آخرین گفت و گو با مرحوم حاج احمد اقوام شکوهی | هفتاد سال نقاره زنی در حرم رضوی بدون یک روز غیبت

خانه / مطالب و رویدادها / مصاحبه و گفتگو / آخرین گفت و گو با مرحوم حاج احمد اقوام شکوهی | هفتاد سال نقاره زنی در حرم رضوی بدون یک روز غیبت

از همان زمان جوانی هم عشق من این بوده که یک ساعت، یک ساعت و نیم قبل از اذان رو به گنبد حضرت بنشینم و گنبد را تماشا کنم. حتی یک‌بار هم «سیزده‌به‌در» نرفته‌ام. همیشه آن بالا بوده‌ام.

 مشهدی‌ها حاج احمد اقوام‌شکوهی‌ را به عنوان نقاره‌زن پیر امام مهربانی‌ها می‌شناختند؛ میراث‌دار خانواده‌ای که نسل در نسل نقاره‌خانه حضرت را اداره می‌کرده‌اند. او از جوانی که پای کار امامش آمده بود تا همین امروز و هر روزش را با بالارفتن 104 پله آغاز کرد.

مردی که 70 سال بدون یک روز غیبت در نقاره خانه حرم رضوی خدمت کرده بود ، ظهر امروز به دیدار مولایش شتافت .

به بهانه درگذشت این خادم با سابقه آستان امام رضا علیه السلام متن آخرین گفت و گویی را که با وی انجام شده را بخوانید:

* چند سال است نقاره زن حرم هستید؟

من از سن 19 سالگی آمده‌ام و الان حدود 70 سال است که صبح و عصر نقاره می‌زنم. جمعه و شنبه هم ندارم. تمام روزهای تعطیل و غیرتعطیل برای این کار به حرم امام هشتم علیه السلام آمده‌ام.

* از چه سالی نقاره زن حرم هستید؟

از حدود سال 1324.

* نقاره زنی را چطور یاد گرفتید؟

همراه یکی از عموهایم برای نقاره زنی می‌آمدیم و من کنار دست ایشان یاد گرفتم.

* تعداد زیادی از خاندان شما نقاره زن بوده‌اند. درست است؟

پدر بزرگم، عموهایم و سه برادرم نقاره زن حرم بودند.

* در حال حاضر چطور؟ کسی از خانواده‌تان نقاره‌زنی می‌کند؟

الان دو پسرم و دو نوه برادرم نقاره زن حرم امام رضا علیه السلام هستند.

* گفته می‌شود از ۶ دهه پیش تا الان شما حتی یک روز هم مرخصی نگرفته‌اید…

بله. نشده که حتی یک روز را نیایم.

*بالاخره حتما یک بیماری یا گرفتاری در طول 68 سال برایتان پیش آمده…

حتی نشده که برای بیماری، نقاره‌زنی را تعطیل کنم. وقتی که جوان بودم، یک روز تب شدیدی داشتم ولی نقاره را تعطیل نکردم. هر وقت هر بیماری که داشتم خود حضرت رضا علیه السلام شفا دادند. چهار پنج سال پیش دو تا کلیه‌ام به مشکل خورد. یک بار دیگر دل‌درد شدیدی گرفتم که گفتند با زخم‌معده است یا زخم انثی‌عشر. از خود حضرت خواستم که شفا عنایت کنند. تا الان هم دوباره محتاج دکتر نشده‌ام.

یادم هست حدود 30 سال قبل برای معاینه چشم پیش چشم‌پزشک رفتم. با یک چشمم خوب نمی‌دیدم. دکتر چند تا عینک گذاشت، باز هم خوب ندیدم. آخر سر گفتند چشمم آب آورده و باید خیلی زود عمل شود. من هم به خاطر نقاره‌خانه نمی‌توانستم بستری شوم. برای همین یک روز، قبل از رفتن به نقاره‌خانه اول رفتم طرف گنبد. چشمم را روی گنبد گذاشتم و نجوایی با حضرت کردم. الان حدود 30 سال از این ماجرا می‌گذرد و چشم‌های من هیچ تفاوتی با هم ندارد. می‌خواهم بگویم این‌ها همه از لطف حضرت است، وگرنه من نمی‌توانستم در طول این سال‌ها بدون وقفه این کار را انجام دهم.

* خب بالاخره بالا آمدن این همه پله برای شما حتما سخت است. اگر یک روز دکتر بگوید بالا رفتن از این پله‌ها برای شما ضرر دارد، اولین سخنی که به امام رضا علیه السلام می‌گویید، چیست؟

اول اینکه در این سال‌ها هنوز پله‌ها را نشمرده‌ام. یعنی اصلا در این عوالم نیستم. بعد هم با اینکه بالا رفتن از پله‌های معمولی برای من سخت است، ولی پله‌های نقاره‌خانه را که بلندتر از پله‌های ساختمان‌هاست بالا می‌روم و هیچ سختی احساس نمی‌کنم. حتی بعضی وقت‌ها که فیلم‌بردار یا عکاس به بالای نقاره‌خانه می‌آیند برایشان سخت است، ولی برای من تا به حال سخت نبوده است. به نظرم اگر دکتر بگوید این کار را نکن، خود حضرت مشکل من را حل می‌کنند. یک بار یکی از خبرنگارها از من پرسید اگر نتوانم از پله‌ها بالا بروم چه کار می‌کنم؟ گفتم که پسرم مرا روی پشتش می‌گذارد و بالا می‌برد. (می‌خندد) روزی که اینجا نیایم روز مرگ من است.

* یعنی واقعا مرخصی گرفتن برای شما این‌قدر سخت است؟

بله. اصلا دلم رضایت نمی‌دهد. از همان زمان جوانی هم عشق من این بوده که یک ساعت، یک ساعت و نیم قبل از اذان رو به گنبد حضرت بنشینم و گنبد را تماشا کنم. حتی یک‌بار هم «سیزده‌به‌در» نرفته‌ام. همیشه آن بالا بوده‌ام. همه چیز من در خانه امام رضا علیه السلام است. حتی روزهای عزا که نقاره‌خانه تعطیل است، انگار گمشده‌ای دارم.

یادم هست چند سال پیش یک روز در حال رفتن به حرم بودم که همسرم حالش بد شد. بردمش درمانگاه امام ‌هادی. وقتی رسیدیم، دکتر گفت فوری نوار قلب بگیر و خانمت را ببر یک بیمارستان مجهزتر. کم‌کم داشت دیر می‌شد و نزدیک بود برای اولین‌بار به حرم نرسم، ولی تا رسیدیم بیمارستان دوم دکتر تا من را با لباس خادمی دید، پرسید: «چه‌کاره‌اید؟» گفتم: «نقاره‌زن حرمم. الان هم داشتم می‌رفتم حرم.» گفت: «پس اینجا چه کار می‌کنی؟ برو نقاره‌ات را بزن و برای ما هم دعا کن.»

منبع:عقیق

بازدیدها: 408

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *