این عشق، الهی است – شکارچی خمینی – شهید زرین
حماسه جاودان هشت سال دفاع مقدس در سرزمین اسلامی ایران، همچون مدال افتخاری است که همیشه تاریخ، بر سینه ستبرمجاهدان اسلام میدرخشد و تلالو آن چشم هر بینندهای را محصور میکند. مجاهدانی که با بهره مندی از تعالیم مکتب اسلام و رهبری حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه با خلق حماسههایی پرشور، خویش را در مسند بلند مرتبه ترین مردم دنیا قرار داده و پیشاهنگ ایثار و فداکاری و مقاومت شدند، مردمانی که در زمین نیز آسمانی زیستند.
شهید «عبدالرسول زرین» از این عرشیان فرش نشین بود. بلند پروازی که قفس تن را شکست و از خاک بر افلاک رسید و مصداق “یخرج الحی من المیت” شد. شجاعت مرد زرین جبههها آنچنان بود که شهید حاج حسین خرازی او را گردان تک نفره زرین لقب داد و مولایش امام حسین علیه السّلام در عالم رویا او را سرباز واقعی نامید. قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان در گروه ضربت تا لحظه شهادت در عملیات خیبر چنان ضربات مهلکی را به دشمن وارد کرد که سپاه خصم را پس از وارد کردن تلفات سنگین انسانی و مادی دچار سرگیجه و تحیری کرد که در طول تاریخ بی نظیر است.
این جانباز سرافراز اسلام، بنیانگذار گردان تک تیراندازی لشکر 14 امام حسین علیه السّلام برای نخستین بار در کشور بود، گاهی فرمانده بود و بیشتر وقتها، تک تیرانداز؛ و به اذعان فرمانده شهید لشکر امام حسین علیه السّلام «انگار که جنگی به دنیا آمده بود و هرکجا کم می آوردیم و یا به مشکلی برخورد میکردیم شهید زرین در این نقاط حساس وارد و با خونسردی کامل قضایا را حل میکرد»
فرماندهی کل قوا، نخستین عملیاتی بود که در آن شرکت کرد و مرحله دوم خیبر سال 62، آخرین عملیاتش. مرد جنگ بود و موثر در پیروزی عملیاتها. وقتی شهید شد، هلهله کردند «شکارچی خمینی را کشتیم!» گویی او «لشکری بود در لشکر امام حسین علیه السّلام».
شهید زرین در اوایل جنگ علاوه بر تکتیرانداز ویژه لشکر، مسئولیتهای مختلفی را به عهده داشتند و یک نیروی جنگی و کاملاً کارآزموده بودند ولی به دلیل تیراندازی بسیار دقیقی که بهویژه در شرایط بحران با خونسردی عجیب، داشتند؛ مشکلی که پیش میآمد ایشان یک تنه و با یک اسلحه جلوی دشمن میایستاده است. خودبهخود مسجل شده بود که کارهای بزرگی را میتواند با این استعداد عجیب خود در تیراندازی انجام دهد؛ ازجمله برداشتن موانع سخت از پیش روی نیروهای در حال پیشروی، به هم ریختن روحیه دشمن در خلال و بعد از عملیات، زدن نیروهای مؤثر و فرماندهان عراقی و… کارهای بزرگی که منحصربهفرد بوده و در پیروزی عملیات نقش خیلی تعیینکننده و بسزایی داشته را انجام ده، کارهایی که از عهده هرکسی برنمیآمده است.
یکبار همان اوایل جنگ در منطقه جنوب در حال دویدن پایشان به یک کیسهای گیر میکند و زمین میخورند، کیسه را از زیرزمین بیرون میآورد تا پای نیروها به آن نخورد و اذیت نشوند که میبینند یک تفنگ خیلی خوشدست و زیبا، دوربیندار – تخصصی «مگ» درون کیسه قرار دارد. این اسلحه، از سلاحهای تکتیراندازی دشمن بوده است که خداوند آن را جلوی راه او قرار میدهد. ایشان هم در همان ابتدا یک سری تانکهای دشمن که به سمت نیروهای خودی در حال پیشروی بوده را میبیند و این بار کارش را با این اسلحه انجام میدهد.
خودش برای یکی از رزمندگان تعریف کرده که درجایی کمین کردم. اسلحه بهصورت مجزا بود. سرهمش کردم. با دوربین تانکها را نظارهگر بودم، شروع کردم به تیراندازی که اول تیر بارچی تانکها را زدم بعد کمک تیربارچی سپس نیروهای اطراف تانک را که پشت آن مخفی بودند و بعدازآن خود راننده تانک که وحشتزده از درون تانک برای فرار بیرون میآمد، خودش میگفت در آن روز چندین تانک را از کار انداختم و دشمن وحشتزده عقبنشینی کرد، بعد از اتمام کار شهید خرازی بهسرعت با موتور به سمت شهید زرین میرود و او را در بغل میگیرد و میگوید: «برادر زرین امروز تو معجزه کردی و دشمن را در نطفه خفه کردی» این قصه باعث میشود که از آن به بعد ایشان در عملیاتها صرفاً نقش تک تیرانداز ویژه لشکر امام حسین علیه السّلام را داشته باشد که از خیلی مسئولیتهای دیگر کارسازتر و در سرنوشت عملیات تعیینکنندهتر بوده است.
این نقل قول شهید خرازی است: من خودم بعد از عملیات طریقالقدس نزدیک شهید زرین بودم، با یک بشاشیت و روحیه خیلی بالایی داشت کارش را انجام میداد و تیر بهطرف عراقیها میزد. من دیدم که عراقیهایی که میآیند بروند دستشویی، ایشان هدفشان میگرفت و آنها در همان حال زمین میخوردند و با شوق و علاقهای ایشان به من میگفت «حسین ببین اینها چطور زمین میخورند و چطور ذلیلانه فرار میکنند»، «من خودم چندین صحنه را شاهدش بودم. در این موقع؛ جایی که ایشان جنگ میکرد را عراقیها کشف کردند، یک تیر رها شد و من خودم کنار ایشان ایستاده بودم که تیر آمد؛ خدا خیلی رحم کرد که ایشان را نگه داشت همان لحظه، این تیر آمد از کنار گوش ایشان رد شد ولاله گوش عبد الرسول را سوراخ کرد؛ اصلاً خم به ابرو نیاورد و کارش را با جدیت بیشتر ادامه داد. در همان حین بود که گروهی از فیلمبرداران آنجا بودند و بلافاصله از ایشان عکس گرفتند.
شهید زرین خودش تعریف میکرد که سه روز دنبال تکتیرانداز بودم. روز آخر که تیر به گوش پدر میخورد، تعریف میکند؛ «تکتیرانداز عراقی فکر کرد من یا کشته شدم یا منتقل به بیمارستان. سریع که گوشم را بستم برگشتم همانجا و رفتم به سراغش. این تکتیرانداز چند نفر از فرماندهان و دوستان ما را زده بود. سه شب به دنبالش بودم و در این سه شب در یک گودال کوچک که خودم کنده بودم استتار کرده و از شکلات و … تغذیه میکردم.»
تکتیرانداز عراقی مهارت زیادی داشت و کسی بهراحتی نمیتوانست او را پیدا کند. دمصبح بود که دیدم آفتابه به دست به سمت دستشویی حرکت میکند. بهترین موقعیت بود. از دستش به خاطر زدن بچهها عصبانی بودم که در همان حال او را به درک واصل کردم و بعدازآن دو تکتیرانداز دیگر آمدند بالای سر نفر اول که بیدرنگ هردوی آنها را به هلاکت رساندم. خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که اینهمه سختی نتیجهاش زدن یکی از بهترین تکتیراندازان عراقی بود.
پسر شهید زرین تعریف می کند: در زمان جنگ رفته بودند دیدار حضرت امام، بعد از اصابت تیر به گوش پدر در سال 60 عکس ایشان در مجله پیام انقلاب در سطح کشور به چاپ رسیده بود. در آن دیدار فرماندهان پدر را بهعنوان بهترین تکتیرانداز به محضر امام خمینی (رحمه الله) معرفی میکنند. حضرت امام عکسشان را در مجله پیام انقلاب دیده بودند، خودشان میروند و آن مجله را میآورند. خود شهید میگفتند امام یک نگاه میکرد بهعکس و یک نگاه به من و لبخند زیبایی بر لبانشان بود. پدر میگفت «بهترین خاطرهام لبخند رضایت حضرت امام بود.»
جریان مجروح شدن شکارچی خمینی، شهید زرین
در عملیات رمضان، بعد از یک نبرد جانانه و نفس گیر با تانک های دشمن و از کار انداختن تعداد زیادی از تانک ها و نیروها و فرماندهانی از لشکر بعثی عراق، خمپاره ای به محل اختفای او اصابت کرده و از ناحیه شکم و پا بشدت مجروح می شوند.
سردار نادر قاسمی از همرزمان شهید (از ارشدهای حفاظت سپاه تهران) گفتند که شهید زرین برای من تعریف کردند که آن لحظه که من افتادم زمین، یکدفعه دیدم یک آمبولانسی کنار من ایستاد همانطورکه چشمانم باز بود و رمقی نداشتم، دیدم دو نفر آمدندکه بدنهای شان مثل شیشه و از آنطرف پیدا بود، من را گذاشتند روی برانکارد، دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. گفتند بلند که شدم، دیدم در بین شهدای اهوازم. یکی از فرماندهان در بین شهدا شهید زرین را میبیند و بلافاصله او را در آغوش میگیرد که یکدفعه میبیند چشم های شهید به هم میخورد و سریع ایشان را به بیمارستان منتقل میکنند.
چند ماهی در بیمارستان بستری شدند. این مطلبی که میخواهم بگویم را حاج نادر قاسمی هم تائید کردند و گفتند که قبل از شهادتش برای من بازگو کرد. آقا نادر گفت: عبدالرسول در بیمارستان تهران که بود، دکترها بعد از چند ماه که تنها زخم عجیب شکم ایشان را معالجه میکردند متوجه میشوند که پایش شکسته است و دیگر باید قطع شود. ایشان میگوید یکدفعه دیدیم عبدالرسول برای اولین بار تغییر کرد، عبدالرسول بشاش بود و هیچوقت این حالت را از دست نمیداد، هیچوقت تکهپاره شدن و جراحت برایش مطرح نبود. یکدفعه دیدیم مثل چوب خشک شد. خیلی ناراحت شد؛ ما هم خیلی ناراحت شدیم.
بعداً در نوار کاست خود شهید میگفتند که وقتی همه رفتند شروع کردم با امام حسین علیه السّلام درد و دل کردن؛ «یا امام حسین ما قرارمان این نبود که قرار ما شهادت بود.» تعریف میکنند: «در عالم رؤیا یکدفعه دیدم چهارده معصوم دور تختم حلقه زدند. برادر رحیم صفوی هم کنار امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف ایستاده بودند. تمام پیامبران اولوالعزم را میدیدم. من هم خبردار با اسلحه جلوی این باعظمتها ایستاده بودم. (عین کلمات خودشان هست،) میگویند: یکدفعه اسلحه من تبدیل به شمشیر شد و امام حسین علیه السّلام دیدند دهان من قفلشده و نمیتوانم حرف بزنم. رو به من کردند و فرمودند: تو از ما چی میخواهی؟ تو یک سربازی، تویک سرباز ساده نیستی تو یک سرباز واقعی هستی، ما شما را داریم و با اشاره کردن به پایم فرمودند: برای این ناراحتی، بعد دستشان را کشیدند به پایم. یکدفعه قصد نماز کردند و پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند حسینم برود جلو! بعد امام حسین علیه السّلام فرمودند «علی ابن ابیطالب بفرمایند، دستآخر پیامبر دست امام حسین علیه السّلام را گرفتند و جلوی این باعظمتها نشاندند و همگی نماز خواندیم.»
صبح که دکترها میآیند بالای سر پدر، میببینند صورتشان گلانداخته و راحت نشستهاند. بعد از معاینات میبینند هیچ سیاهشدگی و یا مشکلی در پا نیست. خودشان تعریف میکنند: «دکتر یکدفعه در را بست و گفت که چی شده باید برای من بگویی و بعد از اصرار ایشان گفتم اهلبیت اینجا بودند، دکتر هم مثل ابر بهار گریه میکرد و میگفت ما اصلاً به زنده ماندنت هم امیدی نداشتیم.» تا حدود یک سال و نیم بعدازاین قضیه هم به جبهه میروند و در حماسههای دیگر از جمله عملیات والفجر 4 و خیبر شرکت میکنند.
یکی از رزمندهها تعریف میکرد و میگفت: حاج حسین دستشان که قطعشده بود، رفتیم دیدنشان، ایشان در مدتی که با ما صحبت میکردند حدود نیم ساعت فقط درباره شهید زرین صحبت کردند. شهید خرازی گفتند من به جرئت میتوانم بگویم که شهید زرین بیش از سه هزار عراقی را در جبههها به درک واصل کردهاند.
شهید خرازی میگفت: در عملیات خیبر هم ایشان بودند و همین کار را مرتب انجام میدادند و با شدت و قوت تمامی عراقیها را میکشتند و خط را از عراقیها پاککرده و لشکر دشمن را درهمریخته بود «این کار او، دشمن را جداً نگران کرده و خیلی دچار دستپاچگی کرده بود». با توجه به اینکه روحیه دشمن از این قضیه بسیار گرفتهشده و موقعیت دشمن را بهشدت آسیبپذیر کرده بود، به خاطر همین، دشمن به دنبال ایشان بود و پس از مدتها جستجو جای ایشان توسط عراقیها کشف شد و پس از محاصره شدید توسط دشمن و شلیک پیدرپی خمپاره به سنگر ایشان، در همان روزی که دو هفته قبل از عروج به یکی از همرزمانش (سردار حاج نادر قاسمی) گفته بود، به شهادت رسیدند که پسازآن برادران در بیسیمها و رادیو دشمن شنیده بودند که اظهار میکنند شکارچی خمینی را زدیم.
وصیت نامه شهید زرین
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند این به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است.
با درود و صلوات بر معلم حماسه آفرین و رزم آفرین و غرور آفرین رزمندگان اسلام امام حسین علیه السّلام و با درود بر شاگرد مکتب او امام خمینی دام ظلّه و با درود بر خانواده های معظم شهدا و جانبازان انقلاب ، این شهدای زنده.
وصیت نامه ی خود را آغاز می کنم؛
ای امّت شهید پرور، ما بر حسین اقتدا نموده و به گفته امام عزیزمان مثل حسین وارد جنگ شده ایم و مثل حسین باید به شهادت برسیم .
و حسین به ما یاد داده است که هیهات منّا الذلّه که هیچ زیر بار ذلت و خواری نرویم و این معلم ماست که راه را روشن نموده و این خون ناقابل من از تبعیت از رهبری حسین به زمین ریخته شده و حفاظت خون شهدا این است که تابع رهبر کبیر انقلاب بوده و سخنان آن را گوش فرا دهیم چرا که صحبت های امام از خودش نیست بلکه از قرآن است و عترت.
و مسأله دیگر اینکه به ما گفتند امام عزیزمان که فرمودند دامن زدن به اختلاف معصیت است و اختلافات که شیطانی و حیوانی است دست نزنیم و اعتصام بجوییم به حبل الله تا بلکه با وحدت خودمان و وحدت شیعه و سنی انقلاب را به جهان صادر نماییم.
رسول الله فرمودند که اتحاد مایه رحمت و تفرقه مایه عذاب در دنیا و آخرت است. پس وحدت را حفظ نموده تا ضربه از دشمن داخلی و خارجی نخوردیم و در خط ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله و ولایت رسول الله همان ولایت الله است قرار گیریم. ان شاءالله.
پدران و مادران شهدا بدانید با این مجاهدتتان پسرتان را در راه خدا هدیه نموده اید و در دنیا و آخرت سربلند و در روز قیامت نزد شهدا و رسول الله رو سفید خواهید بود که خدا انشاالله به شما صبر و اجر صابران را به شما عنایت فرماید.
ای مسئولین و ای کسانی که مسئولیت کارهای اجرایی در دست شماست بدانید این کارها مسئولیت و تعهد است در قبال اسلام و خدای نکرده اگر هوای نفس بر شما غلبه کند به زمین می خورید مثل بنی صدر و امثالهم و اگر با توکل بر خدا همه کارهایتان اعم از نفس کشیدن و خشم و غضب و دوستی تان و جنگ و جهاد و حرف زدن و اعمالتان برای او باشد در دنیا و آخرت سربلند خواهید بود. که اگر مسئولین از روی هوای نفس خود کار کنند به خون شهدا و خانواده شهدا و معلولین و مصدومین و مجروحین خیانت نموده اند و نه دنیا را دارند و نه آخرت را.
ای مردم، من حقیر که مدت های زیادی در جبهه ها بوده ام به عشق امام حسین آمده ام و امام حسین است که به من این شور و شعف را داده است که اگر به شهادت برسم سعادت و اگر پیروز شوم باز هم سعادت.
همسر و فرزندانم بدانید که پدرتان به امام حسین اقتدا نموده و شما اگر بخواهید راه من را ادامه بدهید به زینب قهرمان کربلا اقتدا نمایید . مردن حق است. چگونه مردن، شرط است که آیا با شرافت بمیرم و یا با ذلت، که من مرگ با شرافت و سعادت را انتخاب نموده ام و از شماها می خواهم جهت شادی من به نماز جمعه و جماعت و روضه خوانی ها که برای ائمه هست و کلیه ی راهچیمایی هایی که به نفع اسلام و قرآن است در حد مقدور شرکت نمائید و در پایان از کلیه کسانی که با من سر و حسابی داشتند می خواهم من را حلال نمایید. به امید فتح کربلا و بعد قدس و به امید پیروزی اسلام بر استکبار جهانی.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار رزمندگان اسلام نصرت و یاری بفرما. والسلام علیکم و رحمت الله
منبع: خبرگزاری تسنیم و شهر شهیدان خدا
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 8