لزوم اختصاص حمد و ثناء به خداوند
دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه می خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیک، وَ مَدْحِی إِیاک، وَ حَمْدِی لَک فِی کلِّ حَالاتِی؛ اینجا امام به ما یاد می دهد از پرودگار بخواهیم تمام ثنا، مدح و حمد ما در تمام حالات مخصوص خدا باشد، اینها منافاتی با تشکر از مردم ندارد. نعمت خد ااز مسیری به ما رسیده حال از او تشکر می کنیم درست است، اما اصل ثنا و حمد مربوط به خداست و او خواسته که نعمت از آن مسیر به ما رسیده.
فرق ثنا و حمد چیست؟ سید می فرماید: ثناء این است که چیزی را ما وصف به خیر و شر کنیم اما عرفا مخصوص خیر شده است. حمد عبارت است از وصف کسی یا چیزی که شخص باشد یا غیرعاقل باشد، به زیبای اختیاری؛ زیبای اختیاری این است که کسی کار خوب انجام می دهد، خطاط، نقاش یا پزشک خوبی است و ما او را مدح و وصف می کنیم. یک وقت هم هست جمیل غیراختیاری است مثل در یا جواهر زیبا که ما آن را مدح می کنیم. اما حمد فقط مخصوص زیبایی های اختیاری است آن هم به قصد تعظیم.
منع از کدام شادی در قرآن مراد است؟
حَتَّی لَا أَفْرَحَ بِمَا آتَیتَنِی مِنَ الدُّنْیا، وَ لَا أَحْزَنَ عَلَی مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا؛ خدایا من این قدر متوجه تو باشم که هر چیزی می رسد بدانم از توست تا جایی که شاد نشوم از چیزی که از دنیا به من داده ای، و غصه نخورم بر چیزی که منع کردی و ندادی. بزنگاه اینجاست و خیلی مهم است اگر به ما چیزی بدهند خوشحال می شویم و چیزی از دست برود معمولا غصه می خوریم چطور از اینها منع نشویم؟ اینها خیلی ریشه ای است.
این اشاره است به آیه شریفه 22 و 23 سوره مبارکه حدید می فرماید: ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ في کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَي اللَّهِ يَسيرٌ * لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ؛ چطور است ما مامور هستیم که شاد نشویم از چیزی که به دست می آید و نارحت نشویم از چیزی که از دست می رود. اگر آیه را دقت کنیم اینها حل می شود.
معنای آیه: مصیبتی نمی رسد در روی زمین و نه در نفوس شما مگر اینکه در لوح محفوظ هست قبل ازاینکه آنرا خلق کنیم. یعنی قبل از اینکه مصیبت را بوجود بیاوریم در لوح محفوظ نوشته شده است. این بر خدا آسان است حال که دانستید در لوح محفوظ نوشته شده برای اینکه غصه نخورید از چیزی که از شما فوت شده و شاد نشوید به چیزی که داده شده، پشت سر آن می گوید: مُخْتالٍ فَخُورٍ؛ خدا هیچ متکبر مفاخره کننده ای را دوست ندارد.
اولا شادی که در قران نهی شده هر شادی نیست. در تفسیر جلاله نوشته منظور از شادی، شادی سرمستی و فرح بطر است به طوریکه شخص طغیان کند، مثلا یک پول دستش آمده و شاد است اما ارحام یادش رفته، مستحق ها و وظایف شرعیه یادش رفته.
درسوره قصص می فرماید: إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ1؛ قوم قارون به او گفتند: شادی نکن همانا خدا شادی کنندگان را دوست ندارد؛ معنای این چیست؟ خدا خودش شادی به انسان داده، اینجا هم فرموده اند: منظور از شادی فرح بطر و شادی سرمستی است. خب انسان شاد می شود مثلا پول زیادی به او رسیده باید بداند وظیفه شرعی اش چیست؟ به قوم و خویش و مستحق باید رسیدگی کند.
وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ؛ خدا هر متکبر مفاخره کننده ای را دوست ندارد؛ یعنی پول دستش می آید و همه چیز یادش می رود و فقط پُز می دهد و تفاخر و تکبر می کند. یعنی فرحی که منجر به تکبر و فخرفروشی به مردم شود. جمله حضرت هم اشاره به این آیه است.
پس اولین و آخرین حرف این است که خدا می خواهد بگوید: در بندگی به جایی برسید که لوح محفوظ را اینقدر باور کنید و بدانید همه چیز از محبوب است. اگر چیزی داد که منفی بود انسان از منفی محبوب ناراحت نمی شود و اگر مثبت هم بود باید شکر کرد.
میدان پرواز وسیع در اختیار انسان
در اسلام یک چیزهایی هست که نمی خواهد بگوید یک شبه بپذیرید بلکه می خواهند بدانیم یک چنین میدان پروازی دارید مثلا پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: موتوا قبل ان تموتوا2؛ بمیرید قبل از آنکه بمیرید؛ یعنی به جایی برسید که همانطور که پرده از چشم مرده کنار رفته و همه چیز را می بینند شما هم به آنجا برسید، معنای دیگرش این است که کاری کنید که دنیا از چشمتان بیفتد، نه اینکه درس نخوانید و دنبال کار نروید.
این آیه هم از ما نمی خواهد که یک شبه طوری بشویم که اگر یک اسکناس درب خانه ی ما آوردند خوشحال نشویم بلکه می فرماید: این میدان و ظرفیت برای تو هست و می توانی به آن برسی، میدان های پرواز بشر را نشان می دهد.
وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاک؛ وَ أَشْعر مشتق از شعار است، شِعار به لباس زیرین گفته می شود که به پوست بدن چسبیده است. می فرماید: پروردگارا تقوا را لباس و شِعار قلب من قرار بده.
تعبیر “قبول حق باشد” درست یا نادرست؟
وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنِّی؛ بدن مرا به کار بگیر در چیزی که از من می پذیری. قبول چطوری می شود؟ مثلا می گویند: خدا نمازت را قبول کند. در تهران انسان توقع دارد حرفها خیلی بامعنا باشد مثلا می گویی: حاج آقا قبول باشد. می گوید: قبول حق باشد! یعنی چه؟ من 60 سال مطالعه کردم معنای این را نفهمیدم. او تو را دعا می کند وبه شما تحیت می دهد شما هم باید در مقابل تحیت، به او تحیت بدهی، بگو: خدا شما را حفظ کند. قبول حق باشد یعنی چه؟ مثلا می خواهد قبول شیطان باشد؟
“خدا قبول کند” یعنی چه؟ می گوید: قبول عبارت از این است که پروردگار عمل شما را بپذیرد و از آن عمل راضی باشد، یا چیزهایی هست که ممکن است خیلی پسندیده نباشد اما چون خدا کریم است یک ثوابی به تو می دهد. اولی نزد عارفین لذیذتر است، عارفین بالله این را ملاحظه نمی کنند که چیزی داد یا نه، امام العرفا، سلطان الاولیاء امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: جهنم را باور کردم اما از ترس آن نبود که اطاعتت کردم، بهشت هم باورکردم اما به خاطر آن نبود بلکه دیدم تو خیلی خوب هستی و مرا وادار کرد که به تو سجده کنم.
تشبیه افکار روزانه به زنبور!
وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِک نَفْسِی عَنْ کلِّ مَا یرِدُ؛ خدایا با طاعتت نفس مرا مشغول کن از هر چیزی که بر من وارد می شود. ما واردات خیلی داریم، یک وقت غصه و یک وقت شادی می آید و اخباری که امروز از جهان می شنویم، البته وارد عرفانی نیست، وارد به معنای اعم است. مولوی می گوید: این افکار مثل زنبور است خواب ما هم آب است، وقتی می خوابیم این زنبورها می رود. صبح وقتی بیدار می شویم و یادمان می افتد مثلا قرار داریم، یک زنبور وارد می شود و تا مغرب همینطور زنبورها دور انسان می گردند، اینها واردات بر ماست، امام از خدا میخواهد نفس ما را مشغول اطاعت کند بر هرچیزی که بر من وارد می شود تا جایی که به آنها اهمیت ندهم.
عَلَی حَتَّی لَا أُحِبَّ شَیئاً مِنْ سُخْطِک، وَ لَا أَسْخَطَ شَیئاً مِنْ رِضَاک؛ خدایا این قدر مشغول تو و رضای تو باشم که دوست نداشته باشم چیزی را که تو را به غضب می آورد و از چیزی که رضای تو در آن است بدم نیاید. آقا این غیبت است و می خواهد دلش خنک باشد اما در نهایت می گوید آدم را مجبور می کنند اگر رضای خدا نیست از آن صرف نظر کن. ممکن است چیزی بر من سنگین آید اما می دانم رضای محبوب در آن است، امام از خدا می خواهد که کاری کند که دیگر از آنها بدم نیاید و راحت انجام دهم.
پی نوشت:
1- سوره قصص آیه 76.
2- بحار الانوار ج69 ص 59 و الوافی ج4 ص 411.
بازدیدها: 267