بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
ما در سطوح مختلف تصمیمگیرى و تصمیمسازىِ نظام، وظیفه داریم به مسائل گوناگون کشور با نگاه کلان و جامع نگاه کنیم. پیدا است که حوادث گوناگون که خارج از اختیار ما است – چه در سطح منطقه، چه در سطح جهان و چه حتّى در سطح کشور – اتّفاق مىافتد. نظام اسلامى و مسئولان و ستونهاى نگهدارندهى این نظام در کنار آحاد مردم وظائفى دارند، نمیتوان این وظائف را در نسبتِ با حوادث تعریف کرد؛ یعنى حادثهاى اتّفاق مىافتد، ما به صورت انفعالى در مقابل این حادثه یک حرکتى بکنیم، یک موضعى بگیریم، یک اقدامى بکنیم، این نمیشود؛ این به معناى کشانده شدن نظام جمهورى اسلامى به اینسو و آنسو است. لازم است نگاه جامع و نگاه کلان به مسائل – که خب بحمداللَّه در کشور این نگاه کلان و جامع حاکم هم بوده؛ اینجور نبوده است که مسئولان از اوّل انقلاب تا امروز غفلت از این کرده باشند – همچنان حفظ بشود و با این نگاهِ جامع در مقابل حوادث موضع بگیریم، حادثه را بشناسیم. [۱]
- آرمانهاى نظام اسلامى یک منظومه است و مراتب مختلفى دارد؛ بعضى اهداف غائىتر و نهائىترند و برخی کوتاهمدتند؛ باید همه را دنبال کرد
آرمانهاى نظام اسلامى – که در حقیقت آرمانهاى اسلامى است – یک منظومهاى است، یک مجموعهاى است، مراتب مختلفى هم دارد؛ بعضى از اینها اهداف غائىتر و نهائىترند، بعضىها اهداف کوتاهمدتند، اما جزو آرمانهایند؛ همهى اینها را باید دنبال کرد.
۱٫۱٫جامعه عادلانه ، پیشرفته و معنوى جزو آرمانهاى درجه یک و برترین آرمانهاست
مثلاً فرض بفرمائید جامعهى عادلانه و عادل و پیشرفته و معنوى – با این خصوصیات – خب، یک آرمان است؛ جزو آرمانهاى درجهى یک و جزو برترین آرمانها است. اسلام در پى آن است که اولاً یک جامعهاى ایجاد کند که عادلانه اداره شود؛ یعنى مسئولان و مدیران جامعه به عدالت رفتار کنند؛ ثانیاً خود جامعه، جامعهى عادلى باشد – عدالت مخصوص مدیران نیست؛ آحاد مردم هم باید نسبت به یکدیگر عدالت داشته باشند – و آنگاه جامعه، جامعهى پیشرفتهاى باشد. اسلام بههیچوجه برنمی تابد جامعهى عقبافتادهى در مسائل علمى، در مسائل سیاسى، در مسائل تمدنى و در هر عرصهى دیگرى را؛ اسلام دنبال ایجاد یک جامعهى پیشرفته است؛ بخش مهمى از احکام اسلام این را فریاد میزند. بنابراین، این جزو آن مجموعهى کلان جامعهى اسلامى است. اسلام همچنین در پى ایجاد جامعهى معنوى است. در نظام اسلامى، جامعه، هم عادلانه اداره میشود، هم در درون خود جامعهى عادلى است، هم جامعهى پیشرفته است، هم جامعهى معنوى است؛ یعنى از معنویت سیراب است، برخوردار است؛ معنویتى که موجب میشود انسان اهداف حقیر مادى و شهوات روزمرهى زندگى را اهداف بلند خود نشمارد؛ هدفهاى والاترى، هدفهاى بالاترى براى او مطرح باشد؛ ارتباط آحاد انسان، ارتباط دلها با خدا، محفوظ باشد؛ این جامعهى مورد نظر اسلام است.
۱٫۱٫۱٫اگر با کوشش جمعى بتوانیم چنین جامعهاى بهوجود بیاوریم، نه فقط براى جوامع مسلمان، بلکه براى کشورهاى غیر مسلمان الگو خواهد شد
خب، این شد یک آرمان. البته یک چنین جامعهاى آنوقت الگو هم خواهد شد. اگر ما بتوانیم با کوشش جمعى، یک چنین جامعهاى را بهوجود بیاوریم – که البته به نظر من کاملاً ممکن و کاملاً قابل تحقق و عملى است و بخش زیادى هم ما در این زمینه پیش رفتیم – این جامعه الگو خواهد شد؛ نه فقط براى جوامع مسلمان و کشورهاى مسلمان، بلکه حتّى براى کشورهاى غیر مسلمان. خب، ایجاد یک جامعهاى با این خصوصیات، یکى از آرمانهاست.
۱٫۲٫ مواردی چون اقتصاد مقاومتی با وجود اینکه مهم است، جزو آرمان های خرد محسوب شده و ذیل آرمان جامعه اسلامی تعریف می شود
یک آرمان دیگر، اقتصاد مقاومتى است؛ که نسبت به آرمان قبلى که گفتیم، یک آرمان خُرد است. با اینکه خود اقتصاد مقاومتى چیز مهمى است، اما در واقع در ذیل آن آرمان قبلى تعریف میشود. سلامت در جامعه، صنعت برتر، کشاورزى برتر، تجارت پر رونق، علم پیشرو، اینها همهاش جزو آرمانها است. نفوذ فرهنگى در جهان، نفوذ سیاسى در جهان و در منظومهى سیاسى سلطه در عالم، اینها همهاش جزو آرمانها است. رسیدن به عدالت اجتماعى، جزو آرمانها است. بنابراین وقتى میگوئیم آرمان، ذهن ما به یک امر غیر قابل تعریفِ دور از دسترسى نرود؛ آرمان یعنى اینها، اینها همه آرمانهایند؛ البته در درجات مختلف.
۱٫۳٫ هدف هایی چون سلامت، صنعت برتر، تجارت پررونق، علم پیشرو و نفوذ فرهنگی و سیاسی در جهان منظومهآرمانى اسلام را تشکیل می دهند
مجموعهى این خواستهها و هدفها، منظومهى آرمانى اسلام را تشکیل میدهد. شما براى هر کدام از اینها که تلاش کنید، تلاش براى آرمانها کردهاید. آن مجموعهاى که فرض کنیم در راه اقتصاد مقاومتى کار میکند، یا آن مجموعهاى که در زمینهى گسترش فرهنگ انقلابى و اسلامى در دنیاى اسلام تلاش میکند، اینها همه دارند کار آرمانى میکنند. آن کسى که همین تلاش را در زمینهى سیاسى و دیپلماسى دارد انجام میدهد، کارش آرمانى است. آن کسى که فرضاً در زمینهى سلامت تلاش میکند، دارد کارى براى آرمانها انجام میدهد. آرمانها اینهایند؛ مجموعهى رتبههاى مختلف براى آرمانها، و همه لازم….
- آرمانها با نگاه به واقعیتها است که قابل تحقق خواهند بود؛ آرمان گرائى بدون ملاحظه واقعیتها، به خیال پردازى و توهّم خواهد انجامید
نسبت آرمانها با واقعیتهائى که وجود دارد، چیست؟ مثلاً فرض بفرمائید تحریم. تحریم یک واقعیتى است. خب، یکى از آرمانهاى ما پیشرفت اقتصادى کشور است، از آن طرف هم واقعیتى وجود دارد به نام تحریم. یا در مسائل گوناگون سیاسى؛ در انتخابات، در غیره، غیره. آنچه که من میتوانم عرض کنم، این است که ما آرمانگرائى را صددرصد تأیید میکنیم، دیدن واقعیتها را هم صددرصد تأیید میکنیم. آرمانگرائى بدون ملاحظهى واقعیتها، به خیالپردازى و توهّم خواهد انجامید. وقتى شما دنبال یک مقصودى، یک آرمانى حرکت میکنید، واقعیتهاى اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزى کنید. بدون دیدن واقعیتهاى جامعه، تصور آرمانها خیلى تصور درست و صحیحى نخواهد بود، چه برسد به دستیابى به آرمانها.
۲٫۱٫آرمانها مثل قلهاند و واقعیت عبارت است از راه رسیدن به قله؛ عدم توجه به راه واقعی، باعث می شود نه راه پیش داشته باشید و نه راه عقب آمدن
واقعیت این است که واقعیت عبارت است از همین راه؛ راه را باید پیدا کرد. اگر بخواهیم مثال بزنیم، باید بگوئیم آرمانها مثل قلهاند. کسانى که اهل گردش در کوهستان و رفتن به سمت قلهها هستند، قله را درست تصور میکنند. رسیدن به قله، یک آرمان است؛ آرمانها را به این تشبیه کنید. انسان دوست میدارد به آن قله برسد. وقتى شما این پائین هستید، دوست میدارید بروید و برسید به آن نقطهى اوج و ستیغ این بلندى و ارتفاع؛ منتها واقعیتى وجود دارد؛ اگر بىتوجه به این واقعیت بخواهید این کار را بکنید، نیروى خودتان را هدر میدهید؛ آن واقعیت این است که راه رسیدن به این قله، این نیست که شما جلوى چشمت مشاهده میکنى که حالا اینجا قله است، این هم دامنه است، بگیر و برو بالا؛ اینجورى نیست، راه دارد. اگر چنانچه شما بىاحتیاطى کردید، همینى که جلوى چشم شما است، دامنه را گرفتید رفتید بالا، قطعاً به نقاطى خواهید رسید که نه راه پیش رفتن دارید، نه راه عقب آمدن. اینهائى که اهل رفتن به کوه و گردش در کوهستان هستند، چنین چیزى برایشان پیش مىآید؛ براى بنده هم پیش آمده. وقتى انسان بدون آشنائى با راه حرکت میکند، به نقطههائى میرسد که راه جلو رفتن و عقب ماندن ندارد؛ با زحمت زیاد انسان باید خودش را از مشکل خلاص کند. واقعیت عبارت است از همین راه؛ راه را باید پیدا کرد.
۲٫۲٫باید واقعیتها را به معناى واقعى کلمه دید، نه آنچه را که دشمن به عنوان واقعیت القاء می کند؛ با بصیرت می توان واقعیت را از غیر تشخیص داد
البته باید واقعیتها را به معناى واقعى کلمه دید، نه آنچه که به عنوان واقعیت القاء میشود. شما جوانها خیلى خوب میدانید؛ در جنگهاى روانى که امروز در دنیا معمول است، یکى از کارها القاى واقعیتهاى غیر واقعى است؛ چیزهائى را به عنوان واقعیت القاء میکنند که واقعیت ندارد؛ شایعه درست میکنند، حرف میزنند، که واقعیت نیست؛ اگر چنانچه کسى چشم باز و بینا نداشته باشد، دچار اشتباه میشود. اینکه ما میگوئیم بصیرت، به خاطر این است. یکى از کارکردهاى بصیرت همین است که انسان واقعیتها را آنچنان که هست، ببیند…
۲٫۳٫فعال دانشجوئىِ آرمانخواه که واقعیتها را می شناسد، هرگز نباید احساس انفعال و بنبست کند؛در هیچ شرائطى از آرمانخواهى دست بر ندارید
به نظر من فعال دانشجوئىِ آرمانخواه که واقعیتها را هم میشناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطى احساس انفعال و بنبست کند. یعنى نباید از آرمانخواهى دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزىهاى شیرین، نه در هنگام هزیمتهاى تلخ. ما در عرصهى دفاع مقدس پیروزىهاى بزرگى داشتیم، هزیمتهاى تلخى هم داشتیم.
۲٫۳٫۱٫امام سفارش می کردند نگوئید شکست، بگوئید عدمالفتح؛ چون برخی اگر جریان کار بر وفق مرادشان نبود، دچار انفعال و شکست می شوند
امام (رضوان الله علیه) سفارش میکردند و میگفتند: نگوئید شکست، بگوئید عدمالفتح. یک جا پیروزى نصیب انسان میشود، یک جا هم پیروزى نصیب انسان نمیشود؛ چه اهمیتى دارد؟ بعضىها هستند که اگر چنانچه جریان کار بر وفق مرادشان پیش آمد و به نقطهى مورد نظر خودشان رسیدند، از دنبال کردن آرمانها دست میکشند؛ این خطا است. «فاذا فرغت فانصب»؛ قرآن به ما میگوید: وقتى این کار را تمام کردى، این تلاش را تمام کردى، تازه خودت را آماده کن، بایست براى ادامهى کار. بعضى آنجورند – این اشتباه است – بعضى هم بعکس؛ اگر آنچه که پیش مىآید، بر طبق خواست آنها نبود، بر وفق مراد آنها نبود، دچار یأس و انفعال و شکست میشوند؛ این هم غلط است؛ هر دو غلط است. اصلاً بنبستى وجود ندارد در آرمانخواهىِ صحیح و واقعبینانه. وقتى انسان واقعیتها را ملاحظه کند، هیچ چیز به نظرش غیر قابل پیشبینى نمىآید.
