تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵2

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵2

خداي سبحان پس از برشمردن برخي نعمت ها، به عنوان لطف خاص در حدّ يك پيمان متقابل مي‌فرمايد: به ياد من باشيد تا من به ياد شما باشم.

فاذكروني أذكركم واشكروا لي ولاتكفرون (152)

گزيده تفسير
خداي سبحان پس از برشمردن برخي نعمت ها، به عنوان لطف خاص در حدّ يك پيمان متقابل مي‌فرمايد: به ياد من باشيد تا من به ياد شما باشم.
﴿اذكروني﴾ همه نعم ظاهري و باطني را شامل مي‌شود؛ ليكن با توجه به تفاوت مراتب افراد، فهم همگان از آن يكسان نيست، از اين‏رو بسياري آن را دعوت به «ياد نعمت» دانسته‌اند و تنها اندكي از افراد همان «ياد خدا» را از آن فهميده‌اند.
فرض جهل و نسيان و غفلتِ محض در خداي سبحان محال است، از اين‏رو مراد از ياد خدا نسبت به انسان، ياد خاص و تشريفي اوست كه سبب بينش دل است.
مقتضاي تلازم ثبوتي بين يادها و تلازم سلبي بين نسيانها اين است كه انسان همواره به ياد حق باشد.
شكر خدا مصداق ذكر اوست؛ ليكن در اين آيه به دليل تقابل آن با كفران، معناي خاص آن مراد است. مطابق اين آيه شريفه، مشكورٌله انسان در هر حال بايد خداي سبحان باشد و از كفران و ناسپاسي او بايد دوري كرد. جمع بين امر به ذكر و شكر و نهي از كفران در اين آيه، مفيد لزوم دوام ذكر خداست.

516

تفسير

تناسب آيات
خداي متعالي پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مسلمانان را در هدايت به صراط مستقيم و كمال نهايي فراموش نكرده، با نعمت ارسال رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و قرار دادن كعبه به عنوان قبله مسلمانان، آنان را ياد كرد؛ نعمتي كه مايه كمال دين و توحيد عبادت و قوام برتري ديني و اجتماعي آنهاست، از همين رو امر و دعوت به ذكر و شكر را بر آن تفريع كرد تا آنان با طاعت و عبوديت او را ياد كنند و آنگاه او نيز با اِنعام خويش آنها را ياد كند و به پاداش شكرگزاري و عدم‏كفران، بر اِنعام خويش بيفزايد. نكته اخير در آياتي كه پيش از آيات قبله نازل شده آمده است 1.
بر اين اساس، ﴿فاء﴾ در ﴿فاذكروني﴾ براي تفريع است و آيه مورد بحث را بر آيات قبل عطف مي‌كند؛ يعني اكنون پس از انعام نعمتهاي ياد شده، شما را امر مي‌كنم كه مرا ياد كنيد 2 ، تا فراموش نكنيد كه افاضه‌كننده آن نعمتها و نيز ثمرات مذكور براي تشريع قبله و ارسال پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من هستم 3.
اعراب كه پيش از اسلام در جهالتي شديد بودند، به بركت رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از اولياي الهي و از دانشمندترين، نيك سيرت‌ترين، راستگوترين و سبكبارترين مردم شدند. خداوند سبحان با ذكر اينكه پس از شقاوتي طولاني و جهل و فشار و رنجي به غايت، كه دامنگير آنها بود، نعمت و خير رسالت و
^ 1 – ـ الميزان، ج 1، ص 343.
^ 2 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج 2، ص 49.
^ 3 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 31.

517

قبله را بر آنان تفضل فرمود، آنها را به اعتراف به اين نعمتها فراخوانده، آنان را به كاري ترغيب مي‌كند كه سبب تداوم اين تفضّل شود و با تفريعِ اين مطلب بر بيانات گذشته، از آنها مي‌خواهد تا در برابر آن نعمتها او را ياد كرده و سپاس گويند 1.
خلاصه مطالب اين فصل از سوره بقره و پيوند آن با آيه مورد بحث را مي‌توان اين‌گونه تقرير كرد: خداي سبحان براي قطع راه احتجاج و بريدن زبان اعتراض و طعن كافران و براي اِتمام نعمت بر مسلمانان تا اينكه امتي ممتاز باشند، همچنين براي هدايت آنان به حق، كعبه را قبله قرارداد و براي هدايت كامل آنها رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) را مبعوث كرد. با اين بعثت و ارسال، نعمتها و هدايتهايي را به مسلمانان انعام فرمود؛ مانند تبيين آيات، تعليم كتاب و حكمت، تطهير جانها و تعليم آنچه نيازمند تعليم است. به اين مناسبت خداوند سبحان مسلمانان را به كاري شايسته مقابله با آن نعمتها تذكر داده و مي‌فرمايد: همان‌گونه كه پيامبري فرستادم كه براي شما آن كارها را مي‌كند شما نيز در عوض ذاكر و شكرگزار باشيد 2.
خلاصه اينكه، بعد از ارائه نعمت بعثت، قبله و… دستور ياد خدا را بر آن متفرّع كرد و با حرف فاء معطوف را بيان داشت، تا ضمن ارتباط دو جمله ترتيب آنها نيز معلوم شود.
٭ ٭ ٭

ياد متقابل و تلطّف‌آميز الهي
در آيات گذشته، اهميت و عظمت كعبه، قبله، وحي و رسالت بيان شد.
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 276؛ الأساس في التفسير، ج 1، ص 320.
^ 2 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 323.

518

خداي سبحان پس از برشمردن اين‌گونه از نعمتها، مي‌فرمايد: پس به ياد من باشيد، تا من به ياد شما باشم: ﴿فاذكروني أذكركم﴾.
خداي سبحان در چند مورد، به عنوان لطف خاص و مهر مخصوص، در حدّ يك پيمان متقابل بين خود و بنده خويش تعهدي را مطرح مي‌كند؛ نظير آنكه مي‌فرمايد: به عهد من وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم: ﴿وأوفوا بعهدي أُوف بعهدكم) 1 و نيز در توسعه محفل براي تازه وارد مي‌فرمايد: ﴿فافسحوا يفسح الله لكم) 2 تعهد خداوند درباره ياد و رعايت عهد او اين است كه اگر كسي اهل ايمان و عمل صالح بود، پس از بهره‌مند ساختن او از بركات دنيايي وي را در بهشت مأوا دهد.
البته ذكر خداوند همانند ديگر توفيقهاي الهي محفوف به دو نعمت خداست؛ يعني اول ياد خدا نسبت به بنده ظهور مي‌كند تا وي از غفلت به تنبّه و از سهو و نسيان به ذكر و از نوم به يَقَظه منتقل شود، آنگاه او به ياد خداوند خواهد بود و سپس خداوند به عنوان پاداش وي را مورد لطف خود قرار مي‌دهد و به ياد او خواهد بود.
در تبيين ترتب ذكر خدا بر ذكر عبد و معناي آن وجوه فراواني در روض‌الجنان ابوالفتوح رازي 3 والبحر المحيط ابوحيان اندلسي 4 وكشف‏الأسرار ميبدي 5 آمده كه فخر رازي به ده وجه آن پرداخته است 6.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
^ 2 – ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 11.
^ 3 – ـ روض الجنان، ج 2، ص 232 ـ 234.
^ 4 – ـ تفسير البحر المحيط، ج 1، ص 619.
^ 5 – ـ كشف الأسرار، ج 1، 414.
^ 6 – ـ التفسير الكبير، ج 4، ص 144.

519

خداوند در اين‌گونه خطابها، از باب «في علوّه دانٍ» 1 چنان خود را به انسانها نزديك مي‌كند كه با آنان پيمان تجاري و اجاري مي‌بندد، چنان‌كه گاه سخن از بيع و شراي خداي سبحان با مؤمنان است و گاه سخن از اجر و مانند آن.

نحوه و سنخ ذكر خدا
ذكر غير از خاطر است، زيرا ذكرْ ثابت و خاطر گذراست. گرچه فكر غير از ذكر است، عنوان ذكر به معناي جامع قلبي و عقلي شامل فكر هم مي‌شود، بنابراين، آيه مورد بحث حاوي ذكر، فكر و شكر، و از اين منظر از جوامع‏الكلم است.
ذكر زباني حكم خاص خود را دارد و درباره همه چيز صادق است؛ امّا ذكر قلبي و عقلي درباره ذاتي كه از سنخ مفهوم و ماهيت نيست و هرگز به ذهن نمي‌آيد بلكه ذهن بايد عين شود و به‌خدمت مذكور و معلوم باريابد تا آن را در حدّ خود بفهمد و متذكر وي گردد متصور نيست، بلكه ذكر آن فقط به صورت علم حضوري ميسور است و با علم حصولي حاصل نمي‌شود، چنان كه ذكر خداي سبحان نسبت به چيز يا كسي از سنخ صورت ذهني نيست، بلكه اضافه اشراقي و افاضه عيني است. البته همان‌طور كه براي ذكر زباني ثواب محدودي است براي ذكر عقلي كه همان فكر توحيدي است فيض مضبوطي خواهد بود؛ ولي هرگز هيچ‌يك از اين يادهاي لفظي، كتبي و ذهني نمي‌تواند ذكر حقيقتي باشد كه ذات آن عين واقعيت عيني است؛ نه مانند مفهوم يا ماهيت ذهني.
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج 87، ص 189.
520

نكته: چون محور اصلي انسان قلب اوست: «أصل الإنسان لبّه» 1 و انسان بيش از يك قلب ندارد: ﴿ما جعل الله لرجلٍ من قلبين في جوفه) 2 اگر قلب كسي به ياد خدا متيّم و پُر شد، ما سواي او را فراموش مي‌كند، از اين‌رو توحيد تام و توجه محض به خدا كه ذكر حقيقي قلب است سبب نسيان ماسواست.

تفاوت افراد در ياد خدا
خداي سبحان گاه با اشاره به برخي نعمتها، بندگان را به يادآوري نعمت خويش فرا مي‌خواند: ﴿اذكروا نعمتي) 3 و گاه به آنها مي‌فرمايد: به ياد خودم باشيد: ﴿اذكروني﴾. همه نعمتهاي ظاهري و باطني زير پوشش ﴿اذكروني﴾ است؛ نه آن‌گونه كه بيشتر مفسران برآن‌اند كه در اينجا مضافي مقدر است و مراد از ﴿اذكروني﴾، «اذكروا نعمتي» است. حقيقت آن است كه اين دو تعبير، يكسان نيست، بلكه عنوان ﴿اذكروني﴾ از تعبير ﴿اذكروا نعمتي﴾ برتر است.
قرآن كريم مأدبه خدا براي همه انسانهاست 4. در كنار اين سفره و غذاي آماده، توده مردم كه متوسطان از بندگان خدا هستند به «ياد نعمت» فراخوانده شده‌اند؛ اما اوحدي از بندگان كه بهترين نعمت براي آنان ياد و لقاي حق است به «ياد خداوند» دعوت شده‌اند. البته ﴿اذكروني﴾ خطاب به عموم است؛ ليكن مخاطبان آن برداشتهاي گوناگون دارند، از اين‏رو اوساط اهل ايمان به ياد
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج 1،ص 82 و ج 72، ص 108.
^ 2 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 4.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيات 40، 47 و… .
^ 4 – ـ بحارالأنوار، ج 89، ص 19 و 267.

521

نعمتهاي خدا هستند و اوحدي از آنان به ياد خودِ منعم‌اند. كسي كه «خوفاً من‏النّار» يا «شوقاً إلي الجنّة» به ياد حق است از خطاب ﴿فاذكروني﴾، «فاذكروا نعمتي» يا «فاذكروا عذابي» را مي‌فهمد؛ اما در نظر كسي كه مي‌گويد: «فهبني يا إلهي… صبرت علي عذابك فكيف أصبر علي فراقك» 1 از خطاب ﴿فاذكروني﴾، «مرا به ياد آوريد» را دريافت مي‌كند. اگر ديگران در فكر ﴿جنتٍ تجري من تحتها الأنْهرُ) 2 هستند، اينان كه خدا را نه به سبب ترس از جهنم و نه براي شوق به بهشت، بلكه براساس محبت و شايستگي او براي عبادت، پرستش مي‌كنند 3 ، در فكر جنةاللقاء هستند و دنيا و آخرت و نعيم و جنّت آنان خداست، چنان‌كه حضرت علي‏بن الحسين امام سجاد(عليه‌السلام) به خداي سبحان عرض مي‌كند: ﴿يا نعيمي وجنتي و يا دنيايَ وآخرتي يا أرحم الراحمين) 4
اسماي حسناي الهي كه صرف الفاظ يا مفاهيم نبوده بلكه در حدّ خود عبارت از ذات متعيّن به وصفي از اوصاف كمال خداست مي‌تواند بلكه بايد مذكور سالك صالح باشد و مشمول آيه مورد بحث است، از اين‌رو در آيه ﴿واذكر اسم ربّك و تبتّل إليه تبتيلاً) 5 مورد عنايت قرار گرفت.

اثر ياد تشريفي خداوند
خداي سبحان علم محض و عين شهود و حضور است، از اين‌رو فرض جهل
^ 1 – ـ مصباح المتعهجّد؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
^ 3 – ـ بحارالأنوار،: ج 67 ص 204 و 236.
^ 4 – ـ همان، ج 91، ص 148؛ مفاتيح الجنان، مناجات المريدين.
^ 5 – ـ سورهٴ مزمّل، آيهٴ 8.

522

و نسيان و ذهول و غفلت درباره او محال است، زيرا جهل و نسيان و غفلت‌پذيري علم و شهود، مستلزم جمع نقيضين و محال است. نتيجه اينكه خداوند هرگز فراموش نمي‌كند: ﴿وما كان ربّك نسيّاً) 1 البته ذكر خدا نسبت به همه افراد يكسان نيست، بلكه مانند قرآن براي بعضي شفا و براي برخي خسارت و تبار است؛ نظير آفتاب كه براي بعضي نور و براي برخي ديگر مايه كوري است. آنچه طبري از ربيع نقل كرده است، كه «إنّ الله ذاكر من ذكره، زائد من شكره و معذّب من كفره» 2 نيز به همين معنا بازمي‌گردد.
با توجه به نكته ياد شده، معلوم مي‌شود اينكه فرمود: به ياد من باشيد، تا من به ياد شما باشم: ﴿فاذكروني أذكركم﴾ مراد ياد خاص و ياد تشريفي خداست وگرنه او به ياد همه است، تا مؤمنان را پاداش و مجرمان را كيفر دهد؛ اما همين خدايي كه به ياد مجرم است و درباره انتقام از او سخن گفته و به وي هشدار مي‌دهد كه: ﴿إنّا من المجرمين منتقمون) 3 در پاسخ تبهكاراني كه در قيامت كور محشور شده و از راز نابينايي خود مي‌پرسند: ﴿ربّ لم حشرتني أعمي وقد كنت بصيراً) 4 مي‌فرمايد: شما آيات ما را فراموش كرديد و ما امروز شما را از ياد برديم؛ شما ديروز ناسي بوديد و امروز منسي ما هستيد: ﴿كذلك أتتك ءَايتُنا فنسيتها وكذلك اليوم تُنسي) 5
پس خداي سبحان به ياد آنان بود كه آنان را نابينا كرد، زيرا اولاً اگر كسي
^ 1 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
^ 2 – ـ جامع البيان، ج 2، ص 40.
^ 3 – ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
^ 4 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 125.
^ 5 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 126.

523

منسي مطلق باشد كيفر نيز نمي‌شود. ثانياً بصيرتِ انسانِ مذكورِ خدا و كوري انسانِ منسي خدا، در دنيا محقق مي‌شود و در آخرت كه ظرف ظهور حقايق است، نه ظرف حدوث آن، ظهور مي‌كند، بنابراين، كسي كه در دنيا خدا را نمي‌بيند، بالفعل كور است، اگرچه نمي‌داند كور است.
مستفاد از آيات ياد شده اين است كه خداي سبحان آن عنايت و ياد تشريفي خود را كه سبب بينايي قلب انسان است براي كسي كه به ياد او نباشد روانمي‌دارد و اثر سوء نسيان خداوند، نابينايي و كوري دل است، از اين‏رو مراد از ﴿نسوا الله فنسيهم) 1 درباره منافقان، كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را فراموش كرد، اين است كه خداوند توفيق بينش را به آنها نداد و قلبشان كور شد.
آيات يادشده، به دلالت مطابقه يا التزام به چهار مطلب دلالت دارد: 1.تلازم وجودي و ثبوتي بين يادها. 2.تلازم سلبي بين نسيانها. 3.اثر منفي نسيان خدا كه كوري است. 4.اثر مثبت ذكر خدا كه بصير شدن است.
نكته: 1. ذكر اثر دارد؛ ليكن آنچه در ذكر ظهور مي‌كند بالاصاله اثر مذكور است؛ نه خود ذكر؛ مثلاً ذكر خدا همراه با «اثر افتخار» و ذكر بنده همراه با «اثر افتقار» و ذكر گناه همراه با «اثر اعتذار» است، چنان‌كه ابوالفتوح رازي از يحيي معاذ آورده است 2.
2. ذكر خدا نسبت به پرهيزكاران گذشته از تأثير دفع گناه، در رفع آن مؤثّر است؛ آيات 133 135 آل عمران كه بخشي از اوصاف متّقيان را بازگو مي‌كند چنين دلالت دارد: ﴿… و الّذين إذا فعلوا فاحشةً أو ظلموا أنفسهم ذكروا
^ 1 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 67.
^ 2 – ـ روض الجنان، ج 2، ص 233 ـ 234.

524

الله فاستغفروا لذنوبهم…﴾؛ يعني پرهيزكاران اگر كاري برخلاف تقوا كردند خداوند را به ياد مي‌آورند و براي گناهان خود مغفرت مي‌طلبند.

تلازم يادها
فعل امر، مستوعب جميع افراد نيست، بلكه مفيد اصل طبيعت است؛ نه تكرار؛ ليكن خداي سبحان براي سفارش به ذكر خدا و بيان تلازم بين يادها، به نحو قضيه في‏الجمله اكتفا نكرد، بلكه بالجمله انسانها را به ياد حق فراخواند: ﴿فاذكروني أذكركم﴾. نفرمود: گاهي به ياد من باشيد، بلكه فرمود: اگر بخواهيد من به ياد شما باشم شما به ياد من باشيد؛ يعني اگر كسي يك لحظه به ياد خدا بود خدا چندين لحظه به ياد اوست، زيرا اصلِ: ﴿من جاء بالحسنةِ فله عَشر أمثالها) 1 در همه موارد حاكم است و اگر كسي خواست پيوسته مذكور خدا باشد بايد غالب عمر متذكر خداي سبحان باشد. تلازم بين دو نسيان نيز اين‌چنين است؛ يعني اگر منسي خداشدن مذموم است، پس هرگز نبايد خدا را فراموش كرد، بلكه همواره بايد به ياد خدا بود، چنان‌كه خداي سبحان فرمود: ﴿يأَيّها الذين ءَامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً) 2 ﴿واذكر رَّبَّكَ في نفسك تضرُّعاً وخيفةً ودون الجهر من القول بالغدوّ والاَصال ولاتكن من الغفلينَ) 3 توضيح اين آيه شريفه در بحث اشارات ولطايف خواهد آمد.
قرطبي از ابو عثمان نهدي نقل كرده كه وي گفته است: من ساعتي را كه خداوند به ياد ماست مي‌دانم. به او گفته شد: از كجا مي‌داني؟ گفت: هر
^ 1 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
^ 2 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.
^ 3 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

525

وقت ما به ياد او باشيم، چنان كه از آيه ﴿فاذكروني…﴾ برمي‌آيد 1.

خداوند، مشكورٌ له انسان
در ادامه آيه مورد بحث و در كنار ياد حق، شكر خدا و كفران نعمت او مطرح شده است: ﴿واشكروا لي ولاتكفرون﴾. تقديم ذكر خدا بر شكر براي اين است كه در اين آيه ذكر خدا كه منعم است منظور است و چون ياد منعم مقدّم بر سپاس نعمت است، ذكر بر شكر مقدّم شد.
شكر مصداق ذكر است و ممكن است درجات عالي ذكر را هم شامل شود؛ ليكن مراد آيه مورد بحث اين نيست، زيرا شكر در اين آيه در برابر كفران قرار گرفته و چنين آمده است: شاكر و سپاسگزار من باشيد: ﴿واشكروالي﴾؛ يعني گرچه براي نعمت شكر مي‌كنيد؛ ليكن مشكورٌله شما من باشم.
در كتابهاي ادبي، بين حمد و مدح و شكر فرقهايي از نظر مورد و مصداق بيان شده است. برخي گفته‌اند: حمد، درباره ذات، مدحْ راجع به صفت، و شكر در مورد فعل است 2. مؤمن، ذات خداي سبحان را حمد مي‌كند، صفات او را مدح مي‌كند و فعل او را شكرگزاري مي‌كند. نعمت، كار خداست و شكر معمولاً در برابر نعمت است، زيرا اگر نعمتي به انسان نرسد وي كسي را شكر نمي‌كند، بر اين اساس، محدوده شكرْ بسته‌تر از حمد و مدح است، زيرا گاه انسانْ ذات يا صفتي را حمد يا مدح مي‌كند؛ خواه چيزي به حامد و مادح برسد يا نرسد، از اين‏رو خداي سبحان گاه حمد را به ذات نسبت مي‌دهد: ﴿الحمد لله﴾ و گاهي به صفت و فعل: ﴿…ربّ العلمينَ٭
^ 1 – ـ الجامع لأحكام القرآن، مج 1، ج 2، ص 171.
^ 2 – ـ ر.ك: تسنيم، ج 1، ص 326 ـ 330.

526

الرحمن الرحيم٭ مالك يوم الدين﴾. البته حمدي كه براي «الله»، يعني ذات مستجمع همه كمالات است برتر از حمدي است كه براي «ربّ العالمين» و مانند آن است. لازم است عنايت شود كه اوصاف ياد شده براي محمود، يعني «الله» است؛ ليكن به منزله ادلّه و حد وسطهايي براي اثبات حمد براي «الله» است.
تذكّر: از جمع بين امر به ذكر و شكر و نهي از كفران در اين آيه، مي‌توان لزوم دوام ذكر خدا را استفاده كرد، زيرا امر به يك چيز عقلاً مستلزم نهي از ضد آن است، گرچه دو اثر شرعي و جدا محسوب نمي‌شوند. تصريح به نهي از ضد در اين‌گونه موارد مفيد لزوم دوام مفاد امر است؛ يعني ذكر و شكر بايد دوام داشته باشد. البته در جمع بين امر و نهي غالباً امر قبل از نهي ذكر مي‌شود؛ مانند: ﴿ءَامِنوا بما أَنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافرٍ به) 1

اشارات و لطايف

1- كثرت و قلّت ياد حق
هر يك از احكام الهي، وقت و شمار و مقدار آن مشخص است و خداي سبحان در هيچ حكمي دستور كثرت نداده است، جز ذكر كه درباره آن مي‌فرمايد: فراوان به ياد خدا باشيد: ﴿يأَيُّها الذين ءَامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً) 2 بنابراين، ياد خدا حدّي ندارد و اين نشان اهميت ويژه ذكرِ اوست.
راز اينكه در بسياري از حالات و شئون، و در حدّ توان، بايد به ياد خدا بود اين است كه شيطان در حال غفلت به انسان حمله مي‌كند و اگر انسان به
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 41.
^ 2 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.

527

نام خدا متذكر باشد، به دام شيطان نمي‌افتد.
نكته ديگر درباره تداوم ذكر خدا اين است كه اين سنّت حسنه براي تقويت روح فرشتگي در انسان ذاكر است، زيرا ملائكه دائماً به ياد خدا هستند و هرگز خسته و افسرده نمي‌شوند: ﴿يسبّحون الَّيل والنَّهار لايفترون) 1
در كثرت ياد شده، كيفيت و كميت هر دو ملحوظ و مراد است، زيرا خداي سبحان از ذكرِ بدون اخلاص و حضور قلب به عنوان «ذكر قليل» ياد كرده، چنين مي‌فرمايد: منافقان، كم به ياد خدا هستند: ﴿ولايذكرون الله إلاّ قليلاً) 2 با اينكه منافق هرگز به ياد خدا نيست، زيرا منافق به زبانْ مسلمان و قلباً كافر است و در كفر دروني خود از كافر عادي هم قوي‌تر و پليدتر است، از اين‏رو دَرَكه منافقان از دَرَكه كافران بدتر است: ﴿إنّ المُنفقينَ في الدَّرك الأسفل من النَّار) 3
منافق ممكن است هميشه به ياد خدا باشد و مانند خوارج اهل نماز شب نيز باشد؛ ليكن چون ذكر لساني وي، بي‌روح است اندك است، بنابراين، وصف ذكر منافقان به «قلّت»: ﴿لايذكرون الله إلاّ قليلاً﴾ بدين معنا نيست كه آنان گاهي به ياد خدا هستند يا اينكه ذكر معنوي آنان كم است. آنان هرگز ذكر معنوي ندارند تا به قلّت و كثرت وصف شود، زيرا آنها به طور مطلق خدا را فراموش كرده‌اند: ﴿نسوا الله فنسيهم) 4 اين آيه شريفه قرينه است بر اينكه ذكر
^ 1 – ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 20.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
^ 3 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 145.
^ 4 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 67.
528

منافقان كه در جمله ﴿لايذكرون الله إلاّ قليلاً) 1 به آن اشاره شده، به حمل‌وّلي ذكر و به حمل‏شايع غفلت و همچون نماز آنان ريايي است. اين ذكر لفظي كه با غفلت قلبي همراه است چون از سنخ دنيا و براي دنياست اندك است: ﴿متع الدُّنيا قليلٌ) 2 البته ممكن است آنان خود را ذاكر خدا و عمل خويش را ذكر الهي بپندارند: ﴿و هم يحسبون أنّهم يُحسنون صُنعاً) 3 ليكن به لحاظ واقع ذكر نيست، زيرا ذكر خدا، هرگز با كفر واقعي جمع نمي‌شود.
ذكر كثير، عبارت از ذكر با روح و با خلوص است كه حافظ انسان است. يك لحظه از چنين يادي، همه لحظات شبانه‌روز را فروغ داده و همه اعمال انسان را در آن شبانه‌روز تأمين مي‌كند.
راز اينكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه در خواب و بيداري معصوم است و قلب معصوم او در هر دو حال بيدار است: «تنام عيني ولاينام قلبي» 4 در عالم رؤيا، و نيز مؤمنان، در جنگ بدر به اعجاز الهي سپاه كافران را اندك مي‌ديدند: ﴿إذ يريكهم الله في منامك قليلاً…٭ وإذ يريكموهم إذ التقيتم في‏أعينكم قليلاً) 5 نيز اين است كه حقيقت و باطن كافران اندك است، زيرا كافر اهل دنياست و متاع دنيا اندك است: ﴿متعُ الدُّنيا قليلٌ﴾، از اين‏رو دنيازدگان هرچند شمار آنان فراوان باشد كم‌اند. اين حقيقت را چشم ملكوتي
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
^ 3 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
^ 4 – ـ بحارالأنوار، ج 73، ص 189.
^ 5 – ـ سورهٴ انفال، آيات 43 ـ 44.

529

مي‌بيند وخداي سبحان در پرتو اعجاز رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به رزمندگان بدرْ چشم ملكوتي داد تا حقيقت اندك كافران را ببينند، چنان‌كه كافران، حقيقت و درون مؤمنان را كه آخرت و بهشت و در نتيجه كثير است ديدند و ترسيدند: ﴿يرونهم مثلَيهم رأْي العين) 1 البته وجوه ديگري براي كيفيت رؤيت قليل به صورت كثير و ديدن كثير به صورت قليل بيان شده است كه برداشت نهايي از آن در تفسير سوره «آل عمران» با كمك احاديث مأثور در آن مطرح خواهد شد.

2- دوام ياد حق در همه حالات و شئون
فرزانگان و خردمندان در همه شئون و حالات به ياد حق هستند: ﴿إنّ في خلق السَّموتِ والأرض وَاختلَفِ الّيل والنَّهار لاََيتٍ لاُولي الاَلببِ٭ الذين يذكرون الله قِيماً وقعوداً وعلي جنوبهم) 2 يكي از مصاديق اين آيه، حالات گوناگون نمازهاي نمازگزار است، كه در روايات فقهي نيز از باب تطبيقِ مصداقي، و نه تفسير مفهومي، در معناي آن گفته شده: مراد اين است كه اگر كسي ايستاده توان نماز گزاردن ندارد، آن را نشسته به جا آورد و اگر نشسته نيز قادر نيست در بستر و در حالي كه به پهلو آرميده است نماز بگزارد 3 ؛ ليكن مراد اين است كه همه حالات خردورزان، حال ايستادن، نشستن، استراحت و آرميدن، با ذكر و دعا تأمين مي‌شود و در همه حال به ياد حق هستند.
خداي سبحان اين نكته را پس از آياتي كه به نماز خوف و نمازشكسته و چگونگي نماز در حال جنگ اشاره دارد نيز ياد آور شده و مي‌فرمايد: ﴿فإذا
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 13.
^ 2 – ـ سورهٴ آل عمران، آيات 190 ـ 191.
^ 3 – ـ وسائل الشيعه، ج 5، ص 481.

530

قضيتم الصلوة فاذكروا الله قياماً وقعوداً وعلي جنوبكم) 1 چنانچه ﴿فإذا قضيتم﴾ به معناي «إذا أردتم» باشد آيه شريفه، ناظر به صورتهاي گوناگون نماز خوف در شرايط متفاوت است، چنان‌كه در آيه شريفه ﴿فإذا قرأت القرءان فاستعذ بالله من الشيطن الرجيم) 2 مراد از ﴿إذا قرأت﴾، «إذا أردت أن تقرأ» است؛ نه اينكه پس از اتمام قرائتْ استعاذه كند.
احتمال ديگر در آيه ياد شده، بدون تأويل مزبور، اين است كه پس از فراغت از نماز، از ياد حق غافل نشده و در همه شئون و حالات به ياد حق باشيد. هنگامي كه جنگ پايان پذيرفت ديگر سخن از نمازشكسته در حال خوف و مانند آن نيست: ﴿فإذا اطمأننتم فأقيموا الصلوة إنّ الصلوة كانت علي‏المؤمنين كِتباً موقوتاً) 3
همان‌گونه كه آيات مذكور ناظر به دوام ياد حق در همه شئون است، آيه شريفه ﴿واذكر ربك في نفسك تضرعاً وخيفةً ودون الجهر من القول بالغدوّ والاءصال ولاتكن من الغفلين) 4 به استمرار ذكر و ياد خدا در همه لحظات اشاره دارد.
توضيح اينكه «تضرع» و «خيفة» صفت قلب است. امر به چنين ذكري شاهد آن است كه تنها ذكر زباني كافي نيست. البته زبان نيز بايد ذكر حق بگويد؛ اما نه با صداي بسيار آشكار، بلكه آهسته: ﴿دون الجهر من القول﴾. امر به ذكر در بامداد و آغاز روز (غدوّ) براي اين است كه همه روز به ياد حق
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.
^ 2 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.
^ 3 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.
^ 4 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

531

بگذرد، چنان‌كه مراد از ذكر در شامگاه (آصال)، يعني پايان روز و آغاز شب، اين است كه همه شب به ياد حق بگذرد، آنگاه براي اينكه مبادا كسي گمان كند كه اگر در دو طرف روز به ياد خدا بود كافي است، مي‌فرمايد: ﴿ولاتكن من‏الغٰفلين﴾. در اين جمله، از غفلت نهي شده است و نهي، برخلاف امر، مفيد تكرار است، زيرا انتفاي طبيعت غفلت به انتفاي همه افراد آن است.
قيد ﴿بالغدوّ والاءصال﴾ نيز به نحو تنازع، به هر دو جمله پيش از آن متعلق است، بدين‌گونه: «واذكر ربّك في‏نفسك بالغدوّ والآصال ودون الجهر من القول بالغدوّ والآصال»؛ يعني در بامداد و شامگاه، ياد خدا در دل و نام او بر لب داشته باشيد.
بنابراين، خداي سبحان با مجموع امر و نهيي كه در اين آيه فرمود، لزوم استمرار و دوام ذكر و ياد حق را در همه اوقات شبانه‌روز تأمين و تثبيت كرد.
انسان پيوسته بايد به ياد حق باشد و اگر احياناً آن را فراموش كرد، فوراً بايد اين نسيان را با ياد خدا ترميم و جبران كند: ﴿واذكر ربّك إذا نسيت) 1
ممكن است هنگام انجام دادن برخي كارها نتوان ذكر گفت؛ اما اگر آن كارِ به ظاهر دنيوي براي خدا باشد، به‏يقين ياد خدا و مصداق ذكر الله است. البته بهترين ياد خدا نماز و به ويژه نماز جمعه است: ﴿يأيّها الذين ءامنوا إذا نودي للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا إلي ذكر الله) 2 چنان كه برجسته‌ترين اثر نماز ياد خداست: ﴿وأقم الصلوة لذكري) 3
^ 1 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 24.
^ 2 – ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
^ 3 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 14.

532

3- قرآن، مصداق ذكر الله
قرآن كريم يكي از مصاديق ذكر الله است، چنان‌كه در آيات متعدد از آن با عنوان «ذكر» ياد شده است؛ مانند: ﴿إنّا نحن نزّلنا الذكر وإنّا له لحفظون) 1 سراسر قرآن، ياد خداست، بر اين اساس، تلاوت و تعليم و تعلّم قرآن، مطالعه و تدريس و نگارش معارف قرآني، استنباط احكام فقهي از آيات‏الاحكام و هر آنچه به قرآن بازگردد ذكر الله است. البته اين ذكر هم درجاتي دارد؛ كسي كه قرآن كريم را تلاوت مي‌كند در حال ذكر لساني است و آن كه معارف قرآني را در دل مي‌پروراند به ذكر قلبي مشغول است. هر فرد به حسب درجه خاص خود و به اندازه‌اي كه در خدمت قرآن است از آن فيض مي‌برد و به ياد حق بوده و به همان اندازه بيناست.
بر اساس اصل مزبور، بحث از سيره انبيا(عليهم‌السلام) نيز ذكر خداست، و پيامبران، خود ياد حق و اُسوه ذكرالله و ذكر مُمَثّل الهي‌اند، از اين‏رو خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمان مي‌دهد كه به ياد حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و… باش: ﴿واذكر في الكتب إبرهيم) 2 ﴿واذكر في الكتب موسي) 3 ﴿واذكر في الكتب إسمعيل) 4 ﴿واذكر في الكتب إدريس) 5 ﴿واذكر عبدنا داوود) 6 ﴿واذكر عبدنا أيّوب) 7 ﴿واذكر عبادنا إبرٰهيم
^ 1 – ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 9.
^ 2 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 41.
^ 3 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 51.
^ 4 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 54.
^ 5 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 56.
^ 6 – ـ سورهٴ ص، آيهٴ 17.
^ 7 – ـ سورهٴ ص، آيهٴ 41.

533

وإسحق ويعقوب) 1 ﴿واذكر إسمعيل واليسع وذاالكفل) 2 ﴿واذكر أخا عاد) 3 اين فرمان، ارجاع به غير خدا نيست. ياد بندگان صالح و انبيا و مرسلين(عليهم‌السلام) ياد بزرگ‌ترين نعمت خداست، زيرا كار پيامبر، چيزي جز رساندن پيام الهي نيست، از اين‏رو خود او نعمت حق و ذكر الله است و كسي كه به ياد پيامبر باشد به ياد نعمت حق است، برخلاف ديگران كه ياد آنان ياد خدا نيست. آيه ﴿… فاتّقوا الله يأولي الألبب الّذين ءامنوا قد أنزل الله إليكم ذكراً ٭ رسولاً يتلوا عليكم) 4 مي‌تواند شاهد ذكر بودن پيامبر باشد.

4- يادآوري نعمتهاي الهي
قرآن كريم گاه سفارش به ذكر را پس از ارائه نعمت مطرح كرده و چنين مي‌فرمايد: «به يادآوريد نعمتي را كه خداوند بر شما ارزاني داشت» 5 و گاه براي رسيدن به نعمت، انسان را متذكر مي‌كند كه اگر خواهان نيل به نعمت خداست به ياد او باشد.
قرآن كريم انسان را به مطلق نعمتهاي الهي متذكر مي‌كند: ﴿يأيّها الناس اذكروا نعمت الله عليكم) 6 ليكن از برخي نعمتها به طور ويژه ياد كرده و درباره يادآوري آنها فرمان مخصوص مي‌دهد، چنان‌كه درباره اتحاد و رفع هرگونه كينه و بغضاء چنين مي‌فرمايد: ﴿واعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرّقوا واذكروا
^ 1 – ـ سورهٴ ص، آيهٴ 45.
^ 2 – ـ سورهٴ ص، آيهٴ 48.
^ 3 – ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 21.
^ 4 – ـ سورهٴ طلاق، آيات 10 ـ 11.
^ 5 – ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 3.
^ 6 – ـ همان.

534

نعمت الله عليكم إذ كنتم أعداء فألّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخوناً وكنتم علي شفاحفرة من النّار فأنقذكم منها كذلك يبيّن الله لكم ءايته لعلّكم تهتدون) 1 در هر دشمني و اختلافي، شيطان يا در قلب هر دو طرف آن، يا در يكي از آنها هست، از اين‏رو وحدت و الفت دلها از برجسته‌ترين نعمتهاي الهي است. اعطاي نعمت وحدت و ايجاد اتحاد، تصرف نهاني در دلهاست و چنين كاري مقدور هيچ‌كس جز خداي سبحان نيست: ﴿لو أنفقت مافي‏الأرض جميعاً ما ألّفت بين قلوبهم و لكنّ الله ألّف بينهم) 2
قرآن كريم كه سراسر آن ذكر است و انسان را به يادآوري نعمت خدا فرامي‌خواند، نعمت دفع تجاوز متجاوز و پيروزي را كه به بركت عنايت الهي به دست آمده است اين‌گونه يادآور شده است و از مؤمنان مي‌خواهد كه متذكر آن باشند: ﴿يأيّها الذين ءامنوا اذكروا نعمت الله عليكم إذ همّ قوم أن يبسطوا إليكم أيديهم فكفّ أيديهم عنكم) 3 ﴿واذكروا إذ أنتم قليل مستضعفون في الأرض تخافون أن يتخطفكم الناس فََاويكم وأي‏دكم بنصره ورزقكم من الطّيّبت لعلّكم تشكرون) 4 البته ياد خدا همان‌گونه كه در ميدان جنگ، انسان را ثابت‌قدم و پيروز مي‌كند و او را در دنيا و آخرت به فلاح و رستگاري مي‌رساند: ﴿يأيّها الذين ءامنوا إذا لقيتم فئةً فاثبتوا واذكروا الله كثيراً لعلّكم تفلحون) 5 پس از آن نيز سبب دوام پيروزي است.
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 103.
^ 2 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 63.
^ 3 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 11.
^ 4 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 26.
^ 5 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 45.

535

موارد ياد شده، نعمتهاي مهم الهي است كه خداي سبحان انسان را به يادآوري آن و عدم غفلت از ياد حق در آن حالات دعوت مي‌كند. اثر ياد نعمت خدا اين است كه همچنان مستدام خواهد بود، زيرا يادآوري نعمت، مايه شُكر، و شكرگزاري نيز سبب مزيد نعمت است: ﴿لئن شكرتم لأزيدنّكم) 1

5- پاداش ياد خدا
ياد خدا عبادت و حسنه است و اگر كسي به ياد خدا بود، بر اساس ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها) 2 و ﴿من جاء بالحسنة فله خيرٌ منها) 3 پاداش چند برابر مي‌گيرد.
بر اساس اين اصل قرآني كه هر كس كار خيري كند جزاي بهتر مي‌گيرد، نه جزاي معادل، اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿فاذكروني أذكركم﴾ بدين معنا نيست كه هر اندازه شما به ياد من باشيد من نيز همان قدر به ياد شما هستم، زيرا اولاً اگر اين معنا مراد باشد، چنين مي‌شود: «من جاء بالحسنة فله مثلها»، حال آنكه به يقين، ياد پاداشي خداوند به انسان، بيشتر و قوي‌تر از ياد انسان نسبت به خداوند است.
ثانياً ياد خداي سبحان همواره كامل‌تر و قوي‌تر از ياد عبد است، چنان‌كه مي‌فرمايد: ﴿إنّ الصلوة تنهي عن‏الفحشاء والمنكر ولذكر الله أكبر) 4 يعني
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.
^ 2 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
^ 3 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
^ 4 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.

