از نهضت حسینی تا جامعۀ مهدوی – بخش چهارم – هدایت الهی
یکی از ویژگی های حضرت سیدالشهداء علیه السلام که در سخنان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام فراوان یاد شده است خصوصیت هدایت گری و نجات مردم از گمراهی و تاریکی بسوی روشنایی و هدایت الهی است. امام حسین علیه السلام به عنوان چراغ هدایت و کشتی نجات معرفی شده است.
اُبَیّ بن کعب محضر رسول خدا نشسته بود که امام حسین علیه السلام از در وارد و سلام کرد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در جواب فرمودند:
«مرحباً بک یا اباعبدالله یا زین السماوات و الارضین» آفرین بر تو ای اباعبدالله ای زینت آسمان ها و زمین ها.
اُبیّ با تعجب عرض کرد: یا رسول الله مگر می شود کسی غیر از شما زینت آسمان ها و زمین باشد؟ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اُبیّ! والذی بَعَثَنی بالحقّ نبیاً انّ حسین بن علی فی السماء اُکبر منه فی الارض» به خدایی که من را به حق به نبوت مبعوث نمود مقام حسین بزرگتر است از روی زمین.
«و انه لمکتوب من یمین عرش الله: مصباح هدی و سفینة نجاة» (1) و اوست که نوشته شده است در سمت راست عرش خدا: چراغ هدایت و کشتی نجات.
بنابراین یکی از خصلت های مهم یاران امام حسین علیه السلام که در کنار آن حضرت و در راهش قرار گرفته و با تمام وجود جانفشانی نموده اند، هدایت گردیدن و دوری از گمراهی است.
آنان با قرار گرفتن در مسیر ولایت و پایداری و استقامت در این راه با وجود مشکلات و سختی های فراوان به سوی خدا و روشنایی حقیقی هدایت شدند و از تاریکی و گمراهی جدا گردیدند.
پیامبران هادیان بشریت
از وظایف مهم انبیاء و اولیاء الهی نیز در طول تاریخ، هدایت و راهنمایی مردم بسوی خداوند و راه سعادت است. قرآن کریم می فرماید:
«هوَ الذی ارسلَ رسولهُ بالهدی و دین الحقُ» (2) اوست خدایی که رسول خدا را با دین حق به هدایت و راهنمایی مردم فرستاد.
آنان در این راه با بیشترین رنج ها و آزار و اذیت ها رو به رو شدند اما لحظه ای دست از هدایت و نجات خلق بسوی خدا برنداشتند.
امام حسین علیه السلام هم بعنوان چراغ هدایت و کشتی نجات امت اسلام معرفی می شود تا هر کسی که می خواهد جزو هدایت یافتگان قرار گیرد و مصداق «غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین» نباشد، بداند راه سیدالشهداء راه سعادتمندی دنیا و آخرت است. سال شصت و یک هجری گروهی نهضت عاشورا را فرصتی برای رستگاری خویش و عده ای موقعیتی برای گمراهی خود قرار دادند.
کسانی که از فرصت های هدایت حسینی بهره برند و جزو یاران اباعبدالله علیه السلام قرار گرفتند و افرادی که از دعوت و سخنان حسین علیه السلام روی گرداندند و در تاریکی ضلالت باقی ماندند.
حسین علیه السلام چراغ هدایت الهی
سیدالشهداء علیه السلام در قیام کوتاه اما پرثمر عاشورا تمام تلاش خود را برای نجات و دستگیری مردم به سوی حق و خداوند آن هم با روش های گوناگون و در زمان ها و مکان های مختلف، انجام می دهد. قبل از ورود به کربلا به کوفیان، به سران بصره به قبائل و طوایف مختلف نامه می نویسد. در خیمه عبیدالله حرّ جعفی با بشر بن غالب و عبدالله بن مطیع ملاقات می کند. با عبدالله بن عمر و ابن زبیر و افراد گوناگون دیگر به گفتگو می نشیند. تا مردم را نسبت به راه روشن حق هدایت نماید.
اگر کسی تصور کند که امام این سعی و تلاش را برای جمع کردن یار و یاور و افزودن بر سپاهش انجام می داد، حقیقتاً امام را نشناخته است.
سیدالشهداء علیه السلام اگر برای جمع آوری لشکر این چنین کوشش می نماید پس چرا در منزل زباله وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل را می دهد و یا در شب عاشورا که فردایش با سه هزار نفر کوفی که قصد کشتنش را دارند روبروست، می فرماید: بیعتم را برداشتم و حقی بر گردن کسی ندارم، هرکه می خواهد برود؟
امام و یارانش جنگ طلب نیستند
امام حسین علیه السلام به کربلا نمی آید که بجنگد بلکه هدف اصلی قیام و نهضت عاشورا را آگاهی و هدایت مردم است. اینکه آنان را از تاریکی گمراهی به روشنایی هدایت برساند.
کاروان اباعبدالله علیه السلام وقتی با لشکر حربه کربلا رسیدند، زهیر عرض کرد: یابن رسول الله من می بینم که هرچه پیش برویم کار دشوارتر می شود، آقا اگر الان با این ها بجنگیم چون تعدادشان کم است، راحت تر به مقابله می پردازیم. امام حسین علیه السلام فرمود:
«ما کنت لابدأهم بالقتال» (3) من کسی نیستم که با ایشان آغاز جنگ کنم.
چون جنگ در اسلام مانند جراحی است. انسان وقتی دچار بیماری می شود، از ابتدا جراحی را تجویز نمی کنند بلکه سعی می کنند با دارو با دستورات غذایی با روش های گوناگون بیماری را معالجه کنند. آخر سر اگر این کارها اثری نداشت آن وقت دست به جراحی می زنند. در اسلام هم این چنین است. اسلام هیچ گاه از ابتدا به جنگ و جهاد دستور نمی دهد بلکه با گفتگو و آوردن برهان و دلیل، با نشان دادن راه حق و مشخص نمودن باطل و راهکارهای مختلف دیگر سعی در آگاهی و سعادتمندی افراد دارد.
بخش های مهم روز عاشورا
لذا برخلاف تصور برخی از افراد که روز عاشورا را منحصر در جنگ و شهادت می دانند، کربلا ابعاد مهم دیگری نیز دارد. اولین بخش روز عاشورا، ارتباط ناگسستنی با پروردگار است. اباعبدالله علیه السلام و یاران با وفایش در سخت ترین شرایط از خداوند غافل نیستند. و او را در کنار خود احساس می کنند و به مناجات با او می پردازند. دعاها و مناجات های امام در روز عاشورا از ابتدا تا آخرین لحظه ای که به شهادت می رسد، گواهی بر این ادعا است.
«اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شدة» (4) بارالها تو تکیه گاه منی در هر اندوه و امیدم در هر سختی هستی.
قسمت دیگر عاشورا که شاید مهمترین بخش آن باشد، هدایتگری امام حسین و تلاش برای نجات و دستگیری کوفیان گمراه شده آن هم به شکل های مختلف است.
صبح عاشورا قبل از آنکه جنگ شروع شود حضرت بین دو لشکر ایستاد و فرمود:
«ایها الناس اسمعوا قولی و لا تعجلوا حتی اعظکم بما هو حق لکم علی و حتی اعذر إلیکم فأن أعطیتمونی النصف کنتم بذلک اسعد و ان لم تعطونی النصف من انفسکم فاجمعوا رأیکم» (5) مردم حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه ی خود را که نصیحت و موعظه شماست را انجام دهم اگر دلیل مرا پذیرفتید و از راه انصاف درآمدید سعادتمند خواهید شد و اگر انصاف ندهید پس دقت کنید تا کار شما باعث پشیمانی نشود.
گاهی اوقات خود را به لشکر معرفی می نمود:
«أنشدکم الله هل تعرفوننی؟» شما را به خدا آیا مرا می شناسید؟
«أنشدکم الله هل تعلمون ان جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؟» شما را به خدا آیا می دانید جد من رسول خداست؟
«أنشدکم الله هل تعلمون أن اُمی فاطمه بنت محمد علیها السلام؟» شما را به خدا قسم آیا می دانید که مادرم فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم است؟
«أنشدکم الله هل تعلمون ان ابی علی بن ابی طالب علیه السلام؟» شما را به خدا آیا می دانید که پدرم علی بن ابی طالب است؟
«أنشدکم الله هل تعلمون ان هذه عمامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انا لابسها؟» (6) شما را به خدا آیا می دانید این که بر سر دارم عمامه رسول خدا است؟
یک زمانی می فرماید: «ارجعوا إلی انفسکم» (7) به خودتان رجوع کنید. بنشینید یک گوشه ای و فکر کنید. ببینید این راهی که انتخاب کردید شما را به چه مقصدی می رساند.
یک وقت هم بواسطه ی قرآن سعی در نجات گمراهان دارد. سبط ابن جوزی می گوید روز عاشورا امام حسین علیه السلام قرآنی را برداشت و روی سرش گذاشت و مقابل کوفیان ایستاد و فرمود مردم این کتاب خدا در میان من و شما حاکم باشد، به چه جرمی ریختن خون مرا حلال می دانید؟ (8)
امام حسین علیه السلام در طول نهضت خود سعی در هدایت و نجات از ضلالت دارد.
انسان ها از دو حال خارج نیستند
قرآن کریم می فرماید مردم به دو گروه تقسیم می شوند:
«فریقاً هدی و فریقاً حقّ علیهمُ الضلالهُ» (9) گروهی هدایت شده و گروهی در گمراهی ثابت ماندند.
ما در کربلا این گروه را به وضوح می بینیم کسانی که به کوچکترین تلنگری راه درست را می یابند و در کنار سیدالشهداء علیه السلام قرار می گیرند و عده ای که با تمام این تلاش ها اسرار بر گمراهی خود دارند.
ضلالت کوفیان
چند شب قبل از واقعه ی عاشورا امام حسین علیه السلام به وسیله ی یکی از یارانش برای عمر سعد پیغام فرستاد تا با او ملاقات کند، ابن سعد هم موافقت نمود. شب وقتی حضرت با عمر سعد در خیمه ای ملاقات کردند، امام حسین علیه السلام فرمود:
«یابن سعد و یحک اتقاتلنی؟ اما تتقی الله الذی الیه معادک فأنا ابن من علمت الا تکون معی و تدع هولاء فأنّه اقرب الی الله تعالی» پسر سعد آیا می خواهی با من بجنگی در حالی که مرا می شناسی و می دانی پدر من چه کسی است؟ آیا از خدایی که برگشت تو به سوی اوست نمی ترسی؟ آیا نمی خواهی با من باشی و از این ها دست برداری که این کار به خدا نزدیک تر و مورد توجه اوست؟
عمر سعد عرض کرد: می ترسم اگر تو را یاری کنم خانه مرا در کوفه ویران کنند حضرت فرمود: من خانه برایت می سازم. عرض کرد: آقا اگر در راه شما بیایم اموالم را مصادره می کنند. سیدالشهداء علیه السلام فرمود: من بهترین باغ ها و نخلستان ها را در حجاز به تو می دهم. عمر سعد گفت: زن و بچه ام در کوفه امنیت ندارند مورد اذیت قرار می گیرند. امام فرمود: من از آنان حمایت می کنم. عرض کرد: نمی توانم از حکومت ری دست بکشم. اباعبدالله علیه السلام وقتی دید، سخنانش اثر بر ابن سعد ندارد و شیطان بر او تسلط یافته از جا بلند شد و فرمود: چرا این قدر در اطاعت شیطان و در گمراهی خودت پافشاری می کنی؟
«ذبحک الله علی فراشک عاجلاً و لا غفرلک یوم حشرک فوالله» (10) خدا تو را به همین زودی در رختخواب بکشد و روز قیامت تو را نیامرزد.
امام حسین علیه السلام حتی با دشمن سرسخت خود، از روی خیرخواهی صحبت می کند راه حل پیش روی مشکلاتش می گذارد تا او را از سقوط و انحراف نجات دهد، اما او در گمراهی باقی می ماند.
نقطه مقابل، یاران سیدالشهداء علیه السلام هستند که با ارشاد حضرت بسوی حق و هدایت رهسپار می گردند.
مرز هدایت و گمراهی در کربلا
دو برادر از یک پدر و مادر، تربیت یافته و بزرگ شده در یک خانه هستند به نام های عمرو و علی بن قرظه انصاری، اما عمرو هدایت یافته و در راه حسین علیه السلام و علی گمراه شده و جزو لشکر کوفیان است. علی بن قرظه با برادرش خیلی صحبت کرد و سعی نمود او را به لشکر ابن سعد بیاورد اما نتوانست عمرو را منحرف کند. عمرو هدایت شده روز عاشورا به یاری امامش به میدان آمد و رجز می خواند:
قد علمت کتیبة الانصاری … انی سوف احمی حوزة الذّماری
ضرب غلامٍ غیر نکس شاری … دون الحسین مهجتی و داری
سپاه انصار دانسته اند که من از شرف و ناموسم حمایت می کنم، ضربه ام ضربه جوانی است که ضعیف و ناتوان نیست. جان و سرایم به فدای حسین علیه السلام باد.
وقتی هم روی زمین افتاد، سیدالشهداء علیه السلام سرش را به زانو گرفت. عمرو عرض کرد: یابن رسول الله اوفیت؟ ای فرزند رسول خدا آیا وفا کردم؟ حضرت فرمود: «نعم انت امامی فی الجنه فاقری رسول الله منی السلام» آری تو زودتر از من به بهشت می روی، سلام مرا به رسول خدا برسان.
علی بن قرظه گمراه وقتی سعادتمندی برادرش را دید فریاد زد:
«یا حسین! یا کذاب بن کذاب اظللت اخی و غرته حتی قتلته» ای حسین ای دروغگو پسر دروغگو (نستجیربالله) برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا او را به قتل رساندی.
امام حسین علیه السلام فرمود:
«إن الله لم یضل اخاک و لکنه هدی اخاک و اضلک» (11) خدا برادرت را گمراه نکرد بلکه هدایت نمود و تو را گمراه کرد.
راه هدایت گردیدن چیست؟
پس یکی از خصوصیات یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام هدایت یافتن به سوی خداوند و قرار گرفتن در راه امام زمانشان است. آیا ما منتظران ظهور و یاری حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف هم می توانیم این خصلت را بدست بیاوریم؟ راه رسیدن به هدایت الهی چیست؟ چگونه می توان از ضلالت و گمراهی بسوی هدایت و روشنایی قدم گذارد و یار راستین صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شد؟
1- ایمان به پروردگار
هدایت شامل حال چه کسی می شود؟ قرآن کریم می فرماید:
«إنّ الله لهادِ الذین آمنوا الی صراط مستقیم» (12) البته خدا اهل ایمان را به راه راست هدایت خواهد کرد.
هرکس که به خداوند ایمان داشته باشد. ما یک اسلام آوردن داریم، یک ایمان آوردن، یک مسلمان داریم و یک مؤمن. اسلام با ایمان، مؤمن با مسلمان فرق می کنند.
ایمان مرتبه ای بالاتر از اسلام است. مسلمان کسی است که به شهادتین اقرار کند. هرکس می آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض می کرد می خواهم مسلمان شوم پیامبر می فرمود بگو: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله، این اقرار زبانی او را جزو مسلمانان قرار می دهد و احکام اسلام بر او جاری می گردد. اما هر که مسلمان شد نمی توان گفت که مؤمن هم هست.
تفاوت اسلام با ایمان
امام باقر علیه السلام به یکی از اصحابش فرمود: اگر کسی در مسجدالحرام بود، می تواند ادعا کند که داخل کعبه هم هست؟ عمران عرض کرد: نه فقط در مسجد است، حضرت فرمود: اما اگر داخل کعبه رفت می تواند بگوید هم در کعبه و هم در مسجدالحرام هستم؟ عرض کرد: بله یابن رسول الله. امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام و ایمان هم همینطورند. هر مسلمانی مؤمن نیست. اما هر که مؤمن بود درجات رفیعی از اسلام را داراست. (13) تفاوت ایمان و اسلام در عمل است، اینکه به آنچه معتقد است و اقرار می کند، عمل هم می نماید.
«الذینَ آمنوا و عملوا الصالحات» (14) کسانی که ایمان آورده و کارهای صالح و نیکو انجام دهند.
اینکه انسان اعتقاد خویش به خدا و دین اسلام را در اعمال و رفتارش به اثبات برساند. لشکر کوفه دم از اسلام و خدا و قرآن می زنند اما در عمل خدا را فراموش کرده، قرآن را ترک نموده و در برابر حجت خدا به جنگ می پردازند.
2- بازگشت به سوی خدا
«یهدی الیه من انابَ» (15) و هرکس را که باز گردد به سوی خودش هدایت می نماید.
ما انسان ها معصوم نیستیم و در دوران زندگی و عمر خود دچار گناه و خطا می شویم اما با تمام خطا و اشتباهی که داریم، هرکسی که در زندگیش اهل توجه باشد. وقتی گناه و نافرمانی انجام داد، توجیه نکند، نگذارد روی هم انباشته شود بلکه دست به درگاه پروردگار باز کند و طلب عفو و بخشش نماید، توبه کند، از راه شیطان به سوی خداوند بازگردد. قرآن می فرماید:
«هوَ الذی یقبلُ التوبهَ عن عباده و یعفو عن السیئات» (16) اوست که توبه بندگانش را می پذیرد و از بدی ها و گناهان درمی گذرد.
توبه سبب نجات از گمراهی و عذاب و سربلند شدن در برابر خداوند است لذا رسول اکرم (ص) می فرمایند:
«لیس شی احب إلی الله من مؤمنٍ تائب او مؤمنه تائبه» (17) نزد خدا چیزی محبوبتر از مرد مؤمن یا زن مؤمن توبه کار نیست.
حر بن یزید ریاحی با تمام خطایی که انجام داده بود وقتی توبه مورد عنایت سیدالشهداء علیه السلام قرار گرفت، حضرت سر او را به دامن گرفت و دستمالی را به عنوان تاج افتخار بر سرش بست و نامش جزو یاران اباعبدالله قرار گرفت که تا پایان دنیا هر کس که امام حسین علیه السلام را سلام می دهد بلافاصله از آنان نیز به نیکی یاد می کند.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، سلام بر تو ای اباعبدالله و بر ارواح طیبه ای که کنار تو قرار گرفته اند.
3- سعی و کوشش در راه خدا
«الذینَ جاهدوا فینا لنهدینهم سُبُلنا» (18) آنان که در راه ما تلاش و کوشش نمایند را به راه خویش هدایت می کنیم.
سوم راه رسیدن به هدایت الهی تلاش است. کسی که بنشیند و بدون هیچ کار و کوششی مرتب بگوید اهدنا الصراط المستقیم خدایا ما به راه راست هدایت فرما به نتیجه ای نمی رسد.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود … مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
انسان برای دستیابی به هدایت الهی باید تلاش کند، ببیند چه چیزی میان او و خدایش مانع است. کدام کاری که در حال حاضر انجام می دهد او را به انحراف و گمراهی کشانده سعی در برطرف نمودنش کند و برای هدایت شدن به سوی خدا قدمی بردارد.
لطف و عنایت پروردگار فرصت برای تغییر و موقعیت برای نجات از گمراهی را برای من و شما فراهم می سازد اما این ما هستیم که باید از این فرصت بهره ببریم و خود را به خداوند نزدیک کنیم.
شما در کربلا دقت کنید، امام حسین علیه السلام به هدایتگری می پردازد، راه را نشان می دهد اما این حرّ و سعد و ابوالخوف و یزید بن زیاد و… بودند که بسوی سیدالشهداء علیه السلام رفتند. آخرین قدم را آنان برداشتند.
در طرف دیگر، کسانی بودند که با آنکه حق را شناختند اما بی همتی نمودند و از فرصت استفاده نکردند و چیزی جز پشیمانی عایدشان نشد. عبیدالله بن حر به دعوت امام جواب رد داد اما چند روز بعد از عاشورا نادم و پشیمان بود و می گفت:
فیالک حسره ما دمت حیّا … تردد بین صدری و التراقی
حسین یطلب نصر مثلی … علی اهل العداوه و الشقاق
حسین حیث یطلب بذل نصری … علی اهل الضلاله و النفاق
لو أنّی اواسیه بنفسی … لنلت کرامه یوم التلاقی (19)
آه از حسرت و تأسف سنگین که تا زنده هستم در میان سینه و گلویم در حرکت است و بی قرارم کرده است.
آنگاه که حسین علیه السلام برای جنگ با اهل نفاق و ستم پیشگان از من یاری می طلبید.
آنگاه که حسین می خواست برای برانداختن اهل ضلال و نفاق به یاری اش بشتابم.
آری اگر آن روز از راه جان یاری اش می کردم در روز قیامت به شرافتی بس بزرگ نایل می شدم.
4- پیروی از ائمه اطهار علیهم السلام
«و جعلناهم ائمهً یهدونَ بامرنا» (20) و آنان را پیشوای مردم ساختم تا خلق را به امر ما هدایت کنند.
در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
«السلام علی ائمه الهدی» سلام بر شما امامان و راهنمایان راه هدایت.
«الی الله تدعون و علیه تدلون» شما مردم را به سوی خدا می خوانید و بر راه او دلالت می کنید.
«انتم هداه الابرار» شمایید هدایت کنندگان نیکوکاران.
بشر بن غالب در بین راه کربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و عرض کرد: آقا می شود این آیه را برایم تفسیر کنید:
«یوم ندعو کلُّ اُناسٍ بامامهم» (21) به یاد آورید روزی را که هر گروهی را با پیشوایان می خوانیم.
اباعبدالله علیه السلام فرمود:
«امامٌ دعا الی هدی فاجابوا الیه و امامٌ دعا الی ضلاله فاجابوا الیها هولاء فی الجنه و هولاء فی النار» (22) امام و پیشوایی هست که مردم را به راه راست و بسوی سعادت و خوشبختی می خواند و گروهی به او پاسخ مثبت داده و از او پیروی می کنند و پیشوای دیگری نیز هست که به سوی انحراف و بدبختی دعوت می کند عده دیگری نیز به وی جواب مثبت می دهند که گروه اول در بهشت و دسته دوم در دوزخ هستند.
کسی که در راه پیشوایان الهی قدم گذارد و از آنان پیروی نمود به هدایت و سعادت ابدی دست یافته است. اگر افرادی از هدایت امام حسین علیه السلام بی بهره هستند و در گمراهی خویش فرو می روند اما کسانی هستند که به ندای حق امام لبیک گفتند و هدایت شدند.
زهیر ، مظهر هدایت شدن در کربلا
زهیر بن قین از طرفداران عثمان بود و از نظر فکر و عقیده در برابر اهل بیت علیهم السلام قرار داشت. زمانی که سیدالشهداء علیه السلام در مکه بود، زهیر نیز به همراه افراد قبیله اش عازم سفر حج شد. روز عرفه امام از مکه بیرون آمد اما زهیر تا پایان مراسم حج در مکه ماند. زهیر قصد یاری اباعبدالله علیه السلام را نداشت اما از آن جایی که کنجکاو بود، دوست داشت بداند عاقبت کار امام چه می شود لذا به سرعت خود را به کاروان حسینی رساند ولی فاصله خود را با آن حضرت حفظ کرد. هر جا که امام حسین علیه السلام به همراه یارانش خیمه می زدند و استراحت می نمودند، زهیریان حرکت می کردند و هرجا که سیدالشهدا علیه السلام در حرکت بود، زهیر با افراد قبیله اش خیمه می زدند.
آخر سر لطف پروردگار و کرم واسعه حسین علیه السلام از او دستگیری نمود. در یکی از منازل که زهیر گمان می کرد سیدالشهداء علیه السلام حرکت می کند، خیمه زد اتفاقاً اباعبدالله علیه السلام هم در آنجا ایستاد و خیمه زد. امام حسین علیه السلام به حجاج بن مسروق فرمود: حجاج برو و سلام مرا به زهیر برسان بگو سیدالشهداء علیه السلام دست یاری به سوی تو دراز کرده است، حسین علیه السلام را یاری می نمایی؟
حجاج می گوید من به طرف خیام زهیریان آمدم و سلام کردم. آن ها جواب دادند و دعوت کردند داخل شوم زهیر مرا شناخت، احوالپرسی کرد و گفت: حجاج اینجا چه می کنی گفتم: زهیر من فرستاده حسینم. عزیز زهرا سلام الله علیها تو را دعوت به یاری کرده است.
زهیر گمان نمی کرد امام حسین علیه السلام آنجا مانده باشد و او را به یاری خود دعوت نماید، با شنیدن این خبر غیرمنتظره خشکش زد طوری که اراده هیچ کاری را نداشت لقمه از داخل ظرف برداشته بود اما نه می توانست تصمیم بگیرد آن را بخورد و نه قادر بود به داخل ظرف برگرداند، چند لحظه ای سکوت مرگبار خیمه را فراگرفت که ناگهان یک ندای مقدس از حلقوم یک زن با ایمان این سکوت را شکست. همسر زهیر فریاد زد: زهیر چرا ساکتی؟ چرا آرامی؟ مگر نمی شنوی می گوید من فرستاده حسینم!
مگر دست یاری سیدالشهداء علیه السلام را نمی بینی؟ زهیر حتی اگر قصد یاری نداری بلند شو و با عزیز فاطمه سلام الله علیها ملاقات کن. هر طوری که بود زهیر از جا بلند شو و به سوی خیمه امام رفت.
می رفت اما بی میل و با اکراه می رفت. وارد خیمه شد، السلام علیک یا اباعبدالله، جایی در تاریخ ثبت نشده است که در خیمه چه گفتگویی بین امام حسین علیه السلام و زهیر پیش آمده است. گاهی اوقات نیز به سخن گفتن نیست و انسان با یک نگاه می تواند دنیایی حرف بزند.
عشق را طی لسانی است که صد سال سخن … دوست با دوست به یک چشم زدن می گوید
خانواده و دوستان زهیر دیدند، برگشت اما برخلاف رفتنش شاد و سرحال است. وقتی نزدیک همراهانش شد صدا زد:
«و قد عزمت علی صحبة الحسین علیه السلام»، ای دوستان و خانواده ام، من هم حسینی شدم. من عازم شهادت همراه آقایم حسین علیه السلام هستم.
پی نوشت ها:
- اعلام الوری، ص 400، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص 60.
- سوره توبه، آیه 33.
- ارشاد مفید، ج2، ص 123، مقتل ابی مخنف، ص 168.
- ارشاد مفید، ج2، ص 142، تاریخ طبری، ج7، ص 327.
- ارشاد مفید، ج2، ص 143، مقتل خوارزمی، ج1، ص 253.
- لهوف، ص 117.
- تاریخ طبری، ج5، ص 424.
- تذکره الخواص، ص 262.
- سوره اعراف، آیه 30.
- بحارالانوار، ج44، ص 388، مقتل خوارزمی، ج1، ص 245.
- لهوف، ص 146، تاریخ طبری، ج5، ص 413، مقتل ابی مخنف، ص 254، تنقیح المقال، ج2، ص 332.
- سوره حج، آیه 54.
- الکافی، ج2، ص 27.
- سوره عصر، آیه 3، سوره تین، آیه 6، سوره بروج، آیه 11، سوره انشقاق، آیه 25.
- سوره رعد،آیه 27.
- سوره شوری، آیه 25.
- بحارالانوار، ج6، ص 21.
- سوره عنکبوت، آیه 69.
- سوره انبیاء، آیه 73.
- انساب الاشراف، ج3، ص 174، مقتل خوارزمی، ج1، ص 226، تاریخ طبری، ج6، ص 306.
- سوره اسراء، آیه 71.
- مقتل خارزمی، ج1،ص 221، امالی صدوق، م 30.
پایگاه منبرها
بازدیدها: 254