تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه156

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه156

امتحان، استعدادهاي انسان را شكوفا و كمالهاي او را از قوه به فعليت مي‌رساند؛ آزمون ها به لحاظ گونه‌گوني استعدادها و كمالها، متفاوت است. در ابتلاي به سختي ها و كمبودها كه مورد آيه است صابران، و در آزمون به رفاه و آسايش، شاكران شناخته مي‌شوند.

الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله وإنّا إليه راجعون (156)

گزيده تفسير
وصف مستمر صابران اين است كه در حوادث ناگوار مي‌گويند: «مبدأ و معاد ما خداست» و اينْ مقال و عقيده و خُلْق آنان در همه شئون زندگي است. اوصافِ ديگرِ صابران به اين وصف ريشه‌اي تكيه مي‌كند. اين اعتقاد، آنان را در هر حالْ استوار، مستقيم و معتدل نگه داشته و از امتحانات سنگين سرافراز بيرون مي‌آورد. انسان صابر با اين منطق توحيدي ناب كه هم مبدأ و هم معاد او خداست، در برابر نعمتها شاكر است، نه مغرور، و در برابر نقمتها صابر است؛ نه نااميد، ضمن آنكه در هر كاري از او فيض مي‌گيرد و به انتظار نتيجه الهي به سر مي‌برد؛ امّا انسان غير صابر اگر نعمت و رخدادي گوارا به او رسيد، خود را مستحق آن پنداشته، آن را از خود مي‌داند و به مَرَح و فَرَح ناروا و اَشَر و بَطَر و غرور، آلوده مي‌شود، و چنانچه نقمتي به او رسيد و به حادثه‌اي ناگوار مبتلا شد، گرفتار انحراف فكري شده با بدانديشي و بددهني، مختالانه آن را به بخت و شانس بد موكول مي‌كند و به يأس و كفر دچار شود.

671

تفسير

مفردات
أصابَتْهُم: «صوب» به معناي نزول و استقرار چيزي در جايگاه خود است، ازاين‌رو گفتار و كردار بجا را «صواب» مي‌نامند 1 : ﴿وقال صواباً) 2 و به باران نافع و بجا «صوب» مي‌گويند و ابري كه داراي باران مفيد باشد به «صيّب» موسوم است 3 : ﴿أو كصيّب من السماء) 4 تير نيز وقتي به هدف اصابت مي‌كند، مي‌گويند: ﴿أصاب السهم الغرض) 5
در كاربرد اين واژه اگر گوينده به فاعل و صدور فعل از او عنايت داشته باشد، از باب افعال (أصاب، يصيب، إصابة، مصيبة) استفاده مي‌كند و اگر صرف وقوع فعل منظور او باشد از باب تفعيل (تصويب) بهره مي‌گيرد 6. گفته شده: كاربرد نخست واژه «مصيبة» در تيراندازي و به هدف خوردن تير بوده و سپس به بلا و امر ناگواري كه بر انسان وارد مي‌شود اختصاص يافته است 7 : ﴿إن تُصِبْك حَسََنَةٌ تَسُؤْهُم وَإن تُصِبْك مصيبةٌ يقولوا) 8
نكته: يكي از صنايع ادبي تجنيس مغايرات است؛ يعني دو كلمه از اصل واحد يكي اسم و ديگري فعل در كنار هم قرار گيرد؛ مانند: ﴿اَزِفَتِ الاءزفة) 9
^ 1 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 317، «ص و ب».
^ 2 – ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.
^ 3 – ـ مفردات، ص 495، «ص و ب».
^ 4 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 19.
^ 5 – ـ المصباح، ص 349، «ص و ب».
^ 6 – ـ التحقيق، ج 6، ص 341، «ص و ب».
^ 7 – ـ مفردات، ص 495،«ص و ب»؛ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 437.
^ 8 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 50.
^ 9 – ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 57.

672

﴿وَقَعَتِ الواقعة) 1 آنچه در آيه مورد بحث واقع شده، يعني ﴿أصبتهم مصيبة﴾ از همين سنخ است 2.

تناسب آيات
خداوند در اين آيه با دستور صبر جميل، كيفيت صبر را بيان كرده و در ضمن، مبناي حكم به وجوب آن را بازگو مي‌كند و آن حقيقت اين است كه خداي متعالي مالك انسان 3 ، بنابراين، خداوند پس از امر به صبر در آغاز اين فصل (آيات 153 تا 167)، اكنون ضمن ذكر وصف صابرانِ مستحق بشارت 4 ، به حقيقت صبر اشاره 5 و بيان مي‌كند كه انسان چگونه صابر باشد و چه هنگام مستحق بشارت است 6. ذكر اين وصف همچنين براي افاده اين نكته است كه صبر آنان كامل‌ترين نوع صبر است، زيرا صبري است همراه با بصيرت، چون هنگام مصيبت مي‌دانند كه ملك خدا هستند و او هرگونه بخواهد در آنان تصرفِ حكيمانه مي‌كند، بدين جهت از آنچه به ايشان مي‌رسد جزع نمي‌كنند و مي‌دانند كه به سوي خدا باز مي‌گردند و او به آنان ثواب و پاداش مي‌دهد 7.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 1.
^ 2 – ـ تفسير البحر المحيط، ج 1، ص 451.
^ 3 – ـ الميزان، ج 1، ص 358.
^ 4 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 40.
^ 5 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 331.
^ 6 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج 1 ـ 2، ص 442.
^ 7 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 56.

673

وصف مستمر صابران
در اين آيه، ﴿الصبرين﴾ كه در پايان آيه شريفه قبل آمده بود، تفسير مي‌شود. «صابر» كه خود صفت‏مشبهه است و بر ملكه بودن وصف صبر براي دارنده آن دلالت مي‌كند، در اين آيه نيز در قالب وصفي مستمر معنا شده است.
توضيح اينكه آيه شريفه به استناد شواهدي كه آن را همراهي مي‌كند به منزله قضيه شرطيه كليه است؛ مانند آنكه به كمك قراين متصل يا منفصل، عبارت «إذا طلعت الشمس فالنّهار موجود» موجبه كليه تلقي شود، بر اين اساس كلمه ﴿إذا﴾ در اين آيه سُور موجبه كليه و همچون «كلّما» است و تعبير «إذا كان كذا، يكون كذا»، نشانه تلازم كلي مقدم و تالي است و هرگاه در قرآن كريم مطلبي با اين تعبير بود بدين معناست كه بين امر اول و امر ثاني تلازمي كلي و مستمر است.
بسياري از آياتي كه پارسايان را معرفي مي‌كند و اوصاف عبادالرحمان را بر مي‌شمرد، معناي استمراري دارد و تعبيرهايي كه در آنها به‌كار رفته نشان دوام و استمرار است؛ مثلاً جمله ﴿إذا مسّهم﴾ در آيه‏شريفه ﴿إنّ الذين اتقوا إذا مسّهم طئِفٌ من الشّيطن تذكّروا فإذا هم مبصرون) 1 به معناي «كلّما مسّهم…» است؛ متقيان كساني هستند كه هرگاه گرفتار وسوسه شوند بيدار شده و آن را جبران مي‌كنند؛ نه اينكه متقيان گاهي متذكر و گاهي تحت وسوسه شيطان‌اند، كه اين برداشت جزئي يا مهمل كه به مثابه جزئي است، با ملكه تقواي آنان كه ايجاب كلي را دربردارد سازگار نيست.
ملكه راسخ عباد الرحمان اين است كه هماره خط مشي آنان هموار، نرم و
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 201.

674

بدون تكلّف است و در هر برخوردي مسئله را عاقلانه حلّ مي‌كنند؛ در مسايل اقتصادي و از جمله انفاق معتدل هستند، در جمع مبتلايان به لهو حضور نمي‌يابند و گرفتاران به لغو را هم كريمانه هدايت مي‌كنند: ﴿وعباد الرحمن الذين يمشون علي الأرض هوناً وإذا خاطبهم الجَهلون قالوا سلَماً٭…والذين إذا أنفقوا لم يسرفوا ولم‏يقتروا وكان بين ذلك قواماً٭ …وإذا مرّوا باللغو مرّوا كراماً) 1 نه اينكه هنگام برخورد با جاهل، گاهي سخن صواب و گاهي سخن خطا بگويند يا در مسايل مالي گاهي به اسراف و تبذير و گاهي به تقتير روي آورند، زيرا چنين افرادي جزو عبادالرحمان نيستند. آنان كه بندگان ويژه خدايند نه فقط در برخورد با اهل لغو، بلكه با هر حادثه‌اي كريمانه برخورد مي‌كنند.
بر اساس تلازمي كه بين مقدم و تالي از كلمه «إذا» استفاده مي‌شود، آيه شريفه ﴿إذا أصبتهم مصيبة قالوا إنّا لله وإنّا إليه رجعون﴾ بدين معناست كه اين وصف براي صابران ملكه شده و آنان همواره اين‌چنين هستند.

صبر هنگام مصيبت
صبر اقسامي دارد كه تثليث آن معروف است 1. صبر بر طاعت. 2. صبر از معصيت. 3. صبر هنگام مصيبت. آنچه در اين آيه مطرح است صبر هنگام مصيبت است، مگر آنكه گفته شود جمله ﴿الّذين إذا…﴾ تفسير تحديدي صبر مذكور در آيه نيست؛ يعني عهده دار معناي في‌الجمله صبر است؛ نه بالجمله آن. البته برخي آيات ديگر فضايلي را مانند محبّت خدا، نصر، غرفه‌هاي بهشت، اجر جزيل، بشارت، صلات، رحمت، هدايت و… براي صابر
^ 1 – ـ سورهٴ فرقان، آيات 63 ـ 72.

675

به نحو اطلاق ذكر كرده است 1.
از اين نكته نبايد غفلت شود كه صبر هر چند تلخ و دشوار است، پاداش الهي بيش از آنها خواهد بود، زيرا ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها) 2 البته نامگذاري مصيبت و تلخي صبر و ساير عناوين مطروح در اين مبحث براي مبتديان فنّ اخلاق است و گرنه براي سالكان واصل كه امانت بودن همه چيز مشهود آنان است زوال هيچ چيزي مصيبت مصطلح نيست تا صبري را در پي داشته و اجري را مستلزم شود، زيرا ردّ امانت و اعاده عاريه به مستأمن و معير وظيفه است؛ نه مصيبت. منشأ پيدايش عنوان «مصيبت» تخيّل ملكيت مال اماني و عاريه، و توهم مالك بودن امين و مستعير است. در حقيقت، تخيل مصيبت و توهم صبر و توقع نابجاي اجر است؛ ليكن خداي رئوف به همين تخيّل، توهم و توقع بنده مسكين خود بها مي‌دهد: «فارحم عبدك الجاهل» 3
تذكّر: 1. عنوان مصيبت مطلق است و هر قسمي، اعم از آنچه از طرف خدا و آنچه از ناحيه خلق خداوند پديد آيد، مشمول اطلاق آن است و برخي از مصاديق آن در آيه قبل ذكر شد؛ ولي منحصر به آنها نيست.
2. براي رضاي به قضاي الهي دو راه مطرح شده كه فخر رازي 4 و ديگران به نقل و شرح آن مبادرت كرده‌اند: يكي صرف و ديگري جذب؛ ليكن مي‌توان اولاً سه راه معروف را كه يكي خوف و ديگري طمع و سومي محبت است ياد كرد و ثانياً صبر و رضاي خائفان و طامعان را از صبر و رضاي محبّان جدا
^ 1 – ـ التفسير الكاشف، ج 1، ص 244.
^ 2 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
^ 3 – ـ بحارالأنوار، ج 95، ص 44 و 132؛ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.
^ 4 – ـ التفسير الكبير، ج 4، ص 156.

676

دانست و ثالثاً محور اصلي رضا را حبّ و حرّيت از هر تعلق و تعيّن يافت.

منطق توحيدي صابران
مطابق آيه مورد بحث، اوصاف صابران به وصف ريشه‌اي و اعتقادي توحيد ناب تكيه مي‌كند. قبلاً گذشت كه كلمه «إذا» در اينجا مفيد معناي «كلّما» است. «قول» نيز در اين‌گونه موارد، مانند آيه ﴿الذين قالوا ربّنا الله) 1 و ﴿ومن أحسن قولاً ممّن دعا إلي الله) 2 به معناي عقيده و مرام است. معناي آيه مورد بحث نيز اين نيست كه صابران فقط در لفظ، جمله ﴿إنّا لله وإنّا إليه رجعون﴾ را بر زبان جاري مي‌كنند، بلكه بدين معناست كه مقال و عقيده و خُلق آنان در حوادث گوناگون و در همه شئون زندگي طبق ايمان به مبدء و معاد بودن خداست.
از مجموع دو آيه اخير (بقره، 156155) استفاده مي‌شود كه صابران، كه وصف صبر ملكه آنان شده، از عهده آزمونهاي سنگين به خوبي برمي‌آيند، زيرا منطق آنها اين است كه هم مبدأ و هم معاد آنان خداست، از اين‏رو انسان صابر، كه خود و اوصاف و افعال خود را ملك خداوند مي‌داند، هرگز اهل يأس و نوميدي نيست، زيرا در هر حال و در همه حوادث گوارا و ناگوار، مبدأ مستقل و بالذات، يعني خدا را مي‌بيند؛ نه خود را. او با هر حادثه‌اي در حدّ آزمون برخورد كرده و معاد خود را نيز خدا مي‌داند، از اين‌رو در هر كاري از او فيض مي‌گيرد و به انتظار نتيجه الهي به‌سر مي‌برد. در مقابل، به دلالت دسته‌اي ديگر از آيات، انسان غيرمهذّب در حوادثِ گوارا مغرور و دلشاد و در
^ 1 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 30.
^ 2 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 33.

677

حوادثِ ناگوارْ نااميد است.
خداي سبحان همان‌گونه كه در آيات ديگر، نمازگزاران را از صاحبان اوصاف ناپسند استثنا مي‌كند: ﴿إنّ الإنسَن خلق هلوعاً٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً٭ وإذا مسّه الخير منوعاً ٭ إلاّ المصلّين) 1 در آيات مورد بحث نيز در مقابل كساني كه در حوادث تلخ نااميدند، صابران را معرفي مي‌كند، بنابراين، صابر، نه در حوادث خوشايند و گوارا به مَرَح و فَرَح ناروا آلوده مي‌شود و نه در حوادث ناگوارْ متأسف و نوميد مي‌گردد، زيرا مي‌داند كه خداي سبحان همه پديده‌ها و حوادث عالم را در حد آزمون براي انسان تنظيم كرده است: ﴿ماأصاب من مصيبةٍ في الأرض ولافي أنفسكم إلاّ في كتَبٍ من قبل أن نبرأها إنّ ذلك علي الله يسير٭ لكيلا تأسَوا علي ما فاتكم ولاتفرحوا بما ءَاتيكم) 2 اما آن كس كه در مكتب توحيد ناب تربيت نشده، در حوادث گوارا گرفتار اَشَر و بطر و غرور، و در حوادث ناگواري كه بر اثر تبهكاري خود او به وي مي‌رسد نااميد است. در ادامه بحث، به برخي آيات در اين باره اشاره خواهد شد.
تذكّر: 1. صبر از ملكات فاضله نفساني است و چنين فضيلتي هرگز با تعطيل نيروي عاطفه و از بين بردن رقّت و رحمت همراه نيست، چنان كه هرگز با تعطيل نيروهاي لازم ديگر مقرون نخواهد بود. آنچه همراه با صبر حاصل و با آن هماهنگ است همانا تعديل نيروهاي ادراكي و تحريكي است.
عاطفه از بهترين نيروهاي لازم در زندگي جمعي و انساني است، به ويژه آنكه در محيط خانواده ظهوري ويژه دارد؛ بيماري، مهجوري يا مرگ يكي از دوستان، بستگان و ارحام مايه تحريك نيروي عاطفه و رقّت و گاهي سبب
^ 1 – ـ سورهٴ معارج، ايات 19 ـ 22.
^ 2 – ـ سورهٴ حديد، آيات 22 ـ 23.

678

اشك افراد به سوك نشسته مي‌شود؛ چنين وصفي، يعني احساس، عطوفت، رقّت و بالاخره گريه، از فضايل انساني محسوب مي‌شود و هرگز با صبر و استقامت در برابر قضاي الهي منافاتي ندارد و آنچه از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رسيده است كه در سوك پسرش ابراهيم گريست و براي توجيه اشك مشروع و معقول و مقبول خود فرمود: چشم اشك مي‌ريزد، دل متأثر مي‌شود؛ ولي چيزي كه مايه سخط و ناخوشنودي خداي سبحان شود نمي‌گوييم: «العين تَدمع و القلب يخشع و لا نقول ما يُسْخِط الربّ» 1 ناظر به همين مطلب، يعني لزوم تعديل عاطفه و پرهيز از تعطيل آن است.
2. رضا و فَرَحِ صادقْ محمود است، چنان‌كه قرآن حكيم به آن دعوت كرده است: ﴿فبذلك فليفرحوا) 2 ﴿و يومئذٍ يفرح المؤمنون ٭ بنصر الله) 3 اما مَرَح كه نشاط كاذب و سرور غرور انگيز و سكر مذموم است: ﴿… إنّهم لفي سكرتهم يعمهون) 4 مورد تقبيح و تعيير قرآن حكيم است.

تأثير اعتقاد به مبدأ و معاد
شناخت و باور مبدأ و معاد كه منطق توحيدي صابران است: ﴿إنّا لله وإنّا إليه اجعون﴾ انسان را از امتحانها سرافراز بيرون آورده و در هر حال، استوار، مستقيم و معتدل نگه مي‌دارد، زيرا با اين اعتقاد كه همه فعلها و فيضها، داده خداست و اين باور كه همه انسانها به سمت خداي سبحان در حركت‌اند و با
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج 12، ص 325.
^ 2 – ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 58.
^ 3 – ـ سورهٴ روم، آيات 4 ـ 5.
^ 4 – ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 72.

679

علم به اينكه هر حادثه‌اي، تلخ يا شيرين، آزموني الهي است و خداوند به شاكران و صابران پاداش مثبت مي‌دهد، مجالي براي مَرَحِ باطلْ يا نااميدي نمي‌ماند.
اعتقاد به مبدأ و معاد، در نقمتْ به انسان توفيق صبر، و در نعمتْ به او توفيق شكر مي‌دهد. موحد، در برابر نعمتهاي خدا شاكر است؛ نه مسرورِ مغرور. آن‌كس كه مي‌داند همه نعمتها مِلك و مُلك خداست، خود را مالك نمي‌پندارد و از اين‏رو به توجه منعم دل بسته و به توحيد و ياد مُنْعِم خوشحال است؛ نه به نعمت، زيرا اگر نعمتْ عامل نشاط بوده و انسان به آن خوشحال شود، آنگاه كه از دستِ وي رفت عامل غم شده و انسان، نگران خواهد شد. موحد، در برابر نقمتها نيز صابر است و مي‌گويد: من و همه اين حوادث به سمت خدا در حركت هستيم، چيزي بالاصاله براي ما و به دست ما نيست و عالم به ميل ما اداره نمي‌شود: ﴿لن يصيبنا إلاّ ما كتب الله لنا) 1
سرّ تسليت بودن رجوع به خداوند حكيم عادل اين است كه اگر رخداد ناگوار مطابق عدل بود انسان صابر جزاي خود را خواهد يافت و اگر ظلم بود خداي سبحان انتقام آن را خواهد گرفت. چنين تذكره‌اي در حدّ خود آرام بخش بوده و مصداق: ﴿ألا بذكر الله تطمئن القلوب) 2 است.
خلاصه آنكه انديشه توحيدِ نابْ انگيزه شكر، صبر، فكر و ذكر خدا را به همراه دارد. همه رخدادهاي تلخ و شيرين از منظر وسيله، نه وصول و از رويكرد ابزار، نه هدف و از جهت عاريه، نه اصيل ملاحظه مي‌شود. معلوم است چنين چيزي بزوغ و عُزُوب، طلوع و غروب و به تعبير عطار نيشابوري فراز
^ 1 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 51.
^ 2 – ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.

680

و فرود 1 آن سهم تعيين كننده‌اي نخواهد داشت.
در قرآن كريم نمونه‌اي از كساني كه منطق آنان مبدأ و معادشناسي پيش‌گفته است بيان شده است. حضرت سليمان(عليه‌السلام) نمادي از اين افراد است، زيرا آنگاه كه يكي از شاگردان وي در كمتر از چشم‏برهم‏زدن، تخت ملكه سبأ را از يمن به فلسطين آورد، بدون هيچ فخر و غرور و مَرَحي در برابر اين نعمتِ الهي خضوع و شكرگزاري كرد و فرمود: اين از فضل پروردگار من است تا مرا با آن بيازمايد: ﴿هذا من فضل ربّي ليبلُوَني ءأشكر أم أكفر) 2
ذوالقرنين نماد ديگري از اينان است. او سدّ فلزي عظيمي ساخت كه در ارتفاع و قطر چنان محكم بود كه نه رفتن بر بالا و روي آن در توان و استطاعت كسي بود و نه نقب زدن در درون و شكافتن آن مقدور كسي بود: ﴿ءَاتوني زبر الحديد حتّي إذا ساوي بين الصدفين قال انفخوا حتّي إذا جعله ناراً قال ءَاتوني أفرغ عليه قطراً٭ فما اسطعُوا أن يظهروه وما استطَعوا له نقباً) 3 با چنين قدرتي، او از دانش فني و تواناييهاي مادي خود سخن نمي‌گويد، بلكه مي‌فرمايد: اين رحمتي از ناحيه خداوند است: ﴿هذا رحمةٌ من ربّي) 4 اين سخن ذواالقرنين همان ﴿إنّا لله﴾ است، و چنانچه جمله ﴿فإذا جاء وعد ربّي جعله دكّاءَ وكان وعد ربّي حقّاً) 5 ناظر به قيامت باشد، همان ﴿إنّا إليه رجعون﴾ است. غرض آنكه هنگام دستيابي به فنآوري، پيروزي، نعمت
^ 1 – ـ منطق الطير، ص 96: سبزپوشان در فراز و در فرود ٭٭٭ جمله پوشيدند از ماتم كبود
^ 2 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 40.
^ 3 – ـ سورهٴ كهف، آيات 96 ـ 97.
^ 4 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 98.
^ 5 – ـ همان.

681

بي‌سابقه و… رضايت به رضوان الهي محمود است؛ ولي نشاط كاذب كه از آن به مَرَحْ، اَشَر، بَطَر و مانند آن تعبير مي‌شود مذموم است و اولياي الهي از آن منزّه‌اند.

اشارات و لطايف

منطق غير موحدان در برابر حوادث
صابران براساس منطقي توحيدي كه توضيح آن در بحث تفسيري گذشت هرگز مغرور يا نااميد نمي‌شوند و عاقلانه مواظب كردار و گفتار و رفتار خويش‌اند. غير صابر، فاقد چنين منطقي است؛ اگر حادثه‌اي ملايم و گوارا به او برسد مغرور شده آن را از خود مي‌داند و چنانچه به حادثه‌اي ناگوار مبتلا شود بر رفتار و كردار خويش مواظبتي ندارد و با بدانديشي و بددهني، مختالانه به بخت و شانس بد و مانند آن موكول مي‌كند و اهل يأس و كفر خواهد بود.
منطق اين گروه كه اگر نعمتي به آنان برسد، خود را مستحق آن پنداشته و خويشتن را ولي‏نعمت مي‌شمارند و اگر به نقمتي مبتلا شدند فوراً گرفتار انحراف فكري مي‌شوند، در آيات متعددي مشخص و بيان شده است. به نمونه‌اي از اين آيات اشاره مي‌شود:
1. آل‏فرعون به جاي آنكه حسنه و سيئه را آزمون الهي بدانند، هرگاه خير و نيكي به آنها مي‌رسيد خود را شايسته آن پنداشته و مي‌گفتند: اين خوبي، براي ماست و بر اساس استحقاق و لياقت نصيب ما شده است، و اگر بدي و سيئه‌اي به آنان اصابت مي‌كرد آن را به عنوان «طيره» به موساي كليم(عليه‌السلام) و همراهان وي نسبت داده و آنان را به نحس و بدقدمي طعن مي‌زدند: ﴿فإذا جاءتْهم الحسنة قالوا لنا هذه وإن تصبهم سيئةٌ يطّيّروا بموسي ومن معه ألا إنّما

682

طئِرُهم عند الله ولكنّ أكثرهم لايعلمون) 1 اگر كسي به خداي سبحان و قضا و قدر الهي معتقد نباشد، ناچار به خرافات تن مي‌دهد. شانس خوب يا بد، نحس و بدقدمي، تطيّر و مانند آن، از اوهام و خرافاتي است كه كفاره اخلاقي، نه فقهي، دارد؛ يعني چنانچه كسي در قلبش خطور كرد كه فلان شخص بدقدم است يا فلان حادثه مشئوم بود، بر او كفاره است و كفاره خاطره طيره، توكل بر خداست: ﴿كفّارة الطيرة التوكل) 2
تذكّر: كفاره هر تباهي مناسب با آن است؛ تبهكاري اعتقادي كفاره اعتقادي مي‌طلبد و تبهكاري اخلاقي كفاره اخلاقي مي‌طلبد، چنان كه تبهكاري فقهي مستلزم كفاره فقهي است.
2. مردم عادي اين‌گونه‌اند كه اگر به مصيبت و ضرري مبتلا شوند و خداوند آن را با فضل و رحمت خويش برطرف كند، آنان با سوء استفاده از اين نعمت و رحمت، به جاي شكرِ در برابر نعمت، در آثار فضل الهي، نيرنگ و مكر مي‌كنند. البته بايد بدانند كه فرشتگانِ خداوند كه فرستادگان ويژه‌اند مكرهاي آنان را ثبت مي‌كنند: ﴿وإذا أذقنا النّاس رحمةً من بعد ضرّاء مسّتهم إذا لهم مكرٌ في ءَاياتنا قل الله أسرع مكراً إنّ رسلنا يكتبون ما تمكرون) 3
3. كسي كه به فطرت خود بها ندهد و فقط در محدوده طبيعت بماند و عبادات وي نتواند او را تزكيه و تهذيب كند چنين است كه اگر خداي سبحان اندك رحمتي به او بچشاند و سپس از وي بگيرد، به جاي صبر بر ناملايم و انتظارِ گشايش، به يأس و كفر مي‌افتد: ﴿و لئن أذقنا الإِنسَن منّا رحمةً ثمّ
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 131.
^ 2 – ـ الكافي، ج 8، ص 198.
^ 3 – ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 21.

683

نزعنَها منه إنّه لَيوسٌ كفورٌ) 1 و چنانچه زياني ببيند و آنگاه خداوند نعمتي به او رسانده و آن زيان را برطرف كند، بدون اينكه مبدأ فاعلي نعمت را ببيند، مي‌گويد: بديها از من برفت، آنگاه شادماني و فخرفروشي مي‌كند: ﴿ولئن أذقنَه نعماء بعد ضرّاء مسّته ليقولنّ ذهب السيئات عنّي إنّه لفرحٌ فخورٌ) 2 ولي صابران، همان‌طور كه گذشت، به‌گونه‌اي ديگر مي‌انديشند: ﴿إلاّ الذين صبروا و عملوا الصلحَت أُولئِك لهم مغفرةٌ و أجرٌ كبير) 3
غيرموحد، فقط در سير افقي طبيعت مي‌انديشد و ﴿هو الأول والأَخر) 4 را كه تأملِ عمودي و سير فراطبيعي است در هيچ‌يك از حوادث نمي‌بيند و مي‌گويد: فلان حادثه آمد و فلان حادثه رفت؛ اما نمي‌بيند كه آورنده و برنده آن كيست و هدف او از آوردن و بردن چيست؛ يعني تنها فعل را مي‌بيند؛ نه فاعل و هدف نهايي را، از اين رو هنگام برطرف شدن ضرر، به فرح و شادماني و فخرفروشي مي‌پردازد. «فرحّ»، امري نفسي و «فخر» امري نسبي است؛ يعني در درون او غرور و نشاط كاذب پديد مي‌آيد و نسبت به ديگران هم فخرفروشي مي‌كند.
4. بسياري از مردم به طبع عادي اين‌گونه‌اند كه اگر ضرري به آنها برسد با انابه (نوبت‌گيري) و انقطاع به سوي خداي سبحان، او را مي‌خوانند و چنانچه خدا به آنان رحمتي بچشاند دوباره شرك مي‌ورزند، زيرا انابه براي آنها ملكه نشده است: ﴿وإذا مسّ النّاس ضرٌّ دعوا ربّهم منيبين إليه ثمّ إذا أذاقهم منه
^ 1 – ـ سورهٴ هود، آيهٴ 9.
^ 2 – ـ سورهٴ هود، آيهٴ 10.
^ 3 – ـ سورهص هود، آيهٴ 11.
^ 4 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

684

رحمةً إذا فريقٌ منهم بربّهم يشركون) 1
مطلب ياد شده، با تعبيرهاي گونه‌گون در كلام خداي سبحان بيان شده است؛ مانند: ﴿وإذا أذقنا النّاس رحمةً فرحوا بها وإن تصبْهم سيئة بما قدّمت أيديهم إذا هم يقنطون) 2 ﴿إنّا إذا أذقنا الإِنسَن منّا رحمةً فرح بها و إن تصبهم سيئةٌ بما قدّمت أيديهم فإنّ الإِنسَن كفور) 3 خداي سبحان همواره رحمت را به خود نسبت داده و سيئه را دستاورد تبهكاران مي‌داند، زيرا حسنه بر اساس تفضل و سيئه بر اساس استحقاقِ معصيت كار است.
بيان ديگر خداوند سبحان در اين باره چنين است: ﴿لايسئم الإِنسن من‏دعاء الخير وإن مّسّه الشرّ في‏وسٌ قنوطٌ٭ ولئن أذقنَه رحمةً مّنّا من بعد ضرّاء مسّتْه ليقولنّ هذا لي وما أظنّ الساعة قائِمةً ولئن رجعت إلي ربّي إنّ لي عنده للحُسني فلننبّئنّ الذين كفروا بما عملوا ولنذيقنّهم من عذابٍ غليظ ٭ وإذا أنعمنا علي الإِنسَن أعرض ونََا بجانبه وإذا مسّه الشرّ فذو دعاءٍ عريضٍ) 4 انسان از خواندن و خواستن خير خسته نمي‌شود؛ اما اگر شري به او رسيد نااميد مي‌گردد و اگر آن ناگواريها رفت و خداوند خيرات را به او چشانيد، خود را مستحق اين خيرات دانسته و چنين مي‌گويد: اين مال من است: ﴿هذا
^ 1 – ـ سورهٴ روم، آيهٴ 33.
^ 2 – ـ سورهٴ روم، آيهٴ 36.
^ 3 – ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 48. «ذوق» و چشيدن، غير از اكل و شرب است. همهٴ نعمتهايي كه خداي سبحان در دنيا به انسان مي‌دهد در حدّ «اِذاقه» و چشاندن است و نعمت اصلي خداوند در بهشت است؛ در آنجا خانهٴ هر مؤمن چنان وسيع است كه اگر همهٴ اهل دنيا را مهمان كند گنجايش آنان را دارد؛ زيرا ﴿عرضُها السمٰوٰتُ والأرضُ﴾ (سورهٴ آل عمران، آيهٴ 133). اين گستره، مساحت خانهٴ مؤمن است؛ نه همهٴ بهشت.
^ 4 – ـ سورهٴ فصلت، آيات 49 ـ 51.

685

لي﴾، حال آنكه حتّي سوابق خوب انسان نيز از نعمتهاي الهي است و همه نعمتهاي خدا ابتدايي و تفضّل است 1 و انسان در هيچ نعمتي از خداوند طلبكار نيست.
انسان موحّدْ اصل هويت خود و همه نعمتها را از آنِ خداوند مي‌داند: ﴿وله ما في السّموت و الأرض…٭ و ما بكم من نعمة فمن الله) 2 و مي‌گويد: ﴿إنّا لله﴾؛ ما (اصل ذات ما) از آنِ خدا هستيم، چه رسد به اوصاف و افعال و نعمتهاي ما؛ امّا غير موحّد، خود را اصل و مستحق نعمتهاي موجود پنداشته و آن را مال و ملك خود مي‌داند و به جاي گفتن «الحمد لله» مي‌گويد: ﴿هذا لي) 3 با اينكه مُلْك آسمانها و زمين از خداست: ﴿لله ملك السَّموت والأرض) 4
طبق بيان آيه اخير 5 ، طبع مردم عادي اين است كه اگر خداوند به آنان نعمتي عطا كند به جاي شكرگزاري خدا، از او روبرگردانده و پشت مي‌كنند و اگر حادثه‌اي ناگوار به آنها برسد دعاهاي فراواني دارند.
5. فَرَح و فخر غير موحّد به نعمتها و غفلت از اينكه آن بهره‌منديها، در مرحله نخست امتحان خدا و در مرحله دوم كه عصيان مستمر شد عذاب الهي است: ﴿واعلموا أنّ‏ما أمولكم وأولَدكم فتنةٌ) 6 ﴿فلاتعجبك أمولُهم
^ 1 – ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 45: «كلُّ نعمك ابتداء».
^ 2 – ـ سورهٴ نحل، آيات 52 ـ 53.
^ 3 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 50.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 189.
^ 5 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 51.
^ 6 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 28.

686

ولاأولَدهم إنّما يريد الله ليعذّبهم بها في الحيوة الدنيا وتزهق أنفسهم وهم كَفرون) 1 گاه چنان مي‌شود كه آن انسان مُسْرِف و مُتْرَف كه ساليانِ متمادي از توحيد محروم مانده مي‌پندارد همان‌گونه كه در دنيا از نعمت بهره‌مند بوده، در آخرت نيز اگر قيامتي باشد از آن نعمتها برخوردار خواهد بود: ﴿واضرب لهم مثلاً رَجُلين جعلنا لأحدهما جنّتين…٭ وكان له ثمر فقال لصَحبه وهو يحاوره أنا أكثر منك مالاً وأعزّ نفراً٭ ودخل جنّته وهو ظالمٌ لنفسه قال ما أظنّ أن تبيد هذه أبداً٭ وما أظنّ الساعة قائمة ولئن رددتُ إلي ربّي لأجدنّ خيراً منها منقلباً) 2

بحث روايي

1- شأن نزول
عن ابن عباس: أنّ حمزة حين قُتل يوم أُحد و عرف بقتله أمير المؤمنين(عليه‌السلام) فقال: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون» نزلت: ﴿الّذين إذا أصبتهم مصيبة قالوا إنّا لله و إنّا إليه رجعون٭ أولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة و أولئك هم المهتدون) 3
اشاره: انسان كاملِ معصوم كه خليفه خداست در پرتو قرب فرايض و نوافل با لسان الهي سخن مي‌گويد. ممكن است آنچه بعداً به صورت آيه قرآن تجلّي مي‌يابد قبلاً به صورت كلامِ ولي محبوبْ و مُقرَّبِ خدا ظهور كرده باشد، پس ثبوتاً چنين مطلبي ممكن است و امّا اثباتاً بايد با احاديث ديگر مخصوصاً آنچه
^ 1 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
^ 2 – ـ سورهٴ كهف، آيات 32 ـ 36.
^ 3 – ـ بحارالأنوار، ج 36، ص 191.

687

از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره خاموشي چراغ نقل شده و در عنوان بعدي مي‌آيد هماهنگ باشد.

2- استرجاع در حوادث خُرد و كلان
طُفي‏ء سراج النبيّ‏ص، فقال: ﴿إنّا لله وإنّا إليه راجعون﴾. فقيل: يا رسول الله أمصيبة هي؟ قال: «نعم، وكل ما يؤذي المؤمن فهو مصيبة له وأجر» 1
ـ عن أبي أمامة قال: خرجنا مع رسول الله‏ص، فانقطع شسع 2 النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقال: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون». فقال له الرجل: هذا الشسع؟! فقال رسول‏الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) : «إنّها مصيبة» 3
اشاره: حمد و استرجاع به حوادث مهم اختصاص ندارد. انسان موحد كه در همه شئونْ متوجه مبدأ و معاد، و در همه حوادث به ياد حق است اندك‏حادثه‌اي كه مي‌رسد، اگر ملايم باشد حمد، و چنانچه ناملايم است كلمه‏استرجاع بر زبان جاري مي‌كند، بر همين اساس، آنگاه كه چراغ خانه يا بند نعل رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خاموش يا پاره شد آن حضرت فرمود: ﴿إنّا لله وإنّا إليه رجعون﴾. برخي از حاضران كه استرجاع را شنيدند، پرسيدند: آيا اين خاموش شدن مصيبت است؟ رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: آري. معلوم مي‌شود آيه مزبور قبلاً نازل شده و مورد آن كه هنگام رخداد مصيبت است معلوم بود، بنابراين، ساير روايات اين مبحث بايد با چنين سابقه‌اي هماهنگ باشد.
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 380.
^ 2 – ـ الشسع: زمام النعل بي الأصبع الوسطيٰ و الّتى تليها.
^ 3 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 380.

688

3- استحباب استرجاع و آثار آن
قال أبو جعفر (عليه‌السلام): «ما من عبدٍ يُصاب بمصيبة فيسترجع عند ذكره المصيبة و يصبر حين تفجأه، إلاّ غفر الله له ما تقدّم من ذنبه، و كلّما ذكر مصيبته فاسترجع عند ذكر المصيبة غفر الله له كلّ ذنب اكتسب فيما بينهما» 1
قال أبو عبد الله (عليه‌السلام): «من ذكر مصيبته و لوْ بعد حينٍ فقال: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون و الحمد لله رب العالمين، اللّهمّ آجرني علي مصيبتي و اخْلف عليَّ أفضل منها» كان له من الأجر مثل ما كان عند أوّل صدمة» 2
ـ عن أبي جعفر (عليه‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) : أربع من كنّ فيه كان في نور الله الأعظم: من كانت عصمةُ أمْرِه شهادة أن لا إله إلاّ الله و أنّي رسول الله، و من إذا أصابته مصيبة قال: إنّا لله و إنّا إليه راجعون، و من إذا أصاب خيراً قال: الحمد لله ربّ العالمين، و من إذا أصاب خطيئة قال: أستغفر الله و أتوب إليه» 3
ـ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه(عليهم‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): أربع من كُنَّ فيه كتبه الله من أهل الجنّة: من كانت عصمته شهادة أن لا إله إلاّ الله، و من إذا أنعم الله عليه النعْمة قال: الحمد لله، و من إذا أصاب ذنباً قال: أستغفر الله، و من إذا أصابته مصيبة قال: إنّا لله و إنّا إليه راجعون» 4
ـ في الحديث: «من استرجع عند المصيبة جبّر الله مصيبته و أحسن عقباه و جعل له خَلَفاً صالحاً يرضاه» و قال (عليه‌السلام): «من أصيب بمصيبة فأحدث استرجاعاً
^ 1 – ـ الكافي، ج 3، ص 224.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ كتاب الخصال، ص 222.
^ 4 – ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 69.

689

و إن تقادم عهدها، كتب الله له من الأجر مثل يوم أُصيب» 1
ـ فيما أوحي الله تعالي إلي موسي (عليه‌السلام): «يا موسي! اِرْضَ بكسْرةٍ من شعيرٍ تسدّ بها جوعتك و بخرقةٍ تواري بها عوْرتك، واصبر علي المصائب و إذا رأيت الدنيا مقبلةً عليك فقل: إنّا لله و إنّا إليه راجعون، عقوبة عُجّلت في الدنيا، وإذا رأيت الدنيا مدبرةً عنك فقل: مرحباً بشعار الصالحين. يا موسي! لا تعجبنّ بما أُوتي فرعون و ما مُتّع به، فإنّما هي زهرة الحياة الدّنيا» 2
اشاره: الف. ظاهر آيه مورد بحث مشتمل بر فرمانهايي مانند «اصبروا»، «اصطبر‌» و «صابروا» نيست؛ ليكن مدح و تبشير الهي به مثابه دعوت به صبر و امر به آن است، از اين‌رو رجحان و استحباب استرجاع صبري را مي‌توان از اين‌گونه ادلّه قرآني يا روايي استظهار كرد؛ يعني اصل تسليم و صبر در برابر قضاي الهي واجب و اعتقاد به محتواي استرجاع مزبور لازم است؛ ولي گفتن جمله «إنّا لله و…» راجح است.
ب. استمرار استرجاع هر گاه مصيبت به ياد آيد، لغزشهاي متخلل را مي‌بخشد. افزودن حمد بر استرجاع هنگام ياد آوري مصيبت و درخواست اجر و خَلَف، همانندِ اجرِ طليعه مصيبتِ موردِ صبر را به همراه دارد.
ج. عنصر محوري استرجاع در برابر حوادث ناگوار، همانند عناصر اصلي ديگرِ مكتبْ مايه ورود در نور اعظم خدا و بهشت جاويد خواهد بود.
د. سالك صالح در برابر فقر و غنا راضي است؛ ليكن عصري كه از يك سو ثروت همسان طغيان است و از سوي ديگر تهيدستان فراوان‌اند و از سوي سوم براي مبارزه با طاغوت تمرين تحمل فشار اقتصادي لازم است، فقر شعار رسمي صالحان مي‌شود.
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 437.
^ 2 – ـ بحار الأنوار، ج 13، ص 361.

690

4- اقرار نهفته در ذكر شريف استرجاع
جاء أميرُ المؤمنين (عليه‌السلام) إلي الأشعث بن قيس، يعزيه بأخٍ له يقال له عبدالرحمن، فقال له أمير المؤمنين (عليه‌السلام): «إن جزعتَ فحقّ الرحم آتيتَ و إن صبرتَ فحقّ الله أدَّيتَ، علي إنّك إن صبرت جري عليك القضاء و أنت محمود و إن جزعت جري عليك القضاء و أنت مذموم». فقال له الأشعث: إنّا لله و إنّا إليه راجعون، فقال أمير المؤمنين (عليه‌السلام): «أتدري ما تأويلها؟» فقال الأشعث: لاأنت غاية العلم و منتهاه، فقال له: «أما قولك: «إنّا لله» فإقرار منك بالمُلْك وأما قولك: «و إنّا إليه راجعون» فإقرار منك بالهَلاك» 1
ـ و سمع [أمير المؤمنين (عليه‌السلام)] رجلاً يقول: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون»، فقال (عليه‌السلام): «إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرار علي أنفسنا بالمُلك، و قولنا: «و إنّا إليه راجعون» إقرار علي أنفسنا بالهُلْك» 2
اشاره: الف. تأثير تربيتي و رواني دو اقرار ياد شده اين است كه اگر انسان خردمند اقرار دارد كه مالك حقيقي خداست و آنچه در اختيار بشر قرار دارد عاريه‌اي بيش نيست و بازگرداندن عاريه اندوهي ندارد، حتماً از جزع مي‌پرهيزد و بردبار مي‌شود.
ب. توحيد در مالكيت مسبوق به توحيد در ذات و توحيد در اصل خالقيّت است، زيرا كسي كه آفريد مالك است و كسي كه مي‌پروراند صاحب حق است. تسليم مالِ مالك و حق صاحب حق، مطلبي است عادي و بدون اندوه.
^ 1 – ـ الكافي، ج 3، ص 261.
^ 2 – ـ نهج‌البلاغه، حكمت 99.

691

5- مسبوق نبودن استرجاع در امتهاي پيشين
سُئل أبو عبد الله (عليه‌السلام): ما بلغ من حزن يعقوب علي يوسف؟ قال: «حزن سبعين ثكلي بأولادها» و قال: «إن يعقوب لم يعرف الاسترجاع و من هنا قال: وا أَسَفا علي يوسف» 1
اشاره: الف. اثبات چنين مطلب مهمّ بدون شواهد فراوان دشوار است، با اينكه ادعاي قرآن حكيم اين است كه حضرت يعقوب(عليه‌السلام) در آن رخداد غمبار فرمود: ﴿فصبر جميل و الله المستعان علي ما تصفون) 2 ﴿… فالله خير حافظاً و هو أرحم الرحمين) 3 ﴿… إن الحكم إلاّ لله عليه توكّلت و عليه فليتوكّل المتوكّلون) 4 ﴿… إنّما أشكو بثّي و حزني إلي الله) 5 روشن است پيامبري كه اين همه معارف را ارائه مي‌كند، از آن اصل هم مطلع است.
ب. در برخي نقلها چنين آمده كه استرجاع ويژه امّت اسلام است و براي امّتها و نيز انبياي گذشته نبوده است. اين مطلب را ابو الفتوح رازي به اين صورت نقل مي‌كند:
يك روز موساي كليم(عليه‌السلام) در مناجات با خداي تعالي گفت: الهي از منازل بهشت كدام به تو نزديك‌تر است، به معناي كرامت؟ گفت: حظيره قدس. گفت: بار خدايا، ساكنان حظيره قدس كه باشند؟ گفت: اصحاب مصيبات. موسي(عليه‌السلام)
^ 1 – ـ تفسير القمي، ج 1، ص 350. در قرآن كريم ﴿يأسفي﴾ آمده است (سورهٴ يوسف، آيهٴ 84).
^ 2 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 18.
^ 3 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 64.
^ 4 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 67.
^ 5 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 86.

692

گفت: بار خدايا، صفت ايشان مرا بگو. گفت: يا موسي آنان باشند كه چون ايشان را ابتلا كنم به بليّتي صبر كنند و چون برايشان نعمتي كنم شكر كنند و چون مصيبتي رسد ايشان را بگويند: ﴿إنّا لله وإنّا إليه رجعون﴾. اينان اهل حظيره قدس باشند 1.
از اين خبر به دست مي‌آيد كه استرجاع، سنت رسمي پيشينيان نبوده است؛ ليكن اصل فضيلت آن و اينكه مايه تقرب به خداوند شده و سبب استقرار در حظيره قدس مي‌شود، معهود بوده است. كسي كه از فضيلت چنان كاري آگاه باشد و منعي هم در بين نباشد از اعتقاد به آن و از تخلق به آن و از تلفّظ به آن خود را محروم نمي‌كند.
غرض آنكه اثبات انحصار استرجاع به امت اسلامي و اينكه چنين كاري اصلاً در بين نسلها، عصرها و مصرهاي پيشين بي‌سابقه بوده سهل نيست.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ روض الجنان، ج 2، ص 242.

693

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *