اعوذ بالله من الشيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
سه نوع تمدن بر پايه سه نوع جهان بيني
يکي از ويژگي هاي تمدن مدرن را که ما مطرح کرديم بحث ابهام بود
بعد عرض کرديم که يکي از بحث هايي که ارتباط دارد با بحث تمدن مدرن اين است که ارتباط تمدن ديني با تمدن مدرن چيست و تمدن سازي چه ضرورتي دارد براي يک جهان بيني يا يک تفکر ؟
تمدن يعني هر آنچه که مي خواهد زندگي انسان را سامان بدهد (سامان دهنده زندگي انسان در اين عالم)
يک جهان بيني هست که اعتقاد دارد ساماندهي زندگي انسان در عالم دنيا ، بايد مرتبط با عالم آخرت هم باشد و يک جهان بيني اين ارتباط را قبول ندارد يا مي گويد اصلا ماورائي وجود ندارد يا اگر هم هست ، ارتباطي ندارد .
اين سه جور تمدن يا سه جور سامان در زندگي انسان است .
حيطه تمدن تمام حيطه زندگي انسان است
سؤال اصلي اين است که وقتي ما مي گوييم تمدن يا چيزي که مي خواهد سامان بدهد به زندگي انسان ، اين تمام حيطه زندگي انسان را در بر مي گيرد ؛ يعني از لباس و رفتار و آداب و رسوم و خوراک و مسکن و.. همه چيز .
يکي از مهمترين اتفاقاتي که در غرب افتاد و در مدرنيته افتاد اين بود که اينها جهان بيني شرک را توانستند به صورت تمدن در بياورند ؛ يعني به صورت فرآورده . اين خيلي کار مهمي است . اين طرف هم براي مسلمان ها خيلي مهم است که متوجه بشوند چگونه اصلا مي شود جهان بيني را به صورت تمدن در آورد . چگونه مي شود يک جهان بيني را کاري کرد که اين در تمام زندگي انسان ورود پيدا کند ؛ در محصولات غذايي ، در ابزار زندگي ، در آداب و رسوم .
اين چون بحث مهمي است ، پيچيده هم هست ، مخفي هم هست ، کسي به آن توجه نکرده .
تفاوت جريان شرک در گذشته با زمان حال
يکي از سؤال هاي مهم اين است که در زمان گذشته ما جريان شرک و کفر را داشتيم ، از زمان حضرت آدم تا همين حالا . اين جريان کفر در زمان پيامبر بوده ، حالا هم هست ، تفاوتش چيست ؟
در زمان پيامبر به نظر مي رسد که تمدن کفر يا شرک به صورت يک تمدني که تمام زندگي بشر را بگيرد وجود نداشته ، بخش هايي از زندگي بشر را مي گرفته که اين يک بحث مهمي است . من هم تاجايي که بتوانم در مدرنيته وقتي که ورود پيدا کردم بحث کردم ، يک مقداري شفاف تر مي شود که چگونه مي شود که يک تفکر تمدن ساز مي شود .
کيفيت ظهور و بروز و تثبيت يک جهان بيني در عالم
سؤال مهم اين است که چگونه مي شود که جريان يا تفکر توحيدي در عالم ظهور و بروز پيدا بکند و جريان شرک؟
براي همين يکي از سؤال هايي که مطرح است اين است .مثلا در جهان بيني توحيدي که پيامبر مطرح کردند ، اين جريان يا جهان بيني يا تفکر اول بحث اعلام را داشت که ما يک چيزي داريم به اسم توحيد ؛ مردم همه موحد بشويد : قولوا لا إله إلا اللّه تفلحوا بعد شروع به ترويج اين جريان مي کند ، تبليغ مي کند که همه مسلمان بشوند ، از لحاظ اعتقادي موحد بشوند و پيامبر را قبول کنند . اين تقريبا مي شود گفت که دو مرحله کار است براي رشد يا ايجاد يک جهان بيني در عالم خارج .
اما مرحله سوم از همه سخت تر است و آن تثبيت اين جهان بيني است .
در جبهه مي گفتند يک منطقه اي را اگر ما بخواهيم بگيريم ، اين خيلي آسانتر است تا وقتي که بخواهيم آن را نگه داريم . براي همين هميشه در بحث هاي جبهه پاتک خيلي مهم بود ، تک خيلي مهم نبود .
تثبيت يک جريان فکري ، خيلي از ايجادش مهم تر است ، چون يک دفعه است يک جرياني پيدا مي شود و همه مردم بعضي اوقات جوگير مي شوند يا يک جرياني درست مي شود ، همه به قول جديدي ها موج سواري مي کنند در آن ، اما بعد که آبها از آسياب خوابيد ، يک مقدار اين جريان جوگيري در آن اتفاق نيفتاد ، يک مقدار مردم خواستند با فکر و تعقل و اينها برداشت بکنند و جلو بروند ، آن طرف ما خيلي پاتک مي بينيم . چه جوري از اين پاتک ها دفاع کنيم ؟ تثبيت يک جهان بيني و تفکر خيلي مهم است .
تمدن سازي راهي براي تثبيت جهان بيني
يکي از بحث هايي که مطرح است اين است : تمدن سازي يعني اگر من جهان بيني را تبديل به تمدن بکنم در تثبيت آن جهان بيني و تفکر نقش مهمي دارد .
يک وقت شما مي گوييد که ما آمديم گفتيم توحيد ، بعد در توحيد مطرح مي کنيم که شما نماز بخوانيد ، روزه بگيريد ، خمس بدهيد ، خوب عرض کردم جلسه گذشته اين چقدر شامل زندگي من مي شود .
بعد شما در زندگي تان از خانه که در مي آييد ، ساختمانتان ، ديوارهايتان ، شهرتان ، شهرسازيتان ، اينها همه يک شکل ديگري دارد غير از آن جريان توحيدي ، اين را آدم شفاف متوجه نمي شود .
آرام آرام رويش تأثير مي گذارد ، اصلا اولش متوجه نمي شود که يک جرياني پيدا شده دارد موحد بودن من را مي گيرد .
آيا با نماز خالي که ما نماز صبح و شب بخوانيم، 5 وعده نماز بخوانيم ، يک روزه اي هم بگيريم ، اين کافي است براي اينکه من بتوانم جريان توحيدي را در مردم نگه دارم ؟ آن هم مردم معمولي را ؟
چه اصراري پيامبر داشتند که بيايند و بت هايي که در خانه خدا هست ، همه را بشکنند ؟
خوب بگويند اينها باشد ، مردم شما هم که موحد شديد ، فهميديد من راست مي گويم ، ديگر خوب نمازتان را بخوانيد ، ديگر با اين بت ها کار نداشته باشيد .
اينها همه بايد شکسته بشود ، خرد بشود ، اصلا مردم نبينند اينها را .
يک بحثي علامه طباطبايي مطرح مي کنند در ذيل آيه 40 سوره حج
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز
علامه يک سؤال را مطرح مي کنند ، چرا اينها را مطرح کرده خداوند ؟ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً
خوب مي فرمود لهدمت دين از بين مي رفت
اهميت مظاهر و نمادهاي ديني در حفظ دين
جواب مهمي علامه در اينجا مي دهند که به اين بحث ما ربط دارد ، مي فرمايند مظاهر دين يعني جاهايي که دين در آنها ظهور پيدا مي کند ، اگر آنها از بين بروند ، ديگر از دين هم خبري نمي ماند . دين محل ظهور و بروز مي خواهد ، اگر محل هاي ظهور و بروز دين را بگيري ، ديگر ديندار نمي ماند کسي . به همين دليل است که از قديم يکي از بحث هايي که مطرح بود در بحث تمدن اسلامي – که متأسفانه امروز به آن توجه نمي شود – بحث نماد سازي است ، اين يکي از بحث هاي تمدن اسلامي است .
ما نمادهاي توحيد داريم نمادهاي شرک داريم .
اينها را بايد پيدا کنيم ، يا در عالم هستند يا اگر نيستند ما خودمان نمادسازي بکنيم .
