اسم رمز فاطمی برای آنان که ناامیدند | مصاحبه اختصاصی با حاج حسین کاجی
بازخوانی پرونده عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای چهار و پنج در مصاحبه اختصاصی ماهنامه هیأت با سردار حاج حسین کاجی فرمانده گردان تخریب لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام
مختصری از مسئولیت و سابقه خود در لشکر 17 و اعزام به جبهه و مجروحیتتان سخن بگویید. روزهای پس از جنگ و جبهه به چه فعالیتی مشغول بوده و هستید؟
حدود شانزده باری مجروح شدم، البته هشت بارش بستری شدم مابقی داخل آمبولانس اقداماتی انجام شد و ما برگشتیم. بعد از جنگ آن زمانی که تفحص بود سعی کردیم در تفحص باشیم؛ از سال ۷۴ هم توصیه شد راهیان نور دانشجویی باشیم. آن زمان هنوز بهصورت ساختار و سازمان امروز، راهیان نور نداشتیم اما ما رفتیم و از ارتش مجوز گرفتیم. فرصت کوتاهی عراق بودم و مدتی هم در سوریه حضور داشتم.
نگاه شما به جنگ تحمیلی چگونه است؟ فکر می کنید چه اتفاقی در جنگ افتاد که فرماندهان ما جرأت و جسارت طراحی عملیاتهای مهمی مثل والفجر هشت و کربلای چهار و پنج را پیدا کردند؟
جنگ ما یک جنگ مختلف الاضلاع بود و هرکسی با زاویه دید خود آن را تحلیل میکند؛ اقتصادیها یک تصویر، سیاسیها یک تصویر و نظامیها یک تصویر دیگر. نسل جوان ما حتماً تاریخ جنگ را بخوانند تا ما تاریخ جنگ را نخوانیم خوب نمیتوانیم قصه جنگ را تجزیهوتحلیل کنیم؛ تا از رهاورد این بررسی، بتوانیم در جنگهای آینده که نظامی هم نیست بهره ببریم. اجازه دهید ابتدا مقدمهای را خدمتتان عرض کنم.
جنگ ما شامل چندین مرحله بود:
مرحله اول جنگ مرحلهی «تهاجم دشمن» بود؛ مرحلهای که آمادگی لازم را نداشتیم، باید هرچه زودتر به خودمان میآمدیم. از آن روز تاکنون آمادگی ما همیشگی است.
مرحله دوم مرحله «توقف تجاوز دشمن» بود؛ در این مرحله به دستور امام رحمةاللهعلیه همه آمدند، اقشار مختلف مردم اعم از کشاورز، محصل، سپاهی، ارتشی، زن و مرد، همه آمدند. همه دستبهدست هم دادند تا در این مقطع جلوی دشمن گرفته شود.
مرحله سوم مرحله «بیرون راندن دشمن از سرزمینهای خودی» بود. در این مقطع ما عملیاتهای «حصر آبادان»، «طریقالقدس» و «فتحالمبین» را داشتیم که موفق هم بودیم.
مرحله چهارم پس از بیرون راندن دشمن، فرماندهان به مشورت نشستند و به این نتیجه رسیدند که دشمن میخواهد خودش را قوی کند و از جای دیگری حمله کند. دنیا هم حاضر نبود که حق ما را به رسمیت بشناسد؛ حاضر نبود عراق را بهعنوان متجاوز قبول کند؛ در این زمان راهبردی از کلام امام استخراج شد بهعنوان «تنبیه متجاوز» که این چهارمین مرحله از مراحل جنگ بود. در این مرحله اولین عملیاتی که داریم «عملیات رمضان» است که دشمن در جایگاه تدافعی قرارگرفته بود و به همین دلیل در این عملیات ما نتوانستیم به آنچنان توفیقی دست پیدا کنیم.
ما سال ۶۵ را میگوییم سال سرنوشت؛ امام و همه فرماندهان پیشبینیشان این بود که امسال سال سرنوشت است. در جنگ بین ایران و رژیم بعث دو شهر راهبردی وجود دارد: یکی «خرمشهر» و دیگری «بصره» و همه میدانند که این دو نقطه مهمترین و اساسیترین نقاط برای هر دو طرف جنگ هستند لذا اگر ایران میخواست که در جنگ برتری پیدا کند باید دسترسی پیدا میکرد به بصره. اولین عملیات ما در مرحله چهارم عملیات رمضان است که هدفش حرکت به سمت بصره است، اما در موانع اسطورهای دشمن گیر کردیم. بعد از این عملیات بود که بسیاری از کشورهای دنیا بهصورت علنی و با قدرت بیشتری به کمک عراق آمدند؛ آمریکاییها با تمام وجود آمدند، شوروی با دو هزار مشاور و دیگران. بعد از این مشخص است که تمام عملیاتهای جمهوری اسلامی هدف و سمتش به سمت کجاست. بصره که دومین شهر عراق است و بهنوعی شاهراه اقتصادی عراق محسوب میشود هدف جمهوری اسلامی در مرحله چهارم خواهد بود.
در والفجر مقدماتی از سمت «العماره» به سمت بصره نشانه رفتند. بعد از این دو عملیات فرماندهان به این نتیجه رسیدند که روی زمین مصلح دشمن، امکانات کافی را برای مقابله با تانکها و ادوات کثیر دشمن ندارند. حال فرماندهان به دنبال راهبرد جدیدی بودند و آن راهبرد جدید این شد که نبایستی از روبهرو با دشمن مواجه شویم، باید آنها را دور بزنیم. دشمن هم خوب میداند که اگر بصره را حفظ کند بقیه اتفاقات تأثیر چندانی نخواهد داشت؛ مثلاً اگر شهر «ماهوت» سقوط کند تأثیر چندانی روی عراق نخواهد داشت. فرماندهان برای اینکه دشمن را دور بزنیم از جزایر استفاده کردند، هرچند به دلیل کمبود امکانات و اینکه عقبه دشمن در خشکی بود نتوانستیم در عملیاتها به صد درصد اهدافمان برسیم اما این بار جبهه جدیدی در شرق دجله و هور ایجاد شد.
در پرتو این عملیاتها سپاهیان ایران بهشدت مشغول کسب تجربه از نحوه عملیات در آب بودند و به پختگی بالایی رسیده بودند. اینجا بود که عملیات «والفجر هشت» پایهریزی شد. والفجر هشت نیز جبهه بسیار خوبی را به سمت بصره ایجاد کرد، دست عراق را از آبهای دنیا قطع کرد و قدرت ایران را به رخ جهان کشید؛ اما بازهم دشمن همان نگاه (حفظ بصره) و همان موانع را آورد و در «فاو» مستقر کرد. والفجر هشت به ما نشان داد که بهترین راه برای رسیدن به بصره «اروند» است. طبق بررسیها در سال ۶۵ نزدیکترین دروازهای که برای رسیدن به بصره داشتیم «ام الرصاص» بود و در این سال غواصها با عبور از اروند امتحان خود را پس داده بودند.
به عقیده شما سرنوشت عملیات «کربلای چهار» چه شد و مهمترین عامل پیروزی در عملیات «کربلای پنج» چه بود؟
اکنون باتجربههایی که طی همه عملیاتهای گذشته بهدستآمده بود و با توجه به جبهههایی که بازشده بود و آمادگی نیروها همهچیز مهیا بود برای عملیات کربلای چهار. فرماندهان با یک سنجش عقلانی و دقیق این عملیات را طراحی کردند. همه میدانستند که اگر میخواهند تحولی در جنگ ایجاد شود باید در نقطه مشخصشدهی این عملیات، انجام شود. باید توجه داشته باشیم که اصل غافلگیری یکی از اصلهای اساسی هر عملیاتی نیست و خیلی از عملیاتهای جهان این اصل را نداشتهاند، ضمن اینکه جنگ ما فصلی بود. همه میدانستند پایان سال قطعاً ایران عملیاتی انجام خواهد داد آنهم به سمت بصره. همه اعزامها نیز به سمت جنوب بود. مخفی نگهداشتن همه اینها ممکن نبود و اصل غافلگیری بیمعنی.
طراحی عملیات کربلای چهار قریب به ۹ ماه بهطول انجامید. سرانجام عملیات انجام شد اما ناگهان عملیات قفل شد. از دلایلش میتواند کمک ماهوارههای آمریکا بوده باشد. خب به همان دلایلی که عرض شد عراق با پانصد گردان، کاملاً آماده بود. آمار آن عملیات را متفاوت میدهند، آقای هاشمی میگفت: طبق گفتههای فرماندهان ۳۹۰۰ شهید و ۱۱ هزار زخمی در این عملیات تقدیم شده یعنی حدوداً از ۳۰۰ گردانی که برای این عملیات آماده شده بود حدود ۵۰ گردان آسیب دیدند. عقلانیتی که فرماندهان به خرج دادند این بود که بهسرعت فرمان عقبنشینی دادند و اجازه ندادند آسیب ما بیش از این باشد.
بلافاصله بعد از کربلای چهار فرماندهان مشغول بررسی و مشورت شدند؛ با این نیرویی که از تمام شهرهای ایران آمدهاند چه کنند. اگر بروند دیگر جمعآوری آنها برای یک عملیات جدید بسیار سخت خواهد بود. همچنین تغییر مواضع نیز در آن شرایط حداقل یک ماه به طول خواهد انجامید و لذا تصمیم بر این شد که فقط جهت توپخانه را عوض کنند و عملیات جدیدی را شروع کنند.
از طرفی نیز عراق میپنداشت که ایران حدود ۷۰ درصد از نیروهایش را در این عملیات از دست داده است و دیگر به این زودیها نمیتواند عملیات جدیدی انجام دهد؛ حتی صدام بعد از این عملیات به مکه رفت برای نماز شکر و پیروزی.
در ظرف پانزده روز عملیات کربلای پنج طراحی شد. در کربلای چهار نیروها فقط از یک سمت توانسته بودند جبهه جدیدی را شکل بدهند که آنهم از طرف «پنجضلعی» بود. تصمیم بر این شد در عملیات آینده نیز از همین قسمت عمل بشود. بر اساس همین تحلیلها بعضی فرماندهان، عملیات کربلای چهار و کربلای پنج را یک عملیات میدانند. هنر فرماندهان در آن مقطع این بود که از تهدید کربلای چهار، فرصتی را مهیا کنند برای کربلای پنج.
حال و هوای بچه های گردان تخریب در فاصله بین کربلای چهار و پنج چگونه بود؟
بعد از کربلای چهار فقط از گردان تخریب ۱۶ نفر شهید شده بودند، حدود ۳۰ نفر زخمی نیز بودند. خودم مجروح شده بودم، مسئول واحد هم همینطور، دستمان بسته بود. کارها باید بهسرعت برای کربلای پنج آماده میشد. همچون آب وضو خون از پنجههای دستم سرازیر شده بود؛ به دکتر گفتم یک آمپولی بزن که ما سریع برگردیم خط. بعد از این چیزی یادم نیامد تا اینکه داخل قطار به هوش آمدم و دیدم نزدیک قم هستیم. به خانه نرفتیم و با قطار دیگری برگشتیم؛ آخر روی دیدن خانوادهها را نداشتیم، شرمنده مردم بودیم، همه بچهها اینجوری بودند. هرچند چهار پنج ماهی بود که مادرم را ندیده بودم.
آیا نگران نبودید که این عملیات هم قفل بشود؟
جنگ ما جنگ تکلیفمداری بود، فرماندهها همچون حسن باقری همیشه میگفتند که ما عاقلانه فکر میکنیم و عاشقانه میجنگیم. طبق بررسیها و عقلانیت ورزیها عملیات کربلای پنج بایستی انجام میشد. فاصله بین کربلای چهار و کربلای پنج از زیباترین ارزشهای انسانی و قشنگترین صحنههای عاشقی لبریز بود. میدان توسل، توکل و انابه به درگاه خالق هستی بود. بچهها همچون ابر بهار میگریستند و هرکدام خود را مقصر موفق نبودن عملیات میدانستند. با خدای خود اینگونه راز و نیاز میکردند که «خدایا! تو را به بهترین بندگانت قسم میدهیم، بیلیاقتی ما را بهپای بقیه ننویس». به خاطر اندک غفلتی که آنها را فراگرفته بود از خدای خود تقاضای بخشش داشتند و عاشقانه با او مناجات میکردند.
با وجود خستگیهای کربلای چهار ولی بچهها انگارنهانگار، عاشقانه و عارفانه شبانهروز تلاش میکردند تا عملیات جدیدی را پایهریزی کنند، نکند شرمنده مردم و امام شوند.
اگر کسی میخواهد ذرهای حال و هوای فاصله بین کربلای چهار و کربلای پنج را درک کند باید در اعتکافها دنبال آن بگردد؛ حال و هوا همچون حال و هوای اعتکاف بود «مبادا خدایا به خاطر من بیلیاقت این عملیات موفق نشود».
ما خودمان را جلوی خدا زمین زدیم، به خدا گفتیم فقط تویی … .
مأموریت گردان شما در کربلای پنج چه بود؟
به بچههای گردان تخریب -بااینکه بسیاری از دوستانشان را از دست داده بودند- مأموریت داده شد که جاده امام رضا علیهالسلام را پاکسازی کنند. به فرمانده گفتم به نظرت اگر یک موش را در این جاده رها کنیم، میتواند سالم برسد؟ گفت: نه، ولی ببین! ما همه عقلانیت و تجارب جنگ را به کار گرفتیم، تنها راه ما این است که این جاده را باز کنیم. به لطف و عنایت خدا بچههای گردان تخریب این جاده را باز کردند. «این جنگ، جنگ توسل و توکل بود».
از حال و هوای انتخاب رمز عملیات کربلای پنج بگویید و این که چه اثر روحی و معنوی بر عملیات و رزمنده ها گذاشت؟
همه آماده هستند، همه با توکل به خدا و با چشم گریان منتظر اعلام عملیات هستند، استرس عجیبی در بچهها بود، این حال و هوا کاملاً برخلاف حال و هوای کربلای چهار است، آنجا بچهها هیچ استرسی نداشتند. اینجا با خود فکر میکردند اگر این بار هم نشود جواب خانواده شهدا را چه بدهند؟ جواب امام را چه بدهند؟ اگر این بار موفق نشوند چه خواهد شد؟ در این لحظه از قرارگاه اعلام شد به نام نامی حضرت زهرا سلاماللهعلیها رمز عملیات «یافاطمة الزهرا سلاماللهعلیها» است. بعد از اعلام رمز عملیات، آرامش عجیبی بر دلهایمان حاکم شد، گویا نوایی در وجودمان با ما نجوا میکرد که مادرمان حضرت زهرا سلاماللهعلیها این عملیات را رهبری خواهند کرد. بسیاری از رزمندگان بهاتفاق ایمان دارند که در کربلای پنج حضرت زهرا سلاماللهعلیها برایمان مادری کرد.
رمز عملیات برای ایجاد هماهنگی بین نیروها است. این رمز را فرمانده مشخص میکند. خب کربلای پنج مصادف بود با ایام فاطمیه. در دنیا رمز عملیات را به یک نحوی انتخاب میکنند که نیروها انرژی بگیرند. فقط خدا میداند که رمز یا فاطمة الزهرا سلاماللهعلیها بادلها چه کرد! من کربلای پنج را عملیات مادرانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها میدانم. بچهها همه با تمام وجود حس میکردند که حضرت عنایت قطعی دارند. همه ذکر لبشان یا زهرا سلاماللهعلیها بود، بسیجیها، فرماندهها و همه یکصدا ذکر دلشان یا زهرا سلاماللهعلیها بود. شلمچه زهرایی شده بود. عنایت ایشان بود که توانستیم جاده امام رضا علیهالسلام را باز کنیم.
مستحضرید که موضوع این شماره ماهنامه هیأت «فاطمیه» است؛ در طول دفاع مقدس ارتباط رزمندگان با اهلبیت علیهمالسلام بهویژه حضرت زهرا سلاماللهعلیها چگونه بود؟
آنقدر ارتباط شهدا با حضرت زهرا سلاماللهعلیها زیاد و قوی است که زمانی که به مدینه مشرف شدم، شروع کردم به نوشتن خاطرات زهرایی شهدا در بقیع. راه میرفتم و مینوشتم، چند باری وهابیها قلم و کاغذ را از دستم گرفتند اما من ادامه دادم؛ حاصلش یک کتاب شد. بعدازآنکه از بقیع بیرون آمدم یکی از اعضای بعثه را دیدم، گفت آرزوی چندین ساله من است که یک یادواره شهدای پرشور در مدینه برگزار کنم، حالا که شما را دیدم خواهش میکنم یک فرصتی به ما بدهید. گفتم همین امشب که بهترین شب است. آن شب، شب شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود. آنجا یک یادواره برگزار کردیم اسم این کتاب شد «خط عاشقی2». خطبا و مداحان عزیز میتوانند در ایام فاطمیه از این کتاب استفاده کنند، حیف است هیئتیها خاطره شهید محمد اسلامی نسب را نخوانند، خاطرم هست زمانی که فیلم صحبتهای او را به حضرت آقا نشان دادند، آقا فرمودند: «ما مطمئنیم اینان محضر مبارک حضرت صدیقه کبری سلاماللهعلیها را درک کردهاند».
یکچیز را نسل ما باید بدانند، بچهها تمام داراییشان را به میدان آوردند و با تمام وجود توکل و توسل کردند و این رمز پیروزیشان بود. بچههای اطلاعات و عملیات در این فاصلهی یکشب نخوابیدند. عقلانیت را به میدان آوردند، جانشان را به میدان آوردند، آنگاه توکل و توسل کردند و همهچیز را به خدا سپردند، اینگونه بود که موفق شدند. هیچ کس باور نمیکرد که ما بعد از کربلای چهار بتوانیم در عرض ۱۵ روز کربلای پنج را پایهریزی کنیم. هیچکس باور نمیکرد بتوانیم از اروند عبور کنیم. ما در جنگ «نشدها» را «شد» کردیم. بچههای کربلای پنج، بچههای گام اول انقلاباند که از موانع اروند عبور کردند، سرعت آب اروند ۷۰ کیلومتر بر ساعت است. بچههای گام اول انقلاب با توکل، توسل و جهاد عاشقانه قدرت خود را به رخ جهان کشیدند. بچههای رزمنده ۸۵۰ بار از اروند عبور کردند. یکی از این رزمندهها دانشآموز ۱۶ سالهای است که در کربلای پنج چندین بار برای شناسایی رفت. بچههای گام اول انقلاب محقق کننده اسمای الهی بر روی زمین شدند، آنها واسطههای فیض الهی شدند. شهید ردانی پور میگفت: «بندگی خدا را بکنید تمام عالم مسخر شما خواهد شد».
برای شناسایی والفجر هشت وقتیکه وارد شدیم لب اروند پر از نخل خرما بود، این چهار پنج سال جنگ مردم آنها را رها کرده بودند، خرمای هرساله پای نخلها جمع شده بود، چندین تن خرما آنجا دپو شده بود. هیچیک از بچهها به آنها دست نزدند و میگفتند این مال مردم است؛ این شد که یک نامه برای امام رحمةاللهعلیه نوشتند که آیا اجازه هست ما از این خرماها بخوریم؟ امام یا حالا نماینده امام فرمودند: اشکال ندارد خرماهایی که زمین ریخته را بخورید. شهید اسماعیل حیدری را دیدم یک سطلی برداشته با هیجان به من گفت بریم خرمای حلال. آنجا بود که متوجه شدم این پسر چقدر خرما دوست دارد اما به خاطر خدا نمیخورد. با یک ذوق و شوقی داشت خرماها را از زیر نخل جمع میکرد، ناگهان یکی از بچهها با سنگ به خوشه خرمای روی درخت زد، مقداری خرما روی دپو ریخته شد. دیدم اسماعیل حالش بد شد. گفتیم بابا خشکهمقدس بازی در نیار. سیوچهار سال است که صدایش در گوشم مانده که گفت: «من اگر خرمای شبههناک بخورم، نمیتوانم از اروند عبور کنم». اسماعیل حیدری یکی از آن بچههایی بود که توانست جاده امام رضا علیهالسلام را باز کند. اگر من بخواهم بعضی اسرار این بچهها را بگویم بااینکه سیوچند سال است که از جنگ گذشته اما باز بعضیها باور نمیکنند.
با حال و هوای فاطمی که از شهدا به نسل امروز ما منتقل شده است چگونه می توان در گام دوم انقلاب گام برداشت؟
امروز هم مثل دیروز اگر ما میخواهیم گام دوم انقلاب را نیز همچون گام اول انقلاب برداریم فرمولش این است که «مثبت خدا» بشویم؛ یعنی خودمان را بعلاوه خدا ببینیم. با این فرمول است که می توان همچون بچههای کربلای پنج شد. این بود که حضرت آقا فرمودند: «با این ستارهها میشود راه را پیدا کرد».
سردار! برخی امروز انگیزه ندارند و امیدشان کم شده و گویا احساس خستگی میکنند؛ برای آنها چه پیامی دارید؟
چه کسانی کم آوردهاند؟ چه کسانی خسته شدهاند؟ چه کسانی در موانع گیرکردهاند؟ حسین خرازی فرمانده لشکر است، با تمام توان به خط زده و به دل موانع رفته، خستهوکوفته برمیگردد، بسیاری از این فرماندهان باجرئت میتوان گفت که در ۲۴ ساعت شبانهروز در بعضی عملیاتها شاید یک ساعت هم نمیخوابیدند، شهید تورجی میگوید حاج حسین خرازی با همان حال خسته پشت بیسیم مرا خواست، مجتبی برایم روضه بخوان، روضه حضرت زهرا سلاماللهعلیها. میدانید پشت بیسیم نمیشود پشت سر هم سخن گفت، شهید تورجی میگوید نمیدانستم چگونه پشت بیسیم روضه بخوانم، به ذهنم زد این شعر را به این شکل بخوانم گفتم: در بین آن دیوار و در زهرا صدا میزد پدر، زهرای من، زهرای من، زهرای من. حاج حسین با همین بیت زارزار گریه میکرد.
این برای امروز من و شما حرف دارد، سرداری با آن عظمت به ما میگوید که اگر کم آوردهای، ناامید شدهای، این توسل شما را زنده میکند، به شما روحیه میدهد.
به نظر شما امروز امتحان جوانان هیئتی، بسیجی و حزباللهی سختتر و سنگینتر است یا امتحان جوانان رزمنده دیروز؟
آن زمان امکانات خیلی کم بود الآن زیاد شده است. ما هنوز از کربلای چهار و پنج نگفتهایم ما هنوز از جنگ چیزی نمیدانیم. روزی که حادثه پلاسکو اتفاق افتاد من دیدم چندین شبکه بهصورت مستقیم این خبر را پوشش میدهند؛ همه ناله میزدند در سوگ آن جوانانی که با ایثار و فداکاری جان خود را فدا کردند. حق هم همین بود باید همین کار را میکردند، اما من به شما بگویم در کربلای پنج ما فقط 3000 مفقودی داشتیم. از این تعداد، کم نبودند رزمندههایی که سوختند و پرپر شدند. ما حدود ۱۱۰۰۰ شهید دادیم. نمیدانم تاکنون چه تعداد از این مفقودیها را پیدا کردهاند اما بسیاری سوختند و خاکستر شدند. نباید بگذاریم اینها به فراموشی سپرده شود. این حماسهها حماسههای عجیبی است. در ایام فاطمیه باید از عاشقان واقعی حضرت صحبت بکنیم، از دلسوختگان حضرت بگوییم که چگونه حماسه آفریدند، من از خطیبان عزیز خواهش میکنم که در منبر خودشان از این حماسهها و از این انسانهای عاشق و شیدا سخن بگویند که انشاءالله منبر ایشان نیز برکت خواهد یافت. ما هنوز چیزی از جنگ را نتوانستیم بیان کنیم هنوز هم احمد غلام پورها و بسیاری دیگر گمناماند و مردم نمیدانند اینها چه حماسههایی خلق کردند.
سردار به نظر شما شهدای کربلای پنج در مورد حرکت انقلاب اسلامی در این ۳۰ سال چه دیدی دارند؟ آیا از روند انقلاب رضایت دارند؟
شهدا یک افق و اعتقادی داشتند آن هم این بود که پرچم این انقلاب به دست امام زمان عجلاللهتعالیفرجه خواهد رسید. عاقبت انقلاب به خیر خواهد بود. نظر شهدا این بود که ما باید همه داراییهایمان را به میدان بیاوریم. الآن هم در شرایط کربلای پنج هستیم، تنها راهش این است که تمام داراییهایمان را به میدان بیاوریم به همراه توکل و توسل به خدای متعال.
من یک رفیقی داشتم در جبهه که غروبها قرآن میخواند، همیشه اشکهایش بر روی قرآن جاری میشد. نماز شب او هم دیدنی بود. در اوج شجاعت میجنگید، بعد از شهادت او، به خودم گفتم وقتیکه برگردم قم میروم و برای خانوادهاش از رشادتها و عبادتهای خوشگلش میگویم. وقتی رفتم منزلشان با صحنهای مواجه شدم که ۳۳ سال است ۳۳ هزار بار جگرم میسوزد؛ وقتی وارد خانه شدم متوجه شدم پدر و مادر رفیق شهیدم کر و لال هستند. حسین پدر و مادر کر و لال خود را رها کرد و برای اسلام به جنگ آمد. آیا ما اینگونه حاضر هستیم از همهچیزمان بگذریم؟ من میخواهم بگویم در شرایط کنونی انقلاب چقدر از خودمان مایه گذاشتیم؟ رفیق دیگرم بچه پایینشهر بود، پدرش هم نجار بود. برویم وصیتش را بخوانیم؛ کل داراییاش ۲۰۰۰ تومان است مینویسد: «پدر و مادر عزیزم من خمس این پول را دادهام، مابقی را هم در اختیار امام رحمةاللهعلیه بگذارید هر جا که صلاح میداند خرج کند».
اگر همت و فداکاری بکنیم همهچیز حل خواهد شد. سیره شهدا را برای بعضی بگوییم میگویند افسانه است ولی اگر ما مدل شهدا عمل بکنیم بر تمام موانع پیروز خواهیم شد. راننده شهید زینالدین میگفت رفته بودیم پادگان ارتش جلسهای داشتیم. فرمانده ارتش گفت آقای زینالدین روزیِ شما خوب است امروز ناهار مرغ پختهاند. بچهها میوه هم خریدهاند انشاءالله در خدمتتان خواهیم بود. شهید زینالدین آمد داخل ماشین و از من پرسید تماس بگیر ببین غذای بچههای خودمان چیست، غذایشان استامبولی بود. شهید زینالدین گفت «اگر اجازه دهید مرخص شویم». کجا؟ باید بمانید. میگوید: «همه سربازها نیز از این غذا میخورند؟ راستش امروز قرار است برای سربازهای خودم صحبت کنم، ناهار امروزشان استامبولی است، من اگر مرغ بخورم دیگر صحبت من هم اثر چندانی نخواهد داشت». مطمئن باشید با مدل زینالدین بر هر موانعی غلبه خواهیم کرد.
آن زمان خود من 2000 تومان حقوق میگرفتم، مجرد بودم، شهید زینالدین هم ۲۵۰۰ تومان میگرفت، ۵۰۰ تومان به خاطر همسرش؛ و معاون او ۲۸۰۰ تومان میگرفت به خاطر همسر و فرزندش؛ و آشپز مجموعه 3250 تومان میگرفت به خاطر سه فرزند و همسرش. این میشود مدیری که نیروها مدتی او را نبینند دلتنگ میشوند، همه نیروها از ۲۸ شهر گوناگون قربان و صدقه او میرفتند. ما از همه این موانع و بحرانها عبور کردیم پس چرا الآن نتوانیم از این موانع عبور بکنیم خدای کربلای پنج همان خدای سال ۹۸ است، با همان فرمول هیچ حق ناامیدی نداریم، ما خدا داریم ما اهلبیت علیهمالسلام را داریم، کافی است عاشقانه از آنها بخواهیم و تمام توانمان را به میدان بیاوریم قطعاً بر مشکلات امروز هم غلبه خواهیم کرد.
شهید زینالدین در سه سال زندگی مشترک خود فقط ۸۲ روز همراه خانوادهاش بود. امروز هم اگر جنگ اقتصادی است وزیر ما باید در وزارتخانه بخوابد، استاندار ما در استانداری بخوابد و همه مسئولین، همه انقلابیها و همه دلسوزان، تمام وجودشان را به این کارزار جنگ اقتصادی بیاورند، آنوقت همه ما نصرت الهی را خواهیم دید؛ این فرمول قطعی و سنت قطعی الهی است که آن را با تمام وجود در دفاع مقدس حس کردیم. امامجمعهها همه باید بیایند در مصلا زندگی کنند، مصلاها بشود مرکز تمام فعالیتهای مردم و مرکز مراجعه غم و غصههای مردم. اگر کسی اعتقاد ندارد که جنگ است برود و در خانه بنشیند. چه زیبا فرمود حضرت آقا که «با این ستارهها میشود راه را پیدا کرد».
سردار لطفاً صریح بفرمایید بسیجیهای امام خامنهای حفظهالله را در قیاس با بسیجیهای امام خمینی رحمةاللهعلیه چگونه ارزیابی میکنید؟
ما شهید اسماعیل حیدری را دیدیم، ما شهید زینالدین را دیدیم، ما شهید خرازی را دیدیم، ما آن شهید ۱۶ ساله را دیدیم؛ اما امروز هم داریم حججیها را میبینیم، امروز هم داریم صدر زادهها را میبینیم، داریم شهید سیاهکالیها را میبینیم. آنهم نه اینکه از کشور خودشان دفاع بکنند بلکه رفتهاند در یک کشور دیگر، به خاطر خدا دارند دفاع میکنند. بسیجیهای خامنهای و خمینی یکیاند. «کربلا» دفاع مقدس را آفرید و دفاع مقدس مدافعان حرم را. شهید حججی که حجت خدا شد، گفت من ذوب در شهید کاظمی هستم.
حضرت آقا جوان انقلابی حزباللهی انقطاعی میخواهد. انقلابی دوستدار آرمانها، حزباللهی اهل جهاد و انقطاعی خودش را فدا کرده و دیگر هیچ ناخالصی ندارد. اگر کسی این فاکتورها را داشت میتواند حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امام مهدی عجلاللهتعالیفرجه را یاری کند. شخص انقلابی راهپیمایی میکند، رأی هم میدهد. حزباللهی جبهه میآید و کمک میکند اما این جوان انقطاعی است که معبر میزند و زیر تیر دشمن میرود و با آرپیجی راه را باز میکند. امروز آقا و ایران، جوان انقلابی حزباللهی انقطاعی میخواهد. چیزی که اجازه نمیدهد استعدادها بروز کند همین دلبستگیها است.
با توجه به وضعیت امروز کشور، شما در یادواره ها و سخنانتان با چه فرمولی به جوانان امید می دهید؟
این سؤال را در دانشگاه هم از من پرسیدند، گفتند یک حرفی بزنید که ما امید پیدا کنیم انقلاب دارد پیش میرود. به او گفتم: «من یک عکسی دارم در قم دهه شصت. عکس جمعی که عازم جبهه هستیم، یک پلاکارد آنجا دستمان است که رویش نوشته است راهیان جبهه. یک عکس دیگری دارم که برای دهه ۷۰ است در کنار مرز عراق، عکس دستهجمعی با دانشجویان که روی پلاکاردی نوشته است راهیان نور. دهه ۸۰ نیز یک عکس یادگاری دارم در کربلا همراه دانشجویان انداختهایم روی پلاکارد آن نوشته است راهیان کربلا. دهه ۹۰ نیز با گروهی از دانشجویان به لبنان رفتیم و یک عکس یادگاری در مرز اسرائیل انداختیم. روی پلاکارد نوشته بودیم راهیان قدس؛ یعنی دهه ۶۰ در قم راهیان جبهه، دهه 70 در نزدیکی مرز عراق راهیان نور، دهه ۸۰ در خود عراق راهیان کربلا و دهه ۹۰ در کنار مرز اسرائیل راهیان قدس. اگر این انقلاب پیشرفت نکرده است پس چه کرده است؟ بچهها ببینید که خون شهدا اثر کرده است. ببینید که انقلاب پیشرفته است؛ و عکس آخر انشاءالله عکس دستهجمعی خواهد بود در قدس. انشاءالله دهه پنجم انقلاب عکس یادگاری راهیان حج را خواهیم انداخت.
به نظر شما با توجه به نیاز امروز انقلاب، محوری ترین انگیزه ای که همه حول آن کار بکنند چیست؟
شهدا به ما یاد دادند با خدا باش پادشاهی کن. مهمترین نیاز ما این است که خدا را در خودمان تقویت کنیم. کسی که به خدا ایمان دارد مردم را رها نمیکند.
ایمان به خدا کجا ایجاد میشود آیا در هیأت، یا در محل کار، یا در گوشه حجره و حوزه یا در گوشه خوابگاه و دانشگاه؟
نه اصلاً! اینکه اسلام نیست، این اسلام آمریکایی است، اسلام ناب سیاست دارد، اقتصاد دارد، فرهنگ دارد، جامعه دارد. مشکل اصلی این است که مردم «دیندار» هستند اما «دیندان» نیستند؛ فهم معارف دین در بین مردم کم شده است. آقا میگویند: «نهجالبلاغه آییننامه انقلاب اسلامی است» چرا نهجالبلاغه نمیخوانیم؟ با این معرفت و بصیرت در هرجا و هرکاری که باشیم راه را گم نمیکنیم.
به عنوان آخرین جملات، احساستان را در مورد واژگانی که عرض میکنم بیان فرمایید.
امام خمینی رحمةاللهعلیه: شبیهترین فرد غیر معصوم به معصوم. صیغه عقد ما را امام خوانده است.
شلمچه:فاطمیه ایران
شهید زینالدین: بهترین و زیباترین تابلوی جوان مؤمن انقلابی.
شهید عبدالله میثمی: شیخِ عارف، عاشق دلسوخته حضرت زهرا سلاماللهعلیها.
سردار حاج حسین کاجی: سردار که شهدا هستند و کاجی هم که جامانده از قافله شهدا.
امام خامنهای حفظهالله:مدیر بیبدیل جهان اسلام، مسیح ثانی.
کانال ماهی: کانال آتش و خون و مقاومت.
دی 65: فاطمیه، ماه عروج بهترین رفقایم.
بسیجی خامنهای: اهل توکل، توسل و تلاش.
نهر خین: سکوی پرواز شهدای کربلای چهار لشگر 17
قطعنامه: اوج تکلیفمداری و اطاعت از ولایت.
کلام آخر: انشاءالله عاقبتبهخیر شوید.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0