وقتی با جوانان هستم در هوای صبحگاه تنفّس میکنم
وقتى با جوانان هستم و در محيط جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس كسى است كه در هواى صبحگاه تنفّس مى كند؛ احساس تازگى و طراوت مى كنم. آن چيزى هم كه معمولاً در ملاقات با جوانان، اوّل بار به ذهن من مى رسد و بارها به آن فكر كرده ام، اين است كه آيا اينها خودشان مى دانند كه چه ستاره اى در جبينشان مى درخشد؟ من اين ستاره را مى بينم؛ اما آيا خودشان هم مى بينند؟ ستاره جوانى، ستاره بسيار درخشان و خوش طالعى است. اگر جوانان اين گوهر قيمتى و بى نظير را در وجود خودشان حس كنند، فكر مى كنم كه ان شاءاللَّه از آن خوب استفاده خواهند كرد.
آن وقت ها به جوانان اعتناء نمی شد
آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خيلى بد بود. محيط جوانى، محيط دلنشينى نبود؛ نه براى من كه آن وقت طلبه بودم – من در دوره كودكى هم از دبستان طلبه بودم – بلكه براى همه جوانان. به جوان اعتنا نمى شد. خيلى استعدادها در داخل جوانان مى مرد. ما در مقابل چشم خودمان، اين را شاهد بوديم. من خودم در محيط طلبگى ام اين را مى ديدم. بعد هم كه با محيطهاى بيرون طلبگى، با محيط دانشگاه و دانشجويان ارتباط پيدا كردم – سالهاى متمادى، من با دانشجويان ارتباط داشتم و مأنوس بودم – در آنها هم ديدم كه همين طور است. آن قدر استعدادهاى درخشان بود. آن قدر افرادى بودند كه ممكن بود در اين رشته اى كه درس مى خوانند، استعداد چندانى نداشته باشند؛ اما ممكن بود استعداد ديگرى در وجودشان باشد، كه كسى نمى فهميد و نمى دانست.
قبل از انقلاب، همه دوران جوانى من غالباً با جوانان گذشته است. وقتى انقلاب پيروز شد، من حدوداً سى ونه ساله بودم. تمام مدت دوره از هفده، هجده سالگى من تا آن تاريخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزه علمى و تحصيلى دينى و چه جوانان خارج از اين حوزه. چيزى كه حس مى كردم اين بود كه رژيم محمّدرضا پهلوى كارى كرده بود كه جوانان به سمت ابتذال می رفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقى؛ ابتذال هويّت و ابتذال شخصيّت.
البته من نمى توانم ادّعا كنم كه خودِ آن رژيم برنامه ريزى كرده بود كه جوانان مملكت را به ابتذال بكشاند – ممكن است اين طور بوده، ممكن هم هست نبوده باشد – اما آنچه مسلّم مى توانم بگويم، اين است كه آنها برنامه هايى ريخته بودند و به گونه اى مملكت را اداره مى كردند كه لازمه اش اين بود؛ يعنى از مسائل سياسى دور، از مسائل زندگى دور.
جوانی رهبر انقلاب چگونه گذشت
من خودم شخصاً جوانىِ بسيار پُرهيجانى داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّاليتهاى ادبى و هنرى و امثال اينها، هيجانى در زندگى من بود و هم بعد كه مبارزات در سال ۱۳۴۱ شروع شد، كه من در آن سال، بيست و سه سالم بود. طبعاً ديگر ما در قلب هيجانهاى اساسى كشور قرار گرفتيم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجويى. مى دانيد كه اينها به انسان هيجان مى دهد. بعد كه انسان بيرون مى آمد و خيل عظيم مردمى را كه به اين ارزشها علاقه مند بودند، و رهبرى مثل امام رضوان اللَّه عليه را كه به هدايت مردم مى پرداخت و كارها و فكرها و راهها را تصحيح مى كرد، مشاهده مى نمود، هيجانش بيشتر مى شد. اين بود كه زندگى براى امثال من كه در اين مقوله ها زندگى و فكر مى كردند، خيلى پرُهيجان بود؛ اما همه اين طور نبودند…
اين هم بود كه آن وقت من و امثال من كه در زمينه مسائل مبارزه، به طور جدّى و عميق فكر مى كرديم، همّتمان را بر اين گذاشتيم كه تا آن جايى كه مى توانيم، جوانان را از دايره نفوذ فرهنگى رژيم بيرون بكشيم. من خودم مثلاً مسجد مى رفتم، درس تفسير مى گفتم، سخنرانىِ بعد از نماز مى كردم، گاهى به شهرستانها مى رفتم سخنرانى مى كردم. نقطه اصلى توجّه من اين بود كه جوانان را از كمند فرهنگى رژيم بيرون بكشم. خود من آن وقتها اين را به «تور نامريى» تعبير مى كردم. مى گفتم يك تور نامريى وجود دارد كه همه را به سمتى مى كشد! من مى خواهم اين تور نامريى را تا آن جا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه مى توانم، جوانان را از كمند و دام اين تور بيرون بكشم. هر كس از آن كمند فكرى خارج مى شد – كه خصوصيّتش هم اين بود كه اوّلاً به تديّن و ثانياً به تفكرات امام گرايش پيدا مى كرد – يك نوع مصونيتى مى يافت. آن روز اين گونه بود. همان نسل هم، بعدها پايه هاى اصلى انقلاب شدند. الان هم كه من در همين زمان به جامعه خودمان نگاه مى كنم، خيلى از افراد آن نسل را – چه كسانى كه با من مرتبط بودند، چه كسانى كه حتّى مرتبط نبودند – مى توانم شناسايى كنم.
جوان مؤمن انقلابی
چهل سال [از انقلاب] گذشته است. چهل سال زمان زیادی نیست؛ برای عمر تمدّنها چهلسالگی آغاز بلوغ و حرکت فکری است. چهلسالگی دوران پیری نیست [بلکه] دوران شکوفایی است و این شکوفایی انشاءالله وجود خواهد داشت. زمینههای این شکوفایی را انسان دارد مشاهده میکند؛ امروز بحمدالله ایمان دینی در کشور ما خوب است، عزم راسخ در بین ملّت ما خوب است، حضور و آمادگی در میان مردم خوب است، جوانان با ایمان و دارای عزم راسخ کم نیستند، زیادند-بنده میشناسم؛ البتّه همه را هم نمیشناسم امّا هزاران جوان در اطراف و اکناف کشور مشغول کارهای عمیق، کارهای فکری [هستند]- جوانان دانشمند، جوانانِ با عزم راسخ، مشغول ساختن، مشغول تولید کردن، مشغول ابتکار و نوآوری هستند در سرتاسر کشور؛ اینها آیندهسازند؛ ایمانشان خوب و قوی، توکّلشان بالا، اعتمادشان به خدا زیاد، امیدشان به آینده درخشان، بصیرتشان خوب؛ اینها هستند در بین مردم و کم نیستند -من «هزاران نفر» که گفتم، دایرهی ارتباط و معرفت خودم را گفتم امّا دهها برابرِ این هستند؛ زیادند- جوانهای ما آمادهاند.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 187