536

شما با نماز به ياد خدا هستيد و خدا هم به ياد شماست؛ اما ذكر خدا نسبت به شما بزرگ‌تر از ذكر شما نسبت به خداست؛ نه اينكه «ذكر الله» از نماز بزرگ‌تر است. البته بر اساس ﴿وأقم الصلوة لذكري) 1 معناي اخير نيز يكي از معاني محتمل آيه است چنان‏كه محتمل است منظور اين باشد كه نماز آثار فراواني دارد كه برخي از آنها در سوره معارج (آيات 22 35) بيان شده است؛ ولي برجسته‌ترين آنها ياد خداست ليكن بايد توجه داشت كه اولاً مراد از «ذكر الله» در اين آيه شريفه، ذكر عام نيست، زيرا ساير اذكار هرگز از نماز كه عمود دين است 2 بزرگ‌تر نيست. اكبر بودنِ ذكر الله در اين آيه در صورتي معنا دارد كه در مقابل نماز باشد، بنابراين، همان‌گونه كه در تفسير نخست بيان شد و نيز با توجه به اينكه اضافه «ذكر» به «الله»، اضافه مصدر به فاعل است، نه اضافه آن به مفعول، تقدير آن جمله چنين خواهد بود: «ذكر الله إيّاكم أكبر من ذكركم إيّاه». ثانياً اگر مراد از «ذكر الله» همان نماز باشد، اولاً بايد بيان شود كه بزرگ‌ترِ از چيست، و ثانياً در اين صورت تأكيدِ گذشته است و حال آنكه تأسيس، بر تأكيد مقدم است.
در قرآن كريم، در موارد گوناگون با بيان پاداش بهتر و مضاعف برخي كارها، به اين اصل كلي كه پاداش كار خير، مضاعف است، نه معادل: ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها) 3 ﴿من جاء بالحسنة فله خيرٌ منها) 4 اشاره شده است؛ مانند اينكه مي‌فرمايد: ﴿يأيّها الذين ءامنوا إن تنصروا الله ينصركم
^ 1 – ـ سورهٴ طه، ايهٴ 14.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج 4، ص 27.
^ 3 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
^ 4 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

537

ويثبّت أقدامكم) 1 اگر كسي خدا، يعني دين را ياري كرد، خداي سبحان نه تنها او را ياري خواهد كرد، بلكه به عنوان پاداشي مضاعف موقعيت وي را تثبيت و او را ثابت‌قدم مي‌كند.

6- آثار ذكر
پيش از اين، از بصيرت و بينايي در دنيا و آخرت به عنوان يكي از آثار ذكر خدا ياد شد. خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿إنّ الذين اتقوا إذا مسّهم طئفٌ من‏الشيطن تذكّروا فإذا هم مبصرون) 2 چنانچه شيطان بخواهد احرام ببندد و به صورت طواف‌كننده برگرد كعبه‏دل طواف كند تا هرگاه درِكعبه دل باز شد وارد آن شود، متّقي متذكّر مي‌فهمد كه اين مُحرمْ بيگانه و حرامي است، از اين‏رو هيچ‌گاه شيطان به قلب مؤمن متذكر راه ندارد.
متقي متذكر بر اثر آن بينش قلبي حاصل از ياد حق، خاطره‌شناس است و هر خاطره‌اي كه به ذهن او خطور كند مي‌فهمد كه اين ربّاني و مَلَكي است يا شيطاني و نفساني: ﴿إذا مسّهم طئفٌ من الشيطن تذكّروا﴾.
شيطان در اوائل امر، براي فريفتن و به دام انداختن، با زبان ايمان و در سايه دين به سراغ انسان مي‌آيد؛ نه اينكه از آغاز او را به گناه فرمان دهد. او ابتدا ﴿نفس مسوّله﴾ را، كه خوب را بد و بد را خوب مي‌نماياند، استخدام مي‌كند. پس از آنكه نفس مسوّله به خدمت او درآمد، اندك‌ندك ﴿نفس اماره﴾ را براي فرمان دادن به كار مي‌گمارد، از اين‏رو آنگاه كه انسان تبهكار به گناه عادت كرد با علم و يقين به بيّن‏الغي و معصيت بودن كاري، آن را به آساني
^ 1 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 7.
^ 2 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 201.

538

انجام مي‌دهد: ﴿و أمّا من بخل و استغنيٰ ٭ و كذّب بالحسنيٰ ٭ فسنيسّره للعسري) 1
شيطان براي شكار سالكِ صالح، او را به كارهاي واجب مهمّ وامي‌دارد تا از كار اهمّ بازبماند و كساني را كه از واجب اهمّ به واجب مهم سقوط كردند به مستحبات سرگرم مي‌كند تا از واجب مهم بمانند. آنگاه آنان را كه بر اثر پرداختن به مستحبات از واجبهاي مهم بازمانده‌اند به مباحات مبتلا مي‌كند تا از مستحبات بيفتند و سرانجام براي اينكه وي به دام حرام بيفتد او را به مشتبهات و نيز به مكروهات دعوت مي‌كند. مكروهات، قرقگاه محرمات است. راز نهي تنزيهي و تحذير از ارتكاب مكروهات نيز همين است كه اگر كسي به مشتبهات و مكروهات تن داد به محرمات نزديك شده به دام آنها مي‌افتد. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «دع ما يريبك إلي ما لايريبك» 2
در همه مراحل ياد شده، اهل ذكر با بينش قلبي خود، شيطان و شيطنتِ او را شناخته و درمي‌يابند كه آن خاطره، شيطاني است.
اثر ديگر ذكر اين است كه خداي سبحان به ياد انسان متذكر است، از اين‏رو گناه را از او بازمي‌دارد و او را از خطر معصيت مي‌رهاند، چنان‌كه درباره حضرت يوسف(عليه‌السلام) واقع شد: ﴿ولقد همّت به وهمّ بها لولا أن رءا برهن ربّه كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء إنّه من عبادنا المخلَصين) 3 مشاهده حضور حق و شهود قلبي: ﴿رءا برهن ربّه﴾ از كامل‌ترين مصاديق ياد و ذكر حق است. پاداش و اثر چنين يادي اين است كه سوء و فحشا از انسان
^ 1 – ـ سورهٴ ليل، آيات 8 ـ 10.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج 27، ص 173.
^ 3 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.

539

بازداشته شده و گناه به سراغ او نمي‌آيد: ﴿لنصرف عنه السوء والفحشاء﴾. لازم است عنايت شود كه نماز، نمازگزار را از گناه نهي كرده و از ارتكاب معصيت بازمي‌دارد؛ ولي لطف ممتاز خداوند كه بر اثر شهود الهي نصيب شاهد واصل مي‌شود اين است كه زشتي و گناه را از نزديك شدن به انسان سالك صالح و شاهد بازمي‌دارد و بين اين دو كار فرق وافر است.
ياد حق همان‌گونه كه خطر معصيت را از انسان دور مي‌سازد، او را از خطرهاي ديگر نيز مي‌رهاند، چنان‌كه راز نجات حضرت يونس(عليه‌السلام) از خطر ماندن در شكم ماهي تا قيامت اين بود كه وي اهل تسبيح و جزو مسبّحان بود: ﴿فلولا أنّ‏ه كان من المسبّحين٭ للبث في بطنه إلي يوم يبعثون) 1 تسبيح همچون تحميد و تكبير و تهليل از مصاديق ذكر خداست. ذكر حضرت يونس(عليه‌السلام) در حدّ يك تسبيح است كه در آن به حسب ظاهر هيچ مسئلتي نيست: ﴿وذاالنون إذ ذهب مغضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظلمت أن لاإله إلاّ أنت سبحنَك إنّي كنت من الظلمين٭ فاستجبنا له ونجّينه من‏الغمّ وكذلك ننجي المؤمنين) 2 جمله ﴿لا إله إلاّ أنت سبحنك إنّي كنت من‏الظلمين﴾ ظاهراً دعا نيست تا مشمول آيه شريفه ﴿وإذا سألك عبادي عنّي فإنّي قريب أُجيب دعوة الداع إذا دعانِ) 3 بوده، خداوند آن را مستجاب كند؛ ولي دعاي به معناي عام هست و مسئلت ضمني را دربر دارد و ذكر و ياد حق و خواندن اوست؛ نه صرف خواستن.
استجابتِ ذكر، غير از استجابت دعا و از باب ﴿فاذكروني أذكركم﴾
^ 1 – ـ سورهٴ صافّات، آيات 143 ـ 144.
^ 2 – ـ سورهٴ انبياء، آيات 87 ـ 88.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 186.

540

است. اگر عبد به ياد مولا باشد، به يقين خداي سبحان هم به ياد اوست، و چون ياد خدا صفت فعل اوست گاه به صورت رحمت ظهور مي‌كند: ﴿ذكر رحمت ربّك عبده زكريا) 1
ادب عبد، ذاكر خدا بودن است. اگر كسي تأدباً به ياد حق بود و بر اثر مناجات و انس با خدا و لذت ياد حق، نياز خود را از ياد برد و از خدا چيزي نخواست، خداي سبحان نياز او را برآورده مي‌كند، زيرا خداوند حاجت همگان را مي‌داند و هرگز آن را از ياد نمي‌برد: ﴿وما كان ربّك نسيّاً) 2
حضرت يونس(عليه‌السلام) نيازمند نجات بود؛ اما جز تسبيح چيزي نگفت. او خداوند را منزّه از نقص دانست و به نقص خود اعتراف كرد: ﴿لاإله إلاّ أنت سبحنك إنّي كنت من الظلمين) 3 و اگر موجود نيازمند فقط به ذكر خدا پرداخت، بي‏آنكه چيزي بخواهد، خداي سبحان بالاترين اجابتها را درباره او دارد: ﴿فاستجبنا له ونجّينه من الغمّ) 4 اين استجابت، به انبيا(عليهم‌السلام) اختصاص نداشته و مختص ابتلاي به گرفتاري و خطر خاصّي هم نيست، بلكه طبق وعده الهي هر مؤمني كه با ذكر مجرّب يونسي به ياد خدا باشد از اندوه نجات مي‌يابد: ﴿وكذلك ننجي المؤمنين) 5

7- تأثير ياد حق در قلب
مركز اصلي ذكر و ياد حق، قلب انسان است. قلب را چشمي است كه ياد حق
^ 1 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 2.
^ 2 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
^ 3 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
^ 4 – ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 88.
^ 5 – ـ همان.

541

را مي‌بيند و گوشي است كه ياد حق را مي‌شنود و زباني است كه به ذكر حق گوياست، بنابراين، با چشم دل بايد ياد خدا را ديد وگرنه مشمول اين كلام الهي است كه درباره دوزخيان مي‌فرمايد: چشمهاي آنان ياد مرا نمي‌ديد: ﴿كانت أعينهم في غطاء عن ذكري وكانوا لايستطيعون سمعاً) 1
تپش و آرامش دل، دو تأثير متفاوت از ذكر خدا در قلب است. توضيح اينكه يكي از اوصاف مؤمنان حقيقي و راستين اين است كه هرگاه نام و ياد خدا مطرح شود قلبهاشان مي‌تپد: ﴿إنّما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم…٭ أُولئك هم المؤمنون حقّاً) 2 اين تپش ممكن است در اوايل امر مضطربانه و بر اثر ترس و در اواخر مشتاقانه و برابر شوق و محبت باشد، بنابراين، اگر نام خدا مطرح شد و چنين حالت و احساسي در قلب پديد نيامد، يعني نه ياد خدا و نه خوف از جهنم يا شوق به بهشت در آن هيچ اثر نگذارد، اين نشان آن است كه صاحب آن حتي در طليعه ايمان حقيقي نيز نيست.
تأثير ديگر ذكر خدا در قلب، كه ممكن است پس از مرحله ياد شده باشد، آرامش است: ﴿الذين ءامنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب) 3 آيه شريفه با كلمه «ألا» و تقديم متعلق فعل ـ يعني تقديم ﴿بذكر الله﴾ بر ﴿تطمئنّ﴾ ـ كه مفيد حصر است، به اين مطلب مهم هشدار مي‌دهد كه آگاه باشيد كه تنها عامل و راه آرامش قلب، ياد خداست. خداي سبحان نفرمود: «تطمئنّ القلوب بذكر الله»، بلكه فرمود: دل فقط به يك چيز مي‌آرمد و آن ياد حق است.
^ 1 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 101.
^ 2 – ـ سورهٴ انفال، آيات 2 ـ 4.
^ 3 – ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.

542

راز اين‏مطلب آن است كه خداوند به ما از خود ما نزديك‌تر است: ﴿واعلموا أنّ الله يحول بين المرء وقلبه) 1 و دلها هم فقط به دست اوست و مقلّب‏القلوب و تسلّي‌دهنده آنها تنها اوست، بنابراين، كسي كه خواهان آرامش و آسايش در زندگي است پيوسته بايد به ياد خدا باشد. در اين حال نه فقدان چيزي او را نگران مي‌كند و نه برخورداري و وِجدان چيزي او را به وجد مي‌آورد: ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما ءاتكم) 2 و آنچه از امام سجّاد(عليه‌السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي رسيده است: ﴿بذكرك عاش قلبي) 3 ناظر به همين است؛ يعني معيشت سعيدانه دل در ظلّ ياد تو تأمين است.

8- دنياطلبي مانع ياد خدا
تنها مانع ياد حق دنياطلبي است: ﴿فأعرض عمّن تولّي عن ذكرنا ولم يُرد إلاّ الحيوة الدنيا) 4 مطابق اين آيه شريفه، سرّ غفلت از ياد خدا چيزي جز دنياخواهي نيست. مستفاد از اين مقابله آن است كه دنياطلبي با ياد حق جمع نمي‌شود.
از آيه مزبور استفاده مي‌شود كه دنيا چيزي جز غفلت از حق نيست و
^ 1 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.
^ 2 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
^ 3 – ـ مصباح المتعهجّد؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
^ 4 – ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 29. مراد از اِعراض و روبرگرداندن، ترك دعوت مردم به سالام نيست، زيرا رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) همچنانمأمور به دعوت جامعه بود. آن حضرت مظهر رحمت الهي است و اعراض وي از افراد بيدن معناست كه توجه خاص آن حضرت كه مسير رحمت است از آنان باز گرفته شود و اگر او كه ﴿رحمة للعالمين﴾ (سورهٴ انبياء، آيهٴ 107) است از غافلي روبرگرداند ديگر هيچ رحمتي نصيب اين غافل نخواهد شد.

543

هرچه انسان را از ياد خدا بازدارد دنياست. مراد از اين دنيا، آسمان و زمين و دريا و صحرا و مانند آن نيست كه خداي سبحان از آنها به عنوان آياتِ طبيعي خود به نيكي و عظمت ياد مي‌كند. دنيا همان شئون اعتباري، مانند تفاخر و تكاثر در اموال و اولاد است، چنان‌كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿اعلموا أنّما الحيوة الدنيا لعب ولهوٌ وزينة وتفاخرٌ بينكم وتكاثر في الأمولِ و الاَولد) 1
اين مطلب كه دنياطلب به ياد خدا نيست، از آياتي كه درباره بيتوته حاجيان در مِنا نازل شده و در آنها اذكار متفاوت بيتوته‌كنندگان بازگو شده است نيز استفاده مي‌شود. براساس اين آيات، مردم گرد آمده در منا در ايام حج، كه به ظاهر همه حج‌گزارند، دو دسته‌اند: برخي فقط دنيا مي‌خواهند و منطق آنها اين است كه خدايا! به ما دنيا عطا كن؛ خواه حلال و خواه حرام. اينان به ياد خدا نيستند. لبّيك آنان نيز به حَمْلِ‌وّلي ذكر الله و ياد خداست؛ ليكن به حمل‏شايعْ غفلت از خداست؛ مانند نيت بسياري از افراد براي نماز كه به حملِ‌وّلي، نيت و به حمل‏شايع غفلت است. منطق گروهي ديگر كه به ياد حق هستند اين است كه خدايا! حسنات دنيا و آخرت و حلال دنيا را به ما عطا كن: ﴿فإذا قضيتم منسككم فاذكروا الله كذكركم ءاباءكم أو أشدّ ذكراً فمن‏الناس من يقول ربّنا ءاتنا في الدنيا وما له في الاءخرة من خَلق٭ ومنهم من‏يقول ربّنا ءاتنا في الدنيا حسنة وفي الاخرة حسنة وقنا عذاب النار) 2
^ 1 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، ايات 200 ـ 201. به تبعير استاد علاّمه طباطبايي(قدّس‌سرّه) «شدّت» در عبارت ﴿فاذكروا الله كذكركم ءاباءكم أو أشدّ ذكراً﴾ صفتِ ذكرِ قلبي است؛ نه ذكر لساني (الميزان، ج 1، ص 339 ـ 340)، چنان‌كه در آيهٴ ﴿والذين ءامنوا أشدُّ حبّاً لله﴾ (سورهٴ بقره، آيهٴ 165) صفتِ محبت قرار گرفت كه امر قلبي است. ذكر لساني، به «شدّت» وصف نمي شود، اگرچه وصف آن به «جهر» و «رفع» ممكن است.

544

هواپرستي را مانع ديگرِ ياد خدا گفته‌اند؛ ولي اين نيز به دنياخواهي و دنياگرايي بازمي‌گردد. خداي سبحان در سفارش رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به سازگاري و همراهي با ذاكران و نهي از پذيرش و همگامي وي با غافلانِ هوامدار چنين مي‌فرمايد: ﴿واصبر نفسك مع الذين يدعون ربّهم بالغدوة والعشي يريدون وجهه ولاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا ولاتطع من أغفلنا قلبه عن‏ذكرنا واتبع هويه وكان أمره فُرُطاً) 1 همان‌گونه كه پيش از اين اشاره شد، اساس مهمّ در اين مطلب سامي، ذكرِ قلب است، زيرا اگر قلب متذكر خدا باشد همه اعضا و جوارح، كه زبان از جمله آنهاست، متذكر خدا خواهد بود، بر همين اساس، در اين آيه نيز نفرمود: كسي را كه زبانش به ياد ما گويا نيست نپذير، بلكه فرمود: از كسي كه «قلبش» را، بر اثر استمرار دنياطلبي او، از ياد خودمان غافل كرديم پيروي نكن: ﴿ولاتطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هويٰه﴾، پس همان‌گونه كه ياد خدا مانعِ هوااپرستي است، ميل به هوا نيز مانع ياد خداست و انسان هواپرست، كه به شهادت صدر آيه اهل دنياست، به ياد خدا نيست و اين طرد دو جانبه اثر تضادي است كه بين هوا و هُداست.

9. كيفر غفلت از ياد خدا
غفلت از ياد حق، داراي آثار شوم و پيامدهاي زيانبار و تلخ است:
الف. يكي از نتايج تلخ غفلت، كه در مباحث پيشين نيز به آن اشاره شد، نابينايي دل است؛ يعني همان‌گونه كه اثر ياد خدا بصيرت و بينش دل است، نسيان خدا نيز با كوري همراه است، چنان‌كه خداي سبحان مي‌فرمايد:
^ 1 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

545

ديدگان آنها ياد مرا نمي‌بيند: ﴿أعينهم في غطاءٍ عن ذكري) 1 اين كوري در قيامت كه ظرف ظهور حقايق است نمايان مي‌شود: ﴿ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشةً ضنكاً ونحشره يوم القيمة أعمي) 2
اگر كسي ياد خدا را با قلب نديد، نام خدا را هم بر زبان نمي‌آورد، زيرا كسي كه قلب او نابيناست به دام شيطان مي‌افتد و شيطان بر روي او خيمه زده، روپوشي مي‌گذارد كه همه مجاري ادراكي و تحريكي او را زير پوشش شيطنت قرار مي‌دهد، چنان‌كه خداي سبحان فرمود: ياد خدا سراسر عالم را فراگرفته و كيفر كسي كه خود را به كوري زده، خفاش صفت، خورشيد ياد خدا را نبيند اين است كه او را تحت پوشش شيطان قرار مي‌دهيم: ﴿ومن يعش عن‏ذكر الرحمن نقيّض له شيطناً فهو له قرين) 3 مطابق اين آيه شريفه، خداي سبحان به عنوان كيفر تعامي عمدي، شيطان را به صورت پوست غليظ روكش و غلافي قوي قرار مي‌دهد كه همه هستي انسان غافل را در پوشش خود مي‌گيرد، بنابراين، هر كس ياد خدا را نبيند مصدود شيطان و محصور شيطنت است و شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي او راه دارد و او را رها نمي‌كند.
اگر كسي ياد حق را عمداً فراموش كرد اين خطر هست كه خداي سبحان چندين شيطان را به صورت قرين سوء براي او «تقييض» كند: ﴿وقيّضنا لهم قرناء) 4 بنابراين، برخي افراد چندين پوششِ در طول هم يا در عرض هم
^ 1 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 101.
^ 2 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
^ 3 – ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 36. «تقييض» به معنا «جعل القيض علي البيض» است. تخم‌مرغ را «بيض» و به پوشت محكمي كه آن را در پوشش و حصار خود قرار داده «قيض» مي‌گويند.
^ 4 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 25.

546

دارند. برخي شياطين، زمام مجاري ادراكي او و بعضي ديگر زمام مجاري تحريكي وي را بر عهده دارند و چنين شخص مبتلايي بايد از شرّ چندين شيطان رهايي پيدا كند.
آنان كه ياد خدا را عمداً فراموش كرده و اين نسيانْ آنها را در حصار شيطان قرار داد، در قيامت مي‌فهمند كه گرفتار قرين سوء بوده‌اند و آن روز آرزوي بيجا دارند: اي كاش بين ما و تو فاصله شرق و غرب بود و تو قرين بدي هستي: ﴿حتي إذا جاءنا قال ياليت بيني وبينك بعد المشرقين فبئس القرين) 1
اميرمؤمنان، حضرت امام علي(عليه‌السلام) درباره نفوذ شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي انسانِ غافل مي‌فرمايد: شيطان به درون عده‌اي راه پيدا كرده و چون آن را جاي امني يافته، در آنجا آشيان گزيده، تخم‌گذاري كرده و جوجه‌هايي رويانده و پرورانده است، از آن پس شيطان با چشم اين انسان مي‌نگرد و با زبان او سخن مي‌گويد، اگرچه به ظاهرْ ناظر و ناطق خود اين شخص است: «فباض وفرّخ في صدورهم ودبّ ودرج في حجورهم فنظر بأعينهم ونطق بألسنتهم» 2
ب. كيفر ديگر غفلت و فراموشي عمدي ياد خدا، محروميت از رحمت خاص است. توضيح اينكه خداي سبحان با اينكه به همه چيز بيناست: ﴿انّه بكلّ شي‏ءٍ بصير) 3 و ممكن نيست به موجودي نگاه نكند، در قيامت به عده‌اي نمي‌نگرد و با آنان سخن نمي‌گويد:﴿لايكلّمهم الله‏ولاينظر إليهم يوم القيمة) 4
^ 1 – ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 38.
^ 2 – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 7.
^ 3 – ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 77.

547

مراد اين است كه خداوند به آنان نگاه تشريفي همراه با لطف و رحمت ندارد، بر همين اساس، به رسول خود نيز فرمود تا از دنياطلبان اعراض كند: ﴿فأعرض عمّن تولّي عن ذكرنا ولم‏يُرد إلاّ الحيوة الدنيا) 1 و حال آنكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) «رحمة للعالمين» است: ﴿وما أرسلنك إلاّ رحمة للعلمين) 2 و براي اتمام حجت، تا آخرين لحظه آنان را به دين حق فرامي‌خواند. اتمام حجت، دعوت به اسلام، ارشاد و هدايت غير از اعراض قلبي است، پس اينكه فرمود: از آنان اعراض كن، يعني به آنها نگاه لطف مخصوص و رحمت خاص نداشته باش.
چنانچه پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و امامان معصوم(عليهم‌السلام) كه رحمت جهاني هستند از انسان دنياطلب روبرگردانند، چنين شخص غافلي هرگز از رحمت خاص آنان برخوردار نيست و راهي به لطف مخصوص آنها ندارد و اين محروميت جز به سوء اختيار خود آن غافل دنياخواه نيست.
ج. اثر تلخ ديگر غفلت از ياد خدا، قرار گرفتن در فشار و تنگناي زندگي است: ﴿ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشةً ضنكاً ونحشره يوم القيمة أعمي) 3 از اين‏رو دنياطلب هرگز آرامش و آسايش ندارد و همواره گرفتار دلهره و بين عوامل فشار است كه مبادا آنچه را دارد از دست بدهد و آنچه را ندارد و خواهان آن است، به آن نرسد. همه همّ او اين است كه آنچه را ندارد فراهم كند و هم آنچه را دارد حفظ كند، از اين‏رو در فشارِ حفظ موجود و طلب مفقود زندگي مي‌كند: ﴿فإنّ له معيشةً ضنكاً﴾. اين بدان معنا نيست كه اعراض‌كننده از ياد حق، حتماً فقير مي‌شود، بلكه مقصود آن است كه او در
^ 1 – ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 29.
^ 2 – ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
^ 3 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

548

زندگي در تنگنا و فشار است؛ خواه در فشار فقر و خواه در فشار مال. فشارِ در زندگي غير از فقر و غناست؛ ممكن است كسي در عين دارايي و توانمندي، گرفتار معيشت ضنك باشد.
شايان ذكر است كه خداي سبحان بسياري از انبيا و اولياي خود را با فقر آزمود، چنان‌كه مؤمنان را نيز گاه با فقر مي‌آزمايد، بنابراين، فقر همواره نشان اهانت و عذاب الهي نيست 1. اين نكته نيز روشن است كه تمكّنِ مادي، با ياد حق منافات ندارد؛ ممكن است كسي به لحاظ تمكن در حدّ حضرت سليمان(عليه‌السلام) باشد؛ اما به آن مُكنت دل‏نبندد و اهل ياد حق باشد. تعلق به طبيعت و دلبستگي به دنيا، مذموم است؛ نه اصل مال و ملك. حتي اينكه درباره زكات، به «اَوساخ أيدي الناس» تعبير شده 2 مرادْ تعلق و دلبستگي به مال است وگرنه، چنانچه مالْ وَسَخ باشد، وَسَخ را نمي‌توان به عنوان تقرّب إلي الله به بيت‌المال داد و آن را صرف تعمير كعبه، مسجد، حَرَم، نشر آثار قرآني و روايي و جهاد در راه خدا كرد.
آيه ﴿ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشةً ضنكاً) 3 در قبال آيه شريفه ﴿ومن يتّق الله يجعل له مخرجاً) 4 است. كسي كه به ياد خدا و اهل تقواست در شرح صدر است و هرگز در كار خود نمي‌ماند و هيچ‌گاه در فشار قرار نمي‌گيرد، از همين‏رو كسي كه مثلاً در علمْ همواره درپي خودنمايي و تفاخر و مانند آن است، هميشه در فشار شبهات قرار دارد؛ اما آن كه تقواي علمي
^ 1 – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 160، بند 31 ـ 33.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 516.
^ 3 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
^ 4 – ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

549

دارد سرانجام مشكل او به طريقي حل مي‌شود. در مسائل مالي و غير آن نيز اين‌گونه است، چنان‌كه خداي سبحان درباره رزقِ پرهيزكاران، كه اعم از رزق مادي است، فرمود: ﴿ويرزقه من حيث لايحتسب) 1

10- شكر، مظهر حكمت
قرآن كريم بيان اعطاي حكمت به لقمان و ستودن آن حضرت به بهره‌مندي از حكمت را با فرمان شكرگزاري براي خداوند مقرون ساخت: ﴿ولقد ءاتينا لقمن الحكمة أن اشكر لله ومن يشكر فإنّما يشكر لنفسه ومن كفر فإنّ الله غني حميد) 2 اگر جمله ﴿أن اشكر لله﴾ تفسير حكمت باشد، بدين معناست كه يكي از بارزترين مظاهر حكمت، شكرگزاري خداي سبحان است و اگر كسي به مقام شكر نايل آيد از منظر اين تحليل في‌الجمله، نه بالجمله حكيم است.
در شكر، هم به شناخت علمي نياز است و هم به كار عملي. شكر، تنها ذكر لساني «شكراً لله» يا «الحمد لله» و مانند آن نيست. شكر آن است كه نعمتِ خدا در آنجا كه مُنعمِ بدان امر مي‌كند صرف شود. اين كار مستلزم شناخت خداي سبحان و شناخت حلال و حرام الهي است، تا آنگاه بتوان نعمت را در راه او و در مورد مخصوص و حلال آن صرف كرد، و اين بخشي از حكمت است.
پاداش شكر به خود انسانِ شاكر بازمي‌گردد: ﴿ومن يشكر فإنّما يشكر لنفسه﴾، زيرا خداي سبحان غني محض است: ﴿ومن كفر فإنّ الله غني
^ 1 – ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.
^ 2 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.

550

حميد﴾. خداوند ذاتاً محمود است؛ خواه كسي او را حمد و ستايش كند يا نكند، زيرا ولي همه نعمتها اوست، از اين‏رو هر حمدي ازآنِ اوست و سپاسگزاري انسان نسبت به ديگران، در حقيقت حق‌شناسي از خداست، اگرچه خود انسان سپاسگزار نفهمد و نسبت به خدا حق‌شناسي نكند.
پيام قرآن حكيم درباره شكراگزاري از پدر و مادر نيز بعد از امر به سپاسگزاري از خداوند آمده است: ﴿ووصّينا الإنسن بولديه حملته أُمّه وهناً علي وهن و فِصلُه في عامين أن اشكر لي ولولديك إلي المصير) 1 اين فرمان پس از پند مزبور كه در نهي از شرك است به اين نكته اشاره دارد كه حق‌شناسي از پدر و مادر كه مجراي نعمتِ خدا و فيض الهي هستند، شرك نيست و امتثال خداي سبحان در شكرگزاري از پدر و مادر، شكر خداوند به‏شمار مي‌آيد.

11- پاداش شكر
شُكر از اوصافي است كه خداي سبحان هم آن را زمينه پاداش شخصي خود قرار داد و هم به سبب فراواني پاداش، نوع و ميزان جزاي آن را ذكر نفرمود: ﴿سيجزي الله الشكرين٭ …وسنجزي الشكرين) 2
توضيح اينكه، پاداش خداوند بر اع‏مال يكسان نيست؛ گاه به عنوان بهتر از خود عمل مطرح است: ﴿من جاء بالحسنة فله خيرٌ منها) 3 گاهي به مقدار ده‏برابر آن: ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها) 4 و گاه به اندازه
^ 1 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 14.
^ 2 – ـ سورهٴ آل عمران، آيات 144 ـ 145.
^ 3 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
^ 4 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

551

هفتصدبرابر آن: ﴿مثل الذين ينفقون أمولهم في سبيل الله كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل في كلّ سنبلة مائة حبة والله يضعف لمن يشاء﴾، بلكه افزون بر اين نيز ممكن است: ﴿والله وسعٌ عليم) 1 و گاه به قدري زياد است كه به حساب و شمارش درنمي‌آيد؛ مانند جزاي صابران: ﴿إنّما يوفّي الصبرون أجرهم بغير حساب) 2 عنوان ﴿بغير حساب﴾ بدين معنا نيست كه خداوند به آنان بي‌حساب يا حساب‏نشده پاداش مي‌دهد، بلكه حساب آنان فقط بر عهده خداوند سريع‏الحساب است، چون هيچ كار او بي‌حساب نيست: ﴿إنّا كلّ شي‏ءٍ خلقنه بقدر) 3
اگر پاداش عمل صالحي بسيار مهم و برتر از ﴿جنّتٍ تجري من تحتها الأنهر) 4 و مانند آن باشد، خداي سبحان آن را ذكر نمي‌كند، چنان‌كه نوع و مقدار پاداش كسي كه صفت شكر براي او ملكه شده باشد 5 را بيان نفرمود: ﴿سيجزي الله الشكرين٭ …وسنجزي الشكرين) 6
ويژگي ديگر جزاي شكر اين است كه افزون بر پاداش ياد شده، خداي سبحان بر نعمتهايي كه شكر آنها به جا آورده شود خواهد افزود، چنان‌كه در اعلامي عمومي فرمود: اگر شكرگزاري كنيد بر نعمت شما مي‌افزايم: ﴿وإذ تأذّن ربّكم لئن شكرتم لأزيدنّكم) 7 اين بيان، ناظر به اين اصل كلي است كه
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
^ 2 – ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
^ 3 – ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
^ 4 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
^ 5 – ـ «شاكر»، صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل.
^ 6 – ـ سورهٴ آل عمران، آيات 144 ـ 145.
^ 7 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.
552

﴿من جاء بالحسنة فله خيرٌ منها) 1
چون رحمت خداي سبحان سابق بر غضب اوست 2 ، در بيان پاداش شكر و كيفر كفران، «وعده» را تصريحاً بيان فرمود: ﴿لئن شكرتم لأزيدنّكم﴾؛ اما «وعيد» را تلويحاً و ضمناً ذكر كرد: ﴿ولئن كفرتم إنّ عذابي لشديد) 3 حال آنكه سياق كلام اقتضا مي‌كرد كه بفرمايد: «لئن كفرتم لأعذّبنّكم»؛ ليكن فرمود: «اگر كفران نعمت كرديد من عذابي دردناك دارم»؛ اما اينكه آيا عذاب مي‌كند يا نه، مطلب ديگري است. اين بيان، هشداري ضمني و تلويحي نسبت به تعذيب است؛ نه بالمطابقه و بالتصريح. البته چنانچه وعيد بالمطابقه نيز باشد در حدّ اعلام خطر است و خُلف آن محال و مخالف حكمت نيست، زيرا خلف وعيد از سوي خداوند عَفُوّ و رحيم به عدل او آسيب نمي‌رساند، برخلاف وعده كه در حدّ اعلام پيمان بوده و تخلف از آن عقلاً و نقلاً قبيح است، از همين روست كه در قرآن كريم وعده معمولاً به صراحت بيان شده؛ اما وعيد تلويحاً و گاهي نيز با صراحت ذكر شده است.

بحث روايي

1- ذكر خدا در همه حال
قال أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): «اذكروا الله في كلّ مكان فإنّه معكم» 4
ـ قال أبوجعفر الباقر(عليه‌السلام): «قال النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم): إنّ الملك ينزل الصحيفة من أوّل
^ 1 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
^ 2 – ـ الكافي، ج 1، ص 442.
^ 3 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.
^ 4 – ـ كتاب الخصال، ص 613.

553

النهار و أوّل الليل يكتب فيها عمل ابن آدم فأَمْلُوا في أولها خيراً و في آخرها خيراً فإنّ الله يغفر لكم ما بين ذلك إن شاء الله فإن الله يقول: ﴿اذكروني أذكركم) 1
ـ قال أبوعبدالله(عليه‌السلام): «ما من مجلس يجتمع فيه أبرارٌ وفجّار فيقومون علي‏غير ذكر الله‏عزّوجلّ إلاّ كان حسرةً عليهم يوم القيامة» 2
ـ عن أبي‏بصير، عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام) قال: «ما اجتمع في مجلس قومٌ لم‏يذكروا الله‏عزّوجلّ ولم يذكرونا إلاّ كان ذلك المجلس حسرة عليهم يوم القيامة». ثمّ قال: [قال] أبوجعفر(عليه‌السلام): «إنّ ذكرنا من ذكر الله وذكر عدوّنا من‏ذكر الشيطان» 3
ـ قال أبوجعفر(عليه‌السلام): «من أراد أن يكتال بالمكيال الأوفي فليقل إذا أراد أن يقوم من مجلسه: ﴿سبحن ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون٭ وسلمٌ علي‏المرسلين٭ والحمد لله ربّ العلمين) 4
ـ قال أبوعبد الله (عليه‌السلام): «لا بأس بذكر الله و أنت تبول فإن ذكر الله عزّ و جلّ حسنٌ علي كلّ حال فلا تسأم من ذكر الله» 5
ـ عن جارود أبي المنذر قال: سمعت أبا عبد الله (عليه‌السلام) يقول: «سيد الأعمال ثلاثة: إنصاف الناس من‏نفسك حتّي لاترضي بشي‏ء إلاّ رضيت لهم مثله و
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 431.
^ 2 – ـ الكافي، ج 2، ص 496.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ سورهٴ صافّات، آيات 180 ـ 182.
^ 5 – ـ الكافي، ج 2، ص 496.
^ 6 – ـ همان، ص 497.

554

مؤاساتك الأخ في المال و ذكر الله علي كلّ حال ليس سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أكبر فقط و لكن إذا ورد عليك شي‏ء أمر الله عزّ و جلّ به أخذت به أو إذا ورد عليك شي‏ء نهي الله عزّ و جلّ عنه تركته» 1
اشاره: الف. چون هيچ زمان و هيچ زميني خالي از حضور خدا نيست، هيچ زباني هم نبايد ساكت و خاموش از ياد خدا باشد، زيرا نياز بشر دائمي است و بهترين عامل رفع نياز، ياد خداي بي‌نيازي است كه هماره در صدد رفع حاجت نيازمندان است، از اين‌رو اگر در زمان يا مكان يا با زباني از اين فرصت استفاده نشد جز حسرت محصولي نخواهد داشت.
ب. همان‌طور كه اصل ذكر در اسلام توصيه شده است كيفيت آن نيز بيان شده است كه سالك ذاكر بايد با پيمانه‌هاي رساي مأثور پيمان ببندد و هرگز به دنبال ذكر اختراعي نرود،چنان‌كه سفارش بزرگان اهل‌معرفت نيز همين است 2.
ج. ذكر مأثور با زبان يا قلم، عمل صالح است؛ ولي هرگز سيّد اعمال صالح نخواهد بود، بلكه ذكر قلبي كه بر همه اعضا اشراف تدبيري داشته باشد كه بدون رضاي الهي قبض و بسط، اخذ و اعطا و بطش و نشط نداشته باشند سيادت همه كارهاي صالح را عهده‌دار خواهد بود؛ همچون دو شقيق ديگر خود؛ يعني انصاف و مواسات در مال.
د. آنچه درباره نام و ياد اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) آمده: ﴿إن ذكرنا من ذكر الله﴾ مطابق همان بيان نوراني رسول اكرم و امامان معصوم(عليهم‌السلام) است كه ولايت امامان معصوم(عليهم‌السلام) حصن خدا و از شروط توحيد است 3 و از طرف ديگر
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 144.
^ 2 – ـ رحمة من الرحمان، ج 1، ص 224 ـ 225.
^ 3 – ـ عيون ابخار الرضا، ج 1، ص 143 ـ 146.

555

سيرت و سنّت آنان الهي بوده و حيثيتي غير از حيثيت ديني ندارد، پس ذكر آنها ذكر خداست.

2- ذكر خدا در احاديث قدسي و كتابهاي آسماني
قال أبو جعفر(عليه‌السلام): «مكتوب في التوراة التي لم‏تغيّر أنّ موسي(عليه‌السلام) سأل ربّه فقال: يا ربّ! أقريب أنت منّي فأناجيك أم بعيدٌ فأناديك؟ فأوحي الله‏عزّوجلّ إليه: يا موسي! أنا جليس من ذكرني. فقال موسي: فمن في سترك يوم لاستر إلاّ سترك؟ فقال: الذين يذكرونني فأذكرهم ويتحابّون فيَّ فأحبّهم فأُولئك الذين إذا أردت أن أصيب أهل الأرض بسوء ذكرتهم فدفعت عنهم بهم» 1
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «أوحي الله‏عزّوجلّ إلي موسي(عليه‌السلام): يا موسي! لاتفرح بكثرة المال ولاتدع ذكري علي كل حال، فإنّ كثرة المال تنسي الذنوب وإنّ ترك ذكري يقسي القلوب» 2
ـ عن أبي‏جعفر(عليه‌السلام): «مكتوب في التوراة التي لم‏تغيّر أنّ موسي سأل ربّه فقال: إلهي إنّه يأتي عليَّ مجالس أُعزُّك وأُجِلُّك أن أذكرك فيها. فقال: يا موسي! إنّ ذكري حسنٌ علي كلّ حال» 3
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال الله‏عزّوجلّ لموسي: أكثر ذكري بالليل والنهار وكن عند ذكري خاشعاً وعند بلائي صابراً واطمئنَّ عند ذكري واعبدني ولاتشرك بي شيئاً، إليّ المصير. يا موسي! اجعلني ذخرك وضَعْ عندي كنزك من الباقيات الصالحات» 4
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 496 ـ 497.
^ 2 – ـ همان، ص 497.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ همان.

556

ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال الله‏عزّوجلّ لموسي: اجعل لسانك من وراء قلبك تسلم وأكثِر ذكري بالليل والنهار ولاتتّبع الخطيئة في معدنها فتندم فإنّ الخطيئة موعد أهل النار» 1
ـ فيما ناجي الله به موسي(عليه‌السلام) قال: «يا موسي! لاتنسني علي كلّ حال فإنّ نسياني يميت القلب» 2
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال الله‏عزّوجلّ: ياابن‏آدم! اذكرني في ملأ أذكرك في ملأ خير من ملئك» 3
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال الله‏عزّوجلّ: من ذكرني في ملأ من الناس ذكرته في ملأ من‏الملائكة» 4
اشاره: فضيلت ياد خدا از خطوط اصيل اسلام و مورد پذيرش همه كتابهاي آسماني است، هر چند خصوصيّتهاي مأثور آن در مناهج و شرايع، گونه‌گون است، و چون هر موجودي در نظام تكوين مسبّح و حامد خداست، پس نبايد نقص نسبي بعضي از آنها مانع از ياد خدا در آن‌حال بشود، زيرا از لحاظ تحليلهاي عقلي نه فرقي بين غزال و گراز است و نه تفاوتي بينِ پشك و مِشك، از اين‌رو اشياي متفاوت و افعال گونه‌گون همگي از اين جهت يكسان است.

3- حدّ و آثار ذكر خدا
عن ابن‏القدّاح، عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام) قال: «ما من شي‏ء إلاّ وله حدٌّ ينتهي إليه إلاّ الذكر فليس له حدٌّ ينتهي إليه. فرض الله‏عزّوجلّ الفرائض فمن أدّاهنّ فهو حدُّهنَّ، وشهر رمضان فمن صامه فهو حدّه والحجّ فمن حجَّ فهو حدّه، إلاّ
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 498.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ همان.

557

الذكر فإنّ الله‏عزّوجلّ لم يرض منه بالقليل ولم يجعل له حدّاً ينتهي إليه». ثمّ تلا هذه الآية: ﴿يأيها الذين ءامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً٭ وسبّحوه بكرة وأصيلاً) 1 فقال: «لم يجعل الله‏عزّوجلّ له حدّاً ينتهي إليه». قال: «وكان أبي(عليه‌السلام) كثير الذكر لقد كنت أمشي معه وإنّه ليذكر الله وآكل معه الطعام وإنّه ليذكر الله ولقد كان يحدّث القوم [و]ما يشغله ذلك عن ذكر الله وكنت أري لسانه لازقاً بحنكه يقول: لاإله إلاّ الله وكان يجمعنا فيأمرنا بالذكر حتّي تطلع الشمس ويأمر بالقراءة من كان يقرأ منّا ومن كان لايقرأ منّا أمره بالذكر والبيت الذي يقرأ فيه القرآن و يذكر الله عزّ و جلّ فيه تكثر بركته و تحضره الملائكة و تهجره الشياطين و يضي‏ء لأهل السَّماءِ كما يضي‏ء الكوكب الدّريّ لأهل الأرض و البيت الَّذي لايقرأ فيه القرآن ولايذكر الله فيه تقلّ بركته وتهجره الملائكة وتحضره الشياطين، وقد قال رسول‏الله‏ص: ألا أخبركم بخير أعمالكم لكم، أرفعها في درجاتكم وأزكاها عند مليككم وخيرٌ لكم من الدينار والدرهم وخيرٌ لكم من أن تلقوا عدوّكم فتقتلوهم ويقتلوكم؟ فقالوا: بلي، فقال: ذكر الله‏عزّوجلّ كثيراً». ثمّ قال: «جاء رجلٌ إلي النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقال: من خير أهل المسجد؟ فقال: أكثرهم لله ذكراً وقال رسول‏الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): من أعطي لساناً ذاكراً فقد أعطي خير الدنيا والآخرة وقال في قوله تعالي: ﴿ولاتمنن تستكثر) 2 قال: لاتستكثر ما عملت من خير لله» 3
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «شيعتنا الذين إذا خلوا ذكروا الله كثيراً» 4
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال رسول‏الله‏ص: من أكثر ذكر الله‏عزّوجلّ أحبّه
^ 1 – ـ سورهٴ احزاب، آيات 41 ـ 42.
^ 2 – ـ سورهٴ مدثّر، آيهٴ 6.
^ 3 – ـ الكافي، ج 2، ص 498 ـ 499.
^ 4 – ـ همان.

558

الله ومن ذكر الله كثيراً كتبت له براءتان: براءةٌ من النار وبراءة من النفاق» 1
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «من أكثر ذكر الله‏عزّوجلّ أظلّه الله في جنّته» 2
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «تسبيح فاطمة الزهراءٍّ من الذكر الكثير الذي قال الله‏عزّوجلّ: ﴿اذكروا الله ذكراً كثيراً) 3
ـ عن محمّد بن مسلم، قال في حديث يقول في آخره: «تسبيح فاطمةٍّ من ذكر الله الكثير الّذي قال الله عزّ و جلّ: ﴿فاذكروني أذكركم) 4
برخي ديگر از آثار و ثمرات ذكر، ذيل عنوان هفتم و ضمن نقل بيانات نوراني حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) درباره ذكر بازگو خواهد شد.
اشاره: الف. كثرت ذكر خدا هم صبغه دفع دارد و هم جنبه رفع، و هم وسيله جذب است، زيرا ابليس با همه سپاه و ستاد داخلي و خارجي خود در صدد وسوسه و نفوذ در حريم دل است و با ذكر مستدام مي‌توان او را رجم كرد و مانع نفوذ او شد و اگر در اثر رخوتِ شخص نفوذ كرد مي‌توان اثر تلخ پديد آمده را رفع كرد، گذشته از آنكه جذب ياد خدا نسبت به بنده، مرهون ياد خدا بودن است، بنابراين بايد دائماً به ياد پروردگار بود، تا از اين بركات فراوان بهره‌مند شد.
ب. تسبيح حضرت فاطمه زهراٍّ كه در آن صد بار نام مبارك خدا برده مي‌شود، مصداقي از ذكر كثير است؛ نه تنها مصداق آن، از اين‌رو ضمن
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 499 ـ 500.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.
^ 4 – ـ الكافي، ج 2، ص 500.
^ 5 – ـ معاني الأخبار، ص 194.

559

امتثال آن در مواقع رسيده مانند تعقيب نماز يا قبل از خواب، مي‌توان به ذكر كثير ديگري توفيق يافت.

4- تعلّم همراه با نام خدا
عن أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): «اكثروا ذكر الله علي الطعام» 1
اشاره: طعام اعم از غذاي بدن و غذاي روح است، چنان‌كه در ذيل آيه ﴿فلينظر الإنسن إلي طعامه) 2 وارد شده كه يكي از مصاديق آن اين است: علمي كه مي‌آموزيد نگاه كنيد از چه مُعلّمي فرامي‌گيريد 3.
همان‌گونه كه نام خدا، خواه به صورت تسميه و خواه به صورت تكبير، تحميد، تسبيح و تهليل براي حلّيت ذبيحه لازم است و ذَبْح يا نَحري كه همراه با نام خدا نباشد حلال نيست:﴿و لاتأكلوا ممّا لم يذكر اسم الله عليه) 4 يعني در عين‌حال كه مذبوح و منحور قابل تذكيه و حلال‌گوشت است، اگر در حال سربريدن نام خدا برده نشود به صورت مردار درمي‌آيد و استفاده از گوشت آنها جايز نيست. براي حلّيت علمي نيز كه انسان مي‌آموزد در عين حال كه علم نافع است و ذاتاً چون دانش شعبده، سحر، جادو و طلسم محرّم نيست تعلّم آن بايد همراه با نام خدا باشد تا صبغه الهي يابد وگرنه فراگيري علم كه به نام خدا نباشد و به ياد و رضا و تقرّب الهي نباشد، جزو علم نافع نيست كه نه تنها سودمند نيست، بلكه بايد از آن به‌خداوند پناه برد: «أعوذ بك من‌علمٍ لاينفع» 5
^ 1 – ـ مستدرك وسائل الشيعه، ج 16، ص 273.
^ 2 – ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 24.
^ 3 – ـ الكافي، ج 1،ص 39؛ البرهان، ج 8، ص 214.
^ 4 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
^ 5 – ـ بحارالأنوار، ج 83، ص 18.

560

5- عدم اصابت صاعقه به ذاكر
عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «يموت المؤمن بكلّ ميتة إلاّ الصاعقة، لاتأخذه وهو يذكر الله‏عزّوجلّ» 1
ـ عن بريدبن معاوية العجلي، قال أبوعبدالله(عليه‌السلام): «إنّ الصواعق لاتصيب ذاكراً». قال: قلت: وما الذاكر؟ قال: «من قرأ مائة آية» 2
ـ عن أبي‏بصير، قال: سألت أباعبدالله(عليه‌السلام) عن ميتة المؤمن. قال: «يموت المؤمن بكلّ ميتة يموت غرقاً ويموت بالهدم ويبتلي بالسبع ويموت بالصاعقة ولاتصيب ذاكراً لله‏عزّوجلّ» 3
اشاره: اگر حادثه تلخي صبغه عذاب داشته باشد، دامنگير مؤمن ذاكر نمي‌شود، زيرا تعذيب در موردي است كه خداوند كسي را از نظر رحمت دور داشته باشد و اگر كسي به ياد خدا بود خداوند نيز حتماً به ياد اوست، پس او را از منظر رحمت دور نمي‌دارد، از اين‌رو وي را به صاعقه مبتلا نمي‌كند.

6- لذّت ياد حق
عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «إنّ الله‏عزّوجلّ يقول: من شغل بذكري عن مسألتي أعطيته أفضل ما أعطي من سألني» 4
ـ عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «إنّ العبد ليكون له الحاجة إلي الله‏عزّوجلّ فيبدأ بالثناء علي الله والصلاة علي محمّد وآل‏محمّد حتّي ينسي حاجته فيقضيها الله له من غير أن يسأله إيّاها» 5
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 500.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان، ص 500 ـ 501.
^ 4 – ـ همان، ص 501.
^ 5 – ـ همان.

561

اشاره: الف. ادب دعا و مسئلت اين است كه با ذكر و حمد و ثناي خداي سبحان شروع و پس از درود فرستادن بر اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) عرض حاجت شود. بدون اين درود، دعا مستجاب نيست و چنانچه چيزي بدون صلوات بر اهل بيت(عليهم‌السلام) نصيب كسي شود، آزمون است؛ نه رحمت و استجابت دعا، چنان‌كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: دعا تا آنگاه كه دعاكننده بر رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و خاندان او درود نفرستد در حجاب است: «لايزال الدعاء محجوباً حتّي يصلّي علي محمد وآل‏محمد» 1 از اين‏رو حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فرمود: هرگاه از درگاه خداوند، برآورده شدن نيازي را درخواست داريد آن را با صلوات بر پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) شروع كنيد: «إذا كانت لك إلي الله سبحانه حاجة فابدأ بمسألة الصلاة علي رسوله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ثمّ سل حاجتك، فإنّ الله أكرم من أن يُسأل حاجتين فيقضي إحداهما ويمنع الاُخري»‌ 2. امام سجاد(عليه‌السلام) نيز در دعاهاي صحيفه سجاديه اين ادب را به دعاكنندگان مي‌آموزد.
راز اين نكته، آن‌گونه كه استاد علاّمه طباطبايي(قدّس‌سرّه) در جلسه درس مي‌فرمودند اين است كه انسان با صلوات بر اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) از خداي سبحان براي اين خاندان درخواست رحمت مي‌كند و اين دعا مستجاب مي‌شود و آنگاه كه رحمت الهي به آنان رسيد به همه شيعيان آنان، كه دعاكننده نيز از آنهاست، رحمت مي‌رسد و بدين‌گونه در پرتو رحمت الهي و به بركت آن ذوات نوراني، حاجت او برآورده مي‌شود.
ب. چنانچه لذت ياد حق در انسان ظهور كند، نياز خود را از ياد انسان
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 491.
^ 2 – ـ نهج‌البلاغه، حكمت 361.

562

مي‌برد. در اين صورت نام و ياد حق جايگزين دعاي او شده، كار دعا را انجام مي‌دهد، زيرا خداي سبحان نيازهاي انسان را مي‌داند و از ياد او نمي‌رود: ﴿وما كان ربّك نسيّاً) 1 و نيز چيزي او را از چيز ديگر بازنمي‌دارد: «لايشغله شأن عن‏شأن» 2 از اين‏رو اگر بر اثر اشتغال به ياد خدا و گوارايي آن، دعاكننده نياز خود را از ياد برد، خداي سبحان آنها را برآورده و جبران مي‌كند و اين همان است كه فرمود: ﴿فاذكروني أذكركم﴾. اين بهترين و صحيح‌ترين راه براي برآورده شدن حاجتهاست.
حاصل اينكه درخواست پياپي از درگاه خداوند، نشان عدم ظهور لذت ياد حق در انسان داعي است. افراد عادي به طور معمول در حال نياز فقط در انديشه حاجت خويش و چاره آن‌اند، از اين‏رو از بسياري از امور غفلت مي‌كنند و بسياري از كارها از ياد آنها مي‌رود؛ اما لذت ياد حق چنان است كه انسانِ مشتاق خداوند حاجت خود را نيز از ياد مي‌برد و بر اساس روايات يادشده، «عبدِ صالح» بايد اين‌گونه باشد؛ يعني همان‌گونه كه شيريني نداي حق و خطابِ ﴿يأيّها الذين ءامنوا﴾ در طليعه آيه شريفه ﴿يأيّها الذين ءامنوا كتب عليكم الصيام) 3 خستگي روزه را از انسان مي‌گيرد 4 ، گوارايي ياد حق نيز بايد حاجت را از ياد «عبد» ببرد.
^ 1 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
^ 2 – ـ بحار الأنوار، ج 88، ص 195.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 490؛ روى عن الصادق(عليه‌السلام) أنّه قال: «لذّة ما فى النداء أزال نعب العبادة والعناء».

563

7- ياد خدا در سِرّ
عن أبي‏عبدالله(عليه‌السلام): «قال الله‏عزّوجلّ: من ذكرني سرّاً ذكرته علانية» 1
ـ قال أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): «من ذكر الله‏عزّوجلّ في السرّ فقد ذكر الله كثيراً. إنّ المنافقين كانوا يذكرون الله علانية ولايذكرونه في السرّ فقال الله‏عزّوجلّ: ﴿يراءُون الناس ولايذكرون الله إلاّ قليلاً) 2
ـ عن ابن فضّال، رفعه قال: قال الله‏عزّوجلّ لعيسي(عليه‌السلام): «يا عيسي! اذكرني في نفسك أذكرك في نفسي واذكرني في ملأ[ك] أذكرك في ملأ خير من‏ملأ الآدميّين. يا عيسي! ألِن لي قلبك وأكثِر ذكري في الخلوات واعلم أنّ سروري أن تبصبص إلي وكن في ذلك حيّاً ولاتكن ميّتاً» 3
ـ عن زرارة عن أحدهما(قدّس‌سرّه) قال: «لايكتب الملك إلاّ ما سمع وقال الله‏عزّوجلّ: ﴿واذكر ربّك في‏نفسك تضرّعاً وخيفةً) 4 فلايعلم ثواب ذلك الذكر في نفس الرجل غير الله‏عزّوجلّ لعظمته» 5
اشاره: مراد از «سرّ»، خصوص خلوت و تنهايي نيست، گرچه آن مصداق بارز سِرّ است، بلكه به ياد حق بودن در قلب، خواه در ملأ عام يا در تنهايي، نيز سرّ است. استناد حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) به آيه ﴿يراءُون الناس ولايذكرون الله إلاّ قليلاً﴾ نيز مؤيد اين نكته است، زيرا منافقان اصلاً ذكر قلبي ندارند و
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 501.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
^ 3 – ـ الكافي، ج 2، ص 501.
^ 4 – ـ همان، ص 502.
^ 5 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 105.
^ 6 – ـ الكافي، ج 2، ص 502.

564

ذكر زباني آنان با غفلت قلبي همراه است و از اين‏رو ذكر آنان به «قلّت» وصف شده است، با آنكه برخي از آنها ذكر كثير دارند. آنان فقط در حضور مردم كه صبغه دنيايي دارد خدا را ياد مي‏كنند؛ اما در خلوت و نيز در درونِ دل به ياد حق نيستند.

8- «ذكر خدا» در بيانات اميرمؤمنان(عليه‌السلام)
برخي بيانات نوراني حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) درباره «ذكر خدا»، مطابق نقل كتاب شريف غررالحكم 1 و به ترتيب مذكور در آن، چنين است:
«الذكر نورٌ ورشد»، «الذكر لذّة المحبّين»، «الذكر يشرح الصدر»، «الذكر جلاء البصائر ونور السرائر»، «الذكر هداية العقول وتبصرة النفوس»، «العاقل من عقل لسانه إلاّ عن ذكر الله» 2 «المؤمن دائم الذكر، كثير الفكر، علي النعماء شاكر وفي البلاء صابر»، «الذكر يؤنس اللُبَّ وينير القلب ويستنزل الرحمة»، «الذكر نور العقل وحياة النفوس وجلاء الصدور«، «أفيضوا في ذكر الله فإنّه أحسن الذكر»، «استديموا الذكر، فإنّه ينير القلب وهو أفضل العبادة»، «أفضل العبادة سَهَر العيون بذكر الله سبحانه»، «إذا رأيت الله سبحانه يؤنسك بذكره فقد أحبّك»، «ثمرة الذكر استنارة القلوب»، «دوام الذكر ينير القلب والفكر»، «ذكر
^ 1 – ـ ج 7، ص 123 ـ 125.
^ 2 – ـ زانوبند را عقال مي گويند. ساربان اگر زانوي شتر سركش را عقال نكند او نمي‌‌آرمد، بلكه مي‌رمد. مستفاد از حديث مرويِّ از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اين است كه قعل را نيز از آن رو عقل مي گويند كه زانوي جهل و غضب و شهوت سركش را عقال مي كند و مي بندد (بحارالأنوار، ج 1، ص 117). در روايت اخير، امير مؤمنان امام علي(عليه‌السلام) فرمود: عاقل كسي است كه زبان خويش را عقال كند و به چيزي جز ياد حق نگشايد. البته هر گفتاري كه براي خداي سبحان باشد ذكر حق است.

565

الله نور الإيمان»، «ذكر الله مِطردة الشيطان»، «ذكر الله جلاء الصدور وطمأنينة القلوب»، «ذاكر الله سبحانه مُجالسه»، «ذاكر الله مُؤانسه»، «ذكر الله قوت النفوس ومجالسة المحبوب»، «ذكر الله ينير البصائر ويُونِسُ الضمائر»، «ذكر الله رأس مال كلّ مؤمن وربحه السلامةُ من الشيطان»، «ذكر الله سجيّة كلّ محسن»، ﴿ذكر الله مسرّة كلّ متّقٍ ولذّة كلّ موقن»، «ذكر الله دِعامة الإيمان وعصمةٌ من‏الشيطان»، «عليك بذكر الله فإنّه نور القلب»، «في الذكر حياة القلب»، «قد ذهب منكم الذاكرون والمتذكرون وبقي الناسون والمتناسون» 1 «من ذَكَر الله ذَكَره»، «من ذكر الله استبصر»، «من اشتغل بذكر الناس قطعه الله سبحانه عن ذكره»، «من اشتغل بذكر الله طيّب الله ذكره»، «من عَمَّر قلبه بدوام الذكر حسنت أفعاله في السرّ والجهر»، «من ذكر الله سبحانه أحيي الله قلبه ونوّر عقله ولبّه»، «من كثر ذكره استنار لبّه»، «مداومة الذكر قوت الأرواح و مفتاح الصلاح»، «لاتذكر الله سبحانه ساهياً و لاتنسه لاهياً» 2
اشاره: آثار خير ذكر قابل احصا نيست، زيرا اسماي حسناي مذكور
^ 1 – ـ در نهج‌البلاغه نيز با اندكي تفاوت چنين آمده است: «قد ذهب المتذكّرون و بقى الناسون أو المتناسون» (خطبهٴ 176، بند 29).
^ 2 – ـ ذكري كه بر لب است و در قلب نيست، به حمل اولي ذكر است؛ ليكن به حمل شايع غفلت است؛ به بعارت ديگر، لساناً ذكر و قلباً غفلت است. غفلت قلبي با ياد قلبي منافي است؛ نه با ذكر زباني، چنان‌كه برخي افراد به زبان به ياد حق هستند؛ اما قلبشان غافل است و اين همان سهو در حال ذكر است. معناي كلام نوراني اميرمؤمنان(عليه‌السلام) نيز كه فرمود: در حال غفلت و سهو به ياد خدا نباش، اين سات كه ذكري را كه بر زبان است و در قلب نيست نگو. همان‌گونه كه در بحث اشارات و لطايف گذشت راز وصف ذكر منافقان به كمي و قلّت: ﴿لايذكرون الله إلاّ قليلاً﴾ (سورهٴ نساء، آيهٴ 142) نيز همين است كه آنان در حال غفلت به ياد حق هستند و ذكري كه با غفلت قلبي همراه است اندك است.

566

محدود نيست و بركات آنها نيز محصور نخواهد شد، و از همين‌رو احاديث مزبور مفيد حصر آثار ذكر خدا نيست؛ ليكن اجمالاً مي‌توان عناصر محوري مجرد و مادي، عقلي، مثالي و طبيعي، دنيوي و اخروي، حصولي و حضوري و فردي و جمعي آن را برشمرد.

9- نماز دائمي
قال أبوجعفر محمّد بن علي الباقر(عليه‌السلام): «لايزال المؤمن في صلاة ما كان في‏ذكر الله عزّ و جلّ قائماً كان أو جالساً أو مضطجعاً؛ إنّ الله عزّ و جلّ يقول: ﴿الّذين يذكرون الله قيماً و قعوداً و علي جنوبهم) 1 الآية» 2
اشاره: بيان حكم فقهي نماز در حالات گونه‌گون برعهده فن شريف فقه است؛ ليكن از منظر فنّ تفسير و اخلاق نماز ذكر خداست، چنان كه درباره نماز جمعه چنين وارد شده است: ﴿فاسعوا إلي ذكر الله) 3 پس اگر كسي دائماً ذاكر بود گويا دائماً در حال نماز است.

10- ياد كردن خدا از انسان ذاكر
في رواية أبي الجارود عن أبي‌جعفر(عليه‌السلام) في قوله: ﴿و لذكر الله أكبر) 4 يقول: «ذكر الله لأهل الصلاة أكبر من ذكرهم إيّاه. ألا تري أنّه يقول: ﴿اذكروني أذكركم) 5
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج ، ص 150.
^ 3 – ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
^ 4 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
^ 5 – ـ تفسير القمي، ج 2، ص 150.

567

ـ قال أبو عبدالله(عليه‌السلام): ﴿و الله ذاكر لمن ذكره من المؤمنين و اعلموا أنّ الله لم‏يذكره أحد من عباده المؤمنين إلّاذكره بخير فأعطوا الله من أنفسكم الاجتهاد في‏طاعته) 1
اشاره: بزرگ‌تر بودن ياد خدا نسبت به ياد بندگان واضح است، زيرا ذكر خدا محض و خالص است و هرگز با نسيان و سهو مشوب نمي‌شود، چنان كه با منّت مقرون نخواهد شد و چون عبارت از افاضه عيني است بركات وجودي را به همراه دارد و از اين‌رو قابل سنجش با ذكر بندگان نيست.

11- شكر نعمت
قال أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): ﴿شكر كلّ نعمة الورع عمّا حرّم الله عزّ و جلّ) 2
ـ قال أبوجعفر الباقر(عليه‌السلام): «العبد بين ثلاثة: بلاء و قضاء و نعمة؛ فعليه في‏البلاء من الله الصبر فريضة، و عليه في القضاء من الله التسليم فريضة، و عليه في النعمة من الله عزّ و جلّ الشكر فريضة» 3
ـ قال علي بن الحسين(عليه‌السلام): «من قال: «الحمد لله» فقد أدّي شكر كلّ نعمة لله عزّ و جلَّ عليه» 4
اشاره: در حديث فوق شكر و صبر مقابل هم قرار گرفته؛ ليكن در برخي ادعيه صبر شاكران مورد درخواست واقع شده است 5.
^ 1 – ـ الكافي، ج 8، ص 7.
^ 2 – ـ كتاب الخصال، ص 14.
^ 3 – ـ همان، ص 86.
^ 4 – ـ همان، ص 299.
^ 5 – ـ صمباح المتهجّد؛ مفاتيح الجنان، دعاي ماه رجب.

568

فريضه بودن شكر را عقل برهاني مي‌فهمد، زيرا از نظر عقل شكر منعم لازم است و دليل نقلي نيز آن را تأييد كرده است.
حمد و ثنا شكر محسوب مي‌شود؛ ولي بهترين سپاسگزاري پرهيز از عمل حرام است.

12. حدّ شكر
عن سماعة بن مهران عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) قال: قلت له: للشكر حدّ إذا فعله الرجل كان شاكراً؟ قال: «نعم». قلت: ما هو؟ قال: «الحمد لله علي كلّ نعمة أنعمها عليَّ، و إن كان لكم فيما أنعم عليه حقّ أدّاه». قال: «و منه قول الله: الحمد لله الّذي سخّر لنا هذا 1 حتّي عدّ آيات» 2
اشاره: چون شكر در برابر نعمت است و نعمت الهي قابل احصا نيست: ﴿ما بكم من نعمةٍ فمن الله) 3 ﴿و إن تعدّوا نعمت الله لاتحصوها) 4 حقّ شكر خدا آنچنان كه بايد ادا نخواهد شد؛ ليكن تأديه نسبي آن ممكن است و آن برخي از راههايي است كه در احاديث فوق به آنها اشاره شده است.

13- كفر نعمت
قال أبو عبدالله (عليه‌السلام): «الكفر في كتاب الله علي خمسة أوجه… الوجه الثالث من‏الكفر، كفر النعم، و ذلك قوله تعالي يحكي قول سليمان(عليه‌السلام): ﴿هذا من
^ 1 – ـ در آيهٴ 13 سورهٴ مباركهٴ زخرف چنين آمده است: ﴿سبحٰن الّذي سخّر لنا هذا﴾.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 67.
^ 3 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
^ 4 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 18.

569

فضل ربّي ليبلوني ءأشكر أم أكفر و من شكر فإنّما يشكر لنفسه و من كفر فإنّ ربّي غني كريم) 1 و قال: ﴿لئن شكرتم لأزيدنّكم و لئن كفرتم إنّ عذابي لشديد) 2 و قال: ﴿فاذكروني أذكركم و اشكروا لي و لا تكفرون) 3
اشاره: كفر به معناي ستر است و تعدّد معاني آن به لحاظ تنوّعِ مستور است؛ گاهي به عنوان ستر و انكار اصل ذات خداست و زماني به معناي انكار وحدت اوست و وقتي نيز به معناي انكار نعمت او. انكار نعمت نيز گاهي در اعتقاد و عمل است و زماني فقط در محدوده عمل ظهور مي‌كند.
لازم است عنايت شود كه چون نعمتها همسان نيست شكرها نيز همتاي هم نخواهد بود. به عنوان نمونه نعمت نبوت و امامت را مي‌توان از بهترين نعمتها محسوب داشت و در نتيجه شكر در مقابل آنها شكر ويژه‌اي خواهد بود.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 40.
^ 2 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.
^ 3 – ـ الكافي، ج 2، ص 389 ـ 390.

570

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *