کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم ایاتنا ویزکّیکم ویعلّمکم الکتاب والحکمه ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون (۱۵۱)
گزیده تفسیر
رسالت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دعای مستجاب حضرت ابراهیم(علیهالسلام) است. بیگانه و ناشناخته بودن یک پیامبر و اختلاف نژادی و زبانی او با جامعه، از عوامل عدم پذیرش رسالت آن پیامبر از سوی مردم است. خدای سبحان همه این امور را از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نفی کرد. آن حضرت هم در بین مردم و هم از نژاد آنان بود و از این رو مقبولیت وی همانند مشروعیت او دارای نصاب خاص خود بود.
تلاوت آیات الهی بر مردم، تزکیه نفوس و تعلیم کتاب، یعنی مجموعه قوانین و مقررات دین، و آموزش حکمت؛ یعنی دانش نظری و عملی و سخنان مبرهن، مستحکم و متضمن اسرار درباره بود و نبود و باید و نبایدها در عقاید، اخلاق، فقه و حقوق، همچنین آموختن علومی که جز از طریق وحی به آن دسترسی نیست، از اهداف رسالت پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. توجه مردم به این برنامهها زمینه پذیرش رسالت را در آنان فراهم میکند.
تلاوت، خواندنِ همراه با تعلیم و ارائه طریق سیر، یا گونهای از خواندن
۴۹۲
است که شنونده را به تدبّر فرامیخواند. کلام خداوند نشانهای دالّ بر وجود اوست، از اینرو از آن به «آیات» تعبیر شده است.
تزکیه، علت غایی و هدف اصلی بعثت پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و تعلیمْ وسیله نیل به آن است. تقدیم ذکری تزکیه بر تعلیم در این آیه، به لحاظ مقدم بودن هدف بر وسیله، تقدم علت غایی در وجود علمی و… است و در اینجا، یعنی در مقام امتنان، مبادرت به ذکر فایده بهتر است. تقدیم مزبور همچنین برای اشاره به این است که آن حضرت نخست مردم را از رجس شرک تطهیر کرده، سپس احکام و معارف دین را به آنان میآموزد. افزون بر اینکه تفنن در تقدیم و تأخیر تزکیه و تعلیم در مواضع مختلف، افاده میکند که هر یک از این دو در حد خود نعمت خداست که شکر خاص را میطلبد.
وحی و نبوت برای همه جوامع بشری ضروری و دائمی است، زیرا پیامبران، معارفی به انسانها میآموزند که اولاً رسیدن جامعه به آنها بایسته و ضروری است و ثانیاً رسیدن به آن معارف جز از راه وحی مقدور انسانها نیست؛ خواه در عقل فردی یا در عقل جمعی.
تفسیر
تناسب آیات
کاف در ﴿کما﴾ برای تشبیه است و به همین قرینه، آیه مورد بحث به آیات قبل متصل است.۱ خدای سبحان با این تشبیه میفرماید: ما بر شما انعام کرده، خانهای را که ابراهیم(علیهالسلام) بنا نهاد و برای آن دعا کرد قبله شما قرار دادیم، همانگونه که با اجابت دعای آن حضرت، پیامبری فرستادیم که… . طبق این
۴۹۳
بیان، فرستادن پیامبر، همچون قبله قرار دادن کعبه، مایه امتنان بر مسلمانان است ۱٫ آوردن ﴿کما﴾ در آغاز این آیه برای تفهیم این مطلب است که تغییر قبله مسلمانان به سوی کعبه و استقلال بخشیدن به آنان تنها یکی از نعمتهای خدای سبحان بر آنهاست. پیش از این نعمتی بزرگتر بدانان داده و آن برانگیختن وفرستادن پیامبری از خود آنهاست و این دو نعمت نتیجه دعاهای حضرت ابراهیم و اسماعیل است که در آیات ۱۲۷ ۱۲۹ بازگو شده است ۲٫
این تشبیه، بیان دیگری از عظمت نعمت قبله است که قبلاً از آن با تعبیر ﴿و إن کانت لکبیرهً) ۳ یاد شده، زیرا مشبّهٌ به آن رسالت است که طبق دعای مبعث (بیست و هفتم رجب) از آن به «تجلّی اعظم» تعبیر شده است ۴٫ اگرچه پایان جریان قبله با واژه «لعلّ» ارائه شد: ﴿لعلّکم تهتدون) ۵ ولی ذکر رسالت و شئون چهارگانه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که جریان قبله نیز مشمول آن است با فرمان و دستور صریحِ ذکر و یاد خدا (نه یاد نعمت خدا) همراه شد: ﴿فاذکرونی) ۶
برخی مفسران، مشبّه را دو علت و حکمتی دانستهاند که در پایان آیه قبل برای تحویل قبله بیان شد؛ نه خود قبله قرار گرفتن کعبه. طبق این بیان، اتمام نعمت و هدایت یافتن در پرتو تحویل قبله، نعمتی الهی به سان نعمت ارسال حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. راز مشبّهٌ به قرار دادن ارسال پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن است که
^ ۱ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۳۳٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکاشف، ج ۱، ص ۱۶۱ ـ ۱۶۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
^ ۴ – ـ بلد الأمین؛ مفاتیح الجنان، اعمال شب مبعث.
^ ۵ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۰٫
^ ۶ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۲٫
۴۹۴
سابق بر تحویل قبله بوده و تحقق آن نمایانتر است ۱٫
مطابق برخی تفاسیر، وجه شَبَه، اتمام نعمت الهی در مسئله رسالت و قبله است؛ نه صرف نعمت بودن آن دو. بر پایه این تفسیر، تشبیه مذکور در آیه مورد بحث با یکی از وجوه زیر قابل تحلیل است:
۱- این آیه شریفه، صفت برای «إتماماً» است. این مصدر محذوف، از آیه قبل مستفاد و تقدیر آن چنین است:…برای اینکه نعمت خویش را در امر قبله یا در آخرت تمام کنم، تمامکردنی چون اِتمام ارسال پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم).
شایان توجه است که ذکر «اِرسال» و اراده «اِتمام» از آن، از باب اقامه سبب در مقام مسبب است ۲٫
۲- کعبه را قبله شما قرار دادیم که تا با اعطای ثواب، نعمت خویش را در آخرت بر شما تمام کنیم، همانگونه که در دنیا با فرستادن پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نعمت را بر شما تمام و کامل کردیم ۳٫
۳- خدای سبحان خانه خود را که در قلب سرزمین شما و مایه فخر و شرف شماست قبله قرار داد و در آینده نزدیک نیز آن را در استیلای شما درمیآورد و شما را به تطهیر آن از بت و بتپرستی موفق میسازد و بدینگونه نعمت خویش را کامل و بر شما تمام میکند، همانگونه که با فرستادن پیامبری از خود شما نعمت را بر شما تمام کرد، پس قبله در سرزمین شما و پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از امت شماست ۴٫
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۴۷٫
^ ۲ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۲۷٫
^ ۳ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۲۰٫
^ ۴ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۲۷٫
۴۹۵
۴- برخی مفسران، مشبّه و مشبّهٌ به مذکور را در علت نیز همگون دانسته و گفتهاند: معنای عبارت مورد بحث چنین است: ما به علل پیشگفته، شما را به کعبه متوجه کردیم و براساس همان علل پیامبر را فرستادیم، پس با فرستادن کسی که با پیروی از او در دنیا از جهل و ذلت و از شماتت و آزار کافران، و در آخرت از عذاب رهایی مییابید نعمت را بر شما تمام کردیم ۱٫
شایان ذکر است که در برخی تفاسیر این احتمال نیز مطرح شده که آیه مورد بحث به آیه بعد متعلق است و بیان میکند: همانگونه که با فرستادن پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) شما را یاد کردم شما نیز با طاعت خویش مرا یاد کنید تا با اعطای ثوابْ شما را یاد کنم ۲ ؛ به بیان دیگر، یاد کنید مرا آنگونه که من با فرستادن پیامبر شما را یاد کردم. در این فرض، چنانچه کاف در ﴿کما﴾ متعلق به ﴿اذکرونی﴾ در آیه بعد باشد به این معناست که در برابر فرستادن پیامبر مرا یاد کنید. البته از مقابله نیز تشبیه استفاده میشود ۳٫
تذکّر: ۱٫ تناسب آیه با قبل کاملاً روشن است و ارتباط آن با آیه بعدی وضوح کامل ندارد و با تکلّف همراه است.
۲٫ آیه مورد بحث مشتمل بر التفاتهای متنوع است که در اثنای تفسیر روشن میشود.
٭ ٭ ٭
دعای مستجاب حضرت ابراهیم(علیهالسلام)
خدای سبحان پس از آنکه از تغییر قبله به عنوان نمونهای از نعمتهای خود یاد
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۷۴٫
^ ۲ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۲۰٫
^ ۳ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۲۷٫
۴۹۶
کرد، یکی از برجستهترین نعمتها، یعنی رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را تذکر میدهد: ﴿کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم﴾. سنگینی و بزرگی این نعمت چنان است که از آن در آیه دیگر به «منّت» تعبیر فرموده است: ﴿لقد منّالله علیالمؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً مِّنْ أنفسهم) ۱
بعثت پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از ثمرات دعای ابراهیم خلیل(علیهالسلام) است که آن حضرت پس از اِتمام بنای کعبه به خداوند عرض کرد: پروردگارا! برای مردم این سرزمین تالی آیات و معلّم کتاب و حکمت و مزکّی نفوس مبعوث کن: ﴿ربّنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ءایتِکَ ویعلّمهم الکتبَ والحکمه ویزکّیهم إنّک أنت العزیز الحکیم) ۲ زیرا این خانه بدون وجود رهبری الهی در کنار آن، سنگهای بیسود و زیانی بیش نیست، از اینرو رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میفرمود: من دعای مستجاب حضرت ابراهیم(علیهالسلام) هستم: ﴿أنا دعوه أبیإبراهیم) ۳ بعثتِ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مایه حیات جامعه انسانی به ویژه نژاد عرب شد، همانطور که نفخ روح انسانی جنین را به مخلوق احسن تبدیل و خالق آن به عنوان احسن الخالقین تجلّی کرد و جریان صلح به جای جنگ، وفاق به جای شقاق، کم کردن فاصله طبقاتی با بیان ﴿یسعی بذمّتهم اَدناهم) ۴ نموداری از آن است.
موانع پذیرش رسالت
پذیرش نبوت و رسالت پیامبران(علیهمالسلام) بر بسیاری از مردمْ سنگین و دشوار مینموده
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۹٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۳۹۵٫
^ ۴ – ـ الکافی،ج ۱، ص ۴۰۳؛ بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۱۳۸٫
۴۹۷
است. از آنجا که برخی عوامل عاطفی، روانی و اجتماعی، مانند بیگانه و ناشناخته بودن و اختلاف نژادی و زبانی، میتوانست بهانهای برای این عدم پذیرش باشد، خدای سبحان با عبارت ﴿رسولاً منکم﴾ این موانع را از پذیرش رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نفی کرد.
توضیح اینکه: ۱٫رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از متن مردم حجاز برخاسته و از آنان بیگانه نبوده است. این نکته درباره برخی پیامبران، با تعبیر «برادر قومش» بیان شده است: ﴿وإلی عادٍ أخاهم هوداً) ۱ ﴿وإلی ثمود أخاهم صلحاً) ۲ ﴿وإلیمدین أخاهم شعیباً) ۳ لیکن درباره پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با تعبیر «نفس» از آن یاد شده است: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً منأنفسهم) ۴ ﴿لقد جاءکم رسولٌ من أنفسکم) ۵
۲٫ این مطلب به خوبی برای مردم حجاز مشهود بوده است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سالیان متمادی با اشتهار به امانت و درستکاری در میان آنان میزیسته و از اینرو ناشناخته نیست، چنانکه خود آن حضرت نیز این مطلب را به آنان یادآور شده و فرمود: ﴿لو شاء الله ما تلوته علیکم ولا أدریکم به فقد لبثت فیکم عُمُراً من قبله أفلاتعقلون) ۶
۳٫ آن حضرت همچون سایر پیامبران(علیهمالسلام) که از جنس و نژاد بشر بودهاند،
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۶۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۷۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۸۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۵ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۲۸٫
^ ۶ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۱۶٫
۴۹۸
نه فرشته: ﴿قالت لهم رسلهم إن نحن إلاّ بشر مثلکم) ۱ خود را یکی از افراد بشر معرفی کرده است: ﴿أنا بشرٌ مثلکم) ۲
۴٫ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مانند هر پیامبر دیگری به زبان مردم خود سخن میگوید: ﴿وما أرسلنا من رَّسولٍ إلاّ بلسان قومه لیبیّن لهم) ۳ از اینرو در قرآن کریم بر تکلم آن حضرت به زبان عربی مبین تأکید شده است: ﴿لتکون من المنذرین٭ بلسانٍ عربی مبینٍ) ۴
شایان ذکر استکه در ادامه آیه مورد بحث به اموری به عنوان برنامهها و اهداف رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اشاره شده است که میتوان آنها را از عواملی برشمرد که توجه مردم به آنها زمینه پذیرش رسالت را فراهم میکند؛ اموری مانند تلاوت آیات الهی بر مردم، تهذیب و تطهیر و تزکیه نفوس که زمینهساز تکامل انسانهاست، تعلیم کتاب و حکمت و آموختن علومی به مردم که توان فراگیری برخی از آن جز از طریق وحی امکان ندارد.
خلاصه آنکه دو عنصر محوری که به مثابه دو رکن رکین پذیرش رهبری است در آیه مورد بحث مورد عنایت قرار گرفته است: یکی ﴿فیکم﴾ و دیگری ﴿منکم﴾، زیرا اگر پیامبری در بین مردم باشد و همه نیازهای آنها را بداند و آداب و عادات و رسوم آنان را ارزیابی کند، ولی از نژاد و قبیله آنها نباشد و بالعکس از قبیله آنان باشد، ولی در بین آنها نباشد مشروعیّت او مقبولیّت جامعه را به همراه ندارد؛ ولی اگر واجد هر دو اصل بود، یعنی هم در بین مردم
^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۱۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۱۱۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ شعراء، آیات ۱۹۴ ـ ۱۹۵٫
۴۹۹
بود و هم از نژاد آنان بود مقبولیت او همانند مشروعیت وی به نصاب خاص خود میرسد و برای اهمّیت مردمی بودن و در متن جامعه به سر بردن و انزوای از دنیا که محمود است با انزوای از جامعه و خلق خدا که مذموم است تفکیک کردن کلمه ﴿فیکم﴾ را قبل از کلمه﴿رسولاً﴾ بیان فرمود، تا شادابی و سرور جامعه عرب برای پذیرش رسالت فراهم شود.
نکته: تصریح به دو عنصر محوری در آیه مورد بحث و عدم تعرّض هیچیک از آنها در آیه ﴿إنّا أرسلْنکَ بالحقّ بشیراً و نذیراً) ۱ و ﴿إنّا أرسلنا إلیکم رسولاً شهِداً علیکم) ۲ برای بیان فرق بین مقام امتنان و مقام احتجاج است، زیرا مقام امتنان مقتضی توجه به آن دو عنصر محوری است که قوم خشن و نژاد غارت و خونریزی را به ملّتی مهربان و غمخوار تبدیل کرد و گروهی را که از ازدواج با همسر پدر بعد از مرگ وی نمیگذشتند به امّتی نجیب و عفیف بدل کرد و نسلی را که دختر را زنده به گور میکرد به جمعیّتی عطوف تعالی بخشید. از اینجا استظهار شده است که کلمه ﴿رسولاً﴾ با تنوین تعظیم بیان شد، تا عظمت کیمیاگری رسالت آن حضرت در اینکه قوم سوسمار خور را آنچنان فرشته خوی کرد که در حال احرام از صید آهو و تیهو صرف نظر میکردند به خوبی معلوم شود. خشونت عرب و قومگرایی آنان در آیه کریمه ﴿ولو نزَّلْنهُ علی بعض الأعجمین ٭ فَقَرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین) ۳ ارائه شده است. غرض آنکه نکته تصریح به عنصرهای محوری در یک مورد و عدم ذکر آن در مورد دیگر ملحوظ شده است؛ ولی در هر دو مورد رخداد مهمّ ارسال به صورت
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مزمّل، آیهٴ ۱۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۱۹۸ ـ ۱۹۹٫
۵۰۰
فعل متکلم معالغیر: ﴿أرسلنا﴾ افاده شده که جلال الهی را در ظلّ جمال خدایی تداعی میکند.
راز تعبیر از «کلام الله» به «آیات»
کلام خداوند، نشانهای از وجود و حکمت اوست، ازاینرو از آن به «آیه» تعبیر شده است: ﴿یتلوا علیکم ءَایتنا﴾. پیامبر این آیات را از خداوند تلقّی کرده و به امت خویش میرساند: ﴿تلک ءَایتُ الله نتلوها علیک بالحقّ وإنّک لمنالمرسلین) ۱
برخی سِمَت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در تلاوت به معنای اعم از خواندن آیات تدوینی دانستهاند؛ یعنی تبیین آیات تکوینی، اعم از آفاقی و انفسی را داخل در عنوان تلاوت دانستهاند؛ ولی عدّهای تلاوت را به همان معنای خاص خود تلقی کردهاند؛ لیکن متلوّ را توسعه دادهاند ۲ و آیه ﴿سَنُریهم) ۳ نیز شاهد این توسعه است.
اِسناد آیات به خداوند: ﴿ءَایتِنا﴾، ﴿ءَایتُ الله) ۴ برای مردم اطمینانبخشتر است، زیرا همانگونه که از عبارت ﴿نتلوها علیک﴾ برمیآید پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از خود چیزی نمیگوید و آنچه را بیان میکند از جانب خداست.
مراد از تلاوت در اینگونه آیات ممکن است خواندنِ همراه با تعلیم و ارائهٴ
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۵۲٫
^ ۲ – ـ بیان السعاده، ج ۱، ص ۱۵۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۵۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۵۲٫
۵۰۱
طریق سیر یا گونهای از خواندن که شنوندگان موظف به استماع و تدبر در آن هستند باشد.
راز تقدّم و تأخّر «تزکیه» و «تعلیم»
در قرآن کریم گاهی تزکیه قبل از تعلیم و گاهی پس از آن آمده است. راز تقدیم و تأخیر طی چند نکته بیان میشود:
۱- هدف مهمّ از بعثت پیامبران(علیهمالسلام) تزکیه و تهذیبِ نفوس مردم است و این امر مهم نیازمند تعلیم است، زیرا آموزشِ فکری مقدمه پرورش روحی است. به لحاظ همین تقدم طبعی مقدمه بر ذیالمقدمه، در آیه شریفه ﴿ربنا وابعث فیهم رسولاً مِّنهم یتلوا علیهم ءَایتِکَ ویعلّمهم الکتبَ والحکمه ویزکّیهم) ۱ تعلیم پیش از تزکیه ذکر شده است وگرنه چون تزکیه علت غایی و هدف رسالت است و آموزش احکام و معارف الهی وسیله نیل به آن، و هدف بر وسیله مقدم است، در آیات دیگری که تزکیه و تعلیم در کنار هم آمده، تزکیه پیش از تعلیم ذکر شده است. در حقیقت، تزکیه مقدّم، نه مقدّمه و تعلیم مقدّمه است؛ نه مقدّم.
۲- وجه دیگر در تقدیم تزکیه بر تعلیم این است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ابتدا مردم را از رجس اوثان و آلودگی شرک و رجز بتپرستی تطهیر میکند و سپس به تدریجْ احکام و معارف دین را به آنان میآموزد.
شأن پیامبر، تعلیم و تزکیه است، تا انسانها را از نقصِ جهل علمی و آلودگیهای جهالت عملی رهانیده و به وادی نور معرفت و کمالِ طهارت و پارسایی و رستگاری هدایت کند.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۹٫
۵۰۲
با توجه به اینکه صرف آموزش کارساز نبوده و نمیتواند هدف یاد شده را تأمین کند، خدای سبحان راههای عملی تزکیه را نیز ارائه کرده است و در بحث اشارات و لطایف، نمونههایی از آن بازگو خواهد شد.
۳٫ تزکیه دو قسم است: ابتدایی و نهایی. تزکیه بَدْئی قبل از تعلیم است، زیرا کافر عنود تا مقداری طعم تحوّل و طهارت را نچشد هرگز گوش به کلام خدا نمیدهد و اعتنایی به ﴿إذا قُرِیءَ القرءَانُ فاستمعوا له و أنصتوا) ۱ ندارد. چنین تزکیه ابتدایی قبل از تعلیم است؛ امّا تزکیه نهایی که همراه با قداست روح است بعد از تعلیم حاصل میشود ۲٫
۴٫ همانطور که تزکیه دو قسم است تعلیم نیز دو قسم است: بدئی و نهایی. تعلیم ابتدایی به صورت علم حصولی و با آشنایی به مبادی تصوّری و تصدیقی حاصل میشود و چنین تعلیمی قبل از تزکیه است و تعلیم نهایی به صورت علم شهودی و با علم الیقین، عینالیقین و حق الیقین همراه است و از پیام ﴿إنّ تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً) ۳ مدد میگیرد و از رهنمود ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروُنّ الجحیم) ۴ استعانت میجوید. چنین تعلیمی بعد از تزکیه است. البته اوج عروج تزکیه عین معرفت است و در آن قلّه رفیع سخن از تعدّد تعلیم و تزکیه نیست، تا جریان تقدّم و تأخّر مطرح گردد، زیرا چنین انسان کامل و سالک صالحی مظهر تامّ خداوندی است که علم او عین قدّوسیت اوست.
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۰۴٫
^ ۲ – ـ کشف الأسرار، ج ۱، ص ۴۱۱، با تحریر افزوده.
^ ۳ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ تکاثر، آیات ۵ ـ ۶٫
۵۰۳
۵- تزکیه علت غایی تعلیم است و علت غایی در وجود علمی مقدّم و در وجود عینی مؤخّر است. تقدّم تزکیه در برخی عبارت به لحاظ وجود علمی آن است و تأخّر آن در بعضی تعبیرها به لحاظ وجود عینی آن است.
۶- گرچه هر یک از تقدیم و تأخیر مصحّح دارد، نکته تقدیم تعلیم بر تزکیه در دعای حضرت ابراهیم(علیهالسلام) لحاظ نظم وجودی و نضد عینی آن است و تقدیم تزکیه بر تعلیم در آیه مورد بحث که در حوزه اتمام نعمت و قلمرو امتنان و منطقه برکت رسالت است لحاظ ثمره عملی آن است، چون مبادرت به ذکر فایده در مقام امتنان اولی است ۱٫
۷- تقدّم و تأخّر لفظی وقتی که با حروف ترتیب، مانند «فاء»، «ثمّ» و… همراه نباشد صریح در ترتّب یا ظاهر تام در آن نیست؛ لیکن ضمن تفنّن در تعبیر میتواند این مطلب را افاده کند که امور یاد شده جمعاً یک نعمت نیست، بلکه هر کدام در حدّ خود نعمت خداست که شکر خاص را میطلبد، از اینرو گاهی با تقدیم تعلیم و زمانی با تأخیر آن مطلب ادا شده است تا نکته استقلال نعمتهای مزبور محفوظ بماند. البته وجوه دیگری هم میتواند موجب تأخیر و تقدیم باشد.
حکمت نظری و عملی
در آیه مورد بحث و نظایر آن، تعلیم کتاب و حکمت از شئون رسالت به شمار آمده است: ﴿ویعلّمکم الکتب والحکمه﴾. مجموع مقررات و قوانین دین را «کتاب»، و سخنان مُبَرْهَن و مُسْتَحکِم را که اسراری دربر دارد، اعم از وحی
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۴۷٫
۵۰۴
قرآنی و الهام نبوی «حکمت» گویند. سراسر قرآنْ محکم و حکمت است: ﴿و القُرءَانِ الحکیم) ۱ لیکن برخی آیات نسبت به دیگری، متقنتر و محکمتر است، زیرا موعظه و جدال اَحسن با برهان که از آن به حکمت یاد میشود یکسان نیست.
قرآن کریم در حالی که دنیا و نعمتهایش را با آن همه بزرگی، متاعی اندک شمرده: ﴿مَتعُ الدُّنیا قلیلٌ) ۲ چنان که آن را لهو و لعب و تفاخر و تکاثر دانسته ۳ از حکمت به عنوان «خیر کثیر» یاد میکند: ﴿یؤتی الحکمه من یشاء ومن یؤتَ الحکمه فقد أُوتی خیراً کثیراً) ۴ یعنی خیر است؛ نه لهو و لعب وکوثر است؛ نه تکاثر.
حکمت دارای دو بخش نظری و عملی است، چنانکه در قرآن کریم از براهین توحیدی (حکمت نظری) و نیز پندهای اخلاقی (حکمت عملی) به «حکمت» تعبیر شده است: ﴿لاَّتجعل مع الله إلهاً ءَاخر فتقعد مذموماً مخذولاً٭ وقضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه وبِالْولدینِ إِحْسناً…٭ ذلک ممّا أوحی إلیک ربُّک من الحکمه ولاتجعل مع الله إلهاً ءَاخر فتلقی فی جهنّم ملوماً مدحوراً) ۵ آغاز و انجام این مجموعه آیات، توحید خدای سبحان، و آیات میانی آن پندهای گوناگون اخلاقی، فقهی و حقوقی فردی و اجتماعی است.
این نکته در مواعظ حضرت لقمان که خداوند به او حکمت عطا کرد:
^ ۱ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۷۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۶۹٫
^ ۵ – ـ سورهٴ اِسراء، آیات ۲۲ ـ ۲۳ و ۳۹٫
۵۰۵
﴿ولقد ءَاتینا لُقْمنَ الحکمهَ) ۱ نیز مشهود است. طلیعه نصایح لقمان حکیم به فرزند خود، دعوت به توحید و نهی از شرک است، آنگاه به برخی مسائل و آداب اخلاقی و حقوقی و اجتماعی تذکّر داده شده است: ﴿وإذ قال لُقمن لإبنه وهو یعظه یبُنَی لاتشرک بالله إنّ الشرک لظلمٌ عظیمُ٭ ووصّینا الإِنسنَ بِولدیْهِ…٭ واقصد فی مشیک واغضض من صوتک إنّ أنکر الأصْوتِ لصوت الحمیر) ۲
خلاصه آنکه هم دانش نظری که از «بود و نبود» نظام هستی بحث میکند و هم دانش عملی که از «باید و نباید» نظام اخلاقی، فقهی و حقوقی بحث میکند حکمت است و هر دو بخش آن در قرآن حکیم و سنّت معصومان(علیهمالسلام) به طور وضوح مشهود است.
ضرورت و دوام نیاز به پیامبر
معارف الهی از سنخ علوم بشری نیست، از اینرو پیشرفتهای شگرف علمی و صنعتی نیز انسانها را از وحی و نبوت و رهآورد پیامبران(علیهمالسلام) بینیاز نخواهد کرد، زیرا پیامبران، علوم و اموری را برای جوامع انسانی میآورند که تحصیل آن جز از راه وحی، مقدور بشر نیست: ﴿ویعلمکم ما لمتکونوا تعلمون﴾. خدای سبحان نفرمود: پیامبر، آنچه را نمیدانید به شما میآموزد: «یعلّمکم ما لاتعلمون»، بلکه فرمود: چیزی به شما میآموزد که شما هرگز در فهم آن خودکفا نبوده و نخواهید بود، زیرا فعلمضارع مقرون به «کان» منفی: ﴿لمتکونوا تعلمون﴾، به عجز و ناتوانی بشر در ادراک معارف و مطالبی اِشعار
^ ۱ – ـ سورهٴ لقمان، آیهٴ ۱۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ لقمان، آیات ۱۳ ـ ۱۴ و ۱۹٫
۵۰۶
دارد که نیل به آنها بدون واسطه وحی میسور انسان نیست، چنانکه این تعبیر درباره شخص پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز وارد شده است: ﴿وأنزل الله علیک الکتبَ والحکمه وعلّمک ما لم تکن تعلم) ۱ ﴿وکذلک أوحینا إلیک روحاً من أمرنا ماکنت تدری ما الکتبُ ولاالإیمنُ) ۲ و به ناتوانی آن حضرت بدون عنایت خداوند علیم و حکیم اشاره دارد.
تعلیم کتاب و حکمت و نیز تعلیم معارفی که جز از راه وحی به دست نمیآید بدون علم مُعَلّم ممکن نیست، از اینرو خداوند قبلاً رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به صلاح معرفت و سلاح علم تجهیز کرد: ﴿و علّمک ما لم تکن تعلم) ۳ تا بتواند جامعه را از جهل علمی به نور معرفت برساند، چنان که تزکیه نفوس بدون طهارت مربّی میسور نخواهد بود، از اینرو خداوند قبلاً آن حضرت را به اخلاق الهی متخلّق کرد و گواهی تخلّق تام وی را در آیه ﴿إنّک لعلی خلقٍ عظیمٍ) ۴ اعلام کرد.
نیاز جامعه بشری به پیامبر، مقطعی یا در حدّ تأییدی نِسْبی نیست، بلکه وحی و نبوت برای همه جوامع بشری، ضروری و دائمی است، زیرا پیامبران(علیهمالسلام) معارفی به انسانها میآموزند که اولاً رسیدن به آنها بایسته و ضروری است و ثانیاً رسیدن به آن معارف مقدور انسانها نیست؛ خواه در عقل فردی و خواه در عقل جمعی.
تعبیر ﴿ما لم تکونوا تعلمون﴾ در معارف علمی، مانند تعبیر ﴿ما کان لکم
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ شوریٰ، آیهٴ ۵۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۱۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۴٫
۵۰۷
أن تنبتوا شجرها) ۱ در مسائل عینی است؛ همانگونه که اگر خدای سبحان باران نمیفرستاد رویاندن و به ثمر رساندن درخت، مقدور انسان نبود، همچنین اگر آب زندگانی وحی را نازل نمیفرمود نیل به علوم و معارف غیبی میسور بشر نبود. این شجره طوبا را فقط انبیا(علیهمالسلام) میرویانند و آن را به ثمر میرسانند.
بخش مهم علومی که بدون وحی نبوی دسترسی به آن میسور انسان نبود، راجع به اسمای حسنا و غیبی مبدأ و راجع به معاد و احکام تعبّدی دین است. عقل ممکن است مستقلاً و به اجمال بفهمد که مبدئی حکیم جهان را آفریده و برای اینکه تبهکار و پرهیزکار یکسان نباشند روز حسابی قرار داده است؛ اما هرگز به بسیاری از اسمای حسنای الهی و نیز از مسائل بعد از مرگ دسترسی ندارد؛ مانند حقیقت قبر و خصوصیات آن، برزخ و مواقف آن، چگونگی برپایی قیامت، مَشاهد قیامت، چگونگی بهشت و جهنم و صدها مسائل دیگر که بدون وحی، فهم آنها هرگز مقدور عقل نیست، چنانکه موارد دقیق مبدأشناسی را هم وحی به عقل میآموزد.
اصل معاد، امری یقینی و تردیدناپذیر است؛ لیکن مسائل پس از مرگ چنان پیچیده است که به استثنای خطوط و اصول کلی، عقل آنها را ادراک نمیکند و چون وضع آن برای عقل روشن نیست نمیداند که برای آن نشئه چه رهتوشهای باید فراهم کرد. عقل به طور اجمالْ ضرورت پرستش خدای سبحان را ادراک میکند؛ اما فهم چگونگی این پرستش و کیفیت تعبّدیات دینی، مانند نماز، روزه، حجّ و احکام و مسائل دیگر،به گونهای که انسان را از خطر مواقف قیامت برهاند تا در آن نشئه آسوده باشد، مقدور عقل نیست. خلاصه
^ ۱ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۶۰٫
۵۰۸
اینکه، بدون وحی، نیل به حقایق عوالم پس از مرگ و فهم احکام دینی، هرگز میسور انسان نیست و اینگونه علوم و معارف را فقط وحی به عقل میآموزد: ﴿ویعلّمکم ما لمتکونوا تعلمون﴾.
تذکّر: لازم است عنایت شود که هرچند عقل نظری اصول کلی مبدأ، معاد، اخلاق، فقه و حقوق را ادراک میکند، محور تصمیمگیری در امور اجرایی، عقل عملی است. گرایش به دنیا، وابستگی به طبیعت و دلبستگی به لذایذ و هراس از محرومیتهای شهوانی و مانند آن مانع عزم عقل عملی است، از اینرو گاهی با انکار و نکول و زمانی با تسامح و تساهل و وقتی با غفلت و ذهول، احکام و حِکَم دینی مورد بیمهری قرار میگیرد: ﴿فنبذوه وراء ظهورهم) ۱ دستورهای آسمانی در رفع اینگونه موانع سهم تعیین کنندهای دارد که در اشارات و لطایف خواهد آمد.
شبهه کفایت عقل برای هدایت
در نقد «ضرورت نیاز جامعه به وحی و عدم کفایت عقلِ تنها برای هدایت بشر»، از براهمه شبههای نقل شده که تقریر آن چنین است: بشر، نیازمند به وحی و پیامبران نیست، زیرا رهآورد آنان به لحاظ موافقت یا مخالفت با عقل از دو حال بیرون نیست یا موافق با ادراک عقل است که در این صورت خود عقل کافی است و نیاز به وحی نیست، یا مخالف با فهم عقل است که در این صورت آن رهآورد مردود و باطل است ۲٫
پاسخ این شبهه، بر اساس توضیحی که درباره ضرورت نیاز به وحی ارائه
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۷٫
^ ۲ – ـ کشف المراد، ص ۳۴۸٫
۵۰۹
شد، این است که عقل توان ادراک کلیات جهانبینی و خطوط کلی دین را دارد؛ لیکن از شناخت بسیاری از علوم و معارف، به ویژه درباره جزئیات و فروع مسائل دینی عاجز و ناتوان و فریاد «لاأدری» وی بلند است. در این زمینه میزانی در اختیار عقل نیست تا علوم وحیانی بر آن عرضه شده و با آن سنجیده و صحت و سقم آنها معلوم گردد؛ یعنی عنوان موافقت و مخالفت عدم و ملکه است؛ نه متناقض هم، از اینرو رفع هر دو ممکن است، به طوری که درباره برخی از رهآوردهای وَحْیانی میتوان گفت که آنها نه موافق عقل است و نه مخالف آن، زیرا عقل اصلاً درباره آنها معرفتی ندارد، تا فتوای او میزان سنجش قرار گیرد و عنوان موافقت و مخالفت از آن انتزاع شود.
عقل نسبت به آنچه که میفهمد همانند نورافکنی قوی است که انسان به وسیله آن میتواند راه را از بیراهه تشخیص دهد و دین همچون مسیر و راهی است که انسان را به هدف میرساند. روشن است که در بیابان تاریک، بدون وجود راه، داشتن نورافکن سودمند نیست، چنانکه خدای سبحان فرمود: انسانها پیش از آشنایی با معارف وحی، در گمراهی آشکاری بودند: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلوا علیهم ءَایتهِ ویزکّیهم ویعلّمهم الکتب والحکمه وإن کانوا من قبل لفی ضَلَلٍ مَّبین) ۱
نکته شایان توجه اینکه، اگر عقل برای هدایت انسان کافی بود، عدم بعثت پیامبران سبب نمیشد تا مردم بر خدای سبحان حجّت داشته باشند، در حالی که گرفتن چنین حجتی از دست مردم، یکی از علل بعثت انبیا و نزول وحی بر آنان است: ﴿…لئلاّ یکون للنَّاس علی الله حجّهٌ بعد الرُّسل) ۲
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۶۵٫
۵۱۰
^ ۱ – ـ سورهٴ طٰه، آیهٴ ۱۳۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بیّنه، آیات ۱ ـ ۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۴۲٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۶٫
۵۱۱
پیامبران به مردم میرسد و حجّت ظاهری است. هیچ یک از این دو حجّتْ بالاستقلال برای هدایت نهایی بشر کافی نیست، از اینرو کسانی که از وحی مستمرّ، که به وسیله ائمه اطهار(علیهمالسلام) بیان شده، فاصله گرفتهاند، به «قیاس» و «استحسان» و «مصالح مرسله» رویآورده و از صراط مستقیم منحرف گشتهاند، زیرا بدون راهنمایی وحی، نیل به معارف و احکام دین ممکن نیست: ﴿إنّ دین الله لایصاب بالعقول الناقصه) ۱ و فهم فروع دین چنانچه به عقل واگذار شود، دین نابود شده و انسان به گمراهی و هلاکت میافتد: ﴿إنّ السنه إذا قیست مُحِقَ الدین) ۲ پس عقل در محور محدودْ، شرع درونی است و نقل معتبر در مدار معین، عقل بیرونی. این مطلب را میتوان از این حدیث مرسل استظهار کرد که از حضرت علی بن ابیاطالب(علیهالسلام) نقل شده: ﴿العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج) ۳
اشارات و لطایف
راههای عملی تزکیه
در بحث تفسیری این نکته بیان شد که صرف تعلیم، تأمینکننده هدف از بعثت انبیا(علیهمالسلام)، یعنی تزکیه و تهذیب نفوس نیست، ازاینرو در قرآن کریم به اصل تزکیه نفس و راههای عملی آن نیز تذکر داده شده است. در اینجا به نمونههایی از این رهنمودها اشاره میشود:
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۲، ص ۳۰۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۵۷٫
^ ۳ – ـ مجمع البحرین، ج ۳ ـ ۴، ص ۲۲۴، «ع ق ل».
۵۱۲
۱- تعلّق و دلبستگی به دنیا که دوستی آن رأس هر خطیئه است ۱ ، مایه آلودگی انسان است، از اینرو بخل و ثروتاندوزی به دشمنی درونی تشبیه شده که در جان انسان سنگر گرفته و پیوسته به سوی او تیر میافکند: ﴿وأُحضرت الأنفس الشُّحَّ) ۲ سعادتمند کسی است که با سپر و وقایه تقوا به مبارزه با این دشمن داخلی برخاسته و خود را از شرّ آن برهاند: ﴿ومن یوق شحّ نفسه فأُولئِک هم المفلحون) ۳
پرداخت صدقه، زکات و دیگر حقوق واجب مالی، مایه تزکیه و پاکیزگی روح آدمی از آلودگی تعلق به مال و رهاییبخش انسان از آتش دوزخ معرفی شده است: ﴿خذ من أَمْولِهم صدقهً تطهّرهم وتزکّیهم بها) ۴ روشن است که آلودگی مزبور ناظر به اصل مال نیست، زیرا آن مال پس از پرداخت، جزو داراییهای بیتالمال شده و از پربرکتترین اموال جامعه اسلامی است و میتوان از آن در امور خیر و عمران مبارک، مانند تعمیر کعبه و سایر مراکز مذهبی و عامالمنفعه استفاده کرد.
در این آیه شریفه بنابر اینکه جمله ﴿تُطَهّرهم﴾ در محل نصب و صفت برای ﴿صدقهً﴾ باشد، نه آنکه فعل مضارع مجزوم و جوابامر باشد تطهیر، هم به سبب قریب، یعنی پرداخت حقوق واجب، و هم به سبب بعید، یعنی پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اسناد داده شده است، به هر تقدیر، فاعل مباشرِ طهارت، خود انسان است که با پذیرش اسلام و عمل به احکام الهی زمینه تطهیر خود را
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۲۰ و ۶۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۲۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حشر، آیهٴ ۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۰۳٫
۵۱۳
فراهم میکند.
مطلب مستفاد از آیه یاد شده، از آیات دیگری نیز برمیآید؛ مانند اینکه میفرماید: انسان اَتقا، که از آتش دوزخ نجات خواهد یافت، کسی است که زکات مال خود را بپردازد: ﴿فأنذرتکم ناراً تلظّی٭ لایصلیها إلاّ الأشقی٭ الذی کذّب وتولّی٭ وسیجنّبها الأتقی٭ الذی یؤتی ماله یتزکّی) ۱ و رستگار کسی است که زکاتفطره خود را بپردازد و نام خدا را بر زبان آورده و یاد او را در دل داشته باشد و به نماز ایستد: ﴿قد أفلح من تزکّی٭ وذکر اسم ربّه فصلّی) ۲
۲- بت و بتپرستی، پلیدی و آلودگی است و رهنمود انبیا(علیهمالسلام) برای تزکیه از این آلودگی، دوریگزیدن از آن و پرستش مبدأ آفرینش است: ﴿فاجتنبوا الرِّجس من الاَوثَنِ) ۳ ﴿یأَیها الذین ءَامنوا إنّما المشرکون نَجَسٌ) ۴ ﴿یأَیُّها الذین ءَامنوا إنّما الخمر والمیسر والأنصاب والاَزلمُ رجسٌ مِّن عمل الشَّیطَنِ فاجتنبوه لعلّکم تفلحون) ۵
۳- رعایت آداب معاشرت اسلامی، مانند استیذان و استیناس قبل از ورود به خانه دیگران، سلام کردن به اهل خانه هنگام ورود، و بازگشت و عدم ورود به خانه در صورت معذور بودن صاحبخانه، هر کدام در حدّ خود مایه تزکیه و پاکیزگی روح است، زیرا تواضع و فروتنی را که عامل طهارت است جایگزین غرور و خودخواهی میکند: ﴿یأَیُّها الذین ءَامنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتّی
^ ۱ – ـ سورهٴ لیل، آیات ۱۴ ـ ۱۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعلیٰ، آیات ۱۴ ـ ۱۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۳۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۲۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۹۰٫
۵۱۴
تستأنسوا وتسلّموا علی أهلها ذلکم خیر لکم لعلّکم تذکّرون٭ فإن لَّمتجدوا فیها أحداً فلاتدخلوها حتّی یؤذن لکم وإن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم والله بما تعملون علیم) ۱
حاصل اینکه: ۱٫ تزکیه نفس، عامل رستگاری است: ﴿قد أفلح من زکَّها) ۲ و آن جز با تقوا تأمین نمیشود. با تقوا میتوان همه آلودگیهای اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی را زدود و به قلههای رفیع طهارت صعود کرد.
۲٫ تزکیه سهم تعیین کنندهای در گشودن قفل دل، یعنی زدودن غفلت و مانند آن دارد: ﴿أفلا یتدبّرون القُرءَانَ أم علی قلوبٍ أقفالها) ۳
۳٫ تزکیه تأثیر مهمّی در شستوشوی رَیْن، غبار و چرک صحنه نفس و صفحه دل دارد: ﴿کلاّ بل ران علیقلوبهم مَّا کانوا یکسبون) ۴ با چنین تزکیهای علم رایج نافع میشود و علم نافع مورد درخواست اولیاست، چنان که علم غیر نافع مورد استعاذه است: ﴿أعوذ بک من علم لاینفع) ۵
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سورهٴ نور، آیات ۲۷ ـ ۲۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ شمس، آیهٴ ۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۲۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ مطفّفین، آیهٴ ۱۴٫
^ ۵ – ـ بحارالأنوار، ج ۲، ص ۶۳ و ج ۸۳، ص ۱۸٫
۵۱۵
بازدیدها: 367