اشعار جدید شاعران اهل بیت علیه السلام با موضوع مبعث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که ویژه سایت “هیات” سروده شده است.
شاعر | موضوع | مطلع |
قاسم صرافان | پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم | تنزیلِ آیات است یا باران گرفته؟ (غزل) |
قادر طراوت پور | پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم | الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی (قصیده) |
محسن ناصحی | پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم | نام تو را نبرده مجسم نمی شوند (ترکیب بند) |
پیمان طالبی | پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم | نظر به سدره بیانداز، این کم از جهان تو خواهد بود (غزل) |
فاطمه بیرامی | پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم | میاندازند بتها از قلم نام پیمبر را (غزل) |
عطیه سادات حجتی | بیداری اسلامی | بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را (غزل) |
تقدیم به آستان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
تنزیلِ آیات است یا باران گرفته؟
از بارش اشکت زمین هم جان گرفته؟
ای «رحمتٌ للعالمین»! روح تو انگار
آیینه رو در روی «الرحمن» گرفته
«إقرأ» که از تو عشق ـ اِی خط نانوشته! ـ
سرمشقهای «عَلَّمَ الانسان» گرفته
طاقت ندارد کوه، دریای دل تو
اما چه راحت وسعت قرآن گرفته
در مصحفت، عشقی است در آواز داود
عشقی که یوسف را هم از کنعان گرفته
عشقی که در کشتی نشسته پشت سکان
وقتی که دورِ نوح را طوفان گرفته
مهمانِ «عقل اول» و دست حکیم است
هر لقمهی حکمت اگر لقمان گرفته
«تبت یدا» … هر کس که دستت را رها کرد
از او چنین دست خدا تاوان گرفته
قرآن به روی نیزه دارند این جماعت
اسلامشان هم بوی بوسفیان گرفته
آل سعود اینک هم آغوش یهود است
گر طفل نامشروع، در دامان گرفته
بر منبرت خواندهست خود را خادم تو
فرمان ولی از خانهی شیطان گرفته
عطر قَرَن، چشم یمن را کرده روشن
حالا اویست پرچم از سلمان گرفته
علمی که گاهی تا ثریا رفته، امروز
جا در دل مردانی از ایران گرفته
وحیت ـ امین! ـ توصیف رویِ آشناییست
روح الامینت از کجا فرمان گرفته؟
«الیوم اَکمَلتُ لَکُم» یعنی که انگار
کار تو هم خاتم! به خُم پایان گرفته
پیمانه از دست علی پر کن محمد!
یادت که میآید؟ خدا پیمان گرفته
“قاسم صرافان”
تقدیم به آستان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها
از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی
چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی
چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی
تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت
«بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی
به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی
سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی
فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو
به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی
دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم
که آرامند در پای تو دریاهای توفانی
ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که میخواهم
بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی
پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم
حرامیها سر راه و بیابانها مغیلانی
چنان شام سیه آغاز صبح ما سیهروزی
چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی
«خلافت» شد چنان توفان که دریا را به کف گیرد
«جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی
«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی
«سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی
طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت
ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی
سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان
مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی
به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله»
که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی
حجاز است و بنیشدّاد؛ مصر است و بنی دجّال
عراق است و بنیصدام، شامات است و سفیانی
به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی
به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی
«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی
سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی
«خلافت» با «یزید»یها «امامت» با «ولید»یها
کلیمی میدهد تعلیم آداب مسلمانی
دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره
فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی
نشان از یورش تیمور دارد «جبههالنصره»
شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی
ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب
سعودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی
مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو
مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی
شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی
برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی
در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم
که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی
چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟
میان شعله برخیزند از خواب زمستانی
“قادر طراوتپور”
تقدیم به آستان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ای آفرینش از تو گرفته است تار و پود
ای وسعت مقام تو بی مرز و بی حدود
ای کوهها به بردن نام تو در قیام
ای رودها به گفتن ذکر تو در قعود
ای در اذان مأذنه ها زنده تا ابد
ای در گلوی هرچه مؤذن پر از سرود
برگرد و از دوباره حرایی بیافرین
پرشد دوباره عرصه ی تاریخ از یهود
آل امیٌه شکل جدیدی به خود گرفت
شد کعبه در محاصره ی آلی از سعود
وقتش رسیده باز ، الم یجعلی بخوان
شد وقت آنکه باز ابابیلها فرود..
می بینم اینکه مردمِ در شعب روسفید
می بینم اینکه روی ابوجهل ها کبود
@ @ @
می بینم اینکه ظلم جهان را گرفته است
از ما دوباره تاب و توان را گرفته است
دستان استغاثه ی ما رو به آسمان
حس قنوت ، پیر و جوان را گرفته است
در استجابت غزلی را که گفته اند
دست بهار، جان خزان را گرفته است
از شام تا یمن پر از الله اکبر و
شور علی زمین و زمان را گرفته است
آل سعود ، شعله ور از بشکه های نفت
خون عقیق ، دامنشان را گرفته است
فریادهای سیصد و چندی سوار سبز
از لشگر سیاه ، عنان را گرفته است
بر بام کعبه نام علی را نوشته و
بوی خدا تمام اذان را گرفته است
“محسن ناصحی”
تقدیم به آستان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
نظر به سدره بیانداز، این کم از جهان تو خواهد بود
سر نیاز ملائک نیز، بر آستان تو خواهد بود
ز هول ملحمه ات ترسان، به یوم مرحمه ات راغب
بهشتیان همه فهمیدند، جنان ، جنان تو خواهد بود
نهاده دست و دلت گردن، به امر “کافّه للناس”
و سنگهای نبی نشناس که ارمغان تو خواهد بود
زشعله پر جبرائیل مشخص است که بعد از این
حدود پر زدنش دیگر، در آسمان تو خواهد بود
براین رسالت ماموری، مسافر جبل النوری
“کرم نما و فرود آ..” هان! که این مکان تو خواهد بود
در این مباهله هارونت، عصای دست تو خواهد شد
تو مانده ای و علی مانده ست، علی که جان تو خواهد بود
به نزد یاوه درایانت، و یا ستیزه سرایانت
چه حاجتی به سخن گفتن؟ علی زبان تو خواهد بود
بخوان به عرصه شواهد را، بنا کن امت واحد را
که این حقیقت اسلام است، و در توان تو خواهد بود
تفاوتی نکند با هم، برادران مسلمانت
اگر که شیعه اگر سنی، ز دودمان تو خواهد بود
□
امان ز مردم آن وادی، که تو برآن پا بنهادی
امان ز قوم پلیدی که ، ز دشمنان تو خواهد بود
یمن اسیر بلا گشته ست، شبیه کرببلا گشته ست
چنین مصیبت خونباری ، غم گران تو خواهد بود
یکی یکی همه جا کشتند، برادران مرا کشتند!
چنین مجادله ای بی شک، غمی به جان تو خواهد بود
دل زمین و زمان ناخوش، امان ز قوم مسلمان کش
به روز واقعه، خونخواهی، فقط از آن تو خواهد بود
جهان غرق سیه بختی، به فکر رجعت خورشید است
سپیده ای که در آن دیگر، زمان، زمان تو خواهد بود
“پیمان طالبی”
تقدیم به آستان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
میاندازند بتها از قلم نام پیمبر را
مگر خاموش گردانند آن نور مطهر را
هزارو چارصد سال است خون بر تیغ پیروز است
نبازد شیعه هرگز این نبرد نابرابر را
بکش تیغ شقاوت را بزن سنگ ملامت را
که من حاشا اگر خالی کنم از عشق سنگر را
دوباره موج غصه میخورد بر صخره ی ایمان
خداوندا مگیری این دل در خون شناور را
صدای اشهد انت النبی در عرش میپچد
مگر نشنیده گوش عالم این بانگ معطر را
محمد یا محمد یا محمد یا رسول الله
مگیر از من خدا یک لحظه این قند مکرر را
ادامه دارد این جنگی که بین باطل و حق است
بیا و باز کن با ذکر یا زهرات معبر را
صدای لا فتی الا علی از عرش میآید
گمانم در خطر دیده خدا اسم پیمبر را
“فاطمه بیرامی”
بیداری اسلامی
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی می کنیم ریشه آل سعود را
یارب به حق ناقه صالح عذاب کن
نسل به جای مانده قوم ثمود را
افتاده دست ابرهه ها خانه خدا
سجیل کو که سر شکند این جنود را
چیزی به غیر وهن ندارد نمازشان
بایدشکست بر سر آنها عمود را
ای واجب الوجود ز لوث وجودشان
کی پاک می کنی همه مُلک وجود را
انکار می کنند هرآنچه که بوده را
اصرار می کنند هر آنچه نبود را
جده، یمن، مدینه، غدیر، از قدیم ها
این قوم می خرند تمام شهود را
در آن زمین که نام علی گل نمی کند
هرگز مجوی مدفن یاس کبود را
کو وارث کسی که در قلعه کنده است
تا بشکند دوباره غرور یهود را
اسفند روز آمدنش کور میکند
یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را
” عطیه سادات حجتی”
بازدیدها: 5
سلام
خسته نباشید
یک سوال؟
چطوری می توانیم شعر هایمان را ببرای شمابفرستیم که در سایت فرار بدهید؟
می توانیم در همین مکان یادداشت نماییم؟
ممنون می شوم اگر ایمیلم را پاسخ دهید؟
سربلند و موفق باشید
یا علی
سلام، اشعار خود را می توانید به آدرس gh.sarafan@gmail.com ارسال نمایید.