تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵3

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵3

نصر و كمك فقط نزد خداست و معين و مستعان نيز تنها اوست؛ اما ياري فرستادن او مشروط است؛ نه مطلق. شرط متمّم قابليّت قابل براي تنزّل نصر، امتثال دستورهاي الهي و به ويژه صبر و نماز است، پس آن‌كه خواهان نصر الهي است بايد بردبار و نمازگزار باشد.

يا أيها الذين امنوا استعينوا بالصبر والصلوة إنّ الله مع الصابرين (153)

گزيده تفسير
نصر و كمك فقط نزد خداست و معين و مستعان نيز تنها اوست؛ اما ياري فرستادن او مشروط است؛ نه مطلق. شرط متمّم قابليّت قابل براي تنزّل نصر، امتثال دستورهاي الهي و به ويژه صبر و نماز است، پس آن‌كه خواهان نصر الهي است بايد بردبار و نمازگزار باشد.
صبر و بردباري از عوامل مؤثر در مقاومت و تهاجم و دفع و رفع دشمن و نيز در مرحله پيروزي اسلام و هزيمت كفر است و چون نماز عمود دين است و هيچ امر ديني از نماز جدا نيست، چنان كه نماز هيچ‌گاه متروك نيست، صبر نيز بدون نماز ره به جايي نمي‌برد، پس در جهاد و دفاع، هم صبر و هم نماز كه نه تنها عمود دين، بلكه ستون استقرار، استقلال، آزادي و حيات برين جامعه است ضروري است و اين دو وسيله كمك‌رساني خداست. البته در اين آيه، به لحاظ خصوصيت مورد، يعني تأثير و سهم ويژه صبر در تحمّل و حلّ مشكلات مبارزه و پيشبُرد آن، به صبر اهمّيت بيشتر داده شده است.
صبر و نماز، متمم قابليت قابل براي تنزل فيض خداست؛ نه معين و

571

مستعان فاعل، از اين‏رو در آيه شريفه، تعبير به «استعانت به صبر و نماز» شد؛ نه «استعانت از صبر و نماز».
صبر و نماز، يكديگر را در مبارزه با دشمن دروني و بيروني ياري مي‌كنند و همان‌گونه كه در صبر بر طاعت، درجه‌اي از صبر به نماز كمك مي‌كند، درجه قوي‌تري از آن به وسيله نماز پديد مي‌آيد و نماز، انسان جزوع را صبور مي‌كند.
خداي سبحان كه با همه موجودات معيّت مطلق و قيّومي دارد با كساني كه صبر براي آنان ملكه شده، معيّت خاص لطف و مهر دارد. البته بخشنده اصل اين كمال وجودي نيز خداست.

تفسير

مفردات
مضمون اين آيه در آيه 45 همين سوره گذشت؛ اكنون به برخي از خصوصيات آن اشاره مي‌شود.
الصبر: «صبر» در برابر «جزع» به معناي خود نگهداري و ثبات است: ﴿سواء علينا أجزعنا أم صبرنا) 1 صبر كه از ملكات نفساني است گاه به انجام عبادت و امتثال وظيفه الهي است: ﴿فاعبُدْه وَاصطَبِر لِعبادَته) 2 و گاه به ترك معصيت و پرهيز از گناه: ﴿ستجدني إن شاء الله صبراً ولاأعصي لك أمراً) 3 و گاه به شكيبايي در برابر مصيبت و حادثه ناگوار است: ﴿وَاصبر عَلي ما أصابَك) 4
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 21.
^ 2 – ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 65.
^ 3 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 69.
^ 4 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

572

الصّلوة: «صلاة» چنانچه ريشه آن «صَلِي» يعني لام الفعل آن ياء باشد به معناي نزديك كردن به آتش و عرضه كردن بر آن است؛ «صَلَيتُ اللّحمَ» يعني گوشت را كباب كردم 1. به مناسبت همين معنا اين ريشه در قرآن كريم براي ورود به آتش جهنم به كار رفته است: ﴿حَسبهُم جهنّم يصلونها) 2 ﴿سأُصليه سَقَر) 3
اما اگر «صلاة» از ريشه «صلو»، يعني لام الفعل آن واو باشد، در صورتي كه با حرف «علي» به كار رود به معناي هرگونه ثناي جميل و ستودن نيكوست: ﴿إنّ اللهَ وملائكته يُصَلُّون علي النبي يأيّها الذين‏ءامنوا صلّوا عليه) 4 و اگر بدون حرف «علي» به كار رود به معناي عبادتي ويژه است كه از زبان آرامي و سرياني گرفته شده است 5. قبل از اسلام نيز «صلاة» به معناي عبادت و «صلوات» به معناي كنيسه‌هاي يهود بوده است: ﴿لَهُدِّمَت صَومِعُ وَبِيَعُ وَصَلَوتٌ وَمَسجِدُ يُذكَرُ فيها اسمُ اللهِ كثيراً) 6

تناسب آيات
آيه مورد بحث و چهار آيه پس از آن مجموعه‌اي است با سياق متحد، و ظاهراً با هم نازل شده است و به گواهي سياق، زمان نزول آنها نزديك امر به جنگ
^ 1 – ـ المصباح، ص 346، «ص ل ي».
^ 2 – ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 8.
^ 3 – ـ سورهٴ مدثّر، آيهٴ 26.
^ 4 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.
^ 5 – ـ التحقيق، ج 6، ص 316، «ص ل ي».
^ 6 – ـ سورهٴ حجّ، آيهٴ 40.

573

و تشريع حكم جهاد بوده است 1. اين مجموعه آيات داراي يك هدف است.
برخي مفسران، آيات اين فصل را جملات معترضه‌اي دانسته‌اند كه بين آيات قبله وبين آيه شريفه ﴿ليس‏االبر بأن‏تولّوا وجوهكم) 2 واقع شده است 3.
درباره پيوند خصوص آيه مورد بحث با آيه يا آيات گذشته، وجوهي گفته شده كه برخي از آنها عبارت است از:
1- خداي متعالي چون با فرمان ﴿فاذكروني أذكركم واشكروا لي﴾ همه طاعات را واجب كرد و با ﴿لاتكفرون﴾ از همه كارهاي ناروا برحذر داشت براي انجام اين وظايف به استعانت از صبر و نماز امر كرد 4. البته خود شكر و دوري از كفر كه بدان امر شده در رأس همه‏عبادات است و براي انجام آن به شدت به ياري خداوند نياز است، ازاين‌رو در آيه مورد بحث با التفات به آيه شريفه ﴿إياك نعبد وإياك نستعين) 5 به صبر و نماز امر شده كه ياري خداوند را به همراه دارد 6.
2- آيات قبل همان‌گونه كه مقتضي تثبيت اهل ايمان بود، دلالت مي‌كرد كه كافران و ستمكاران در آينده نزديك با مسلمانان درگير خواهند شد و براي اينكه مسلمانان با اين هجمه‌ها به گونه‌اي درخور مقابله كنند در آيه مورد بحث به استعانت و صبر امر شد 7 ، زيرا ايستادگي در برابر دشمنان خدا نيازمند
^ 1 – ـ الميزان، ج 1، ص 347.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
^ 3 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 51.
^ 4 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج 1 ـ 2، ص 438 ـ 439.
^ 5 – ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.
^ 6 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 277.
^ 7 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 329.

