ظهور اسلام و در مکه، قبله مسلمانان را کعبه قرار میداد اعراب جاهلی میپنداشتند که این نشانِ احترام اسلام به قومیّت و نژاد آنهاست. با توجه به اینکه از برنامههای اساسی اسلام، مبارزه با تعصب جاهلی است، برای مبارزه با این تعصب جاهلی، در آن مقطع بیتمقدس قبله مسلمانان شد.
پس از هجرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به مدینه، یهودیان که بیتمقدس را گرامی میداشتند، متعصبانه و طعنآمیز به مسلمانان میگفتند: بیتمقدس ازآنِ ماست و شما در قبله استقلال ندارید و تابع ما هستید. برای مبارزه با این تعصب و نیز دفع توهم تبعیت مسلمانان از یهودیان، قبله به سمت کعبه تغییر یافت. گذشته از آنکه کعبه دارای ویژگیهای منحصر به فرد است؛ مانند:
۱٫ اولین معبدی است که برای قیام عموم مردم بنا شد. ۲٫ حجر اسود آن یادآور احجار کریمه بهشت است. ۳٫ استلام حجر اسود تمثّلی از بیعت با خدا و نمادی از میثاق ملکوتی است. ۴٫ مهندسی، معماری و کارگری آن با الهام الهی به دست پیامبران بزرگ انجام شد. ۵٫ صدر و ساقه ساختار آن با نیایش خاضعانه و خالصانه ﴿ربّنا تقبّل منّا) ۱ صورت پذیرفت. ۶٫ چون محور حرّیت و مدرس آزادگی است ﴿بیت عتیق﴾ نام گرفت. ۷٫ چون محاذی بیت مربّع معمور فرشتگان است که تربیع آن به استناد مربع بودن عرش است که تربیع آن به استناد مربّع بودن کلمات الهی: ﴿سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أکبر﴾ است مربّع شد و به انضمام سقف و سطح، مسدّس و مکعّب شد و کعبه نام گرفت ۲٫۸٫ از نظر اقلیمی در امّ القری قرارگرفت و….
توهّم وقوع دو نسخ در حکم قبله
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۷٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۵۷٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۲۰۰٫
۳۴۳
میگزاردید. سپس در مقطعی از زمان به روی کردن به طرف بیتمقدس مأمور شدید. اکنون دوباره همان سمتی را که در گذشته بر آن بودید قبله قرار دادیم.
باید توجه داشت که این تقدیر، خلاف ظاهر است، زیرا هیچ آیه یا روایتی مؤید این مطلب نیست که قبله مسلمانان در ابتدا و پیش از بیتِمقدس، کعبه بوده و آنگاه دوباره کعبه قبله آنان قرار گرفته است، تا حکم قبله دو بار نسخ شده باشد. همچنین معنای ﴿کنت علیها﴾ «صرت إلیها» یا «أنت علیها» نیست.
﴿التی﴾ صفت قبله است و بر این اساس که ﴿ما جعلنا…﴾ به معنای «ما صرفنا…» باشد ۱ ، آیه شریفه بدین معناست که قبلهای را که پیش از این بر آن استوار بودی و بدانسو نماز میگزاردی، به طرف کعبه تغییر ندادیم، مگر برای امتحان. البته اگر جَعْل به معنای صرف نباشد باز پیام آیه راجع به آزمون الهی تام است.
^ ۱ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۸٫
۳۴۴
علم فعلی خداوند
خدای سبحان در بیان راز تغییر قبله فرمود: (این آزمونی بود) تا بدانیم…: ﴿لنعلم من یتبع الرسول ممّن ینقلب علی عقبیه﴾. نظیر این تعبیر، درباره آزمونهای دیگر نیز آمده است؛ مانند: ﴿أم حسبتم أن تدخلوا الجنه ولمّا یعلم الله الذین جهدوا منکم ویعلم الصبرین) ۱ ﴿وما أصبَکم یوم التقی الجمعان فبإذن الله ولیعلم المؤمنین٭ ولیعلم الذین نافقوا) ۲ ﴿ولنبلونّکم حتی نعلم المجهدین منکم والصبرین) ۳ این در حالی است که خدای سبحان به همه چیز، حتی قبل از ایجاد آنها، عالم است: ﴿وهو بکلّ شیءٍ علیم) ۴ ﴿وما یعزب عن ربّک من مثقال ذره فیالأرض ولافی السماء ولاأصغر من ذلک ولاأکبر إلاّ فی کتبٍ مبین) ۵ ﴿و الله یعلم المفسد من المصلح) ۶ ﴿عالمٌ إذ لامعلوم) ۷ و این علمِ ازلی سابقْ عین ذات اوست. خداوند نهتنها از سرّ انسان که بر دیگران نهان است همچون عَلَنِ او آگاه است: ﴿إنّا نعلم ما یسرّون و ما یعلنون) ۸ بلکه درونِ درون و آنچه را مخفیتر از سرّ و بر خود انسانِ صاحب سرّ هم مخفی است میداند: ﴿فإنّه یعلم السرّ وأخفی) ۹ با توجه به این
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۱۶۶ ـ ۱۶۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۳۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۹٫
^ ۵ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۶۱٫
^ ۶ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۲۰٫
^ ۷ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۵۲، بند ۵٫
^ ۸ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۷۶٫
^ ۹ – ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۷٫
۳۴۵
نکته، مفسّران درصدد توجیه تعبیری همچون ﴿لنعلم…﴾ که در آیه مورد بحث نیز واقع شده، برآمده و وجوهی برای آن بیان کردهاند. برخی از آن وجوه عبارت است از:
۱٫ خدای سبحان کارها را با تدبیر مدبّران انجام میدهد: ﴿فالمدبِّرت أمراً) ۱ و همانگونه که سلاطین و فرمانروایان، کار مأموران را به خود نسبت میدهند و مثلاً گفته میشود: «فتح الأمیر البلد»، در حالی که فتح شهرْ کار سپاهیان امیر بوده است، خداوند نیز علمی را که بر اثر آزمون انسانها برای مأموران او، یعنی فرشتگان و پیامبران و اولیای الهی(علیهم السلام) حادث میشود به خود نسبت داده است، از اینرو با صیغه متکلممعالغیر از آن تعبیر فرموده است: ﴿وما جعلنا القبله التی کنت علیها إلاّ لنعلم) ۲
۲٫ به معنای لیحصل المعلوم وجوداً باشد؛ یعنی آنچه طبق علم ازلی معلوم خدا بود اکنون موجود شود.
۳٫ این که: لنعاملکم معامله المختبر؛ تا ما شما را همانند امتحان کننده بیازماییم ۳٫
۴٫ وجه ملیحی که سید مرتضی فرموده و شیخ طوسی ملاحت آن را تصدیق کرده این است که مجموع قدیم و حادث، حادث است؛ یعنی ﴿تا خداوند و انبیای او بدانند) ۴
۵٫ اینکه آنچه قبلاً معلوم بود هم اکنون مرئی و مشهود شود ۵٫
۶٫ مراد از علم در اینگونه موارد، علم فعلی است که خارج از ذات است؛ نه علم ذاتی که عین ذات اوست. تحریر این وجه که در آن نیاز به تکلفهای پیشین نیست در اشارات و لطایف خواهد آمد.
^ ۱ – ـ سورهٴ نازعات، آیهٴ ۵٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج ۲، ص ۹٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ همان.
^ ۵ – ـ همان.
۳۴۶
عقبگرد و دوری روزافزون از هدف
عبارت ﴿لنعلم من یتبع الرسول ممّن ینقلب علی عقبیه﴾ در آیه شریفه مورد بحث، نظیر تعبیر دیگر قرآنی است که: ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب) ۱ خداوند گاهی به لحاظ درون، انسانها را طیب یا خبیث معرفی کرده و گاهی به لحاظ راه و مسیر و حرکت و هدف و عمل، آنها را مترقّی یا مرتجع و نیز پیرو یا گریزان معرفی میکند: ﴿لنعلم من یتبع الرسول ممّن ینقلب علیعقبیه﴾. هر فردی نسبت به برنامههای دینی خود یا تابع پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و در مسیر او گام برمیدارد و به سوی هدف، یعنی حق، حرکت میکند یا از آن گریزان است و بر اثر تعصب، بر پاشنه پا برگشته و به بیراهه میرود. حرکت انسان هرچه سریعتر باشد، یا زودتر به هدف رسیده یا از آن دورتر میشود؛ در اینحال آنان را از جایی دور ندا میدهند: ﴿أُولئک ینادَون من مکان بعید) ۲ از اینرو به گمراهان فرمود: به کدام سو رو کرده و روانید؟ ﴿فأین تذهبون) ۳
کسی که مرتجع است و نمیداند که به عقب بازمیگردد گمان میکند که در حال پیشرفت است، از اینرو خدای سبحان درباره کافران فرمود: کافران نپندارند که سبقت گرفتهاند: ﴿ولایحسبنّ الذین کفروا سبقوا) ۴ اینان همه راه را به عقب بازگشته و هرچه رفتهاند از مقصد دور شدهاند. گذشته از آنکه هرگز نمیتوانند از قدرت نامحدود الهی بیرون روند و آن را پشت سر بگذارند.
^ ۱ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۳۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۴۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ تکویر، آیهٴ ۲۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۵۹٫
۳۴۷
بزرگی آزمون قبله
خدای سبحان از تحویل قبله و آزمون مربوط به آن به بزرگی یاد فرموده است: ﴿وما جعلنا القبله التی کنت علیها إلاّ لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علیعقبیه وإن کانت لکبیره إلاّ علی الذین هدی الله﴾. پیروزی بر هوا در جهاد نفس، ترک عادت و هجر مألوف، یعنی حق محور بودن دشوار است، از اینرو اصل نماز و نیز توجّه به سَمتی که با تعصّب قومی سازگار نیست دشوار است. تنها سلاح کارساز صالحانْ خشوع در برابر خداست، از اینرو در این موارد مهمّ خاشعان و مهتدیان استثنا میشوند.
تعبیر ﴿لکبیره﴾ درباره قبله به همراه تأکیدهای مکرر، گویای بزرگی و اهمیت مسئله تغییر قبله است که تنها مهتدیان به هدایت خاصِ پاداشی پذیرای آن هستند. در آیه قبل نیز تصریح شد که پذیرش قبله جدید مصداق هدایت بر صراط مستقیم است و تنها نصیب کسانی میشود که مشیت حکیمانه الهی بر هدایت آنان تعلق گرفته باشد: ﴿یهدی من یشاء إلی صِرط مستقیم) ۱
آزمون الهی اگر با تکلیف دیگری همراه و برخلاف خواسته افراد باشد، تحمیل به نظر میرسد و دشوار خواهد بود. تغییر قبله نیز براثر ناسازگاری با تعصب متحجران، برای آنان که از هدایت الهی برخوردار نبودند، امتحانی سنگین بود؛ مانند نماز یا استعانت به صبر و نماز که خدای سبحان درباره آن فرمود: ﴿واستعینوا بالصبر والصلوه وإنّها لکبیره إلاّ علی الخشعین) ۲ اصل نماز به لحاظ عمل بدنی و حجم کار، دشوار نیست؛ لیکن باطن آن که انقیاد به
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۴۵٫
۳۴۸
دستور الهی، و آرامبخش و قرهالعین خاشعان است ۱ ، بر انسانهای سرکش دشوار است، آنسان که از انجام آن سربازمیزنند، از اینرو چگونگی رفتار افراد با نماز، به لحاظ اهتمام یا عدماهتمام به وقت و آداب و مستحبات آن، میزان سنجش خشوع آنان است.
پس از دلالت برهان عقلی بر اینکه خدای سبحان نامحدود است و در جهتی خاص نیست، بلکه همه سَمْتها ازآنِ اوست و از اینرو هیچ سَمْتی بر سَمتِ دیگر امتیاز ندارد، و آنگاه که دلیل نقلی هم این دلیل عقلی را تأیید کرد، که ﴿ولله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) ۲ مجالی برای اعتراض نمیماند. کسی که در برابر این برهان عقلی و نقلی اعتراض کند سفیه است، پس این آزمون بر سفیه که تاروپود فکری او موهون است سنگین خواهد بود؛ اما کسی که وزین و در پیشگاه خداوند متعبد است این امتحان را به خوبی تحمل میکند: ﴿وإن کانت لکبیره إلاّ علی الذین هدی الله﴾، بنابراین، مراد از هدایت، تسدید و تأیید است، زیرا خدای سبحان آنگاه که انسان را با عقل و نقل هدایت کرد، او را رصین و کریم کرده است و این انسان وزین، آزمون سنگین را هم تحمل میکند.
آزمونهای دشوار برای کسانی که از هدایت الهی برخوردارند سهل است؛ کسی که گرفتار هوس است، اطاعت خداوند برای او دشوار است؛ اما آنکه از هوا و هوس رهایی یافته است کارهای خیر به آسانی از او نشئت میگیرد: ﴿فأمّا من أعطی واتّقی٭ وصدّق بالحسنی٭ فسنیسّره للیسری) ۳
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۷۳، ص ۱۴۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ لیل، آیات ۵ ـ ۷٫
۳۴۹
نکته: جریان بزرگ بودن یا بزرگ تلقی کردن محل بحث نظیر چیزی است که در آیه ﴿کَبُرَ علی المشرکین ما تدعوهم إلیه) ۱ آمده است و از بعض جهات، نه همه آن، شبیه چیزی است که در آیه ﴿و إن کان کبُر علیک إعراضهم) ۲ بازگو شد.
حکم نمازهای پیشین
در آیات متعدد از جمله در آیه مورد بحث، اضاعه و تضییع ایمان و عمل صالح از خدای سبحان سلب شده است، زیرا خداوند هرگز ایمان و عمل صالح مؤمنان و نیز اجر و پاداش آنان را از اثر و خاصیت نمیاندازد: ﴿وما کان الله لیضیع إیمٰنکم﴾، ﴿أنی لاأُضیعُ عمل عمِلٍ منکم) ۳ ﴿إنّ الله لایُضیع أجر المؤمنین) ۴
پس از تغییر قبله از بیتمقدس به کعبه، برای برخی افراد این سؤال پیشآمد که اگر قبله، کعبه است نمازهایی که پیش از این به سوی بیتمقدس خوانده شده، پذیرفته است یا مردود؟
پاسخ این است که کعبه ذاتاً قبله نیست، بلکه با قرارداد خدای سبحان قبله شده است. پیش از این قرارداد، قبله، بیتمقدس بود؛ نه کعبه و مسلمانان نیز به همان سو نماز میگزاردند، بنابراین، آن نمازها ضایع نشده و مقبول است. به بیان دیگر چون حقِ سابق همان استقبال به بیت مقدس بود و حق لاحق استقبال به کعبه است و تعدد زمان و تغیّر ملاک و تنوع مصلحتْ
^ ۱ – ـ سورهٴ شوری، آیهٴ ۱۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۳۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۹۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۷۱٫
۳۵۰
مصحّح چنین دستور متفاوتی است، گذشتگانی که به سمت قدس فرایض خود را ادا کردهاند مأجور خواهند بود و هرگز خداوند ایمان و عمل صالح آنان را ضایع نمیکند.
توضیح اینکه روح نسخ در تشریع الهی، به تخصیص زمانی بازمیگردد؛ نه بطلان حکم پیشین، زیرا نسخ احکام الهی به طور کلی من الحق إلی الحق است. بداء در تکوینیات و نسخ در تشریعیات هرگز ناشی از جهل حاکم یا تجهیل مردم نیست، زیرا خدای سبحان علم و شهود محض است و جهل و نسیان با علم و شهود سازگار نیست: ﴿وما کان ربّک نسیّاً) ۱ چنان که حکیم، عادل و حق صِرف است و هیچ نقص و عیبی در حرم اَمْن او راه ندارد، بنابراین، در تشریع الهی هر حکمی که به صورت نسخ بیان شود، لُبّاً تخصیص اَزمانی است؛ یعنی حکم واقعاً بر همان موضوع واقعی مترتب و برقرار بوده، اکنون ادامه آن مصلحت ندارد و از اینرو حکمی جدید میآید.
نکته: عنوان کعبه یا بیتِ مقدس در آیه مورد بحث مطرح نشده، بلکه فقط عنوان «قبله» بازگو شده تا اولاً آنچه مهم است طرح شود که حیثیت قبله است، نه سَمْت خاص و ثانیاً مطابق با سؤال انکاری سفیهان باشد که گفتند: ﴿ماولّهُم عن قبلتهم الّتی کانوا علیها) ۲ و در آن استفهام هیچ سخنی از کعبه یا قدس مطرح نبود.
نماز، نماد ایمان
راز تعبیر از نماز به ایمان، در جمله ﴿وما کان الله لیضیع إیمٰنَکم﴾ این است
^ ۱ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۶۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۲٫
۳۵۱
که نماز مهمترین مظهر ایمان است، از اینرو اول چیزی که بعد از مرگ انسان درباره آن بازخواست میشود نماز است و ردّ یا قبول آن ملاک پذیرفتهشدن یا عدمپذیرش سایر اعمال است ۱٫ این بدان معنا نیست که نماز در مقابل سایر اعمال است، بلکه برای آن است که نماز ریشه همه فضایل و برطرفکننده بسیاری از رذایل اخلاقی است: ﴿إنّ الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر) ۲ چنانکه خدای سبحان هم در بُعد اثبات و هم در بُعد سلب، نمازگزار را دارای ملکات معرفی کرده، وی را از هلوع و جزوع و منوع بودن پیراسته دانسته و فضایل بسیاری را برای وی برمیشمارد: ﴿إنّ الإنسن خلق هلوعاً٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً٭ وإذا مسّه الخیر منوعاً٭ إلاّ المصلّین٭ الذین هم علی صلاتهم دائمون) ۳
رأفت و رحمت الهی
در بخش پایانی آیه شریفه مورد بحث، رأفت و رحمت خداوند یادآوری شده است: ﴿إنّ الله بالناس لرءوف رحیم﴾ و چون رئوف اَهمّ از رحیم است مقدم و متبوع قرار گرفت و رحیم مُؤخّر و تابع واقع شد.
رحمت مطلق خدا فراگیر و همگانی است؛ اما اگر کسی به رنج و نیاز مبتلا شد، افزون بر آن رحمت عام، از رأفت الهی نیز بهره میگیرد. رأفتْ رحمتی است مقیّد به تفقد نسبت به رنجور و نیازمند و برای دفع بلاست؛ اما رحمت، مطلق است؛ یعنی هم برای رفع و هم برای دفع است.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۶۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۴۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ معارج، آیات ۱۹ ـ ۲۳٫
۳۵۲
مصداق رأفت و رحمت خالص در این کریمه، افزون بر پذیرش ایمان و نمازهایی که مسلمانان به سمت بیتمقدس گزاردهاند، هدایت مؤمنان به پذیرش حکم تغییر قبله است، زیرا این حکمِ دینی، آزمون بزرگی بود که با تأیید الهی، تنها مؤمنان مطیع و منقاد بدان موفق شدند که قوام دین خود را تسلیمِ در برابر خداوند میدانستند: ﴿وقد علمت أنّ قِوام دِینی التسلیم لأمرک) ۱
اشارات و لطایف
۱٫ شاهدان بر اعمال
خدای سبحان که خود ذاتاً بر همه چیز شاهد است، انبیا و اولیای الهی و فرشتگان و اعضا و جوارح انسان را نیز در محکمه عدل قیامت به عنوان شاهد اعمال، سِمَت داده است.
اولین شاهد اعمال خدای سبحان است، زیرا هر شیئی در هر نشئه و شأنی که باشد در مشهد و محضر خداوند است: ﴿وما تکون فی شأن وما تتلوا منه من قرءان ولاتعملون من عمل إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾. ادامه آیه شریفه، استدلال به اصلی کلی در این باره است: ﴿وما یعزب عن ربّک منمثقال ذرّهٍ فی الأرض ولافی السماء ولاأصغر من ذلک ولاأکبر إلاّ فی کتبٍ مبین) ۲
خداوند که امروز شاهد اعمال است فردا قاضی آن خواهد بود: ﴿اتقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم) ۳ و اگر خودِ قاضی عادل در
^ ۱ – ـ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۲۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۶۱٫
^ ۳ – ـ نهجالبلاغه، حکمت ۳۲۴٫
۳۵۳
صحنه عمل حضور داشته باشد و به علم خود عادلانه حکم کند، جور و جفایی در حکم او نخواهد بود، چنان که بر اثر اقتدار نامتناهی چیزی مانع اجرای حکم او نخواهد بود.
شایان ذکر است که تعبیرهایی همچون ﴿علِم الغیب والشهاده) ۱ درباره خداوند، ارشاد به نفی موضوع است. این جمله و نظایر آن بدین معنا نیست که برای خدای سبحان غیب و شهادتی هست و او به هر دو عالم است، زیرا علم که به معنای حضور و شهود است هرگز به غیب، با عنوان غیب بودن، تعلق نمیگیرد و غیب از آن نظر که غیب است هرگز، معلوم نخواهد بود. بلکه مراد از غیب در اینگونه موارد غیب نسبی است؛ نه غیب نفسی؛ یعنی آنچه برای دیگران غیب است برای خداوند شهادت است، و آنچه از دیگران سرّ و نهان است برای خداوند و به تبع آن، برای اولیای الهی علن و آشکار است.
شاهد دیگر اعمال بشر، مأموران الهی و فرشتگانی هستند که در حین انجام کار حضور دارند و آن را ثبت میکنند: ﴿وإنّ علیکم لَحفِظین٭ کراماً کتبین٭ یعلمون ما تفعلون) ۲
در قرآن کریم، پیامبران(علیهم السلام) نیز از زمره شاهدان اعمال به شمار آمدهاند.عیسای مسیح(علیه السلام) درباره شاهد بودن خود چنین فرمود: ﴿وکنتُ علیهم شهیداً مادمتُ فیهم) ۳ خدای سبحان در آیات متعدد، رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را «شاهد» معرفی میکند؛ مانند: ﴿یأیّها النّبی إنّا أرسلنکَ شهِداًومبشّراً ونذیراً) ۴ در این آیه، شهادت به طور مطلق ذکر شده است؛ یعنی همانگونه
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۹۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انفطار، آیات ۱۰ ـ ۱۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۱۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۴۵٫
۳۵۴
که رسالت پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کلّی و دائمی است شهادت آن حضرت بر اعمال جوامع بشری نیز همگانی و همیشگی و به اندازه شعاع رسالت اوست، از اینرو آن حضرت همچنانکه بر اعمال امت خویش شهید است، بر انبیای پیشین و امتهای آنان نیز شاهد و در نتیجه او شاهد شهیدان است: ﴿ویوم نبعث فی کلّ أُمّه شهیداً علیهم من أنفسهم وجئنا بک شهیداً علیهؤلاء) ۱ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) همانگونه که در دنیا طبق حق و عدل مصدّق انبیای پیشین است در آخرت نیز برابر صدق و داد به حقانیت آنان شهادت میدهد و این شهادت مایه فخر و مباهات آنهاست.
گروهی که در آیه مورد بحث از آنان با تعبیر «امت وسط» یاد شده، نیز از شاهدان بر اعمال مردم هستند. همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، مصداق کامل «امت وسط» در این آیه، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند، زیرا شهادتی اینچنین نیاز به علم غیب و آگاهی از درون انسانها دارد، در حالی که افراد عادی از بسیاری از امور متعارف بیخبرند و بر فرض اطلاع، چون فاقد عدالتاند شهادت آنان مقبول نخواهد بود، زیرا گفتار افراد غیرعادل، در محکمه عدل الهی مسموع نیست. چگونه خدای سبحان کسی را که در دنیا شهادت وی بر کمارزشترین چیزها، مانند یک دسته سبزی پذیرفته نیست، در قیامت به عنوان شاهد دعوت میکند؟
شاهد دیگر بر کیفیت زندگی انسان، ویژگیهای درونی، یعنی ملکات اوست، چنانکه خدای سبحان فرمود: هر انسانی با شاهدی محشور میشود: ﴿وجاءت کلّ نفس معها سآئق و شهید) ۲ در قیامت از مؤمنانْ با تجلیل
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۸۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ ق، آیهٴ ۲۱٫
۳۵۵
استقبال میشود؛ اما دیگران را یک سائق و یک شهید همراهی میکند. سائق کسی است که وی را از پشت میراند برخلاف قائد که او را از جلو رهبری میکند. همراهی شهید با وی برای آن است که هنگام سؤال از او در مواقف گوناگون شهادت دهد. این دو همراه از انسان جدا نخواهند شد، از اینرو کسی نمیتواند در جایی توقف کند، چون سائق وی را میراند و نمیتواند عملی را انکار کند، چون شاهد علیه او گواهی میدهد.
دسته دیگر از شاهدان، اعضا و جوارح انسان است.این شهادت، گاهی به صورت نطق است: ﴿ویوم یُحشر أعداء الله إلی النار فهم یوزعون٭ حتی إذا ما جاءوها شهد علیهم سمعهم وأبصارهم وجلودهم بما کانوا یعملون٭ وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا أنطقنا الله الذی أنطق کلّ شیءٍ وهو خلقکم أوّل مرّه وإلیه ترجعون٭ وما کنتم تسترون أن یشهد علیکم سمعکم ولاأبصارکم ولاجلودکم ولکن ظننتم أنّ الله لایعلم کثیراً ممّا تعملون) ۱ و گاهی به صورت عمل. در این حالت که محصول ملکات نفسانی بارز شده و اعمالْ مشهود انسان است و هرکسی به صورت خصیصههای نفسانی خود درآمده و گاهی به صورت حیوان محشور میشود و همه اعضا و جوارح با زبان حال علیه او شهادت میدهد، دیگر نیاز به سؤال و شهادت لفظی نیست: ﴿فیومئذ لایُسئل عن ذنبه إنس ولاجانّ) ۲ زیرا با علامت شناخته میشوند: ﴿یعرف المجرمون بسیمهم) ۳ مثلاً انسان مغرور و متکبّری که به صورت مور محشور شده ۴ ، همه اعضا و جوارح او گواهی میدهد که وی در دنیا تکبّر ورزیده
^ ۱ – ـ سورهٴ فصّلت، آیات ۱۹ ـ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ الرحمن، آیهٴ ۳۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ الرحمن، آیهٴ ۴۱٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۲۰۱٫
۳۵۶
است، از اینرو خدای سبحان پس از آنکه فرمود: گزارش کارهای انسان در قیامت به او ارائه خواهد شد: ﴿ینبّؤا الإنسن یومئذ بما قدّم وأخّر) ۱ فوراً استدراک کرده و فرمود: نیازی به گزارش ما نیست، او به همه جزئیات اعمال خود آگاه است: ﴿بل الإنسن علی نفسه بصیره) ۲
حاصل اینکه در قیامت دهان تبهکاران بسته است: ﴿الیوم نختم علیأفوهِهِم) ۳ لیکن همانگونه که گذشت، اعضا و جوارح و همه وجود آنها یا با زبان قال (سخن گفتن): ﴿وتکلّمنا أیدیهم وتشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون) ۴ یا به زبان حال، شهادت میدهند، چنانکه در دنیا همه وجود بتپرست به کفر شهادت میدهد: ﴿ما کان للمشرکین أن یعمروا مَسجِدَ الله شهِدین علی أنفسهم بالکفر) ۵ نه اینکه مشرک، با زبانِ ظاهری و گفتن، به کفر خود اقرار کند؛ اما اینکه مشرکان در قیامت، به دروغْ شرک را از خود نفی میکنند: ﴿واللهِ ربِّنا ما کنّا مشرکین٭ انظر کیف کذّبوا علی أنفسهم) ۶ برای آن است که خلاف گفتن، ملکه آنها شده است و همین ملکه تخلّف در معاد ظهور میکند؛ نه اینکه به اختیار خود دروغ بگویند؛ مانند فرد دروغگو که در خواب، بدون اختیار و تنها بر اساس ملکات نفسانی خود سخن میگوید. در قیامت، همه اسرار روشن است و همه افراد در مشهد یکدیگرند، از اینرو کذب که گزارش جدّی از امری غیر واقع است، میسور احدی نیست. در آنجا
^ ۱ – ـ سورهٴ قیامت، آیهٴ ۱۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ قیامت، آیهٴ ۱۴٫ «تاء» در کلمهٴ «بصیره» برای مبالغه است؛ نه تأنیث.
^ ۳ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۶۵٫
^ ۴ – ـ همان.
^ ۵ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۷٫
^ ۶ – ـ سورهٴ انعام، آیات ۲۳ ـ ۲۴٫
۳۵۷
نه بدون اذن خدای سبحان میتوان سخن گفت و نه مجالی برای سخن باطل و ناصواب هست: ﴿لایتکلمون إلاّ من أذن له الرحمن وقال صواباً) ۱
۲٫ مقصود از «عدالت» معتبر در شاهد
بحث فقهی شهادت در فنّ خودش مطرح است؛ لیکن در اینجا اشاره کوتاه تفسیری درباره آنچه برخی مفسران برداشت کردهاند سودمند است و آن اینکه ۱٫ منظور از عدالتِ معتبر در شاهد همان ایمان است. ۲٫ شهادت هر مؤمنی مقبول است. ۳٫ مقصود از آیه ﴿أشهدوا ذوی عدلٍ منکم) ۲ همان ایمان است؛ یعنی دو مؤمن را به شهادت فراخوانید. ۴٫ نشان اینکه مقصود مؤمن است بدون قید زاید به نام عدالت، این است که کسی که شهادت او مقبول است در مقابل کسی است که شهادت او مردود است و آن کافر است؛ نه فاسق، زیرا آنچه درباره وصیت در حال سفر مطرح است این است که باید شاهد وصیت یا دو عادل از «شما» یعنی اهل ایمان باشد یا دو نفر از «غیر شما»، یعنی کافر، در صورتی که مؤمن حاضر نباشد. از این تقابل بین عادل و کافر معلوم میشود که منظور از عادل همان مؤمن است وگرنه در مقابل فاسق قرار میگرفت ۳٫
پاسخ آن است که اولاً بیان همه خصوصیتهای معتبر در شاهد بر عهده فن فقه است. ثانیاً به استناد روایات تفسیری که در ذیل آیه مورد بحث وارد شده شهادت فاسق درباره چیزهای حقیر و کم ارزش مقبول نیست، چه رسد به چیزهای مهمّ، مانند شهادت بر اعمال مردم. ثالثاً پیام قرآن حکیم درباره قضا
^ ۱ – ـ سورهٴ نبأ، آیهٴ ۳۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ طلاق، آیهٴ ۲٫
^ ۳ – ـ رحمه من الرحمان، ج ۱، ص ۲۱۳٫ هامش با تحریر.
۳۵۸
و شهادت بسیار روشن است که قیام و قوّام به قسط و قوّام به شهادت بودن لازم است و در چنین مکتبی مجالی برای پذیرش گواهی فاسق نیست.
۳٫ نکاتی درباره علم فعلی خداوند
علم که حقیقت آن احاطه عالم بر معلوم و حضور معلوم نزد عالم است از صفات مشترک بین ذات و فعل خدای سبحان است. مراد از ﴿لنعلم﴾ در آیه مورد بحث علم فعلی است که منتزع از مقام فعل و عین فعل اوست و حدوث آن نیز به اعتبار حدوث معلوم است؛ نه به اعتبار اصل علم. توضیح اینکه:
الف. صفات خدای سبحان دوگونه است: صفات ذاتی؛ مانند حیات و قدرت، و صفاتفعلی؛ مانند خلقت و رزق. صفت ذات، نامحدود، قدیم، ازلی و عین ذات است و مفهوم آن از مقام ذات انتزاع میشود؛ اما صفت فعل، محدود و ممکن است و از همینرو باید از محل امکان، یعنی فعل خدا، انتزاع شود؛ نه از محل وجوب؛ یعنی ذات خدا. در حقیقت، صفتِ فعلْ عین فعل است و افعال حق حادث است، پس اوصاف فعلی خداوند حادث است.
ب. برخی اوصاف به لحاظ ذاتی یا فعلی بودن آن دارای دو نام است؛ مانند قدرت و قبض و بسط، که قدرتْ صفت ذات و قبض و بسطْ صفت فعل و زیرپوشش قدرت است.گاهی نیز هر دو صفت ذات و فعل یک نام دارد؛ مانند علم و اراده؛ یعنی خدای سبحان، گذشته از علم و اراده ذاتی، علم و اراده فعلی نیز دارد.
ج. علم خداوند به اشیا حضوری است؛ نه حصولی. در علم حضوری، علمْ عین معلوم است. در علم حصولی بین عالم و معلوم، «صورت علمی»
۳۵۹
فاصله است، چنانکه گفتهاند: «العلم هو الصوره الحاصله من الشیء لدی النفس»، بنابراین، در علوم حصولی، صورت علمی معلومبالذات و وجود خارجی آن معلوم بالعرض است، اما در علم حضوری خود آن وجود خارجی معلوم است و غیر از آن چیزی به عنوان صورت علمی در بین نیست، چنانکه امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام) فرمود: بین خدا و خلق، که معلوم اوست، چیزی غیر از خلق، یعنی معلوم، فاصله نیست: «لیس بینه وبین معلومه علم غیره» ۱ این چنین نیست که صورتی از اشیا نزد حق باشد، بلکه خود شیءْ معلومِ خدا و نزد او حاضر است. و تعبیر «غیره (غیر المعلوم)» مؤکّد حضوریبودن علم و اینکه موجود خارجی عین علم است خواهد بود.
د. چون خودِ فعلْ مشهود خداست، فعل تا پیش از وجود و حضور، معلوم نبوده، بعد از وجودْ معلوم خواهد شد. این علم فعلی که عین فعل و معلوم است، نه عین ذات و عالم، حادث است، زیرا تا آن زمان که شیئی وجود نداشت، علم فعلی هم نبود، از اینرو علم مزبور از مقام فعل خدا انتزاع میشود؛ نه از مقام ذات او. البته همانگونه که از این نکته برمیآید درحقیقت چون معلومْ حادث است علم نیز حادث خواهد بود.
هـ. علم فعلی چون خارج از ذات خدا و نیز ممکن و مسبوق به عدم است و ممکن عین واجب نخواهد شد، در مقام فعل با خدای سبحان متحد است؛ نه در مقام ذات. توضیح اینکه، مصحّح حمل در همه قضایا اتحاد موضوع و محمول است و تعیینکننده محور اتحاد این دو، محمول قضیه است؛ نه موضوع آن، چنانکه در سه قضیه «زیدٌ ناطق»، «زیدٌ عالم» و «زید قائم»، موضوع، یعنی زید، با محمول متحد است؛ لیکن محور اتحاد در قضیه
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۸٫
۳۶۰
نخست، مقام ذات، در قضیه دوم مقام وصف، و در قضیه سوم مقام فعل است. همه اسمای فعلی خداوند که در متون نقلی بر خداوند حمل میشود، مانند رازق، شافی، آخذ، قابض، باسط و… در مقام فعل با خداوند متحد است و همین اتحادِ در مقام فعلْ مصحّح حمل آنها بر خداست و علم فعلی نیز از همین قبیل است.
کسانی که از این نکته غفلت ورزیدهاند، در چارهاندیشی از چگونگی اتحاد موضوع و محمول در مسائلی همچون علم فعلی خداوند که یک طرف قضیه واجب و قدیم و طرف دیگر آن ممکن و حادث است، در برابر این پرسش که «چگونه واجب با ممکن و قدیم با حادث متحد است؟» قائل به اموری همچون مَجاز در اسناد یا مجاز در کلمه میشوند.
و. بر اساس معیاری که کلینی در کتاب شریف کافی برای تشخیص صفت ذات و صفت فعل ارائه داده ۱ و حکمای اسلام نیز آن را پذیرفتهاند، صفات ذات، آن دسته از اوصاف کمالی را گویند که مقابل ندارد و نامحدود است؛ یعنی مقابل آن چیزی جز عدم و نقص نیست؛ مانند علم و حیات و قدرت که مقابل آن جهل و مرگ و عجز است و خدای سبحان هرگز به مقابل علم و حیات و قدرت متصف نمیشود؛ اما صفت فعل آن است که مقابل دارد و مقابل آن مانند خود صفت فعلْ هر دو کمال بوده و مرز مشخص دارند و خدای سبحان به هر دو طرف متصف میشود؛ مانند ضارّ و نافع، محیی و ممیت، راضی و غضبان و…. خداوند نسبت به بعضی ضارّ و نسبت به برخی دیگر نافع، نسبت به بعضی مُحیی و نسبت به برخی ممیت است. دیگر اوصاف فعلی خداوند نیز اینچنین است.
^ ۱ – ـ ج ۱، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲٫
۳۶۱
آن علمی که مقابل ندارد و با تعبیرهایی همچون ﴿وهو بکلّ شیءٍ علیم) ۱ و «عالمٌ إذ لامعلوم» ۲ از آن یاد میشود علم ذاتی است که عین ذات خداست و همچون دیگر اوصاف ذاتی، ازلی و ابدی است؛ اما علم فعلی که حادث است و مقابل دارد، عین معلوم و صفت آن است؛ نه عین عالم یا صفت آن، زیرا این موجود حادث آنگاه که معدوم بود معلوم علم فعلی خدا نبود و پس از وجود و حضور معلوم علم فعلی او شد؛ نه اینکه خدای سبحان پیش از وجود آن حادث در مقام ذات خود به او عالم نبود و پس از آن عالم شد، زیرا همانگونه که بیان شد علم فعلی صفت معلوم است؛ نه صفت عالم. البته با عنایت به اینکه خداوند در مقام ذات به موجود حادثی که هنوز وجود نیافته علم دارد میتوان گفت که در مقام فعل به او علم (فعلی) ندارد.
حاصل نکات مزبور این است که علم هم از صفات ذات و هم از صفات فعل است. علمی که عین ذات خداست علمی است که به همه اشیا، پیش از آفرینش و پس از آن، برای خداوند ثابت است؛ اما علمی که در آیه مورد بحث و موارد مشابه آن آمده، علم فعلی است که خارج از ذات خداوند بوده و حادث است و از مقام فعل او انتزاع میشود.
ز. علم حقیقتی (ذات اضافه) است که بدون معلوم نخواهد بود، بنابراین، تحقق فعلی علم خدا در ازل و تحقق استقبالی معلوم در حال یا آینده مستلزم انفکاک علم از معلوم، یعنی تحقق حقیقت ذات اضافه بدون طرف دیگر اضافه است و این محال خواهد بود، پس توجیه برخی از صاحبدلان ۳ ناصواب است.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۹٫
^ ۲ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۵۲، بند ۵٫
^ ۳ – ـ رحمه من الرحمان، ج ۱، ص ۲۱۳٫
۳۶۲
بحث روایی
۱٫ امت وسط
عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله تبارک و تعالی: ﴿و کذلک جعلنکم أمّه وسطاً لتکونوا شهداء علی النّاس﴾، قال: ﴿نحن الشهداء علی الناس بما عندهم منالحلال والحرام وما ضیّعوا منه) ۱
ـ عن برید العجلیّ قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام): قول الله تبارک و تعالی: ﴿و کذلک جعلنکم أمه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً﴾، قال: «نحن الاُمّه الوسط ونحن شهداء الله تبارک وتعالی علی خلقه وحججه فی أرضه… فرسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) الشهید علینا بما بلّغنا عنالله تبارک و تعالی و نحن الشهداء علی النّاس، فمن صدّق یوم القیامه صدّقناه و من کذّب کذّبناه» ۲
ـ عن علی أمیرالمؤمنین(علیه السلام): «إنّ الله تعالی إیّانا عنی بقوله: ﴿لتکونوا شهداء علی الناس﴾ فرسول الله شاهد علینا ونحن شهداء الله علی خلقه وحجّته فی أرضه ونحن الذین قال الله تعالی: ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً) ۳
ـ فی قول الله تعالی: ﴿و کذلک جعلنٰکم أمّه وسطاً لتکونوا شهداء علیالنّاس و یکون الرسول علیکم شهیداً﴾ قال أبو جعفر(علیه السلام): «منّا شهید علی کلّ زمان، علی بن أبی طالب فی زمانه، و الحسن فی زمانه، و الحسین فی
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۳۴۳٫ رد نقل عیاسی بعد از آیهٴ شریفه چنین آمده است: قال: «بما عندنا من الحلا و الحرام و بما ضیّعوا منه» (ج۱، ص ۶۳).
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۱٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۱۶٫
۳۶۳
زمانه، و کلّ من یدعو منّا إلی أمر الله» ۱
ـ عن أبی بصیر، قال: سمعت أباجعفر(علیه السلام) یقول: «نحن نمط الحجاز»، فقلت: وما نمط الحجاز؟ قال: «أوسط الأنماط؛ إنّ الله یقول: ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾». قال: ثمّ قال: «إلینا یرجع الغالی وبنا یلحق المقصّر» ۲
اشاره: هرچند بر اساس این روایات، مراد از «امت وسط» در آیه شریفه ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾ خصوص امامان معصوم(علیهم السلام) هستند و صحابه و شاگردان خاص ائمه(علیهم السلام) مشمول این آیه نیستند، ولی به عموم تنزیل، نظیر «سلمان منّا أهل البیت» ۳ که اصل آن آیه ﴿… فمن تبعنی فإنّه منّی) ۴ است، مشمول احادیث یاد شده میشوند. اگر چنین عنایتی مبذول گردد تعارضی در بین این روایات و روایات دیگر راه پیدا نمیکند.
۲٫ وساطت و شهادت شیعیان
قال أبوجعفر الباقر(علیه السلام): «… و أیم الله لقد قضی الأمر أن لایکون بین المؤمنین اختلاف ولذلک جعلهم شهداء علی الناس لیشهد محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) علینا و لنشهد علی شیعتنا ولتشهد شیعتنا علی الناس؛ أبی الله عزّ و جلّ أن یکون فی حکمه اختلاف أو بین أهل علمه تناقض) ۵
اشاره: این حدیث از غرر روایاتی است که به شیعه بها داده و او را ارج
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۳٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۷۲۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۳۶٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۲۵۱٫
۳۶۴
مینهد. البته طلیعه راه تعالی آنان این است که با یکدیگر اختلاف و کینهتوزی نکنند: ﴿… ولا تجعل فی قلوبنا غلاًّ للذین ءامنوا) ۱
حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در روایتی که مضمون آن را امام صادق(علیه السلام) از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز نقل کرده است ۲ میفرماید: از اختلاف و کینهتوزی نسبت به یکدیگر بپرهیزید، زیرا کینهورزی دینِ شما را همانند تراشیدن مو با تیغ از میان میبرد و چیزی برای آن باقی نمیگذارد: «لاتباغضوا فإنّها الحالقه» ۳ این خطر از آنروست که هر یک از دو متخاصم میکوشد تا به هر وسیلهای موقعیت خود را حفظ کند و رقیبِ خصیم را طرد کند و چنین رفتاری دین را ریشهکن میکند، بنابراین، آنکه میخواهد از زمره شیعیان و شاهدان اعمال جامعه و واسطه بین معصومین(علیهم السلام) و مردم باشد باید از اختلافِ بعد از علم و بغضاء بپرهیزد و همانند بهشتیان از کینه منزّه و از حِقد مبرّا باشد: ﴿و نزعنا ما فی صدورهم منغلٍّ إخوناً علی سُرُرٍ متقبلین) ۴
۳٫ امکان نیل غیر امام معصوم به مقام شهادت بر مردم
قال أبوعبدالله (علیه السلام): «قال الله: ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً﴾ فإن ظننت أنّ الله عنی بهذه الآیه جمیع أهل القبله من الموحدین، أفتری أنّ من لاتجوز شهادته فی الدنیا علی صاع من تمر یطلب الله شهادته یوم القیامه ویقبلها منه بحضره جمیع الاُمم الماضیه؟ کلاّ
^ ۱ – ـ سورهٴ حشر، آیهٴ ۱۰٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه،ج ۱۲، ص ۲۴۰٫
^ ۳ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۸۶، بند ۱۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۴۷٫
۳۶۵
لم یعنِ الله مثل هذا من خلقه، یعنی الاُمّه التی وجبت لها دعوه إبراهیم ﴿کنتم خیر أُمّه أخرجت للناس) ۱ وهم الاُمّه الوُسطی وهم خیر أُمّه أخرجت للناس» ۲
اشاره: در این روایت، امام صادق(علیه السلام) مصداق شهید را در معصوم منحصر نکرد و چنین نفرمود: «ما امت وسط هستیم»، به گونهای که همچون برخی روایات گذشته از آن حصر فهمیده شود، بلکه فرمود: کسانی که شهادت برخی از آنان به سبب عادل نبودن، حتی درباره اندکی خرما پذیرفته نیست، مراد از ﴿أمه وسطاً﴾ نیستند. این بیان، امکان شمول «امت وسط» بر خواص از اصحاب و شاگردان امامان معصوم(علیهم السلام) را نفی نمیکند، بلکه استناد به آیه شریفه ﴿کنتم خیر أُمّه أخرجت للناس﴾ زمینه شمول را برای آنان فراهم میکند.
روایتی صحیح از حضرت امام صادق(علیه السلام) رسیده که به روشنی امکان نیل شاگردان مخصوص امامان معصوم(علیهم السلام) به مقامات معنوی خاص را تأیید میکند، به این بیان: «بشّر المخبتین بالجنّه: برید بن معاویه العجلی وأبوبصیر لیثبن البختری المرادی و محمدبن مسلم و زراره، أربعه نجباء، أمناءالله علی حلاله وحرامه لولاهؤلاء انقطعت آثار النبوه واندرست» ۳ اخبات، کمال خضوع را گویند و آن عبارت از این است که انسان در پیشگاه خدای سبحان چنان خاضع باشد که در برابر هیچ حادثهای سربلند نکند. بزرگانی که در این حدیث شریف، به عنوان برخی از مصادیق مخبتان، به نام آنان تصریح شده است، در روز خطر، دین را یاری کردند. آن روز که حوزههای علمیه مورد تهدید حکومت امویان و عباسیان بود، اینان که امین
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۱۰٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۳٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۲٫
۳۶۶
حلال و حرام خداوند بودند با تلاش و کوشش فراوان آثار نبوی و علوی را علماً و عملاً حفظ کردند.
بنابراین، راه نیل به مقام والای اخبات و مانند آن، این است که سالک به احکام الهی عالم شده، امین خداوند باشد. اگر کسی برای رضای خدا عالم به قوانین الهی شود و به علم خود در بخش عقیده، خلق و رفتار عمل کند راه رسیدن به مقام شهادت بر اعمال مردم، برای او باز است.
۴٫ راز عدم اراده توده مردم از «امت وسط»
عن أبیجعفر(علیه السلام): «إنّما أنزل الله ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً﴾ یعنی عدلاً ﴿لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیداً﴾». قال: «ولایکون شهداء علی الناس إلاّ الأئمه والرسل؛ فأمّا الاُمّه فإنّه غیر جائز أن یستشهدها الله تعالی علی النّاس وفیهم من لاتجوز شهادته فی الدنیا علی حزمه بقل» ۱
اشاره: مضمون این روایت، حصر است. اگر دلیل دیگری بر شهادت غیر امام معصوم(علیهم السلام) دلالت کند این حصر اضافی بوده و قابل تقیید است وگرنه به همان حصر حقیقی باقی است. استدلال این روایت بر عدم اراده همه مردم از عنوان «امت وسط»، همان نکتهای است که در روایت قبل نیز به آن اشاره شد، و آن اینکه چگونه ممکن است خدای سبحان کسانی را که شهادت آنها درباره مالی ناچیز، مانند دستهای سبزی پذیرفته نیست، به عنوان شاهدان بر اعمال مردم در روز قیامت معرفی کند.
مستفاد از مجموع روایاتی که در ذیل آیه شریفه ﴿وکذلک جعلنکم أُمّه وسطاً لتکونوا شهداء علیالناس ویکون الرسول علیکم شهیداً﴾ نقل شده، این
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۳۵۱٫
۳۶۷
است که مراد از این امت، برجستگان آن هستند و اینکه از آن عنوان، امامان معصوم(علیهم السلام) اراده شده، مَجاز نیست، چنانکه مضمون آیهای که خطاب به بنیاسرائیل میفرماید: خداوند شما را ملوک قرار داد: ﴿جَعَلَکم ملوکاً) ۱ این نیست که همه شما مَلِک هستید، بلکه منظور این است که در میان شما فرمانروایانی هست. آیه مورد بحث نیز بدین معناست که افرادی از امت اسلامی واسطه میان پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مردم و شاهد بر اعمال آنها هستند؛ نظیر آنچه در روایت دیگر آمده است: «ممّا أعطی الله أمّتی و فضّلهم به علیسائر الأمم، أعطاهم ثلاث خصال لم یعطها إلاّ نبی، و ذلک أنّ الله تبارک و تعالی کان… إذا بعث نبیّاً جعله شهیداً علی قومه و إنّ الله تبارک و تعالی جعل أمّتی شهداء علی الخلق حیث یقول: ﴿لیکون الرسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء علی النّاس) ۲
تذکّر: احادیثی که ظاهر آنها اراده عموم امّت است باید بر امّت فیالجمله حمل شود؛ نه بالجمله، زیرا روایات قبلی گذشته از آنکه خاص است و خاص بر عام مقدم بوده و صلاحیت تخصیص آن را دارد، به علّت معقول و مقبول معلل است، از اینرو ظهور آنها قویتر از ظهور احادیثی است که ظاهر آنها اراده همه امّت است.
۵٫ شهادت امّت اسلام برای پیامبران
عن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یجیء النبی یوم القیامه و معه الرجل، و النبی و معه الرجلان
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۲۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۷۸٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۳۴۰٫
۳۶۸
و أکثر من ذلک، فیدعی قومه، فیقال لهم: هل بلغکم هذا؟ فیقولون: لا. فیقال له: هل بلغت قومک؟ فیقول: نعم، فیقال له: من یشهد لک؟ فیقول: محمّد و أمته، فیقال لهم: هل بلغ هذا قومه؟ فیقولون: نعم، فیقال: و ما علمکم؟ فیقولون: جاءنا نبیّنا فأخبرنا أنّ الرسل قد بلغوا، فذلک قوله: ﴿وکذلک جعلنکم أمه وسطاً﴾». قال: «عدلاً ﴿لتکونوا شهداء علی النّاس و یکون الرسول علیکم شهیداً) ۱
اشاره: الف. ظاهر اینگونه از احادیث بیان بعضی از موارد شهادت و مصادیق آن است؛ نه تفسیر مفهومی آن، از اینرو منافاتی با شهادت به معنای تحمل حوادث و به معنای ادای آنها در محکمه عدل الهی در معاد درباره افراد دیگر ندارد.
ب. شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به استناد شهود ملکوتی و رؤیت قلبی آن حضرت است و شهادت امامان معصوم(علیهم السلام) نیز از همین قبیل است و شهادت پیروان عادل قرآن و عترت از سنخ «شهدوا بما علموا» است، بنابر اینکه علمِ شاهد، اعم باشد از آنچه محصول حسّ یا معلوم از قول معصوم(علیه السلام) است.
ج. حضور انبیای الهی در محکمه عدل الهی را میتوان از آیه ﴿و لنسئلنّ الّذین أرسل إلیهم و لنسئلنّ المرسلین) ۲ استظهار کرد؛ لیکن هرگز به معنای احضار آنان نخواهد بود، زیرا در احضار، شوب خزی و هتک و بیمهری است که هیچیک از این عناوین با قداست نبوت، رسالت و ولایت سازگار نیست.
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۴۹٫ سیوطی در ذیل آیهٴ مورد بحث، روایات متعددی در این معنا نقل کرده است.
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۶٫
۳۶۹
۶٫ تفسیر «وسط» به «عدل»
عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قوله ﴿و کذلک جعلنکم أمهً وسطاً﴾ قال: «عدلاً» ۱
اشاره: الف. ذکر عدل به عنوان برخی از اوصاف کمالی امّت وسط است؛ نه همه آنها به طوری که منافی با احادیث قبلی باشد که امتِ شاهد را متوسّط بین رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و توده مردم معرفی کرده است. البته برجستهترین صفات آنان عدل است که در شهادت سهم تعیین کنندهای دارد.
ب. مقصود از عدلْ متوسط بین افراط و تفریط نیست، زیرا عدل به این معنا میزان سنجش دوطرف خواهد بود بهطوری که تعدیل هر یک از آنها با عرض بر هسته مرکزی عدل صورت میپذیرد، در حالی که دوطرفِ وسط در آیه مورد بحث ذکر شده که یکی از آن دو طرف رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که خودْ بر وسط حاکم است و طرف دیگر آن مردماند، پس منظور از عدل همان وصف کمالی است که در شاهد معتبر است و مقصود از وسط بودنِ امتْ دو چیز است: یکی محدود بودن از طرف بالا به شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مشهود بودن خود امت و شاهد بودن وی نسبت به مردم، و دیگری قرار گرفتن امّت شاهد بین رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مردم.
۷٫ تأثیر شهادت مسلمانان به نیکوکار یا بدکار بودن متوفّا
عن جابر، قال: شهد رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) جنازه فی بنی سلمه و کنت إلی جانبه، فقال بعضهم: والله یا رسول الله لنعم المرء کان، لقد کان عفیفاً مسلماً وکان… و اثنوا علیه خیراً، فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أنت الّذی تقول؟»، فقال: یا رسول الله
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۴۸٫
۳۷۰
ذلک بدا لنا و الله أعلم بالسرائر، فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وجبتْ». قال: و کنّا معه فی جنازه رجل من بنی حارثه أو من بنی عبد الأشهل، فقال رجل: بئس المرء ما علمنا أن کان لفَظّاً غلیظاً، أن کان… فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أنت الّذی تقول؟» فقال: یا رسول الله! الله أعلم بالسرائر، فأمّا الّذی بدا لنا منه فذاک، فقال: «وجبتْ»، ثمّ تلا رسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): ﴿و کذلک جعلنکم أمه وسطاً لتکونوا شهداء علی النّاس) ۱
ـ عن أنس، قال:… فقال النبیص: «من أثنیتم علیه خیراً وجبت له الجنّه و من أثنیتم علیه شرّاً وجبت له النّار. أنتم شهداء الله فی الأرض، أنتم شهداء الله فی الأرض، أنتم شهداء الله فی الأرض» ۲
ـ عن أنس، إنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «ما من مسلم یموت فتشهد له أربعه من أهل أبیات جیرانه الأدنین: أنّهم لایعلمون منه إلّاخیراً، إلاّ قال الله: قد قبلت شهادتکم فیه و غفرت له مالاتعلمون» ۳
اشاره: ۱٫ شهادت عدل به تقوای صالحان یا طغوای طالحان کاشف حکم خداست؛ نه مثبت آن.
۲٫ در جریان وعده حتماً حکم ثواب انجاز میشود و کلمه «وَجَبَتْ» همان ثبوت قطعی را به همراه دارد.
۳٫ در جریان وعید احتمال عفو الهی مطرح است و واژه «وجَبَت» در این موارد اصل استحقاق عذاب را میرساند؛ نه انجاز و اِعمال حتمی آن را، زیرا خُلف وعید منافی حکمت نیست.
^ ۱ – ـ الدر المنثرو، ج ۱، ص ۳۴۹ ـ ۳۵۰٫ در این تفسیر ورایات دیگری نیز به این مضمون وارد است.
^ ۲ – ـ همان، ص ۳۵۰٫
^ ۳ – ـ همان، ص ۳۵۱٫
۳۷۱
۴٫ قضایای نقلی برخی از سنخ موارد شخصی است و فاقد عموم یا اطلاق است، زیرا همانطور که برخی از مفسران احتمال دادهاند تعبیر «وجَبَت» (بهشت لازم شد) برای این بود که در جمع شاهدان حضرت علی(علیه السلام) و حضرت حسن و حضرت حسین، امامان معصوم(علیهم السلام) بودهاند ۱٫
۵٫ در مواردی که شهادت چند نفر از همسایگان کافی شمرده شده یا برای کشف نوعی از صلاح متوفاست یا براثر سبق رحمت الهی زمینه بخشایش خداوندی فراهم میشود.
۸٫ معنای «خیر الأمور أوسطها»
عن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «خیر الأمور أوسطها» ۲
اشاره: «خیر الأمور أوسطها» که گاهی به صورت حدیث نبوی ارائه میشود نِسْبی است، نه نَفْسی؛ یعنی چنین نیست که در همه امور بهترین آنها وسط و میانه آنها باشد، بلکه مخصوص اموری است که دو طرف آن به عنوان افراط و تفریط، مبتلا به نقص، عیب و زیان است وگرنه در امور علمی و معرفتی و کمالهای نفسانی که از سنخ عملهای عادی نیست بهترین آنها اعلا، اشدّ، اکثر، اوفر و… خواهد بود؛ مثلاً در زحمت کشیدن و کوشش کردن چون دارای دوطرفِ افراط و تفریط است، سعی میانه و معتدل بهتر از همه سعیهاست؛ ولی خودِ علم که مراتبی دارد بهترین آنها عالیترین مرحله آن است، چنان که در فضایلی مانند عدل، تقوا، کرم و… بهترین آنها اعدل، اتقا، اکرم و نظیر آن است. در آیه مورد بحث نیز بهتر از وسط مقامی است که بر وسط اشراف
^ ۱ – ـ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۹۸٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۵۴ و ۱۷۶؛ ج ۶۹، ص ۶۰، ۲۹۲ و… .
۳۷۲
دارد و حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) صاحب آن منزلت برین است و کلمه «علی» برای افاده اِشراف و سیطره است.
۹٫ تعبیر از «نماز» به «ایمان»
قال أبو عمرو الزبیری عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قلت له: ألا تخبرنی عن الإیمان أقولٌ هو و عمل أم قولٌ بلا عمل؟ فقال: «الإیمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل، مفرض من الله مبیّن فی کتابه واضح نوره ثابته حجّته یشهد له بها الکتاب و یدعوا إلیه. و لما أن صرف نبیّه إلی الکعبه عنبیت المقدس قال المسلمون للنّبی: أرأیت صلاتنا الّتی کنّا نصلّی إلی بیت المقدّس ما حالنا فیها و ما حال من مضی من أمواتنا و هم یصلّون إلی بیت المقدس؟ فأنزل الله: ﴿و ما کان الله لیضیع إیمنکم إنّ الله بالنّاس لرءوف رحیم﴾ فسمّی الصلاه إیماناً. فمن اتّقی الله حافظاً لجوارحه موفیاً کلَّ جارحه منجوارحه بما فرض الله علیه لقی الله مستکملاً لإیمانه من أهل الجنّه و من خان فی شیء منها أو تعدّی ما أمر الله فیها لقی الله ناقص الإیمان» ۱
اشاره: نماز عمود دین است و خیمه دین به استناد عمود آن پا برجاست، از اینرو اطلاق عنوان ایمان بر نماز مصحّح دارد، چنان که رعایت فرایض، آداب و سُنَن نماز مستلزم رعایت بسیاری از احکام اسلام است. گذشته از اینکه قبله با بسیاری از احکام اسلامی در ارتباط است؛ مانند ذبح و نحر و نظیر حرمت استقبال و استدبار قبله در برخی از احوال منافی با اَدَب و استحباب یا کراهت در برخی از احوال دیگر.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۳ ـ ۶۴٫
۳۷۳
بازدیدها: 1240