۲٫۴٫ توقع من این است که آرمان گرائى با نگاه به واقعیت ها دنبال شود؛ چه حوادث پیش آمده، طبق دلخواه باشد، چه نباشد
توقع من از عزیزان دانشجو این است که همواره دنبال آرمانها باشند؛ چه در آن مواردى که حادثهاى که پیش مىآید، طبق دلخواه شما است، چه در آنجائى که حادثهاى که پیش مىآید، طبق دلخواه شما نیست؛ آرمانگرائى را با نگاه به واقعیتها از دست ندهید و دنبال کنید. در اصلِ انقلاب همین جور بود، در جنگ همین جور بود؛ در حوادث گوناگونى هم که در این سالها پیش آمده، همیشه همین جور بوده است. بعضىها در قبال حوادث گوناگون، موضعگیرىها و موقعیتهاى روحى و معنوى و فکرىشان، متناسب با آنچه که لازمهى آرمانخواهى است، نیست…
- معنای تکلیفگرائى این نیست که اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم؛ معنایش این است که در راه رسیدن به نتیجه مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کنیم
رابطهى «تکلیفمدارى» با «دنبال نتیجه بودن» چیست؟ امام فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ چطور میشود چنین چیزى را گفت؟ امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختىها را دنبال کرد، براى اینکه نظام اسلامى را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، میشود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ حتماً تکلیفگرائى معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهى مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشى که پیغمبران کردند، اولیاى دین کردند، همه براى رسیدن به نتائج معینى بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنى نتیجه هر چه شد، شد؟ نه.
۳٫۱٫ البته اگر کسى که برطبق تکلیف عمل می کند، به نتیجه مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانى نمی کند؛ چون به تکلیف خود عمل کرده است
البته آن کسى که براى رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتى هم به نتیجهى مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانى نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده. اگر انسان براى رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتى نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیتها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیتها برنامهریزى و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده. بنابراین، این که تصور کنیم تکلیفگرائى معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستى نیست.
۳٫۲٫تکلیفگرائى منافاتى با این ندارد که انسان ببیند نتیجه چگونه قابل تحقق است و برای حصول نتیجه، برطبق راههاى مشروع و میسّر،برنامهریزى کند
در دفاع مقدس و در همهى جنگهائى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهمالسّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد میشدند، براى تکلیف هم حرکت میکردند. جهاد فىسبیلالله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس هم همین جور بود؛ ورود در این میدان، با احساس تکلیف بود؛ آن کسانى که وارد میشدند، اغلب احساس تکلیف میکردند. اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامهریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ اینجور نیست. بنابراین تکلیفگرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مىآید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههاى مشروع و میسّر، برنامهریزى کند. [۲]
۴٫نگاه صحیح به واقعیات همان کاری است که امام ما در فصل اول انقلاب انجام داد؛ امام در مقابل واقعیّتها چشم خود را نبست، امّا کوتاه هم نیامد
اگر چنانچه واقعیّتها را نبینیم، راه را درست نخواهیم رفت؛ امّا وجود واقعیّتها هم نبایستى ما را از راههایمان منصرف بکند. اگر چنانچه وجود یک صخرهاى در راه موجب بشود ما از راه برگردیم، خطا کردیم؛ اگر وجود این صخره ندیده گرفته بشود و بىمحابا انسان برود، باز هم خطا کرده؛ امّا اگر چنانچه نگاه کنیم ببینیم در اطراف این صخره چه راههایى را میتوان ایجاد کرد، یا خود این صخره را چگونه میتوان برداشت، یا در او منفذى ایجاد کرد، یا راه موازىاى براى آن پیدا کرد، آنوقت این نگاه صحیح به واقعیّتها است، این همان کارى است که امام بزرگوار ما در فصل اوّل این انقلاب یعنى در آن ده سالِ تعیینکننده و بسیار حسّاس انجام دادند. امام بزرگوار، در مقابل واقعیّتها چشم خود را نبست، امّا کوتاه هم نیامد، راهبرد را فراموش نکرد.
۴٫۱٫ امام در مساله اسرائیل و شرارت های آمریکا تقیه نکرد ؛ گفت رژیم صهیونیستی غده سرطانی است و باید از بین برود و آمریکا شیطان بزرگ است
ببینید وضعیّت امام را، زندگى امام را، شعارهاى امام را؛ امام بزرگوار همان کسى است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستى از هیچ کس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستى یک غدّهى سرطانى است و باید از بین برود، این حرف امام است. در قبال شرارتهاى قدرت مستکبر و مداخلهگر آمریکا هیچ تقیّهاى و ملاحظهاى نکرد؛ اینکه آمریکا شیطان بزرگ است، این حرف امام است.
۴٫۲٫ امام تسخیر سفارت آمریکا را انقلاب دوم دانست و در قضیه جنگ، در مقابل افرادی که می گفتند جنگ جنگ تا پیروزی، فرمود جنگ تا رفع فتنه
اینکه حملهى جوانان مسلمان و دانشجویان مسلمان به سفارت آمریکا و تصرّف ابزارها و مدارک جاسوسى آنها را امام انقلاب دوّمى دانست که شاید از انقلاب اوّل مهمتر است، این حرف امام است؛ اینها حرفهاى امام است، اینها روشهاى امام است. در قضیّهى جنگ، اینکه فرمود: جنگ تا رفع فتنه، این حرف امام است؛ دیگران میگفتند جنگ جنگ تا پیروزى، امام فرمود جنگ تا رفع فتنه. این ایستادگیها بود که پایهى این نظام را مستحکم کرد. [۳]
۵٫سه باور در وجود، تصمیم و همه حرکتهای امام بزرگوار ما وجود داشت که به او قاطعیت ، شجاعت و استقامت می داد: باور به خدا، مردم و خود
سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، که همین سه باور به او قاطعیت میداد، شجاعت میداد و استقامت میداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همهى حرکتهاى امام، خود را به معناى واقعى کلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبیک گفتند، به وسط میدان آمدند و مردانه ایستادند و حرکتى که از هیچ نقطهاى از دنیا نسبت به آن، نگاه محبتآمیزى وجود نداشت و دست کمکى دراز نشد، بتدریج به سمت پیروزى حرکت کرد و در نهایت به پیروزى رسید.
من این سه باورى را که در امام وجود داشت، اندکى باز کنم. اینها مطالب مهمى است که اگر چنانچه در دل ما جائى باز کند، مسیر حرکت ما را روشن خواهد کرد.
۵٫۱٫ امام مصداق«حسبنا الله و نعم الوکیل» بود؛ به وعده الهى یقین داشت و می دانست «ان تنصروا الله ینصرکم» وعده تخلف ناپذیر الهى است
در باور به خدا، امام مصداق این آیهى شریفه بود: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل». «حسبنا الله و نعم الوکیل» را امام با همهى وجود ادا میکرد و از بن دندان به آن معتقد بود. امام به خداى متعال اعتماد داشت، به وعدهى الهى یقین داشت، براى خدا حرکت کرد و کار کرد و حرف زد و اقدام کرد و میدانست که «ان تنصروا الله ینصرکم» وعدهى الهى است و حتمى و تخلفناپذیر است.
۵٫۲٫ امام اعتقاد داشت ملت ما، ملتى با ایمانِ عمیق، باهوش و شجاع است که اگر پیشوایان لایقى داشته باشند، می تواند مثل خورشید بدرخشد
در باور به مردم، امام بزرگوار، ملت ایران را به معناى حقیقى کلمه میشناخت. امام اعتقاد داشت که این ملت، ملتى است با ایمان عمیق، باهوش و شجاع؛ که اگر پیشوایان لایقى در میان آنها پیدا شوند، این ملت میتواند مثل خورشید در میدانهاى مختلف بدرخشد؛ امام این را قبول داشت. اگر یک روز عنصر نالایقى مثل شاه سلطان حسین موجب شد که ملت ایران در لاک خود فرو بروند، اما در روز دیگرى، مرد شجاعى مثل نادرقلى – بدون آن القاب و عناوین – وقتى در میان مردم ظاهر میشود و با شجاعت، پیشوائى مردم را به عهده میگیرد، این ملت میتواند میدان حرکت افتخارآمیز خود را از دهلى تا دریاى سیاه گسترش دهد؛ این را امام در تاریخ دیده بود، نظائر آن را مشاهده کرده بود و اعتقاد و ایمان به این مطلب داشت؛ ملت ایران را میشناخت، به ملت ایران اعتماد داشت. ایمان عمیق مردم که در زیر اندودهاى ساخته و پرداختهى دنیاطلبان مخفى و پنهان شده بود، امام بزرگوار این ایمان عمیقِ تغییرناپذیر را شکوفا کرد؛ غیرت دینى مردم را برانگیخت و ملت ایران الگوى استقامت و بصیرت شد. مردم در چشم امام بزرگوار، عزیزترین بودند؛ دشمنان مردم، منفورترین بودند. اینکه شما ملاحظه میکنید که امام در مقابلهى با قدرتهاى سلطهگر لحظهاى از پا ننشست، عمدتاً بهخاطر همین بود که قدرتهاى سلطهگر، دشمن سعادت مردم بودند و امام دشمن مردم را دشمن میداشت.
۵٫۳٫ امام قبل از آنکه«ما میتوانیم» را به مردم تعلیم دهد،آن را در وجود خود زنده کرد و اعتقاد به توانائى شخصیتى خود را به بروز و ظهور رساند
در باور به خود – اعتماد به نفس – امام به مردم ایران «ما میتوانیم» را تعلیم داد. امام قبل از آنکه «ما میتوانیم» را به مردم ایران تلقین کند و تعلیم دهد، «ما میتوانیم» را در وجود خود زنده کرد؛ اعتقاد خود را به توانائى شخصیتى خود، به معناى حقیقى کلمه، به مظهر بروز و ظهور رساند. در روز عاشوراى سال ۴۲ امام در عین غربت، در میان طلاب و مردم قم در مدرسهى فیضیه، محمدرضا شاه را که با اتکاى آمریکا و قدرتهاى خارجى، به طور بىقید و شرط و بىمهارى بر کشور حکومت میکرد، تهدید کرد که اگر اینجور حرکت کنى، این راه را ادامه دهى، من به مردم ایران خواهم گفت تو را از ایران بیرون کنند! این را چه کسى میگوید؟ یک روحانى ساکن در قم، بدون سلاح، بدون تجهیزات، بدون پول، بدون پشتوانهى بینالمللى؛ فقط به اتکاء ایمان به خدا و اعتماد به نفس، که میتواند در این میدان بایستد. آن روزى که امام از تبعید برگشت، در همین بهشت زهرا دولت بختیار را تهدید کرد و با صداى بلند گفت: من توى دهن دولت بختیار میزنم، من دولت تعیین میکنم. این، اعتماد به نفس بود. امام به خود و به نیروى خود و به توانائىهاى خود ایمان و باور داشت. همین باور به خود، در عمل امام، در گفتار امام، به ملت ایران منتقل شد.
عزیزان من! صد سال به ما ملت ایران تلقین کرده بودند که شما نمیتوانید؛ نمیتوانید کشورتان را اداره کنید، نمیتوانید عزت به دست بیاورید، نمیتوانید ساختوساز کنید، نمیتوانید در میدان علم حرکت کنید، نمیتوانید، نمیتوانید؛ ما هم باورمان شده بود.یکى از ابزارهاى مؤثر دشمنان براى تسلط بر ملتها، همین تلقین «نمیتوانید» است؛ که ملتها مأیوس شوند، بگویند ما که نمیتوانیم کارى بکنیم. با این ترفند، صد سال ملت ایران در میدانهاى سیاست، علم، اقتصاد و همهى میدانهاى زندگى عقب افتاد. امام مطلب را برگرداند، این ابزار تسلط ابرقدرتها را از دست آنها گرفت، به ملت ایران گفت «شما میتوانید»؛ شجاعت را به ما برگرداند، تصمیم و قاطعیت را به ما برگرداند، اعتماد به نفس را به ما برگرداند، ما ملت ایران احساس کردیم میتوانیم؛ حرکت کردیم، اقدام کردیم؛ لذا ملت ایران در همهى میدانها – که حالا اشارهاى خواهم کرد – در این سى و چند سال پیروز شده است.
۵٫۴٫این سه باور، محور همهى تصمیمگیرىها ، همهى اقدامها و همهى سیاستهاى امام بود
این سه باور در امام – یعنى باور به خدا، باور به مردم، باور به خود – محور همهى تصمیمگیرىهاى او، همهى اقدامهاى او و همهى سیاستهاى او شد. در آغاز نهضت، همین سه باور به امام قدرت داد؛ در دوران تبعید، همین جور؛ در وقتى که امام به پاریس حرکت کرد، همین جور؛ در وقتى که به ایران آمد، همین سه باور به امام این قدرت را داد که در آن شرائط وارد تهران شود؛ در حوادث بهمن ۵۷، در فتنههاى داخلى، در اعلام نظام جمهورى اسلامى، در ایستادگى صریح در مقابل نظم ظالمانهى جهانى، در اعلام «نه شرقى، نه غربى»، در جنگ تحمیلى، و در همهى قضایاى آن ده سالِ پرحادثهى زندگى امام، همین سه باور در امام متجلى بود. منشأ تصمیم امام، منشأ اقدام امام، منشأ سیاستهاى امام، همین سه باور بود.
۵٫۵٫تا روزهاى آخر زندگى، در حرف و عمل امام نشانى از افسردگى، تردید و تسلیمطلبى نبود؛ این سه باور، روح امام را زنده و جوان نگه داشت
تا روزهاى آخر زندگى، هیچ کس در حرف و عمل امام بزرگوار ما، نشانى از افسردگى و تردید و خستگى و وادادگى و تسلیمطلبى پیدا نکرد. بسیارى از انقلابىهاى دنیا وقتى که از دوران جوانى خارج میشوند و به پیرى میرسند، دچار تردید میشوند، دچار محافظهکارى میشوند؛ حتّى گاهى حرفهاى اصلى خودشان را هم پس میگیرند. بیانیههاى امام در سالهاى آخر عمر، حتّى از سخنان سال ۴۲ ایشان گاهى انقلابىتر بود، تندتر بود، قوىتر بود؛ پیر میشد، اما دل او جوان بود، روح او زنده بود؛ این همان استقامتى است که در قرآن کریم میفرماید: «و ان لو استقاموا على الطّریقه لاسقیناهم ماء غدقا». در آیهى دیگر میفرماید: «انّ الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه». این سه باور، امام را زنده نگه داشت؛ جوان نگه داشت؛ فکر امام و راه امام و طریقهى امام را براى این ملت، ماندگار و ثابت کرد.
۵٫۶٫این باورها بتدریج در ملت همگانى شد و امید، اعتماد بنفس و توکل به خدا پیدا کرد؛ در نتیجه ایرانِ وابسته به ایرانی مستقل و سرافراز تبدیل شد
آن وقت همین سه باور بتدریج در مردم ما، در جوانان ما، در قشرهاى گوناگون، همگانى شد؛ امید پیدا شد، اعتماد به نفس پیدا شد، توکل به خدا پیدا شد؛ اینها جاى یأس را گرفت، جاى تاریکنمائى را گرفت، جاى بدبینى را گرفت؛ مردم ایران روحیات خودشان را تغییر دادند، خداى متعال هم وضع آنها را تغییر داد: «انّ الله لایغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم»؛ ملت ایران راه خود را، حرکت خود را، انگیزههاى خود را اصلاح کردند، خداى متعال هم به آنها کمک کرد، به آنها نصرت داد و پشتیبانى کرد. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که ایرانِ وابسته تبدیل شد به ایران مستقل. [۴]
- وظیفه مجموعه مسئولان کشور این است که سه مؤلّفه بزرگ را براى همه تصمیمگیرىها و اقدامها در نظر داشته باشند:
آنچه ما تصوّر میکنیم که وظیفهى ما است، وظیفهى مجموعهى مسئولان کشور است، وظیفهى دولت جمهورى اسلامى است، این است که این سه مؤلّفهى بزرگ را براى همهى تصمیمگیرىها و همهى اقدامها در نظر داشته باشد:
۶٫۱٫ مطلقاً نباید اهداف و آرمانهای جمهورى اسلامى را از نظر دور داشت؛ این آرمان ها را می توان در جمله کوتاهِ «ایجاد تمدّن اسلامى» خلاصه کرد
مؤلّفهى اوّل عبارت است از آرمانها و اهداف نظام جمهورى اسلامى؛ که این اهداف و آرمانها مطلقاً نبایستى از نظر دور بشود؛ که آرمان نظام جمهورى اسلامى را میشود در جملهى کوتاهِ “ایجاد تمدّن اسلامى” خلاصه کرد. تمدّن اسلامى یعنى آن فضایى که انسان در آن فضا از لحاظ معنوى و از لحاظ مادّى میتواند رشد کند و به غایات مطلوبى که خداى متعال او را براى آن غایات خلق کرده است برسد؛ زندگى خوبى داشته باشد، زندگى عزّتمندى داشته باشد، انسان عزیز، انسان داراى قدرت، داراى اراده، داراى ابتکار، داراى سازندگىِ جهان طبیعت؛ تمدّن اسلامى یعنى این؛ هدف نظام جمهورى اسلامى و آرمان نظام جمهورى اسلامى این است.
۶٫۲٫ راهبردهای اصلی نظام را باید شناخت: تکیه بر اسلامیت، ظالم نبودن و مظلوم نشدن، تکیه به آراء مردم، تلاش و ابتکار عمومی و وحدت ملی
مؤلّفهى دوّم عبارت است از راههایى که ما را به این اهداف میرساند؛ راهبردهاى عمومى و کلّى؛ این راهبردها را بایستى شناخت، تکیهى بر اسلامیّت، ملاحظهى ظالم نبودن و مظلوم نشدن در تعاملات گوناگون؛ اینکه فرمود: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً، این یک وظیفه است، این یک راهبرد کلّى است. راهبرد تکیهى به آراء مردم و آنچه که مردمسالارى را تشکیل میدهد و راهبردهایى از این قبیل؛ اینها سیاستهاى کلان و اساسى و راهبردهاى اصلى نظام جمهورى اسلامى است براى رسیدن به آن آرمانها؛ کار عمومى، تلاش عمومى، ابتکار عمومى، وحدت ملّى، و از این قبیل چیزهایى که وجود دارد.
۶٫۳٫ باید واقعیات را در نظر داشت و با تکیه به واقعیّتهاى شیرین و تقویت آنها، واقعیّت هاى تلخ و نامطلوب را از بین برد یا کم کرد
[و سوّم] واقعیّات، واقعیّات را هم باید دید؛ که من حضور مسئولان نظام و کارگزاران نظام در ماه مبارک رمضان،(۵) عرض کردم که آنچه ما لازم داریم، آرمانگرایى با نگاه به واقعیّتها است. واقعیّتها را هم باید درست فهمید، آنچه که از واقعیّتها موجب اقتدار است، آنها را باید شناخت؛ آنچه از واقعیّتها که کمبود و نقص است، آنها را هم باید شناخت؛ آنچه که مانع حرکت است، اینها را باید شناخت؛ واقعیّتها را باید درست فهمید. من تعدادى از واقعیّتها را اسم بردم در آنجا که اینها واقعیّتهاى شیرین موجود ما است، همهاش نباید نقصها را دید یا ضعفها را دید. وجود فکرهاى برجسته، وجود عناصر فعّال و مبتکر، رواج معرفت دینى و معنویّت در بین بخش وسیعى از نسل جوان، بقاء شعارهاى دینى و اسلامى، نفوذ روزافزون نظام جمهورى اسلامى در منطقه و در عالم؛ اینها واقعیّتهایى است که وجود دارد؛ این واقعیّتها را هم باید دید. البتّه واقعیّتهاى تلخى هم در کنار این، مثل همهى زندگى انسان که مخلوطى از شیرینى و تلخى است، وجود دارد؛ با تکیهى به آن واقعیّتهاى شیرین و تقویت آنها، بایستى کوشش کرد براى اینکه واقعیّتهاى تلخ و نامطلوب زدوده بشوند یا کم بشوند. [۵]
- نسبت جوان باآرمان های انقلاب این است که این آرمان ها بدون نیرو ، نشاط و جسارت جوانى قابل تعقیب و دسترسى نیست
جوان، دانشجو و عنصر انقلابى نسبتش با آرمانهاى انقلاب چیست؟ بنده معتقدم که آرمانهاى انقلاب – که چهارچوبهایش مشخص است، بنده هم بعضىها را تصریح خواهم کرد و اسم خواهم آورد – بدون نیرو و نشاط و جسارت جوانى، قابل تعقیب و قابل دسترسى نیست. نسبت شما با آرمانها، اینچنین نسبتى است. عقیدهى من این است که اگر چنانچه نیروى جوانى، یعنى قدرت فکرى و بدنى، و اگر نشاط و روحیه و حالت تحرک، و همچنین جسارت، یعنى خط شکنىها، که در جوانها به عنوان خصیصه وجود دارد، نباشد، ما به آرمانها دست پیدا نخواهیم کرد. لذا جوانها در زمینهى دسترسى به آرمانها و تحقق آرمانهاى انقلاب و آرمانهاى اسلامى، داراى مسئولیتهاى بزرگى هستند و کارآمدى بسیار بالائى هم دارند.
۷٫۱٫هر کس در پى تحقق آرمانهاست، باید نقش جوانها را جدى بگیرد؛ بنده نقش جوانها را جدى می گیرم و معتقدم جوانها می توانند گرهگشائى کنند
هر کسى که در پى تحقق آرمانها است، باید نقش جوانها را جدى بگیرد؛ و بدانید بنده نقش جوانها را جدى میگیرم. آنچه که من در مورد جوانها، چه جوان دانشجو – البته بخصوص جوان دانشجو – و چه غیر دانشجویان، بارها بر زبان آوردم، تعارف زبانى نیست؛ اعتقادم این است و معتقدم که جوانها میتوانند گرهگشائى کنند. البته مهم این است که میدان کار را، میدان تحرک را بشناسند، آن را درست تعریف کنند؛ کارى را هم که میخواهند انجام دهند، درست تعریف کنند. [۶]
۷٫۲٫ بدون هیچگونه تردیدى آیندهى روشن این کشور متعلّق به شما جوان ها است و خواهید توانست نمونه کاملِ تمدّنِ نوینِ اسلامى را تشکیل دهید
جوانها! بدانید، بدون هیچگونه تردیدى آیندهى روشن و امیدبخش این کشور و این نظام متعلّق به شما است؛ شما خواهید توانست کشورتان و ملّتتان را به اوج افتخار برسانید؛ شما به توفیق الهى خواهید توانست الگو و نمونهى کاملِ تمدّنِ نوینِ اسلامى را در این آب و خاک تشکیل بدهید.[۷]
[۱] . بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری۱۳۹۲/۰۶/۱۴
[۲] . بیانات در دیدار دانشجویان ۱۳۹۲/۰۵/۰۶
[۳] . بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری۱۳۹۲/۰۶/۱۴
[۴] . بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی ۱۴/۰۳/۱۳۹۲
[۵] . بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری۱۳۹۲/۰۶/۱۴
[۶] . بیانات در دیدار دانشجویان ۱۳۹۲/۰۵/۰۶
[۷] . بیانات در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور۱۳۹۲/۰۸/۲۹
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 136