14 مرداد، سالروز صدور فرمان مشروطیت است. این روز، یادآور زحمات طاقتفرسای عدهای میهنپرست اسلامخواه است که برای نخستینبار حکومت استبدادی در ایران را به مبارزه طلبیده، قدرت ملی و حضور مردمی را به رخ پادشاهان خودرأی کشیدند. هرچند این نهضت باتوجه به خیانتها و بیتوجهیهای برخی افراد به بیراهه کشیده شد و سرانجام به بنبست رسید، اما نمیتوان نقش آن را در بیداریهای بعدی ملت ایران نادیده انگاشت،؛ به ویژه اینکه نهضت 15خرداد 1342 که برای همیشه تومار حکومت شاهنشاهی را درهم پیچید، محصول همان بیدارگری است. در این نوشتار سعی میکنیم فرازوفرود نهضت مشروطیت را بررسی کنیم؛ بدان امید که از این واقعه درس عبرت بگیریم.
معنای مشروطیت
گفته میشود که مشروطیت، از لغت «شارت» فرنگی به معنای فرمان و قرارداد اخذ شده است . در مشرق زمین نیز، لفظ مشروطیت، اصطلاح قانون اساسی و شکل حکومت معروف به این اسم از مملکت عثمانی اقتباس شده است؛ زیرا در سال 1293 هجری قمری(1253شمسی)، حکومت عثمانی به صورت سلطنت مشروطه درآمد. مشروطیت عثمانی دوام نیافت و عبدالحمید آن را به استبداد مطلق برگرداند؛ اما الگویی شد برای ممالک اسلامی و از جمله ایران.1
در فرهنگ لغت نیز درباره معنای مشروطه آمده است: قضیهای که در آن، شرط به کار رفته باشد، حکومتی که مقید به قانون باشد، مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند.2 استاد شهید مرتضی مطهری هم درباره اصطلاح مذکور میگوید: «مشروطه معنایش این است که یک عده تصمیم بگیرند وعده دیگر اجرا بکنند و باید آنهایی که تصمیم میگیرند، خود مردم انتخابشان کرده باشند.»3
در هر حال باید گفت مشروطیت، نوعی محدودکردن قدرت پادشاهان مستبد قاجار بود که تا قبل از این انقلاب عظیم، به عنوان حاکمان مطلقالعنان، هیچ رأی و نظر مخالفی را تحمل نمیکردند و اصولاً حاضر به پاسخگویی مطالبات مردم رنجکشیده نبودند. برای بررسی روند شکلگیری این نهضت مردمی، ابتدا به جریانهای زمینهساز این نهضت تا قبل از شکلگیری آن نگاهی کوتاه خواهیم داشت، سپس به عوامل و روند حوادث این انقلاب خواهیم پرداخت.
آغاز انقلاب مشروطیت و روند حوادث آن
بیعدالتیها و ستمهای پادشاهان قاجار، و واگذاری امتیازهای فراوان به دولتهای استعماری و… موجب شد تا ایرانیان بیدار شوند و انقلابی را آغاز کنند که از سال 1285 تا 1291ش به طول انجامید. افزون بر این موارد، میتوان به ولخرجیهای هنگفت آنان اشاره کرد که ذلیلانه با استقراض از کشورهای قدرتمند صورت میگرفت. برای نمونه، روزنامه «حبلالمتین» در شمارهِ 13 سال 1903م، با درنظرگرفتن سفرهایی که فقط به منظور عیاشی شاهان قاجار انجام گرفت، مینویسد: «وامهای خرجشده در خارج نه دولت ونه ملت بهرهای ندیدند، وامهای گرفتهشده تماماً در خارج صرف خرجهای بیمورد شده است؛ بدین دلیل وامهای خارجی عاقبتی ندارند.» در نتیجه ورود سرمایه خارجی با شیوهای ساده، ایران به یک کشور نیمهمستعمره تبدیل شد.
در مرحله اول، انگلیسها با دادن وامی در حدود بیست میلیون روبل، طوق اسارت به گردن ایران انداختند؛ سپس روسیه تزاری برای پرداخت وام انگلیس، وامی به مبلغ بیست و دو میلیون روبل داد و به دنبال آن در سال 1901 و 1902م به ترتیب دو وام دوازده میلیون و بیست میلیون روبلی داد؛ در این هنگام، آلمان هم به صورت رقیب سوم سر برآورد. بهواقع، ایران همچون لاشهای نیمخورده، در معرض استثمار و استعمار کامل کشورهای دنیا قرار گرفته بود.
غیر از این، تورم و بیکاری امان مردم را بریده بود؛ بهطوریکه بین سالهای 1279-1248ش، اقتصاد ایران به وضع خطرناکی رسیده بود. انتصاب مدیران نالایقی مانند عینالدوله هم بر وخامت اوضاع میافزود. این مسائل موجب شد تا مردم اعتراضهای پراکندهای را بر ضد حکومت ترتیب دهند. این اعتراضها که از فروردین و اردیبهشت 1284ش شروع شده بود، دامنه گستردهتری یافت، به طوری که قیام بزرگ مرداد و شهریور 1285 را به دنبال داشت.
چگونگی انقلاب و روند حوادث آن
بیداری ایرانیان توسط عدهای از افراد متدین و دلسوز، زمینه این انقلاب بزرگ را فراهم کرد. در اینجا باید به عامل دیگری نیز اشاره شود که به گفته «جان فوران» دراحیای غرور خفته ایرانیان نقش حیاتی داشت. او میگوید: «به اعتقاد بعضی روشنفکران ایرانی، مهم این بود که تنها قدرت مشروطهِ آسیا یعنی ژاپن توانسته بود یک دولت بزرگ غیرمشروطه غربی یعنی روسیه را شکست بدهد. آن دسته از ایرانیانی که خبر شکست روسیه را میشنیدند، از ضعیفشدن همسایهِ قدرتمند شمالی احساس شادمانی میکردند».4
در واقع به اعتقاد این روشنفکران، یکی از علل نهضت مشروطیت، شکستهشدن هیمنه همسایه قدرتمند شمالی به دست ژاپن بود که این عمل، روحیه خودباوری ایرانیان را بارور ساخت. در هر حال باید گفت مبارزه غیرفعال و پراکنده مردم ایران، به تدریج به مبارزه فعال تبدیل شد. فریاد اعتراض، نیرومندتر شد و کمکم شکل عصیان گرفت. این حرکتها به اجتماع عظیم ملی در سال 1284 هجری شمسی در خیابان گمرک باغ میکده انجامید. در این اجتماع، همگان بر مجاهدت در راه انقلاب سوگند یاد کردند و کمیتهای 9 نفری برگزیدند. جمعی از اعضای این کمیته دستگیر شدند که موجب افزایش نفرت عمومی شد. واقعه «نوز» هم ابعاد مسأله را گسترش داد.
نوز که اهل کشور بلژیک بود، برای اصلاح گمرک به ایران سفر کرد، ولی به علت هوش فراوان و تبانی با امینالسلطان، دارای قدرتی بیحد و حصر شده بود، به طوری که به دستور کسی توجه نداشت و بعدها معلوم شد که این شخص، عامل روسهاست. البته علت نفرت مردم از این بلژیکی، به قدرت مطلقه او در گمرک کشور منحصر نمیشد، بلکه از آنجایی که روسها از نفوذ روحانیت در نهضت مشروطیت آگاه بودند، و با ابزار تهمت و استهزا سعی در تضعیف این نهاد قدرتمند داشتند، برتن «نوز» بلژیکی، لباس روحانیت پوشاندند و از او در وضع نامناسبی عکس گرفتند.
این عمل، موجب خشم مردم و آشوبی گسترده شد؛ به طوری که بانک استقراض روس را ویران کردند. از این گذشته، در تاریخ 6 اردیبهشت 1284ش، حدود دویست نفر از صرافان و بازرگانان تهران ضمن تعطیلکردن مغازههای خود، خواهان برکناری نوز بلژیکی و تعهد دولت به بازپرداخت بدهیهای خود به آنان شدند. شاه با وعده و وعید، آنها را به سر کار برگردانید، اما تا پایان آن سال خبری نشد. از سویی، به علت جنگ ژاپن و روس، صدور قند به ایران کم شد و قیمت آن بالا رفت. در تاریخ 20 آذر 1284 حاکم تهران دستورداد تا دو تن از تاجران متدین قند و شکر، به اتهام گرانفروشی فلک شوند.
این عمل موجب شد تا حدود 2 هزار نفر از روحانیان، طلبهها، اصناف و بازرگانان در اعتراض به این اقدام، در روز 22 آذر در حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری بست نشینند. در این تحصن، خواستههایی از قبیل عزل صدراعظم و برپایی عدالتخانه مطرح شد. شاه ابتدا پذیرفت؛ اما بعد از پایانیافتن تحصن، فقط به بعضی از خواستهای ناچیز مردم ترتیب اثر داد. تابستان 1285، سومین دور اعتراضهای پردامنه مردم آغاز شد. درروز 20 تیر 1285، عینالدوله -صدراعظم وقت- منبری پرشور آن زمان یعنی سیدجمالالدین واعظ را دستگیر و به اتفاق دو نفر دیگر تبعید کرد.
برخورد خشن صدراعظم با مشروطهخواهان نیز دامنه اعتراضها را گستردهتر کرد؛ چنانکه در شهرهای شیراز و مشهد هم اعتراضهای شدیدی صورت پذیرفت. مردم به تبعید رجال روحانی توسط عینالدوله، واکنش نشان دادند و خواهان آزادی آنان شدند؛ اما نیروهای دولتی ایران به سویشان تیراندازی کردند. در این بین طلبهای سیّد به شهادت رسید. مردم جسد او را روی دست بلند کرده، به سینه زنی پرداختند و به اتفاق روحانیان در مسجد گردهم آمدند. اما فرمانده قوای تهران، مسجد را محاصره کرد و با مشاهده مقاومت مردم، دستور تیراندازی داد که در اثر این تیراندازی، دهها نفر به شهادت رسیدند.
این کشتار موجب شد که مردم استوارتر از گذشته، بر ایجاد عدالتخانه پافشاری کنند. این قضیه با برگزاری دو تحصن بزرگ به بالاترین حد خود رسید. نخست آنکه حدود هزار نفر روحانی به رهبری سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی، تهران را به قصد قم ترک کردند و از انجام خدمات قضایی و مذهبی مربوط خودداری ورزیدند. در این مهاجرت، که به مهاجرت کبری معروف شد، حاج شیخ فضلالله نوری نیز حضور داشت و موجی از یک قیام را در سراسر کشور ایجاد کرد. علمای بزرگ بعضی نقاط دیگر، مثل آقا نجفی اصفهانی و آخوند ملاقربان علی زنجانی هم به این تحصن بزرگ و شکوهمند پیوستند و روحانیان سایر شهرها با تلگرافهای متعدد بر انجام خواسته متحصنین قم پافشاری کردند.
مورد دیگر آنکه با موافقت «گرانت داف»، کاردار سفارت بریتانیا در تهران، جماعتی از مشروطهطلبان اعم از روحانیان، صنعتگران، بازرگانان و… در باغ و حیاط سفارتخانه، تحصن کردند. در روز 10 مرداد 1285 تعداد این افراد به 14 هزار نفر رسید.5 و حتی به نقلی دیگر تا 20 هزار تن هم رسید.6 آنها خواهان برکناری عینالدوله(صدراعظم)، اعلام حکومت قانون و بازگرداندن روحانیان به قم بودند. دولت پس از چند روز، سفارتخانه را به محاصره درآورد؛ اما دو موضوع مهم موجب شد که مظفرالدین شاه در مقابل خواستهای مشروطهخواهان عقبنشینی کند.
اول آنکه دیده بود محمدعلی میرزا(ولیعهد) با مشروطهخواهان همراه شده است؛ زیرا عینالدوله در نظر داشت به جای محمدعلی میرزا، فرزند دیگر شاه را ولیعهد قرار دهد. این امر برای ولیعهد جوان ایران پذیرفتنی نبود؛ از این رو برای تلافی، به صف مخالفان صدراعظم پیوسته بود. دوم آنکه شاه مطلع گردید نیروهای دولتی بهویژه سربازان به انقلابیون میپیوندند؛ افزون براینکه رهبری روحانیت، موجب اقتدار این جنبش میشد و هر لحظه امکان داشت تاج و تخت پادشاهی سرنگون شود. به همین دلیل به خواستههای آنان تن در داد: ابتدا فرمان عزل عینالدوله از صدر اعظمی را صادر و به جای او نصراللهخان مشیرالدوله را منصوب کرد.
سپس دو نفر از بزرگان قاجار را به قم فرستاد تا علما را برگردانند و بعداز آن هم تشکیل مجلس شورای ملی و حکومت مشروطه را با صدور حکمی عملی ساخت. متن حکم او که به «فرمان مشروطیت» معروف شد، بدین شرح است: «… جناب اشرف صدراعظم… رأی ….. ما بدان تعلق گرفته که برای رفاهیت و آسودگی قاطبه اهالی ایران و تشیید و تایید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلسی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف، به انتخابات طبقه مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود… بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک، نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و تشکیل آن را مرتب و مهیا خواهید نمود که بعون الله تعالی مجلس افتتاح و به اصلاحات لازمه شروع شود… .»7
به این ترتیب، حکومت استبداد به مشروطه تبدیل شد و استبداد کبیر پایان یافت. این فرمان به امضای محمدعلی میرزا هم رسید. مشیرالدوله مأمور تهیه مقدمات برپایی مجلس شورا شد؛ وی با کمک دو فرزند تحصیلکردهاش و صنیعالدوله، مرتضی قلیخان و دو برادرش و نیز پسران مخبرالدوله، نخستین قانون انتخابات را نوشتند. این انتخابات که مخصوص تهران بود، در اواخر شهریور برگزار شد و 60 نماینده از تهران از گروههای روحانیان، اعیان، بازرگانان، کشاورزان و پیشهوران انتخاب شدند. نخستین جلسه مجلس شورای ملی با حضور نمایندگان تهران در 14 مهر 1285 شمسی در کاخ گلستان تشکیل و با نطق یکجملهای شاه علیل و مریض که با صندلی چرخدار آمده بود، افتتاح شد.
حوادث پس از مشروطیت
نخستین دولت پس از مشروطیت را مشیرالدوله تشکیل داد و صنیعالدوله نیز به ریاست مجلس انتخاب شد. اواخر آبان همان سال، قانون اساسی نوشته و آماده شد و در 9 دی 1285 در حالی که مظفرالدین شاه به شدت بیمار بود، آن را امضا کرد. وی 9 روز بعد یعنی در 18 دی 1285 درگذشت. درمدت یکسال، متمم قانون اساسی هم تهیه گردید و محمدعلی شاه، جانشین مظفرالدین شاه، مکلف شد قانون اساسی را امضا کند و در ضمن آن تعهد کرد که تا پایان دوره، حق انحلال مجلس را نداشته باشد. اما او بر خلاف تعهدش تغییر روش داد و با مجلس اختلاف پیدا کرد. از دی ماه 1285 تا تیرماه 1287، میان محمدعلی شاه که به استبداد تمایل داشت از یک سو و مجلس که روزبهروز اعتماد به نفس و آگاهی سیاسی بیشتری مییافت از سوی دیگر، کشمکش شدیدی جریان داشت.
در اسفند 1285، مجلس به عزل نوز بلژیکی از مقامش رأی داد و او تا زمان بازپسدادن حسابها در بازداشت بود. شاه در اردیبهشت 1286، مشیرالدوله را از صدارت عزل و به جای او امینالسلطان ضدمشروطه را به صدراعظمی انتخاب کرد. مشروطهخواهان با این اقدام مخالفت کردند؛ ولی چون امینالسلطان سوگند وفاداری به مشروطیت خورد، در مقام صدارت نشست. نخستین کار او، تهیه مقدمات قرضه جدیدی بود که مخالفت شدید روحانیان، نمایندگان مجلس و طبقات مختلف مردم را به دنبال داشت. اما آنچه آتش بحرانها را شعلهورتر کرد، نبودِ تعریف خاص از مفهوم مشروطه و قانون اساسی بود.
مفهوم مشروطه و قانون اساسی که برای اولین بار در جامعه ایران مطرح میشد، مخالفتها و موافقتهایی به همراه داشت؛ چراکه تعریف مشخص و یکسانی از این دو مفهوم وجود نداشت: عدهای به قانون اساسی کشورهای دیگر استناد میکردند و در مقابل آنها، برخی دیگر انطباق این قانون با شرع مقدس اسلام را خواهان بودند. همین امر موجب بروز اختلاف شد؛ بهویژه اینکه افرادی چون تقیزاده -که یک مهره کاملاً انگلیسی بود- بر انطباق قانون اساسی با منویات دولت بریتانیا تأکید میکرد و این بر دامنه اختلافها میافزود.
برای نمونه میتوان به دیدگاههای این شخص که در روزنامه مجلس -دوشنبه 24ربیعالثانی 1326ق شماره131- چاپ شده است، اشاره کرد. او میگوید: «مشروطیت را در جاهای دیگر دنیا با زحمات چندین ساله اختراع کردند و چون هر چیز اختراعی را بخواهیم از مأخذش برداریم، باید با تمام جزئیات و آلات آن برداریم و اگر ما ساعت را بخواهیم برای تعیین وقت قبول کنیم و لکن یکی از چرخهای آن را بگذاریم، کار نخواهد کرد… مشروطیت، فرزند روحانی انگلستان است… و چشم مردم به جزیره بریتانیای کبیر دوخته و به یاد آن مهربانیهای سابق، منتظر معونت آن ملت نجیب و آن دولت لیبرالاند.»8
این طرز فکرها به علاوه انتصاب افراد معلومالحالی مانند امینالسلطان، موجب شد تا مخالفت شدیدی از سوی علمای پایهگذار مشروطه -و در رأس آنها شیخ فضلالله نوری- صورت پذیرد؛ بهویژه اینکه وکلای مجلس، برای نوشتن قانون اساسی که برای اولین بار در جامعه ایران انجام میشد، قوانین بلژیک، فرانسه و انگلستان را الگوی خود انتخاب کرده بودند.
سرانجام مشروطیت
بر اثر موضعگیری شجاعانه شیخ فضلالله نوری، بین رهبران نهضت اختلاف افتاد. در 9 شهریور، اوضاع بحرانی شد. در این روز یک فدایی به نام عباسآقا صراف تبریزی، امینالسلطان را در مقابل مجلس به قتل رساند. در همین زمان، قرارداد 1907 بین روس و انگلیس بسته شد که براساس آن، ایران به مناطق تحت نفوذ این دو کشور درمیآمد. این قضیه موجب خشم مردم شد؛ از این رو به سوی محمدعلی شاه هجوم آوردند و با پرتاب نارنجک، کالسکه او را هدف قرار دادند. شاه از این حادثه جان سالم به در برد؛ اما چون جان خود را در خطر دید، تصمیم گرفت با کمک روسها مجلس را منحل کند؛ از این رو، به اقدامات انتحاری روی آورد و جماعتی از طرفداران خود را برای ترساندن نمایندگان به سوی مجلس گسیل داشت.
از سویی عدهای از آزادیخواهان مخالف را به زندان انداخت. ولی این اقدامات مؤثر نبود و با واکنش شدید مردم روبرو شد. مدافعان مسلح داوطلب، از مجلس دفاع کردند و بازار در اعتراض به این اقدام محمدعلی شاه، تعطیل شد. شاه عقبنشینی کرد و در مقام فریب، برای چهارمین بار به مجلس رفت و پشت قرآن سوگندنامهای مبنی بر پاسداری از قانون اساسی ومشروطه امضا کرد. در سال 1287، بار دیگر رابطه محمدعلی شاه و مشروطهخواهان بحرانی شد. در خرداد همان سال، شاه به بهانه گرمی هوا تهران را ترک کرد. در این هنگام سفیر روسیه با تأیید کاردار انگلستان، طی اعلامیهای به مردم هشدار داد که اقدامات ضدّ سلطنت را تحمل نخواهد کرد.
در 21خرداد، شاه حکومت نظامی اعلام کرد، ولی داوطلبان طرفدارمشروطه در بهارستان گردآمدند. روز دوم تیر، هزار نفر قزاق ایرانی به فرمان افسران روسی، بهارستان و مسجد سپهسالار را محاصره کردند و به دستور فرماندهشان -سرهنگ لیاخوف روسی- مجلس را به توپ بستند. تاپایان روز، چند صد نفر از مدافعان مجلس کشته شدند. رهبران مشروطهخواه نیز دستگیر، برخی اعدام و برخی دیگر به تبعید فرستاده شدند؛ بعضی نیز ترجیح دادند فرار کنند یا مخفی شوند.
سقوط استبداد صغیر
پس از سرکوب نهضت در تهران، مرکز مخالفتها و مقاومتها علیه شاه به تبریز، رشت، اصفهان و نقاط دیگر منتقل شد. نهضت تبریز با رهبری ستارخان و باقرخان به موفقیتهای بزرگی دست یافت؛ اما عاقبت به شکست انجامید. بهرغم این شکست، مردم شهرهای دیگر -بهویژه رشت و اصفهان- با سازماندهی دوباره، در این زمینه بسیار فعال شده بودند. در رشت جنبش بزرگی به رهبری «سپهدار اعظم» شکل پذیرفت که در 23تیر 1288 با همراهی بختیاریها از جنوب، شروع به پیشروی به سوی پایتخت از طریق شمال کردند و بدون هیچ مقاومتی، تهران را فتح نمودند. به دنبال این حادثه، محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده شد. سران مشروطیت هم اورا از سلطنت عزل کرده، در 27تیر، پسر12سالهاش احمدشاه را به سلطنت برگزیدند. بدین ترتیب سلطنت استبدادی و ضد مشروطه محمدعلی شاه، پایان یافت.
با سقوط استبداد صغیر، مجلس دوم در سال 1289 تشکیل شد ولی با اشکالات سیاست خارجی روبرو بود؛ چراکه با استخدام شوستر آمریکایی برای اصلاح امور مالی، و یالمارسن سوئدی برای اصلاح ژاندارمری و مسیوپرنی فرانسوی برای اصلاح دادگستری موافقت کرد. استخدام این افراد بهویژه شوستر، موجب اصطکاکهایی با دولت روسیه شده بود. آن دولت طی اولتیماتومی خواهان عزل و اخراج شوستر شد؛ ضمن اینکه از دولت ایران هزینه نگاهداری قوای روس در شمال را نیز مطالبه کرده بود. نمایندگان، یکپارچه به رد اولتیماتوم و تمدید مجلس به مدت 2سال رای دادند.
اما پس از تعدیل خواستههای روسیه و اصرار بر اخراج شوستر، مجلس و دولت 1 دی 1291 این اولتیماتوم را پذیرفتند. سه روز بعد شورای نیابت سلطنت، با فشار خارجی، مجلس را منحل کرد. ابتدا در برابر زورگویی روسیه مقاومتهایی صورت گرفت که سرکوب شد: در تبریز، 24تن از سران مشروطه را منحل کردند و سانسور مطبوعاتی برقرار شد. در حقیقت، انقلاب مشروطه پس از 6 سال به بنبست رسید و به سبب خیانت نیروهای داخلی، و سرکوب نیروهای خارجی به پایان رسید.
درسها و پندها از انقلاب مشروطه
از انقلاب مشروطه میتوان درسها و پندهای فراوان گرفت که تبیین کامل آنها در این مختصر، میسر نیست. یکی از مهمترین علل ناکامی نهضتهای درون ایران که مقطعی و زودگذر هم بود، نبودِ انسجام بین سران نهضتها و نیز خیانت برخی نیروهای داخلی بود. در مقابل شیخ فضلالله که خواهان مشروطه مشروعه بود، کسانی ایستادند که در سلک روحانیت و جزو نیروهای خودی بودند؛ ولی متأسفانه دست انگلیسیها و روسها از آستین همین به ظاهر خودیها بیرون آمد و گلوی کسی را فشرد که جز اسلام و شرع و استقلال ایران، خواستی نداشت.
شیخ فضلالله را یک روحانی بیسواد به نام شیخ ابراهیم زنجانی محاکمه کرد. غم انگیزتر آنکه اعدام این روحانی متدیّن، به قدری مطلوب به نظر میرسید که حتی مجاهدان نهضت به همراه برخی روحانیان ناآگاه، پس از این قضیه به شادی پرداختند.
فرجام این دودستگی، برای دیگرسران نهضت نیز خوشیُمن نبود؛ پایهگذار اصل مشروطیت، آیتالله بهبهانی، توسط 4 مجاهد مسلح که شبانه به خانه او هجوم برده بودند، کشته شد. کسانی مرحوم بهبهانی را ترور کردند که وی در مقابل شیخ فضلالله، از آنها حمایت میکرد. دیگر رهبر مشروطه، آیتالله سیدمحمد طباطبایی، نیز با تهدید خانهنشین شد و تا آخر عمر از برپایی مشروطیت اظهار پشیمانی کرد و درست یک سال قبل از ترور مرحوم بهبهانی، در تنهایی رحلت کرد.9
این مسائل نشان میدهد که در صورت فقدان انسجام و وحدت نیروهای خودی، همان بلایی بر سر نهضت خمینی(ره) و جمهوری اسلامی خواهد آمد که پیش از آن بر سر نهضت مشروطیت رفته بود. بههوش باشیم که دشمنان دیرینه ملت ایران، و در رأس آنها انگلستان شرور، مترصد کوچکترین فرصتی هستند تا با ایجاد تفرقه در نیروهای خودی و انشقاق میان رهبران نظام به آرزوی دیرینه خود، یعنی سقوط جمهوری اسلامی و گسترانیدن بساط استعماری در این مملکت، برسند.
«جان فوران» میگوید: «انقلاب مشروطیت، یک فرصت ازدسترفته بود»10 که البته با پیروزی انقلاب این فرصت بازگشته است؛ اگر قدر آن را بدانیم. انقلاب اسلامی، بهترین فرصت و موقعیت ایجادشده برای کشورمان است تا با استفاده از آن، به بازسازی و تعالی تمدن بزرگ اسلامی-ایرانی بپردازیم.
منبع: فارس
بازدیدها: 1042