تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۸۶

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۸۶

از پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره ربوبیت، کیفیت تدبیر، اشراف، حضور و اجابت خداوند (نه از اصل هستی و خالقیت او) و نحوه اجابت خواسته‌ها سؤال شد و خداوند سبحان با تعبیرهایی سرشار از عطوفت و نیز با حذف واسطه پاسخ داد: من نزدیکم و دعای هر بنده داعی را که مرا (نه غیر مرا و نه مرا و غیر مرا) بخواند اجابت می‌کنم.

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (۱۸۶)

گزیده تفسیر
از پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره ربوبیت، کیفیت تدبیر، اشراف، حضور و اجابت خداوند (نه از اصل هستی و خالقیت او) و نحوه اجابت خواسته‌ها سؤال شد و خداوند سبحان با تعبیرهایی سرشار از عطوفت و نیز با حذف واسطه پاسخ داد: من نزدیکم و دعای هر بنده داعی را که مرا (نه غیر مرا و نه مرا و غیر مرا) بخواند اجابت می‌کنم.
این پاسخ به آن سؤال استفهامی درباره سؤال استعطایی، با تأکید بر قرب خدای متعالی به همگان به طور یکسان و بیان ثبوت و دوام آن قرب و نیز سرعت، تجدد و استمرار اجابت الهی، گویای تلطّف و عنایتهای ویژه خداوند به بندگان است.
خداوندِ مجیبْ، دعای خالص و مطابق مصلحت را حتماً و البته امتناناً اجابت می‌کند، زیرا افزون بر آنکه دعا عبادت است و هیچ عبادت بی‌شائبه‌ای بدون پاداش نیست، عدم اجابتِ آن، تشویق به دعا و وعده اجابت آن را لغو
۳۸۹

می‌کند و لغو از حکیم مطلق روا نیست، چنان که خلف وعده الهی ممتنع است، از این‏رو به هر دعایی، حتی در صورت عدم انطباق با حکمت، به گونه‌ای پاداش می‌دهد.
دعوت خداوند را باید با انقیادْ پاسخ مثبت داد و امتثال کرد و به او ایمان آورد تا زمینه رشد فراهم گردد.
برای اجابت دعا قُرب داعی به خداوند هم لازم است. برای تحصیل این قرب، دستور استجابت دعوت و ایمان به خداوند داده شد که پس از اعتقاد به مبانی اصولی، همه دستورهای اخلاقی، فقهی و حقوقی را شامل می‌شود و برهمین اساس تقوا همان استجابت خدا و ایمان به او و به قدرت او بر انجام خواسته‌های دعاست. دعای داعیان و مراتب آنان، بر اثر تفاوت درجات همین قرب، اجابت، استجابت و ایمان، مختلف است.

تفسیر

مفردات
اُجِیبُ… فَلْیَسْتَجِیبُوا: اجابه و استجابه از «جوب» به معنای شکافتن و نفوذکردن و تأثیر در موجود مادی یا معنوی است، چنان که گفته می‌شود: «جاب الصخره»، یعنی سنگ را سوراخ کرد، و «جاب البلاد»، یعنی شهرها را پیمود؛ گویا شهرها را شکافته و در آنها نفوذ کرده است. «جواب» و «جابه» پاسخ سخن یا مقابله‌ای عملی است که در طرف مقابل مؤثر افتد و در قلب او نفوذ کند و در مواردی مشکل‌گشای او باشد.
مفهوم یاد شده در همه کاربردهای واژه «جواب» ملحوظ است و سایر واژه‌های هم ریشه آن با لحاظ این مفهوم و خصوصیت هیئت و صیغه معنا
۳۹۰

می‌شود؛ مثلاً «أجاب دَعوته» یعنی دعای او را نافذ و کلامش را مؤثر قرار داد تا نتیجه‏بخش و مقبول باشد؛ نیز «استجاب الله دعائه» یعنی خدا تأثیر و نفوذ دعایش را خواست و حصول مطلوبش را اراده کرد، بنابراین، استعمال جواب، اجابت و استجابت در معنای قبول و حصول مراد، استعمال در حاصل معناست ۱ ؛ نه در خود آن.
برخی گفته‌اند: استجابت، اجابت با عنایت و آمادگی است و سین و تاء (علایم باب استفعال) برای مبالغه است ۲٫
بعضی عنوان استجابت را همراه با انقیاد و گردن نهادن دانستند؛ ولی عنوان اجابت این چنین نیست ۳٫
امین الاسلام طبرسی(قدس‌سرّه) اجابت و استجابت را به یک معنا دانسته است ۴ ، بر این اساس، جمله ﴿فَلیَستَجیبوا لی﴾ یعنی بندگان من باید دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا به خیر و صلاح راه یابند.
یَرْشُدُونَ: رشد، راهیابی به خیر و صلاح است ۵٫ برخی از علل و عوامل رشد و نیز مصداق راشد در بعضی از آیات قرآن روشن شده است ۶٫

تناسب آیات
وجوه گوناگونی درباره تناسب و پیوند آیه مورد بحث با آیات قبل ارائه شده یا
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۲، ص ۱۴۳ ـ ۱۴۴، «ج و ب».
^ ۲ – ـ التفسیر الوسیط، ج۱، ص۳۹۱٫
^ ۳ – ـ روض الجنان، ج۳، ص۴۶٫
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۹ ۵۰۰٫
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۴، ص۱۴۰، «ر ش د».
^ ۶ – ـ سوره حجرات، آیه ۷٫
۳۹۱

قابل ارائه است که اهمّ آنها عبارت است از:
۱- دعای روزه‌دار مستجاب است، به ویژه در ماه مبارک رمضان و شب قدرِ آن که از مظانّ اجابت دعاست ۱٫
۲- اشاره به کبریایی خداوند سبحان در آیه قبل، ممکن بود باعث این توهم در بندگان شود که خدای متعالی از بندگان خود دور است و درخواست حاجت از او جز به واسطه ممکن نیست، از این‏رو فرمود: من به بندگان نزدیکم: ﴿فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاع﴾.
۳- امر آیه قبل به اِکمال و تکبیر و شکر، باعث این سؤال در ذهن مخاطبان است که آیا بر امتثال آن اوامر پاداش داده خواهد شد؟ خدای متعالی امتثال کنندگان را اکرام کرده و مترتب بر آن سؤال فرضی و ذهنی فرمود: اگر آنان از حق خویش بر من بپرسند، من به آنها نزدیکم و دعای آنان را اجابت می‌کنم ۲٫
۴- خداوند سبحان برای تأکید بر اوامر پیشین، یعنی امر به روزه ماه مبارک رمضان و اِکمال آن و نیز قیام به وظایف تکبیر و شکر، آیه مورد بحث را آورد که دلالت می‌کند او به احوال مؤمنان آگاه است، سخنان آنان را می‌شنود و دعای آنها را اجابت می‌کند و بر اعمال آنان پاداش می‌دهد ۳٫
۵٫ آیه قبل، مؤمنان را به ثنا فرمان داد و آیه مورد بحث، آنان را به دعا ترغیب می‌کند تا خواستن از خدای متعالی را به آنها بیاموزد و بر حُسن طلب تنبّه دهد ۴٫
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۴۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۷۶٫
^ ۳ – ـ انوار التنزیل، ج۱، ص۱۰۶٫
^ ۴ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۵۰۵٫
۳۹۲

۶- تکبیر و شکر که در آیه قبل بدان امر شد دو گونه است: قولی و عملی. در قِسم زبانی آن ممکن است این سؤال پیش آید که آیا گفتن باید با صدای بلند و منادات باشد یا آهسته و به صورت مناجات؟ آیه مورد بحث به این پرسش چنین پاسخ می‌دهد که به فریاد و بلند کردن صدا نیازی نیست ۱٫
۷- برخی مفسران عامه به توهم وقوع نسخ در احکام روزه، آمدن این آیه را پس از آیات روزه چنین توجیه کرده‌اند که این آیه بر کمال علم خداوند به حال بندگان و کمال قدرت بر آنها و نهایت لطف وی به آنان در اثنای نسخ احکام دلالت دارد تا آنها را در ایمان پایدار و استوار کرده و به استجابت دعای خویش مطمئن سازد، زیرا مقام نسخ از مظانّ وسوسه و تزلزل و ناپایداری ایمان است.
به هر تقدیر، آیه مورد بحث جمله‌ای معترضه است که بین آیات قبل و بعد خود واقع شده است ۲٫
۸- آنچه به نظر می‌رسد این است که ماه مبارک رمضان، هم ماه روزه و تلاوت قرآن و تدبر در آیات نورانی آن است و هم فصل دعا، سؤال و ابتهال به درگاه ذوالجلال. در این ماه، دعا خالص‌تر، به اجابت نزدیک‌تر و دعا کننده برای دریافت فیض آماده‌تر است، از این رو خدای مهربان ضمن تشریع روزه و بیان احکام آن، هم موضوع نزول قرآن کریم را مطرح فرمود و هم مسئله دعا و استجابت آن را، بلکه آیه مربوط به دعا را میان آیات روزه قرار داد که نشانِ ویژگی خاص دعا در ماه رمضان است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۱۶۶٫
^ ۲ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۹۷٫
۳۹۳

الطاف ویژه
آیه مورد بحث اجمالاً نشان عنایتهای ویژه خدای سبحان به بندگانی است که با خواندن او کمال عبودیت خویش و ربوبیت پروردگارشان را اظهار می‌کنند ۱٫
آنچه به عنوان اجابت خدا در این آیه مطرح شد: ﴿اُجیبُ دَعوَهَ الدّاع﴾ صبغه امتنان دارد و آنچه به عنوان استجابت بندگان ارائه شد: ﴿فَلیَستَجیبوا لی﴾ جنبه امتثال دارد.
این آیه نشانه‌هایی از مهربانی خداوند به بندگانش را دربر دارد:
۱- مطلب به صورت تکلّم (نه غیبت) آن هم با آوردن هفت بار ضمیر متکلّم وحده بیان شده است. این ساختار، آیه را در قرآن منحصر به فرد ساخته و نشان کمال عنایتِ خداوند به موضوع آیه، یعنی دعاست.
۲- تعبیر زیبا و سرشار از عطوفت ﴿عِبادی﴾ به جای «ناس» و مشابه آن، که توجه خاص به دعا را دو چندان می‌کند، همان‌طور که اضافه کعبه به
^ ۱ – ـ نکته‌ای در کلمات بزرگان اهل معرفت آمده و ادیبان عرفان آموز، مانند حکیم سنایی و عطار نیشابوری، آن را مبسوطاً بیان داشته‌اند و استاد ارجمند فاضل تونی(قدس‌سرّه) آن را از اساتید بزرگوارشان نقل می‌کردند و آن اینکه عبد در شرفیابی به حضور مولا باید هدیه‌ای عرضه کند که مولایش آن را نداشته باشد، وگرنه آن هدیه برای مولا ارزشمند نیست. بهترین هدیه عبد، بندگی، عجز، مسکنت، ابتهال و تضرّع اوست که مولا آن را ندارد و این نداشتن هم برای او کمال است. این مطلب، از مناجات امیرمؤمنان حضرت علی(علیه‌السلام) نیز به دست می‌آید که به خدا عرض می‌کند: «إلهی! کفی لی عزّاً اَن أکون لک عبداً و کفی بی فخراً أن تکون لی ربّاً. أنت کما أحبّ، فاجعلنی کما تحبّ» (کتاب الخصال، ص۴۲۰). روی گردآلود بَر، زی او، که بر درگاه او ٭٭٭ آبروی خود بری گر آبروی خود بری (دیوان حکیم سنایی، ص۶۵۷)
۳۹۴

خداوند در تعبیر ﴿بَیْتی) ۱ مایه شرافت بیت است، اضافه بندگان به خداوند نیز مایه مباهات آنان خواهد بود.
تعبیر ﴿عِبادی﴾ عام است و با تعبیر ﴿عِبادُ الرَّحمنِ) ۲ و ﴿فَادخُلی فی‏عِبدی) ۳ که درباره بندگان خاص است تفاوت دارد، زیرا مستفاد از ﴿فَادخُلی فی عِبدی﴾ که مصحوب ﴿وادخُلی جَنَّتی) ۴ است این است که گروه ویژه‌ای دارای منزلت مخصوص‌اند که حریم آنان برای همگان مقدور نیست؛ اما عنوان ﴿عِبادی﴾ در آیه مورد بحث شامل هر بنده‌ای از بندگان نیازمند است و منزلت ویژه‌ای به عنوان بهشت خاص برای آنان مقرر نشده است. غرض آنکه کلمه ﴿عِبادی﴾ در پایان سوره فجر، ناظر به بندگان ویژه است، زیرا اوّلاً ناظر به گروهی خاص و مقامی مخصوص است و کسی بدون اذن و راهنمایی به آن مقام منیع وارد نمی‌شود. ثانیاً مسبوق به ﴿یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه ٭ اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرضیَّه) ۵ است و نیل به مقام نفس مطمئنه و رسیدن به منزلت رضای متقابل خلق و خالق، مقدور خواص است؛ نه عموم بندگان. ثالثاً ملحوق به ﴿وادخُلی جَنَّتی﴾ است و چنین بهشتی غیر از عنوان ﴿جَنّتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهر) ۶ و مانند آن است. البته ممکن است کسانی که جزو بندگان عام‌اند تدریجاً بر اثر استجابت و ایمان مذکور در آیه مورد بحث، وارد حوزه خواص شوند.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۳٫
^ ۳ – ـ سوره فجر، آیه ۲۹٫
^ ۴ – ـ سوره فجر، آیه ۳۰٫
^ ۵ – ـ سوره فجر، آیات ۲۷ ۲۸٫
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۲۵٫
۳۹۵

۳- حذف واسطه در جواب که فرمود: «پس تحقیقاً من نزدیکم» و نفرمود «بگو او نزدیک است». نظر برخی مفسران که کلمه «فقل» را محذوف دانسته‌اند ۱ صائب نیست.
۴- تأکید بر نزدیک بودن خداوند با حرف «إنّ».
۵- آوردن صفت ﴿قَریب﴾ به جای فعل که بیان کننده ثبوت و دوام قربِ خداست.
۶- ذکر فعل مضارع ﴿اُجیبُ﴾ که تجدّد اجابت و استمرار آن را می‌رساند.
۷- تقیید ﴿اُجیبُ دَعوَهَ الدّاع﴾ به ﴿اِذا دَعان﴾. این دو جمله مضمون مشترک دارند که نشان می‌دهد دعای واقعی، بدون شرط مستجاب است ۲ ، و دعای واقعی یعنی دعای خدا؛ نه دعای غیر او و نه دعای مشوب.
۸٫ جمله ﴿فَاِنّی قَریب﴾ که کنایه از سرعت اجابت خداست، زیرا «سریع» و «قریب» معنایی نزدیک به هم دارند. این جمله نیز گویای نزدیک‏بودن خدا به بندگان به علم و قدرت است؛ نه به مجاورت و مکان، زیرا مکان که آفریده اوست، از صفات امکانی و مادی است و خداوند از هرگونه صفت امکانی وماده پیراسته است، پس محتوای آیه، نه تنها بوی تجسیم نمی‌دهد، بلکه خود دلیلی بر نفی تجسیم و منزه بودن خدا از مکان است، زیرا اگر خدا مکانی داشت، باید به همه مناجات کنندگان یکسان نزدیک نباشد و از اینکه به طور مطلق فرمود: نزدیکم، معلوم می‌شود مکانی ندارد ۳٫
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۰؛ روض الجنان، ج۳، ص۴۲٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲، ص۳۰ ۳۳٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۰٫
۳۹۶

سؤال استفهامی درباره سؤال استعطایی
طلیعه آیه سخن از سؤال است: ﴿واِذَا سَاَلَک﴾. سؤال گاهی به معنای استفهام و درخواست فهم چیزی و زمانی به معنای استعطا و درخواست عطا و گاهی به معنای استیضاح و مطالبه اعتراض‌آمیز است. هر کدام از این اقسام نمونه‌ای در قرآن کریم دارند که در فرصت مناسب ارائه می‌شود؛ امّا بر این‌ساس که خصوصیتهای سؤال را می‌توان از ویژگیهای جواب استنباط کرد، آنچه در این آیه مطرح است خصوص سؤال استفهامی است ۱ که آیا خداوند نزدیک است یا دور، جواب می‌دهد یا نه، اجابت او مشروط است یا مطلق و…؟ بنابراین، محور اصلی آن سؤال استفهامی درباره سؤال استعطایی و پاسخ آن است؛ نه آنکه خود آیه سؤال استعطایی را دربر داشته باشد؛ مانند آیه
^ ۱ – ـ سؤالهای استفهامی مطرح از سوی مردم که در قرآن بازگو شده، به لحاظ متعلّق آنها چند قسم است: أ. سؤال از اصول اعتقادی و جهان‌بینی توحیدی؛ مانند پرسش از قیامت و زمان وقوع آن: «یَسَ‏لونَکَ عَنِ السّاعَهِ اَیّانَ مُرسها» (سوره نازعات، آیه ۴۲). ب. سؤال از مسائل علمی و امور طبیعی؛ مانند: «ویَسَ‏لونَکَ عَنِ الجِبالِ» (سوره طه، آیه ۱۰۵) و «یَسَ‏لونَکَ عَنِ الاَهِلَّهِ» (سوره بقره، آیه ۱۸۹). ج. پرسش از حقیقت انسان و مسائل خودشناسی؛ مانند: «ویَسَ‏لونَکَ عَنِ الرّوحِ» (سوره اسراء، آیه ۸۵). د. سؤالهای تاریخی؛ مانند: «ویَسَ‏لونَکَ عَن ذِی‌لقَرنَینِ» (سوره کهف، آیه ۸۳). ه . پرسشهای فقهی؛ مانند: «یَسَ‏لونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فیهِ» (سوره بقره، آیه ۲۱۷) و «ویَسَ‏لونَکَ عَنِ المَحیضِ» (سوره بقره، آیه ۲۲۲). بخش مهم سؤالهای قرآن مربوط به اصول اعتقادی (مبدأ، معاد و نبوت) است.
۳۹۷

﴿یَسَ‏لُهُ مَن فِی السَّموتِ والاَرض) ۱ و ﴿وَسلُوا اللّهَ مِن فَضلِه) ۲
در آیه مورد بحث، سؤال استفهامی از ربوبیت، اشراف، حضور و اجابت خداوند است؛ نه از اصل هستی و خالقیت او، زیرا مشرکان حجاز باور داشتند که خالق جهانِ موجود «الله» است: ﴿ولَئِن سَاَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ لَیَقولُنَّ اللّهُ) ۳ و او را «ربّ الأرباب» و «ربّ العالمین» می‌دانستند؛ ولی در اینکه تدبیر امور انسانها و حل مشکلاتشان به دست کیست، دچار شبهه و انحراف بودند، از این رو خدای سبحان در آیه موردبحث به رسول خود می‌فرماید: اگر آنها در زمینه ربوبیت من و کیفیّت تدبیر و نحوه اجابت خواسته‌های آنان از تو پرسیدند، بگو: من نزدیکم و کوتاهی از من نیست؛ شما چیزهای خوب بخواهید و تنها از من بطلبید تا اجابت کنم، زیرا گذشته از نزدیک بودن من و تحقق اجابت، از دیگری کاری ساخته نیست.
انسان با تمام ذات، صفت و فعلِ خود، بنده خداوند است و ذات احدیت بر همه این شئونِ او احاطه و اشراف دارد، پس ربوبیت جامعه انسانی، به حضرت ربّ العالمین اختصاص دارد.
نکته: رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) همان‌طور که پیام خدا را به خلق می‌رساند، به منزله حاجب ویژه است که درخواست خلق را با استعانت از خالق پاسخ می‌دهد یا پاسخ مستقیم خالق را به خلق می‌رساند. این نکته مورد غفلت نباشد که هیچ حجابی بین خلق و خالق نیست؛ لیکن دریافت پاسخ خالق مقدور همگان نیست.
^ ۱ – ـ سوره الرحمن، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۳۲٫
^ ۳ – ـ سوره زمر، آیه ۳۸٫
۳۹۸

پاسخ سؤالهای تجسیمی و تشبیهی
اسباب نزول متعددی برای آیه مورد بحث ذکر شده است که اثبات صحت آنها آسان نیست؛ لیکن همان‌طور که برخی گفته‌اند: از اعراب صنمی و وثنی حِس‌گرا بعید نیست که بپرسد خدا دور است یا نزدیک ۱ و اگر در آسمان است فاصله آسمان تا زمین پانصد سال راه است ۲ ، پس چگونه صدای داعی را می‌شنود. احتمال این‌گونه سؤالهای تجسیمی و تشبیهی از جاهلیت‌زده‌ها و نیز از یهودیهای مادّه زده بعید نیست.
نشان حِسّ‌گرایی اعراب دوران کهن را می‌توان از وجوه مأثور در تفسیر طبری ۳ استنباط کرد. بعضی از آن وجوه سابق بر نزول آیه و برخی لاحق بر آن است؛ بعضی از آن وجوه ناظر به ندا و نجواست و بعضی ناظر به جهت خاص سؤال، یعنی به کدام طرف خدا را بخوانیم، و برخی راجع به زمان نیایش است، یعنی چه ساعتی با خدا گفت‌وگو کنیم.
در پاسخ از سؤالهای یاد شده، آیه مورد بحث و آیه ﴿اَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ وسِعٌ عَلیم) ۴ فرود آمد، بنابراین، پاسخ جامع و دافع همه آن توهمات حِس‌گرایانه از یک سو و رافع همه آن موهومات تجسیم و تشبیه ازسوی دیگر این است که خداوند برای همگان و همیشه (کلی و دائم) یکسان نزدیک است و چنین موجودی چون نه متزمّن است و نه متمکّن، به همه نزدیک
^ ۱ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۱۶۶٫
^ ۲ – ـ روض الجنان، ج۳، ص۴۲٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۰۹ ۲۱۳٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۵٫
۳۹۹

است و برای شنیدن دعای خواهندگان، محتاج بلند کردن صدا نیست. آنچه درباره دخالت برخی از زمانها، مانند وقت افطار، سحر، شب قدر و…، همچنین بعضی از مکانها، مانند مسجد، تحت میزاب، عرفات و…، وارد شد نیز ناظر به تکمیل نصاب مبدأ قابلی است؛ نه مبدأ فاعلی؛ یعنی دعاکننده در شرایط خاصْ استحقاق بیشتری برای دریافت فیض دارد؛ نه آنکه نسبت به خدای سبحان تفاوتی داشته باشد.

قرب حق و مراحل آن
خداوند سبحان به بندگان نزدیک است: ﴿فَاِنّی قَریبٌ﴾، ﴿اِنَّ رَبّی قَریبٌ مُجیب) ۱ ﴿اِنَّهُ سَمیعٌ قَریب) ۲ بین خدا و بندگان او هیچ حجابی جز اعمالِ ناصواب آنان نیست: «و أنّ الرّاحل إلیک قریب المسافه و أنّک لاتحتجب عن خلقک إلاّ أن تحجبهم الأعمال دونک» ۳
عنوان «قرب» به نزدیکی از لحاظ زمان، مکان و مانند آن از امور مادی اختصاص ندارد، از این‏رو اطلاق آن درباره خداوند از باب حقیقت است؛ نه تمثیل، چنان‌که از کشاف بر می‌آید ۴٫
معنای حقیقی «قرب» خصوص نزدیک بودن مکانی نیست تا استعمال آن در مورد موجود منزّه از مکان استعاره باشد، چنان که آلوسی پنداشت ۵٫
^ ۱ – ـ سوره هود، آیه ۶۱٫
^ ۲ – ـ سوره سبأ، آیه ۵۰٫
^ ۳ – ـ مصباح المتهجّد، ص۵۲۵؛ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
^ ۴ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۲۸٫
^ ۵ – ـ روح المعانی، مج۲، ج۲، ص۹۶٫
۴۰۰

آنچه از تعبیر ﴿اِنّی قَریبٌ﴾ بر می‌آید قرب خداوند به سائل و داعی است؛ نه قرب سائل و داعی به خداوند. وسیله قرب داعی به خداوند از تعبیرهای بعدی معلوم می‌شود.
قرب خدا از اوصاف او و اجابت دعا یا سرعت اجابت از افعال اوست. مفاد آیه مورد بحث اثبات وصف قرب قبل از اثبات فعل اجابت است.
دو عنوان قرب و اجابت: ﴿اِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاع﴾ هر یک می‌تواند رهنمودی خاص داشته باشد، زیرا اصل دعا عبادت و عبادت مایه تقرب عابد است و ظهور خدای سبحان به اسم مبارک «قریب» برای آن است که داعی را مظهر خود قرار داده و او را به خداوند قریب کند؛ همچنین محتوای دعا خواسته مشروعی است که با ظهور فعل اجابتِ خداوند به ثمر می‌رسد، آنگاه داعی که به مقصود خود رسید مأمور می‌شود که حاجت نیازمندان را برآورده سازد و به آن پاسخ مثبت دهد.
قرب حق تعالی را مراحلی به شرح و ترتیب زیر است:
۱- خداوند از دیگران به انسان نزدیک‌تر است: ﴿و نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنکُم ولکِن لاتُبصِرون) ۱
۲- خدای سبحان از رگ حیات نیز به انسان نزدیک‌تر است: ﴿ونَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید) ۲ چون قرب خداوند به لحاظ مکانت است، نه مکان، می‌توان چنین گفت که خداوند از لحاظ احاطه و قیّوم وجودی بودن، به انسان از مهم‌ترین عامل حیاتی وی، یعنی رگ گردن که با قطع آن حیات انسان منقطع می‌گردد، نزدیک‌تر است.
^ ۱ – ـ سوره واقعه، آیه ۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره ق، آیه ۱۶٫

۴۰۱

۳- خدای سبحان به انسان از خود او هم نزدیک‌تر است: ﴿واعلَموا اَنَّ اللّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ) ۱
بعضی مفسران این آیه را به «حیلوله قدرت» که معنای متوسطی است تفسیر کرده و می‌گوید:
تغییر دلها از حالی به حالی به دست خداست، چنان‌که در دعا آمده است: «یا مقلّب القلوب و الأبصار»؛ گویا ایشان از جنگ می‌ترسیدند، از این‏رو خدا به آنها فهماند که ترسشان را به امنیت مبدل می‌کند؛ به این شکل که بین ایشان و آنچه در آن می‌اندیشند و از آن می‌ترسند فاصله می‌شود ۲٫
حقیقتِ نامتناهی همه جا حضور وجودی دارد. براساس این دلیل عقلی، که مطابق ظاهر آیه شریفه (انفال، ۲۴) است و دلیلهای نقلی دیگر ۳ ، مانند «داخل فی الأشیاء علی غیر ممازجه» ۴ هم مؤید آن است، آیه طبق ظاهر خود تفسیر می‌شود؛ به این بیان که چون انسان همانند سایر موجودات امکانی، اجوف و میان تهی است ۵ ، نه صَمَد و مُصْمَت و درون پر، احاطه هستی حق تعالی، بین انسان و خود انسان فاصله می‌شود و چون علم و نیز قدرت خداوند عین ذات اوست اگر علم یا قدرت خدا بین انسان و قلب او که اصل هویّت او را تشکیل می‌دهد حائل باشد، هستی خداوند سبحان نیز بین آن حائل خواهد بود.
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۲۴٫
^ ۲ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۸۲۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۱۴۱ ۱۴۲٫
^ ۴ – ـ التوحید، ص۳۰۶، ح۱٫
^ ۵ – ـ امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: «إنّ الله عزّوجلّ خَلَق ابن آدم أجوف» (الکافی، ج۶، ص۲۸۶).

۴۰۲

بهترین راه برای اثبات قرب مطلق خداوند به ذات، صفت، فعل و اثر هر چیزی همانا حقیقت نامحدود بودن آن هستی محض است. اگر چنین موجودی، به هر موجودی اقرب از هر موجود دیگر، حتی از خود آن موجود نباشد مستلزم تناهی موجود نامتناهی خواهد بود.
فخر رازی برای اثبات قرب مطلق خداوند به هر چیزی، چنین می‌گوید: اتصاف هر ماهیت به وجود، به ایجاد صانع است، پس ایجاد صانع به منزله متوسط بین ماهیت ممکن و وجود اوست، پس صانع به هر ماهیتی از وجود او نزدیک‌تر است و از این بالاتر هر ماهیتی به وسیله صانع ماهیت شد؛ یعنی جوهر به وسیله صانع جوهر شد و مواد و عقل و نفس هر کدام به وسیله صانع ماهیت خاص خود شدند، پس صانع به هر ماهیتی از خود آن ماهیت نزدیک‌تر است و اگر گفته شود تکوین ماهیت ممتنع است، زیرا معقول نیست سواد را سواد کردن، می‌گوییم: وجود را وجود قرار دادن هم ممکن نیست، زیرا وجود هم ماهیت است، چنان که موصوفیّت ماهیت به وجود نیز ماهیت است. و اگر جعل ماهیت ممکن نباشد و ماهیت شی‏ء به صانع نباشد، پس هیچ چیز به وسیله فاعل پدیدنمی‌آید و بطلان این مطلب ظاهر است، پس باید حکم کرد که همگی به فاعل است، پس فاعل به هر چیزی از خود آن چیز نزدیک‌تر است ۱٫
لازم است عنایت شود: اوّلاً طرح مصطلحات فلسفی و کلامی در فن تفسیر در غیر موارد ضرورت روا نیست. ثانیاً صدر و ساقه آنچه در بیان فخر رازی آمد محفوف به خلط و خطاست، زیرا بین جعل بسیط (کان تام) و جعل
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۰۴، با تحریر و تلخیص.
۴۰۳

مرکب (کان ناقص) خلط شده، چنان که بین ماهیت به معنای خاص و ماهیت به معنای عام (ما به الشی‏ء هو هو) اشتباه شده؛ همچنین بین ماهیت که مقوله است و مفهوم که از سنخ مقولات بیرون و از معقولات ثانیه است خلط شده است. طرح این‌گونه از مطالب که از تحقیق دور و از ذهن بعید است هرگز به خوبی توان تبیین معنای قرب الهی را ندارد.
به هر تقدیر، عنوان قرب همان‌طور که وجود علمی آن با برهان حصولی تحلیل می‌شود، وجود عینی آن با وجدان حضوری بررسی می‌شود؛ یعنی «معرفت علمی» آن را حکمت و کلام و «شهود عینی» آن را عرفان ناب و سره بر عهده دارد و شاهد آن این است که در آیه ۸۵ سوره واقعه چنین آمد: ﴿و نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنکُم ولکِن لاتُبصِرون﴾ و چنین نیامد: «و لکن لا تعلمون»؛ یعنی در این مورد، بصیرت ملکوتی لازم است تا قرب عینی خداوند مشهود گردد. داعی اگر به چنین رؤیت ملکوتی باریابد دعای او خاص و اجابت او نیز مخصوص خواهد بود.

ترغیب به دعا و توبیخ ترک کننده آن
آیات مربوط به دعا را به لحاظ بیان اثر داشتن دعا، ترغیب به آن و توبیخ و تهدید ترک کننده آن، می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱- بعضی از آیات بیان می‌کند که اصل دعا منشأ اثر است؛ مانند آیه مورد بحث.
۲- برخی افزون بر آن، تشویق به دعا نیز کرده، می‌فرماید: خدا را بخوانید که اجابت می‌کند، مانند ﴿ادعونی اَستَجِب لَکُم) ۱ یا می‌فرماید: او (خدا) را
^ ۱ – ـ سوره غافر، آیه ۶۰٫
۴۰۴

با بیم و امید بخوانید: ﴿وادعوهُ خَوفًا وطَمَعًا) ۱
۳- برخی آیات، لسانِ تهدید آمیز دارد که نیایشْ‌گریزان را ارزشی نیست و خداوند به آنان نظر خاص تشریفی ندارد و آنها از این فیض بی‌بهره‌اند؛ مانند: ﴿قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبّی لَولا دُعاؤُکُم) ۲ در آیه‌ای دیگر از این دسته، کسانی که مستکبرانه از دعا و نیایش سر بازمی‌زنند مذمت و به دخول در دوزخ تهدید شده‌اند: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَستَ‏کبِرونَ عَن عِبادَتی سَیَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرین) ۳

درجات دعا
دعا سه درجه دارد: ۱٫ دعا به زبان استعداد؛ این‌گونه دعا قطعاً اثر می‌کند، چون اگر موجودی استعداد دریافت کمال و فیض را داشت و نقص در قبول قابل نبود در فاعل، یعنی خداوند سبحان، بخل و امساک نیست و او هر موجودی را که به استعدادی مجهز شود، به مقصد می‌رساند: ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذی اَعطی کُلَّ شی‏ءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی) ۴ درباره این قسم از دعا چنین آمده است که همه آنچه در آسمانها و زمین‌اند، خدا را می‌خوانند: ﴿یَسَ‏لُهُ مَن فِی السَّموتِ والاَرضِ) ۵ نیز چنین آمده است که هرچه خواستید گرفتید: ﴿وءاتکُم مِن کُلِّ ما سَاَلتُموه) ۶ یعنی هر چه را به لسان استعداد خواستید به شما داد، وگرنه
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه ۷۷٫
^ ۳ – ـ سوره غافر، آیه ۶۰٫
^ ۴ – ـ سوره طه، آیه ۵۰٫
^ ۵ – ـ سوره الرحمن، آیه ۲۹٫
^ ۶ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۳۴٫
۴۰۵

خداوند بسیاری از ادعیه به لسان مقال را که با استعداد همراه نیست رد می‌کند.
تذکّر: اگر سؤال به زبان استعداد تام باشد حرف «مِن» در ﴿وءاتکُم مِن کُلِّ ما سَاَلتُموه﴾ برای تبعیض نیست وگرنه می‌تواند معنای تبعیض را دربرداشته باشد.
۲٫ دعا به زبان حال که نازل‌تر از لسان استعداد است. نزد بعضی حال ، همان استعداد است، گاهی انسان حال و استعداد مقطعی و گذرا پیدا می‌کند و قلبش با خلوص متوجه خدا می‌شود که در این حال دعایش مستجاب است.
در این قسم نیز همچون قسم اول، یعنی زبان استعداد، دعای لفظی مطرح نیست، فقط حالت خضوع، درخواست، التجا و مانند آن پدید می‌آید که شخص چیزی را طبق حالت ویژه‌ای که دارد از خداوند درخواست می‌کند، هرچند استعداد آن به نصاب تام نرسیده باشد.
۳٫ دعا به زبان مقال؛ این‌گونه دعا کردن در تأثیر مانند دو قسم سابق نیست، هرچند صبغه عبادی آن محفوظ است: «الدعاء مخّ العباده» ۱
لازم است عنایت شود که دعا نسبت به داعیان یکسان نیست، چنان که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به ابوذر فرمود: اگر انسان جزو ابرار شد، دعای به زبان مقال، به اندازه نمک طعام کافی است: «یا أباذر! یکفی من الدّعاء مع البرّ ما یکفی الطعام من الملح» ۲ یعنی بکوش زبان استعداد یا حال پیدا کنی، به گونه‌ای که اگر آه کشیدی اثر کند و کوشش کن که بر رَقَم استعداد و بر نصاب حال بیفزایی که در این‏حال کمی دعا به زبان مقال با افزونی استعداد یا حال جبران می‌شود،
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۷٫
^ ۲ – ـ همان، ص۸۴٫
۴۰۶

بر خلاف عکس آن که شاید کمی استعداد یا قصور حال با زیادی سؤال ترمیم نشود.
دعا به هر یک از سه زبان یاد شده، زمانی نفسی و گاهی مقدمی است؛ یعنی بین خواندن و خواستن فرق است، هرچند در دعا و خواندن؛ خواستن نهفته است.
توضیح اینکه گاهی خواسته، صرف شهود مدعوّ است که در این حال داعی مدعو را می‌خواند تا او را مشاهده کند، و زمانی خواسته چیز دیگر است که در این حال داعی مدعوّ را برای اعطای شفا یا مطلبی دیگر می‌خواند، بنابراین در دعا که به معنای خواندن و برای جلب توجه مدعوّ (خوانده شده) است، گاه خود جلب توجه مطلوب است و انسان لقای مدعو را می‌طلبد، گاهی نیز جلب توجه مدعوّ مقدمه بیان خواسته اوست و خدا را می‌خواند تا به سائل توجه کند و به او بگوید چه می‌خواهی، آنگاه وی خواسته خود را مطرح کند. چنین دعا و خواندنی مقدمه سؤال و خواستن بوده و مفاد این آیه است: ﴿یَدعونَ رَبَّهُم خَوفًا وطَمَعًا) ۱
مصداق بارز آن قسم خواندن را که سؤال ویژه است و در آن خواسته، صرف شهود مدعو است می‌توان در نیایش حضرت موسای کلیم(علیه‌السلام) یافت که گفت: ﴿رَبِّ اَرِنی اَنظُر اِلَیک) ۲ و شاید دعای «اللّهمّ إنّی أسئلک من جمالک بأجمله و کلّ جمالک جمیل» ۳ ناظر به این قسم باشد، هرچند محتمل است خواسته این نیایش، پیدا کردن جمال مطلوب باشد؛ نظیر آنچه درباره جمالِ
^ ۱ – ـ سوره سجده، آیه ۱۶٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۳٫
^ ۳ – ـ اقبال الاعمال، ص۲۹۳؛ مفاتیح الجنان، دعای سحر ماه مبارک رمضان.
۴۰۷

مردان وارد شد که: «جمال الرجال فی عقولهم» ۱

شرایط استجابت دعا
وعده الهی تخلّف‌پذیر نیست؛ لیکن احراز تمام شرایط و فقدان همه موانع در برخی از ادعیه آسان نیست؛ ولی در بعضی از ادعیه احراز آن قطعی و اجابت آنها نیز حتمی است و آن دعای خالص بنده مخلَصی است که به قرب نوافل باریافته و با زبان بی‌زبانی خدای سبحان در مقام فعل، ندا یا نجوا دارد. دعای چنین داعی که به لسان خداوند نیایش دارد: «کنتُ… و لسانه الّذی یَنْطِق به» ۲ حتماً اجابت می‌شود، زیرا چنین دعایی واجد همه شرایط اجابت و فاقد همه موانع آن است، زیرا خداوند هرگز دعای خود را ردّ نخواهد فرمود.
خدای سبحان در آیه مورد بحث، استجابت دعا را با رعایت دو شرط از ناحیه دعاکننده، تضمین کرده است. البته این‌گونه از شرایط برای تحقق اصل موضوع است؛ نه چیزی زاید بر آن، از این‏رو با آنچه قبلاً گذشت که مفاد آیه استجابت دعا به طور مطلق است منافات ندارد. برخی از امور دیگر نیز به عنوان شرط کمال دعا، نه شرط صحت آن، مطرح‌اند که سبب سرعت اجابت یا تمامیّت استجابت می‌شوند؛ مانند دعا به چهل مؤمن، خواستن اجابت ادعیه و رفع حوایج آنان، ذکر نعمتهای قبلی و شکر درباره آنها، ذکر گناه و استغفار از آنها ۳٫ این امور اگر از شرایط صحت دعا نباشند از شرایط کمال آن محسوب‌اند؛ امّا آن دو شرط:
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۱۰۰، ص۲۲۴٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۵۲٫
^ ۳ – ـ ر.ک: بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۳۱۳ ۳۱۸٫
۴۰۸

۱- دعا حقیقی باشد و حقیقت دعا وقتی محقق می‌شود که نیایش کننده مصلحت خود را طلب کند. دعایی که در آن نیایشگر مایه هلاکت خود را بخواهد، ظاهری است؛ نه حقیقی؛ مانند کسی که در حال غضب از خدا مرگ طلب می‌کند. طبق آیه ﴿ویَدعُ الاِنسنُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ) ۱ گاهی انسان همان‌طور که از خدا خیر می‌خواهد، شر هم طلب می‌کند.
دعا وقتی مستجاب است که حقیقی باشد؛ یعنی انسان واقعاً آن را طلب کند و انسان جز مصلحت واقعی خود چیزی نمی‌طلبد، از این‏رو اگر به او بگویند که خواسته‌ات به صلاح تو نیست و مثلاً فرزندی که از خدا طلب می‌کنی، کافر می‌شود و تو را نیز با خود به جهنّم می‌کشاند یا مالی که می‌خواهی مایه عذاب تو می‌شود ۲ ، هرگز چنین خواسته‌ای نخواهد داشت.
کسی که با تضرع و زاری چیزی را می‌طلبد که به سودش نیست، ظاهراً اشک می‌ریزد، نه باطناً، زیرا بر فرض روشن شدن باطن آن خواسته، هرگز اشک نمی‌ریزد و هیچ‌گاه آن را نمی‌خواهد؛ مانند کودکی که از بیماری مزمن خود بی‌اطلاع است و با اشک و ناله غذای زیانبار می‌خواهد و اگر خردمند بود و از باطن خواسته خود آگاه می‌بود هیچ‌گاه آن را نمی‌خواست و برای آن اشک نمی‌ریخت، از این رو شایسته است انسان در دعا چیزی را به خدا پیشنهاد ندهد و تعیین تکلیف نکند، و اگر در برخی روایات آمده که هر چه لازم است از خداوند درخواست کنید ۳ ، مقصودْ خواسته همراه با عنوان «خیر» است، زیرا چه بسا خواسته‌ای که به صلاح نباشد: ﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۱٫ عبارت «دُعاءَهُ بِالخَیر» مفعول مطلق نوعی است.
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۵۵٫
^ ۳ – ـ ر.ک: الکافی، ج۲، ص۴۶۷؛ بحار الاَنوار، ج۹۳، ص۲۹۵ ۳۰۳٫
۴۰۹

وعَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وهُو شَرٌّ لَکُم واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون ) ۱ بنابراین، روایاتی که می‌فرماید: هر حاجتی حتی نمک طعامتان را از خدا بخواهید ۲ ، برای بیان روح عبودیت و بندگی است و با پیشنهاددادن به خدا و اصرار بر خواسته خود که خلاف ادب دعاست، فرق دارد، برهمین اساس، اولیای خاصّ الهی که تسلیم محض خدایند و می‌گویند: «حسبی من سؤالی علمه بحالی» ۳ دعاهایشان برخاسته از تأدّب و تعبّد است و هرگز گله و شکایت نمی‌کنند و مقصود مهمّ آنان از دعا عبادت و با خدا سخن گفتن است.
همواره از خدا باید خیر و سعادت و روزی حلال طلبید، چنان‌که نوع ادعیه مأثور چنین است. رزق نیز در نان و گوشت حلال منحصر نیست، بلکه علم، ادب، فهم، تقوا، معرفت و نبوت نیز روزی است، چنان‌که در قرآن از نبوت به رزق نیکو تعبیر شده است ۴٫
بعضی از افاضات خدای سبحان همه را (بخواهند یا نخواهند) فرامی‌گیرد؛ مانند رزق عمومی که حیوانات نیز از آن بهره‌مندند: ﴿وما مِن دابَّهٍ فِی الاَرضِ اِلاّعَلَی اللّهِ رِزقُها) ۵ و بر همین اساس امیرمؤمنان(علیه‌السلام) فرمود: هر جانداری غذایی دارد و هر دانه‌ای خورنده‌ای: «و لکلّ ذی رمقٍ قوت و لکلّ حبّهٍ آکل» ۶ ولی بعضی امور را تا انسان از خدا با عجز و لابه و الحاح نطلبد،
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۶٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۳، ص۳۰۳٫
^ ۳ – ـ پاسخ حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) است به جبرئیل هنگامی که او را به آتش می‌افکندند (بحار الاَنوار، ج۶۸، ص۱۵۶).
^ ۴ – ـ سوره هود، آیه ۸۸٫
^ ۵ – ـ سوره هود، آیه ۶٫
^ ۶ – ـ بحار الاَنوار، ج ۶۸، ص۲۶۳٫

۴۱۰

به او نمی‌دهد؛ مانند روزیهای حلال، مقامات معنوی و تفضّلهای الهی.
انسان همواره باید از خداوند از فزونی و بخشش الهی طلب کند: ﴿وَسَ‏لُوا اللّهَ مِن فَضلِهِ) ۱ و هرگز به آنچه از فضل الهی دارد بسنده نکند. خدای سبحان دعای مؤمنان را که از سر اخلاص و صفاست مستجاب می‌کند و از فضل خویش نیز بر آن می‌افزاید: ﴿ویَستَجیبُ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّلِحتِ ویَزیدُهُم مِن فَضلِهِ) ۲ زیرا مؤمن خواسته‌اش براساس مصلحت است و خداوند هم طبق مصلحت به او عطا می‌کند.
۲- از شرایط استجابت دعا اخلاص در آن و فقط خدا را خواندن است، چنان‌که خداوند به حضرت عیسی(علیه‌السلام) فرمود: تنها از من طلب کن و از دیگری مخواه: «سلْنی ولاتسْأل غیری» ۳ و در آیه مورد بحث فرمود: ﴿اِذا دَعان﴾؛ یعنی مرا بخواند، نه غیر مرا، و نه مرا و غیر مرا؛ یعنی فقط اجابت قسم اول را وعده داده است و قسم دوم و سوم از حوزه وعده خدا خارج است، گرچه داخل در قلمرو وعید نیز نیست، بنابراین فقط قسم اول حتماً اجابت می‌شود و دو قسم دیگر چنین نیست؛ نه اینکه حتماً اجابت نمی‌شوند.
آن کس که از لحاظ اعتقاد و باور درونی، هم خدا را منشأ اثر و قدرت بداند و هم کار، قبیله، مزرعه و قدرت خویش را، دعای او خالص نیست و وعده اجابت به چنین دعایی هم داده نشده و ممکن است مستجاب نشود، چنان‌که دلیلی بر ضرورت عدم اجابت آن وجود ندارد، زیرا خدای سبحان همگان را از فضل خود بهره‌مند می‌کند: «یا من یُعطی من سئله و یا مَن یُعطی
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره شوری، آیه ۲۶٫
^ ۳ – ـ المحجّه البیضاء، ج۲، ص۳۰۷٫
۴۱۱

مَن لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمهً» ۱
از پیامبر اکرم‌(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است: اگر بدهکار دعای «اللّهمّ أغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمّن سواک» را بخواند، دَیْن او ادا خواهد شد ۲٫ شیخ بهائی(قدس‌سرّه) می‌گوید: «من این دعا را تجربه کردم، اثر خود را بخشید و در مدتی کوتاه دیونم از راههایی که هرگز فکر نمی‌کردم پرداخت شد» ۳ همین دعا را اگر بدهکار بخواند ولی به درآمد خود نیز اطمینان داشته باشد، به طوری که تکیه‌گاه او خدا و بهره کار وی باشد، ممکن است اجابت نشود، زیرا دعای او خالصانه نیست.
جمله ﴿اِذا دَعان﴾ در آیه مورد بحث قید توضیحی است که مقیدش، یعنی ﴿دَعوَهَ الدّاع﴾ را شرح می‌دهد و چیزی اضافه بر آن ندارد و تنها این نکته را بیان می‌کند که دعای داعی مخلص به اجابت می‌رسد ۴ ؛ به سخن دیگر جمله «اِذا دَعان» برای بیان موضوع آمده است و شرطی که برای بیان تحقق موضوع بیاید مفهوم ندارد، بنابراین، آیه مورد بحث مفهوم ندارد و نمی‌گوید که اگر کسی مرا نخواند، جواب او را نمی‌دهم، چون بدیهی است که اگر شخص غیر خدا را بخواند، لزومی ندارد خدا جواب او را بدهد، چنان که دلیلی بر ضرورت عدم اجابت وجود ندارد.
نیز باید توجه داشت که این جمله با توسل به اهل بیت نبوت(علیهم‌السلام) و
^ ۱ – ـ اقبال الاعمال، ص۱۴۳؛ مفاتیح الجنان، دعای ماه رجب.
^ ۲ – ـ الاَمالی [صدوق]، ص۳۱۷، مجلس ۶۱؛ بحار الاَنوار، ج ۹۲، ص۳۰۱٫
^ ۳ – ـ الاَربعون حدیثاً [شیخ بهائی]، ص۲۴۳ ۲۴۴، ذیل ح۱۶٫
^ ۴ – ـ نیز ر.ک: المیزان، ج۲، ص۳۱٫
۴۱۲

درخواست حل مشکل از آن ذوات نورانی در برخی ادعیه ۱ منافات ندارد، زیرا توسل به ایشان، درخواست از غیر خدا نیست و با اخلاص تنافی ندارد، زیرا دعاکننده به دستور خداوند سبحان آنان را در این ادعیه وسیله قرار می‌دهد.
توضیح اینکه خدای متعالی دارای ذات و اسما و صفات است. اسما و صفات خداوند دارای مظاهرند و مظهر هر اسمی هیچ اثری خارج از اسم ظاهر در او ندارد. خداوند مظاهر اسما و صفات خود را وسیله قرارداد؛ مانند آنکه عبادت خود را وسیله مناسبی اعلام کرد، از این‏رو توسل به آن مظاهر اسما و صفات الهی در حدّ وسیله دانستن محذوری ندارد و با توحید هماهنگ است. اسمای فعلی از موجودات امکانی انتزاع می‌شود و ائمه(علیهم‌السلام) همان موجودات امکانی هستند که اسم «کافی»، «ناصر»، «شافی» و… از آنان انتزاع می‌شود. همان گونه که خواندن اسمای فعلی ذات الهی خواندن غیر خدا نیست، خواندن ائمه اطهار(علیهم‌السلام) نیز که مظهر همه اسمای فعلی الهی هستند، خواندن غیر خدا نیست. تفصیل این مطلب به مبحث توسل موکول است.
شرط دوم استجابت، یعنی اخلاص دعا کننده، در آیاتی از قرآن و با بیانهای گونه‌گون آمده است:
یکم. برخی آیات جنبه ایجابی دارد؛ مانند: ۱٫ آیاتی که بیان می‌کند خدا «مجیب» است و جواب دعا کننده را می‌دهد؛ مانند آیه مورد بحث و آیه ﴿ادعونی اَستَجِب لَکُم) ۲
^ ۱ – ـ مانند دعای نماز امام زمان(علیه‌السلام): «یا محمّد یا علیّ یا علیّ یا محمّد اِکفیانی فإنّکما کافیانِ و انصرانی فإنّکما ناصرانِ» (بحار الاَنوار، ج۵۳، ص۲۷۵؛ مفاتیح الجنان، اعمال روز جمعه).
^ ۲ – ـ سوره غافر، آیه ۶۰٫
۴۱۳

۲- آیاتی که به دعا کردن تشویق می‌کند؛ مانند: ﴿اُدعوا رَبّ‏کُم تَضَرُّعًا وخُفیَهً اِنَّهُ لایُحِبُّ المُعتَدین) ۱ و ﴿وادعوهُ خَوفًا وطَمَعًا اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ المُحسِنین) ۲ در این آیات صریحاً بیان نشده است که خداوند جواب می‌دهد؛ ولی از آنها وعده اجابت استفاده می‌شود، زیرا معنا ندارد خدای حکیم به دعا تشویق کند ولی جواب آن را ندهد؛ این عمل لغو است و از حکیم مطلق روا نیست آیه دوم، مانند آیه ﴿ادعونی اَستَجِب لَکُم﴾ است و فقط جزا بیان نشده و در اینجا همچون موارد ذکر سبب به جای مسبب محذوف، به‏جای آن جزا و معلول، علت به صورت جمله اسمیه آمده است؛ یعنی جمله اسمی ﴿اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ المُحسِنین﴾ پیامِ ﴿اَستَجِب لَکُم﴾ را بیان می‌کند.
دوم. بعضی از آیات جنبه سلبی دارد، با این محتوا که غیر خدا ناکارآمد است و جوابگوی دعای شما نیست؛ مانند ﴿ومَن اَضَلُّ مِمَّن یَدعوا مِن دونِ اللّهِ مَن لایَستَجیبُ لَهُ اِلی یَومِ القِیمَهِ وهُم عَن دُعائِهِم غفِلون) ۳ جمله ﴿اِلی یَومِ القِیمَه﴾ کنایه از تأبید است، چون با برپا شدن قیامت بساط بت و بت‌پرستی نیز برچیده می‌شود. سرّ ناکارآمدی بتان این است که اگر چیزی ذاتاً فاقد قدرت بود و از ناحیه قادر بالذات هم مأذون نبود نه تنها مستقلاً کاری از او ساخته نیست، بلکه وسیله انجام کاری هم نخواهد بود.
سوم. برخی آیات تلفیقی از جنبه سلبی و ایجابی است. این آیات،
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۵٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۶٫
^ ۳ – ـ سوره احقاف، آیه ۵٫ آیات با این مضمون در قرآن کم نیست؛ مانند: سوره صافّات، آیه ۹۲؛ سوره نمل، آیه ۸۵٫
۴۱۴

به‏صورت حصر تنها خدا را جوابگوی دعا می‌داند و از غیر او تأثیر را نفی می‌کند؛ مانند:
۱- ﴿لَهُ دَعوَهُ الحَقِّ والَّذینَ یَدعونَ مِن دونِهِ لایَستَجیبونَ لَهُم بِشی‏ءٍ اِلاّکَبسِطِ کَفَّیهِ اِلَی الماءِ لِیَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبلِغِهِ) ۱ طبق این آیه، دعوت حق و صحیح و صدق و مفید از آن خداست و تنها او جواب می‌دهد. دعوت حق، دعوتی است که مدعوّ آن را می‌شنود و جواب می‌دهد و دعای باطل، مانند هر کار عاطلی، بی‌اثر است. کسانی که غیر خدا را می‌خوانند، هرگز مدعوّ آنان مشکلی از مشکلاتشان را حل نمی‌کند، چون کاری از آنها ساخته نیست.
خدای سبحان در این آیه بت‌پرستان را به تشنه‌ای تشبیه می‌کند که از دور دستی بر آب دارند؛ نه نزدیک می‌شوند تا آب برگیرند و نه وسیله‌ای دارند تا با آن آب چشمه یا چاه را نزدیک کنند. به غیر خدا سرسپردن و از بتها چیزی‏طلبیدن، کاری عاطل و همچون گشودن دستها به قصد برگرفتن آب و سیراب شدن از آبی است که دست بدان نمی‌رسد، و مانند گذاشتن دستها به دو طرف چاه و سر را خم کردن و دهان را گشودن و زبان را به قصد برگرفتنِ آبْ بیرون آوردن است که بدون حبل متین مشکل تشنگی را برطرف نمی‌کند.
خدای سبحان پس از بیان مَثَل به اصل مُمَثّل می‌پردازد: ﴿وما دُعاءُ الکفِرینَ اِلاّفی ضَلل) ۲ دعای کافران جز در گمراهی و بر هدر نیست؛ مانند کسی که هدف را گم کرده و در تاریکی تیر می‌افکند که قطعاً تیر او به خطا می‌رود.
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۱۴٫
^ ۲ – ـ همان.
۴۱۵

۲- ﴿اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ ویَکشِفُ السّوءَ ویَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ اَءِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرون) ۱ ﴿أمّنْ﴾ از «أم» و «من» تشکیل شده است. «أم» منقطعه و به معنای «بل» است؛ یعنی بتها اله نیستند، بلکه اله کسی است که بتواند جواب مضطر را بدهد و شما را خلفای زمین قرار دهد. آیا معبودی شریک خداست؟ کمی از شماها پند می‌پذیرید!
شیوه استدلال در این آیه مانند آیات قبل و بعد آن، به صورت شکل اول یا دوم منطقی است؛ به این بیان: بتها مشکل‌گشا نیستند و هر موجودی که مشکل‌گشا نباشد خدا نیست، پس بتها خدا نیستند. خدا آن است که مشکل‌گشا باشد و بتها مشکل‌گشا نیستند، پس اینها خدا نیستند.
این آیه به منزله شرحِ ﴿اِذا دَعان﴾ است؛ یعنی اگر کسی حقیقتاً خدا را بخواند، مانند غریق که تکیه گاهی جز خدا ندارد، یقیناً دعای او را مستجاب می‌کند. این آیه کریمه در مقام استدلال است؛ نه در مقام تقسیم داعیان به مضطر و غیر مضطر، تا پیام آن این باشد که مضطر را خدا جواب می‌دهد و غیر مضطر را دیگری، زیرا هر دو را خدا جواب می‌دهد. البته مضطر می‌فهمد و تصدیق می‌کند که فقط خدا جواب می‌دهد؛ ولی غیر مضطر یا هرگز نمی‌فهمد یا فهمی شرک‌آلود دارد و برای غیر خدا هم سهمی قائل است.
انسان موحد، واسطه را فقط مجرای فیض خدا می‌داند و می‌گوید: ﴿اَلَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهدین ٭ والَّذی هُوَ یُطعِمُنی ویَسقین٭ واِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفینِ) ۲ و اگر نعمتی به او رسید فقط از خدا می‌داند، همان‌گونه که اگر از
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۶۲٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیات ۷۸ ۸۰٫
۴۱۶

لغزشی نجات یافت می‌گوید: «وکم من عثارٍ وقیته» ۱ و اگر کسی به اقتضای بینش توحیدی خود، مانند امام سجاد(علیه‌السلام) بگوید: «یا نعیمی و جنّتی و یا دنیای و آخرتی یا أرحم الراحمین» ۲ تمام هستی او را ایمان به خدا فرا گرفته است، ازاین‏رو با تمام وجود و از سر اخلاص خدا را می‌خواند و قطعاً خدا هم به سرعت دعای وی را اجابت می‌کند.
همگان مضطر واقعی‌اند؛ ولی کسی که به اضطرار خود عارف نیست، اعتماد و امیدش به امور دیگر، مانند مزرعه، درآمد کسب و اعتبار بانکی است و هنگام نیاز در حقیقت آنها را می‌خواند؛ امّا کسی که فهمیده واقعاً مضطرّ است یا در وضع ویژه‌ای قرار گرفته که همه درها را به روی خود بسته می‌بیند، تنها خدا را می‌خواند و فقط از او استعانت می‌جوید، از این رو امام محمد باقر(علیه‌السلام) فرمود: پدرم امام سجّاد(علیه‌السلام) هنگام مرگ، مرا به سینه چسباند و فرمود: پسرم! سفارش می‌کنم تو را به آنچه پدرم امام حسین(علیه‌السلام) روز عاشورا هنگام وداع به من سفارش فرمود و گفت که پدرش امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به او سفارش کرده است: پسرم! بپرهیز از ستم به کسی که هیچ یاوری جز خدا ندارد: «یا بنیّ إیّاک وظلم من لا یجد علیک ناصراً إلاّ الله» ۳ هر ظلمی مذموم است و کیفری تلخ در پی دارد؛ ولی زنهار از ستم به مظلومی که پناهگاهی جز خدا ندارد، زیرا چنین مظلومی یقیناً با اخلاص توحیدی دعا می‌کند و این‌گونه دعاها حتماً اجابت می‌شود: «دعوه المظلوم مستجابه» ۴
^ ۱ – ـ مصباح المتهجّد، ص۷۷۶؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۱، ص۱۴۸؛ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات هشتم.
^ ۳ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۳۱٫
^ ۴ – ـ بحار الاَنوار، ج۷۲، ص۳۱۰٫
۴۱۷

تذکّر: از تبیان شیخ محمد حسن طوسی بر می‌آید که تقیید اجابتِ دعا به مشیئت روا نیست، زیرا وعده را بی‌فایده می‌کند ۱٫
لازم است عنایت شود که مشیئت الهی بر مدار حکمت است و هرگز خارج از مدار حکمت نخواهد بود، از این‏رو در آیه ﴿… فَیَکشِفُ ما تَدعونَ اِلَیهِ اِن شاء) ۲ اجابت به مشیئت خدا مقیّد شده و بازگشت چنین تقییدی به این است که اگر مطابق حکمت بود حتماً انجام می‌شود، زیرا حکیم محض هرگز کاری بر خلاف حکمت نمی‌کند.

موانع استجابت دعا
برخی از امور شرط اجابت دعاست؛ مانند اخلاص، که توضیح آن گذشت، و بعضی از آنها مانع است؛ مانند ریا، کینه برادر مؤمن، قطیعه رحم و…، که اگر محور دعا قرار گیرد مانع اجابت آن خواهد بود.
نکته اساسی تفکیک بین شرط اجابت و مانع آن است، هرچند از لحاظ مصداقْ هر دو، مثلاً اخلاص و ریا، بر یک شی‏ء که دارای دو جهت است منطبق شوند، همان‌گونه که در نماز، طهارت شرط صحت آن است: «لا صلاه إلاّ بطهور» ۳ و حَدَث مانع آن، استقبال شرط صحت نماز است و استدبار مانع آن و…. گاهی نیز شرط و مانع، اتحاد مصداقی ندارند؛ مانند غذای حرام که با اخلاص در دعا جهت مشترک و اتحاد در مصداق ندارد، همان‌گونه که در نماز، کلام یا سلام عمدی که مانع صحت است،با طهارت رابطه ندارد.
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۴۱٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۶۵ ۳۶۶٫
۴۱۸

تفصیل مطلب درباره موانع اجابت، اعم از آنکه در عنصر اصلی دعا قرار گیرد یا وصفِ زشت داعی باشد، در فن خاص نیایش مطرح است؛ مثلاً گاهی دعای هلاکت درباره ظالم مستجاب نمی‌شود، چون خود داعی نیز به این وصف مذموم اخلاقی مبتلاست. از آیه ﴿اُدعوا رَبّ‏کُم… اِنَّهُ لایُحِبُّ المُعتَدین) ۱ برمی‌آید که تعدّی داعی در دعا یا در کیفیت یا در محتوای آن مانع اجابت است. کسی که مظهر ابلیس است چگونه می‌تواند رحمان را بخواند.
تذکّر: ادعیه مأثور از اهل بیت عصمت(علیهم‌السلام) معارف فراوانی را به همراه دارد که برخی از آنها ناظر به شرایط اجابت و بعضی راجع به موانع آن است. در دعای ابوحمزه ثمالی که مأثور از امام سجّاد(علیه‌السلام) است، برخی از موانع آن چنین آمده است: «… لعلّک رأیتنی مستخفّاً بحقک فأقصیتَنی أو لعلّک رأیتنی مُعْرِضاً عنک فَقَلیتَنی أو لعلّک وَجَدتنی فی مقام الکاذبین فرفضتنی… » ۲
برخی از موانع اجابت دعا بدین شرح است:

۱- توجه به غیر خدا
هر کس حقیقتاً دعا کند و تنها خدا را بخواند دعایش مستجاب می‌شود. این موجبه کلی هرگز قابل نقض نیست و عدم استجابت دعا، در مورد خاص یا برای آن است که آن دعای مخصوص هر دو شرط را فاقد است یا به جهت آنکه دعا عبادت است و عبادت اگر جزئی کوچک از آن نیز به ریا آلوده گردد، همه آن باطل می‌شود؛ مانند ظرف آب قلیلی که با قطره‌ای خون نجس می‌گردد.
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۵٫
^ ۲ – ـ مصباح المتهجد، ص۵۳۱؛ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
۴۱۹

ریا گاهی در متن عمل عبادی است؛ مانند ریا در رکوع یا سجود که موجب بطلان عمل می‌شود، و زمانی در خارج عمل عبادی است؛ مانند ریا در نوع پوشیدن لباس در نماز. در این صورت، ریاکار معصیت کرده است؛ ولی ریا تا به بدنه عبادت او نرسد و در ارائه گوهر آن راه پیدا نکند موجب بطلان عمل نمی‌شود. البته صرف پوشیدن لباس زیبا برای تظاهر به ثروت، زیبایی و مانند آن اصلاً از سنخ ریا نیست و اگر برخی از آنها، مانند پوشیدن لباس شهرت، محذوری داشته باشد، هرگز به عنوان ریا نخواهد بود، هرچند از نظر لغت عنوان ارائه بر آن منطبق است. معنای ریا این است که کسی کار او واقعاً برای خدا نباشد؛ لیکن با گفتار، رفتار و کردار خود نشان دهد و به دیگران برساند که این کار برای رضای خداست.
کسی که دعا با جانش نیامیخته بلکه برای او حرفه و عادت شده است به‏گونه‌ای که پس از هر نماز دعا می‌خواند و همراه با حاجتی که از خدا می‌طلبد به اسباب و علل مادی و عادی نیز دل خوش است، در حقیقت خدا را اصلاً نخوانده یا خالصاً نخواسته است؛ بر خلاف کسی که تنها خدا را می‌خواند و فقط به آنچه نزد اوست اطمینان دارد؛ نه به آنچه در دست خود دارد: «… فکن بما فی یدالله عزّوجلّ أوثق منک بما فی یدیک» ۱ وثوق و اطمینان انسان به آنچه در خزانه غیبِ الهی است و نه به آنچه در دست دارد، نشانه زهد و موجب اخلاص در دعاست.

۲- به مصلحت داعی نبودن
گاه خواسته بنده از خدا به سود و مصلحت او نیست و اگر دعاکننده از زیان
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۷۴، ص۸۷٫
۴۲۰

آن آگاه شود، هرگز آن را نمی‌طلبد، از این‏رو خداوند حکیم، مهربان و خواهانِ خیر و صلاح بنده، آن دعا را مستجاب نمی‌کند.
مصلحتِ مقطعی عده‌ای در تنگدستی و صلاح موسمی برخی در سلامتی آنان است، چنان‌که در حدیثی قدسی وارد است که خداوند متعالی فرمود: «… فإنّ من‏عبادی المؤمنین من لایصلحه إلاّ الفاقه ولو أغنیتُه لأفسده ذلک و إنّ من عبادی من لایصلحه إلاّ الصّحّه ولو أمرضته لأفسده ذلک،… و ذلک أنّی أُدبّر عبادی بما یصلحهم و أنا بهم لطیف خبیر» ۱
فقر، بیماری یا ضعف و مانند آن مطلوب نیست؛ لیکن گاهی برای نجات از خطر مهم دارای مصلحت نسبی خواهد بود. ماجرای مَعیب شدن کشتی مساکین به وسیله حضرت خضر(علیه‌السلام ۲) از همین قَبیل است، زیرا اگر آن کشتی سالم می‌بود به غارت می‌رفت.

۳- خدانشناسی
نداشتن معرفت کافی به خداوند از علل عدم استجابت دعاست، چنان‌که امام صادق(علیه‌السلام) در جواب از سؤال علت عدم استجابت برخی از دعاها فرمود: «لأنّکم تدعون من لا تعرفونه» ۳
کسی که شناخت کامل به مدعوّ ندارد، خدا را در ردیف سایر علل و وسایط خود قرار می‌دهد و می‌گوید که خدا و خلق، خدا و مقام و…، که خود نوعی شرک است. آری آنگاه که دستش از همه چیز کوتاه می‌شود، فقط
^ ۱ – ـ الامالی [طوسی]، ص۱۶۶ ۱۶۷، مجلس ۶٫
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۷۹٫
^ ۳ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۳۶۸٫
۴۲۱

خدا را مؤثر می‌داند و می‌گوید: ﴿هُوَ الاَوَّلُ والاءاخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ) ۱
تذکّر: تفاوت شرط معرفت و شرط اخلاص و مانع بودن توجه به غیر خدا (که بند اول بود) مخفی نیست، هرچند در برخی از جهات و نیز تعبیرها جامع مشترک دارند.

۴- دعا بدون تلاش
نظام هستی، نظام کوشش است و برای رسیدن به مطلوب باید وسایلی را به‏کارگرفت، پس دعای بدون تلاش نافذ نیست و دعای بیکار مستجاب نمی‌شود ۲ ؛ یعنی تنبلی، عُطله، تن پروری و مانند آن مانع اجابت است، زیرا بازگشت دعای تن پرور به این است که «خدایا سنّت خود را تغییر ده و آن را باطل کن»، در حالی که خداوند زمین را طبق سنّت خود برای انسان رام کرد تا در آن روزی خویش را طلب کند: ﴿هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ ذَلولاً فَامشوا فی مَناکِبِها وکُلوا مِن رِزقِهِ) ۳ این کار، آسان نیست، زیرا مراد از دوش زمین (مناکبها) کوهها و معادن است ۴ که باید بر آنها مسلط شد و روزی خویش را طلب کرد، چون همه‏جای زمین استعداد کشاورزی ندارد.
از سوی دیگر تکیه بر کار خویش، با خلوص دعا و توحید در آن منافات دارد. توحید در دعا یعنی انسان وسایل را به اذن خداوند به کار گیرد و از او هم مطلوب را بخواهد، چنان که یوسف صدیق(علیه‌السلام) درون چاه، هم از خدا نجات
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۲۴ و ج۱۷، ص۲۷٫
^ ۳ – ـ سوره ملک، آیه ۱۵٫
^ ۴ – ـ روض الجنان، ج۱۹، ص۳۲۶؛ جامع البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۰ ۱۱٫
۴۲۲

خواست و هم طناب را گرفت و از چاه خارج شد و همین تمسّک و گرفتن‏ریسمان نیز فقط در حدّ وسیله و آن هم به دستور خدا بود.
نموداری از جمع بین دعا و انجام دادن کار مناسب از لحاظ بهداشت و درمان، اقتصاد و… را می‌توان از این قصه کوتاه استنباط کرد: امیر مؤمنان(علیه‌السلام) از شخصی اعرابی که شتر او جَرَب و گال گرفته بود پرسید: چرا مداوا نمی‌کنی؟ گفت: می‌کنم. فرمود: با چه؟ گفت: با دعا. امام(علیه‌السلام) فرمود: با دعا مقداری قطران (روغن ویژه درمان‌گر شتران ۱ ) هم بگذار ۲٫

استجابت فقط برای خدا
درجات قرب، اجابت، استجابت و ایمان به خداوند که در آیه مورد بحث آمده متفاوت است، از این‏رو دعای داعیان مختلف است و مراتب آنان نیز یکسان نیست.
این نکته روشن است که اگر کسی توفیق استجابت دعوت خدا را نداشت هیچ کاری از او ساخته نیست، چنان‌که خودش نیز از قلمرو قدرت الهی خارج نیست. سندگویای چنین مطلبی این آیه مبارک است: ﴿ومَن لایُجِب داعِی اللّهِ فَلَیسَ بِمُعجِزٍ فِی الاَرضِ ولَیسَ لَهُ مِن دونِهِ اَولِیاء) ۳
عمده آن است که اوحدی از اولیای الهی که با نغمه «بک عرفتک و أنت دَلَلْتَنی علیک» ۴ خدا را شناختند، در ساحت جمله مبارک ﴿فَلیَستَجیبوا لی
^ ۱ – ـ المصباح، ص۵۰۸، «ق ط ر».
^ ۲ – ـ التفسیر الکاشف، ج۱، ص۲۸۸٫
^ ۳ – ـ سوره احقاف، آیه ۳۲٫
^ ۴ – ـ مصباح المتهجّد، ص۵۲۵؛ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
۴۲۳

ولیُؤمِنوا بی﴾ چنین برداشت دارند که استجابت فقط برای خداست؛ نه به طمع چیزی یا هراس از چیزی، و ایمان به خدا هم به خداست؛ نه به عقل و استدلال خود؛ یعنی همان‌طور که می‌گوید: «بک عرفتک» همچنین می‌گوید: بک آمنتُ بک، لا بنفسی و علمی و عقلی و…. این موحّد ناب به وسیله شهود الهی که آن نیز به ارائه ملکوت از ناحیه خود خداوند رخ داد به خداوند مؤمن شد ۱٫

اشارات و لطایف

۱- دعا و قضا و قدر
قضا و قدر الهی، حقّ و مسلم است. خدای سبحان در ازل همه امور را مقدر کرده است و به همه آنها آگاهی دارد. دعا نیز جزو قضا و قدر الهی است؛ نه در مقابل آن، زیرا در محدوده عالم طبیعت (ماده) که محلّ حرکت و تحوّل و تبدیل است، «بداء» ۲ راه دارد؛ یعنی خداوند مقدر فرموده است که در صورت تحقق دعا، صدقه یا صله رحم، فلان کار یافت شود و نیز خدا می‌داند فلان شخص دعا می‌کند و بهره می‌گیرد و دیگری دعا نمی‌کند و بی‌بهره می‌ماند، پس نه در علم خدا ابهامی وجود دارد و نه در جهان هستی تحیّر و سرگردانی است.
به بیان دیگر، در اینجا دو امر وجود دارد: ۱٫ محدوده لوح محو و
^ ۱ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۲۶۵ با تحریر، تنقیح و تتمیم.
^ ۲ – ـ ر.ک: التوحید، ص۳۳۱ ۳۳۳، پانوشت. مسئله بداء از ویژگی‌ای برخوردار است و در فرصت مناسب، یعنی در تفسیر آیه «یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ ویُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الکِتب» (سوره رعد، آیه ۳۹) و مانند آن، بحث خواهد شد.
۴۲۴

اثبات؛ یعنی خداوند در ازل همه امور را با علل و اسبابش تنظیم کرده است و یکی از آن علل در محدوده عالم طبیعت، دعا، صدقه و مانند آن است. دعا که عهده‌دار تغییر در برخی امور است در قلمرو لوح محو و اثبات به پایین است؛ نه اقلیم مجرّدهای ثابت و مصون از تحوّل.
۲٫ محدوده لوح محفوظ (ام الکتاب) که همان عالم قضای محض و محتوم و براتر از محدوده تحول و لوح محو و اثبات است. در این محدوده که همه چیز محفوظ از تغیّر و زوال و حتمی الوقوع است، دعا، صدقه و… اثری ندارد؛ مثلاً اصل مرگِ انسان در لوح محفوظ است و از قضای حتمی الهی است و به حکم ﴿کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ) ۱ هیچ‌کس از آن مستثنا نیست؛ اما عمر خاص هر شخص و هنگام مرگ او، در لوح محو و اثبات است و تغییراپذیر؛ فقط خدا می‌داند که این شخص با حسن اختیارش دعا می‌کند یا صله رحم انجام می‌دهد و عمرش طولانی می‌شود و دیگری با سوء اختیارش به سبب عاق والدین یا قطع رحم، از مواهبی بی‌بهره می‌ماند.
با این بیان، شبهه جبر نیز حل می‌شود ۲ ، زیرا هر امری تا به حدّ علت تامّه نرسیده باشد، قابل تغییر و تحول است و پس از آن جزو قضای الهی و غیرقابل تغییر و تبدیل می‌شود و اگر خدا می‌داند که فلان شخص صدقه می‌دهد یا دعا می‌کند، آن را با مبادی اختیاریش می‌داند.
تذکّر: جریان قضا و اینکه برخی از قضاها قابل تغییر است از آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُم مِن طینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلًا واَجَلٌ مُسَمًّی عِندَهُ ثُمَّ اَنتُم
^ ۱ – ـ سوره انبیاء، آیه ۳۵٫
^ ۲ – ـ جریان جبر و تفویض و بیان منزلت متوسط بین آن دو در مباحث گذشته بیان شد (ر.ک: تسنیم، ج۲، ص۵۲۹ ۵۳۵).
۴۲۵

تَمتَرون) ۱ استفاده می‌شود، زیرا اجل مقضی در برابر اَجَل مسمّاست و اَجَل مُسمّا عِندَ الله است و هر چه عند الله ثابت است: ﴿وما عِندَ اللّهِ باق) ۲ و براساس اینکه تقابل قاطع شرکت است، پس اَجَل مَقْضی قابل تغییر است. تحقیق نهایی این مطلب بر عهده تفسیر آیه دوم سوره انعام است.

۲- دعا و قضای مبرم
دعا از اجزای تأثیر کار الهی است؛ یعنی کار خدا در این نشئه طبق قابلیتها و استعدادهای افراد است و یکی از شرایطی که در تحقق نصاب استعداد سهم دارد، دعای داعی است.
خداوند امر فرمود: ﴿وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَهَ) ۳ واجبات و هر کار خیری که انسان را به خدا نزدیک کند، وسیله است: «و ما یتقرب إلیّ عبد من عبادی بشی‏ءٍ أحب إلی مما افترضت علیه» ۴ گرچه بعضی از وسایل، مانند اعتقاد به ربوبیت خدا: «ویتوسّل إلیک بربوبیّتک» ۵ و ولایت: «ونحن الوسیله إلی الله» ۶ و اقرار به گناه: «فقد جعلت الإقرار بالذّنب إلیک وسیلتی» ۷ منصوص بوده و از بعضی دیگر قوی‌تر است.
مقدار تأثیر وسایل نیز طبق اصلی کلی مشخص شده که خدا براساس
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۲٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۳۵٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۵۲٫
^ ۵ – ـ مصباح المتهجد، ص۷۷۸؛ مفاتیح‌لجنان، دعای کمیل.
^ ۶ – ـ بحار الاَنوار، ج۲۵، ص۲۳٫
^ ۷ – ـ اقبال الاعمال، ص۱۹۸؛ مفاتیح‌لجنان، مناجات شعبانیه.
۴۲۶

حکمت کار می‌کند و هیچ وسیله‌ای مسیر حکمت او را تغییر نمی‌دهد: «ویا من لا تبدّل حکمته الوسائل» ۱ پس اگر حکمت خدا متوجه امری شد، نمی‌توان مسیر آن را با دعا، توسل، صدقه، صله رحم و… تغییر داد، بنابراین، سه نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
۱- اجابت دعا به مقتضای حکمت است ۲٫
۲- اگر چیزی به نصاب علیت تامه رسید، با هیچ چیز تغییر پذیر نیست. وقتی مقتضای حکمت به نصاب علت تامه برسد، قضای مبرم محقق می‌شود و تقدیم و تأخیر در آن محال است؛ مانند: ﴿اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلا یَستَئخِرونَ ساعَهً ولایَستَقدِمون) ۳ زیرا گیرنده قابلیتش را از دست داده است و فاعل هم فیض را مطابق با استعداد قابل عطا می‌کند. در این صورت، دعا اثر متوقع را ندارد، هرچند دعای حضرت رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشد: ﴿سَواءٌ عَلَیهِم اَستَغفَرتَ لَهُم اَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم اِنَّ اللّهَ لایَهدِی القَومَ الفسِقین) ۴ همه درهای توبه در زمان حیات به روی مشرکان باز بود و آنها به سوء اختیارشان آنها را مسدود کردند، از این‏رو بعد از مرگ، استغفار و دعای پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز برای آنان اثر ندارد، گرچه دعا برای خود داعی بی‌اثر نیست.
۳- اگر چیزی شرایط تحقق آن حاصل شده ولی موانع آن برطرف نشده باشد، یعنی در حدّ اقتضا باشد، نه علّت تام، غیرمبرم است و دعا، صدقه، صله رحم و… درباره آن کاملاً اثر دارد.
^ ۱ – ـ صحیفه سجادیه، دعای سیزدهم.
^ ۲ – ـ ر.ک: الحکمه المتعالیه، ج۶، ص۴۰۴، کلام ابن‏سینا در تعلیقات.
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۴۹٫
^ ۴ – ـ سوره منافقون، آیه ۶٫
۴۲۷

با توجه به این سه نکته، اگر در روایات آمده است که دعا قضای مبرم را نیز تغییر می‌دهد: «إن الدّعاء یردّ القضاء و قد نزل من السماء و قد أُبرم إبراماً» ۱ معنایش این است که قضا هرچند در حدّ اشراف به علت تامه هم برسد و به سرحدّ تمامیت نصاب نزدیک شود، دعا همچنان می‌تواند آن را تغییر دهد. قهراً ابرام در جمله «و قد أُبرم إبراماً» ابرام نسبی است؛ یعنی در شُرُف کمال ابرام. شاهد این مطلب و وجه جمع میان روایات، روایت امام کاظم(علیه‌السلام) است: «علیکم بالدعاء! فإنّ الدّعاء لله و الطلب إلی الله یردّ البلاء و قد قُدِّر و قُضی و لم یبق إلاّ إمضاؤه، فإذا دُعی الله (عزّوجلّ) و سئل، صرف البلاء صرفه» ۲

بحث روایی

۱- شأن نزول
روی أنّ أعرابیاً قال لرسول‌الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): أقریب ربّنا فنناجیه أم بعید فننادیه؟ فنزلت ﴿واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی… ) ۳
عن علی(علیه‌السلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تعجزوا عن الدعاء فإنّ الله أنزل علیّ ﴿ادعونی اَستَجِب لَکُم﴾ فقال رجل: یا رسول الله ربّنا یسمع الدعاء أم کیف ذلک؟ فأنزل الله ﴿واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریب… ) ۴
اشاره: أ. خداوند چون هستی محض و نامتناهی است با هر چیزی و در هر
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۴۶۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص۴۷۰٫
^ ۳ – ـ مجمع‌لبیان، ج۱ ۲، ص۵۰۰٫
^ ۴ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۶۹٫

۴۲۸

شرط و وضعی حضور دارد و دوری و غیبت برای حقیقت نامحدود فرض صحیح ندارد.
ب. انسان اگر مؤمن و بینا باشد قرب الهی را ادراک می‌کند و اگر ملحد و نابینا باشد نه تنها قرب خدا را ادراک نمی‌کند، بلکه اصل هستی وی را به طور تفصیل نمی‌فهمد، هرچند علم اجمالی و فطری وی نسبت به خداوند محفوظ است، زیرا خداوند که حقیقت مطلق است انکار ناپذیر است. این‌گروه از خداوند دور و غایب‌اند: ﴿اولئک یُنادَون مِن مکانٍ بعید) ۱
ج. طرح سؤال حسّ مدارانه، همان‌طور که قبلاً بازگو شد، نه از اعراب صَنَمی بعید است و نه از بنی‌اسرائیلِ حس‏محور که جمله ﴿اَرِنَا اللّهَ جَهرَه) ۲ و ﴿لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهرَه) ۳ میراث منحوس آنهاست.

۲- سفارش امیر مؤمنان(علیه‌السلام) درباره دعا
«و اعلم أنّ الّذی بیده خزائن السّموات و الأرض قد أذن لک فی الدّعاء، و تکفّل لک بالإجابه و أمرک أن تسأله لیُعطیک و تسترحمه، لیرحمک و لم یجعل بینک و بینه من یحجُبُک عنه و لَمْ یُلجئک إلی من یشفع لک إلیه و لم یمْنعکَ إن أسأت من التوبه… و لم یعیّرک بالإنابه… فإذا نادیته سمع نداک و إذا ناجیته عَلِمَ نَجْواک، فأفضیت إلیه بحاجتک،… فمتی شئت استفتحت بالدّعاء أبواب نعمته (نِعَمِهِ) و استمْطرت شآبیب رحمته، فلایقنّطنّک إبطاء إجابته فإنّ العطیّه علی قدر النّیه… فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله و یُنفی عنک وباله،
^ ۱ – ـ سوره فصلت، آیه ۴۴٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۵۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۵۵٫
۴۲۹

فالمال لا یبقی لک و لا تبقی له» ۱
اشاره: در این نامه که برای حضرت امام حسن(علیه‌السلام) نگاشته شده نکاتی درخور توجه است:
أ. خزانه آسمانها و زمین، همان اراده الهی است: ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیئاً اَن‏یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون) ۲ نه اینکه گوشه‌ای از آسمان انبار خدا باشد. حضرت موسی(علیه‌السلام) به خدا عرض کرد: پروردگارا خزائن خود را به من بنما! خداوند فرمود: «یا موسی! إنّ خزائنی إذا أردت شیئاً أن أقول له کن فیکون» ۳
موجوداتی که در جهان طبیعت یافت می‌شوند، وجودی هم در نشئه تجرد دارند که در آسمانها و زمین نیست. خزاین الهی، همان موجودات مجرد نوری‌اند که مظهر اراده حق تعالی هستند و فیض الهی از آنها تنزل می‌کند. موجودهای مجرد و ثابت، مخزن موجودهای مادی و متغیرند: ﴿واِن مِن شی‏ءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ وما نُنَزِّلُهُ اِلاّبِقَدَرٍ مَعلوم) ۴ لیکن مخزن بودن آنها نِسبی است؛ نه نَفْسی، چون برای خود آنها نیز مخزن دیگری است و خزانه همه مخازن همان قدرت بیکران و اراده ازلی خداست که به صرف تعلّق، عامل تحقق مراد خواهد بود.
امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در این نامه می‌فرماید: خدایی که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست، به تو اجازه داده که دعا کنی: «واعلم أنّ الّذی بیده خزائن السّموات والأرض قد أذن لک فی الدّعاء» ۵ یعنی مجموعه کلیدهای این خزاین
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۶۴ ۷۵٫
^ ۲ – ـ سوره یس، آیه ۸۲٫
^ ۳ – ـ بحار الاَنوار، ج۱۳، ص۳۵۶٫
^ ۴ – ـ سوره حجر، آیه ۲۱٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۶۴٫
۴۳۰

را به دست تو سپرده است.
ب. بین انسان و خدا حجاب و مانعی از ارتباط نیست، جز اعمال انسان یا خودبینی او، از این رو امیرمؤمنان(علیه‌السلام) فرمود: «ولم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه» ۱ و امام سجّاد(علیه‌السلام) فرمود: «وأنّک لاتحتجب عن خلقک إلاّ أن‏تحجبهم الأعمال دونک» ۲
گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است ٭٭٭ گفتا تو خود حجبی ورنه رُخم عیان است ۳
مین عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ٭٭٭ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ۴
جمل یر ندارد نقب و پرده ولی ٭٭٭ غبر ره بنشان تا‌ نظر توانی کرد ۵
بدیهی است طلب شفاعت از معصومان(علیهم‌السلام) و توسل به آن حضرات(علیهم‌السلام) اتخاذ حجاب بین خود و خدا نیست، چون شفیع به منزله بال برای جوینده و طالب است: «الشفیع جناح الطّالب» ۶ و معصومان(علیهم‌السلام) وسایط فیض و وسیله‌اند و انسان در گرفتن شفیع مجبور نشده است: «ولم یُلجئک إلی من یشفع لک إلیه» ۷
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۶۵٫
^ ۲ – ـ مصباح المتهجّد، ص۵۲۵؛ مفاتیح‌لجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
^ ۳ – ـ دیوان فیض کاشانی، ص۸۱٫
^ ۴ – ـ دیوان غزلیات حافظ، ص۳۶۰، غزل۲۶۶٫
^ ۵ – ـ همان، ص۱۹۵، غزل۱۴۴٫
^ ۶ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۶۳٫
^ ۷ – ـ همان، نامه ۳۱، بند ۶۵٫
۴۳۱

ج. «انابه» از توبه بالاتر است، زیرا واژه انابه یا «اجوف واوی» و به معنای تکرار رجوع یا «اجوف یایی» و به معنای انقطاع الی الله است و در هر دو صورت انابه از توبه برتر است و خدا هم بنده را برای کثرت رجوع به وی یا انقطاع الی الله سرزنش نمی‌کند: «ولمْ یُعیّرک بالإنابه» ۱
انسان سالک در ابتدای کار چون خود را از خدا دور می‌بیند، او را ندا می‌کند و «یا الله» و «یا ربّ» می‌گوید و خدا هم ندای او را می‌شنود: «فإذا نادیته سمع نداک» ۲ و چون سیر معنوی خود را ادامه دهد و ترقی کند احساس می‌کند که به خدا نزدیک شده است، و در دل با او زمزمه و نجوا می‌کند و خدا نجوای او را می‌داند: «وإذا ناجیته علم نجواک» ۳ در نجوای قلبی سخن از علم است؛ نه سمع، چون جای دانستن است؛ نه شنیدن.
از مرحله ندا و نجوای بنده با خدا فراتر، مرحله نجوای خدا با انسان است: «واجعلنی ممّن نادیته فأجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرّاً و عمل لک جهراً» ۴ این عالی‌ترین سیر انسان است که وقتی منادات و مناجات بنده به پایان می‌رسد و مورد ملاحظه خداوند قرار می‌گیرد و مدهوش (نه بی‌هوش) می‌شود، خداوند با او آهسته سخن می‌گوید. امیرمؤمنان(علیه‌السلام) دراین‏باره می‌فرماید: حال که خدا سخنت را شنید، حاجت خود را به او بنما: «فأفْضیت إلیه بحاجتک» ۵ از امام سجاد(علیه‌السلام) نقل شده است که شخصی در حال دعا بود و پیوسته می‌گفت: «یا أرحم الراحمین». پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کتف او
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۶۶٫
^ ۲ – ـ همان، بند ۶۸٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ اقبال الاعمال، ص۱۹۹؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۶۸٫

۴۳۲

را گرفت و فرمود: این ارحم الراحمین است که با تو روبه‌رو شده است؛ حاجتت را بخواه: «هذا أرحم الراحمین، قد استقبلک بوجهه؛ سَلْ حاجتک» ۱ البته این معنا را که خداوند به شخص سالک عنایت کرده است پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تشخیص می‌دهد.
د. امیرمؤمنان(علیه‌السلام) می‌فرماید که از مستجاب نشدن به موقع دعا ناامید مشو، بلکه خویش را اصلاح کن، چون آنچه محور استجابت است، خواستن به زبان حال و استعداد از یک‏سو و نیّت خالص از سوی دیگر است؛ نه صرف زبان مقال: «فإنّ العطیّه علی قدر النیّه» ۲ بخشش الهی به اندازه نیّت و خواست درونی (زبان حال و استعداد) است، زیرا «لکلّ امری‏ءٍ ما نوی» ۳ زبان مقال کمتر اثر می‌کند، چون گاهی انسان چیزی را به زبان (نه به زبان حال و استعداد و نه به خلوص نیّت) می‌طلبد که به مصلحت او نیست و خداوند پاداش دعای وی را دفع یا رفع بلا یا ترفیع درجه قرار می‌دهد.
حضرت امام علی(علیه‌السلام) در پایان بیان خود توصیه می‌کند که از خدا چیزی بخواه که جمال آن برای تو ماندگار است و وبال و سنگینی آن (مانند خستگی) از تو زایل می‌شود وگرنه مال و منال فناپذیر است؛ نه برای تو می‌ماند و نه تو برای آن می‌مانی: «فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله وینفی عنک وباله، فالمال لایبقی لک و لاتبقی له» ۴ گفتنی است که جمال انسان در عقل و اندیشه اوست: «عقول النساء فی‏جمالهنّ و جمال الرّجال فی عقولهم» ۵
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۲۳۴٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۱٫
^ ۳ – ـ بحار الاَنوار، ج۶۷، ص۲۱۲٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۴۷۳٫
^ ۵ – ـ بحار الاَنوار، ج۱، ص۸۲؛ ج۱۰۰، ص۲۲۴٫
۴۳۳

۳- نور آسمان و زمین
عن الرضا(علیه‌السلام) عن آبائه(علیهم‌السلام) عن رسول الله‌(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «الدعاء سلاح المؤمن و عماد الدین و نور السموات و الأرض» ۱
اشاره: أ. همان‌طور که در جهاد اصغر آهن لازم است، در جهاد اوسط و اکبر آه ضروری است و دعا یعنی لابه، ناله و زاری به درگاه کسی که هم دشمن بشریت، یعنی شیطان را می‌بیند، در حالی که او خدا را نمی‌بیند، و هم توان دفع آن دشمن از حوزه نفس و اقلیم قلب را داراست و انابه سوی او و اعتماد بر او و استناد به او در همه شئون بهترین سلاح کارآمد است.
ب. دین که مجموعه عقاید، اخلاق، احکام و حقوق است هنگامی استوار می‌شود و در موقع اجرا پشتوانه خواهد داشت که متدیّن به آن اهل نیایش باشد، زیرا پیوند با خدا عواملی دارد که دعا از محکم‌ترین آنهاست و همین خواندن خدا و خواستن از وی و پیراستن از غیر او جهان را از منظر داعی روشن کرده و نیز مایه نورانی بودن خود آسمان و زمین هم خواهد بود، زیرا آنها هستی خود را از نور السموات و الارض ۲ می‌یابند و این حقیقت را نیز مشاهده می‌کنند و در پرتو این واقعیت می‌گویند: ﴿اَتَینا طائِعین) ۳

۴- اثر دعا
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «إنّ الدّعاء لیردّ القضاء و إنّ المؤمن لیذنب فیحرم بذنبه
^ ۱ – ـ عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج۲، ص۴۰٫
^ ۲ – ـ سوره نور، آیه ۳۵٫
^ ۳ – ـ سوره فصّلت، آیه ۱۱٫
۴۳۴

الرزق» ۱
قال رسول الله‌ص: «داوُوا مرضاکم بالصدقه و ادفعوا أبواب البلاء بالدعاء و حصّنوا أموالکم بالزکاه، فإنّه ما یصاد ما تصید من الطیر إلا بتضییعهم التّسبیح» ۲
عن النّبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «افزعوا إلی الله فی حوائجکم والجأوا إلیه فی ملمّاتکم وتضرّعوا إلیه وادْعوه، فإنّ الدّعاء مخّ العباده و ما من مؤمنٍ یدعو الله إلّااستجاب، فإمّا أن یعجّله له فی الدّنیا أو یؤجّل له فی الاخره وإمّا أن یکفّر عنه من ذنوبه بقدر ما دعا، مالم یدع بمأثم» ۳
اشاره: أ. دعا قضای غیر مبرم و قضای مبرمی را که در شرف کمال ابرام باشد و به نصاب علّت تام نرسیده باشد، برمی‌دارد. شرح این معنا و جمع‌بندی روایات آن در مبحث اشارات و لطایف گذشت.
ب. دعا وسیله و زمینه قابلی است و اثر مستقل و تأثیر فاعلی ندارد، زیرا همه کارها به دست خداست. وسیله بودن دعا را می‌توان در طی مثالی روشن کرد؛ مثلاً برای درمان بیمار، آن که فکر مریض یا سرپرست او را راهنمایی می‌کند که به کدام پزشک مراجعه کند و آن‏که طبیب را به تشخیص اصل بیماری و ادراک داروی مفید هدایت می‌کند و آن که ذهن داروفروش را از اشتباه در تنظیم دارو می‌رهاند و نیز پرستار را هنگام خوراندن دارو از خطا باز می‌دارد و همچنین دستگاه گوارش بیمار را پذیرای جذب و تأثیر دارو می‌سازد، فقط خداست، و دعا می‌تواند در استمداد از خدا کمک کند و نمی‌توان خود را از آن
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۲۸۸؛ الاَمالی [طوسی]، ص۱۳۶۱۳۵٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۲۸۸٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۰۲٫
۴۳۵

بی‌نیاز دانست. کمترین بهره آن، دفع بلا، ذخیره شدن برای آخرت و پوشاندن گناهان است.
ج. اذعان بنده به اینکه سراپا نیازمند است و تنها غنی بالذات که می‌تواند نیاز بندگان را مرتفع سازد خداست عبادت خالص است و خداوند آن را بدون پاداش نمی‌گذارد؛ مثلاً اگر کسی از خدا فرزند صالح بطلبد و چنین کاری مطابق حکمت و مصلحت وی باشد، خداوند با فراهم کردن امکان ازدواج، مسکن و تأمین هزینه زندگی، هم به او فرزند صالح می‌دهد و هم پاداش دعایش را عطا می‌کند و اگر به مصلحت وی نبود، دعای او را که عبادت است به یکی از این سه نحو پاداش می‌دهد: یا گناهی از گناهانش را می‌بخشاید، یا حسنه‌ای بر حسناتش می‌افزاید یا بلایی را از او دفع می‌کند ۱ ؛ همچنین ممکن است چیز دیگری که مطابق حکمت و مصلحت است و دعا کننده از آن آگاه نیست به وی عطا می‌کند، پس دستی که به درگاه الهی بلند می‌شود خالی بازنمی‌گردد، بلکه مشحون از الطاف بی‌پایان الهی خواهد بود، از این‏رو مستحب است که داعی پس از آنکه در دعا دستها را به طرف بالا (تمثیل معقول به محسوس) بلند کرد آنها را بر سر و صورت خود بکشد: «ما أبرز عبدٌ یده إلی الله العزیز الجبّار إلّااستحیا الله عزّوجلّ أن یردّها صفراً حتی یجعل فیها من فضل رحمته ما یشاء، فإذا دعا أحدکم فلا یردّ یده حتّی یمسح علی وجهه ورأسه» ۲

۵- دعا و توسعه رزق
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إنّ الرزق لینزل من السّماء إلی الأرض علی عدد قطر المطر
^ ۱ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۷، ص۲۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۴۷۱٫
۴۳۶

إلی کل نفسٍ بما قُدّر لها، ولکن لله فضول فاسئلوا الله من فضله» ۱
قال الصادق(علیه‌السلام): «إنّ الله جعل أرزاق المؤمنین من حیث لم‏یحتسبوا و ذلک أن العبد إذا لم یعرف وجه رزقِهِ، کثر دُعاؤه» ۲
اشاره: أ. ربوبیت خداوند بر همه اشیا و اشخاص جهان احاطه دارد. تأمین رزق هر موجودی بارزترین مصداق ربوبیت خدا نسبت به آن موجود است. خداوند روزی هر جانداری را بر عهده گرفت، به طوری که هیچ مار و عقربی نیز بدون روزی نخواهد بود: ﴿ما مِن دابَّهٍ فِی الاَرضِ اِلاّعَلَی اللّهِ رِزقُها) ۳ با دعا می‌توان بر کمیّت و نیز بر کیفیّت رزق افزود، به ویژه رزقهای معنوی مانند حکمت، فقه، اخلاق و….
ب. اینکه گفته‌اند: «خدایا! آنچه در دست من است ندانم روزی کیست و آنچه روزی من است ندانم در دست کیست»، برای آن است که آدمی نه به آنچه در دست خویش دارد اطمینان داشته باشد و نه از دعا غفلت کند. غفلت از دعا و نیز اطمینان به خویش هلاکت‌بار است و فرجامی تلخ همانند پایانِ مشئوم قارون را دربردارد که گفت: ﴿اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی) ۴ غرض آنکه تأمین روزی انسان از جایی که گمان نمی‌برد می‌تواند برای تشویق او به توجّه به جهان غیب بوده تا به عالم شهادت به اندازه عالم غیب اعتماد نکند.
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۲۸۸٫
^ ۲ – ـ همان، ص۲۹۵٫
^ ۳ – ـ سوره هود، آیه ۶٫
^ ۴ – ـ سوره قصص، آیه ۷۸٫
۴۳۷

۶- اخلاص در دعا
فی الحدیث القدسی: «یا موسی! سلنی کلّ ما تحتاج إلیه، حتّی علف شاتک و ملح عجینک» ۱
عن جعفر بن محمّد الصادق عن آبائه(علیهم‌السلام) عن النبی‌(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «أوحی الله عزّوجلّ إلی بعض أنبیائه فی بعض وحیه إلیه: و عزّتی و جلالی! لاُقطّعنّ أمل کلِّ مؤمّل غیری بالأیاس ولأکسونّه ثوب المذلّه فی النّار و لاُبعدنّه من فرجی و فضلی. أیؤمّل عبدی فی الشدائد غیری و الشدائد بیدی؟ أو یرجو سوای و أنا الغنیُّ الجواد! بیدی مفاتیح الأبواب وهی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی» ۲
اشاره: أ. براساس توحید افعالی انسان در همه امور مادی و معنوی خود محتاج است و هیچ موجودی در هیچ وضع و حالی در تأثیر مستقل نیست. این بینش توحیدی ایجاب می‌کند که موحّد کامل، نظیر موسای کلیم(علیه‌السلام) در ظلّ تعلیم وحیانی خود همه چیز را از خداوند بخواهد، گرچه خدای سبحان براساس نظم علّی و معلولی جهان را تدبیر می‌کند. این نکته توحیدی فاخر در کلام حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) مشهود است: ﴿… والَّذی هُوَ یُطعِمُنی ویَسقین ٭ واِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفین) ۳
ب. معنای اخلاص در دعا نادیده انگاشتن تأثیر اسباب ظاهری نیست، بلکه مستقل ندانستن آنها در تأثیر و اعتماد تام نداشتن به آنها و اذعان به این نکته است که اسباب ظاهری، مجاری فیضِ سبب حقیقی، یعنی خداوند است.
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۹۰، ص۳۰۳٫
^ ۲ – ـ همان، ج۶۸، ص۱۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره شعراء، آیات ۷۹ ۸۰٫
۴۳۸

هر گاه کسی در کنار سفره خداوند بنشیند و اصل حیات و کمال آن را از خداوند دریافت کند؛ لیکن به غیر او استناد و بر غیر او اعتماد کند خداوند او را به حال خود رها می‌کند و چنین موجود رها شده محکوم به هبوط است.

۷- وعده تخلف‌ناپذیر
عن أحمد بن محمّد بن أبی‏نصر، قال: قلت لأبی الحسن(علیه‌السلام): …فقال: «یا أحمد…، أخبرنی عنک لوأنّی قلت لک قولاً؛ أکنتَ تثق به منّی؟» فقلت له: جعلت فداک! إذا لم أثق بقولک فبمن أثق وأنت حجهالله علی‏خلقه! قال: «فکن بالله أوثق، فإنّک علی موعد من الله ألیس الله عزّوجلّ یقول: ﴿واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعان﴾ وقال: ﴿لاتَقنَطوا مِن‏رَحمَهِ اللّهِ) ۱ و قال: ﴿واللّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وفَضلًاً) ۲ فکن بالله عزّوجلّ أوثق منک بغیره ولا تجعلوا فی أنفسکم إلاّ خیراً، فإنّه یغفر لکم» ۳
اشاره: خلف وعده از خداوند سبحان ممتنع است و این امتناع به معنای امتناع صدور چنین کاری «از» خداست، نه «بر» خدا، زیرا خداوند محکوم هیچ حکمی نخواهد شد. منشأ امتناع یاد شده آن است که خلف وعده بر اثر جهل، سهو و نسیان، عجز یا بخل و مانند آن و همه این نقصها از اوصاف سلبی خداوند است، به طوری که اتصاف خداوند به آنها محال است، پس خلف وعده الهی ممتنع است.
هر اندازه معرفت توحیدی بیشتر و ایمان به آن کامل‌تر باشد اطمینان به
^ ۱ – ـ سوره زمر، آیه ۵۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۸٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۲، ص۴۸۸٫
۴۳۹

وعده خدا بیشتر خواهد بود و جریان ﴿اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب) ۱ شامل همه این‌گونه از معارف است.

۸- راز تأخیر در اجابت برخی دعاها
عن احمد بن محمد بن أبی‏نصر عن أبی‌الحسن(علیه‌السلام): «أنّ أباجعفر(علیه‌السلام) کان یقول: إنّ المؤمن لیسأل الله عزّوجل حاجه فیؤخّر عنه تعجیل إجابته حبّاً لصوته واستماع نحیبه ثم قال: والله! ما أخّر الله عزّوجلّ عن المؤمنین ما یطلبون من‏هذه الدنیا خیر لهم عمّا عجّل لهم منها وأیّ شی‏ء الدنیا» ۲
عن منصور الصیقل، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه‌السلام): ربّما دعا الرجل بالدّعاء فاستجیب له ثمّ أُخّر ذلک إلی حین؟ قال: فقال: «نعم». قلت: ولم ذاک؟ لیزداد من الدعاء؟ قال: «نعم» ۳
عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام) قال: «إنّ المؤمن لیدعو الله عزّوجلّ فی‏حاجته فیقول الله عزّوجلّ: أخّروا إجابته شوقاً إلی صوته ودعائه، فإذا کان یوم القیامه قال الله عزّوجلّ: عبدی! دعوتنی فأخّرت إجابتک وثوابک کذا وکذا ودعوتنی فی کذا وکذا، فأخّرت إجابتک وثوابک کذا وکذا. قال: فیتمنّی المؤمن أنه لم یستجب له دعوه فی الدّنیا ممّا یری من حسن الثواب» ۴
قال رسول‌الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ما من مسلمٍ دعا لله سبحانه دعوهً لیس فیها قطیعه رحم ولاإثم إلا أعطاه الله بها أحد خصال ثلاثه: إمّا أن یعجّل دعوته وإمّا
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۲۸٫
^ ۲ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۷، ص۶۱٫
^ ۳ – ـ همان..
^ ۴ – ـ همان، ص۶۲٫
۴۴۰

أن‏یدّخر له وإمّا أن یدفع عنه من السوء مثلها» ۱ «…وإمّا أن یکفّر عنه من‏ذنوبه بقدر ما دعا» ۲
اشاره: أ. گوش فرا دادن خداوند به صدای داعی بهترین اجابت دعای اوست، زیرا اگر خداوند از چیزی راضی و به آن در مقام فعل (نه در مقام ذات) مبتهج باشد همه موجودها در صدد تأمین رضای آن شخص و تحصیل ابتهاج او خواهند بود، گذشته از آنکه خداوند خواسته داعی را در صورت حکمت به او می‌دهد و در صورت عدم انطباق با حکمت با یکی از امور یاد شده رضای او را تأمین می‌کند.
ب. تأخیر در اجابتِ دعا ممکن است دشواری را ممتدّ کند؛ لیکن نباید سبب سوء ظنّ به خداوند گردد، چون حکمت این کار معلوم نیست. اجابت مستمر دعاها طراوت و اهمیّت کار را کاهش می‌دهد، بدین لحاظ گاهی تأخیر در اجابت به نفع داعی است.

۹- دعا در همه حال
عن احمد بن محمد بن أبی نصر قال: قلت لأبی الحسن(علیه‌السلام): جعلت فداک إنّی قد سألت الله حاجه منذ کذا و کذا سنه و قد دخل قلبی من‌بطائها شی‏ء فقال: «یا أحمد إیّاک والشیطان أن یکون له علیک سبیل حتّی یقنّطک… إن أباجعفر(علیه‌السلام) کان یقول: ینبغی للمؤمن أن یکون دعاؤه فی الرخاء نحواً من دعائه فی‌الشدّه، لیس اذا اُعطی فتر فلا تملّ الدعاء فإنّه من‌الله عزّ وجلّ بمکان وعلیک بالصبر و طلب الحلال و صله الرحم و إیّاک ومکاشفه الناس فانّا أهل
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۷٫
^ ۲ – ـ همان.
۴۴۱

بیت نصل من قطعنا ونحسن إلی من أساء إلینا فنری والله فی ذلک العاقبه الحسنه. إن صاحب النعمه فی الدنیا إذا سأل فأعطی طلب غیر الّذی سأل و صغرت النعمه فی عینه فلا یشبع من شی‏ء و إن کثرت النعم کان المسلم من ذلک علی خطر للحقوق الّتی تجب علیه و ما یخاف من الفتنه فیها… » ۱
اشاره: انسان توانگر در معرض تهدید تهیدستی است و انسان تهیدست در بستر نوید توانگری است، از این‏رو دعا در هر دو حال باید یکسان باشد.

۱۰- ضرورت قرب داعی به مجیب
عن أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «فاحترسوا من الله عزّ وجلّ بکثره الذکر واخشوا منه بالتقی وتقرّبوا إلیه بالطاعه فإنّه قریب مجیب، قال الله تعالی: «واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لی ولیُؤمِنوا بی لَعَلَّهُم یَرشُدون» ۲
عن جابر بن عبدالله: إنّ النبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرأ ﴿واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریب… ﴾ فقال: «اللّهمّ إنّی أمرت بالدعاء و تکفّلت بالإجابه لبّیک اللّهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک إنّ الحمد و النعمه لک لا شریک لک اللّهمّ أشهد أنّک فرد أحد صمد لم تلد و لم تولد و لم یکن لک کفواً أحد و أشهد أنّ وعدک حق و لقاءک حق و الجنّه حق و النار حق و الساعه اتیه لا ریب فیها و أنّک تبعث من فی القبور» ۳
اشاره: برای اجابت دعا تنها قریب بودن مجیب کافی نیست، بلکه
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۵۴٫
^ ۲ – ـ همان، ج۸، ص۳۹۰٫
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۷۴٫
۴۴۲

قریب‏بودن داعی هم لازم است. برای تحصیل قرب داعی به خداوند، امر به استجابت و ایمان شد. آنچه در این‏حدیث آمده است می‌تواند تفسیر تطبیقی ذیل آیه مورد بحث باشد، چون تقوا که مایه قرب متّقی به خداوند است، همان استجابت خدا و ایمان به اوست که در ذیل آیه مورد بحث ارائه شد.

۱۱- دعا برای دیگران
عن حمّاد قال: قلت لأبی عبدالله(علیه‌السلام): أشغل نفسی بالدعاء لاخوانی و لأهل الولایه فما تری فی ذلک؟ قال: «إنّ الله تبارک و تعالی یستجیب دعاء غائب لغائب و من دعا للمؤمنین و المؤمنات و لأهل مودّتنا ردّ الله علیه منادم إلی أن‏تقوم الساعه لکلّ مؤمن حسنه ثمّ قال: إنّ الله فرض الصلوات فی‌فضل الساعات فعلیکم بالدعاء فی أدبار الصلوات». ثمّ دعا لی و لمن حضره ۱٫
اشاره: یکی از اهدافِ والای اسلام تألیف قلوب، تأسیس امّت واحد و ایجاد هماهنگی افراد، اقوام و عشایر است. دعای خیر برای برادران ایمانی و ولایتمدار سهم تعیین کننده‌ای در نیل به هدف یاد شده دارد. آن کس که در صدد دعای خیر برای دیگران است هرگز راه دیگران را مسدود نمی‌کند، چنان‌که خود نیز کژراهه نمی‌رود.

۱۲- اثر حتمی دعای با اعتقاد
عن ابن أبی یعفور عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قوله: ﴿فَلیَستَجیبوا لی ولیُؤمِنوا بی﴾ قال: «یعلمون أنّی أقدر علی أن أعطیهم ما یسألون» ۲
^ ۱ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۶۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۳٫
۴۴۳

اشاره: دعا بر محور اعتقاد اثر حتمی دارد، بر خلاف دعا بر مدار امتحان، زیرا چنین دعایی آمیخته با شبهه در قدرت یا شک در وفای به وعده و مانند آن است.

۱۳- ایمان به قدرت خدا بر انجام خواسته‌های دعا
روی عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) أنّه قال: ﴿«ولیُؤمِنوا بی﴾ «أی و لیتحقّقوا أنّی قادر علی إعطائهم ما سألوه ﴿لَعَلَّهُم یَرشُدون﴾ أی لعلّهم یصیبون الحق أی یهتدون إلیه» ۱
اشاره: آنچه در این‌گونه احادیث مطرح است از سنخ تطبیق مصداقی است؛ نه تفسیر مفهومی، زیرا عنوان ایمان به خداوند و استجابت دعوت او عام است و همه دستورهای اخلاقی، فقهی و حقوقی را، بعد از اعتقاد به مبانی اصولی، شامل می‌شود. ایمان به قدرت خداوند بر انجام خواسته‌های دعا و نیز قدرت بر وفای آن، از مصادیق اصول یاد شده است که به حسب مورد خاص تطبیق شده است.

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۰٫
۴۴۴

بازدیدها: 879

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *