بحران رژیم پهلوی در قیام 19 دی 1356
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با اوجگیری دامنه مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، چند حادثه در سال 1356 به وقوع پیوست که این روند را گسترش داد و از طرفی سیر تحولات را به گونه ای به هم متصل کرد که درنهایت به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتهی شد. از مهم ترین این حوادث، شهادت حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خميني در اول آبان 1356 است که باعث گسترش اعتراضات مردمی علیه رژیم گردید به طوری که مراسم ترحیم ایشان به کانون مبارزه علیه رژیم و تجلیل از مقام امام خمینی تبدیل شد.[1] مرگ مشکوک آيت الله سيدمصطفی خمينی، فرصتی برای نيروهای مذهبی به وجود آورد که توانستند احترامات قلبی خود را نسبت به رهبر تبعيدی خود بروز دهند. رژيم شاه که از احساسات مردم مذهبی سخت عصبانی شده بود، دست به عمل نابخردانه ای زد و هفدهم دیماه مقاله توهين آميزی را عليه امام در روزنامه اطلاعات منتشر کرد.[2] هدف از چاپ مقاله، مقابله با نفوذ و قدرت تأثیرگذاری امام در سطح جامعه بود، اما در عین ناباوری رژیم، به تلاطم و بحرانی تبدیل شد که گام به گام تا پیروزی انقلاب اسلامی، رژیم پهلوی را به سوی اضمحلال کامل پیش برد.
نگارش مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»
بعداز آنکه کارتر سال نو میلادی را در تهران جشن گرفت و ایران را جزیره ثبات منطقه خواند، شاه که از پشتیبانی آمریکا دلگرم شده بود، تصمیم گرفت با دشمن اصلی خود که به خوبی او را شناخته بود دست و پنجه نرم کند.[3] شاه به شدت از پخش بیانات و اعلامیه های امام خمینی در سراسر کشور خشمگین و از مقبولیت ایشان در میان توده مردم نگران شده بود، لذا دستور می دهد تا مقاله ای در رد و تقبیح امام نوشته شود. این مقاله تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به تاریخ 17 دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که برای رژیم آشفتگی و بحران عظیمی به همراه داشت و عاقبت آن را به ورطه نابودی کشاند.
چند روز قبل از چاپ این مقاله، تیمسار نصیری، در دیدارش با شاه گزارشی درمورد واپسین اعلامیه امام تقدیم کرده بود. اعلامیه به مناسبت مرگ فرزند ارشد امام صادر شده بود و در آن امام گفته بود که غم و درد مرگ فرزند، درمقابل غمی که به خاطر جنایات رژیم پهلوی در ایران احساس می کند، یکسره رنگ می بازد. لحن تند اعلامیه، شاه را به خشم آورد و فوراً دستور داد ساواک مقاله ای در جواب اعلامیه تدارک کند و در آن آیت الله خمینی را به باد حمله بگیرد. شاه در همان روز، بی آنکه به ساواک چیزی بگوید، به هویدا هم دستوری مشابه داد. هویدا بلافاصله کار تهیه مقاله را به دو نفر از همکارانش محول کرد و 48 ساعت بعد، به داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی، زنگ زد و گفت: «مقاله ای هست که باید آن را به فرمان اعلیحضرت چاپ کنید. آن را به وسیله پیک مخصوص به دفتر کارتان فرستادم.» همایون بی آنکه مقاله را بخواند یا حتی پاکت منقوش به نشان دربار را باز کند، آن را برای سردبیر روزنامه اطلاعات فرستاد. وقتی مقاله به دست دبیران اطلاعات رسید، سراسیمه با همایون تماس گرفتند و گفتند از چاپ این متن معذورند چراکه لحنی آشوب زا دارد. همایون به جمشید آموزگار متوسل شد، شرح ماجرا را گفت و پاسخ نخست وزیر هم کوتاه و قاطع بود؛ می گفت اگر اعلیحضرت به چاپ مقاله فرمان داده اند، چاره ای جز چاپ آن نیست.[4]
البته مسعودانصاری که در آن برهه در دربار حضور داشت، ماجرا را این گونه نقل می کند: «خلعتبری وزیر امور خارجه از سفارت ایران در عراق گزارشی دریافت می کند مبنی بر اینکه آیت الله خمینی ضمن مسئله ای از مسایل رساله خود، سلطنت را غیرشرعی اعلام کرده و این نظر تازه در چاپ جدیدی از توضیح المسائل ایشان چاپ و نشر شده است. خلعتبری این گزارش را در شرفیابی معمول خود به عرض می رساند و شاه که از دریافت چنین گزارشی سخت عصبانی شده بود به وزیر دربار دستور می دهد که در رد و ذم آیت الله مطلبی نوشته و به روزنامه ها داده شود. هویدا نامه نوشته شده را به داریوش همایون ارسال کرد و آن مقاله پس از یکی دو روز معطلی در اطلاعات، در صفحات داخلی روزنامه به چاپ رسید».[5]
به هر تقدیر، مقاله مذکور چاپ و منتشر شد. متن مقاله به اندازه ای بی مایه بود که حتی پارسونز سفیر وقت بریتانیا در ایران، در خاطرات خود اذعان کرد که نگارش و چاپ این مقاله عملی بسیار نابخردانه بود.[6] در این مقاله، امام، عامل و دست نشانده استعمار سرخ و سیاه معرفی شد که درمقابل انقلاب شاه، قد علم کرد و واقعه پانزده خرداد را به وجود آورد. نکته عجیب و حیرت آور مقاله این است که در کمال بلاهت و جسارت، آشکارا امام مورد خطاب قرار می گیرند و با ذکر نام، به ایشان تاخته می شود.
در قسمت هایی از مقاله آمده است: «مالکان [بعداز انقلاب سفید]… وقتی با عدم توجه عالم روحانیت روبه رو شدند، درصدد یافتن یک روحانی برآمدند که مردی ماجراجو، بی اعتقاد و وابسته به مراکز استعماری و به خصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند… روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسب ترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند».[7] حتی در ادامه مقاله، امام را هندی زاده خوانده تا بتوانند با بیان این سخنان مهمل، مردم را از ایشان رویگردان سازند.
خون «سرخ» ملت، روزهای «سیاه» رژیم
طلاب حوزه علمیه بعداز خواندن این مقاله، آن را در مدارس علوم دینی پخش و توزیع کردند تا همۀ طلاب و مردم در جریان توهین رژیم نسبت به ساحت مقدس امام قرار گیرند. لذا مقاله توهین آمیز درباره امام، پیش از همه جا با واکنش شدید مردم قم روبه رو شد؛ به گونه ای که دو روز پی درپی در قم اعتراضات گسترده ای به وقوع پیوست. [8] بازتاب تظاهرات به حدی گسترده بود که کارگزاران رژیم را نیز متوجه موج انقلاب کرد و رژیم به جایگاه روحانیت به ویژه حضرت امام نزد ملت ایران پی برد، اما دیگر کار از کار گذشته بود.
در این روز مردم و طلاب شهر قم پس از تعطیل عمومی، با تجمع درمقابل مدرسه خان به طرف منزل مراجع قم به حرکت درآمدند. در پی راهپیمایی اعتراضی قم، بین مردم و قوای انتظامی و امنیتی درگیری شدید رخ داد که حاصل آن شهادت تعدادی از طلاب و مردم بود.[9]
با اینکه تظاهرات مردمی به صورت آرام و بدون تخریب اماکن دولتی صورت گرفت، اما پس از قیام 15 خرداد 1342 تا 19 دی 1356، که 14 سال می گذشت برای اولین بار بود که به نیروهای ارتش دستور تیراندازی به سوی مردم داده می شد.[10] برای مقابله با این تظاهرات پلیس خشونت معمول خود را به کار برد و عده ای بر اثر اعمال خشونت از طرف پلیس کشته و زخمی شدند.[11] روز بعداز واقعه قم، جمشید آموزگار نخست وزیر، اعلام داشت که موضع گیری قاطع دولت، نقشه توطئه گران را که قصد اخلال در مصالح عالیه جامعه داشتند بر هم زد و دخالت به موقع نیروهای حافظ نظم و قانون توانست از گسترش بی نظمی جلوگیری کند![12]
علما و مدرسین حوزه علمیه مشهد نیز به نشانه اعتراض، حوزه را در روزهای 20 و 21 دی ماه تعطیل اعلام کردند و روحانیون سبزوار برای حمایت از قیام 19 دی قم، از برپایی نماز در 20 دی خودداری کردند. در شهربابک هم دانش آموزان در روز 25 دی با سر دادن شعارهای «مرگ بر خائنین»، «زنده باد خمینی» و… به حمایت از امام و انتقاد از عملکرد رژیم در قیام پرداختند.[13]
درمورد آمار شهدا و مجروحین قیام، آمارهای متفاوتی وجود دارد. از جمله حجت الاسلام حسین وافی تعداد شهدا را حدود هشت نفر می داند؛ همچنین محمدحسن ظریفیان یگانه، شهدا را به تعداد انگشتان دست می داند؛ سیدحسین موسوی تبریزی نیز تعداد شهدا و مجروحین را 15 نفر اعلام می کند. ولی در گزارش اسناد ساواک و خاطرات به جای مانده درباره شهدای قیام 19 دی 1356، به اسامی هفت نفر از آن ها اشاره شده که عبارتند از: 1. حسین قاسمی، 2. علی اصغر خمسه ای، 3. حیدر رضایی، 4. غلامرضا همراهی، 5. علی اصغر ناصری، 6. محمد انصاری، 7. مرتضی شریفی؛ همچنین تعداد مجروحین نیز در اسناد ساواک 14 نفر ذکر شده است.[14]
دامنه قیام در سایر شهرها
بحران رژیم که با شهادت تنی چند از انقلابیون در شهر قم آغاز شده بود، با تظاهرات مراسم چهلم کشته شدگان قم در تبریز (29/ 11 / 1356) ادامه یافت که در اثر شدت عمل مسئولین به خصوص استاندار وقت (سپهبد اسکندر آزموده)، به خونریزی منتهی شد.[15] البته در چهلم کشتار قم، که با تظاهرات جسورانه و انبوه مردم غیور آذربایجان صورت گرفت، اولین نمونه های پیوستن ارتشیان به ملت مشاهده گردید و این جریان شاه را شدیداً به وحشت انداخت. پس از آن، استاندار نظامی مورد اعتماد و به نسبت موجهی را منصوب آن جا کردند. تظاهرات چهلم، جنبه تقریباً سراسری پیدا کرد و مردم اصفهان، شیراز، یزد، جهرم و اهواز کشته هایی دادند و مراسم چهلم آن ها نیز در 9 / 1/ 1357 باعث تظاهرات و تجمع های بیشتری در داخله و توجه جدیدی در خارج به فجایع و وقایع ایران گردید.[16] در روز چهلم شهدای تبریز، اکثر بازارها و دانشگاه ها تعطیل و مراسم یادبود و مجالس ختم باشکوهی در 55 شهر برپا شد. هرچند اغلب این مراسم در آرامش برگزار شد، ولی در تهران، یزد، اصفهان، بابل و جهرم به خشونت گرایید و متقابلاً مردم برخی بانک ها، دفاتر حزبی و هتل ها و برخی سینماها، ماشین های پلیس، مجسمه های خانواده سلطنتی و مشروب فروشی ها را مورد حمله قرار دادند.[17] پس از آن تا بهمن 1357، روند اعتراضات علیه رژیم پهلوی روزبه روز گسترش بیشتری یافت و جنبه های تازه ای به خود گرفت. به همین دلیل است که نقطه آغاز روزشمار سرنگونی رژیم و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی را باید در قیام 19 دی 1356 جستجو کرد که در تاریخ مبارزات سیاسی مردم ایران جایگاه قابل توجهی را به خود اختصاص داده است.
پی نوشت ها
1. منصوری، توران (1394). قیام 19دی1356 قم، نشریه پانزده خرداد، دوره سوم، سال سیزدهم، شماره 46، ص 255.
2. حسینیان، روح الله (1387). یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، چاپ اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 165.
3. عاقلی، باقر (1397). نخست وزیران ایران، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جاویدان، ص 1113.
4. میلانی، عباس (1387). معمای هویدا، چاپ نوزدهم، تهران: نشر اختران، صص 382-381.
5. مسعودانصاری، احمدعلی (1371). من و خاندان پهلوی، چاپ دوم، تهران: نشر فاخته، صص 76-75.
6. پارسونز، آنتونی (1363). غرور و سقوط، ترجمۀ منوچهر راستین، چاپ اول، تهران: انتشارات هفته، ص 99.
7. روزنامه اطلاعات، «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، شماره 15506، 17 دی ماه 1356، ص 7.
8. منصوری، همان، ص 260.
9. عاقلی، همان.
10. منصوری، همان، ص 269.
11. سولیوان، ویلیام (1361). مأموریت در ایران، ترجمۀ محمود مشرقی، چاپ سوم، تهران: انتشارات هفته، ص 99.
12. هویدا، فریدون (1395). سقوط شاه، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات اطلاعات، ص 19.
13. منصوری، همان، ص 278.
14. همان، ص 267.
15. قره باغی، عباس (1365). اعترافات ژنرال، چاپ سوم، تهران: نشر نی، ص 28.
16. بازرگان، مهدی (1363). انقلاب ایران در دو حرکت، چاپ پنجم، تهران، ص 28.
17. آبراهامیان، یرواند (1384). ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، چاپ یازدهم، تهران: نشر نی، ص 626.
بازدیدها: 0