ولاتَنکِحوا المُشرِکتِ حَتّی یُؤمِنَّ و لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَهٍ ولَو اَعجَبَتکُم ولاتُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا ولَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ ولَو اَعجَبَکُم اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ واللهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّهِ والمَغفِرَهِ بِاِذنِهِ ویُبَیِّنُ ءایتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون (۲۲۱)
گزیده تفسیر
با زنان بتپرست ازدواج نکنید، مگر ایمان بیاورند و کنیز با ایمان برای ازدواج خوب است نه زن آزاد بتپرست، هر چند ویژگیهای ظاهری او شما را شگفتزده کند.
زنان و دختران خود را به مردان مشرک تزویج نکنید، مگر ایمان بیاورند و برده با ایمان برای ازدواج خوب است نه مرد آزاد مشرک، هر چند امتیازات ظاهری او شگفتی شما را برانگیزد، زیرا زنان و مردان مشرک همسران خود را به
۱۲۹
آتش دوزخ میخوانند و خداوند به اذن خود شما را به سوی بهشت و آمرزش دعوت میکند و خداوند آیات خود را برای مردم بیان میکند؛ شاید متذکر شوند.
واژه «خیر» در این آیه برای تعیین است نه تفضیل. نیز دو واژه «مشرکات» و «مشرکین» زنان و مردان اهل کتاب (یهود و نصارا) را دربر نمیگیرد، بلکه تنها بتپرستان را شامل میشود و اگر در فقه ثابت شود که زن مسلمان نباید با اهل کتاب ازدواج کند، برپایه دلیل دیگری غیر از این آیه است.
از این آیه استفاده میشود که ازدواج دختران با هماهنگی پدران است، زیرا در بخش دوم آیه نیز که درباره حکم ازدواج زنان مسلمان است، باز به مردان (پدر یا ولی دختر) خطاب شده است که دختران خود را به همسری مردان مشرک درنیاورند.
علت نهایی نهی از برگزیدن همسر مشرک و «خیر» بودن مؤمن نسبت به مشرک این است که مشرکان بر اثر تقاضا یا اقتضا دیگران را به شرک میخوانند که حقیقت آن آتش است.
ظاهر قرآن این است که حقیقت برخی گناهان مانند شرک و خوردن مال یتیم، آتش است و این حقیقت در قیامت که ظرف بروز همه حقایق است برای همگان آشکار میشود.
تقابل مشرکان با مؤمنان اقتضا دارد که گفته شود «مشرکان به آتش میخوانند و مؤمنان به بهشت»؛ ولی خداوند دعوت خود را در برابر دعوت مشرکان قرار داد تا بفهماند که او ولی همه شئون مؤمنان است.
تقدیم ﴿الجَنَّه﴾ بر ﴿المَغفِرَه﴾ برای این است که بهشت (تحلیه) هدف نهایی دعوت خدا و مغفرت (تخلیه) هدف میانی آن است و در دعوت،
۱۳۰
نخست هدف نهایی ذکر میشود.
دعوت به بهشت و مغفرت، هم به اذن تکوینی و هم به اجازه تشریعی خداست. اذن تکوینی خدا، توفیق الهی است و اذن تشریعی او جعل احکام.
هدف از تبیین آیات، آموزش حکمت و بیان مصالح و مفاسد احکام نیست، بلکه یادآوری و پردهبرداری از دانستههایی است که درون انسانها نهفته است.
تفسیر
مفردات
لا تنکحوا: «نکاح»، ازدواج کردن و پیمانی است که مرد و زن براساس مقررات معیّن دینی یا عرفی با یکدیگر میبندند که در همه جهات زندگی با هم باشند ۱٫ کاربرد واژه نکاح در آمیزش جنسی، استعاره است و نمیتواند معنای صریح آن آمیزش جنسی باشد و به صورت استعاره در ازدواج به کار رفته باشد، زیرا همه الفاظی که برای عمل زناشویی وضع شدهاند، کناییاند و هیچ لفظی برای این کار وضع نشده است، زیرا میان مردم ذکر آن قبیح شمرده میشود، چنان که فعل آن نیز زشت به شمار میرود ۲٫
المشرکات: «شِرک» و «شَرِک» همراهی دو یا چند نفر در عمل یا چیزی است؛ به گونهای که برای هر یک سهم یا تأثیری در آن چیز باشد. شرک ورزیدن به خدا در برابر توحید است و مراتبی دارد ۳٫ اشراک در فرهنگ قرآن
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱۲، ص۲۳۴، «ن ک ح».
^ ۲ – ـ ر.ک: مفردات، ص۸۲۳، «ن ک ح».
^ ۳ – ـ التحقیق، ج۶، ص۵۰ ـ ۵۱، «ش ر ک».
۱۳۱
شریک قرار دادن برای خدای سبحان است و مشرک به بتپرست گفته شده است ۱٫
لاَمَه: «أمه» به معنای کنیز (زن برده) در برابر زن آزاد است. اصل «أمه»، «أمَوَهٌ» است، از اینرو در حال تصغیر «واو» باز میگردد و گفته میشود: «أُمَیَّهٌ» که اصل آن «أُمَیْوَهٌ» بوده و «واو» به یاء قلب شده و در «یاء» ادغام شده است ۲٫
تناسب آیات
در آیات پیشین، احکام برخی موضوعات مانند قصاص، روزه، حجّ، جهاد، شرب خمر، قمار و رفتار با یتیمان بیان شد و در این آیه حکم و حکمت حرمت ازدواج با بتپرستان ذکر میشود. البته تناسب محتوای آیات به معنای نزول دفعی آنها نیست و جامع مشترک آنها صِرفِ حکم الهی است.
٭ ٭ ٭
مشرک در فرهنگ قرآن
«مشرک» به عنوان تسمیه و لقب، تنها به بتپرستان رسمی گفته میشود و به برخی مسلمانان سُست ایمان نیز گفته شده است؛ ولی نه به عنوان لقب: ﴿وما یُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللهِ اِلاّوهُم مُشرِکون) ۳ مردم دو دستهاند: مشرک و مؤمن. اهل ایمان نیز دو دستهاند: گروه اکثریت که دچار شرک خفیف و خفیاند و دسته
^ ۱ – ـ التفسیر الوسیط، ج۱، ص۴۸۸، «ش ر ک».
^ ۲ – ـ المصباح، ص۲۵، «اَ م ه».
^ ۳ – ـ سوره یوسف، آیه ۱۰۶٫
۱۳۲
اقلیّت که اوحدی از اهل ایمان و موحّدان حقیقیاند.
از مواردی که در قرآن کریم ، «مشرک» به عنوان تسمیه و لقب رسمی به کار رفته است، میتوان به این آیات اشاره کرد: ﴿اَنَّ اللهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُه) ۱ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم) ۲ کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ الله) ۳ ﴿وویلٌ لِلمُشرِکین ٭ اَلَّذینَ لایُؤتونَ الزَّکوهَ وهُم بِالاءاخِرَهِ هُم کفِرون) ۴ مراد از «مشرکین» در آیه اخیر فقط افراد زکات گریز نیستند، بلکه به قرینه ﴿وهُم بِالاءاخِرَهِ هُم کفِرون﴾، مراد مشرکان اسمی و رسمیاند که به قیامت هیچ اعتقادی ندارند؛ نه مشرکان در مقام فعل.
قرآن کریم گرچه اهل کتاب را نیز مبتلا به شرک دانسته و آنها را مصداق کافر معرفی کرده: ﴿اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابًا مِن دونِ اللهِ والمَسیحَ ابنَ مَریَمَ وما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلهًا وحِدًا لااِلهَ اِلاّهُوَ سُبحنَهُ عَمّا یُشرِکون) ۵ آنها را «مشرک» نخوانده، زیرا خدای سبحان اهل کتاب را برابر مشرکان اسمی و رسمی قرار داده و هر دو را مشمول عنوان «کافر» دانسته است: ﴿لَم یَکُنِ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکین) ۶ ﴿ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ ولاَالمُشرِکین… ) ۷ و چون تفصیل، قاطع شرکت است، حکم مشرک اسمی با اهل کتاب، در همه موارد یکی نیست.
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه۷٫
^ ۴ – ـ سوره فصّلت، آیات ۶ ـ ۷٫
^ ۵ – ـ سوره توبه، آیه ۳۱٫
^ ۶ – ـ سوره بیّنه، آیه ۱٫
^ ۷ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۵٫
۱۳۳
شاید توهّم شود که طبق آیه ﴿ما کانَ اِبرهیمُ یَهودِیًّا ولانَصرانِیًّا ولکِن کانَ حَنِیفًا مُسلِمًا وما کانَ مِنَ المُشرِکِین) ۱ یهودی و نصرانی نیز مشرک است؛ لیکن باید دانست که آیه مزبور در مقام بیان این است که حضرت ابراهیم(علیهالسلام) یهودی، نصرانی یا مشرک نبوده، بلکه مسلمانی حنیف بوده است.
بر این اساس، وصف «مشرکات» که در آیه مورد بحث به جای موصوف نشسته است، اطلاق تسمیهای دارد و زنان مسلمان سُست ایمان و اهل کتاب را در بر نمیگیرد و فقط درباره بتپرستان رسمی است که خالقیت خداوند را میپذیرند؛ ولی به ارباب متعدد معتقدند. البته اگر دلیل دیگری نکاح اهل کتاب را تحریم کند، حکم خاص خود را خواهد داشت.
معنای «خیر» در این آیه
واژه خیر در این آیه، برای تعیین است نه تفضیل؛ یعنی «خیر» به معنای خوب است نه خوبتر. وجود قرینههای داخلی و خارجی گواه این مدعاست: ۱٫وجود دو نهی ﴿ولاتَنکِحوا المُشرِکت﴾ و ﴿ولاتُنکِحوا المُشرِکین﴾ در قبل و پس از «خیر» که در حرمت ظهور دارند. چنانچه «خیر» برای «تفضیل» باشد، از آیه حرمت نکاح با زن یا مرد مشرک استفاده نمیشود، بلکه از طرفی رجحان ازدواج با کنیز یا عبد مؤمن و از سوی دیگر، جوازِ نکاح با زن یا مرد مشرک ثابت میشود.
۲٫ اگر «خیر» برای تفضیل باشد، معنای ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار﴾ این است: زن مشرک که به آتش دعوت میکند خوب است؛ ولی کنیز مؤمن از او
^ ۱ – ـ سوره آلعمران، آیه ۶۷٫
۱۳۴
بهتر است، با آنکه هر دعوت کنندهای به سوی آتش شرّ است، بنابراین واژه «خیر» در آیه مورد بحث، برای تعیین است نه تفضیل؛ مانند کلمه «أولی» در ﴿واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعض) ۱
۳٫ آیه ﴿ولاتُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِر) ۲ که ناظر به اهل شرک است، نهی تحریمی دارد و هیچ قرینهای که موجب تنزیهی بودن آن شود در بین نیست.
تذکّر: ۱٫ آنچه گذشت میتواند جواب ابتدایی از اشکالی باشد که به ذهن میآمد و بعد از مراجعه به تفسیر کبیر رازی به آن اطلاع حاصل شد. خلاصه اشکال «ناهماهنگی نهی تحریمی با خیر به معنای افضل» است و به ناچار نهی آیه، تنزیهی تلقی میشد نه تحریمی، زیرا «حرمت ازدواج با مشرک» با «بهتر بودن ازدواج با مؤمن از ازدواج با مشرک» سازگار نیست.
امام رازی از اشکال مزبور چنین پاسخ داده است که هرچند هر دو ازدواج دارای نفعاند، مزیّت اعظم، متعلّق به ازدواج با مؤمن است ۳ (نظیر ﴿واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما) ۴ که حکم الزامی را به همراه دارد نه استحبابی را)؛ لیکن میتوان مسیر مستقیم تفسیر آیه مورد بحث را شناخت و همانرا پیمود تا اصلاً چنین شبههای طرح نشود.
توضیح اینکه منشأ اشکال خلط بین خیر بودن «مؤمن نسبت به مشرک» با خیر بودن «ازدواج با مؤمن نسبت به ازدواج با مشرک» است. آنچه از آیه مورد بحث برمیآید، همانا خیر بودن «مؤمن نسبت به مشرک» است نه خیر بودن
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۷۵٫
^ ۲ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۱۰٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۶۱٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۹٫
۱۳۵
«ازدواج آن نسبت به ازدواج این»؛ مثلاً مجتهد مطلق از مجتهد متجزّی اعلم است؛ ولی تقلید یکی جایز و تقلید دیگری (نزد بسیاری از علما) حرام است و آن افضل بودن با این حکم الزامی منافات ندارد. آری اگر معنای خیر در آیه این بود که ازدواج با مؤمن نسبت به ازدواج با مشرک خیر و افضل است، جای طرح اشکال بود.
۲٫ گرچه غالباً واژه خیر به معنای افضل است، برابر قرینه لُبّی یا لفظی، متصل یا منفصل، خیر به معنای تعیین خواهد بود و حرف «من» یا غیر آن را حسب مورد باید تفسیر کرد، چنانکه حرف «با» در ﴿واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعض) ۱ را برابر تعیین باید تبیین کرد نه تفضیل.
حرمت ازدواج مرد مسلمان با زن مشرک
جمله ﴿ولاتَنکِحوا المُشرِکت﴾ از نکاح با زنان بتپرست نهی میکند و نهی نیز در حرمت ظهور دارد، بنابراین ازدواج مرد مسلمان با زن مشرک حرام است.
از غایتِ ﴿حَتّی یُؤمِنّ﴾ برمیآید که شرکِ موجود در زمان ازدواج مانع است؛ نه صرف پیشینه شرک داشتن، پس اگر زن مشرک توبه کند و مؤمن شود، شرک پیشین وی از ازدواج بعدی مرد مسلمان با او باز نمیدارد.
اهمیّت ایمان
قرآن کریم کنیزان با ایمان را ارج مینهد؛ نه زنان بتپرست آزاد را که جمال، مال و تبار شگفت انگیز دارند؛ بدین گونه که ازدواج با کنیزان مؤمن را جایز
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۷۵٫
۱۳۶
دانسته؛ ولی نکاح با زنان بتپرست را حرام کرده است، هرچند دارای امکانات اعجاب برانگیز باشند: ﴿ لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَهٍ ولَو اَعجَبَتکُم﴾، پس اهمیّت ایمان به اندازهای است که خدایسبحان کنیز با ایمان را که از امتیازهای ظاهری برخوردار نیست خوب میداند و زن بتپرستی را که ویژگیهای شگفتآور و جذّاب دارد، بد میخواند.
برپایه مطالب یاد شده، جمله ﴿ لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَهٍ ولَو اَعجَبَتکُم﴾، چونان شرح و تعلیلِ نهی از ازدواج با زنان مشرک است: ﴿ولاتَنکِحوا المُشرِکتِ حَتّی یُؤمِنّ﴾.
اگر کنیز با ایمان خوب است و زن مشرک پرجاذبه بد، زن آزاد با ایمان نسبت به زن مشرک یقیناً خوب است. همچنین وقتی ازدواج با زن بتپرست حرام است، ازدواج با زن ملحد و بیدین که هرگز به مبدأ و معاد اعتقادی ندارد، بیتردید حرام است.
تذکّر: حرمت در اینگونه از موارد حکم وضعی را هم دربردارد؛ یعنی اصلاً چنین عقدی واقع نمیشود و هیچیک نسبت به دیگری زن و شوهر نخواهند شد.
جواز نکاح با زنان اهل کتاب
قرآن کریم جز زن پدر و زن شوهردار و محرّمات نسَبی و رضاعی و سببی حرمت سببی، جمعی است نه عینی؛ مانند جمع میان دو خواهر ازدواج با دیگر زنان را طبق اصل کلی عام یا مطلق جایز دانسته است: ﴿ولاتَنکِحوا ما نَکَحَ ءاباؤُکُم مِنَ النِّساء…٭ حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهتُکُم وبَناتُکُم واَخَوتُکُم وعَمّتُکُم وخلتُکُم وبَناتُ الاَخِ وبَناتُ الاُختِ واُمَّهتُکُمُ الّتی اَرضَعنَکُم
۱۳۷
واَخَوتُکُم مِنَ الرَّضعَهِ واُمَّهتُ نِسائِکُم ورَبئِبُکُمُ الّتی فی حُجورِکُم مِن نِسائِکُمُ الّتی دَخَلتُم بِهِنَّ فَاِن لَم تَکونوا دَخَلتُم بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیکُم وحَلئِلُ اَبنائِکُمُ الَّذینَ مِن اَصلبِکُم واَن تَجمَعوا بَینَ الاُختَینِ اِلاّما قَد سَلَفَ اِنَّ اللهَ کانَ غَفورًا رَحیما ٭ والمُحصَنتُ مِنَ النِّساءِ اِلاّما مَلَکَت اَیمنُکُم کِتبَ اللهِ عَلَیکُم واُحِلَّ لَکُم ما وراءَ ذلِکُم اَن تَبتَغوا بِاَمولِکُم مُحصِنینَ غَیرَ مُسفِحینَ فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ فَءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ فَریضَهً ولاجُناحَ عَلَیکُم فیما تَرضَیتُم بِهِ مِن بَعدِ الفَریضَهِ اِنَّ اللهَ کانَ عَلیمًا حَکیما) ۱
اگر موردی، جز آنچه در این دو آیه آمده است، با دلیل قرآنی یا روایی از عموم یا اطلاقِ جوازِ نکاح مذکور در ﴿واُحِلَّ لَکُم ما وراءَ ذلِکُم) ۲ بیرون رود، در دیگر موارد، عموم یا اطلاق جواز نکاح، ثابت و حجّت است؛ مثلاً این موارد از اصل اوّلی جواز نکاح بیرون رفتهاند: ۱٫ نکاح با همسران رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که حرمت ابدی دارد: ﴿ولااَن تَنکِحوا اَزوجَهُ مِن بَعدِهِ اَبَدا) ۳ ۲٫ ازدواج با زنان سهطلاقه که حرمت موقّت دارد: ﴿فَاِن طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِن بَعدُ حَتّی تَنکِحَ زَوجًا غَیرَه) ۴ ۳٫ نکاح دائم با پنجمین زن برای کسی که دارای چهار زن دائم است: ﴿فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وثُلثَ ورُبع) ۵ ۴٫ ازدواج زوج قبلی با زن نُه طلاقه که حرمت ابدی دارد. ۵٫نکاح با خواهرزاده و برادرزاده زن بدون اجازه او؛ امّا دیگر موارد مانند ازدواج
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیات ۲۲ ـ ۲۴٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره احزاب، آیه ۵۳٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۰٫
^ ۵ – ـ سورهنساء، آیه ۳٫
۱۳۸
با زنان اهل کتاب در حکم جواز نکاح باقی است ۱ ، چون از آیه مورد بحث حرمت ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب ثابت نمیشود و آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتب) ۲ نیز شاهد حلّیت است.
بررسی ادله حرمت نکاح با اهل کتاب
احتمال یا قول در حریم آیه مورد بحث فراوان است؛ ولی اقوال معروف اینهایند: ۱٫ محتوای آیه عام است و مشرک و اهل کتاب را شامل میشود و از نسخ و تخصیص، مصون است ۳٫ ۲٫ محتوای آیه عام است؛ ولی منسوخ به آیه سوره «مائده» است. ۳٫ محتوای آیه عام است؛ اما مخصَّص به آیه مزبور است. ۴٫ محتوای آیه خاص مشرک است و اصلاً شامل اهل کتاب نمیشود.
برخی از مفسران بزرگ همانند شیخ طوسی در التبیان و امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان قول اول را پذیرفتهاند ۴ ، گرچه قول چهارم راجح به نظر میرسد، چنانکه طبری و زمخشری و… به آن معتقدند ۵٫
قائلان به حرمت نکاح با اهل کتاب، ادلهای را ارائه کردهاند که نقل و نقد میشود:
^ ۱ – ـ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۳۰۷ ـ ۵۱۵؛ جواهر الکلام، ج۲۹ و ۳۰ «کتاب النکاح».
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ اصطلاح نسخ و تخصیص نزد علمای فن یکسان نیست، زیرا اگر عامّی وارد شود و مقداری از آن با کلام مستقل جدا شود، این صنعتْ نزد شافعی تخصیص است و پیش برخی نسخ، چنانکه آلوسی بر آن است (روح المعانی، ج۲، ص۱۷۹).
^ ۴ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۱۷؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۶۰٫
^ ۵ – ـ جامع البیان، ج۲، ص۴۹۸؛ الکشاف، ج۱، ص۲۶۴٫
۱۳۹
دلیل یکم: عنوان «مشرک» دلالت ندارد که نکاح با اهل کتاب باطل است؛ ولی دو غایتِ ﴿حَتّی یُؤمِنّ﴾ و ﴿حَتّی یُؤمِنوا﴾ نشان میدهند که حرمت ازدواج تا مرز تحقق ایمان و ترک کفر پا برجاست، زیرا ایمان و مؤمن در برابر کفر و کافر است نه شرک و مشرک، بنابراین نکاح با اهل کتاب حرام است چون کافرند ۱٫
پاسخ: این دلیل در حدّ احتمال و تفطّن است و نمیتواند با دلیل جواز نکاح مردان مسلمان با زنان پاکدامن اهل کتاب معارضه کند، زیرا دلیل جواز نکاح نصّ و اظهر و برگرفته از این آیه است: ﴿الیَومَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبت… والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم) ۲
افزون بر آن، دو غایت یاد شده در آیه، ظهور ادّعا شده را ندارند، زیرا اصل ایمان در برابر کفر است؛ ولی به قرینه صدر آیه، ایمان در مقابل شرک اسمی و رسمی است و مشرک با مسلمان یا اهل کتاب شدن از شرک خارج میشود و به غایت میرسد، در نتیجه نکاح با او جایز میشود.
دلیل دوم: جمله ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار﴾ تعلیلی عام برای حرمت ازدواج با مشرک است که اهل کتاب را نیز دربرمیگیرد، زیرا دعوت به گناه و آتش، مخصوص مشرکان نیست، بلکه سیره اهل کتاب و روش آنها نیز دعوت به آتش است ۳٫
پاسخ: ظاهر جمله ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار﴾، تعلیل عام یا مطلق است؛ ولی دلیلی که ازدواج زنان پاکدامن اهل کتاب را جایز میداند:
^ ۱ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۶۰٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۵۸٫
۱۴۰
﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم) ۱ مخصّص عموم تعلیل یا مقیّدِ اطلاق آن است.
دلیل سوم: زن دادن به مرد مشرک و اهل کتاب حرام است، زیرا معمولاً زنها از عقاید شوهران خویش اثر میپذیرند. این حکم با عموم کلمه ﴿المُشرِکین﴾ در ﴿ولاتُنکِحوا المُشرِکین﴾ سازگار است که اهل کتاب را نیز شامل شود؛ یعنی اگر ﴿المُشرِکین﴾ در آیه عام است، ﴿المُشرِکت﴾ نیز مانند آن عام است و زنان اهل کتاب را دربرمیگیرد، بنابراین نکاح با زنان اهل کتاب نیز حرام است ۲٫
پاسخ: اصل حکم حرمت زن دادن به مردان اهل کتاب بنابراین مبنا از دلیل دیگری که فن فقه عهدهدار آن است استفاده شده است نه از آیه مورد بحث، زیرا کلمه ﴿المُشرِکین﴾ شامل اهل کتاب نمیشود، بنابراین واژه یاد شده نمیتواند قرینه عام بودن کلمه ﴿المُشرِکت﴾ باشد، پس در آیه مورد بحث، دلیلی برای عام بودن کلمه ﴿المُشرِکت﴾ وجود ندارد.
دلیل چهارم: قرآن مجید نکاح و اِنکاح اهل کتاب را تحریم کرده است: ﴿فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لاهُنَّ حِلٌّ لَهُم ولاهُم یَحِلّونَ لَهُنَّ وءاتوهُم ما اَنفَقوا ولاجُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ ولاتُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِر) ۳
توضیح: «کوافر» جمع «کافره» است که زنان مشرک و زنان اهل کتاب را در بر میگیرد، چون قرآن مشرکان و اهل کتاب را کافر دانسته است: ﴿لَم یَکُنِ
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر المنار، ج۲، ص۳۴۸ ـ ۳۵۷؛ التفسیر المنیر، ج۲، ص۲۹۳٫
^ ۳ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۱۰٫
۱۴۱
الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتبِ والمُشرِکین) ۱ درست است که نزول آیه درباره مشرکان است؛ لیکن این، آسیبی به دلیل نمیرساند، زیرا مورد مخصّص نیست و معیار استدلال، عموم لفظ است نه خصوصیّت مورد، بنابراین عصمت میان زن و شوهر که با عقد موقت یا دائم یا ملک یمین پدید میآید ، میان مسلمان و مشرک یا مسلمان و اهل کتاب برقرار نمیشود ۲٫
پاسخ: گرچه مورد مخصّص عموم وارد نیست؛ در آیه ﴿ولاتُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِر﴾ اصلاً عام یا مطلقی نیست، زیرا ویژگی مورد نزول، مانع انعقاد اطلاق یا عمومِ وارد میشود، پس آیه در مورد خودش که مشرکان است، مانند نصّ است و در غیر موردش یعنی اهل کتاب، ظاهر است و آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم) ۳ که در جواز ازدواج با اهل کتاب نصّ است، بر ظاهر مورد ادّعا مقدَّم است و خارج کردن غیر مورد نزول اهل کتاب، مزاحم ظهور آیه درباره مشرکان نیست.
چکیده نقد ادله حرمت نکاح با زنان اهل کتاب، بدین شرح است: ۱٫آیه مورد بحث را با آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم﴾ نمیتوان سنجید، زیرا یکی درباره مشرک اسمی و رسمی و دیگری درباره اهل کتاب است و «شرک تسمیهای» اهل کتاب را دربر نمیگیرد، از این رو این دو آیه با یکدیگر تعارض ندارند.
۲٫ بر فرض پذیرش شمول کلمه مشرک بر اهل کتاب، آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم﴾ مخصص یا مقید آن میشود و نوبت به نسخ
^ ۱ – ـ سوره بیّنه، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۲۰۴٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
۱۴۲
نمیرسد.
۳٫ اگر اطلاق واژه ﴿الکَوافِر﴾ شامل اهل کتاب باشد، آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم﴾ مقیّدِ اطلاق آیه ﴿ولاتُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِر) ۱ است.
۴٫ سوره «بقره» قبل از سوره «مائده» نازل شده است و هرگز احتمال ناسخبودن مقدَّم نسبت به مؤخَّر مطرح نیست. البته فتوای نهایی بر عهده فقه است، زیرا از یکسو ارزیابی روایات و از سوی دیگر بررسی اجماع، شهرت، اعراض و انجبار عملی روایتهای مرتبط در فقه مطرح است.
نکته: ۱٫ برخی از ادله شمول آیه مورد بحث نسبت به اهل کتاب، همراه با تحلیل است؛ نظیر أ. یهود و ترسا که به پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ایمان ندارند خداوند را دارای شریک میدانند، زیرا قرآن را که وحی الهی و کلام خداست کلام غیر خدا میخوانند؛ یعنی چیزی که مصنوع الهی و غیر او در آن دخیل نیست به غیر خدا اسناد میدهند، چنانکه مشرک ربوبیت جهان و هر موجودی را که در آن است، در حالی که مخصوص خداست، به غیر او اسناد میدهد و این تشریک باطل همان شرک معهود است.
ب. خداوند مشرک را نمیبخشد: ﴿اِنَّ اللهَ لایَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ ویَغفِرُ ما دونَ ذلِکَ لِمَن یَشاء) ۲ و غیر شرک هر گناه دیگری ممکن است مورد عفو خداوند قرار گیرد. اگر یهودیت و مسیحیّت شرک نباشد، احتمال آمرزش آن مطرح است، در حالی که یهود و ترسا که به وحی و نبوّت پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کافرند،
^ ۱ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۴۸٫
۱۴۳
هرگز بخشوده نمیشوند، پس داخل در عنوان مشرکاند ۱٫
اینگونه از استدلالهای تحلیلی، اولاً باعث اندراج اهل کتاب تحت عنوان مشرک اسمی و رسمی نخواهد شد و ثانیاً در برابر ظهور تام آیه ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتب) ۲ که نکاح با زنان پاکدامن کتابی را تجویز میکند، مقاوات و مقاومت نخواهد داشت.
۲٫ چنانچه عنوان «مشرک» شامل اهل کتاب بشود، زن کتابی حکم زن مشرک را دارد و در آن تفصیل راه ندارد؛ ولی اگر عنوان مزبور شامل اهل کتاب نشود و نکاح زن کتابی جایز باشد، احتمال تفصیل بین کتابی جزیهپذیر و کتابی آبی از آن مطرح است، زیرا در برخی از احکام فقهی، کتابی آبی از جزیه در حکم مشرک است، چنانکه از آیه ﴿قتِلُوا الَّذینَ… ولایَدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ حَتّی یُعطوا الجِزیَهَ عَن یَدٍ وهُم صغِرون) ۳ استفاده میشود که کتابی متمرّد، از لحاظ جهاد در حکم کافر حربی است. ممکن است درباره نکاح با چنین کتابی متمرّد حکم مشرک، یعنی عدم جواز نکاح مطرح شود؛ و تحقیق نهایی آن بر عهده فقه است.
حکم ازدواج زن مسلمان با مرد مشرک
جمله ﴿ولاتُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا﴾ از تزویج زن مسلمان به مرد مشرک نهی میکند و ظهور در حرمت دارد. نهایت این حکم نیز تا مرز وجود شرکِ بالفعل است: ﴿حَتّی یُؤمِنوا﴾، پس اگر مرد مشرک مؤمن شود، شرکِ
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۲۹٫
۱۴۴
پیشین وی مانع ازدواج زن مسلمان با او نیست و چنانچه زن مشرک توبه کند و مسلمان شود و شوهر مشرک او همزمان یا در زمان عدّهاش توبه کند و مسلمان شود، نکاح آنها باقی است، وگرنه جداییشان قهری است ۱٫
گفتنی است که قرآن کریم برده با ایمان را بر مرد آزاد مشرک برتری داده است، هرچند مشرک امتیازات شگفتآوری داشته باشد: ﴿ولَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ ولَو اَعجَبَکُم﴾ و این جمله نشانِ اهمیت ایمان و مانند شرح و تعلیلِ حکمِ حرمت زن دادن به مشرک است.
ولایت پدر بر ازدواج دختر
قرآن کریم در بخش نخست آیه که درباره ازدواج با زن مشرک است، به خود مردان مسلمان خطاب کرده است نه اولیای آنان؛ ولی دربخش دوم که درباره ازدواج زنان مسلمان با مردان مشرک است، (به جای خطاب به زنان) دوباره به مردان خطاب کرده و نیز باب «افعال» را به کار برده است.
سرّ تغییر تعبیر و حفظ وحدت مخاطب، این است که رسم بر این بوده است؛ یا اینکه چون دختران در ولایت پدران قرار دارند و باید با اذن آنان ازدواج کنند، از اینرو به اولیای آنان خطاب شده است که دختران خود را همسر مردان مشرک قرار ندهند: ﴿ولاتُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا﴾.
تذکّر: مواردی که زن تحت ولایت کسی نیست، خواه برای اینکه عقد او انقطاعی است نه دائم (نزد بعضی)، یا برای اینکه زن عذراء نیست و شوهر مرده یا مطلّقه قبلی است، یا برای اینکه ولی شرعی ندارد، هماهنگی با مردان خانواده ضامن سلامت نکاح و حیثیّت طرفین خواهد بود.
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۲۱۸ ـ ۲۱۹، با تغییر اندک.
۱۴۵
راز حرمت ازدواج با مشرک
ازدواج از منظر اسلام صرف اجتماع مذکر و مؤنث نیست، زیرا چنین آمیزشی در حیوانات نیز یافت میشود و جزو سنّتهای عمومی خدا در نظام تکوین است، بلکه الفت دو انسان است که میتوانند خلیفه پروردگار باشند در ظهور خلیفه دیگر.
این فیض ویژه که والدین را مظهر خالقیت الهی قرار میدهد، گذشته از سنت عمومی خدا باید در قلمرو سنّت خاص مظهر اسم اعظم او یعنی پیامبر گرامی اسلام واقع شود و این همان است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ازدواج را سنّت خود معرفی کرد: النکاح سنّتی ۱٫ خصوصیّت این سنّت آن است که ازدواج از حسّاسترین وسائل حیازت دین و احراز آیین الهی است، چنانکه آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: مَن تزوّج فقد أحرز نصف دینه ۲٫ این فتوا ناشی از رؤیت ملکوت نکاح است نه ملک آن. چنین بنیان مرصوصی، مرهون ایمان به اصول و عمل به فروع دین است و شرک مرد یا زن آفتی است تحمّل ناپذیر.
قرآن حکیم جامعه برین را مولود خانوادههای اصیل میداند و نیایش پدران و مادران متدین و متعهد را چنین ترسیم میکند: ﴿رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزوجِنا وذُرّیتِنا قُرَّهَ اَعیُنٍ واجعَلنا لِلمُتَّقینَ اِماما) ۳ فرزندی قرّتِ عینِ والدین است که بصیر باشد نه اَعما؛ و از مشرک کور جز فرزند کر و کور به دنیا نمیآید و چنین افرادی نه تنها پیشوای پرهیزگاران نخواهند شد، بلکه پیرو متقیان هم نمیشوند،
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۲۰٫
^ ۲ – ـ الامالی، طوسی، ص۵۱۸؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۱۹٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۷۴٫
۱۴۶
از اینرو باید از هر عقیده سوء و مکتب باطل در تشکیل خانواده جداً اجتناب کرد.
خوب بودن عبد و کنیز با ایمان نسبت به زن و مرد آزاد مشرک، راز و رمز نهایی حرمت نکاح و انکاح با مشرک نیست: ﴿لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَهٍ ولَو اَعجَبَتکُم… ولَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ ولَو اَعجَبَکُم﴾، بلکه راز حرمت مزبور دعوت آنان به آتش است: ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ واللهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّهِ والمَغفِرَهِ بِاِذنِه﴾. غرض آنکه احکام فقهی تابع مصالح و مفاسد خفی و جلی است؛ و آنچه میتواند متبوع حرمت ازدواج با مشرک باشد، همین دعوت به آتش است.
مشارالیه ﴿اُولئِک﴾ مردان و زنان مشرکاند که بر اثر اقتضا یا تقاضا انسان را به آتش فرا میخوانند، زیرا معمولاً مردان بر زنان سلطه دارند و روی اقتضایی که در مرد هست، اگر مشرک باشد، خانواده را به آتش و گناه میخواند. زنان نیز تقاضاهایی دارند و چنانچه زن مشرک باشد، دیگران را به شرک و آتش فرامیخواند، پس راز تحریم ازدواج با مشرک این است که او انسان را به سوی آتش میخواند؛ ولی مؤمن انسان را به سوی بهشت و آمرزش الهی دعوت میکند.
تذکّر: ۱٫ دعوت مشرکان به آتش، اعم از قولی و فعلی است. رفتار، گفتار، نوشتار و بالاخره آداب و عادات و رسوم و سنن مشرکان با سیره و سنّت انبیا، اولیا و مؤمنانِ پیرو آنان متفاوت است. از فعل مضارع ﴿یَدعون﴾ که مفید استمرار است برمیآید که زندگی مشترک با مشرکان با سیره آلوده آنان به نحو مستمر در ارتباط است و چنین نحس فراگیر و همه جانبهای همانند دعوت دائمی به آتش است. عموم این تعلیل با تصریح آیه سوره «مائده» تخصیص
۱۴۷
مییابد؛ ولی گزندگی خود را هم در ازدواج با کتابی به همراه دارد و هم در جریان دیپلماسی خارجی؛ یعنی لازم است ارتباط با مشرک فعلی باشد نه انفعالی.
۲٫ برخی نکاح را از منظر عبادت مینگرند و آنرا چون سنّت ویژه پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم ۱) و عامل احراز نصف دین است ۲ در ردیف عبادات محسوب میدارند، از این جهت نکاح با مشرک را باطل تلقی و به آیه ﴿ومَن یَکفُر بِالایمنِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه) ۳ تمسّک میکنند و به بطلان نکاح مزبور فتوا میدهند ۴٫ اینگونه استدلال که برخی از مبادی آن محرز نیست ناتمام است.
حقیقت شرک
ظاهر ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار﴾ این است که مشرک دیگران را به سوی آتش میخواند؛ نه به گناهی که سبب ورود در آتش باشد، وگرنه باید مضاف یا چیزی مانند آن، در تقدیر گرفته شود، با آنکه دلیل نقلی یا عقلی برای حذف یا مانند آن نیست، بلکه حقیقتِ شرک و گناه آتش است، چنانکه طبق آیه ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارا) ۵ کسانی که در مال یتیم به ناحق تصرف میکنند، درحقیقت آتش میخورند، پس با آنکه ظاهر چیز خورده شده، مال است، باطن آن آتش است و در قیامت، همین آتش
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۲۰٫
^ ۲ – ـ الامالی، طوسی، ص۵۱۸؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۱۹٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۴ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۳۳۲٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰٫
۱۴۸
درونی که غیر از عذابهای دیگر است، ظهور میکند.
در قرآن دعوت به آتش به سران کفر نیز نسبت داده شده است: ﴿وجَعَلنهُم اَئِمَّهً یَدعونَ اِلَی النّار) ۱ در اینجا نیز قرینه عقلی یا نقلی برخلاف ظاهر آیه وجود ندارد. برپایه این تحلیل، خانوادهای که بر اساس ایمان استوار است، به سوی بهشت حرکت میکند؛ ولی خانوادهای که بنیادش شرک است، به سمت آتش میرود، از اینرو ازدواج با زنان و مردان مشرک حرام است، گرچه دارای امتیازهای ویژه ظاهری باشند.
یگانگی دعوت خدا و مؤمنان
قرآن کریم از دعوت زنان و مردان مشرک به سوی آتش سخن میگوید؛ ولی درمقابل، به جای طرح دعوت مؤمنان به سوی بهشت دعوت خداوند به سوی آن را ارائه میکند: ﴿واللهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّهِ والمَغفِرَهِ بِاِذنِه﴾، با اینکه طرف مقابل مشرکان، مردم باایمان هستند نه خدا؛ و نیز در مقابلِ خداوند بتهایند نه مشرکان: ﴿ءاللهُ خَیرٌ اَمّا یُشرِکون) ۲
آری خداوند دعوت خود را در برابر دعوت مشرکان قرار داد تا بفهماند که مؤمنان در دعوت بلکه در همه شئون زندگی مظاهر اسمای حسنای خدایند و خداوند ولی آنهاست: ﴿واللهُ وَلِی المُؤمِنین) ۳ البته گاهی نیز دعوت متقابل عبد صالح خدا با دعوت کافران و مشرکان کنار هم قرار گرفتهاند: ﴿ویقَومِ ما لی اَدعوکُم اِلَی النَّجوهِ وتَدعونَنی اِلَی النّار ٭ تَدعونَنی لاَکفُرَ بِاللهِ واُشرِکَ بِهِ ما
^ ۱ – ـ سوره قصص، آیه ۴۱٫
^ ۲ – ـ سوره نمل، آیه ۵۹٫
^ ۳ – ـ سوره آلعمران، آیه ۶۸٫
۱۴۹
لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ واَنا اَدعوکُم اِلَی العَزیزِ الغَفّر) ۱
راز تقدیم «جنّت» بر «مغفرت»
تقدیم «جنّت» بر «مغفرت»: ﴿واللهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّهِ والمَغفِرَهِ بِاِذنِه﴾ را میتوان در اموری دانست که به سه نکته اشاره میشود:
۱٫ برای رعایت تقابل با کلمه «النّار» در ﴿اُولئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار﴾ است.
۲٫ موضوع سخن، دعوت به بهشت و مغفرت است نه بهشت بردن و آمرزیدن؛ پس از دعوت به بهشت، شخص دعوت شده توبه و استغفار میکند و اسباب ورود به بهشت مهیّا میشود.
۳٫ در دعوت و دعا، نخست هدف نهایی میآید و سپس اهداف میانی؛ بر خلاف مقام اجرا که هدف میانی قبل از هدف نهایی یاد میشود؛ مانند تقدیم تعلیم بر تزکیه در دعای حضرت ابراهیم(علیهالسلام) که ناظر به مقام اجرا و عمل است: ﴿رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولًا مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتبَ والحِکمَهَ ویُزَکّیهِم) ۲ خلاف تقدیم تزکیه بر تعلیم در﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایتِهِ ویُزَکّیهِم ویُعَلِّمُهُمُ الکِتبَ والحِکمَه) ۳ که راجع به مقام دعوت است.
گفتنی است تلاوت که از سنخ لفظ است نه معنا یا اجرا، در هر دو حال مقدم است، چون هم تزکیه مترتّب بر آن است و هم تعلیم؛ و هماره صبغه
^ ۱ – ـ سوره غافر، آیات ۴۱ ـ ۴۲٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره جمعه، آیه ۲٫
۱۵۰
مقدمه دارد نه مقدّم؛ و شائبه هدف بودن در آن مطرح نیست؛ بر خلاف تعلیم و تزکیه که هر یک به مناسبتی قبل از دیگری یاد میشود.
پیوند دعوت با اذن الهی
اذن الهی اعمّ از تکوین و تشریع است و در جمله ﴿واللهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّهِ والمَغفِرَهِ بِاِذنِه﴾ با هر دو معنا سازگار است: بر اساس اذن تکوینی، خداوند با دادن توفیق یعنی ایجاد شرایط و برداشتن موانع راه، افراد را به بهشت و مغفرت میخواند و در این کار، اختیار انسان نیز لحاظ میشود و در اذن تشریعی، خداوند با جعل احکام و اوامر و نواهی که مطابق با حکمت و مصالح و مفاسد واقعی است، انسانها را به بهشت و مغفرت میخواند، بنابراین ﴿بِاِذنِه﴾ به معنای اعلام است یا به امر و مانند آن است که جمع بین دعوت خدا و اذن او معقول باشد، چنانکه اذن تکوینی که همان توفیق و تسدید است با دعوت تشریعی کاملاً هماهنگ است.
راز بیان حکمت احکام
بر اساس عبارت ﴿ویُبَیِّنُ ءایتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون﴾ محور را «تبیین» میداند نه «تعلیم»، معلوم میشود حقایقی را که خدای سبحان در بیان حکمت و مصالح و مفاسد احکام میآورد، در درون انسانها نهفته است، پس هدف خداوند تعلیم ابتدایی و آگاه ساختن بیسابقه افراد نیست، بلکه با بیان خود پردهها را کنار میزند تا به یاد انسانها بیاید.
براین اساس محتوای این آیه آموزش ابتدایی نیست، بلکه یادآوری
۱۵۱
دانستههای قبلی است، چنانکه بر اساس آیه ﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها) ۱ فطرت انسانها از آتش نگران و منزجر و در مقابل به بهشت و مغفرت الهی علاقهمند است و ایمان به خدا را میپذیرد، پس این گونه حقایق در نهان انسانها هست و بیگانهای نیست که به آنان تحمیل شود، از این رو خدای سبحان با آنکه رسول خود را معلّم میشمرد: ﴿ویُعَلِّمُهُمُ الکِتبَ والحِکمَه) ۲ در بخش دیگری او را فقط یادآور مینامد: ﴿فَذَکِّر اِنَّما اَنتَ مُذَکِّر) ۳
آری خداوند حقایق و حکمتهای احکام را برای یادآوری مردم بیان میکند و همگامان با فطرت، از تبیین الهی متذکّر میشوند و در مسیر صحیح و حقّ قرار میگیرند.
تذکّر: ۱٫ گاهی مطلب وحیانی قبلاً تعلیم داده شده است و برای بار دوم، تذکره یا تبیین آن مطرح میشود.
۲٫ زمانی مطلب وحیانی که هماهنگ با فطرت است، چون هماکنون مشهود حضوری یا مفهوم حصولی نیست، از منظر شهود یا حصول علمی تعلیم است و از منظر دفینه عقول بودنْ تذکره یا تبیین، لذا گاهی از طرح این مطالب به عنوان «تعلیم کتاب و حکمت» و زمانی از آن به عنوان «تذکره یا تبیین» یاد میشود، چنانکه نظری یا قریب به بدیهی بودن مطلب در تعبیر به عنوان «تبیین»، بیاثر نیست.
۳٫ مقصود از «آیات» در تفسیر آیه ۲۱۹ و مانند آن بازگو شد.
^ ۱ – ـ سوره شمس، آیه۸٫
^ ۲ – ـ سوره جمعه، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره غاشیه، آیه ۲۱٫
۱۵۲
اشارات و لطایف
نیاز به وحی
قرآن کریم میفرماید: انبیای الهی، به ویژه رسول خاتم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) معارفی را به انسانها میآموزند که هرگز بدون وساطت آنان نصیب آنها نمیشود، هر چند فراوان تلاش فکری کنند: ﴿عَلَّمَکُم ما لَم تَکونوا تَعلَمون) ۱
«کان» منفی در عبارت ﴿ما لَم تَکونوا﴾ برای نفی استعداد است؛ یعنی انبیا معارفی میآورند که نهتنها انسانها آنها را نمیدانند بلکه هر چه علم نیز ترقّی کند، دستیابی به آن برای جوامع بشری ممکن نیست؛ مثلاً:
۱٫ روحیه شهادتطلبی در جهاد: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وهُوَ کُرهٌ لَکُم وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیءاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم وعَسی اَن تُحِبّوا شَیءاً وهُو شَرٌّ لَکُم واللهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون) ۲ موضوعی نیست که بشر بتواند به رمز و راز آن پیببرد، زیرا شهادت اهداف فراوانی به همراه دارد که بعضی مُلکی و قابل ادراک و پذیرش است و آن تأمین آزادی، استقلال و حفظ کیان یک ملت است؛ و برخی از اهداف آن با معیارهای بشری قابل فهم و قبول نیست و آن اینکه شهید هرچند ظاهراً میمیرد، درحقیقت زنده و با بدن مناسب نشئه برزخ در کمال رفاه و از جهت روح وارستهاش مهمان پروردگار است و هماره از راهیان راه خود جویا و از خداوند مژده ادامه راه را توسط رهپویان کوی وصال استبشار میکند. اینگونه از معارف وحیانی بدون هدایت انبیا در دسترس دیگران نیست.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۶٫
۱۵۳
۲٫ در بعضی مسائل خانوادگی که انسانها آن را خوش ندارند، خداوند خیر فراوانی قرار داده است: ﴿فَعَسی اَن تَکرَهوا شیءاً ویَجعَلَ اللهُ فیهِ خَیرًا کَثیرا) ۱ و این مطلبی نیست که عقل و علم بشر بتواند آن را درک کند، زیرا عقل نه از گذشته افراد آگاه است و نه از آینده آنها، چنانکه در موارد توزیع سهام مختلف ارث که آن نیز از شئون خانوادگی است فرمود: ﴿لاتَدرونَ اَیُّهُم اَقرَبُ لَکُم نَفعا) ۲ لذا در کیفیت فصل و وصل و نحوه جمع و فرق و سرّ محرم و نامحرم بودن و راز حرمت نکاح با بعضی عیناً یا جمعاً و عدم حرمت نکاح با دیگران باید از قوانین وحیانی پیروی کرد.
۳٫ احکام ازدواج که در آیه مورد بحث آمده است از مواردی است که انسان بدون راهنمایی وحی و رسولان الهی نمیتواند آن را به طور کمال ادراک کند، زیرا بنای عرف و توده مردم بر این است که مرد و زن مشرکِ تحصیلکرده، زیبا، ثروتمند و دارای حسب و نسب، از عبد و کنیز باایمان بهتر هستند، با آنکه ایمانِ راستینْ مرد و زن مسلمان را از دیگران برتر و بالاتر میبرد و عقل نوع مردم، این مطلب را ادراک نمیکند، از اینرو خدای سبحان برتری کنیز و عبد باایمان را بر مشرکان گوشزد کرده است.
لازم است عنایت شود که خداوند گاهی منافع یا مضار اشیا را تشریح میکند و با اثاره دفینه عقول جامعه، آنان را آگاه میکند و زمانی آنها را به جهل خودشان واقف میکند و جامعه میفهمد که به راز و رمز بعضی از امور دسترسی ندارد و باید به وحی الهی بسنده کند.
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱٫
۱۵۴
بحث روایی
۱٫ شأن نزول
نزلت فی مرثدبن أبیمرثد الغنوی: بعثه رسول الله إلی مکّه لیخرج منها ناساً من المسلمین و کان قویّاً شجاعاً؛ فدعته امرأه یقال لها عناق إلی نفسها فأبی، و کانت خلّه فی الجاهلیه؛ فقالت: هل لک أن تتزوّج بی؟ فقال: حتّی أستأذن رسول الله. فلمّا رجع استأذن فی التزوّج بها؛ فنزلت الآیه ۱٫
عن ابنعباس فی هذه الآیه: ﴿ لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَه﴾ قال: نزلت فی عبداللهبن رواحه و کانت له أمه سوداء و انّه غضب علیها فلطمها؛ ثمّ إنّه فزع فأتی النبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فأخبره خبرها؛ فقال له النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم): ما هی یاعبدالله؟ قال: تصوم و تصلّی و تحسن الوضوء و تشهد أن لاإله إلاّ الله و أنّک رسوله.
فقال: یا عبدالله! هذه مؤمنه. فقال عبدالله: فوالذی بعثک بالحق! لأعتقها و لأتزوّجها ففعل؛ فطعن علیه ناس من المسلمین و قالوا: نکح أمه و کانوا یریدون أن ینکحوا إلی المشرکین و ینکحوهم رغبه فی أحسابهم؛ فأنزل الله فیهم: ﴿ لاَمَهٌ مُؤمِنَهٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَه) ۲
اشاره: روایات متعددی که شأن نزول آیه را بیان میکنند، با یکدیگر تنافی ندارند، زیرا ممکن است که چند حادثه رخ داده باشد و آیهای حکم همه آنها را بیان کند و این مطلب گاهی به صورت سؤال و پاسخ است و زمانی به صرف تناسب حکم و موضوع که بعداً به عنوان سبب نزول یا شأن آن تقریر شده است یا میشود.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۶۰٫
^ ۲ – ـ الدرالمنثور، ج۱، ص۶۱۵٫
۱۵۵
۲٫ لزوم اذن ولی در نکاح
عن أبی جعفر محمّد بن علی(علیهماالسلام) قال: النکاح بولیّ فی کتاب الله؛ ثمّ قرأ: ﴿ولاتُنکِحوا المُشرِکین) ۱
اشاره: در این روایت برای لزوم اذن ولی زن در نکاح، به آیه مورد بحث استدلال شده است؛ لیکن نظر نهایی در این باره که آیا در مطلق نکاح است یا نکاح دائم و آیا مطلق زناناند یا دختر عذراء و نیز نحوه دخالت ولی و ارزیابی نظر او با رأی خود زن، رهین مباحث دقیق فقه است.
۳٫ کراهت ازدواج با زنان اهل کتاب
عن أبیعبدالله(علیهالسلام) فی الرجل المؤمن یتزوّج الیهودیّه و النصرانیّه، قال: إذا أصاب المسلمه فما یصنع بالیهودیه و النصرانیه؟ فقلت له: یکون له فیها الهوی؛ فقال: «إن فعل فلیمنعها من شرب الخمر و أکل لحم الخنزیر؛ واعلم أنّ علیه فی دینه غضاضه ۲٫
عن زرارهبن أعین قال: سألت أباجعفر(علیهالسلام) عن نکاح الیهودیّه و النصرانیّه؛ فقال: لایصلح للمسلم أن ینکح یهودیه و لانصرانیّه وإنّما یحلّ له منهنّ نکاح البُلْه ۳٫
عن أبیجعفر(علیهالسلام) قال: لا یتزوّج الیهودیه و لاالنصرانیّه علی المسلمه ۴٫
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۶۱۶٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۳۵۶٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۵۶ ـ ۳۵۷٫
^ ۴ – ـ همان، ص۳۵۷٫
۱۵۶
عن الحسن بن جهم، قال: قال لی أبوالحسن الرضا(علیهالسلام): یا أبامحمّد! ما تقول فی رجل یتزوّج نصرانیه علی مسلمه؟ قلت: جعلت فداک و ما قولی بین یدیک! قال: لتقولنّ فإنّ ذلک یعلم به قولی. قلت: لایجوز تزویج النصرانیه علی مسلمه و لاغیر مسلمه. قال: ولِمَ؟ قلت: لقول الله(عزّوجلّ): ﴿ولاتَنکِحوا المُشرِکتِ حَتّی یُؤمِنّ﴾. قال: فما تقول فی هذه الآیه: ﴿والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم) ۱ قلت: فقوله: ﴿ولاتَنکِحوا المُشرِکت﴾ نسخت هذه الآیه، فتبسّم ثمّ سکت ۲٫
عن أبیجعفر(علیهالسلام) قال: لاینبغی للمسلم أن یتزوّج یهودیه ولانصرانیّه، وهو یجد مسلمه حرّه أو أمه ۳٫
اشاره: أ. روایت نخست، صحیحه است و تعبیر «غضاضه» که به معنای «نقصان و خواری» است، نشان کراهت نکاح با زن اهل کتاب است.
ب. «بُله» جمع «ابله»، به معنای انسان سلیم النفس است نه انسان کمخرد نادان. در روایتی آمده است: اکثر اهل بهشت، بُلَه هستند ۴ و انسان سلیم النفس برابر فطرت و عقل قبول و نکول دارد و دعوت او به اسلام مؤثرتر است، چنانکه نزاهت وی از مطاعن اهل کتاب و مثالب آنان مایه امیدواری است، چنانکه بر فرض عدم تأثیر دعوت وی به اسلام هرگز اومبادرت به دعوت به آتش که همان شریعت منسوخ است نخواهد کرد.
ج. مفاد روایت سوم (لا یتزوّج الیهودیه و لا النصرانیه علی المسلمه)
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۵٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۳۵۷٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۵۸٫
^ ۴ – ـ عوالی اللئالی، ج۱، ص۷۱، بحار الانوار، ج۵، ص۱۲۸٫
۱۵۷
نمیتواند دلیل حرمت نکاح با زنان اهل کتاب باشد، زیرا دلیل اخص از مدّعاست، بنابراین روایت را باید بر کراهتِ نکاح با زن اهل کتاب حمل کرد؛ یا اگر منع آن الزامی است، نسبت به خصوص ازدواج زن کتابی با داشتن زن و همسر مسلمان است.
د. سؤال از حکم نکاح زن نصرانی برای کسی که زن مسلمان دارد (در روایت حسن بن جهم)، نشان میدهد که خود نکاح با زن اهل کتاب جایز است، وگرنه این پرسش صورت صحیحی نداشت. نیز لبخند آن حضرت همانگونه که صاحب جواهرِ فرمودند، برای این بوده است که حسن بن جهم نتوانست استدلال فقهی تامّی ارائه دهد، زیرا آیهای را که ابتدا نازل شده است، (سوره بقره) ناسخ آیهای قرار داد که بعد آمده است (سوره مائده)، با آنکه موضوع در دو آیه متعدد است، زیرا یکی دربارهشرک و دیگری مربوط به اهل کتاب است.
افزون بر همه ناملایماتِ استدلال حسن بن جهم، نسبت میان دو آیه، عام و خاص یا مطلق و مقیّد است، پس نسخ مصطلح مطرح نیست و چنانچه تأثیری راه داشته باشد، به عنوان تخصیص عام یا تقیید مطلق است.
ه . روایت پایانی نیز دلیل حرمت نکاح با زن اهل کتاب نیست، چون این دلیل نیز اخصّ از مدّعاست.
حاصل اینکه از روایات یاد شده بیش از کراهت ازدواج با زنان اهل کتاب را نمیتوان استظهار کرد. البته جریان ازدواج زن مسلمان با مرد کتابی حکم جدا دارد.
٭ ٭ ٭
۱۵۸
بازدیدها: 275