تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد هشتم، سوره بقره، آيه172

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد هشتم، سوره بقره، آيه172

دستور طيّب خداوند منزّه از هر عيب به خوردن چيزهاي پاكيزه و طيّب، امري اباحي و زمينه‌اي براي معرفي برخي محرمات و افشاي كتمان برخي آيات و احكام الهي از سوي احبار و رهبان است. اين آيه و آيات پس از آن، از افراط و تفريط نابخردان، يعني تحليل حرام و تحريم حلال الهي منع مي‌كند.

يا أيها الّذين ءامنوا كلوا من طيّبات ما رزقناكم واشكروا لله إن كنتم إيّاه تعبدون (172)

گزيده تفسير
دستور طيّب خداوند منزّه از هر عيب به خوردن چيزهاي پاكيزه و طيّب، امري اباحي و زمينه‌اي براي معرفي برخي محرمات و افشاي كتمان برخي آيات و احكام الهي از سوي احبار و رهبان است. اين آيه و آيات پس از آن، از افراط و تفريط نابخردان، يعني تحليل حرام و تحريم حلال الهي منع مي‌كند.
آنچه آفريده خداوند و در دسترس بشر است تكويناً و به معناي عام رزق اوست و نمي‌توان چيزي از آنها را حرام كرد و اين حكم مجعول را به خداي سبحان اسناد داد. البته بين رزق تكويني و تشريعي فرق است و انسان فقط مجاز به استفاده از خصوص طيب و حلال آفريده‌هاست و تنها همان حلال و طيّب روزي مشروع اوست؛ نه هرچه را از هر راهي، اگرچه از راه حرام، به دست آورد. مفهوم اين آيه طبق تحديد ظاهر از آن، منع از اَكل خبيث است.
601

حكم استفاده از طيّب همگاني است و خصيصه‌اي براي مؤمنان، خواه عادل يا فاسق، نيست؛ ليكن اين گروه پاكيزه طلب و حلالجو، يعني مؤمنان، از آن بهره صحيح مي‌برند.
شكر منعم بر متنعم واجب است. شكرگزاري خداوند كه ولي نعمتهاست لازم عبادت، بلكه خود نحوي از عبادت است، چنان كه عبادت خدا را مي‌توان مصداق كامل شكر او دانست. عبادت براي غير خدا روا نيست، پس كسي كه در عبادت صادق و موحّد است و تنها خدا را مي‌پرستد بايد در شكر نيز موحد بوده، فقط شاكر او باشد تا با توحيد عبادي وي هماهنگ باشد.

تفسير
تناسب آيات
خداي سبحان پس از بيان حال مشركان و مخاطب ساختن همه مردم 1 و اِخبار از اينكه دعوت به حق جز به فرار و گريز كافران نمي‌افزايد خطاب را به رتبه‌اي برتر از سطح مخاطبان پيشين قرارداد 2. در اين خطاب خاص كه متوجه خصوص مؤمنان و از قبيل انتزاع خطاب از خطابي ديگر است گويا خداي متعالي با انصراف از خطاب به جماعتي كه اهل طغيان و تمردند و نصيحت نمي‌پذيرند به كساني التفات مي‌كند كه دعوت كننده حق را اجابت مي‌كنند، زيرا بِدو ايمان دارند 3 و به فهم و علم و هدايت سزاوارترند 4.
در اين آيه شريفه، مضمون جمله ﴿ياَيُّهَا النّاسُ كُلوا مِمّا فِي الاَرضِ حَللًا طَيِّبا) 5 با خطاب ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا﴾ اعاده شده تا خطاب مسلمانان،
^ 1 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 95.
^ 2 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 314.
^ 3 – ـ الميزان، ج 1، ص 425.
^ 4 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 95.
^ 5 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 168.
602

از ديگران مستقل و ممتاز باشد. اين خطاب به سبب اباحه طيبات در آن، امتنان بر مسلمانان است. مناسبت اين خطاب با گذشته نيز انتقال است؛ يعني خداي سبحان از توبيخ مشركان كه طيبات را بر خود تحريم كردند به تحذير مسلمانان از چنين كاري منتقل مي‌شود 1 ، بنابراين، امر آيه مورد بحث مطابق امر سابق است و تنها فايده آن تخصيص بعد از تعميم و مشرّف‏ساختن مؤمنان به خطاب خاص است. البته گفته شده كه اين آيه مؤمنان را به آنچه لايق شأن آنهاست امر مي‌كند؛ يعني اقتصار به طيبات، و اين مطلب از امر سابق استفاده نمي‌شد 2.
٭ ٭ ٭

خطاب خاص
پيش از اين، در آيه شريفه ﴿ياَيُّهَا النّاسُ كُلوا مِمّا فِي الاَرضِ حَللًا طَيِّبا) 3 مخاطب، همه انسانها بودند؛ اكنون خطاب به خصوص مؤمنان است: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم﴾، چنان كه خطاب در ﴿ياَيُّهَا الرُّسُلُ كُلوا مِنَ الطَّيِّبتِ واعمَلوا صلِحا) 4 مي‌تواند اَخص از دو خطاب گذشته باشد، از اين‏رو محتواي هر يك، از ديگري متفاوت است.
توضيح اينكه پيامهاي خاص قرآن حكيم يا براي اختصاص محتواي آن به مخاطب مخصوص است؛ مانند ﴿ياَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ) 5 يا براي آن است كه
^ 1 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج 2، ص 113.
^ 2 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 62 ـ 63.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 168.
^ 4 – ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 51.
^ 5 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
603

مخاطب خاص از محتواي آن بهره بهينه ببرد، هرچند حكم آن عام است؛ نظير آنچه درباره غير خطاب نيز گفته شد؛ مثلاً قرآن براي هدايت همگان نازل شد: ﴿هُدًي لِلنّاس) 1 ليكن بهره‌وران از آن خصوص پرهيزگاران‌اند: ﴿هُدًي لِلمُتَّقين) 2 در مورد آيه كنوني هرچند حكم استفاده از طيب همگاني است و خصيصه‌اي براي مؤمنان نيست؛ ليكن اين گروه پاكيزه طلب و حلالجو از آن بهره صحيح مي‌برند. البته اين ويژگي ايمان مخاطبان سبب شد تا ادبيات محاوره‌اي اين آيه با تعبيرهاي آيه 168 همين سوره تفاوت داشته باشد؛ مانند اينكه:
1. در آن آيه مأكول به محلّ رويش يا استقرار اسناد داده شد و در اين آيه به مبدأ افاضه آن؛ يعني خداي سبحان.
2. در اين آيه براي تجليل از نعمتْ صيغه متكلم مع الغير به كار رفته كه يا از حضور جلال و شكوه الهي حكايت مي‌كند يا حضور مدبرات امور رزق را نشان مي‌دهد و در آن آيه چنين نبوده است.
3. در آن آيه از تهديد و تحذير پيروي گامهاي شيطان و نيز از دشمني آشكار او سخن به ميان آمد و در اين آيه از شكر و عبادت رحمان گفت‌وگو شد.
تذكّر: عنوان مؤمن كه محور اصلي ندا در اين آيه است اختصاصي به عادل ندارد، بلكه مسلمان عادل و فاسق را يكسان شامل مي‌شود، نه آنكه اصلاً فاسق را شامل نشود و نه آنكه شمول آن از باب تغليب باشد، آن‌طوري‏كه كلمه مذكر شامل مؤنث نمي‌شود، مگر از باب تغليب. سرّ انتخاب اين تعبير
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
604

همان است كه شيخ طوسي در تبيان به آن پرداخته كه هرچند عمل جوارح لازم است؛ ولي ارتكاب گناه بزرگ موجب خروج از ايمان نمي‌شود، بر خلاف مبناي معتزله كه آن‏را موجب خروج از ايمان مي‌پندارند 1.

منع از افراط و تفريط در اَحكام
قرآن كتابي است همگاني و هميشگي. جهان شمول بودن آن ايجاب مي‌كند كه در فهم معارف مجموع قرآن رخدادهاي كلي و جامع جهان معاصر وحي ارزيابي شود و در فهم مطالب هر سوره پديده‌هاي مقطعي همراه با نزول آن بررسي شود و در فهم پيام هر آيه حادثه‌هاي جزئي را به عنوان شأن نزول (اگر وجود داشت) از نظر دور نداشت.
برخي از مفسران بر آن‌اند كه وقتي مطالب آيه مورد بحث معلوم مي‌شود كه تاريخ مللِ هنگام ظهور اسلام و پيش از آن معلوم باشد. مشركان و اهل كتاب فرقه‌هاي متعددي بوده‌اند و بعضي چيزها را بر خود حرام كرده بودند. مذهب شايع ترسايان اين بود كه نزديك‌ترين راه به مقصد تعذيب نفس است. تحميل رنج بر نفس گاهي به صورت تحريم طيّبها بود و زماني به صورت صيام و اين امور بدعت محسوب مي‌شود كه از نياكان مشرك به ارث به اينان رسيده است 2.
امر به «اكل» در آيه مورد بحث، امر اِباحي و زمينه بيان برخي محرمات و نيز زمينه پرده‌برداري از كار بعضي از علماي اهل كتاب است كه آنچه از حلالها و حرامها كه در تورات و انجيل آمده بود براي جامعه خود بازگو و بيان نكردند: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُلوا مِن… ٭ اِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ و… ٭ اِنَّ الَّذينَ
^ 1 – ـ ر.ك: التبيان، ج 2، ص 81.
^ 2 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 96، با تحرير.
605

يَكتُمون) 1 بنابراين نه براي افراط برخي زاهدمنشان راهي است كه حلالهاي الهي را بر خود حرام سازند و نه راهي براي تفريط برخي احبار و رهبانها و نيز براي تشريع وثنيها تا حرام خدا را حلال كنند.
تحريم حلال و تحليل حرام و اسناد آن به خداوند افترا و قول بدون علم است؛ اين افترا گاه به صورت افراط، يعني تحريم حلال الهي، و گاهي به صورت تفريط، يعني حلال شمردن محرّمات ظهور مي‌كند كه هر دو كار شيطان است و او پيروان خود را به ارتكاب چنين عملي وامي‌دارد: ﴿ياَيُّهَا النّاسُ كُلوا مِمّا فِي الاَرضِ حَللًا طَيِّبًا ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطنِ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين ٭ اِنَّما يَأ مُرُكُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَي اللّهِ ما لاتَعلَمون) 2
در اين آيات نيز همچون آيه مورد بحث، اصل اباحه اشياي پاكيزه گوشزد شده و امر به «اكلِ» آنها امر اباحي است. در توضيح آن آيات گذشت كه «اكل» في نفسه حكمي ندارد و تنها عناوينِ عارض بر آن سبب پديد آمدن يكي از احكام وجوب، استحباب، حرمت يا كراهت مي‌شود، از اين رو «اكل» في نفسه مباح است و تنها بر اثر عروض عناويني خاص، به تناسب، حكمي مخصوص بر آن بار مي‌شود؛ مانند وجوب خوردن براي حفظ نفس، يا استحباب اكل گوشت قرباني بنابر اينكه امر به آن در آيه ﴿فَكُلوا مِنها) 3 مفيد استحباب باشد.
تذكّر: ظاهر آيه مورد بحث در مقام تحديد است، بنابراين هر چند وصف فاقد مفهوم است؛ ليكن چون در مقام تحديد واقع شده واجد مفهوم خواهد
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيات 172 ـ 174.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيات 168 ـ 169.
^ 3 – ـ سورهٴ حجّ، آيات 28 و 36.
606

بود. مفهوم اين آيه منع از اكل خبيث است كه رعايت چنين منعي آثار فراوان پزشكي خواهد داشت، هرچند به لحاظ اختصاص خطاب به مؤمنان پرهيزگارِ از غير طيّب، نيازي به مفهوم‌گيري نيست.

رزق تشريعي نبودن حرام
يكي از اوصاف فعليه خداي سبحان «رازق» و «رزّاق» است: ﴿اِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذو القُوَّةِ المَتين) 1 هرچه در جهان يافت شود تكويناً مخلوق و رزق خداست و تصرف در آن به اذن اوست، يعني آنچه را خداي سبحان آفريده رزق و روزي به معناي عام است؛ ولي شرعاً نمي‌توان حرام و معصيت را به او اسناد داد. تنها حلال به خدا مستند است، از اين‏رو كالاي حرام، همچون مال مسروق را نمي‌توان روزي خود دانست و چنين گفت كه خدا آن را روزي من كرده است.
در آيه مورد بحث، اشاره به اين نكته هست كه آنچه در دسترس جامعه و در اختيار انسانهاست رزق خداست؛ ليكن به همان دليل كه اشاره شد هرچه انسان به آن دست يافت رزق مشروع او نيست و از همين‏رو تنها مجاز به استفاده از خصوص حلال و طيبات روزي خداست: ﴿كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم﴾.

شكرگزاري، لازم عبادت
آيه شريفه، مدعيان ايمان و عبادت را به شكرگزاري خداوند امر كرده، چنين مي‌فرمايد: اگر فقط خدا را عبادت مي‌كنيد بايد شاكر او باشيد: ﴿واشكُروا لِلّهِ
^ 1 – ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 58.
607

اِن كُنتُم اِيّاهُ تَعبُدون﴾.
وجوب شكر منعم بر متنعم به طور مطلق طبق برهان و حكمت است و بر موحّد كه خداوند را ولي نعمت مي‌شناسد و او را مي‌پرستد طبق جدال احسن است. قراردادن اسم ظاهر (الله) به جاي ضمير براي نكته عنايت به علّت لزوم شكر است. شكر نيز از شئون عقل عملي است.
شكرگزاري خدا به اَنحاي سه‌گانه قلبي، جوارحي و لساني تقسيم مي‌شود؛ اعتقاد به اينكه نعمت از خداي سبحان است، شكر قلبي است و صرف نعمت در جاي مناسب خود شكر جوارحي، و با زبانْ خدا را سپاس كردن، شكر لساني است.
درباره شكر و نسبت بين شكر و ذكر خدا، ذيل آيه شريفه ﴿فَاذكُروني اَذكُركُم واشكُروا لي ولاتَكفُرون) 1 نكاتي به اشارت گذشت. آنچه در اينجا بايد يادآور شد اين است كه شكر خدا جزء دستورهاي عام است كه امتثال آن بر همه واجب است. جمله ﴿اِن كُنتُم اِيّاهُ تَعبُدون﴾ نيز كه در پي ﴿واشكُروا لِلّه﴾ آمده بدين معنا نيست كه اگر عابد خدا نيستيد شكر بر شما واجب نيست؛ يعني همچون جمله‌هاي شرطي ديگر نيست كه بتوان از آن مفهوم گرفت تا كسي نادرستي مفهوم آن را نشان و گواه بر اين بياورد كه شرطْ مفهوم ندارد، چنان كه فخر رازي آن‏را از برخي نقل كرده است 2. معناي اين جمله همچون ﴿اِن كُنتُم مُؤمِنين) 3 كه در آيات فراواني آمده اين است كه اگر شما در ادعاي عبادت و ايمان راستگو هستيد، خدا را شكر كنيد كه لازم عبادت،
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 152.
^ 2 – ـ التفسير الكبير، مج 3، ج 5، ص 10.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 278.

608

شكر كردن است، هرچند خود شكر الهي نحوي از عبادت خداست، چنان‏كه عبادت خدا را مي‌توان مصداق كامل شكر او دانست و چون عبادت براي غير خدا روا نيست اين‌گونه از شكر عبادي نيز براي غير او سزا نخواهد بود و اگر شكر مخلوق وظيفه متنعّم قرار داده شده، بازگشت چنين شكري به اطاعت از خداست كه دستور سپاسگزاري از مُنْعمان بشري را صادر كرده است.
شايان ذكر است كه تقديم مفعول ﴿اِيّاهُ﴾ و ذكر آن با ضمير منفصل و تعبير به ﴿اِيّاهُ تَعبُدون﴾ همچون عبارت ﴿إيّاك نعبد) 1 مفيد حصر است و به اين معناست كه اگر فقط خدا را عبادت مي‌كنيد و موحّد هستيد بايد شاكر باشيد. البته لازم است در شكر نيز موحّد باشيد تا با توحيد عبادي شما هماهنگ باشد.
تعبير حصرآميز ﴿اِيّاكَ نَعبُد﴾ ضمن اينكه هرگونه شرك جلّي وثني و صنمي را طرد و هرگونه شرك خفي آلودگان به ريا و مبتلايان به سُمعه را نفي مي‌كند مي‌تواند غرض‌ورزي عابدان برده خوي يا سوداگر را ناروا بداند و بگويد فقط او را مي‌پرستيد، نه او را براي رهايي از رنج دوزخ يا رسيدن به گنج بهشت. البته شكر سپاسگزاران الهي نيز چون سهمي از عبادت دارد از سه حال ياد شده بيرون نيست و روشن است كه شكر هر عابدي در قلمرو عبادت خاص همان عابد قرار دارد؛ يعني يا هراسناكانه است يا سوداگرانه يا خالصانه، دوستانه، آزادانه و كريمانه كه هر كدام از اين عناوين (خالصانه، دوستانه، آزادانه و كريمانه بودن) جداگانه در تعريف قسم سوم عبادت مطرح است.
^ 1 – ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.
609

بحث روايي
1- فرمان خداوندِ طيّبْ به بهره‌وري از طيبات
عن أبي هريرة قال: قال رسول الله‏ص: «إنّ الله طيّب لايقبل إلاّطيّباً و إنّ الله أمر المؤمنين بما أمر به المرسلين فقال: ﴿ياَيُّهَا الرُّسُلُ كُلوا مِنَ الطَّيِّبتِ واعمَلوا صلِحًا اِنّي بِما تَعمَلونَ عَليم) 1 و قال: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم﴾. ثمّ ذكر الرجل يطيل السفر أشعث أغبر يمدّ يديه إلي السماء يارب يارب، و مطعمه حرام و مشربه حرام و ملبسه حرام و غذي بالحرام، فأنّي يستجاب لذلك» 2
اشاره: أ. از خداوند منزّهِ از هر عيب و مبرّاي از هر نقص جز دستور پاكيزه صادر نخواهد شد. پاكيزگي دستور به آن است كه به چيزهاي طيّب تعلق گيرد وگرنه پاكيزه نبوده و مناسب با خداوند طيّب نخواهد بود، زيرا دستورْ ظهور وصف دستور دهنده است.
ب. مؤمنانْ پيروان پيام‌آوران الهي‌اند، بدين سبب دستور طيّب خدا بايد همسان به پيشوا و پيرو برسد، از همين‏رو همگان، اعم از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و امّت پاكيزه آن حضرت، دستور انحصاري بهره‌وري از طيّبها را يافتند.
ج. برخي با احداث كوره راه توقع اجابت دعا دارند. طبق نقل ميبدي، سعد بن ابي وقاص از حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درخواست كرد: دعا كن كه خداوند دعاي مرا اجابت فرمايد. حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اي سعد غذايت حلال باشد دعايت استجابت مي‌شود 3.
^ 1 – ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 51.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 406 و 407.
^ 3 – ـ كشف الاسرار، ج 1، ص 456.

610

2- رضايت خدا از بنده شكرگزار
قال رسول الله‏ص: «إنّ الله ليرضي عن العبد أن يأكل الأكلة و يشرب الشربة فيحمد الله عليها» 1
اشاره: هر اطاعتي موجب رضاي خداست، چنان‏كه هر معصيتي مي‌تواند زمينه سخط الهي را فراهم كند. سپاس خداوند بعد از بهره‌وري از نعمت وي اطاعت اوست، پس ستايش خداوند مايه خشنودي اوست و خشنودي الهي وصف فعل اوست؛ نه صفت ذات وي. نشان اين خشنودي را مي‌شود از مزيد نعمت استنباط كرد، زيرا فرمود: ﴿لَئِن شَكَرتُم لاَزيدَنَّكُم) 2 چنان كه درباره اصل مطلب، يعني اينكه شكر موجب رضاي خداست، چنين فرموده است: ﴿واِن تَشكُروا يَرضَهُ لَكُم) 3

3- شكر نعمتها در پرتو طاعت و پذيرش ولايت معصومان(عليهما‌السلام)
قال الإمام(عليه‌السلام): «قال الله عزّوجلّ: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا﴾ بتوحيد الله و نبوّة محمّد رسول الله و بإمامة عليّ ولي الله، ﴿كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم واشكُروا لِلّهِ﴾ علي ما رزقكم منها بالمقام علي‏ولاية محمد وعليٍ ليقيكم الله تعالي بذلك شرور الشياطين المتمرّدة علي ربّها عزوجلّ… فاشكروا نعمة الله بطاعة من أمركم بطاعة من محمّد وعليٍ و خلفائهم الطيّبين» 4
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 406 و 407.
^ 2 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.
^ 3 – ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 7.
^ 4 – ـ التفسير المنسوب إلي الإمام العسكري، ص 459، ح 348 ـ 349.

611

اشاره: أ. ولايت از بارزترين مصداقهاي نعمت خداست، چنان كه در جريان غدير خم و اعطاي كوثر ولايت فرمود: ﴿واَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتي) 1 از اين‌گونه نعمتهاي معنوي به رزق حَسَن ياد مي‌شود، چنان كه فرمود: ﴿يقَومِ اَرَءَيتُم اِن كُنتُ عَلي بَيِّنَةٍ مِن رَبّي ورَزَقَني مِنهُ رِزقًا حَسَنا) 2
ب. شكر هر نعمتي مناسب با آن نعمت است، چنان‏كه رضاي الهي در برابر هر شكر و طاعتي مناسب همان خواهد بود. ولايتمداري، معرفتِ عِدْل قرآن، حمايت و دفاع از آن و تبيين ضرورت رعايت آن در همه شئون فردي و اجتماعي امّت اسلامي از مصاديق روشن سپاس اين نعمت عظيم خداست.

٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
^ 2 – ـ سورهٴ هود، آيهٴ 88.
612

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *