تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۸۰

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۸۰

در جاهلیت زنان و کودکان و افراد ناتوانِ از رزم از ارث محروم بودند. برای تغییر این سنت جاهلی، حکم وصیت و نیز احکام ارث نازل شد. ظهور برخی عبارات این آیه در وجوب وصیت نیز به همان سالهای نخست ظهور اسلام بازمی‌گردد، گرچه اکنون نیز گاه وصیت واجب است.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ (۱۸۰)

گزیده تفسیر
در جاهلیت زنان و کودکان و افراد ناتوانِ از رزم از ارث محروم بودند. برای تغییر این سنت جاهلی، حکم وصیت و نیز احکام ارث نازل شد. ظهور برخی عبارات این آیه در وجوب وصیت نیز به همان سالهای نخست ظهور اسلام بازمی‌گردد، گرچه اکنون نیز گاه وصیت واجب است.
استحباب وصیت، مختصِ مقطعی خاص از عمر انسان نیست و تقیید آن در این آیه به هنگام یأس از زنده ماندن و جزم عادی به مرگ، یعنی زمان حضور اسباب و علل فروپاشی بدن و حال فرارسیدن و ظهور موت و نشانه‌های غیرحتمی آن، مانند سالمندی و فرتوتی و بیماری صعب‌العلاج، تقیید به قید غالبی است.
خدای سبحان از مطلق مال طیب و حلال، نه خصوص مال فراوان، با نام «خیر» یاد می‌کند. این تعبیر به ضرورتِ تحصیل مال از راه مشروع و صرف آن در مسیر صحیح و نیز به خیر و برکت بودن مشروع آن اشاره دارد.
۲۰۶

احسان به نزدیکان در زمان حیات و ایصای برای آنان بعد از ممات راجح و مطلوب و مورد ترغیب شریعت اسلامی است. «اقربین» همه ارحام را شامل می‌شود. ذکر پدر و مادر به طور ویژه، در کنار اقربین برای نشان دادن اهمیت وصیت برای آن دو نفر است، زیرا ارث بردن آنها منافی جواز وصیتِ مقداری از مال برای آنان نیست، چون با وصیت می‌توان از حق خود که یک‏سوم مال است برای برخی ورثه، افزون بر سهم معیّنی که از ترکه می‌برد، سهم دیگری مقرر کرد، چنان‌که می‌توان طبقه محجوب از ارث را با وصیت از ثُلث برخوردار کرد و این کار نسبت به اشخاص مختلف و شرایط متنوّع، گونه‌گون خواهد بود؛ لیکن همان‌گونه که اصل مال باید خیر و طیب و حلال باشد کیفیت ایصا هم باید طبق عدل بوده، در همه موارد، هم اصل وصیت و هم پیکره آن معروف باشد؛ یعنی در میزان شریعت به وسیله دلیل معتبر عقلی یا نقلی به رسمیت شناخته شود.
وصیت، حقی الهی بر اهل تقوا و عنوان ﴿عَلَی المُتَّقین﴾ نشان عظمت و اهمیت آن است، بدان حدّ که تنها پارسایان توفیق عمل به آن را دارند.

تفسیر

مفردات
خیراً: خیر به معنای برگزیدن شیئی و برتر دانستن آن است. چیزِ راجح و برتری را که از میان افراد متعدد اختیار شده است خیر گویند، در برابر شرّ که امر مرجوح و مفضول است. خیر چیزی است که همگان بدان رغبت دارند؛ مانند عقل، عدل، فضل و هر شی‏ء سودمند. خیر دو نوع است: خیر مطلق (نفسی) و آن چیزی است که در هر حال همه بدان رغبت دارند و خیر مقیّد

۲۰۷

(نسبی) و آن چیزی است که برای برخی خیر است و برای عده‌ای خیر نیست؛ مانند مال و ثروت که خدای سبحان در آیه مورد بحث آن‏را خیر نامیده و در آیه ﴿اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مالٍ وبَنین ٭ نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لایَشعُرون) ۱ از آن نکوهش کرده است.
خَیرْ به دو صورت اسمی و وصفی (افعل تفضیل) به کار می‌رود. خَیر در آیات یاد شده و آیه ﴿ولتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَی الخَیر) ۲ اسمی و به معنای «خوب» است و در آیه ﴿نَأتِ بِخَیرٍ مِنها) ۳ وصفی (افعل تفضیل) و به معنای «خوب‌تر» است ۴٫
جمع خَیر، خیور و خیار و مؤنّث آن خَیْره و جمع خَیْره، خیرات است ۵٫
تذکّر: مذکّر بودن فعل ﴿کُتِب﴾ با مؤنّث بودن فاعل (نائب فاعل) برای جهاتی است؛ مانند مجازی بودن تأنیث، جواز دو وجه در مصدر، به معنای ایصاء بودن وصیت، و وقوع حائل که به منزله علامت تأنیث است، مخصوصاً فاصله طولانی.
حقّاً: مفعول مطلق است برای فعل محذوفِ «حقّ» و تقدیر آن چنین است: «حَقَّ حقّاً»؛ یعنی «ثبت ثبوتاً».

تناسب آیات
در مقطع ک‏نونی از سوره بقره، یعنی آیات ۱۷۸ ـ ۱۸۲، دو حکم فقهی بیان
^ ۱ – ـ سوره مؤمنون، آیات ۵۵ ۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۶٫
^ ۴ – ـ مفردات، ص۳۰۰ ۳۰۱، «خ ی ر».
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۳، ص۱۵۹، «خ ی ر».
۲۰۸

شده که یکی به مسائل جنایی و دیگری به مسائل حقوقی مربوط و صبغه فقهی هر دو محفوظ است. تقوا عنوان عام تربیت قرآنی و محورِ مهم سوره بقره به‏ویژه تا پایان این بخش است. آیات مزبور نیز بیان می‌کند که از نشانه‌ها و لوازم پیروی از قرآن کریم درباره جانها و اموال است.
در آیات ۱۷۸ ـ ۱۷۹ بیان شد که قصاصِ جانی، از عوامل تقوا در جامعه اسلامی است. در آیات مورد بحث نیز بیان می‌شود که اهل تقوا در مسئله وصیت و ارث نیز باید طبق حکم خدا عمل کنند. به دلالت این آیات، از صفات متّقین، هدایت‌پذیری از خدای متعالی در موضوع وصیت و ارث است ۱٫
وصیت باید برپایه تقوا و عدل انجام شود، که در این صورت عمل به آن واجب است و خداوند سبحان نیز در آیه ۱۸۱ از تبدیل آن تحذیر فرمود. وصیت کننده ممکن است گاهی بر اثر جهل یا غرضی دیگر بر موصی له یا وارث ستم کند، از این رو خدای متعالی در آیه ۱۸۲ می‌فرماید: تبدیل وصیت به قصد اصلاح، با ارشاد موصی یا ایجاد تراضی بین وارث و موصی له گناه ندارد ۲٫ به بیان دیگر، چون در آیه ۱۸۱ بر مطلق تبدیلِ وصیت، وعید و تهدید به عذاب وارد شد آیه اخیر نازل شد تا بیان کند که تغییر وصیت از باطل به حق از راه اصلاح، شرعاً پسندیده و نیکوست ۳٫ راه اثبات مشروعیت عقل برهانی یا نقل معتبر است.
به هر تقدیر، آیه مورد بحث برای بیان حکم مال بعد از مردن صاحب آن
^ ۱ – ـ الاساس فی‌لتفسیر، ج۱، ص۴۰۷٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۳۵ ۳۳۶٫
^ ۳ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۴۹۰٫
۲۰۹

است. این بیان از آن‏رو در پی حکم قصاص آمد که در قصاص، مرگ مقتول و مرگ قاتل مطرح است ۱ و قصاص یکی از انواع مرگ ۲ و حال حضور مرگ است و در آن حال که مرگ ۳ و اسباب و نشانه‌های آن حاضر و ظاهر است وصیتْ مطلوب و بایسته است ۴٫
٭ ٭ ٭

راز اهتمام به وصیت
اسلام بر وصیّت اصرار دارد. وصیّت، هم احترامی برای صاحب مال است و او با اذعان به اینکه اراده و خواست وی پس از مرگ نیز نافذ و محترم است، به مال خویش دل می‌بندد و می‌کوشد آن را از راه حلال تهیه کند و ه‏م مس‏یر آن مال را مش‏خص می‌کند که ب‏رای ی‏تیمان، مس‌کین، خویشان نیازمند و… صرف گردد.
خدای سبحان هم برای تقرّبِ مالکْ شخص او را به وصیّت به ثلث وامی‌دارد که خود شکلی از انفاق است، هم برای پرهیز از تکاثر به ورثه امر می‌کند که به ارث دلبستگی شدید نداشته باشند و سایر اقربا را نیز که از ارث سهمی ندارند، از آن محروم نکنند. گاه می‌فرماید: ﴿وتَأکُلونَ التُّراثَ اَکلاً لَمّا) ۵ و زمانی می‌گوید: اگر از ارحام شما که جزو طبقه ارث‏بَر نیستند و نیز از
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۴۴ ۱۴۵٫
^ ۲ – ـ فسیر المنار، ج۲، ص۱۳۴٫
^ ۳ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۳۵٫
^ ۴ – ـ فسیر المنار، ج۲، ص۱۳۴٫
^ ۵ – ـ سوره فجر، آیه ۱۹٫
۲۱۰

غیر آنان از ایتام و مساکین، هنگام توزیع میراث حضور پیدا کردند، آنها را محروم نکنید: ﴿واِذا حَضَرَ القِسمَهَ اُولوا القُربی والیَتمی والمَسکینُ فَارزُقوهُم مِنه) ۱ این دستورها برای آن است که اموال و ثروتها در یک جا انباشته نشود: ﴿… کَی لایَکونَ دولَهً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم) ۲ البته آنچه در این بیان آمده حکمت است، نه علّت، وگرنه به وجوب آن حکم می‌شد.

وصیت به هنگام حضور مرگ
در سنّ پیری یا زمانی که بر اثر بیماری صعب‌العلاج نشانه‌های مرگ ظاهر می‌شود، وصیّتْ مشروع و دارای آثار فقهی است، گرچه اینکه آیا منجّزات مریض را از ثلث مال برمی‌دارند یا از اصل آن، مورد بحث فقهاست.
برای حضورِ مرگ معانی مختلفی به شرح زیر تصور می‌شود که در این آیه برخی از آنها مراد نیست:
۱- در آستانه مرگ قرار گرفتن که به جهت حضور مرگ یا حضور فرشتگان برای قبض روح، انسان را محتضر و حالت او را «احتضار» می‌نامند. این حالت، برخی احکام فقهی را به زنده‌ها متوجه می‌کند که محتضر را روبه قبله قرار دهند و….
۲- یأس از زنده ماندن؛ مانند کسی که در حال غرق شدن یا در دام دشمن است؛ همان حالتی که برای فرعون پدید آمد: ﴿حَتّی اِذا اَدرَکَهُ الغَرَقُ قالَ ءامَنت… ) ۳ ﴿اَدرَکَهُ الغَرَق﴾ مانند «حضره الموت» است؛ یعنی نزدیک بود
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۸٫
^ ۲ – ـ سوره حشر، آیه ۷٫
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۹۰٫
۲۱۱

غرق شود. این حالت، احکام فقهی معنای اول را ندارد.
۳- حضور مرگ به معنای حضور اسباب و علل فروپاشی بدن طبیعی است. اطلاق موت به معنای فرارسیدن اسباب آن، در آیه ﴿ویَأتیهِ المَوتُ مِن‏کُلِّ مَکانٍ وما هُوَ بِمَیِّت) ۱ مطرح است، از این‏رو درباره شخصی که به دوران سالمندی و فرتوتی رسیده است می‌گویند «حضره الموت»؛ یعنی به جوانی بازنمی‌گردد.
حضور مرگ در آیه مورد بحث به معنای نخست نیست، زیرا در آن حال که رابطه شخص محتضر از دنیا تا حدودی قطع شده و با عالم غیب و برزخ ارتباط پیدا کرده، اولیای الهی و فرشتگان(علیهم‌السلام) را مشاهده می‌کند، عمل او با اراده و ادراک تحقق نمی‌یابد، از این رو کار نیک و بد او طاعت و معصیت نبوده و چون تکلیف از وی برداشته شده وصیّت او نیز نافذ نیست.
علت عدم پذیرش توبه محتضر که می‌گوید: ﴿رَبِّ ارجِعون ٭ لَعَلّی اَعمَلُ صلِحًا فیما تَرَکتُ) ۲ نیز آن است که عمل او در این‌حالِ مفروض از روی اختیار صورت نمی‌گیرد و آنچه می‌گوید یا انجام می‌دهد در حقیقت نتیجه قوه و ملکه‌ای است که در گذشته به دست آورده است.
در آیه وصیّت معنای دوم و سوم مراد است. طبق معنای دوم (جزمِ عادی به مرگ) کسی که مثلاً در حال غرق شدن است می‌داند لحظه‌هایی بعد می‌میرد و قدرت ادراک نیز دارد، از این رو فرعون در آن حال که نزدیک بود غرق شود گفت: من ایمان آوردم؛ لیکن خداوند ایمان و توبه او را نپذیرفت. در این
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره مؤمنون، آیات ۹۹ ۱۰۰٫
۲۱۲

حال، تنها توبه مؤثر نیست؛ امّا وصیّت درباره ثلث مال مطلقاً و درباره بقیه آن با اجازه ورثه نافذ است.
اگر در ﴿حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوت﴾، معنای سوم، یعنی حضور نشانه‌های غیرحتمی مرگ، مانند پیری و فرتوتی و مرض صعب العلاج مقصود باشد ۱ در آن حال، هم وصیت شخصْ نافذ و هم توبه او پذیرفته است ۲٫ از اینجا فرق «حضر الموت» در باب توبه با «حضر الموت» در باب وصیت نیز روشن شد.
به هر روی، قید ﴿اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوت﴾ قید غالبی است. وصیّت مانند نماز نافله ترتیبی نیست که در وقت خاص مستحب است. نباید وصیت را تنها وقتی مستحب دانست که علائم مرگ ظاهر می‌شود. هر کسی در دوران جوانی نیز می‌تواند وصیّت کند، بلکه شایسته است مؤمن، همواره با وصیّت باشد: «ماینبغی لإِمری‏ءٍ مسلم أن یبیت لیله إلّاووصیّته تحت رأسه» ۳ زیرا لحظه آمدن مرگ مشخص نیست.

حکم وصیّت
وصیّت ذاتاً واجب نیست و تنها از برخی ادله، استحباب آن استظهار می‌شود، مگر آنکه حق الله یا حقّ‌النّاس بر ذمه او باشد و کسی نداند یا بر فرض دانستن تعهّدی نسبت به ادای آن نداشته باشد، بنابراین حتی در مورد وجوب، واجب نفسی و تکلیف تعبّدی محض نیست، بلکه واجب مقدّمی است و برای اعلام حق خدا یا حق مخلوقْ وجوب طریقی دارد و اگر در روایت آمده است: «من
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع‌لبیان، ج۱ ۲، ص۴۸۲٫
^ ۲ – ـ بحث درباره مرز پذیرش توبه، ذیل آیه ۱۸ سوره نساء خواهد آمد.
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص ۲۵۸ ۲۵۹٫
۲۱۳

مات بغیر وصیّهٍ مات میتهً جاهلیه» ۱ در موردی که وصیّت واجب نباشد، بر نفی کمال حمل می‌شود؛ یعنی ایمان شخص بدون وصیّت کامل نیست، هرچند اصل ایمان او محفوظ است، بنابراین اگر شخص هنگام ظهور نشانه‌های مرگ دیونی داشت وآن دیون در دفتری رسمی ثبت بود و می‌دانست که طبق آنچه ثبت است عمل می‌شود، نیازی به وصیّت کردن ندارد؛ همچنین اگر علم داشت که ورثه از دیون او به خلق باخبرند و بر اثر داشتن تعهد و تدین یقیناً آن را پرداخت می‌کنند یا حقّ خدا را ادا می‌کنند، وصیّت بر او واجب نیست.
آری، ظاهر آیه مورد بحث، به ویژه با لحاظ کلمه ﴿حَقًّا﴾، وجوب وصیت است؛ ولی عبارت ﴿عَلَی المُتَّقین﴾ از ظهور آن در وجوب می‌کاهد؛ اگر «علی‌المؤمنین» می‌فرمود، مؤیّد ظهور صدر در وجوب می‌بود ۲٫
بر فرض استفاده وجوب از ﴿کُتِبَ عَلَیکُم﴾، ممکن است آن وجوب در آغاز ظهور اسلام و همزمان با تغییر سنّتهای جاهلی بوده باشد، چون در جاهلیت، زنان، کودکان و کسانی را که نمی‌توانستند سلاح برگیرند و با دشمن بجنگند از ارث محروم می‌کردند و حکمت الهی چنین اقتضا می‌کرد که تغییر این سنّتها به تدریج صورت گیرد، از این‏رو نخست حکم وصیّت آمد و پس از آن احکام ارث نازل شد ۳٫
تذکّر: اگر خطابِ ﴿عَلَیکُم﴾ متوجه اولیای موصی باشد وجوب مستفاد از آن ناظر به لزوم عمل به وصیت است؛ نه لزوم ایصا؛ نظیر لزوم قصاص که متوجه اولیای متوفاست.
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص ۲۵۹٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج ۱، ص۴۳۹٫
^ ۳ – ـ آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۹۴٫
۲۱۴

توهم نسخ آیه
بعضی پنداشته‌اند که آیه وصیّت با آیات ارث نسخ شده است ۱ ، زیرا آیات ارث حقّ پدر و مادر و نزدیکانِ متوفا را مشخص کرده و آنان را به سه طبقه تقسیم و سهم هر طبقه را از ارث معین کرده است، پس جایی برای وصیّت و در نظرگرفتن سهمی دوباره برای آنان نیست.
این سخن از جهاتی ناصواب است:
۱- نسخ در جایی است که بین دو چیز تنافی باشد، در حالی که بین آیات ارث و امر به وصیّت تنافی نیست ۲٫ باب وصیّت از باب ارث جداست و بین این دو تهافتی نیست، چنان‌که بین ارث و دین منافاتی نیست ۳٫ جمع بین وصیت و ارث محذوری ندارد، همان طور که آیه آن دو را جمع کرده است. روایتی نیز که می‌گوید: جمع بین ارث و وصیّت روا نیست: «… ألا لاوصیّه لوارث» ۴ نزد امامیه ریشه و اعتبار فقهی ندارد ۵٫
۲- آیات ارث نزدیکانِ متوفا را به سه طبقه تقسیم می‌کند و چون طبقات در طول یک‌دیگرند، نه در عرض هم، بعضی از اقارب، محجوبِ طبقه قبلی هستند و با وجود طبقه سابق سهمی از ارث ندارند. این عده، تنها ممکن است از وصیّتِ به ثلث برخوردار شوند.
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۳۳۴؛ تفسیر بصائر یمینی، ج۱، ص۳۶۶؛ ر.ک: کنزالعرفان، ج۲، ص۹۰٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص ۱۰۸٫
^ ۳ – ـ زبده البیان، ص۴۶۹٫
^ ۴ – ـ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۹۰۶، ح۲۷۱۴٫
^ ۵ – ـ ر.ک: آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۹۴٫
۲۱۵

۳- اگر دَینِ میّت مستوعب و فراگیرِ ترکه او نباشد، هریک از دَین و وصیّتِ به مقدار ثلث توسط وارث به ترتیب ادا می‌شود: ﴿مِن بَعدِ وصِیَّهٍ یوصی بِها اَو دَین) ۱ ﴿مِن بَعدِ وصِیَّهٍ توصونَ بِها اَو دَین) ۲ پس محدوده وصیّت بر ارث مقدم است. البته اگر مقدار وصیت بیش از ثلث باشد متفرع بر ارث و مالک‏شدن وارث و تنفیذ و اجازه اوست.
۴- بر فرض که وجوب وصیت نسخ شده باشد، اصل جواز و مشروعیّت آن همچنان باقی است؛ نه آنکه وصیّت باطل باشد، همان‏گونه که عامه می‌پندارند ۳٫ تقیید «حق» به «متّقین» در آیه نیز شاید برای افاده همین نکته باشد ۴٫
۵- چنان که اشاره شد در اثبات ادعای نسخ، خبری مورد استشهاد عامه قرار گرفته که در جوامع روایی امامیه نیز آمده ۵ ، هرچند پذیرفته نشده است؛ لیکن حتی بر فرض صحیح و بدون معارض بودن خبر مزبور، قرآن قطعی را نمی‌توان با آن منسوخ دانست ۶٫ ممکن است آن روایت را بر فرض ثبوت، بر وصیّت غیرجایز، مانند وصیّت زاید بر ثلث بدون اجازه وارث حمل کرد ۷٫
۶- اگر دلیل وجوبِ وصیت ظاهر بود و دلیل استحباب آن اظهر و در مقام
^ ۱ – ـ وره نساء، آیه ۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲٫
^ ۳ – ـ ر.ک: زبدهالبیان، ص۴۶۹٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج۱، ص۴۳۹٫
^ ۵ – ـ الاستبصار، ج۴، ص۱۱۳٫
^ ۶ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج۵، ص۶۲٫
^ ۷ – ـ ر.ک: زبده البیان، ص۴۶۹؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۸۳٫
۲۱۶

جمع متعارضان اظهر را بر ظاهر مقدم داشتیم، این عمل فنّی همانا جمعِ دلالی است؛ نه نسخ، چنان که اگر طبق شاهد داخلی یا خارجی، عموم یا اطلاق دلیل وصیت کاهش یافت هرگز تخصیص عام یا تقیید مطلق، نسخ نخواهد بود ۱٫

سخن المنار و نقد آن
صاحب تفسیر المنار برای ردّ احتمال نسخ آیه مورد بحث با حدیث «فلاوصیّه لوارث» ۲ مطلبی گفته که مشابه آن در سایر گفته‌های ایشان نیز هست و در بحث عصمت انبیا مبسوطاً بحث خواهد شد. به نظر وی هرگز حدیث نمی‌تواند قرآن را نسخ کند، زیرا حدیث، هرچند متواتر باشد، پایین‌تر از وحی است. نبی‌کرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گاه بر اساس وحی از حکم خدا سخن می‌گوید و زمانی برپایه رأی اجتهادی خود؛ اگر رأی اجتهادی او مطابق با واقع درآمد، خداوند آن را ابقا می‌کند و اگر اشتباه بود، جلو اشتباه او را می‌گیرد ۳٫
این سخن مبنای صحیح کلامی ندارد و از همین‏رو از اصل باطل است، زیرا خدای سبحان حضرت ختمی نبوّت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در مقام بیان احکام، معصوم معرّفی کرده است: ﴿وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی ٭ اِن هُوَ اِلاّوحی یوحی) ۴ و او در بیان حکم خدا جز وحی سخن نمی‌گوید.
این دو آیه که در مسئله عصمت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) جزو محکماتِ قرآن
^ ۱ – ـ نیز ر.ک: البیان، ص۲۹۹٫
^ ۲ – ـ سنن ابن ماجه، ج۲، ص ۹۰۵، ح۲۷۱۳٫
^ ۳ – ـ فسیر المنار، ج۲، ص۱۳۶٫
^ ۴ – ـ سوره نجم، آیات ۳ ۴٫

۲۱۷

به‏شمار می‌رود، کاملاً دلالت دارد که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از آن جهت که رسول خداست، در بیان احکام جز بر اساس وحی سخنی نمی‌گوید و رأی اجتهادی او هرگز در بیان احکام الهی راه ندارد تا همانند مجتهدان دیگر گاهی مصیب و زمانی مخطی باشد. اگر چنین باشد چه دلیلی بر تعیّن رجوع به آن حضرت در بیان احکام اسلام وجود دارد، زیرا مجتهدان دیگر نیز مانند او احکام خدا را استنباط می‌کنند. البته این فرق مطرح است که اگر فتوای حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اشتباه باشد خداوند آن‏را اصلاح می‌کند؛ ولی اگر فتوای دیگران خطا بود دلیلی بر اصلاح آن وجود ندارد؛ لیکن اصل مطلب باطل است.

مقصود از «خیر»
مقصود از «خیر» در ﴿اِن تَرَکَ خَیرًا﴾ مطلق مال است؛ نه مال زیاد. استنباط «مال فراوان» از کلمه «خیر» در این آیه، به دلیل خارجی، یعنی روایت مأثور از حضرت علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) است ۱ وگرنه عنوان خیر در آیه مورد بحث مانند آیه ﴿واِنَّهُ لِحُبِّ الخَیرِ لَشَدید) ۲ و آیه ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیر) ۳ مطلق مال را می‌فهماند، چنان که علاقه به مال برای هر کسی، به غیر از زاهدان و متورّعانِ مجذوب حبّ خدا، ثابت و شدید است و آیه ﴿وتُحِبّونَ المالَ حُبًّا جَمّا) ۴ نیز به همین علاقه طبیعی انسانها به مال ناظر است؛ خواه مال فراوان باشد یا اندک، هرچند درجه علاقه متفاوت خواهد بود.
^ ۱ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۵۹؛ الدر المنثور، ج۱، ص۴۲۲ ۴۲۳٫
^ ۲ – ـ سوره عادیات، آیه ۸٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیات ۲۷۲ و۲۷۳٫
^ ۴ – ـ سوره فجر، آیه ۲۰٫
۲۱۸

اگر منظور از ﴿خَیرًا﴾ مال فراوان باشد تنوین آن برای تفخیم است. چیزی که نباید از آن غفلت شود این است که مال اندک مورد انصراف است، چنان که ایصای به آن نسبت به وارثان زیانبار است.
به کارگیری کلمه «خیر» به جای مال نشان می‌دهد که اسلام سرمایه‌ای را که از راه مشروع به دست آمده باشد و در مسیر مشروع صرف گردد خیر و برکت می‌داند و بر افکار نادرست کسانی که ذات مال را بد می‌شمرند خط بطلان می‌کشد و از زاهد نمایانی که زهد را با فقر مساوی می‌دانند تبرّی دارد. ضمناً اشاره لطیفی به لزوم مشروع بودن مال دارد، زیرا اموال نامشروع برای هیچ‌کس خیر نیست، بلکه شرّ و نکبت است ۱٫
نکته: جمله شرطیه ﴿اِن تَرَکَ خَیرًا﴾ مفهوم ندارد، زیرا شرط در اینجا برای بیان موضوع آمده است؛ نظیر «إن استطعت فحجّ» یا «إن رزقت ولداً فاختنه»، پس اگر در موردی ﴿اِن تَرَکَ﴾ صادق نبود، سالبه به انتفای موضوع است؛ نه اینکه مفهوم داشته باشد و مفهوم آن این باشد که اگر مالی واننهاد، وصیت مستحب نیست. لقب نیز مفهوم ندارد تا چنانچه مقصود از «خیر» مال کثیر دانسته شد مفهوم آن این باشد که اگر ترکه کم بود، وصیت مستحب نیست.

اهتمام به وصیت برای پدر و مادر
واژه اَقربین در ﴿الوَصِیَّهُ لِلولِدَینِ والاَقرَبین﴾ همه ارحام، حتی پدر و مادر را شامل می‌شود؛ ولی برای بیان اهمیّت وصیّت برای پدر و مادر، آن دو جداگانه ذکر شده‌اند. اگر تنها یکی از پدر و مادر زنده بودند نیز این حکم ثابت است و
^ ۱ – ـ ر.ک: مفردات، ص۳۰۰ ۳۰۱، «خ ی ر».
۲۱۹

قید اجتماع مدخلیّت ندارد و نیز «أقربین» مقید به جمع نیست ۱٫
مراد از «اَقربین» اعم از وارث و غیر وارث است، از این‏رو می‌توان بخشی از ثلث مال خود را به برخی از آنان اختصاص داد، چنان‌که می‌توان بخشی را برای پدر و مادر در نظر گرفت، چون سهم آنان یک ششم و کمتر از سهام سایر ورثه است.

وصیّتِ مشروع
قید «بِالمَعروف» ناظر به عادلانه و معقول و مقبول شرع بودن وصیت است، به‏گونه‌ای که هم وصیّت کردن باید به نحو معروف باشد وهم مالی که آن را وصیّت می‌کند (موصی به)، بنابراین نباید پیکره وصیّتْ غیرِ معروف باشد؛ مانند آنکه وصیّت کند مقداری از اموالش را در راه نشر کتب ضلال هزینه کنند؛ همچنین نباید مقدار مال وصیّت شده غیرمعروف باشد؛ مانند آنکه وصیّت کند یک درهم یا نصف درهم به فلان شخص بدهید که موجب هتک حیثیّت موصیله است یا اینکه زاید بر ثلث را برای شخصی خاص وصیت کند که چون اضرار به ورثه است و وارثان نسبت به زاید اجازه نمی‌دهند مشروع نیست؛ همچنین نباید فقیر را رها و برای غنی وصیت کند یا به جای وصیت برای بستگان نزدیک برای بستگان دور وصیت کند ۲٫

حق الهی بر اهل تقوا
وصیّت حقی الهی بر اهل تقوا و عملی با فضیلت و تقوایی است: ﴿حَقًّا
^ ۱ – ـ تفسیر آلاءالرحمن، ج۱، ص ۲۹۴٫
^ ۲ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۸۳٫
۲۲۰

عَلَی‌المُتَّقین﴾. این جمله، همانند قرینه‌ای متصل، ظهور فعل «کتب» را در وجوب ضعیف می‌کند، در نتیجه ادله استحبابِ وصیت قوّت می‌گیرد و اگر ظاهر «کُتِبَ» الزام وصیت باشد به وسیله ادله دیگر، اصل الزام وصیت برداشته شده، رجحان آن می‌ماند.
عنوانِ ﴿علی المتّقین﴾ نشان عظمت وصیت است، زیرا پیام آیه در این حال چنین می‌شود: اهمیّت وصیت در حدّی است که فقط متقیان توفیق عمل به آن را دارند.
تذکّر: در آنچه یاد شد، بین اینکه ﴿حَقًّا عَلَی المُتَّقین﴾ راجع به اصل وصیت باشد یا ناظر به وصیّت برای پدر و مادر و بستگان نزدیک فرق مهمّی نیست.

اشارات و لطایف

برخی احکام و آثار فقهی وصیّت
آیه مورد بحث از آیات‌الاحکام قرآن و در باب وصیّت داخل است و بحثهای فقهی و تفسیری فراوانی دارد ۱ که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱- حقیقت و انواع وصیّت
وصیّت، یاعهدی است یا تملیکی. عهدی آن است که شخص درباره تجهیز، یعنی غسل، کفن، نماز و دفن خود سفارش کند. در وصیت تملیکی، موصی ملکیت مقداری از مال خود و حداکثر تا ثلث آن را برای شخص حقیقی یا
^ ۱ – ـ زبده البیان، ص ۴۶۸؛ التفسیر الکاشف، ج ۱، ص۲۷۸٫
۲۲۱

شخصیّت حقوقی انشا می‌کند. البته وصیتِ تملیکی، اعم از تملیکِ عی‏ن ی‌ منف‏عت، پ‏س از وف‌ت است ۱ که طبق مشهور بین فقها(رحمهم‌الله) به ایجاب و قبول احتیاج دارد و از عقود جایز است.

۲- ایقاع بودن وصیّت
وصیت ظاهراً از ایقاعات است، از این‏رو برای تملّک موصی له صِرف وصیت‏کردن کافی است؛ لیکن چنانچه عقد باشد، چنان که معروف بین فقهاست، ملکیّتِ موصیبه برای موصی له بدون قبول او پدید نمی‌آید ۲٫
بعضی گفته‌اند: قبول موصی له شرط صحّت وصیت نیست؛ ولی ردّ وی مانع است ۳٫ فرق وصیّت با ارث آن است که ارث، ملک مستقلی است و در آن نه قبول شرط است و نه ردّ، مانع؛ ولی در وصیّتهای تملیکی اگر قبول شرط صحّت آن نباشد، ردّ مانع آن است، پس اگر موصی له آن را ردّ کرد، وصیّت نسبت به او باطل است. ثمره این بحث در نمائات ظاهر می‌شود ۴٫
دلیل ایقاعی بودن وصیّت و اینکه قبول در آن شرط نیست و تنها رد مانع آن است، هم ظهور قرآنی است و هم دلیل روایی:
الف. خدای سبحان وصیّت و ارث را در سیاق واحد ذکر کرده است: ﴿فَلاُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعدِ وصِیَّهٍ یوصی بِها اَو دَین) ۵ ارث بعد از عمل به
^ ۱ – ـ قواعد الاَحکام، ص ۴۰۱؛ سلسله الینابیع الفقهیه، ج۱۲، ص ۳۰۶٫
^ ۲ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۴۲٫
^ ۳ – ـ العروه الوثقی، ج۵، ص۶۵۴، کتاب الوصیه.
^ ۴ – ـ ر.ک: تحریر الوسیله، ج۲، ص۸۳، کتاب الوصیه.
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱٫
۲۲۲

وصیت و ادای دَیْن است و این نشان می‌دهد همان‏طور که در ارث قبول شرط نیست، در وصیّت نیز شرط نیست، زیرا سیاق ولسان هر دو یکی است. البته ظهورِ سیاقی، ظهوری آن‌چنان قوی نیست؛ به‏خصوص در این مورد که ضعیف است.
ب. روایاتی به این مضمون رسیده است: اگر کسی مالی را برای شخصی وصیّت کرد وموصی له پیش از دریافت آن مال مُرد، مالِ مزبور (موصی به) به ورثه او منتقل می‌شود ۱ ، بر این اساس، مال به صرف وصیّت ملکِ موصی له می‌شود و با مرگ وی به ورثه او منتقل می‌گردد.
تذکّر: تکمیل این بحث که وصیت از ایقاعات است، نه عقود، بر عهده فنّ شریف فقه است ۲٫

۳- حیطه نفوذ وصیّت
هریک از نزدیکان و پدر و مادر میّت، سهم معیّنی از ترکه او دارند؛ ولی مانعی ندارد که شخص هنگام ظاهرشدن علایم مرگ با وصیّت کردن برای بعضی از ورثه از حقّ خود که ثلث مال است سهم بیشتری مقرر کند؛ لیکن هر دستوری در شیوه توزیع ارث بدهد، لغو است، چون با مردن وصیت کننده، ارتباط او از مال قطع می‌شود و ورثه مالک آن خواهند بود و طبق کتاب خدا آن‏را تقسیم می‌کنند. البته منعی ندارد که ورثه با طیب نفس و رضایت قلبی خود، مال را بر اساس تقسیم نامه میّت توزیع کنند، در غیر این صورت، آن وصیّت، در مقدار
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص۳۳۳ ۳۳۴٫
^ ۲ – ـ ر.ک: کنز العرفان، ج۲، ص۹۳ ۹۴؛ تحریر الوسیله، ج۲، ص۸۲ ۸۳٫
۲۲۳

زاید بر ثلث مال شرعاً الزام‌ور نیست ۱٫

۴- کافی نبودن صِرف وصیّت
صِرف وصیّت کردن متوفای مدیون، دَیْن و حقوق الهی را از ذمّه او به ذمّه وصی منتقل نمی‌کند و اگر طبق بعضی روایات، در صورت قبول ولی متوفا، ذمّه میّت تبرئه می‌شود ۲ ، در خصوص مسئله ضمان است؛ نه وصیّت، چنان که از همین عقد ضمان است اینکه وصی یا ولی به طلبکار بگوید: دَیْن شما را من می‌پردازم و آن شخص نیز بپذیرد، بنابراین اگر دیون یا حقوقی بر عهده کسی بود و او در ادای آن عذری نداشت و تنها به وصیّت اکتفا کرد، و به وصیت او عمل نشد پس از مرگ مؤاخذه خواهد شد؛ ولی اگر در ادای دَیْن و حقوق معذور بود و وصیّت کرد، از نظر وضعی ذمّه او مشغول است؛ لیکن از نظر تکلیفی معاقب نیست؛ امّا اگر وصیّت نکرد، هیچ یک از حکم تکلیفی و وضعی از او ساقط نمی‌شود.
تبرئه عهده میت بدهکار به وسیله زکات مال یا فطره، عملی پسندیده است، چون یکی از مصارف زکات، بدهکاران هستند: ﴿والغرِمین) ۳

بحث روایی

۱- وصی خویش باش
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أیها الناس! ابتاعوا أنفسکم من ربّکم، ألا إنّه لیس لإمری‏ءٍ
^ ۱ – ـ ر.ک: سلسله الینابیع الفقهیه، ج۱۲، ص۶۷ ۶۸٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۴۶٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۶۰٫
۲۲۴

شی‏ء إلاّعرف أمراً بخل بحق الله فیه، حتی إذا حضره الموت أخذ یوزّع ماله ههنا وههنا» ۱
قال علیّ أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «یابن آدم! کن وصیّ نفسک فی مالک و اعمل فیه ما تؤثر أن‏یُعمل فیه من بعدک» ۲
اشاره: أ. وصیتِ عهدی مخصوص به بعد از مرگ است و چاره‌ای جز واگذار کردن به دیگری نیست؛ لیکن وصیتِ تملیکی اگر در زمان حیات وصیت کننده انجام بپذیرد برکات فراوانی دارد، زیرا هم با شُحِّ درون مبارزه شده و هم با قصد قربتْ کمالی برای روح پدید آمده و هم در امتثال دستور خداوند به احسان، انفاق و مانند آن مبادرت شده است، چنان که هیچ‌گونه خطری از لحاظ قصور یا تقصیر در عمل او را تهدید نمی‌کند.
ب. در مبحث ایتای مال محبوب چنین بازگو شد که اگر لباس فرسوده و غذای بیات شده انفاق شود مشمولِ ﴿وءاتَی المالَ عَلی حُبِّه) ۳ نیست. جریان وصیت نیز از همین سنخ است، زیرا کسی که در آستانه مرگ است قبل از آنکه دنیا را ترک کند، دنیا او را رها کرده است. چنین شخصی هرگونه ایصای محسنانه داشته باشد از قبیل صدقه بعد از سیری است ۴٫

۲- استحباب وصیت
قال أبوجعفر(علیه‌السلام): «الوصیه حقٌّ وقد أوصی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فینبغی للمسلم
^ ۱ – ـ الدرالمنثور، ج۱، ص۴۲۳٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۷٫
^ ۴ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۵۳٫
۲۲۵

أن‏یوصی» ۱
عن محمد بن مسلم، عن أحدهما(علیهما‌السلام) أنّه قال: «الوصیه حقٌّ علی کلّ مسلم» ۲
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ما ینبغی لامری‏ءٍ مسلم أنْ یبیت لیله إلاّ ووصیته تحت رأسه» ۳
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «من مات بغیر وصیه مات میتهً جاهلیه» ۴
عن بعض الأئمه(علیهم‌السلام) قال: «إنّ الله تبارک وتعالی یقول: ابن آدم! تطوّلتُ علیک بثلاثه:… وجعلت لک نظره عند موتک فی ثلثک فلم تقدّم خیراً» ۵
اشاره: برخی در نقد وجوب وصیّت چنین گفته‌اند: رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بدون وصیت رحلت کرد ۶٫
لازم است عنایت شود که گرچه اصل وجوب وصیت مورد تأمل است؛ لیکن نقل عدم ایصای رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز صادق نیست.

۳- نقد احتمال نسخ آیه
عن أبی‏بصیر عن أحدهما(علیهما‌السلام) ، قوله: ﴿کُتِبَ عَلَیکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّهُ لِلولِدَینِ والاَقرَبین﴾ قال: «هی منسوخه نسختها آیه
^ ۱ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۱۹، ص۲۵۷٫
^ ۲ – ـ همان، ص۲۵۸٫
^ ۳ – ـ همان، ص۲۵۹۲۵۸٫
^ ۴ – ـ همان، ص۲۵۹٫
^ ۵ – ـ همان، ص۲۶۳٫
^ ۶ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۴۳٫
۲۲۶

الفرائض التی هی المواریث» ۱
اشاره: برخی مفسران با استناد به این حدیث گفته‌اند: در آغاز اسلام، وصیت واجب بود و پس از چندی این حکم با نزول آیه مواریث ۲ نسخ شد ۳٫
باید توجه داشت که اثبات نسخ اولاً متوقف بر تنافی بین مضمون آیه ارث و محتوای آیه وصیت است، در حالی که تنافی در بین نیست. ثانیاً متوقف بر تأخر نزول آیه ارث از آیه وصیت است که نیازمند اثبات است، از این‏رو محقّقان تفسیری امامیّه دعوای نسخ را بدون شاهد دانسته‌اند ۴ تعبیر نسخ در حدیث مزبور به معنای تخصیص یا تقیید است و چنین تعبیری بی‌سابقه نیست.

۴- نشاط محتضر در واپسین لحظات حیات
قال أبو عبدالله(علیه‌السلام): «ما من میّت تحضره الوفاه إلاّ ردّ الله عزّوجلّ علیه من سمعه وبصره وعقله للوصیه أخذ الوصیّه، أو ترک وهی الرّاحه الّتی یقال لها: راحه الموت فهی حقٌّ علی کلّ مسلم» ۵
عن الولید بن صبیح قال: صحبنی مولی لأبی عبدالله(علیه‌السلام) یقال له: أعین؛ فاشتکی أیّاماً ثمّ برء ثمّ مات فأخذت متاعه و ما کان له فأتیت به أبا عبدالله(علیه‌السلام) وأخبرته أنّه اشتکی أیّاماً ثمّ برء ثمّ مات. قال: «تلک راحه الموت أما إنّه لیس
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۷٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیات ۱۱ و ۱۲٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۲۴؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۴۵؛ تفسیر کنزالدقائق، ج۱، ص۴۱۸٫
^ ۴ – ـ ر.ک: التبیان، ج۲، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۸۳٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج۷، ص۳٫

۲۲۷

من‌حد یموت حتّی یردّ الله عزّوجلّ من سمعه وبصره وعقله للوصیّه أخذ أو ترک» ۱
اشاره: از عنایات خدای سبحان بر بشر آن است که اواخر عمر و لحظه‌ای پیش از مرگ، چشم، گوش و عقل محتضر را به وی باز می‌گرداند، بیمارِ مشرف به مرگ حالش رو به بهبودی می‌نهد، به‏طوری که امر برخود او و دیگران مشتبه می‌شود و شادمان از بهبودی وی نمی‌دانند که این بهبودی لطفی است از ناحیه خدا برای جبران عیب یا نقص گذشته و نعمت جدیدی است تا شخص بیمار، وصیتهای خود را انجام دهد. درباره این نشاط کاذب که در آخرین لحظات زندگی پیدا می‌شود در تعبیر عرفی نیز می‌گویند: او چراغ روشن کرده است، چون شعله فانوس قبل از خاموش‏شدن روشنایی کاذبی از خود بروز می‌دهد.

۵- مواد وصیّت
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): من لم یحسن وصیّته عند الموت کان نقصاً فی مروءته وعقله. قیل: یارسول الله وکیف یوصی المیّت؟ قال: إذا حضرته وفاته واجتمع الناس إلیه قال: اللّهمّ فاطر السماوات والأرض، عالم الغی‏ب والش‏هاده الرّح‏من الرح‏یم اللّهمّ إنّ‏ی أعه‏د إلی‏ک فی دار ال‏دنیا أنّی أشهد أن لا إله إلاّ أنت وحدک لاشریک لک وأنّ محمداً عبدک ورسولک وأنّ الجنّه حقّ وأنّ النار حقّ وأنّ البعث حقّ وأنّ الحساب حقّ والقدر و المیزان حقّ وأنّ الدین کما وصفت وأنّ‌الإسلام کما شرعت وأنّ القول کما حدّثت
^ ۱ – ـ الکافی، ج۷، ص۳٫
۲۲۸

وأنّ‌القرآن کما أنزلت وأنّک أنت الله الحقّ المبین، جزی الله محمداً(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خیر الجزاء وحیّا الله محمّداً وآل محمّد بالسلام. اللّهم یا عدّتی عند کربتی ویا صاحبی عند شدّتی ویا ولیّ نعمتی، إلهی وإله آبائی لاتکلنی إلی نفسی طرفه عینٍ أبداً؛ فإنّک إن تکلنی إلی نفسی طرفه عینٍ أقرب من الشرّ وأبعد من الخیر فآنِس فی القبر وحشتی واجعل لی عهداً یوم ألقاک منشوراً.
ثمّ یوصی بحاجته وتصدیق هذه الوصیه فی القرآن فی السوره الّتی یذکر فیها مریم فی قوله عزّوجلّ: ﴿لایَملِکونَ الشَّفعَهَ اِلاّمَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهدا) ۱ فهذا عهد المیّت والوصیه، حقٌّ علی‏کلّ مسلم أن یحفظ هذه الوصیّه ویعلّمها؛ وقال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) علّمنیها رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) وقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): علّمنیها جبرئیل(علیه‌السلام» ۲
اشاره: وصیت به عقاید حق، اخلاق حَسَن و اعمال صالح، سیره انبیا و اولیای الهی است و اختصاصی به حال حضور مرگ ندارد، هرچند در آن‏حالت رجحان بیشتری دارد. اصل توصیه به معارف دینی هنگام ارتحال درسیره برخی از انبیای ابراهیمی مانند حضرت ابراهیم و یعقوب(علیهما‌السلام) چنین آمده است: ﴿ووصّی بِها اِبرهیمُ بَنیهِ ویَعقوبُ یبَنِی اِنَّ اللّهَ اصطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَموتُنَّ اِلاّواَنتُم مُسلِمون) ۳ ﴿اَم کُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ یَعقوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنیهِ ما تَعبُدونَ مِن بَعدی قالوا نَعبُدُ اِلهَکَ واِلهَ ءابائِکَ اِبرهیمَ واِسمعیلَ واِسحقَ اِلهًا وحِدًا ونَحنُ لَهُ مُسلِمون) ۴
^ ۱ – ـ وره مریم، آیه ۸۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۷، ص۲ ۳، ح ۱؛ تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۷۴ ۱۷۵٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۲٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۳٫
۲۲۹

از انس بن مالک نقل شده که سلف صالح در وصیتهای خود چنین مرقوم می‌داشتند: هذا ما أوصی… یشهد أن لا اِله إلاّ الله… و أنّ محمّداً عبده… و أنّ الساعه آتیه… بتقوی الله حقّ تقاته و أن یصلحوا ذات بینهم و یطیعوا الله و رسوله… بما أوصی (وصّی) به إبراهیم بنیه و یعقوب … ۱٫

۶- وصیت برای خویشاوندان
عن أبی‏عبدالله، عن أبیه عن علی بن أبیطالب(علیهم‌السلام) قال: «من لم یوص عند موته لذی‏قرابته ممن لایرث فقد ختم عمله بمعصیته» ۲
اشاره: اگر حقوق واجبی از نزدیکان بر ذمّه شخص نباشد ترک وصیت برای آنها فقد کمال است و گاهی ممکن است ترک وصیت برای خویشاوند محروم از ارث محذورهای خانوادگی را به همراه داشته باشد که در این‏حال دستور به وصیّت و هشدار خطر بدفرجامی تارک آن صبغه ارشادی دارد.

۷- جواز وصیّت برای وارث
عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: سألته عن الوصیه للوارث، فقال: «تجوز». قال: ثمّ تلا هذه الآیه: «﴿اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّهُ لِلولِدَینِ والاَقرَبین) ۳
اشاره: شیعه وسنّی در صحّت وصیّت برای وارث اختلاف دارند. فقهای مذاهب اربعه با استناد به حدیث «لاوصیّه للوارث» آن را جایز نمی‌دانند؛ ولی
^ ۱ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۴۹ ۲۵۰؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۲۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص ۱۵۹٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۷، ص ۱۰٫
۲۳۰

از انس بن مالک نقل شده که سلف صالح در وصیتهای خود چنین مرقوم می‌داشتند: هذا ما أوصی… یشهد أن لا اِله إلاّ الله… و أنّ محمّداً عبده… و أنّ الساعه آتیه… بتقوی الله حقّ تقاته و أن یصلحوا ذات بینهم و یطیعوا الله و رسوله… بما أوصی (وصّی) به إبراهیم بنیه و یعقوب … ۱٫

۶- وصیت برای خویشاوندان
عن أبی‏عبدالله، عن أبیه عن علی بن أبیطالب(علیهم‌السلام) قال: «من لم یوص عند موته لذی‏قرابته ممن لایرث فقد ختم عمله بمعصیته» ۲
اشاره: اگر حقوق واجبی از نزدیکان بر ذمّه شخص نباشد ترک وصیت برای آنها فقد کمال است و گاهی ممکن است ترک وصیت برای خویشاوند محروم از ارث محذورهای خانوادگی را به همراه داشته باشد که در این‏حال دستور به وصیّت و هشدار خطر بدفرجامی تارک آن صبغه ارشادی دارد.

۷- جواز وصیّت برای وارث
عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: سألته عن الوصیه للوارث، فقال: «تجوز». قال: ثمّ تلا هذه الآیه: «﴿اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّهُ لِلولِدَینِ والاَقرَبین) ۳
اشاره: شیعه وسنّی در صحّت وصیّت برای وارث اختلاف دارند. فقهای مذاهب اربعه با استناد به حدیث «لاوصیّه للوارث» آن را جایز نمی‌دانند؛ ولی
^ ۱ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۴۹ ۲۵۰؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۲۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص ۱۵۹٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۷، ص ۱۰٫
۲۳۱

بالمعروف غیرالمنکر فقد جازت وصیّته» ۱
اشاره: همان‌طور که احسان به نزدیکان در زمان حیات راجح و مورد ترغیب شریعت اسلام است ایصای برای آنان بعد از ممات نیز مطلوب و مورد تشویق است و کوچکی یا بزرگی، فقر یا غنا هیچ‏یک شرط صحت وصیت یا مانع آن نیست، هرچند ایصای برای بستگانِ نیازمند، راجح‌تر است.

۹- نصاب مالی برای وصیّت
روی عن علی ابن أبی طالب(علیه‌السلام) انّه دخل علی مولی له فی مرضه وله سبعمأه درهم أو ستمأه فقال: ألا أُوصی؟ فقال: «لا، إنّما قال الله «اِن تَرَکَ خَیرًا» ولیس لک کثیر مالٍ» ۲ طبق نقل سیوطی، امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در ادامه فرمود: «فدع مالک لورثتک» ۳
اشاره: در بحث تفسیری گذشت که منظور از «خیر» مطلق مال است؛ نه مال زیاد که نصاب خاصّی نیز برای آن ارائه نشده، بلکه به حسب افراد و شئون ویژه آنها متفاوت است. این روایت بر فرض صحّت، دلیل بر مستحب‏نبودن وصیت نمی‌شود، زیرا ظهور این حدیث آن قدر نیست که بتواند اطلاق یا عموم برخی از ادله را تقیید یا تخصیص بزند، هرچند برخی مفسران در ذیل آن چنین آورده‌اند: «وهذا هو المأخوذ به عندنا» ۴ البته وصیت در مورد مالِ اندک مورد
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۶٫
^ ۲ – ـ تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۱۵۹٫
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۲۲ ۴۲۳٫
^ ۴ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۰۹، با اختلاف در تعبیر؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۸۳؛ تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۱۵۹٫
۲۳۲

انصراف آیه است، زیرا چنین وصیّتی در معرض اضرار به ورثه بی‌بضاعت است.

۱۰- عدل و معروف در وصیت
روی عن أبی‏عبدالله عن أبیه عن آبائه عن علی (علیه‌السلام) أنّه قال: «مَن أوصی ولم یحف و لم‏یضارّ کان کمن صدّق به فی‏حیاته» ۱
وقال: «ما أُبالی أضررت بورثتی أو سرفتهم ذلک المال» [؛سرفتهم أی أخطأتهم وأغفلتهم .] ۲٫
فی وصیه النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لعلی(علیه‌السلام): «…یا علی من لم یحسن وصیّته عند موته کان نقصاً فی‏مروءته و لم یملک الشفاعه» ۳
عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: «قضی أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فی رجل توفّی وأوصی بماله کلّه أو أکثره؛ فقال له: الوصیّه تردّ إلی‌المعروف غیر المنکر؛ فمن ظلم نفسه وأتی فی وصیته المنکر والحیف فإنّها تردّ إلی المعروف و یترک لأهل المیراث میراثهم» ۴
عن جعفر بن محمّد، عن أبیه(علیهما‌السلام) قال: «من عدل فی وصیته کان کمن تصدّق بها فی‏حیاته ومن جار فی وصیته لقی الله عزّوجلّ یوم القیامه وهو عنه معرض» ۵
عن جعفر عن أبیه(علیهما‌السلام) قال: «قال علی (علیه‌السلام): الحیف فی الوصیّه من‌الکبائر» ۶
^ ۱ – ـ سلسله الینابیع الفقهیه، ج۱۲، ص۲۴۶٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۲۶۶۲۶۵٫
^ ۴ – ـ همان، ص۲۶۷٫
^ ۵ – ـ همان.
^ ۶ – ـ همان، ص۲۶۸٫
۲۳۳

اشاره: همان‌طور که اصل مال، یعنی موصی به باید خیر، یعنی طیّب و حلال باشد وگرنه تکلیف درباره مال خبیث و حرام ارجاع آن به صاحب مال است، کیفیت ایصا نیز باید برپایه عدل و معروف باشد؛ یعنی طوری باشد که در میزان شریعت به رسمیّت شناخته شود. تشخیص چنین شناسایی برعهده دلیل معتبر عقلی یا نقلی است.
موارد یاد شده در این‌گونه احادیث نموداری از کژراهه رفتن در وصیت است که بخش قابل ملاحظه‌ای از آن فاقد مشروعیّت بوده و بعضی دیگر فاقد رجحان است.

۱۱- حدّ وصیت
عن سماعه بن مهران، عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قول الله تعالی: ﴿الوَصِیَّهُ لِلولِدَینِ والاَقرَبینَ بِالمَعروفِ حَقًّا عَلَی المُتَّقین﴾، قال: «هو الشی‏ء جعله الله عزّوجلّ لصاحب هذا الأمر». قال: قلت: فهل لذلک حدّ؟ قال: «نعم». قلت: وما هو؟ قال: «أدنی ما یکون ثلث الثلث» ۱
عن عمّار بن مروان عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: سألته عن قول الله: ﴿اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّه﴾. قال: «حقٌ جعله الله فی‌موال الناس لصاحب هذا الأمر». قال: قلت: لذلک حدّ محدود؟ قال: «نعم». قال: قلت: کم؟ قال: «أدناه السدس وأکثره الثلث» ۲
اشاره: نفوذ وصیّت تا ثلث مال است؛ امّا کیفیّت توزیع ثلث بین افراد موصی له باید طبق عدل و معروف باشد و این کار نسبت به اشخاصِ مختلف
^ ۱ – ـ تفسیر کنزالدقائق، ج۱، ص۴۱۹۴۱۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۶٫
۲۳۴

و شرایط متنوع گونه‌گون خواهد بود و آنچه در این‌گونه احادیث وارد شده صبغه ضابط جامع و کلّی ندارد، بلکه طبق مصالح و عناوین تنظیم می‌شود.

۱۲- رتبه وصیّت
عن جعفر عن أبیه(علیهما‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): إنّ أول ما یبدأ به من المال الکفن ثمّ الدَین ثمّ الوصیّه ثمّ المیراث» ۱
اشاره: از ما ترک میّت، ابتدا کفن و سایر لوازم تجهیزی او برداشته می‌شود، آنگاه دیون وی را از آن می‌پردازند، سپس وصیّت وی را در حدّ ثلث عمل می‌کنند و در پایان بقیه را به عنوان میراث بین ورثه تقسیم می‌کنند.
در قرآن کریم ذکر وصیّت قبل از دَین است: ﴿مِن بَعدِ وصِیَّهٍ یوصی بِها اَو دَین) ۲ ولی چون حرف ترتیب، مانند «فاء» یا «ثُمّ» در آیه نیست رسول‏خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حکم فرمود که دَیْن قبل از وصیّت است ۳٫

۱۳- احتجاج حضرت زهراٍّ به آیه شریفه
عن الزّهراءٍّ فی حدیث طویل، تقول فیه للقوم و قد منعوها ما منعوها: «وقال: ﴿واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعضٍ فی کِتبِ اللّه) ۴ وقال: ﴿یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَین) ۵ وقال: ﴿اِن تَرَکَ خَیرًا﴾ و
^ ۱ – ـ تهذیب الاَحکام، ج۶، ص۱۸۸ ۱۸۹٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱٫
^ ۳ – ـ ر.ک: تهذیب الاَحکام، ج۶، ص۱۸۹ ۱۸۸٫
^ ۴ – ـ سوره انفال، آیه ۷۵٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱٫
۲۳۵

زعمتم أن لاحظوه ولاإرث ولارحم بیننا؛ أفخصّکم الله بآیه أخرج منها آل‏رسول‌الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم» ۱
اشاره: اولویت در این آیه تعیینی است؛ نه تفضیلی. تفصیل مراتب اولویت وارثان به وسیله آیات دیگر بیان شده است. عموم یا اطلاق آیه ارث مانند سایر عمومها و اطلاقها شامل همه افراد حتی پیامبر و امام و عصمت بالغه الهی حضرت فاطمه زهرا(علیهم‌السلام) می‌شود. تخصیص یا تقیید باید به وسیله دلیل معتبر ثابت شود و در این باره هیچ‌گونه نشانی از تخصیص یا تقیید معتبر وجود ندارد، گذشته از آنکه ارث پیامبران و پیامبر زادگان در قرآن حکیم مطرح شده است.

۱۴- وصیت به ثلث
عن أبی‌جعفر(علیه‌السلام) قال: «کان أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یقول: «لئن أوصی بخمس مالی أحبّ إلی من أن أُوصی بالربع ولئن أوصی بالربع أحبّ إلی من أن أوصی بالثلث و من أوصی بالثلث فلم‏یترک و قد بالغ… » ۲
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «من أوصی بالثلث فقد أضرّ بالورثه، والوصیه بالربع و الخمس أفضل من الوصیه بالثلث، ومن أوصی بالثلث فلم یترک» ۳
عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن آبائه قال: «قال علی(علیه‌السلام): الوصیّه بالخمس لأنّ الله عزّوجلّ رضی لنفسه بالخمس. وقال: الخمس اقتصاد والربع جهد و الثلث حیف» ۴
^ ۱ – ـ تفسیر کنز الدقائق، ج ۱، ص۴۱۹٫
^ ۲ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۱۹، ص۲۶۹٫
^ ۳ – ـ همان، ص۲۷۰۲۶۹٫
^ ۴ – ـ همان، ص۲۷۰٫

۲۳۶

عن أبی عبدالله(علیه‌السلام): قال: «…فأوصی البراء بن معرور (إذا دفن) أن‏یجعل وجهه إلی‏تلقاء النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) إلی القبله وأوصی بثلث ماله فجرت به السنه» ۱
اشاره: آنچه از کارهای خیر هر فرد در زمان حیات خود بدون افراط و تفریط انجام می‌دهد محمود است و آنچه راجع به بعد از مرگ خود تصرف می‌کند شبهه دخالت در مال دیگری است، زیرا مال بعد از موت به عنوان میراث به وارث منتقل می‌شود و رعایت حقوق ورثه مهمّ است. معنای تحدید به ثلث نیز استحباب وصیت به این مقدار، یعنی ثلث نیست، بلکه ترخیص ایصا تا این حدّ است. ممکن است وصیت به برخی از این کسرهای مشاع افضل از دیگر کسور باشد. آنچه از این احادیث مأثور بر می‌آید رجحان کسر خمس و بعد از آن کسر رُبع است؛ اما کسر ثلث، آخرین حدّ رجحان است. البته اگر وارثان کاملاً مستغنی باشند و اصلاً نیازی به میراث نداشته باشند رجحان ایصای به مقدار کسر ثلث همچنان محفوظ است.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۲۷۱٫

۲۳۷

بازدیدها: 329

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *