ولئِن أتیت الذین أُوتوا الکتبَ بکل ءایهٍ مّا تبعوا قبلتک وما أنت بتابعٍ قبلتهم وما بعضُهم بتابعٍ قبلهَ بعضٍ ولئِن اتّبعْت أهواءهم من بعد ما جاءک من العلم إنّک إذًا لّمن الظّلمین(۱۴۵)
گزیده تفسیر
قبله هر ملتی، نشان کیان دین آنان و پذیرش آن به منزله پذیرش اصل دین است، از همینروست که بسیاری از اهل کتاب با اینکه از حقانیت قبله مسلمانان آگاهاند، هرچند معجزات فراوانی به آنان ارائه شود، آن قبله را نمیپذیرند، چنانکه پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز از قبله و شریعت منسوخ آنها پیروی نخواهد کرد.
یهود و نصارا قبله یکدیگر را نیز قبول ندارند، زیرا هر یک از این دو گروه، منحصراً خود را حق دانسته و دیگرانرا مطلقاً بر باطل میداند و تخطئه میکند.
پس از روشن شدن حق و عدل، استقبال به بیتمقدس هواست؛ نه هُدی، آنسان که روکننده به آن بعد از معلومشدن حق در زمره ستمکاران است.
۴۲۰
تفسیر
تناسب آیات
پیش از این، گفتار سفیهان درباره تحویل قبله بازگو شد؛ همچنین بیان شد که بسیاری از یهودیان با اینکه به حقانیت تحویل قبله عالم بودند نسبت به آن اعتراض و مکر و فتنهگری میکردند، چنانکه استقبال گذشته مسلمانان به بیتمقدس یهود را به اسلام مایل نکرد و چیزی از تحجّر آنان نکاست. در آیه مورد بحث، علت این انکار و تحجّر بیان میشود و آن، عناد و جهود و مکابره آنهاست؛ نه خفای حق و نه وجود شبههای که میبایست برطرف شود ۱٫
از دیگر سو، صدر آیه قبل، رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نسبت به اهل کتاب امیدوار میساخت و ذیل آن این طمع را قطع میکرد. آیه مورد بحث، به مطلبی که در ذیل آیه سابق آمده تصریح کرده و برای اینکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را تسلّی داده از تنگنای تکذیب و رنج انتظار هدایت یافتن آن گروه آسوده سازد، آن حضرت را آگاه میکند که میان اسلام او و یهود و نصارا هرگز هماهنگی و سازش نخواهد شد. آنان حق را نپذیرفته و تنها گزینه آنها دشمنی با حق است ۲٫ خدای سبحان برای نفی آن طمع، با حرف لامِ قسم و با تعلیق بر نهایت چیزی که ارائه آن عادهً ممکن است: ﴿کلّ ءایه﴾، بر حقگریزی آنان تأکید کرد، بر این اساس، آیه مورد بحث بر جمله مذکور در ذیل آیه قبل عطف شده و مستفاد از مجموع آن دو جمله این است که (بسیاری از) اهل کتاب حق را میدانند و به آن عمل نمیکنند ۳٫
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ جامع البیان، ج ۲، ص ۱۵ ـ ۱۶؛ التبیان، ج ۲، ص ۱۹ ـ ۲۰؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۲۲؛ المیزان، ج ۱، ص ۳۲۹؛ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۲۰٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۶۸؛ التفسیر المنیر، ج ۲، ص ۲۱٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۳۵٫
۴۲۱
قبله، نشان کیان دین
قبله هر ملتی نشان کیان دین آن ملت است و پذیرش آن به منزله پذیرش اصل دین است، گرچه تلازمی در بین نیست، از اینرو یهودیان و مسیحیان که گاه ممکن است برخی مسائل جزئی اسلام را پذیرفته و نسبت به آن چندان عناد نورزند، با اینکه میدانند قبله مسلمانان حق است آن را نمیپذیرند، زیرا اینگونه مسائل به اصل اسلام مربوط است. آنان هر یک قبلهای خاص دارند که منسوخ است؛ لیکن چنان گرفتار تعصباند که از آن دستبرنداشته و آن را رها نمیکنند و قبله حق را نمیپذیرند، همانگونه که قبله یکدیگر را نمیپذیرند. پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز هرگونه معجزهای به آنان ارائه کند قبله او را نخواهند پذیرفت: ﴿ولئِن أتیت الذین أُوتوا الکتب بکل ءایه ما تبعوا قبلتک﴾. البته رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز از قبله و شریعت منسوخ آنان پیروی نخواهد کرد: ﴿وما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾.
نشان کیان دین بودن قبله، که بدان اشاره شد، چنان است که مسلمانان همانگونه که به «اهلالقرآن» معروفاند، از آنان با عنوان «اهلالقبله» نیز یاد میشود، هرچند برخی از معاندانْ آنان را به شخص حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نه به شخصیّت حقوقی و نَبَوی او منسوب کرده و در قبال موسوی و عیسوی آنان را «محمّدیّین» نامیدهاند.
به لحاظ همین اهمیت ویژه است که خدای سبحان از آن به عظمت یاد کرده و آن را آزمونی بزرگ دانسته است: ﴿وإن کانتْ لکبیرهً إلاّ علی الذین هَدَی الله) ۱ چنانکه در فاصلهای کوتاه، پنجبار به آن پرداخته شد، آنسان که کمتر
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
۴۲۲
موردی همانند آن در قرآن کریم یافت میشود.
استقبال کعبه اگرچه در ردیف سایر شرایط صحت نماز ذکر شده است، لیکن با توجه به نکته یادشده، با دیگر شرایط و اجزای عبادی فرق دارد.
درباره اِخبار الهی از عدم پذیرش قبله مسلمانان از سوی اهل کتاب، با اینکه مأمور به تبعیت از آن بودند، باید توجه داشت علم خداوند به اطاعت یا عصیان افراد مانع تکلیف آنها نیست، زیرا انسانِ صالح با اراده و اختیار خود اطاعت میکند و شخص طالح نیز با رغبت و اختیار خویش معصیت میکند و علم خداوند به طاعتِ سعید و تمرّد شقی همراه با علم به مبادی اختیاری هر یک است و آگاهی به اینکه هر یک میتوانند با اختیار خود مسیر کار خویش را دگرگون کنند، بنابراین هرگز علمِ سابق خداوند باعث ضروری شدن معلوم و تحقّق جبرِ پنداری اشاعره نخواهد بود، چنان که خدای سبحان به کار خود قبل از وقوع آن علم دارد و هرگز نمیتوان گفت برای جهل نشدن علم سابق، کار خداوند ضروری شده و حضرت باری تعالی در انجام کارهای خود مجبور است. از اینجا میتوان به بطلان توهّم جواز تکلیف ما لا یطاق که اصحاب فخر رازی با استناد به آیه شریفه مورد بحث، به ویژه عبارت ﴿ما تبعوا قبلتک﴾ آن را تجویز کردهاند پی برد ۱٫
جهالت عملی لجوجانِ از اهل کتاب
جهل علمی با برهان یا وجدان (شهود) یا نقل معتبر و مورد وثوق برطرف میشود و جهالت عملی فقط با عقل عملی که زمامدار عزم و رهبر تصمیم و قائد
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر،ج ۴، ص ۱۲۵٫
۴۲۳
گرایش و انگیزه است برطرف میشود. آنچه مضمون آیه مورد بحث به آن مسبوق و ملحوق است همانا جریان عالمان یهود و ترساست که هیچگونه جهل علمی راجع به حق بودن قبله مسلمانان ندارند، زیرا در آیه سابق چنین آمده است: ﴿… لیعلمون أنّه الحق﴾ و در آیه لاحق چنین میآید: ﴿الّذین ءاتینهُم الکتب یعرفونه کما یعرفون أبنئهم…﴾ که محتوای هر دو آگاه بودن عالمان اهل کتاب از رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و حق بودن قبله اوست، بنابراین، با تبیّن حق به دنبال باطل میروند. چنین علمی نافع نیست و در نیایشها مسئلت میشود که خدایا از علم غیر نافع به تو پناه میبرم ۱ و مردان پرهیزکار کوشیدهاند که سامعه خود را وقف علم نافع کنند ۲٫ غرض آنکه علمْ مقتضی امتثال است؛ نه علت تامّ آن، از اینرو اگر با مانع همراه شد بیاثر میشود.
برای اتمام مطلب و اینکه عالمان بی عمل ضالّ و مضلّاند در آیه مورد بحث به ضمیر اکتفا نشده، بلکه جریان با اسم ظاهر که مشابه اسم ظاهر آیه سابق است بازگو شده است.
جهالت عملی از سنخ جهل علمی نیست، از اینرو هیچگونه دلیل مقتضی اعم از شهود، برهان عقلی و نقل موثق آن را برطرف نمیکند، از این جهت فرمود: ﴿… بکل ءایهٍ﴾. البته معلوم است وقتی آیتِ الهی داء عُضالِ تحجّر و رکود عملی را درمان نکند برهان عقلی کارساز نیست، چه رسد به دلیل نقلی. از این معلوم میشود که عنصر محوری آیات گذشته و حال و آینده خصوص لجوجاناند؛ نه همه اهل کتاب، زیرا برخی از آنان حق را به خوبی شناخته و به آن ایمان آوردهاند: ﴿و من أهل الکتب أمّه قائمه) ۳
^ ۱ – ـ بحار الأنوار، ج ۸۳، ص ۱۸٫
^ ۲ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۱۳٫
۴۲۴
تذکّر: مقصود از ﴿کل ءایه﴾ عموم نسبی است؛ نه نفسی؛ نظیر: ﴿من کلّ الثَّمرتِ) ۱ یعنی هر آیت و اعجازی که منشأ آن اقتراحِ آنان باشد و مورد امضای خدای سبحان قرار گیرد یا هر آیت و معجزه ابتدایی که از طرف خداوند تجلّی کند و به آنها ارائه شود پیرو قبله رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نخواهند شد، زیرا بیماری مزمن آنان عناد است و تأثیر سوء لجاج تنها در این نیست که علم را بیاثر میکند، بلکه مایه قفل قلب و رین دل میشود: ﴿… أم علی قلوبٍ أقفالُها) ۲ ﴿بل ران علی قلوبهم مَّا کانوا یکسبون) ۳ چنین قلب مُقفّل و دل رین گرفتهای از هرگونه تدبّر محروم و از هرگونه اتّعاظی محجور و از هرگونه تقرّبی مهجور است.
راز اسناد قبله به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
سرّ اسناد قبله به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم): ﴿… قبلتک﴾ آن است که وی بیصبرانه منتظر چنین قبلهای بود، با عنایت به اینکه محصول قرب فرایض و نوافل آن حضرت ظهور رضای الهی در کسوت رضای اوست.
راز وحدت قبله یهود و ترسا با تثنیه بودن آن این است که هر دو باطلاند و اشتراک آنها در این جامع واحد باعث مفرد آوردن کلمه قبله شد: ﴿قبلتهم) ۴ گذشته از آنکه طبق برخی نقلها حضرت مسیح(علیه السلام) به سمت بیت مقدس نماز میگزارد و انتخاب جهت شرق پدیده ای است که بعد از آن حضرت با اجتهاد
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۵۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ محمّد، آیهٴ ۲۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مطفّفین، آیهٴ ۱۴٫
^ ۴ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۲۰۳٫
۴۲۵
علمای ترسا ظهور کرد ۱ ، پس قبله اصلی هر دو گروه یک جا بود.
انشا در لباس اِخبار
جمله ﴿و ما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾، هم بیان فعل خارجی و سیره عملی رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و هم جملهای خبری است که به داعی انشا اِلقا شده است؛ بدین معنا که تابع قبله آنها نیستی و نخواهی بود؛ یعنی نباید پیرو قبله آنان باشی و به آن روکنی، گذشته از آنکه همین مطلب به صورت صریح در جمله بعد به عنوان نهی و تحریم آمده است: ﴿لئن اتّبعت…﴾، بنابراین، جمله ﴿ما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾ با جمله ﴿و ما بعضُهم بتابعٍ قبله بعضٍ﴾ هم از لحاظ سِباق درونی و هم از جهت سیاقِ بیرونی تفاوت عمیق دارد.
خدای سبحان در این بخش از آیه، تقریباً همان سخن که به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود تا آن را به بتپرستان مکه بگوید، همان را درباره اهل کتاب بیان کرد. پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خطاب به وثنیها فرمود: ﴿یأَیُّها الکفرونَ ٭ لاأعبد ما تعبدون٭ ولاأنتم عبِدون ما أعبد٭ ولاأنا عابدٌ مّا عبدتُّم٭ ولاأنتم عبِدون ما أعبد٭ لکم دینکم ولی دین) ۲ و خدای سبحان درباره اهل کتاب فرمود: ﴿ولئِن أتیت الذین أُوتوا الکتب بکل ءایهٍ مّا تبعوا قبلتک وما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾. البته اصل دعوت همگانی همچنان محفوظ و وظیفه فقهی و حقوقی آنان مشخص و ثمره کلامی آن که عذاب الیم متمردان است معلوم خواهد بود.
از اطلاق جمله ﴿و ما أنت بتابعٍ قبلتهم…﴾ برمیآید که قبله بودن کعبه ابدی است و هرگز عنوان قبله به بیت مقدس باز نمیگردد، زیرا جریان قبله
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۱۶ ـ ۱۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کافرون، آیات ۱ ـ ۶٫
۴۲۶
دایر بین بیتمقدس و کعبه است و با نفی اَبَدی بیتمقدس اثبات قبله ابدی بودن کعبه آسان است گذشته از تأیید ابدی شدن این حکم، نا امید شدن اهل کتاب از برگشت قبله نیز مطرح است و از سوی دیگر زمینه توقّع هرگونه ادهان و ایهان سفیهان کجاندیش منتفی میشود.
تعصب اهل کتاب درباره قبله
یهود و نصارا هیچیک قبله دیگری را نیز قبول ندارند؛ نه آن گروه که به سمت قدس یا غرب نماز میگزارد قبله شرقی را میپذیرد و نه آن قوم که رو به شرق نماز میگزارد قبله اهل قدس یا غربی را قبول دارد: ﴿وما بعضهم بتابعٍ قبلَه بعضٍ﴾.
اساس این تعصب همان است که هر یک از این دو گروه، حق و بهشت را برای خود احتکار کرده، یهودیانْ مسیحیها را مطلقاً بر باطل میدانند و مسیحیان به طور مطلق حکم به بطلان یهودیت میکنند و هر دو گروه یاد شده مسلمانان را تخطئه میکنند: ﴿وقالوا لن یدخل الجنّهَ إلاّ من کان هوداً أو نصری) ۱ ﴿وقالت الیهود لیست النَّصری علی شیءٍ وقالت النَّصری لیستِ الیهود علی شیءٍ) ۲ پیش از این نیز توضیح داده شد که کلمه «أو» در آیه نخست، برای تنویع است؛ نه تردید.
اساس رهنمود اسلام بر خلاف رفتار یهودیان و مسیحیان، این است که یهود اگر به تورات غیر محرّف و نصارا اگر به انجیل غیرمحرّف عمل کنند برحقّاند، و یهودیت منهای تورات اصیل و مسیحیت منهای انجیل اصیل،
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۳٫
۴۲۷
باطل است: ﴿قل یأَهْلَ الکتب لستم علی شیءٍ حتی تقیموا التَّوریهَ والإنجیل) ۱ زیرا در آن دو کتاب آسمانی نور الهی است ۲ و در آنها به بعثت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بشارت داده شده است ۳٫
لازم است عنایت شود که خطوط کلی اسلام که دین جهانی است، در یهودیت و مسیحیت که هر کدام شریعت و منهاج جدایی دارند وجود دارد، از اینرو رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به صورت جدال احسن در برخی از مطالب به یهودیان میفرمود: اگر شما واقعاً یهودی و به تورات مؤمن هستید، همان کتاب الهی را ارائه کنید، تا میان ما و شما داور باشد: ﴿فأتوا بالتوریه فاتلوها إن کنتم صدقین) ۴
تقبیح جمود جحودان
مشکل اساسی افراد مُبطِل (باطلگرا) مبارزه با حق است و مبارزه با آن نیز گاهی به صورت صرف اعراض و زمانی به صورت اعتراض و گاهی به شکل معارضه ظهور میکند. از تقابل حق و باطل: ﴿… أهواءَهم بعد ما جاءک منالعلم﴾ روشن میشود که در عصر واحد و در حوزه رسالت پیامبر معیّن مانند رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مجالی برای تعدّد منهاج و تکثّر شریعت و تشتّت قبله نیست، از اینرو پلورالیزم دینی صحیح نیست.
بطلان کثرت گرایی اختصاصی به حوزه اسلام ندارد، بلکه در اقلیم تورات
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۶۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مائده، آیات ۴۴ و ۴۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۵۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۹۳٫
۴۲۸
یهودیت و قلمرو انجیل مسیحیّت نیز این چنین است، زیرا معنای جمله ﴿و ما بعضهم بتابعٍ قبله بعضٍ…﴾ توجیه تکثر یهودیت و مسیحیّت در عصر واحد نیست، بلکه منظور تقبیح جمود جحودان است که با آیات بیّن و معجزات باهر حضرت مسیح روبه رو شدند؛ ولی به آن ایمان نیاوردند. البته یک قسم کثرت گرایی آمیخته با عناد و لجاج در حوزه مسیحیّت رخ داد که آن را کاملاً تضعیف میکند و آن پیدایش کاتولیک و پروتستان است که جداً از یکدیگر گریزان و هر کدام دیگری را باطل و خود را حق میداند، و شقاق داخلی آنان با یکدیگر کمتر از نزاع خارجی آنها با یهودیان نیست، چنان که عناد یهود و ترسا با یکدیگر بیش از عناد آنها با مسلمانان است، به طوری که ممکن است بعضی از یهود یا نصارا اسلام را بپذیرند؛ ولی هرگز یهود مسیحی نمیشود و مسیحی یهودی نمیشود ۱٫
تذکّر: ۱٫ عنوان «آمدن از طرف خداوند» ـ که گاهی به علم تعلق میگیرد و زمانی به معلوم؛ یعنی گاهی گفته میشود: «علم آمد» و زمانی گفته میشود: «حق آمد» ـ گاهی بدون واسطه پیامبر است و زمانی با واسطه. آنچه برای امّت پدید میآید به واسطه پیامبر است؛ مانند: ﴿یأیّها الناسُ قد جاءَکُم برهنٌ منرّبّکم) ۲ ﴿یأیّها الناس قد جاءَکُمُ الحقُّ من رّبّکم) ۳ و آنچه برای خود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حاصل میشود بدون وساطتِ پیامبری دیگر است؛ مانند آیه مورد بحث و نظایر آن.
۲٫ چون قبلاً بطلان ملت منسوخ و منهاج سپری شده معلوم شد، در اینجا
^ ۱ – ـ تفسیر البحر المحیط،ج ۱، ص ۴۳۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۷۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۱۰۸٫
۴۲۹
فرمود: ﴿من بَعْد ما جائک منالعلم﴾. از اینجا معلوم میشود که تکلیفِ عالمان دین بیش از دیگران است.
هشدار خداوند درباره استقبال به بیت مقدس
تفاوت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با اهل کتاب در عدم پذیرش قبله یکدیگر در این است که آن حضرت برحق و تابع آن است؛ اما آنان پیرو هوا و هوس هستند، زیرا پس از روشن شدن حق و عدل و نزول وحی درباره تغییر قبله به کعبه، استقبال به بیتمقدس هواست؛ نه هُدی، آنسان که روکننده به آن بعد از معلوم شدن حق در زمره ستمکاران است: ﴿ولئِن اتّبعْتَ أهواءهم من بعد ما جاءک منالعلم إنّک إذًا لمن الظَّلمین﴾، زیرا اساس بینش آنها هواپرستی است و هواپرستی ظلم است.
این هشدار در آیهای دیگر این گونه بیان شده که نمیتوان به گمان جلب رضای خدای سبحان درصدد تحصیل رضای اهل کتاب برآمد، زیرا اهلکتاب هرگز از کسی راضی نخواهند شد، مگر اینکه وی دین آنان را بپذیرد: ﴿ولنترضی عنک الیهود ولاالنَّصری حتّی تتَّبعَ ملّتهم قل إنَّ هدی الله هو الهدی ولئن اتبعت أهواءهم بعد الذی جاءک منالعلم ما لک من الله من ولی ولانصیرٍ) ۱ ﴿و لئن اتّبعت أهواءَهم بعدما جاءک من العلم مالک من الله منولی و لا واقٍ) ۲
جمله ﴿ولئِن اتبعت أهواءهم…﴾ چنانچه ناظر به پیروی عملی باشد، اگرچه خطاب به پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، لیکن از باب «إیاک أعنی واسمعی یا
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۳۷٫
۴۳۰
جاره»، مرادْ امت اسلامی و تهدید و هشدار به آنهاست که از این پس نباید به بیتمقدس روکنند؛ اما چنانچه ناظر به اصل حکم و تغییر آن باشد، این خطاب متوجه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، زیرا تغییر حکم (در مقام ظاهر و اجرا)، تنها به دست اوست. با اینکه آن حضرت به یقین چنین کاری نمیکند؛ لیکن خدای سبحان او را مکلف کرده است، زیرا عصمت، هرچند رادع گناه است، مانع تکلیف نیست، از اینرو خداوند خطاب به پیامبر خود که به یقین از شرک معصوم و مصون است فرمود: ﴿ولقد أوحی إلیک وإلی الذین منقبلک لئِن أشرکت لیحبطنّ عملک ولتکوننّ من الخسرین) ۱
تذکّر: نه تکلیف الهی با عصمت انسان کامل منافات دارد و نه تهدید خداوند با آن مباینت دارد، زیرا اوّلاً ابتلای معصوم به گناه محال عادی است؛ نه عقلی و ثانیاً تهدیدهای الهی به صورت قضیّه شرطیّه بیان شده که فقط از فعلیّت تلازم مقدم و تالی حکایت دارد؛ نه فعلیّت مقدم، تا تالی دارای فعلیت باشد، از اینرو هیچ تنافی و تباینی بین تکلیف و تهدید با عصمت وجود ندارد.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۶۵٫
۴۳۱
بازدیدها: 0