واِذا طلّقتم النّساء فبلغن اَجلهنّ فلاتعضلوهنّ اَن ینکحن اَزواجهنّ اِذا تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله والیوم الاءخر ذلکم اَزکی لکم واَطهر والله یعلم واَنتم لاتعلمون(۲۳۲)
گزیده تفسیر
پس از آنکه زنان مطلّقه عدّه طلاق را به سر رساندند، شوهران پیشین و اولیا و بستگان آنان حق ندارند مانع ازدواج آنها با شوهرانی شوند که براساس موازین پسندیده عقل و نقل به ازدواج با آنان رضایت دارند. شرط «تراضی به معروف»، شرطی ارشادی است و مفهوم ندارد، پس اگر تراضی آن دو به امری غیر معروف هم باشد، شوهران پیشین و والدین زنان بر آنها ولایت ندارند و تنها میبایست آنان را ارشاد کنند.
خدای سبحان وظایف مردان را قبول مواعظ الهی میخواند و آنان را به ایمان به خدا و قیامت تشویق میکند و آن را پشتوانه انجام وظایف، احکام فقهی و حقوق الهی میشمارد.
شناختن معارف و عمل به احکام دینی، اسباب تزکیه و تطهیر قلب انسان
۳۵۳
را فراهم میآورد.
خدا به همه چیز آگاه است و بشر جاهل به هر مرتبهای از دانش برسد، باز هم تنها از طریق وحی و نبوت باید برنامه زندگی سعادتمندانهاش را بگیرد و فقط با عمل به وحی سعادتمند میشود.
تفسیر
مفردات
فلاتعضلوهنّ: «عَضل»، جلوگیری کردنی است که همراه با در تنگنا و فشار قرار دادن باشد؛ مانند منعکردن زن از ازدواج دلخواهش ۱ ، به همین جهت به حوادث سخت نیز «مُعضِلات» و به دردی که درمان آن دشوار است «داء عُضال» و به گوشت سفت و سخت، «عَضُله» گفته میشود ۲٫
تناسب آیات
این آیه شرح تسریح و تبیین جمله ﴿اَو سَرِّحوهُنَّ بِمَعروف﴾ در آیه پیشین است.
قرآن کریم در آیه گذشته تخییر بین امساک و تسریح به معروف را بیان کرد؛ ولی تنها امساک به معروف را شرح داد: ﴿ولاتُمسِکوهُنَّ ضِرارًا لِتَعتَدوا) ۳ و آیه مورد بحث عهدهدار شرح تسریح به معروف است.
پس این آیه بیان یکی از مصادیق تسریح به معروف است و به شوهرانی که
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۸، ص۱۶۵، «ع ض ل».
^ ۲ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۴۵ ـ ۳۴۶، «ع ض ل».
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۱٫
۳۵۴
زنان خود را امساک به معروف نمیکردند، خطاب میکند که از ازدواج آنان با همسرانی که عقل و نقل آن را میپسندد و کفو آنها هستند، جلوگیری نکنند. بستگان زن نیز مشمول همین حکماند.
٭ ٭ ٭
مخاطبان آیه
پس از آنکه زنان طلاق داده شده عدّه خود را که برای بعضی سه طُهر: ﴿والمُطَلَّقتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلثَهَ قُرُوء) ۱ و برای برخی سه ماه: ﴿والّئی یئِسنَ مِنَ المَحیضِ مِن نِسائِکُم اِنِ ارتَبتُم فَعِدَّتُهُنَّ ثَلثَهُ اَشهُرٍ والّءی لَمیَحِضن) ۲ و برای زنان باردار، زایمان است: ﴿واولتُ الاَحمالِ اَجَلُهُنَّ اَن یَضَعنَ حَملَهُنّ) ۳ به پایان رساندند ۴ ، نباید بر سر راه ازدواج مجدد آنان مانع ایجاد شود تا آنها از ازدواج با شوهر مورد پسندشان محروم گردند.
خطابهای جمع، متوجّه شوهران پیشین زنهای مطلّقه است، گرچه اطلاق آیه طبق شأن نزول آینده، اولیا و بستگان زن را نیز دربر میگیرد. البته خطابهای جمع در صدر و ذیل آیه گذشته، متوجّه شوهران طلاقدهنده بود و تناسب میان آن دو آیه اقتضا میکند که در آیه مورد بحث هم که صدرش متوجّه شوهران
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره طلاق، آیه ۴٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ ظاهر «بلوغ اجل» در «فَبَلَغنَ اَجَلَهُنّ»، به پایان رساندن زمان عدّه است و در کلام، قرینهای نیست تا به معنای جامع باشد و «آستانه به پایان رساندن» را دربرگیرد؛ برخلاف آیه گذشته که به قرینه «امساک»، «بلوغ اَجل» اعمّ از وصول و اشراف به آن، معنا شد.
۳۵۵
است، ذیلش نیز که نهی از ممانعت در ازدواج زنان است: ﴿فَلا تَعضُلوهُنّ﴾، متوجّه شوهران طلاقدهنده باشد؛ لیکن سبب نزول، مایه اطلاق و شمول است.
محتوای آیه مورد بحث نیز نشان میدهد که مخاطب ضمیرهای جمع در صدر و ذیل آیه، شوهران طلاقدهنده هستند، زیرا این آیه شرح تسریح به معروف است که در آیه پیشین آمده بود.
علامه طباطبایی(قدسسرّه) با توجه به شأن نزولهایی که در ذیل آیه مورد بحث آمده است (دخالتهای نابجای معقل و جابر در ازدواج خواهر و دختر عموی خود) تمایل دارند که خطاب متوجّه بستگان و اولیای زنان مطلّقه است؛ البته شامل شوهران آنان نیز میشود ۱ ؛ لیکن این سخن مورد تأمل است، بنابراین خطابهای جمع به دلیل سیاق، ظهور در شوهران طلاقدهنده دارد و با ظهور اطلاق خطاب، اولیا و بستگان زن طلاقداده شده را نیز دربر میگیرد که هیچگونه ولایتی بر او ندارند. بدین سان، جامع بودن خطاب با شأن نزولهای آیه نیز هماهنگ است.
توضیح اینکه در تعیین مخاطب آیه مورد بحث آرای متضاربی بین قدما و متأخران مطرح بوده و هست: طبری و همفکران وی مخاطب را اولیای زن میدانند و نهی از عضل را شاهد قرار دادهاند که آنان ولایت دارند، چنانکه کلمه ﴿اَزوجَهُنّ﴾ را نیز گواه مخاطب بودن اولیا دانستهاند ۲ ؛ ولی حضرت استاد، علامه طباطبایی با ردّ دلالت آیه بر ولایت، اصل نظر را پذیرفتهاند که
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۳۷٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، ج۲، ص۶۴۵٫
۳۵۶
مخاطب آیه بستگان زن مطلّقهاند ۱ و فخر رازی و همفکران او مخاطب را ازواج پیشین دانسته و گذشته از شواهد دیگر، به نقل دو گواه بسنده کردهاند ۲٫
هر یک از دو نظریه یاد شده از جهتی راجح و از حیثی مرجوح است؛ امّا زمخشری راه حلّ مناسبی ارائه کرده است که میتواند واجد جهت رجحان هر دو نظریه و مصون از مرجوحیت آن دو باشد: مخاطب آیه امّت اسلامی است و در جامعه مسلمان به نحو توزیع، برخی شوهرند و بعضی بستگان زن، بعضی طلاق دهندهاند و برخی وابسته به طلاق گرفته ۳ ؛ و به این جامعه دستور داده شده که هم رعایت استقلال زن مطلوب خداست و هم پرهیز از دخالت بیجا و آزار دهنده. برخی از فروع بحث این است:
۱٫ زن مطلّقه مادامی که در عدّه است غیر از شوهر قبلی، کسی حق رجوع به او را ندارد و او نیز باید حق رجوع مرد قبلی را بپذیرد، در صورتیکه امساک به معروف باشد و ضرار نباشد؛ و هیچیک از بستگان وی حق عَضْل و منع پذیرش رجوع شوهر قبلی را ندارند. این مطلب در آیه پیشین کاملاً روشن شد و زوایای مانده آن را اطلاق آیه کنونی آشکار میکند.
۲٫ زن مطلّقه که عده او به سر آمده است، هم میتواند با شوهر قبلی با عقد جدید ازدواج کند و هم با شخص دیگری و نه بستگان او حق دارند که از ازدواج وی با شوهر قبلی یا بعدی باز دارند و نه شوهر قبلی حق عضل ازدواج با شوهر بعدی را دارد.
۳٫ این راه حلّ از محذور تفکیک شرط و جزا که فخر رازی از آن تحاشی
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۳۷٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۱۱۲٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۷۷ ـ ۲۷۸٫
۳۵۷
دارد و علامه طباطبایی آن را به شهادت کلمه ﴿اَزوجَهُنّ﴾ که ظهور در شوهران پیشین دارد، تحمّل کرده است مصون است.
براین اساس، هم استقلال زن محفوظ است و هم محدوده استقلال، منشورِ اسلامی «معروف» است؛ یعنی زن در چارچوب «معروف» مستقل است نه خارج از آن، وگرنه مسئله نهی از منکر بحث خاص خود را خواهد داشت.
تذکّر: اگر شوهر سابق عضلِ ناروا کند یا بستگان نسبت به ازدواج با شوهر سابق یا لاحق منع بیجا کنند و جامعه اسلامی به این منع نامشروع راضی باشند، در حکم عاضلاند ۱٫
عدم دلالت آیه بر ولایت بر زن مطلّقه
طبری بعد از بیان اختلاف در شأن نزول و اظهار اینکه محتوای آیه منع عَضْل اولیای زن مطلّقه است، چنین گفته است که مضمون آیه، ولایت بر نکاح زن است: لا نکاح إلاّ بولی من العصبه، زیرا کسی که از نکاح زن بیگانه است و حق دخالت در آن را ندارد به او گفته نمیشود «دخالت و عضل نکن» ۲
این استظهار ناصواب است، زیرا عصر جاهلی که درباره ازدواج زنان دخالتهای ناروا داشتهاند، ظرف نزول چنین آیهای است، از همینرو متأخران بعدی مانند آلوسی در روح المعانی ۳ و استاد، علامه طباطبایی در المیزان ۴
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۷۸٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، ج۲، ص۶۴۷٫
^ ۳ – ـ ج۲، ص۲۱۸٫
^ ۴ – ـ ج۲، ص۲۳۷ ـ ۲۳۸٫
۳۵۸
و… این استدلال را مردود دانسته و گفتهاند: آیه مورد بحث هیچ ظهوری در ولایت بر زن مطلّقه ندارد، چنانکه نفیاً و اثباتاً از ولایت بر باکره ساکت است.
مراد از «ازواج»
«ازواج» در ﴿اَزوجَهُنّ﴾ مجازاً به کار رفته است، زیرا نکاح زن با شوهر فعلی معنا ندارد. البته اگر مخاطب آیه شوهران طلاق دهنده باشند، «ازواج» همان همسران آیندهاند و چنانچه مخاطب آن اولیا و بستگان زن مطلّقه باشند، اعمّ از ازواج پیشین و پسیناند و نظر نهایی را میتوان از بیانی به دست آورد که ذیل عنوان قبلی گذشت و اجمال آن این است که با توجّه به جامعیّت خطابهای آیه، مراد از «ازواج» شوهران طلاقدهنده (ازواج گذشته) و شوهران آیندهاند.
به کاربردن لفظ «ازواج» برای شوهران آینده به علاقه «مشارفت» است، چون به مردی که در شُرف ازدواج با زن است، «زوج» گفته میشود و از قید ﴿اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروف﴾ که بیانکننده توافق همراه با میل باطنی و به شکل پسندیده زن و مرد است، به خوبی «اِشراف بر نکاح» فهمیده میشود؛ ولی استعمال واژه «ازواج» برای شوهرهای پیشین به اعتبار زوجیّت گذشته؛ یا آن نیز به علاقه «مشارفت» است؛ مانند اطلاقِ ﴿بُعولَه﴾ برای شوهران طلاقدهنده در ﴿وبُعولَتُهُنَّ اَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ اِن اَرادُوا اِصلحا) ۱ که به علاقه گذشته است، هرچند در آنجا مصحّح اطلاقْ قویتر و علاقه بیشتر است، زیرا زن در ایام عده در حکم همسر است.
سرّ اضافه کلمه «ازواج» به ضمیر «هنّ» در عبارت ﴿اَن یَنکِحنَ
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۸٫
۳۵۹
اَزوجَهُنّ﴾، وجودِ قید ﴿اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروف﴾ است که به معنای «در شُرف نکاح بودن» است و در عُرف به مرد موردپسند زن که تمایل ازدواج با او را دارد، شوهر آن زن گفته میشود؛ برخلاف آیه تحلیل که در آن کلمه «زوج» به تنهایی و بدون اضافه به ضمیر «ها» آمده است: ﴿حَتّی تَنکِحَ زَوجًا غَیرَه) ۱ زیرا در این آیه از رضایت و توافق زن با مرد معیَّن سخنی به میان نیامده و فقط اصل زوجیّت به طور مطلق مطرح شده است نه شخص معیّن.
مفهوم نداشتن شرطِ «تراضی به معروف»
نهی از جلوگیری از ازدواج زنان طلاقداده شده با مردانِ مطلوبشان مقیّد به توافق باطنی زن و مرد براساس موازین پسندیده عقلی و نقلی است: ﴿فَلا تَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروف﴾؛ ولی باید دانست که این جمله شرطی ارشادی است و مفهوم ندارد تا در صورت فقدان شرط «تراضی به معروف» یا در حالت «تراضی به منکر»، برای شوهران پیشین یا اولیای زن ولایت ثابت شود و آنها حق داشته باشند از ازدواج مجدّد زنان مطلّقه جلوگیری کنند، بلکه دراینگونه از موارد نیز وظیفه آنها در حدّ نصیحت و ارشاد است نه بازدارندگی عملی، چنانکه اولیای زنِ شوهر از دستداده، بر او ولایت و حق ندارند که به اقدامات معروف وی درباره ازدواجش اعتراض کنند: ﴿والذین یتوفّون منکم ویذرون اَزوجاً… فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَیکُم فیما فَعَلنَ فی اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروف) ۲
همچنین جمله ﴿اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروف﴾ زنان را ارشاد میکند که در
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۴٫
۳۶۰
انتخاب همسر جدید معیارهای دینی را رعایت کنند، زیرا چیزی را که دین به رسمیّت نشناسد، در پیشگاه اسلام معروف نیست.
عامل مؤثر در پذیرش موعظه
خدای سبحان هنگام تشریح حکمِ حرمت کتمان آنچه در رحم است، از ایمان زنان به خدا و روز قیامت یاد کرده و آن را پشتوانه اجرای حکم مذکور قرار داده است: ﴿ولایَحِلُّ لَهُنَّ اَن یَکتُمنَ ما خَلَقَ اللهُ فی اَرحامِهِنَّ اِن کُنَّ یُؤمِنَّ بِاللهِ والیَومِ الاءاخِر) ۱ و در این آیه نیز که تکلیف به مردان است، ایمان آنها را به خدا و روز قیامت، ضامن اجرای احکام الهی میشمرد: ﴿ذلِکَ یوعَظُ بِهِ مَن کانَ مِنکُم یُؤمِنُ بِاللهِ والیَومِ الاءخر﴾ و آنان را به ایمان به خدا و روز قیامت تشویق میکند.
دستورهای دینی و تعلیم آنها برای عموم مردم موعظه است؛ لیکن اتّعاظ و قبول ارشادهای خداوند، خواه درباره مرد باشد یا زن در پرتو اعتقاد به خدا و ایمان به روز قیامت تحقّق مییابد، وگرنه مردم پذیرای مواعظ الهی نخواهند بود، چنانکه هدایت قرآن کریم عمومی است: ﴿هُدًی لِلنّاس) ۲ ولی فقط اهل تقوا از آن بهره میبرند: ﴿هُدًی لِلمُتَّقین) ۳
خدای سبحان درباره فایده این موعظه و پذیرش آن فرمود: ﴿ذلِکُم اَزکی لَکُم واَطهَر﴾؛ یعنی تعالیم و دستورهای دینی که موعظه خداوند است، انسانها را از تعصّبات جاهلانه و کینهتوزیهای خانوادگی بازمیدارد و دلهای آنان را به تزکیه و تطهیر نزدیکتر میکند.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
۳۶۱
سرّ التفات از خطاب جمع به مفرد
از مسائل مهم آیات قرآن کریم، تناسب کامل در خطابهاست؛ بهگونهای که در تغییر خطاب به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یا در توجّه خطاب به امّت اسلامی، تناسب لازم رعایت شده است. برای نمونه، آیه مورد بحث با خطاب جمع آغاز شده است که پیامبر و امّت اسلامی را دربر میگیرد: ﴿واِذَا طَلَّقتُم﴾؛ ﴿فَلاتَعضُلوهُنّ﴾ و در ادامه به شخص پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خطاب شده است: ﴿ذلِک﴾ و این کار، التفات از جمع به مفرد نام دارد؛ آنگاه دوباره به جمع خطاب شده؛ ولی تناسب در خطاب کاملاً رعایت شده است، زیرا التفات از جمع به مفرد، و توجّه خطاب به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای حفظ قِوام خطاب و مراعات حال مخاطب اصلی و دریافتکننده وحی است، چون کلام الهی مستقیماً بر آن حضرت نازل میشود و مردم به واسطه ایشان مخاطب میشوند و خطاب مجدّد به امّت اسلامی: ﴿ذلِکُم اَزکی لَکُم واَطهَر﴾ هنگام بیان حکمت احکام الهی است که با خطاب به خود مردم تناسب دارد، هرچند در توجیه خطاب مفرد گفته شده است که «تو و هر کس که شایسته این گفتوگوست مخاطب هستید» که روح اینگونه از خطابهای فردی به خطاب جمعی است.
راه تزکیه و تطهیر قلب
قرآن کریم در آیات متعددی تزکیه نفوس را همانند تعلیم کتاب و حکمت، از برنامههای رسمی اسلام برشمرده نموداری از راههای تزکیه را ارائه کرده است ۱ ومفاد آیه مورد بحث مصداقی از رهیابی به فضیلت تزکیه است، چنانکه هر از
^ ۱ – ـ ر.ک: سوره بقره، آیات ۱۲۹ و۱۵۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴ و….
۳۶۲
چند گاهی درباره مطالب گونهگون فردی و جمعی، تزکیه را به طور عینی نشان میدهد.
توضیح پیام آیه این است که اولاً رشد و پاکی انسانها در گرو شناخت معارف و احکام الهی و ثانیاً اعتقاد و ایمان به آنها و ثالثاً عمل صالح طبق رهنمود عقل و نقل معتبر است و با این اندیشه و انگیزه، زکات روح و طهارت نفس پدید میآید.
تذکّر: قرآن کریم گاهی تزکیه و تطهیر را کنار یکدیگر ذکر میکند: ﴿ذلِکُم اَزکی لَکُم واَطهَر﴾ و زمانی نیز هر یک را جداگانه میآورد: ﴿واِن قیلَ لَکُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزکی لَکُم واللهُ بِما تَعمَلُونَ عَلیم) ۱ ﴿ذلِکُم اَطهَرُ لِقُلوبِکُم وقُلوبِهِن) ۲
نیاز انسان به وحی آسمانی
انسانها از عواملی که آنان را به سعادت همیشگی میرسانند، آگاهی کامل ندارند و تنها از طریق وحی خدای دانا میتوانند از آن باخبر شوند، زیرا عقلْ گرچه رسول باطنی است، قدرت ادراک همه حقایق مخصوصاً جزئیّات را ندارد: ﴿واللهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمون﴾ و باید از نور وحی و نبوّت مدد جوید، چنانکه خدای سبحان در ترسیم خطوط کلی برنامه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به همین مطلب سامی تصریح کرده است: ﴿کَما اَرسَلنا فیکُم رَسولًا مِنکُم یَتلوا عَلَیکُم ءایتِنا ویُزَکّیکُم ویُعَلِّمُکُمُ الکِتبَ والحِکمَهَ ویُعَلِّمُکُم مالَم تَکونوا تَعلَمون) ۳
^ ۱ – ـ سوره نور، آیه ۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره احزاب، آیه ۵۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۱٫
۳۶۳
پس خطوط کلی رسالت بدین شرح است:
۱٫ تلاوت آیات الهی که در ضمن میفهماند باید خواندن قرآن به شکل رسمی و با رعایت کمیّت سفارش شده، در برنامه زندگی گنجانده شود و به صرف درس و بحث تفسیر بسنده نشود.
۲٫ تزکیه که تلاوت آیات زمینه آن را آماده میسازد.
۳٫ یاد دادن کتاب و حکمت که تزکیه مقدمات آن را فراهم میکند.
۴٫ تعلیم مسائلی که عقل انسان به تنهایی از ادراک آن ناتوان است، هرچند دانش بشری به کمال نهایی خود برسد، چنانکه خدای سبحان در آیه مورد بحث، پس از طرح بعضی از احکام خانواده، علم خود و جهل انسانها به این احکام را یادآوری کرده است: ﴿واللهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون) ۱ پس خداوند همه چیز را میداند و بشر جاهل، تنها از طریق وحی و نبوّت و عمل به تعالیم وحی الهی میتواند برنامه زندگی خود را بگیرد کند و هرگز با کوششهای علمی و امکانات و قوانین خشکِ اصول خانوادگی به این برنامه دست نمییابد.
شایان ذکر است عالمانی که در ذیل آیه ﴿وتِلکَ حُدودُ اللهِ یُبَیِّنُها لِقَومٍ یَعلَمون) ۲ خداوند حدود الهی را برایشان تبیین کرد، علمای بعد از بیان الهیاند نه علمای قبل از بیان، چون تبیین نسبت به کسی که چیزی را از پیش خود میداند معنا ندارد، پس ﴿یُبَیِّنُها لِقَومٍ یَعلَمون﴾ یعنی «یعلمون بعد
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۳۰٫ همانطور که قبلاً گذشت بین «عالمین» و «لِقَومٍ یَعلَمون» فرق است، زیرا دومی از نژاد خردورز و قوم متمتّع از عقل خبر میدهد و اوّلی چنین نیست.
۳۶۴
البیان»؛ نه آنکه از پیش خود عالم باشند، بنابراین عبارت مزبور با آیه مورد بحث ﴿واللهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ منافاتی ندارد، چون خداوند قبلاً فرموده است که عدهای از علما با تعلیم ما عالم شدند وگرنه عالم نبودند.
بحث روایی
شأن نزول
نزلت فی معقل بن یسار حین عضل أُخته جملاء أن ترجع إلی الزوج الأول و هو عاصم بن عدی، فإنّه کان طلّقها و خرجت من العده؛ ثمّ أراد أن یجتمعا بعقد اخر، فمنعها من ذلک؛ فنزلت الایه ۱٫
عن السدی قال: نزلت هذه الآیه فی جابر بن عبدالله الأنصاری؛ کانت له ابنه عم؛ فطلّقها زوجها تطلیقه و انقضت عدتها، فأراد مراجعتها فأبی جابر؛ فقال: طلّقت بنت عمّنا ثمّ ترید أن تنکحها الثانیه؟ و کانت المرأه ترید زوجها؛ فأنزل الله ﴿واِذَا طَلَّقتُمُ النِّساء… ) ۲
اشاره: جلوگیری معقل بن یسار از ازدواج مجدد خواهرش با عاصم، و بازداشتن جابر بن عبدالله، دختر عمویش را از ازدواج با شوهر پیشینش، تنها دو مورد از شأن نزولهایی است که برای آیه مورد بحث نقل شده است.
با این شأن نزولها اطلاق آیه مورد بحث نسبت به غیر شوهرهای پیشین روشن میشود؛ یعنی مخاطبان آیه فقط شوهران گذشته نیستند.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۸۳؛ ر.ک: اسباب نزول القرآن، ص۸۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: همان؛ الدر المنثور، ج۱، ص۶۸۶٫
۳۶۵
بازدیدها: 288