574

استعانت از صبر و نماز است 1.
3- نكويي و حُسن موقع اين آيه آن است كه بعد از سخنان تلخ و آزاردهنده اهل كتاب آمده است كه اسلام را به سبب تغيير احكام و مانند آن باطل مي‌پنداشتند.
4- نعمتهاي مذكور در آيات قبل كه ذكر و شكر آنها واجب است، با بلاها و مصيبتهاي گوناگون همراه است. بزرگ‌ترين آن مصائب، رنجهايي است كه از لجاجت اهل باطل به اهل حق مي‌رسد و كوچك‌ترين آنها بلاهايي است كه مال و اهل و محبوبان هيچ كس را از آن امان و گريزي نيست، ازاين‌رو خداي متعالي پس از امر به شكرگزاري آن نعمتها دستور صبر و در برابر آن بلاها به مؤمنان وعده پاداش داد 2.
مناسبت و پيوند اين آيه با آيه‌اي كه از تعليم حكمت سخن مي‌گفت نيز مي‌تواند اين باشد كه اولاً خداي سبحان، هم تعليم كتاب و حكمت را برعهده دارد و هم راهنمايي كيفيت فراگيري و طهارت روح را. ثانياً همان‌گونه كه معاونت در مسائل اقتصادي به مال است و در امور نظام به سلاح و…، مساعدت در امور قلبي و عقلي نيز به صبر (روزه) و نماز است و بيان همين اعانت در حدّ خود حكمت است.
٭ ٭ ٭

راز ذكر «صبر» با «نماز»
قرآن حكيم هر از چند گاهي حلّ عويصه‌هاي جهاد اصغر و اوسط و اكبر را با عنصر محوري، يعني امداد غيبي مي‌داند، از اين‌رو در آيه 45 همين سوره و
^ 1 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 328.
^ 2 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 34.

575

در آيه مورد بحث از مَدَد صبر و عَون نماز پرده برداشت، تا اشراف ملكوت بر ملك و سيطره غيب بر شهادت روشن گردد.
در قرآن كريم هنگام طرح امور بسيار مهمّ و براي ورود در آن مقدمه‌اي ذكر مي‌شود، برخلاف امور عادي كه بيان آنها بدون ذكر مقدمه است. نبرد با دشمن داخلي يا خارجي و مقاومت و پيروزي يا شهادت در آن نيز از امور مهمّ اسلامي است، از اين‏رو در آيات مورد اشاره كه اين مسئله مطرح است در آغاز به عنوان مقدمه، عظمت صبر را بيان مي‌كند زيرا از عوامل مؤثر در پيشبُرد جنگ، صبر و بردباري از يك سو و تقرب و عروج به طرف ملكوت از سوي ديگر است.
تذكّر: 1. تأثير مثبت صبر و نماز هم در مرحله دفع دشمن است و هم در بخش رفع آن و هم در مرتبه پيروزي اسلام و هزيمت كفر، هرچند ممكن است اثر صبر در مقاومت و تأثير نماز در تهاجم بيشتر ظهور كند.
2. براي يادآوري اين نكته كه چهره دين بايد در همه مظاهر تجلّي كند و از اين‏رو هيچ امر ديني از نماز جدا نيست، چنان كه نماز در هيچ حالتي متروك نيست و صبر و مقاومت و نستوه بودن بدون نماز راه به جايي نمي‌برد، «صبر» و «نماز» را در كنار هم ذكر كرد و فرمود: اين دو، وسيله كمك‌رساني خداي سبحان است: ﴿استعينوا بالصبر والصلوة﴾، بنابراين، در جهاد و دفاع، هم صبر و هم نماز ضروري است و براي نيل به هدف در اين هنگامه، انسان بايد نمازگزار و نستوه باشد.
سرانجام، نصيب مؤمنان از جنگ، يا پيروزي يا شهادت است كه آن نيز حسنه و ظفرمندي ويژه است، از اين‏رو ادامه آيات، تشريح اين مطلب است كه شهادت، هرگز به معناي زوال و نابودي نيست، بلكه نيل به مقصد است.

576

نداي افتخارآميز
نداي به ﴿يأيها الذين ءامنوا﴾ از نداي به ﴿يأيها النّاس﴾ و مانند آن شريف‌تر و نمايانگر قرب خاص مخاطب اين نداست. در اين تعبير، هم نحوه خطاب به لحاظ مستقيم و بي‌واسطه بودن آن، و هم جوهره ندا كه در آن از ايمان مخاطبان ياد شده، افتخارآفرين و متفاوت از نداهايي همچون ﴿قل للذين ءامنوا) 1 ﴿يأي‏ها النّاس﴾ و مانند آن است.
توضيح اينكه خطاب الهي فخرآور است؛ ليكن كيفيت آن سهم تعيين‌كننده‌اي در افتخار آفريني دارد. خطاب خداوند براساس ﴿في علوّه دان وفي دنوّه عال) 2 فراز و فرودي ويژه دارد؛ گاهي به صورت ﴿يأيّها الناس) 3 وزماني برتر از آن به صورت ﴿يأهل الكتب) 4 و گاهي بالاتر از آن به صورت ﴿يأيّها الّذين ءامنوا) 5 و زماني والاتر از آن به عنوان ﴿يأولي الألبب) 6 وهنگامي برتر از آن به صورت ﴿يأيّها الرسل) 7 و بالاخره گاهي فوق همه خطابها و نداهاست؛ مانند ﴿يأيّها النبي) 8 و ﴿يأيّها الرسول بلّغ) 9
^ 1 – ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 14.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج 95، ص 379.
^ 3 – ـ سوره حجّ، آيهٴ 5.
^ 4 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 171.
^ 5 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 102.
^ 6 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 179.
^ 7 – ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 51.
^ 8 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 64.
^ 9 – ـ سورهٴ مائده، ايهآ 67.

577

به هر تقدير، نداي الهي همچنان زنده است، زيرا قرآن كريم چونان مهر و ماه همواره زنده و در جريان است: «يجري كما يجري الشمس والقمر» 1 از اين‏رو از نظر ادب تلاوت شايسته است مخاطب اين ندا بگويد: «لبّيك» 2 لبّيك را پس از پايان آيه هم مي‌توان گفت، زيرا ندا در حقيقت براي مطلبي است كه پس از آن واقع مي‌شود و اين دو با هم، يك جمله است. لبيك نيز اجابت و آمادگي براي امتثال مطلب مذكور در دنباله نداست.

شرط تنزّل نصرت الهي
خداي سبحان به مؤمنان فرمان استعانت به صبر و نماز مي‌دهد: ﴿يأيها الذين ءامنوا استعينوا بالصبر والصلوة﴾، با اينكه نصر و كمك فقط نزد اوست: ﴿وما النصر إلاّ من عند الله) 3 و معين و مستعان هم تنها اوست: ﴿والله المستعان) 4 ﴿وإيّاك نستعين) 5 اين دو حصر، يعني حصر مخزن نصر و حصر اعطا و بخشش آن، ثابت مي‌كند كه جز از نزد خداي سبحان از هيچ جايي نصر و كمك نصيب كسي نمي‌شود. با اينكه كمك جز از مخزن حق ممكن نيست و بخشنده نصر از آن مخزن نيز احدي جز خداوند نيست فرمود: به وسيله صبر و نماز كمك بگيريد.
راز اين نكته آن است كه اگرچه نصر، مطلقاً نزد خداست؛ ليكن ياري
^ 1 – ـ بحرالأنوار، ج 89، ص 97.
^ 2 – ـ همان، ج 49، ص 95.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 126.
^ 4 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 18.
^ 5 – ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.

578

فرستادنِ خداوند مشروط است؛ نه مطلق، چنان‌كه مي‌فرمايد: ﴿إن تنصروا الله ينصركم) 1 از همين‏رو خداي سبحان عده‌اي را كه از ياد خدا اعراض و به خود اكتفا كرده‌اند مخذول مي‌كند: ﴿فلاناصر لهم) 2 در آيه شريفه مورد بحث با امر به استعانت به وسيله صبر و نماز، به شرط تنزل نصر الهي اشاره شده است، بنابراين، امتثال دستورهاي الهي سبب قابلي (نه فاعلي) تنزل نصر است و چيزي به اندازه نماز و صبر در تنزل نصر نقش ندارد. توضيح اين مطلب خواهد آمد.
اين راهي است كه خداوند بر اساس نظام آفرينش كه نظام حركت و كار است به انسانها ارائه مي‌دهد، پس آن‌كه خواهان بهره‌مندي از رحمت نصر الهي است بايد صابر و نمازگزار باشد و دين خدا را ياري كند: ﴿استعينوا بالصبر والصلوة﴾، ﴿إن تنصروا الله ينصركم ويثبّت أقدامكم) 3 مراد از «ياري كردن خداوند» نيز ياري دين و قرآن اوست، زيرا خداي سبحان از همه بي‌نياز است: ﴿فإنّ الله غني عن العلمين) 4 و نياز به «نصر» ندارد. اين نصرت ناظر به مقام فعل و منتزع از آن است و دين و قرآن نيز فعل خداست، پس كسي كه دين خدا را ياري كند استحقاق نصرت الهي را دارد و همچون صابران و نمازگزاران از آن بهره‌مند مي‌شود، و خلف‏وعده از خداي سبحان محال است، از اين‏رو اولياي الهي در حلّ مشكلات خود از نماز مدد مي‌جويند. حاصل اينكه ﴿استعينوا بالصبر والصلوة﴾ هيچ منافاتي با ﴿إيّاك نستعين﴾ ندارد. در تكميل اين مطلب كلام ديگري است كه بيان خواهد شد.
^ 1 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 7.
^ 2 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 13.
^ 3 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 7.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.

579

استعانت از خدا به وسيله صبر و نماز
دستور خداي سبحان در آيه مورد بحث و ديگر آيه همانند آن 1 ، «استعانت به نماز» است؛ نه «استعانت از نماز»: ﴿استعينوا بالصبر والصلوة﴾، زيرا صبر و نماز وسيله قابلي است؛ نه معين و مستعان فاعلي، چنان‌كه تقوا و جهاد و مانند آن وسيله است: ﴿يأيها الذين ءامنوا اتقوا الله وابتغوا إليه الوسيلة وجهدوا في‏سبيله لعلّكم تفلحون) 2 مراد آيه شريفه مورد بحث نيز اين است كه به وسيله صبر و نماز از خداوند ياري بخواهيد.
مطابق حصر مستفاد از برخي آيات، كه پيش از اين بدان اشاره شد، معين و مستعان تنها خداوند سبحان است، بنابراين، نمي‌توان «از» صبر يا نماز به عنوان مبدأ فاعلي مدد گرفت؛ نماز يا صبر متمم قابليت قابل است و قابل را براي تنزل فيض آماده مي‌كند؛ يعني اين‌گونه امور وسيله قابلي است، تا خداوندِ ناصر و معين در انجاز به وعده خود، به نصرت و عون مؤمنان ـ كه بدان امور از او استعانت جسته‌اند ـ اقدام كند.
قرآن كريم اين معنا را كه در صبر نيز بايد به خداي سبحان استعانت داشت اين‌گونه بازگو مي‌كند: ﴿قال موسي لقومه استعينوا بالله واصبروا) 3 وعده‌اي كه موساي كليم(عليه‌السلام) در برابر استعانت و صبر به بني‏اسرائيل داد اين است: ﴿إنّ الأرض لله يورثها من يشاء من عباده والعقبة للمتقين) 4 نصيب بني‌اسرائيل از اين استعانت و صبر، فرجام نيكو و انجاز وعده خُلف‌ناپذير
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
^ 2 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.
^ 3 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 128.
^ 4 – ـ همان.

580

الهي درباره آنان بود: ﴿وأورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشرق الأرض ومغربها التي بركنا فيها وتمّت كلمت ربّك الحسني علي بني‏إسرءيل بما صبروا) 1
غرض آنكه تأثير نماز و صبر فقط در قلمرو قابل است؛ نه در تتميم فاعل و اگر از استعانت به آنها تعبير به «شرط» مي‌شود به معناي «شرط متمّم قبول قابل» است؛ نه «شرط متمّم فعل فاعل»، چون مبدأ فاعلي، يعني خداي سبحان داراي قدرت مطلق و نامتناهي است.
نكته: 1. واژه صبر صد و سه بار در قرآن حكيم ذكر شده كه گذشته از اهتمام به آن در شئون زندگي راز استعانت به آن در امور ديني روشن خواهد شد و از آن جهت كه صبر يك كمال وجودي است و همه كمالهاي نظام هستي از خداي نظام بخش است، قرآن حكيم در حالي كه پيام خدا را به جامعه راجع به صبر منتقل كرد، كه «از صبر استعانت بجوييد»، مي‌فرمايد: صبر كن و صبر تو فقط به كمك خداست: ﴿و اصبر و ما صبرك إلاّ بالله) 2 يعني تنها مبدأ كمال بخش كه اين كمال را به تو عطا مي‌كند خداست.
2. نكته اساسي در لزوم استعانت به نماز اين است كه نماز نه تنها عمود دين، بلكه ستون استقرار، استقلال، آزادي و حيات برين جامعه است.
3. در آيه مورد بحث متعلَّق استعانت ذكر نشده است؛ ولي ظاهراً همين حذف متعلق نشان تعميم است و مورد هرگز مخصّص يا مقيّد نيست؛ يعني نه مورد آيه 45 و نه مورد آيه محل بحث هيچ‌يك صلاحيت تخصيص يا تقييد را ندارند.
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.
^ 2 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 127.

581

خليفه اِعانت اِلهي
براساس توحيد افعالي و نيز به استناد آيه ﴿و ما بكم من نعمةٍ فمن الله) 1 هرگونه عون و كمكِ خير كه در جهان امكان يافت مي‌شود از خداست، و حصر مستفاد از تقديم ضمير در ﴿إيّاك نستعين) 2 پيامي جز اين ندارد كه مبدأ كمك فقط خداست، چنان كه آيه ﴿و ما النصر إلاّ من‏عند الله) 3 همين مطلب را تثبيت مي‌كند، از اين‌رو موساي كليم ضمن نقل دستور به صبرْ، استعانت به خداوند را عنصر محوري قرار و چنين بازگو كرد: ﴿استعينوا بالله و اصبروا) 4 در چنين فضايي اگر استعانت به صبر و نماز مورد ترخيص خداوند قرار گيرد چه توجيهي دارد؟ آنچه تاكنون بيان شد توجيه متوسط آن بود و آنچه هم‌اكنون ارائه مي‌شود صبغه ديگري دارد و عصاره آن اين است:
همان‌طور كه انسان كامل خليفه خداست و معناي خلافت در مورد خداوند به معناي غيبت مستخلف عنه نيست، بلكه با احاطه تام، حضور همه جانبه و ظهور محض وي نيز سازگار است ـ و از اين‌رو كاري كه قرآن حكيم به خليفه خدا اسناد مي‌دهد يا وصف كمالي را براي او ثابت مي‌كند، همان كار و همان صفت را به طور حصر به خداي سبحان اسناد مي‌دهد ـ عبادت سالكِ صالح نيز خليفه كار الهي و جانشين صفت خدا خواهد بود؛ يعني اِعانت الهي كه كار اوست و معين و مستعان بودن كه وصف اوست در منطقه امكان خليفه‌اي دارد كه آن خليفه مظهر مستخلف عنه خود است در قلمرو فعل و
^ 1 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
^ 2 – ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 126.
^ 4 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 128.

582

صفت فعل، از اين‌رو صبر و نماز مي‌توانند معين و مستعان باشند آن‌طور كه خليفه مي‌تواند كار مستخلف عنه خود را انجام دهد؛ نه آن‌طور كه موجود اصيل بتواند كاري را بر عهده بگيرد. براي آنكه روشن شود نماز و صبر در كمك رساني به صابران و نمازگزاران هرگز مستقل نيستند و از خود چيزي ندارند آيه حصر سَنَد كافي است، چنان‌كه در جريان عزّت پيامبر و مؤمنان: ﴿… لله العزّة و لرسوله و للمؤمنين) 1 چنين فرمود: ﴿فللّه العزّة جميعاً) 2 يعني عزّت پيامبر خليفه عزّت خداست؛ نه مستقل.
حاصل اينكه لازم نيست كه اعانت نماز و صبر را متمّم قابليت قابل تلقّي كنيم كه توجيه مياني است؛ نه نهايي، هرچند آن معنا در مرحله تفسير صحيح است بلكه مي‌توان آن را خليفه اِعانت خداوند تلقي كرد.

تفاوت صبر و نماز
دستور استعانت به صبر و نماز در آيه شريفه ﴿واستعينوا بالصبر والصلوة وإنّها لكبيرة إلاّ علي‏الخشعين) 3 نيز آمده است. هم در اين آيه و هم در آيه مورد بحث صبر و نماز با هم ذكر شده است؛ ليكن ظاهر ذيل آيه مورد بحث اين است كه صبر مهم‌تر از نماز است؛ اما در آيه نخست نماز مهم‌تر تلقي شده است 4.
^ 1 – ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 8.
^ 2 – ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
^ 4 – ـ در بحث از ﴿إنّها لكبيرة …﴾ گذشت كه برخي مفسران، رجوع ضمير «ها» را به استعانت محتمل دانسته‌اند؛ ليكن به قرينهٴسياق و ني زاستعمال واژهٴ خشوع در قرآن دربارهٴ نماز، رجوع آن به نماز مناسب‌تر است (ر.ك: تسنيم، ج 4، ص 170).

583

راز اين تفاوت آن است كه قرآن كريم در هر موردي حكم خاص آن مورد را بيان مي‌كند، از اين‏رو در آن آيه كه عبادت مطرح است اهميت را به نماز مي‌دهد: ﴿وإنّها لكبيرة إلاّ علي الخشعين﴾ و در اين آيه كه جنگ و نبرد و تحمل رنجهاي مبارزه و لزوم پايداري و پرهيز از عقب‌نشيني مطرح است به بيان صبر اهتمام ورزيد و اهميت آن را ارائه فرمود: ﴿إنّ الله مع الصبرين﴾، با اينكه خداي سبحان با نمازگزاران نيز هست و نماز نيز در حلّ مشكلات جنگ و پيشبُرد آن تأثير بسزايي دارد.
با توجه به تأثيري كه بيان حقيقت و آثار نماز در استعانت جستن انسان به آن دارد، خداي سبحان علل، مقوّماتِ دروني، آثار و پيامدهاي بيروني نماز را در قرآن كريم به خوبي معرفي و مشخص كرد و آنگاه فرمود: در سختيها از نماز مدد بگيريد. برخي از اين ويژگيها در بحث اشارات و لطايف بازگو خواهد شد.
تذكّر: بركات نماز فراوان است و در موارد متعددي از قرآن به آن اشاره شده است؛ ليكن دستور قرآن به استعانت به نماز نكته‌اي اساسي به همراه دارد و آن اينكه نماز نه تنها عمود دين، بلكه ستون استقرار، استقلال، آزادي و حيات برين جامعه محسوب است و از اين‌رو بايد به آن استعانت كرد.

رابطه صبر و نماز
در مبارزه با هوس و رهايي از رذايل دروني، و پايداري و پيروزي در برابر دشمن بيروني، صبر و نماز هر دو سهم دارند و يكديگر را كمك مي‌كنند. بدين لحاظ كه جزع و بي‌تابي كه در مقابل صبر و استقامت است به وسيله نماز برطرف مي‌شود، مي‌توان گفت: صبر محصول نماز است، زيرا انسان اگرچه «فطرتاً»

584

الهي و صبور است؛ ليكن «طبيعتاً» هلوع و جزوع است. نماز مانع هلع و جزع است و صبر را تثبيت و انسان جزوع را صبور مي‌كند: ﴿إنّ الإنسن خلق هلوعاً٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً٭ وإذا مسّه الخير منوعاً٭ إلاّ المصلّين) 1 از سوي ديگر سهم صبر در تدافع از خصم و سهم نماز در تهاجم بر دشمن آشكاراتر است، از اين‏رو گفته شده: نماز، ستون دين است: ﴿الصلاة عمود الدين) 2
از سوي ديگر، خود نمازْ حاصل صبر است، زيرا طاعت كه بايد بر آن صبر كرد شامل نماز نيز هست و كسي كه نماز مي‌گزارد بر اين طاعت صبر مي‌كند و تا انسان صبر بر طاعت نداشته باشد نماز نخواهد گزارد، از اين‏رو خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: ﴿وأْمر أهلك بالصلوة واصطبر عليها) 3
خلاصه اينكه، نماز و صبر نسبت به يكديگر تأثير و تأثر متقابل دارد و همان‌گونه كه درجه‌اي از صبر به نماز كمك مي‌كند، درجه قوي‌تري از صبر به وسيله نماز پديد مي‌آيد و همان‌طور كه مرتبه‌اي از نماز مايه ظهور صبر مي‌شود مرحله برتري از نماز برپايه صبر قرار دارد.

معيّت خاص خداوند با صابران
خداي سبحان در پايان آيه مورد بحث به عنوان برهان قضيه مي‌فرمايد: ﴿إنّ الله مع الصٰبرين﴾. تأكيد بر معيّت خداوند با صابران در اين جمله از آن‏روست
^ 1 – ـ سورهٴ معارج، آيات 19 ـ 22.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج 79، ص 218 و 227.
^ 3 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 132.

585

كه ارتباط جهاد ـ كه در اين آيات مطرح است ـ با صبر، بيش از پيوند آن با نماز است، حال آنكه خداوند با نمازگزاران نيز هست، چنان‌كه مي‌فرمايد: به صبر و نماز استعانت بجوييد.
توافق صدر و ذيل آيه شريفه ايجاب مي‌كرد كه در ذيل آيه نيز همچون صدر آن، كه فرمود: ﴿يأيها الذين ءامنوا﴾، خطاب به مؤمنان بفرمايد: «إنّ الله معكم»؛ ليكن چون مرادْ بيان معيّت خاص خداوند با «صابران» است، نه معيّت مطلق او، فرمود: ﴿إنّ الله مع الصٰبرين﴾.
«صابر» صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل و صرفاً به معناي صبركننده. كسي را كه صبر ملكه اوست، به‌گونه‌اي كه هيچ چيز نتواند صبر وي را زايل كند و او را به جزع وادارد، صابر (صفت مشبهه) مي‌گويند. اين همان «صبر جميل» است كه حضرت يعقوب(عليه‌السلام) داشت 1 و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بدان مأمور شد: ﴿فاصبر صبراً جميلاً) 2 جزع و شكايت از حوادث نزد ديگران، نه تنها مشكلي را حلّ نمي‌كند، بلكه نشان ضعف روح و گواه نداشتن ملكه صبر است، برخلاف شكوا به سوي خداوند كه مناجات با خداست و با برخي مراتب صبر نه با همه مراحل آن سازگار است، چنان‌كه حضرت يعقوب(عليه‌السلام) درباره اين شكواي مطلوب فرمود: ﴿إنّما أشكوا بثّي وحزني إلي الله) 3 سالك صالح همواره در يك مرتبه نيست؛ ليكن هرگز از صبر به جزع هبوط نمي‌كند؛ همچنين در شكوا، با غير محبوب حقيقي، يعني خداي سبحان مناجاتي ندارد، زيرا از غير او كاري ساخته نيست. آنگاه كه از صبر صعود كند و به مقام
^ 1 – ـ سورهٴ يوسف، آيات 18 و 83.
^ 2 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 5.
^ 3 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 86.

586

شامخ رضا باريابد شكواي او نيز مانند جزع از بين خواهد رفت.
اگر صبر، به بيان مزبور، براي كسي ملكه شد خداي سبحان با او معيّت خاص دارد: ﴿إنّ الله مع الصٰبرين﴾؛ اما اگر صبر، متزلزل و در معرض زوال بود معيّت نيز در معرض زوال است، زيرا به تصريح قرآن كريم اگر انسان تغيير جهت داد و از مسير مستقيم برگشت، فيض و لطف خدا نيز بازمي‌گردد: ﴿إن تعودوانعد) 1 ﴿إن عدتم عدنا) 2
با توجه به مطالبي كه گذشت اين نكته نيز روشن مي‌شود كه معنا كردن صبر به روزه 3 ، از باب تطبيق مصداقي است؛ نه تفسير مفهومي؛ يعني بيان يكي از مصاديق كامل صبر است؛ نه اينكه صبر در مفهوم روزه اخذ شده باشد.

معيّت مطلق و معيّت مقيّد خداوند
معيت خداي سبحان، كه در آيه مورد بحث نيز گونه‌اي از آن مطرح است، سه قسم است: 1.معيّت مطلق، و آن اينكه خداوند با هر موجودي هست. 2.معيت خاص، كه اين خود دو گونه است: يكي معيّت مهر، آنگاه كه خداوند به عنوان غفّار و رئوف و مهربان با سالك صالح است. ديگري معيّت قهر، آنگاه كه خداوند به عنوان قهّار و منتقم با طاغي طالح است.
توضيح اينكه خداي سبحان جامع همه كمالاتِ وجودي است و از اين‏رو در همه جا حضور دارد و چيزي از او غايب و پنهان نيست: ﴿لايعزب عنه
^ 1 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 19.
^ 2 – ـ سورهٴ اِسراء، آيهٴ 8.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 69.

587

مثقال ذرّةٍ) 1 ﴿وهو معكم أين ما كنتم) 2 مفاد اين جمله، بيان قسم اول يعني معيّت مطلق و قيّومي خداوند است، نه صرف وعده يا وعيد، اگرچه در اين بيان كه «در همه احوال و شرايط، خدا با شماست» هشدار و وعده يا وعيد ضمني نهفته است. حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) معيّت مطلق را به‌گونه‌اي وسيع‌تر و فراگير نسبت به همه موجودات، بيان كرده است: «مع كلّ شي‏ءٍ لابمقارنة» 3
قسم دوم، معيّت لطف و رحمت است، كه نصيب اولياي خاص خداست: ﴿إنّ رحمت الله قريب من‏المحسنين) 4 اين قسم از معيّت خاص همان معيّتي است كه خداوند با موساي كليم(عليه‌السلام) و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) داشته: ﴿إنّ معي ربّي سيهدين) 5 ﴿لاتحزن إنّ الله معنا) 6 و با صابران و پرهيزكاران و نيكوكاران دارد: ﴿إنّ الله مع الصبرين﴾، ﴿واعلموا أنّ الله مع المتقين) 7 ﴿وإنّ الله لَمَعَ المحسنين) 8
قسم سوم معيّت قهر است. همان‌طور كه در معيّت مهر، خداي رحيم و ناصر با مؤمنان است، در معيّتِ قهر نيز كه گونه‌اي ديگر از معيت خاص است، خداي قهّار و منتقم با كافران و منافقان و فجّار و بدانديشان است. خداي سبحان در اين باره فرمود: ﴿يستخفون من الناس ولايستخفون من الله
^ 1 – ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 3.
^ 2 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
^ 3 – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1، بند 7.
^ 4 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 56.
^ 5 – ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.
^ 6 – ـ سورهٴ توبه، ايهٴ 40. كسي كه در صحابت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود از چنين معيّتي بي‌بهره است.
^ 7 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.
^ 8 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.

588

وهو معهم إذ يبيّتون ما لايرضي من القول وكان الله بما يعملون محيطاً) 1 راز اينكه منافقان نمي‌توانند طرحها و تصميم‌گيريهاي خود در شب نشينيهاي توطئه‌گرانه را از خداوند مخفي كنند اين است كه خدا در هر حال با آنان است: ﴿هو معهم﴾. اين اعلام خطر است، زيرا به يقين، خداوند با اسم منتقِم و با وصف تنبيه و تأديب با توطئه‌گران شب‌نشين است؛ نه با اسم رحيم و با وصف حفظ و تأييد، و بر اساس همين معيّتِ قهرْ فرعونيان را به كام مرگ فرستاد: ﴿فأخذنه وجنوده فنبذنهم في اليمّ) 2 و از مجرمان انتقام مي‌گيرد: ﴿إنّا من‏المجرمين منتقمون) 3 اگرچه احاطه و معيّت مطلق خداوند: ﴿هو معكم) 4 با همه، اعم از ابرار و فجّار، يكسان است.
تذكّر: 1. «منتقم» همان «رحيم» و رحيم همان منتقم است؛ ليكن هر يك از اين اسماي فعلي خداوند، ظهور خاص به خود دارد.
2. چون اولاً رحمت الهي بيش از غضب اوست و ثانياً خلف وعده محال است، نه خلف وعيد، ممكن است خداي سبحان در مورد طاغيان باغي كه با اسم منتقم حضور دارد قهر را به عفو تبديل فرمايد و انتقام به فعليت نرسد.

اشارات و لطايف

1- تفاوت صابر با صبّار
صبر همان‌گونه كه به لحاظ انقسام به حالِ زوال‌پذير و ملكه مصون از زوال
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 108.
^ 2 – ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 40.
^ 3 – ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
^ 4 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

589

متفاوت است و نيز به همين نسبت در بهره‌مندي از معيّت خاص خداوند مؤثر است، سهم همه مراتب آن در گشايش مشكلاتْ يكسان نيست، زيرا با صبرِ معمولي مي‌توان كارهاي عادي و غير مهمّ را حلّ كرد؛ اما در كارهاي مهمّ، مانند نبرد با فراعنه، صبر عادي كافي نيست. در اين‌گونه امور، صابر به مقصد نمي‌رسد و از اين‏رو بايد «صبّار» باشد، چنان‌كه خداي سبحان به موساي كليم(عليه‌السلام) فرمود: ﴿أخرج قومك من الظلمت إلي النور وذكّرهم بِأيمِ الله إنّ في‏ذلك لاءيتٍ لكلّ صبّارٍ شكور) 1
اين نكته، در تفاوت «قائم به قسط» با «قوّام به قسط» نيز مطرح است؛ در اداره اموري همچون نماز جماعت و مانند آن كه مشروط به عدالت است عادل و «قائم به قسط» بودن امام جماعت كافي است؛ ليكن در قضا و شهادت، كه خون، عِرْض و مال مردم مطرح است، «قوّام به قسط» بودن معتبر است، چنان‌كه خداي سبحان فرمود: ﴿يأيها الذين ءامنوا كونوا قوّمين بالقسط شهداء لله) 2 ﴿يأي‏ها الذين ءامنوا كونوا قوّمين لله شهداء بالقسط) 3 حال آنكه در ساير امور، به قائم به قسط بودن اكتفا شده است: ﴿أن تقوموا لليتمي بالقسط) 4 ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنت وأنزلنا معهم الكتب والميزان ليقوم النّاس بالقسط) 5 در قضا و داوري اگر كسي اهل تشخيص نباشد «رابطه سازي» يا «توصيه‌بازي» را با «تواصي به حق» خلط مي‌كند و نمي‌تواند بار
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 5.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 135.
^ 3 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 8.
^ 4 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 127.
^ 5 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

590

سنگين قضا را با استقامت و درستي به مقصد برساند، از اين‏رو برخي از فقهاي‏نامي براي احراز اين سمت، «كمال عقل» را در قاضي معتبر دانسته‌اند؛ نه عقل عادي را 1.

2- بزرگي و سنگيني نماز
خداي سبحان از «نماز» به بزرگي و عظمت ياد مي‌كند: ﴿واستعينوا بالصبر والصلوة وإنّها لكبيرة إلاّ علي‏الخشعين) 2 اين تعبير بنابر اينكه ضمير به نماز بازگردد؛ نه به استعانت بيانگر اهميت و عظمت ذاتي نماز است، بنابراين، اگرچه حمل آن ميسور خاشعان است؛ ليكن بر آنان نيز سنگين و عظيم است، از اين‏رو امامان معصوم(عليهم‌السلام) هنگام نماز و اداي اين امانت سنگين الهي با چهره زرد و ارتعاد و تپش پهلوها نماز مي‌گزاردند، چنان‌كه درباره امام مجتبي(عليه‌السلام) گفته شده: «كان إذا قام في صلاته تَرْتَعدُّ فرائصه بين يدي ربّه عزّ و جلّ» 3
بيان ياد شده مانند اين است كه درباره وزنه بسيار سنگيني گفته شود: اين بار وزين را جز ورزشكاري نيرومند، كسي نمي‌تواند حمل كند. اين به معناي سبكي آن وزنه براي افراد نيرومند نيست.

3- ملاك مقبوليت نماز
قرآن كريم نماز را بازدارنده انسان از فحشا و منكر معرفي مي‌كند: ﴿وأقم
^ 1 – ـ جواهر الكلام، ج 40، ص 12.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
^ 3 – ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 331.

591

الصلوة إنّ الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر) 1 مطابق اين آيه شريفه، خداي سبحان تشخيص قبول يا عدم قبول نماز را به قيامت واگذار نكرده است؛ پيش از قيامت نيز مي‌توان پذيرش يا عدم پذيرش نماز را تشخيص داد و نسبت به آن اطمينان يافت، چنان كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هر كس درپي آگاهي از قبول يا عدم قبول نماز خويش است بنگرد آيا آن نماز او را از گناه بازمي‌دارد يا نه؟
قدر مقبول از نماز به ميزان مانعيت آن از ارتكاب گناه است: ﴿من أحبّ أن يعلم أُقبِلَتْ صلاته أم لم تُقْبَل فلينظر هل مَنَعَتْه صلاته عن الفحشاء و المنكر؟ فبقدر ما منعته قُبِلَتْ منه) 2
نامقبول بودن نماز، براي غفلت‌زدگان در قيامت روشن مي‌شود؛ ليكن اهل مراقبت و محاسبت با توجه به ملاك ياد شده، با احساس اندك گرايشي به زشتي، عدم مقبوليت نماز خود را درمي‌يابند و آن را جبران و ترميم مي‌كنند، بر همين اساس، انسان بايد با محاسبه، آثار عبادت را در خود بيابد و چنانچه اثر مثبت آن را در خود نيافت بداند مؤثر نيامده و مقبول نشده است.
توضيح اينكه عكس نقيضِ ﴿إنّ الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر﴾ اين است كه «ما لاتنهي عن الفحشاء والمنكر فليس بصلاة». عكس‏نقيض هر قضيه‌اي، لازم عقلي آن قضيه است؛ نه لازم تعبدي آن، از اين‏رو مختص قضاياي خاصّي نيست. هر محمولي كه به عنوان وصف ذاتي و لازم براي هر موضوعي ثابت شد، اگر آن محمول نبود يقيناً آن موضوع نيست. بر اساس آيه شريفه مذكور، هر نمازي بازدارنده انسان از گناه است و اين وصف لازم ذاتي نماز است؛ نه عَرَض بيگانه كه گاهي باشد و زماني نباشد. عكس‏نقيض قضيّه
^ 1 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج 16، ص 204.

592

مزبور اين است كه آنچه انسان را از فحشا و منكر باز ندارد نماز واقعي نيست. نتيجه اينكه چنين نمازي، عبادت صوري است؛ نه حقيقي.
اگر كسي گمان كند نماز، مجموع حركات و سكنات، و عبادتي صوري است، چنين مختال و متوهّمي حقيقت نماز را نشناخته و از نماز خود غافل است و خداي سبحان درباره چنين نمازگزاراني كه نماز آنان صوري است و آنان را از زشتي بازنمي‌دارد مي‌فرمايد: واي بر نمازگزاراني كه نماز خود را نمي‌شناسند، آنان كه از نمازشان غافل‌اند و دل به غير خدا داده‌اند: ﴿فويلٌ للمصلّين٭ الذين هم عن صلوتهم ساهون) 1 در اين آيه كريمه سخن از تاركان نماز نيست، بلكه از نمازگزاراني است كه از نماز خود غافل‌اند و درباره آن نمي‌انديشند و نماز آنان «مسهوٌّعنه» است: ﴿عن صلوتهم ساهون﴾، نه اينكه در نماز سهو و شك مي‌كنند و نماز آنها «مسهوٌّفيه» است.

4- اصلاح پيامدهاي سوء طبيعي با نماز
انسان داراي فطرتي توحيدي است و با آن خدا را مي‌شناسد و او را مي‌طلبد: ﴿فأقم وجهك للدّين حنيفاً فطرت الله التي فطر النّاس عليها) 2 و طبيعتي دارد كه بدن او از آن تنظيم شده است. خداي سبحان آن فطرت را به خود و اين طبيعت را به گِل نسبت مي‌دهد: ﴿إنّي خلق بشراً من طين٭ فإذا سوّيته ونفختُ فيه من روحي فقعوا له سجدين) 3 گرچه همه چيز به خداوند منسوب است.
^ 1 – ـ سورهٴ ماعون، آيات 4 ـ 5.
^ 2 – ـ سورهٴ روم، ايهٴ 30.
^ 3 – ـ سورهٴ ص، آيات 71 ـ 72.

593

طبيعت انسان كه به «طين» بازمي‌گردد و به حسّ نزديك‌تر است، همچون فطرتْ داراي پيامدهاي فراوان است. خداي سبحان در سوره مبارك «معارج» كه شايد جامع‌ترين سوره‌اي باشد كه خصوصيات و آثار مثبتِ نماز در آن بيان شده، درباره پيامدهاي طبيعي انسان مي‌فرمايد: ﴿إنّ الإنسن خلق هلوعاً٭ إذا مسّه الشّر جزوعاً٭ وإذا مسّه الخير منوعاً) 1 هلوع و جزوع و منوع بودن، دردهايي است كه از طبيعتِ انسان برخاسته و نشان نقص طبيعي اوست. نماز كه از فطرت انسان برمي‌خيزد همه اين پيامدهاي سوءطبيعي را درمان و اصلاح و ترميم مي‌كند، چنان‌كه خداوند در ادامه آيات ياد شده مي‌فرمايد: ﴿إلاّ المصلّين) 2 «مصلّين»، صفت مستمر كساني است كه دائماً به فكر نمازند: ﴿الذين هم علي صلاتهم دائمون) 3
تذكّر: الف. آزمندي و طامع بودن ذاتاً مذموم نيست، زيرا آز و طمع نحس ذاتي و خُبث طبيعي ندارد، بلكه اگر متعلق آن پليد باشد مذموم است و اگر متعلق آن طيّب باشد محمود؛ مثلاً آزمندي در تحصيل عقل و طمع در طلب علم به لحاظ طِيْبِ عقل و طهارت علم محمود است: ﴿ربّ زدني علماً) 4 ﴿يدعون ربّهم خوفاً و طمعاً) 5 و حرص در جمع مال و امساك و اباي از انفاق مذموم است.
ب. قرآن حكيم در آيات ياد شده از سوره معارج، راز مذموم بودنِ هَلَع را
^ 1 – ـ سورهٴ معارج، آيات 19 ـ 21.
^ 2 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 22.
^ 3 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 23.
^ 4 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.
^ 5 – ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.

594

همين دانسته كه مبتلاي به آن از يك سو مانع خير است و از سوي ديگر در برابر رخداد ناگوار (شرّ) به جاي بردباري گرفتار جَزَع خواهد شد.
ج. اوصاف مزبور مربوط به روح انسان است، نه بدن وي؛ ليكن ابتلاي روح به صفات مذموم بر اثر تعلّق به بدن است كه امري طبيعي است؛ نه فراطبيعي و آنچه رأس هر خطيئه است دنياست؛ نه آخرت و فرا دنيا، و اگر اهل بهشت نسبت به چيزي آزمند باشند از سنخ شُحّ و غِلّ نخواهد بود، چون اينان از هر پليدي و پلشتي منزّه شده‌اند: ﴿و نزعنا ما في صدورهم من غلٍّ) 1

5- مقدار نماز و خشوع آن
آياتي از قرآن كريم ناظر به مقدار نماز و كيفيت خشوع آن است، چنان‌كه در آيات ﴿واستعينوا بالصبر والصلوة وإنّها لكبيرة إلاّ علي الخشعين) 2 ﴿قد أفلح المؤمنون٭ الذين هم في صلوتهم خشعون) 3 و مانند آن، كيفيت نماز كه خضوع و خشوع است بيان شده و در آيه شريفه ﴿الذين هم علي صلاتهم دائمون) 4 به كمّيت نماز اشاره شده است، زيرا آنان كه دائم در نمازند، گذشته از آنكه همه نمازهاي واجب خود را ادا مي‌كنند و هيچ‌گاه نماز و اوقات آن و نيز ساير شرايط معتبر در آن را از ياد نمي‌برند و هيچ نمازي از آنان ترك نمي‌شود، پيوسته در اين انديشه‌اند كه نماز گذشته را با فحشاء و منكر باطل نكنند و اثر مثبت آن را از دست ندهند و به نمازي كه در پيش دارند با خوراك و
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
^ 3 – ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 1 ـ 2.
^ 4 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 23.

595

پوشاك و مكان و فكر حلال وارد شوند. آنان هماره به ياد خداوند هستند و همين ياد خدا به مثابه نماز است.
شاهد بر اينكه مراد از دوام بر نماز، اشتغال دائمي به نماز و ركوع و سجود ظاهري نيست آنكه خداي سبحان به نمازگزاران نمازجمعه كه از بهترين و پرفضيلت‌ترين نمازهاست مي‌فرمايد: آنگاه كه نماز پايان يافت، درپي كسب و كار و براي طلب رزق، پراكنده شويد؛ اما همچنان به ياد خدا باشيد: ﴿فإذا قضيت الصلوة فانتشروا في الأرض وابتغوا من فضل الله واذكروا الله كثيراً لعلّكم تفلحون) 1 و كسي كه پيوسته به ياد خدا باشد چنان است كه دائماً در نماز باشد: ﴿لايزال المؤمن في صلاة ما كان في ذكر الله عزّ و جلّ) 2

6- آثار نماز و اوصاف نمازگزاران
خداي سبحان در عطف بر بيان قبلي خود درباره مصلّين: ﴿… المصلّين ٭ الّذين هُم علي صَلاتهم دائمون) 3 اوصاف ديگري را براي نمازگزاران برمي‌شمارد:
الف. نماز آن است كه در مسائل مالي، اعم از واجب و مستحب، نمازگزار را به حساب وادارد و به فكر محرومان و سائلان متذكر كند، پس نمازگزار واقعي به فكر ديگران و به ويژه به فكر محرومان است: ﴿والذين في‏أمولهم حقٌّ معلوم٭ للسائل والمحروم) 4 اين اهتمام و تأمين مادي و
^ 1 – ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 10.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج 7، ص 150.
^ 3 – ـ سورهٴ معارج، آيات 22 ـ 23.
^ 4 – ـ سورهٴ معارج، آيات 24 ـ 25.

596

مالي، مختص به پرداخت زكات واجب نيست، بلكه چنين نمازي خودش زكات را دربردارد و از اين‏رو مانع تكاثر است.
ب. نمازگزار به ياد قيامت بوده و از عذاب الهي هراسناك است، زيرا مي‌داند كه احدي را امان‌نامه‌اي براي رهايي از عذاب الهي نداده‌اند: ﴿والذين يصدّقون بيوم الدين٭ والذين هم من عذاب ربّهم مشفقون٭ إنّ عذاب ربّهم غيرمأمون) 1 امن از عذاب، امن غافلانه و مذموم است: ﴿فلايأمن مكر الله إلاّ القوم الخسرون) 2 و نمازْ مانع اين غفلت است.
ج. برپايه اصل كلّي ﴿إنّ الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر) 3 كه شرح آن در سوره مبارك «معارج» آمده، نمازگزار، انساني عفيف است: ﴿والذين هم لفروجهم حفظون٭ إلاّ علي أزوجهم أو ما ملكت أيمنهم فإنّهم غير ملومين٭ فمن ابتغي وراء ذلك فأُولئك هم العادون) 4 بنابراين، نماز مانع بي‌عفتي است.
د. نمازگزار واقعي، امين است و عهد و پيمان خود، اعم از الهي يا مردمي را رعايت كرده و آن را محترم مي‌شمارد و آنچه را تعهّد كرده وفا مي‌كند: ﴿والذين هم لاَمنتِهم وعهدهم رعون) 5
هـ. نمازگزار حدوثاً و بقائاً به حق و عدل شهادت مي‌دهد: ﴿والذين هم بشهدتهم قائمون) 6 بر اين اساس، نمازگزاري كه از اداي شهادتِ عدل
^ 1 – ـ سورهٴ معارج، آيات 26 ـ 28.
^ 2 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 99.
^ 3 – ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
^ 4 – ـ سورهٴ معارج، آيات 29 ـ 31.
^ 5 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 32.
^ 6 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 33.

597

پرهيز كند يا قائم بر شهادت قسط نباشد، نمازگزار واقعي نيست.
خداي سبحان در صدر آيات ياد شده چنين مي‌فرمايد: ﴿الذين هم علي‏صلاتهم دائمون) 1 در ذيل هم مي‌فرمايد: ﴿والذين هم علي صلوتهم يحافظون) 2 و در پايان اين بخش، نتيجه، يعني پاداش نمازگزاران راستين را بيان مي‌فرمايد: ﴿أُولئك في جنّتٍ مكرمون) 3
تذكّر: در موارد متعددي از قرآن كريم به بركات فراوان نماز اشاره شده است و اگر در اينجا بحثي كوتاه درباره آثار مثبت نماز ارائه شد براي تبيين عمود زندگي و ستون استوار بودن آن است.

بحث روايي

1- امير اهل ايمان
عن النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أنّه قال: «ما أنزل الله تعالي آية في القرآن فيها ﴿يأيها الّذين ءامنوا﴾ إلاّ و عليٌّ أميرها و شريفها» و في رواية حذيفة: «إلاّ كان لعليّ بن أبي‏طالب لبّها و لبابها» و في رواية: «إلاّ عليٌّ رأسها و أميرها» و في رواية موسي القطّان و وكيع بن الجرّاح: «أميرها و شريفها لأنّه أوّل المؤمنين إيماناً» و في رواية… عن ابن عبّاس: «إلاّ عليٌ رأسها و شريفها و أميرها» 4
ـ في صحيفة الرضا(عليه‌السلام): «ليس في القرآن ﴿يأيّها الذين ءامنوا﴾ إلاّ في‏حقّنا، و لا في التوراة «يا أيّها النّاس» إلاّ فينا» 5
^ 1 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 23.
^ 2 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 34.
^ 3 – ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 35.
^ 4 – ـ بحارالأنوار، ج 37، ص 333.
^ 5 – ـ همان.
598

اشاره: انسانهاي كامل معصوم از مصداقهاي بارز ﴿و السبقون… ٭ …المقرّبون) 1 اند و لازم سبق آنان اين است كه در همه كمالهاي حقيقي بعد از سرعت و سبقت، به مقام والاي امارت و امامت مي‌رسند، زيرا خواسته رسمي آنها ﴿… و اجعلنا للمتّقين إماماً) 2 است، پس در همه آيه‌هاي ايماني آنان امير و شريف و امام خواهند بود.

2- صبر نشان آزادگي
عن أبي بصير، قال: سمعت أباعبدالله(عليه‌السلام) يقول: «إنّ الحرّ حرٌّ علي جميع أحواله، إن نابته نائبة صبر لها وإن تداكّت عليه المصائب لم تكسره وإن أُسر و قُهر واستُبدل باليسر عسراً كما كان يوسف الصدّيق الأمين(عليه‌السلام) لم‏يضرر حرّيّته أن استعبد وقهر وأسر ولم‏تضرُره ظلمة الجبّ و وحشته وما ناله أن منّ الله عليه فجعل الجبار العاتي له عبداً بعد إذ كان [له] مالكاً فأرسله ورحم به أُمّة وكذلك الصبر يعقّب خيراً، فاصبروا ووطّنوا أنفسكم علي‏الصبر توجروا» 3
اشاره: صبر نه به معناي سكوت و تحمّل نابجاي ظلم و بي‌تفاوتي و نه نشان ذلّت است. صبر به معناي بردباري و تحمل دشواري و مقاومت است كه لازم حرّيت و صفت انسان آزاده است.
انسان آزاده‌اي كه حريّت براي او ملكه است، نه حال ـ كه گاه آزاد باشد و گاهي برده ـ در همه حالات آزاده است. اگر نائبه و رويداد ناگواري به او
^ 1 – ـ سورهٴ واقعه، آيات 10 ـ 11.
^ 2 – ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
^ 3 – ـ الكافي، ج 2، ص 89.

599

اصابت كند، در برابر آن صبر مي‌كند. اگر مصيبتهاي دردناك فشار آورد تا او را مندكّ كند هرگز شكسته نمي‌شود. اگرچه مقهور و اسير شود و آساني و يُسر او به عُسر و دشواري تبديل شود، در همه حال آزاده است، چنان‌كه تاريكي و وحشت چاه، اسارت،استعباد، زندان، قهر و عُتُوّ جبّاران، چيزي از حرّيت و آزادگي يوسف صدّيق(عليه‌السلام) نكاست و به شكوا و ناشكيبايي و توسل به غير حق وانداشت، از اين‏رو خداي سبحان بر او منّت نهاد و او را از چاه به جاه رساند و آن جبّار سركش را بنده او قرار داد. اين پاداش، مخصوص حضرت يوسف(عليه‌السلام) نيست. انسان صابر، مأجور است و هر امت صابري، سرانجامْ مستكبران و داعيه‌داران قدرت را مقهور خود مي‌كند.
حاصل اينكه، انسانِ آزادمنش صابر است، پس صبر لازم حرّيت و ﴿إنّ الله مع الصبرين﴾ مستلزم «إنّ الله مع الأحرار» است. خداي سبحان با آزادگان است و كسي آزاده است كه از بردگي شهوت و غضبِ درون برهد، زيرا اگر كسي بر اساس هوس و به ميل شهوت خويش عمل كند، هرچند به حسب ظاهر آزاد باشد، از برده زرخريدِ بيرون، ذليل‌تر و فرومايه‌تر است: «عبد الشهوة أذلّ من عبد الرقّ» 1 زيرا آن برده زرخريد ممكن است بر اثر تقوا به كرامت برسد؛ ولي آن كه برده شهوت است، با عمل به هوس به فرومايگي تن‏مي‌دهد.

3- صبر نشان مردانگي
عن أبي‌جعفر(عليه‌السلام): «مروَّة الصبر في حال الحاجة والفاقة والتعفّف والغني أكثر
^ 1 – ـ شرح غررالحكم، ج 4، ص 352.

600

من مروَّة الإعطاء» 1
اشاره: «مروّت» همان «مُروءة» و به معناي مردانگي و رادمردي است. مرد را نيز به دليل مروئتش «مرء» مي‌گويند، چنان‌كه «امّت» را به اين سبب كه اِمامي در اَمام دارد، امّت، و «قوم» را بدين لحاظ كه اهل قيام است قوم گفته‌اند.
برپايه اين حديث شريف، مردانگي و مروّتي كه در انسانِ نيازمند است و سبب مي‌شود تا حيثيت خود را حفظ كرده و از كسي چيزي طلب نكند بيشتر از مردانگي بخشندگان است، بنابراين، صبر، هم نشان آزادگي و هم علامت مروّت و مردانگي است.
نكته: 1. از مفردات راغب برمي‌آيد كه مروئت (مروّت) كمال مرء است، چنان كه رجوليت كمال رجل 2. از الفروق اللغويه ابو هلال برمي‌آيد كه واژه رجل مفيد نيروي بر كارهاست و واژه مرء مفيد ادب نفس است، از اين‌رو گفته مي‌شود: مروئت ادب مخصوص است 3.
2. در نامگذاري ارتجالي چيز يا شخصي تناسب ملحوظ نيست؛ ولي بعد از نامگذاري و استقرار واژه درباره آن و مشاهده برجسته‌ترين وصف آن، اگر خواستند چيزي يا كسي را به آن وصف متصف يا تشبيه كنند آن چيز يا شخص را به صاحب آن وصف مي‌نامند يا همانند مي‌كنند؛ مانند واژه سنگ كه در نامگذاري اوّلي و ارتجالي آن تناسب ملحوظ نبوده است؛ ولي بعد از استقرار اين تسميه و مشاهده وزين بودن آن كه برجسته‌ترين اثر آن است هر چيز يا شخصي را كه خواستند به وزين بودن بستايند مي‌گويند: «سنگين است» يا
^ 1 – ـ الكافي، ج 2، ص 93.
^ 2 – ـ مفردات، ص 766، «م رأ».
^ 3 – ـ معجم الفروق اللغويه، ص 249.

601

«سخن او گرانسنگ است» و…. به نظر مي‌رسد جريان مردانگي در فارسي و مروئت در تازي از اين قبيل باشد؛ يعني مردانگي از مرد و مروئت از مرء گرفته شده است.

4- تفسير صبر به روزه
قال أبوعبد الله(عليه‌السلام): «الصبر هو الصوم» 1
اشاره: يكي از مصاديق بارز صبر روزه است، زيرا در آن بردباري و صبر طولاني با تحمّل برخي از دشواريها همراه است و اطلاق يكي بر ديگري از باب تطبيق مصداقي است؛ نه تفسير مفهومي.

5- سفارش خاص شيعيان به صبر و نماز
ـ عن الفضيل عن أبي‌جعفر(عليه‌السلام) قال: قال: «يا فضيل! بلّغ من لقيت من موالينا عنّا السلام و قل لهم: انّي أقول: إنّي لا أغني عنكم من الله شيئاً إلاّ بورع فاحفظوا ألسنتكم و كُفُّوا أيديكم و عليكم بالصبر و الصلاة، إنّ الله مع الصابرين» 2
اشاره: شفاعت اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) مشروط است به اينكه مورد شفاعت، دينش مرضي خداوند باشد و دين كسي مرتضاي الهي است كه متورّع باشد و انسان با ورع حافظ زبان و دست خود است و توفيق صبر و نماز را دارد.
تذكّر: صابران سلام ويژه دريافت مي‌كنند و اين به سبب اهمّيت صبر
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 68.
^ 2 – ـ همان.

602

است: ﴿سَلمٌ عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار) 1 از اين‌رو در تعبير لقمان حكيم و توصيه وي به فرزند خود از صبر به ﴿… عزم الأمور) 2 ياد شده است؛ يعني صبر از اموري است كه حتماً بايد روي آن تصميم گرفت. البته هر كاري كه انسان مختار و هر موجود با اراده‌اي انجام مي‌دهد يقيناً مسبوق به عزم است؛ ليكن كارهاي حسّاس و مهمّ با استشاره و استناره فكري و غور و بررسي فراگير صورت مي‌پذيرد.
اهميت صبر را مي‌توان از آيه ﴿فاصبر كما صبر أولوا العزم من الرسل) 3 استفاده كرد، زيرا خداوند در مدح انبياي اولوا العزم(عليهم‌السلام) از آنان با وصف «صابران» ياد كرده است. البته صابر بودن انسانهاي كامل براي آن است كه اينان مظهر اسماي حسناي خداي سبحان‌اند و يكي از نامهاي مبارك الهي صبور است كه در جوشن كبير به اين صورت آمده است: «… يا غفور يا صبور» 4

٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 24.
^ 2 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.
^ 3 – ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 35.
^ 4 – ـ بلدالامين؛ مفاتيح الجنان.

603

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *