رمز پیروزی، رمز استمرار (شاخص‌های فکری و عملی خط امام) |دکتر عبدالله گنجی

خانه / مطالب و رویدادها / رمز پیروزی، رمز استمرار (شاخص‌های فکری و عملی خط امام) |دکتر عبدالله گنجی

حضرت امام خمینی(ره)مهم ترین رمز استمرار انقلاب اسلامی را توجه به رمز پیروزی می دانستند و تا آخر عمر بر آن تاکید داشتند. امام در سال ۱۳۶۷ انقلابی تر از سال ۱۳۵۷ ظاهر شدند و بر اصول اصرار داشتند. بنابراین برای گذر صحیح و سلامت جمهوری اسلامی از موانع، توطئه ها و پیچیدگی‌ها باید بر اصول اولیه اصرار ورزید

شاخص‌های خط امام       

۱ ـ معرفت ذاتی

بدون تردید اولین شاخص شناخت خط امام در حوزه «معرفت» تعریف می‌شود، چراکه زیرساخت‌ اندیشه سیاسی از معرفت می‌گذرد. بدن تردید امام معتقد به «معرفت ذاتی» بود. یعنی معرفت مدنظر امام در خصوص «زیست مسلمانی» برپایه «از اویی» و «به‌سوی اویی» متمرکز بود. امام بر این باور بود که حکومت باید برای انسانی برنامه‌ریزی داشته باشد که در مسیر تولد تا مرگ قوانین الهی بر او حاکم است. در نقطه مقابل معرفت ‌ذاتی، «معرفت نسبی»، «معرفت شالوده‌شکن»، «معرفت جوهرستیزی» و «معرفت سیال» قرار دارد. منازعه غرب و انقلاب اسلامی در همین نقطه متمرکز است که معرفت غربی، معرفت نسبی، «خود بنیاد» و «این جهانی» است. به همین دلیل سیاست در اندیشه امام به معنی «هدایت» و در اندیشه غربی یعنی «لذت» و «رفاه» معنی می‌یابد. مشکل اصلی سکولارها و لیبرال‌ها و کسانی که جامعه آرمانی خود را نه مدینه‌الرسول که غرب می‌دانند پیروی از معرفت نسبی است و عقل در معرفت نسبی راهی است به سوی «سود و لذت» و هر آنچه به این دو مقوله ختم نشود عقلانی نیست.

۲ ـ‌ عدم جدایی دین از سیاست

تبلور عملی عدم جدایی دین از سیاست و شکل حکومتی آن «جمهوری اسلامی» است. هرگونه مدل حکومتی در مقابل این نظام به معنی عدول از هدف‌گذاری امام می‌باشد. اصلاح‌طلبان در سال‌های موسوم به اصلاحات چند مدل حکومتی را طرح و برای تئوریزه کردن آن کتاب‌ها و مقالات متعددی نوشتند. مدل حکومت «مشروطه‌خواهی» با هدف بی‌خاصیت کردن جایگاه ولایت فقیه، مدل «جمهوری‌خواهی» با هدف سکولاریزه کردن نظام و «حاکمیت دوگانه» با هدف ارائه تصویر پارادوکسیکال از نظام جمهوری اسلامی طرح شد. اما در اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله) اسلام پاسخگوی همه نیازهای مادی و معنوی بشر است و از آنجا که اسلام دارای احکام اجتماعی است – اجرای آن نیاز به حکومت دارد ـ پس باید حاکمیتی باشد تا مجری و ناظر احکام اسلام باشد. از نظر حضرت امام، فلسفه بسیاری از مسائل عبادی اسلام، سیاسی است. لذا دیانت و سیاست نمی‌تواند دو مقوله تفکیک شده باشد. اندیشمندان صاحب‌نظر در «قرارداد اجتماعی» غرب، رابطه دین و سیاست را در مدل‌هایی همچون سازگاری، تباین، تسلط دین بر سیاست یا تسلط سیاست بر دین می‌دانند. اما امام دین را زایشگاه سیاست می‌داند و آبشخور دین و سیاست را از چشمه‌ای واحد می‌دید و می‌فرماید «[اسلام] نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زکاتش سیاست [و] اداره مملکت است. خمسش برای اداره مملکت است، دیگر حدود و تعزیرات و قصاص این احکامی است که تمامش را کنار گذاشتند و یک عده احکامی که از غرب آمده است اینجا، در این زمان طولانی به آن عمل کردند.» (صحیفه امام ج ۹-۲۵/۶/۵۸) عدم جدایی دین از سیاست در اندیشه امام یعنی حکومت به بعد اخروی / معنوی افراد جامعه باید توجه نماید و همین نقطه محل منازعه و مبارزه دگراندیشان و خط امام محسوب می‌شود. امام در این باره می‌فرماید «ما اگر فرض کنیم که یک فردی هم پیدا شود که سیاست صحیح اجرا کند نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس‌جمهور، یک دولتی سیاست صحیح را هم اجرا کند و به خیر و صلاح ملت باشد،‌این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیا بوده است و برای اولیای خدا و حالا برای علمای اسلام. انسان یک بعد ندارد،‌جامعه هم یک بعد ندارد، انسان فقط یک حیوانی نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد. سیاست شیطانی و سیاست‌های صحیح اگر هم باشد، امت را در یک بعد هدایت می‌کند و راه می‌برد و آن بعد حیوانی است، بعد اجتماع مادی است و این سیاست یک جزء ناقص از سیاستی است که در اسلام برای انبیا و برای اولیا ثابت است. آنها می‌خواهند ملت را، ملت‌ها را، اجتماع را، افراد را هدایت کنند،‌راه ببرند در همه مصالحی که از برای انسان متصور است. از برای جامعه متصور است.» (همان، جلد ۱۳ ص ۲۱۷) بنابراین اگر کسی فلسفه حکومت در اندیشه امام را صرفاً به بعد مادی تقلیل دهد نمی‌تواند در خط امام و سیاست مطلوب امام حرکت نماید. البته ممکن است کسی با نگاه امام به معارضه و منازعه بر نخیزد اما با سکوت از کنار آن بگذرد و راه خود را برود که نتیجه آن با معارضین خط امام یکی خواهد شد.

۳ ـ جهانی بودن نهضت

در اندیشه امام(رحمه الله)، اسلام دین جهانشمول و دارای جامعیت در پاسخ‌گویی به همه نیازهای بشری است و از آنجا که حاکمیت از آن خداست، برای حکومت‌های طاغوتی جایی وجود ندارد. انسان معاصر نباید خود را به جای خالق و مالک جهان بنشاند (اومانیسم) و سلطه انسان بر انسان جایگزین سلطه خداوند بر مخلوقات شود. به همین دلیل امام خمینی (رحمه الله) رسالت خود را جهانی و در تراز انبیا می‌داند. «ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم، ‌جمهوری، جمهوری اسلامی است. نهضت برای اسلام است، نمی‌تواند محصور باشد در یک کشور و نمی‌تواند محصور باشد حتی در کشورهای اسلامی، نهضت برای اسلام همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیا برای یک محل نبوده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اهل عربستان است. لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است.» (همان جلد ۲۰ ص ۳۰) این سخن امام به ما گوشزد می‌کند که هر کس تلاش می‌نماید نهضت امام را صرفاً در سرنگونی پهلوی و استقرار نظام سیاسی در فلات ایران و خاص دولت ـ ملت ایران بداند از خط امام خارج شده است و اسلام را واجد صلاحیت برای گسترش جهانی نمی‌داند.

۴ ـ استکبارستیزی (موضع هجومی علیه سرمایه‌داری، صهیونیسم و کمونیسم)

ماهیت و هویت انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی (رحمه الله) به گونه‌ای است که با منافع قدرت‌های بزرگ و صاحبان زر و زور بین‌المللی در تضاد خواهد بود. امام (رحمه الله) معتقد بودند ما چه بخواهیم و چه نخواهیم استکبار و صهیونیست‌ها در تعقیب‌مان خواهند بود تا حیثیت مکتبی‌مان را لکه‌دار نمایند. پس اگر اینچنین است (چه بخواهیم و چه نخواهیم) چرا باید در موضع انفعال و دفاع باشیم و میدان مبارزه و نوع آن را آنان مشخص کنند؟ از طرف دیگر مبارزه در اندیشه امام امری دائمی است و «از آدم تا ختم زندگی» وجود دارد: «خدای تبارک و تعالی ما را مکلف کرده است که با اینطور اشخاص و اینطور ظلم، با اینهایی که اساس اسلام را دارند متزلزل می‌کنند و همه مصالح مسلمین را دارند به باد می‌دهند، ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه بکنیم.» (همان جلد، ۲۰ مرداد ۱۳۶۶) امام به نصرت الهی یقین داشت و رمز استوار حرکت  وی نیز همین یقین و توکل بود و با فریاد بلند و با موضع‌ هجومی عرف بین‌المللی را در‌می‌نوردید و می‌فرمود: «من با اطمینان می‌گویم اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند. اسلام مدافع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.» (همان) برخلاف آنان که تلاش می‌کنند با ارائه چهره‌ای منفعل از امام وی را در عرف بین‌الملل تفسیر نمایند و سیاست تنش‌زدایی، تعامل و گفت‌وگوی تمدن‌ها را جایگزین موضع هجومی امام نمایند امام هیچ نکته‌ مثبتی درباره غرب و استکبار در کارنامه خود ثبت نکرده است و برخلاف کسانی که تلاش می‌کنند به غرب ثابت کنند که ما هم روشنفکر و اهل فهم و تساهل هستیم، امام «نابودی» را تنها راه مواجهه با نظام‌های فاسد می‌دانست. «ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین‌‌الملل اسلامی‌مان بارها اعلام کرده‌ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخوران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه‌طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‌گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می‌کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه‌های فاسد صهیونیزم، سرمایه‌داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته‌ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام‌هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده‌اند، نابود سازیم و نظام رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله و سلم) را در جهان استکبار ترویج نماییم… ما با تمام وجود از گسترش باج خواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی – حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد – جلوگیری می‌کنیم… امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی (صلی‌الله علیه و آله و سلم)  است و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامی رونق و زرق و برق کاخ‌های سفید و سرخ را از بین خواهند برد» (همان، جلد ۲۱ – ۲۹/۴/۱۳۶۷) امام خمینی به حکم آیه شریفه «ولن یجعل الله للکافرین علی‌المومنین سبیلا» معتقد بودند اندیشه‌های بشری مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم فاقد صلاحیت برای اداره زندگی بشر هستند. از طرفی به حکم آیه فوق نباید مسلمانان اجازه دهند غیر مسلمین یا حکومت‌های فاسد و وابسته بر آنان حکومت کنند. جامعه اسلامی باید با عزت و در پرتو احکام اسلام و با رهبری شایسته اداره شود. شعار نه شرقی و نه غربی اوج استکبار‌ستیزی و استقلال‌خواهی امام در عرصه سیاسی و اقتصادی است و نه تنها ملت ایران که دیگر محرومان و مستضعفان جهان را نیز به خروج از سلطه جباران دعوت می‌نماید: «شعار نه شرقی و نه غربی شعار اصولی انقلاب اسلامی در جهان گرسنگان و مستضعفین بوده و ترسیم‌کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات‌بخش بشریت می‌پذیرند و ذره‌ای هم از این سیاست عدول نخواهد شد و کشورهای اسلامی و مردم مسلمان جهان نباید وابسته به غرب و اروپا و امریکا و نه وابسته به شرق باشد که ان‌شاءالله به خدا و رسول خدا  (صلی‌الله علیه و آله و سلم)و امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) وابسته است و به طور قطع و یقین پشت کردن به سیاست بین‌المللی اسلام پشت کردن به آرمان مکتب اسلام و خیانت به رسول خدا  (صلی‌الله علیه و آله و سلم)و ائمه هدی (علیهم‌السلام) است و نهایتاً مرگ کشور ملت‌ها و تمامی کشورهای اسلامی است و کسی گمان نکند که این شعار، شعار مقطعی است که این سیاست ملاک عمل ابدی مردم ما و جمهوری اسلامی ما و همه مسلمانان سراسر عالم است، چراکه شرط ورود به صراط نعمت حق برائت و دوری از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود… مردم شریف ایران و مسلمانان و آزادیخواهان تمام جهان باید بدانند که اگر بخواهند بدون گرایش به چپ و راست و مستقل از هر قدرت و ابرقدرتی روی پای خویش بایستند باید بهای گران استقلال و آزادی را بپردازند.»

۵- مرزبندی با غیریت (غرب – لیبرا‌ل‌ها – اشراف)

حضرت امام به شدت بر مرز‌بندی بین هویت‌ها تأکید می‌ورزید. امام اهل تساهل و تسامح به صورت مطلق نبود و با صراحت می‌فرمود: «من با هیچ کس در هیچ مرتبه‌ای عقد اخوت نبسته‌ام، دوستی ما با افراد در درستی راه آنان نهفته است و دفاع از حزب‌الله اصل خدشه‌ناپذیر نظام اسلامی است.» مرزبندی امام در درون گفتمان دینی نبود. امام به مرز‌بندی شیعه – سنی اعتقاد نداشت و حتی خود نیز از واژه شیعه استفاده نمی‌‌کرد. امام اسلام ناب محمدی (ص)را کلید‌واژه خود برای مرزبندی اسلام مد نظر با اسلام‌های دیگر می‌دانست. بعد از سرنگونی رژیم پهلوی و خروج چپ‌ها از دایره انقلاب امام مرزبندی خود را در سه حوزه متمرکز نمود؛  ۱- اشرافی‌گرایان ۲-لیبرال‌ها ۳-غرب، بدین صورت مرزهای هویتی انقلاب اسلامی و رهبران آن با دیگران را روشن می‌کرد. مبنای اعتقادی و معرفتی امام در این مرزبندی ریشه دینی داشت و از اصل برائت سرچشمه می‌گرفت و معتقد بود: شرط ورود به صراط نعمت حق برائت و دوری از صراط گمراهان است.» بنابراین علاوه بر مرز‌بندی، بر سه دسته فوق می‌تاخت و از هر فرصتی برای تأکید بر مرزبندی‌ و افشای هویت آنان استفاده می‌کرد.

الف) غرب

امام غرب به سرکردگی امریکا را عامل بدبختی مسلمانان به ویژه ملت مسلمان ایران می‌دانست. برای امریکا از مفهوم دینی «شیطان بزرگ» استفاده و دنیای آنان را دنیای «کفر و بربریت» توصیف می‌کرد و مرزبندی با آنان را مرزبندی دین- دنیا می‌دانست و می‌فرمود:«اگر در مقابل دین ما بایستید در مقابل تمام دنیایتان خواهیم ایستاد.» امام این سؤال را طرح و از مسلمانان می‌پرسید: «اگر اکنون امریکا یک کشور اسلامی را با خاک یکسان کند مسلمانان چه خواهند کرد» و خود پاسخ می‌داد که راه آن رسیدن مسلمان به «مرز قدرت سوم جهان» است. (با لحاظ وجود شوروی قدرت سوم را طرح می‌کردند) بنابراین راه مقابله با هجمه سیاسی، فرهنگی و نظامی غرب به جهان اسلام را وحدت و قدرتمندشدن جهان اسلام می‌دانست. ماجرای سلمان رشدی را نمونه‌ای از کینه دنیای غرب علیه اسلام می‌دانست و با صراحت می‌فرمود‌: «گمان نکنید ما به خاطر مسائل اقتصادی از کنار اعتقاداتمان می‌گذریم.»

ب) اشراف و اشرافی‌گری

از نقاط بارز زندگی امام ساده‌زیستی است. وی بر زهد، تقوا، ریاضت و زی‌طلبگی اصرار داشت و تا آخر عمر به اشرافی‌گری آلوده نشد. در خصوص همراهان نیز ساده‌زیستی را شاخص مهمی برای پیمودن مسیر پرپیچ و خم انقلاب اسلامی می‌دانست. به همین دلیل معتقد بود باید کسانی در مصدر امور قرار گیرند که از طبقه متوسط به پایین باشند. معتقد بود کسانی تا آخر با ما خواهند بود که درد محرومین و مستضعفین را چشیده باشند و سخت معتقد بود که رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نیست و می‌فرمود: «کسانی که بر این باورند مبارزه و رفاه با هم قابل جمع هستند آب در هاون می‌کوبند.» یکی از راه‌های انفعال مسئولان جمهوری اسلامی در مقابل دشمنان را رفاه‌طلبی و اشرافی‌گری می‌دانست و توجه به کوخ‌نشینان را اولویت خود قرار داده بود. بنابراین یکی از راه‌های شناخت اعضای خط امام، شناخت نسبت آنان با ساده‌زیستی است. یکی از شاخص‌های شناخت بریدگان یا منتقدان امروز و همراهان دیروز، وضعیت زندگی آنان و گرایش به اشرافی‌گری است. این رویه بعد از پیامبر و خصوصاً از سال ۲۵ هجری تا سال ۹۰ به مدلی تبدیل شد که تا مرز جدال و جنگ‌های داخلی بین مسلمانان پیش رفت. امویان نماد اشراف بودند و علی (علیه‌السلام‌) نماد ساده‌زیستی بود و این مدل کم‌کم در جهان اسلام نهادینه شد و زرق و برق دنیا بسیاری از مسلمانان و صحابه را گرفتار کرد.

ج) لیبرال‌ها

امام خمینی(رحمه الله) در طول حیات خویش بیش از ۱۱ مرتبه واژه لیبرال‌ها را به کار می‌برد. تلقی امام از لیبرال‌ها قدری مصداقی است. ضمن حساسیت نسبت به حاکمیت یا بازگشت لیبرال‌ها به قدرت، مصداق را (در آن زمان) نهضت‌ آزادی می‌دانست. امام به شدت نگران رخنه لیبرال‌ها در حکومت بود و از فتح لانه جاسوسی که اسناد وابستگی آنان به امریکا برملا شد تا فروردین ۱۳۶۸ لحظه‌ای از کید و مکر آن غافل نبود و از هر فرصتی برای برملا کردن خیانت آنان فروگذار نمی‌کرد. امام لیبرال‌ها را وابسته به امریکا، بی‌هنر و مدعی می‌دانست و معتقد بود: «جز حرف و ادعا هیچ هنری ندارند.» امام در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ خود به آیت‌الله منتظری به وی تأکید می‌کند که «بیت خود را از وجود لیبرال‌ها پاک نمایید» و به وی متذکر می‌شود که «شما می‌خواهید بعد از من حکومت را به دست لیبرال‌ها و از طریق آنها به منافقین بسپارید.» در نامه‌‌هایش به ایشان هر کجا نام لیبرال‌ها را ذکر می‌نماید همراه منافقین می‌باشد و این دو از نگاه امام در‌هم‌تنیده‌اند و به همین دلیل « منافقین را فرزندان عزیز مهندس بازرگان» می‌دانستند. امام در نامه ۳/۱۲/۱۳۶۷ به روحانیت با صراحت می‌نویسد: «من به آنانی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند با صراحت اعلام می‌کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد.» (همان جلد ۲۱-۳/۱۲/۶۷) امام خمینی سپردن پست‌های کلیدی نظام به لیبرال‌ها در صدر انقلاب را «اشتباه تلخ» می‌داند که آثارش به زودی از بین نمی‌رود:«من امروز بعد از ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‌رود، گرچه در آن موقع من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب اسلامی از تمامی اصولش و حرکت به سوی امریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند. در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند، چراکه از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتماد‌های فراوان خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم.» (همان، صفحه۲۸۵). بعد از رحلت امام اصلاح‌طلبان این جملات امام را به کلی زیر پا گذاشتند و با شعار «ایران برای همه ایرانیان» صبغه ملی را جایگزین هویت دینی کردند و تلاش نمودند ضدانقلاب غیرمسلح را وارد قدرت نمایند. لیبرال‌ها را به میتینگ‌های حزبی و جریانی دعوت کردند و رسانه‌های خود را در اختیار آنان قرار دادند. حتی شاید اعتقادی به آنان نداشتند اما برای بر هم ریختن صفوف انقلاب و ترسیم چارچوبی غیر از مسیر امام و رهبری دست به این کار زدند. این در حالی بود که امام شرط بازگشت آنان به دامن کشور و انقلاب را نیز روشن کرده بود. اما اصلاح‌طلبان هیچ شرط و پیش‌شرطی را برای دراز کردن دست به سوی آنان قائل نبودند، چراکه در قاموس روشنفکری این مرزبندی‌ها معنایی ندارد. امام شرط بازگشت را اینگونه توصیف می‌نماید:«آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا به امریکا گفتید، چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر.» (همان، ص۲۸۶). بعد از رحلت امام نه تنها بخشی از مدعیان امام لیبرال‌ها را به رسمیت شناختند و اجازه دادند آنان در صفوف انتهایی اصلاح‌طلبی قرار گیرند بلکه برخی از افراد نوظهور که بعد از امام ساز تشکلی زدند نیز با صراحت و سری بلند فریاد لیبرال‌خواهی سر دادند. حسین مرعشی و غلامحسین کرباسچی از اعضای محوری حزب کارگزاران سازندگی رسماً می‌گویند: «حزب کارگزاران لیبرال مسلمان است ما به حزب عدالت و توسعه ترکیه نزدیک هستیم.» و عبدالکریم سروش در تأیید آنان می‌گوید: «من افتخار می‌کنم که کارگزاران می‌گویند ما لیبرال هستیم، بالاخره شترسواری دولادولا نمی‌شود.» اکنون وضعیت خط امام به گونه‌ای شده است که نه تنها لیبرال‌ها بلکه برخی انقلابیون سابق هم خود را لیبرال می‌دانند و در عین حال مدعی نظام و انقلاب هستند و برای تصاحب قدرت نیز تلاش می‌نمایند. اکنون حزب لیبرال – مسلمان کارگزاران جزو شاکله اصلی دولت جمهوری اسلامی است و هیچ کس نیست جملات امام درباره لیبرال‌ها را در دست گیرد و مقابل آنان بایستد. آنها که توسط امام لیبرال نامیده می‌شدند، خود به لیبرال بودن اصرار نداشتند و چنین واژه‌ای را برای خود به کار نمی‌برند بلکه امام از رفتار و منش آنان لیبرال بودن را استنباط می‌کرد. اما لیبرال‌های جدید که از جمله با بیت امام، آیت‌الله هاشمی و سران اصلاحات رابطه سیاسی – عاطفی دارند خود بر لیبرال بودن اصرار دارند به صورتی که محمد هاشمی به همین دلیل ئاز حزب خارج می‌شود.

ملاک در راه امام بودن

ملاک‌های استاد – شاگردی یا فرزندی یا ژنتیک در عصر حاضر از ملاک‌های منسوخ شده است. مردم‌سالاری از یکسو و اصول امام از سوی دیگر دو شاخصی هستند که این قاعده را به همه زده‌اند بنابراین تأکید بر اصول امام از سوی هر که باشد همان واجد صلاحیت برای پیمودن راه امام است شرط این مسئله جامع دیدن امام و عدم تفسیر تک‌بعدی از سیره و اندیشه وی است. آنچه قطعی و یقینی است اینکه امام به انقلاب جهانی باور داشت. هیچ نکته مثبتی در تأیید غرب و امریکا از وی ثبت نشده است و با لیبرال‌ها و اشراف هیچ رابطه‌ای نداشت. به خودکفایی کشور و «بریدن همه رگه‌های وابستگی» اعتقاد و باور داشت و پشیزی برای عرف حاکم بر روابط بین‌الملل قائل نبود. هرکس چنین می‌اندیشد و چنین عمل می‌کند فرزند و رهرو خمینی است و اگر کسی غیر از این می‌اندیشد و بر امام تأکید دارد به دنبال سرمایه‌سازی و هویت‌سازی از امام برای خویش است.

بازدیدها: 373

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *