اهل دنیا هستیم یا آخرت؟
هیات: فرازی از حدیث معراج؛ یَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَهَ وَ أَهْلَهَا قَالَ یَا رَبِّ وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْیَا وَ مَنْ أَهْلُ الْآخِرَهِ قَالَ أَهْلُ الدُّنْیَا مَنْ کَثُرَ أَکْلُهُ وَ ضِحْکُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ۱ در این عبارت مردم به دو دسته تقسیم شدهاند: گروهی اهل دنیا هستند که باید از آنها دوری جسته، ایشان را دشمن بداریم؛ دسته دیگر اهل آخرتند که باید آنها را دوست بداریم. این تقسیمبندی در بعضی از آیات قرآن کریم هم آمده است. از جمله این آیه که میفرماید: مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِن نَّصِیبٍ۲؛ به تعبیر قرآن هر یک از مردم، در این دنیا زراعتی دارند؛ اما بعضی زراعتشان برای دنیا است و حاصل آن را در دنیا برداشت میکنند؛ بعضی دیگر نیز برای آخرت میکارند و ثمره آن را در آخرت درو خواهند کرد. کسانی که به امید آخرت زراعت میکنند، خداوند به کشتشان برکت میدهد و ثمر آن را زیاد میکند؛ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ. اما آنان که برای دنیا میکارند، مقداری از آنچه به آن امید بستهاند، به ایشان داده میشود؛ نُؤتِهِ مِنْهَا؛ چون دنیا محل تزاحم خواستههاست و ممکن نیست که همه در این دنیا به تمامی خواستههایشان برسند. علاوه بر اینکه اینان در آخرت هم نصیب و بهرهای نخواهند داشت؛ وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِن نَّصِیبٍ.
در آیه دیگری نیز مشابه این تقسیمبندی را با تعبیری دیگر میتوان دید؛ مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا۳. مریدان دنیا که عجولانه خواستار لذایذ زودگذر دنیا هستند، به هر یک از ایشان که بخواهیم، بهرهای از دنیا میدهیم؛ اما همه دنیاطلبان به تمامی خواستههایشان نمیرسند؛ چه بسا برخی از ایشان به هیچیک از آرزوهایشان نرسند؛ بعضی نیز به قسمتی از خواستههایشان دست مییابند. کسی نیست که در این دنیا به همه آزوهایش برسد. این، عاقبت دنیاطلبی در این عالم است. در عالم دیگر هم با خواری و سرشکستگی گرفتار شعلههای سوزان جهنم خواهند شد؛ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا. در مقابل، کسانی که طالب آخرت باشند و با ایمان در نهایت تلاششان را در این جهت بهکار گیرند، خداوند بیش از آنچه در تصورشان بگنجد، به آنها عنایت میکند و از سعیشان سپاسگزاری خواهد کرد؛ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا۴.
پیوستاری میان کفر و ایمان
آیا معنی این تقسیمبندی، کشیدن دیواری بین بهشتیان و جهنمیان است؟ آیا همه آنان که در این سو هستند سر تا پا نور و پاکی، و در یک رتبه غرق در رحمت و بهجتاند و به یک میزان از نعمتهای بهشتی بهرهمند میشوند، و تمام کسانی که در سوی دیگرند، نیز در مرتبه یکسانی از زشتی و پلشتی قرار دارند و عذابشان برابر است؟ خداوند در آیه دیگری نیز بنیآدم را به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم کرده است؛ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ۵. اما در آیه دیگری میفرماید: وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ۶؛ اکثر کسانی که مؤمن هستند، شائبهای از شرک هم دردلشان وجود دارد. معنی این کلام این است که میان آدمیان حد فاصلی که آنها را به مؤمن خالص و کافر محض تقسیم کند، کشیده نشده، و اغلب مردم بهرهای از ایمان و رگههایی از شرک در دل دارند. به عنوان تشبیه، مستطیلی را در نظر بگیرید که با ترسیم قطرش به دو مثلث تقسیم شده است.
در این مستطیل قاعده هر یک از مثلثها در کنار رأس مثلث دیگر است. سطح هر یک از دو سوی مستطیل، به طور کامل توسط یکی از مثلثها پوشانده شده است؛ اما هر چه از کنار مستطیل به سمت وسط آن حرکت کنیم، بخشی از سطح مستطیل از تصرف یکی از مثلثها خارج، و توسط مثلث دیگر پوشانده میشود؛ تا جایی که در وسط مستطیل، نیمی از سطح در مثلث اول و نیم دیگر آن در مثلث دوم است. به همین صورت، دل برخی آدمیان کاملاً از شرک سیاه است؛ و در قطب مقابل، قلب برخی دیگر مالامال از نور ایمان است. کسانی که در این دو قطب قرار میگیرند، تعدادشان کم است. اما اکثریت مردم که بین دو قطب کفر و ایمانند، بخشی از دلشان در تصرف شرک، و بخش دیگری از آن به نور ایمان روشن است. بنابراین معنای تقسیم کردن مردم به مؤمن و کافر، این نیست که این دو دسته کاملاً از یکدیگر متمایزند و همه طالبان دنیا هیچ بهرهای از آخرت نداشته، و تمام کسانی که به دنبال آخرتند، هیچ میلی به دنیا ندارند. البته کسانی که در قطب ایمان یا کفر قرار دارند، چنیناند؛ اما اغلب آدمیان با اختلاف مراتب، بهرهای از ایمان و سهمی از کفر در دلشان نهفته و از همینرو، هم دنیا را خواهانند و هم برای آخرت تلاش میکنند.
هر کسی میتواند با کاویدن دل خود بفهمد در کنار ایمانش چه مراتبی از شرک، کفر، نفاق و ریا در درونش لانه کرده است. همه ما کمابیش دلبستگیهایی به دنیا داریم؛ دلمان تمایل به چیزهایی دارد؛ از دست دادن بعضی چیزها هم موجب ناراحتیمان میشود. این، علاقه به دنیاست؛ هیچیک از ما هم منکر آخرت نیستیم. بر همین اساس، هنگامی که خداوند به دوستی با اهل آخرت و دشمنی با اهل دنیا توصیه میکند، نمیتوان دیواری بین آدمیان کشید و مردم یک سو را دنیاطلب معرفی کرد و به طور کامل از آنها دوری جست؛ و مردم سوی دیگر را طالب آخرت دانست و سراپا عاشق آنها شد. این تقسیمبندی در مقام معرفی دو قطبی است که در میان آن دو، اغلب مردم، هم دنیا را میخواهند و هم به آخرت چشم دوختهاند.
تکلیف نحوه تعامل با کسانی که در دو قطب قرار گرفتهاند، روشن است. اما با کسانی که در میانه دو قطب ایمان و کفر قرار گرفتهاند، چگونه باید رفتار کنیم؟ آیا ایشان را دوست بداریم، یا با آنها دشمنی کنیم؟ گروهی از این مردم آنچنان به دنیا علاقه دارند که گرایش به آخرت در آنها سطحی است و با کمترین کششی از سوی دنیا، دل از آخرت میبرند. به یک معنی میتوان گفت اینان طینت و ذاتشان فاسد شده و نمیتوان آنها را دوست داشت؛ هر چند اگر کار خوبی از ایشان صادر شود، آن کار قابل ستایش است. در مقابل، کسانی هستند که اعتقاد به دین و آخرت در دلشان ریشه کرده، اما برخی حوادث و اتفاقات آنها را به لغزش میکشاند. در روایات وعده داده شده که چنین مؤمنی که در اثر لغزش مبتلا به گناه شده، اگر در زمان حیاتش توبه، و رفتار خود را جبران کند، بخشیده میشود. اما اگر پیش از توبه مرگش فرا برسد، خداوند با سختی جان کندن او را از گناه پاک میکند و اگر پس از مرگ نیز خباثت گناه در وجودش باقی بماند، بهوسیله سختگیریهای شب اول قبر حسابش را تسویه میکند و اگر چیزی از پلشتی گناه در او مانده باشد، با عذاب عالم برزخ غبار گناه را از وجودش میزداید؛ در نهایت نیز با شفاعت به بهشت میرود؛ مشروط به اینکه ریشه ایمان در دلش محکم باشد.
روشن است مؤمنی که ایمان به خدا و محبت اهل بیت علیهمالسلام در قلبش موج میزند، را نباید دشمن داشت؛ حتی اگر گناهانی هم از او صادر شود. مقصود از دشمنی با اهل دنیا دشمن داشتن هر گناهکاری نیست؛ بلکه نسبت به این دسته از مؤمنان گناهکار، مقصود اظهار تنفر و نکوهش کردن رفتار ناشایست اوست؛ اما نباید با خودش قطع رابطه کرد، و حتی در دل نیز نباید از خودش ناراحت و دلخور باشیم؛ بلکه باید برایش دعا کنیم که خدا او را هدایت کند و به او توفیق توبه عنایت کند. از همینرو میتوان فهمید تقسیم مردم به اهل دنیا، و اهل آخرت به معنی نشان دادن دو قطب بد و خوب آدمیان است و در میان آنها، اغلب انسانها قرار میگیرند و آنها کسانی هستند که خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا۷؛ ایمان و شرکشان، و دنیاخواهی و آخرتطلبیشان در هم آمیخته است؛ بعضی از آنها به دنیا بیشتر تمایل دارند؛ برخی نیز بیشتر به دنبال آخرت هستند.
صفات اهل دنیا
پس از آنکه خداوند متعال در شب معراج به پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیهوعلیآله فرمود: أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَهَ وَ أَهْلَهَا، آن حضرت سوال کرد: چه کسانی اهل دنیا، و چه کسانی اهل آخرت هستند؟ در پاسخ، خداوند برای شناخته شدن اهل دنیا، و اهل آخرت آنها را بهوسیله آثاری که در فتارشان بروز میکند، معرفی کرده است. قَالَ: أَهْلُ الدُّنْیَا مَنْ کَثُرَ أَکْلُهُ وَ ضَحِکُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ؛ چهار ویژگی در اهل دنیا برجسته است: زیاد میخورند، زیاد میخندند، زیاد میخوابند، و زیاد غضب میکنند. ویژگی دیگرشان از خود راضی بودن است؛ قَلِیلُ الرِّضَا؛ همیشه خود را طلبکار میدانند و از دیگران به راحتی راضی و خشنود نمیشوند. اگر در حق کسی ظلم کنند، از او عذرخواهی نمیکنند؛ لَا یَعْتَذِرُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهِ. وَ لَا یَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ؛ عذرخواهی کسی که نسبت به ایشان مرتکب اشتباهی شده، را نمیپذیرند. کَسْلَانُ عِنْدَ الطَّاعَهِ شُجَاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِیَهِ؛ هنگام عبادت خسته و کسل هستند و شور و نشاط ندارند؛ اما برای رسیدن به لذتهای دنیا از دیگران سبقت میگیرند. أَمَلُهُ بَعِیدٌ وَ أَجَلُهُ قَرِیبٌ؛ عمرش کوتاه است؛ اما آرزوهای دور و درازی در سر دارد. آدمی با اینکه میداند اجلش نزدیک است، اما گاهی حتی برای نوهها و نتیجههایش هم خوابهایی میبیند و به دنبال انباشته کردن ثروت برای آینده آنهاست. قَلِیلُ الْمَنْفَعَهِ کَثِیرُ الْکَلَامِ؛ بیش از آنکه به دیگران خدمت کند، حرف میزند. قَلِیلُ الْخَوْفِ کَثِیرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعَامِ؛ ترس و نگرانی از عذاب الهی ندارد و فقط در فکر دنیاست و دلش به اندوختهها و دوستانش گرم است. در مقابل، شادی و سرمستیش سر سفره زیاد است. لَا یَشْکُرُونَ عِنْدَ الرَّخَاءِ؛ در برابر نعمتهای فراوانی که خدای متعال به آنها عنایت کرده، شکرگزار نیستند؛ از یاد منعم غافلاند و گمان میکنند آنها را با سعی و تلاش خودشان به دست آوردهاند. همچنانکه قارون گفت: من با استفاده از دانش، تلاش و مدیریت خودم این ثروت هنگفت را به دست آوردهام؛ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی۸. وَ لَا یَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلَاءِ؛ بر مصیبتها، و سختیها صبر نمیکنند. مؤمن مطمئن است هر مصیبتی که برای بنده پیش آید، از روی حکمت است و از همینرو، آن را تحمل میکند. البته طبیعت آدمی با صرف نظر از ایمان و تربیت دینی، اقتضا میکند در سختیها و دشواریها جزع و فزع کند؛ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّینَ۹؛ مگر کسانی که با خدا رابطه دارند.
کَثِیرُ النَّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِیلٌ؛ خدمت فراوان مردم نزد اهل دنیا چیزی به حساب نمیآید، و از همینرو، از ایشان قدردانی و سپاسگزاری نمیکنند. در مقابل، یَحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِمَا لَا یَفْعَلُونَ؛ خودستایی میکنند و حتی با لاف و گزاف کارهای مثبتی را به خود نسبت میدهند که انجام ندادهاند. شبیه این تعبیر در قرآن نیز وارد شده است: لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ … یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَهٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ گمان نکنید کسانی که دوست دارند دیگران از ایشان به خاطر کارِ نکرده تعریف و تمجید کنند، از عذاب خواهند رست. اهل دنیا اموری را ادعا میکنند که بهرهای از آن نبردهاند؛ وَ یَدَّعُونَ بِمَا لَیْسَ لَهُمْ. وَ یَتَکَلَّمُونَ بِمَا یَتَمَنَّوْنَ دائماً از آرزوهایشان میگویند. وَ یَذْکُرُونَ مَسَاوِئَ النَّاسِ وَ یُخْفُونَ حَسَنَاتِهِمْ؛ عیبهای دیگران را به میان میکشند و خوبیهایشان را مخفی میکنند. شاید به این دلیل که در مقام مقایسه و رقابت دیگران خودشان را در نظر مردم بهتر از دیگران جلوه بدهند و رقیبانشان را از دور خارج کنند.
در اینجا گویا سینه پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیهوآله از شنیدن این اوصاف تنگ شد. لذا از خداوند پرسید: یَا رَبِّ کُلُّ هَذَا الْعَیْبِ فِی أَهْلِ الدُّنْیَا؟ اهل دنیا این همه عیب دارند؟ خداند متعال در پاسخ فرمود: یَا أَحْمَدُ إِنَّ عَیْبَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَثِیرٌ فِیهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ؛ عیبهای اهل دنیا فراوان است. برجستهترین عیوب آنها این است که نادانی و نابخردی در آنها زیاد است؛ چیزهایی را که باید بدانند، نمیدانند و کارهای خوبی را که باید انجام بدهند، به فکرش نیستند. لَا یَتَوَاضَعُونَ لِمَنْ یَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ؛ بر خلاف فطرت انسانی، از سر خودخواهی در برابر اساتید خود تواضع نمیکنند و قدردان زحمات ایشان نیستند. وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلَاءُ وَ عِنْدَ الْعَارِفِینَ حُمَقَاءُ؛ خودشان را عقل کل به حساب میآورند؛ در حالیکه اهل معرفت از حماقتشان آگاهند.
فرهنگ دنیاخواهی در دنیای معاصر
خلاصه این اوصاف را میتوان در بعضی از گرایشهای اخلاقی رایج دنیا ملاحظه کرد. امروز در زمینه فلسفه ارزشها و اخلاق سه گرایش معروف است: اولین مکتب، لذتگرایی است؛ بر اساس این گرایش «خوب» چیزی است که در آن لذتی نهفته باشد. طرفداران این گرایش خلاصه همه خوبیها را «لذت» میدانند و معتقدند آدمی به دنیا میآید تا از لذائذ آن بهرهمند شود و کاری جز لذت بردن ندارد. مکتب دوم، اندیویدوالیسم یا فردگرایی است. یعنی هر کس در زندگی باید فقط به فکر خودش باشد و سعی کند هر چه میتواند، شاد باشد و وسایل رفاه خود را فراهم کند. کسانی که به این مکتب معتقدند، حتی به فکر پدر و مادر، و همسر و فرزندانشان هم نیستند. در این سبک زندگی که در غرب رواج دارد و متأسفانه تحت تأثیر تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی، کمابیش به کشورهای اسلامی هم رسوخ کرده، بچه، به محض آنکه بتواند گلیم خودش را از آب بکشد، از خانواده جدا شده و زندگی مستقلی را تشکیل میدهد. پدر برای آسوده کردن خود از زحمات نگهداری فرزند، و فرزند هم برای خلاص شدن از امر و نهی پدر و مادر از یکدیگر فرار میکنند و سراغی از هم نمیگیرند. سومین گرایش، لیبرالیسم اخلاقی، یا آزادی است. در این مکتب هر کسی آزاد است که هر کاری خواست، انجام دهد و قانون، اخلاق و دین حق محدود کردن او را ندارد. امروزه پایگاه این مکتب آمریکاست و جامعه آمریکایی به خاطر این فرهنگ رو به انحطاط است.
در سفری که چند سال قبل برای سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، به کشورهای مختلف آمریکای لاتین داشتم، مسئولان یکی از دانشگاههای شیلی که چهل هزار دانشجو داشت، میگفتند: فرهنگ آمریکایی جوانهای ما را نابود کرده است و ما برای اصلاح آنها به هیچ چیزی امید نداریم؛ مگر آنکه اسلامی که شما آن را معرفی میکنید، بتواند ما را از این وضعیت نجات بدهد. این مصیبت حاصل فرهنگ لیبرالیسم است که به نام «آزادی» در کشورهای دیگر ترویج میشود.
حال با ملاحظه صفاتی که خداوند در حدیث معراج فرمود، میتوان دریافت همه این اوصاف از حوزه این سه مکتب خارج نیست؛ لذتگرایی و تمایل به لذتهای زودگذر مادی، خواب، خوراک و اشباع غریزه جنسی؛ فردگرایی و بیاعتنایی نسبت به دیگران، تواضع نکردن در برابر استاد، کارهای دیگران را به حساب نیاوردن و کارِ نکرده خود را به رخ دیگران کشیدن، نپذیرفتن عذر دیگران و عذرخواهی نکردن از خطاها و اشتباهات؛ آزادی اخلاقی، بها ندادن به دستورات خدا و دین، و پیروی از خواسته دل و هوای نفس. همه اوصافی که گفته شد، را میتوان در سه مکتب لذتگرایی، فردگرایی و لیبرالیسم اخلاقی خلاصه کرد.
و صلی الله علی محمد و آلهالطاهرین
منبع: وارث
بازدیدها: 0