يعني بياييم ببينيم چه چيزهايي با توحيد ارتباط دارد ، نمادش را بسازيم .
مثلا حرم هايي که وجود دارد ، نمادهاي توحيد هستند .
نمادهاي توحيدي برقرار کننده اتصال عالم ماده و ماوراء
يکي از بحث هاي نمادسازي توحيد اين است که يک کاري بکنيم ، مردم وقتي با چشم وگوششان مناظر را مي بينند به ياد خدا و به ياد آخرت بيفتند ؛ يعني يک نوع اتصال بين عالم ماده و عالم ماوراء و آخرت را به اينها نشان بدهيم اين در بحث کتاب و اينها نمي آيد ، مثلا دائما ما کتاب چاپ کنيم ، بگوييم خدا هست ، پيامبر هست . اين فايده ندارد ، اين نقشش خيلي کم است . چيزي که يک نفر 24 ساعت در زندگي اش با آن در ارتباط است . براي همين علماي گذشته ما خيلي به اين حرم ها اهميت مي دادند . آقاي مسعودي که قبلا توليت آستان حضرت معصومه سلام الله عليها را داشتند ، مي گفتند که اصلا آقاي بهجت به من پيشنهاد دادند که اين گنبد را بازسازي کنيد ، هزينه اش را هم يک مقداري خودشان دادند ، و بعد هم گفتند شروع کنيد مي رسد . اصرار که اين را درست کنيد و بازسازي کنيد .
چرا ؟ همان حرفي که علامه مي فرمايند ، يک جايي که دين دارد ظهور مي کند ، مردم اينجا را که مي بينند ياد آخرت مي افتند ، مي فهمند که ماورايي هم هست . اين ارتباط بين اين عالم دنيا و عالم بالا را مي بينند ، حس مي کنند .
لزوم رعايت اتصال دنيا و عالم بالا در ابزار و علم و آداب
آيا ما در ابزار ، در علم بايد کاري بکنيم که اين ارتباط دائما براي انسان بماند ؟
اگر اين کار را کرديم اين تمدن مي شود تمدن اسلامي .
يعني يک کاري کرديم در ابزار و علم وآداب و رسوم و لباس و خوراک و پوشاک و.. کاري کرديم که مردم ارتباطشان را با عالم غيب حفظ بکنند . اينجا من مي توانم بگويم من تمدن ديني يا توحيدي درست کردم .
از آن طرف هم مي شود تمدني آورد که اين ارتباط ها را تا جايي که مي تواند قطع بکند ؛ هر چه آدم مي بيند دنيا و جلوه هاي دنيا باشد . اين خطرناک است .
اگراين اتفاق بيفتد ما نمي توانيم در حکومت اسلامي کامل موفق باشيم . دائما در گير هستيم .
يکي از کارهايي که ما بايد انجام بدهيم مثلا کارهاي هنري است . نکرديم .
مهندسي اسلامي يعني چه؟
من چگونه خانه بسازم که مردم وقتي در اين خانه زندگي مي کنند ارتباطشان با عالم غيب قطع نشود ، اين ارتباط همان جور بماند ، گرچه به قول ما يک آب باريکه .
راه ورود تمدن جديد
تمدن جديد چه کار کرده ؟
تمدن جديد هم از راه علم علومي که در دانشگاه ها وارد شده ورود پيدا کرده ، هم از لحاظ فرهنگش ، هم از راه لباس زبان و ابزار دارد به ما ارائه مي دهد .
مهمترين کار اينها اين است که عالم غيب را براي ما ضعيف مي کنند .
ويژگي اصلي تمدن مدرن همين است .
چرا وقتي غربي ها در کشور هاي اسلامي وارد مي شوند اولين کاري که انجام مي دهند لباس ها را عوض مي کنند ، لباس به شما چه ربطي دارد ، شما اعتقاد بياوريد .
از بين بردن مظاهر ديني
مظاهر ديني – هرچه دين مظاهر دارد – اينها مي خواهند از بين ببرند . در ترکيه آتاتورک از اين کارها زياد کرد .
در ايران هم زمان رضا شاه اين کار را مي خواستند انجام بدهند ، از عزاداري ها شروع کرد و گفت عزاداري ها تعطيل بشود ، لباس ها راهم عوض کردند ، اما زورشان به بارگاه هاي ائمه نرسيد .
در صدد بودند که اينها را هم از بين ببرند .
آن موقع ها معروف بود که سفير انگليس مي گفت که ما هر نقشه اي مي کشيم ، يکي اين گنبد و بارگاه ها است که نمي گذارد ما کارهايمان را درست انجام بدهيم ، يکي هم اين ايام تاسوعا و عاشورا و شب هاي احيا و.. اينها را هم اگر بگيريم ، گفت: از دل برود هر آنچه از ديده برفت .
خيلي طبيعي است ، هر چيزي را وقتي شما در عالم نبينيد نبينيد نبينيد ، از يادتان هم مي رود .
در غرب کليسا داريم ، مسجد هم مسلمان ها رفتند درست کردند ، اما دو مسأله مطرح است :
يکي اينکه مسجد اينها اگر نخواهند نمي گذارند درست بشود ، تحت فشار مي گذارند .
کليسا هم اولا خود کليسا نماد نيست ، بعد تعطيل هم مي شود ، دل بخواه ، هرکس دلش خواست مي رود هرکس نخواست نمي رود ، در طول هفته هم تعطيل است . يکشنبه ها فقط باز است . يعني ارتباط مردم با کليسا خيلي ضعيف است .
اما ارتباط مردم با مسجد ، اگر ضعيف بشود همان بحث کليسا اتفاق مي افتد .
لزوم در دسترس بودن و جلوي چشم بودن مظاهر ديني
خود مسجد را من اگر خواستم تأسيس کنم ، چه کار کنم اين رابطه توحيد حداکثري بشود . در کشور ما تمدن سازي توحيدش ضعيف است .
اگر مساجد و حرم ها را هم برداريم مي شود صفر .
اين هايي هم که الآن هستند از صد شايد بيست باشد .
کتاب داستان تمدن تفکر و فرهنگ را که هفته پيش معرفي کردم ، در مقدمه اش اين را آورده . يک مثال معمولي مي زند که در شکل سازي شهرها مسجد برخيابان باشد يا در کوچه باشد . الآن اگر شما نگاه کنيد در کشور ما آرام آرام دارد اين اتفاق مي افتد که مظاهر دنيايي در دسترس تر هستند تا مظاهر آخرتي . بانک ها بيشتر از مساجد جلوه دارند . خيلي خوشگل تر ، بر خيابان ؛ در همين بلوار امين شما بشماريد چند تا بانک است ، چند تا مسجد . قديم اينگونه نبود . در هر کوچه اي که وارد مي شديد شده يک مسجد کوچک بود ، يک امام جماعت هم داشت . يعني آخرت در دسترس تر بود تا دنيا . الآن برعکس است . در غرب هم همينگونه است . بله مسجد هم هست اگر مسجد نباشد که اصلا دينداري صفرمي شود ، الآن صفر نيست ، اما ده است ، بيست است .
لزوم آسان سازي دينداري
يکي از بحث هاي تمدن ديني مثلا وجود مسجد يا بارگاه هايي است که ما را به آخرت ارتباط مي دهد . اما اگر بخواهيم حداکثري اش بکنيم ، همه چيز بايد اين ارتباط را براي من بياورد ؛ يعني من سر سفره غذا هم مي نشينم ، اين اتفاق بايد براي من بيفتد ؛ يعني اگر کسي مي خواهد ديندار باشد ، برايش راحت باشد دينداري . يک وقت هايي نگاه مي کنيم دينداري خيلي سخت شده ، دينداري راحت و در دسترس باشد .
دنيا و کفر و شرک در دسترس تر است براي انسانها تا آخرت و ماوراء . اين به جهت ورود اين تمدن است .
عدم شناخت ما از تمدن مدرن مشکلي اساسي است
به همين دليل ما بايد ببينيم که اين تمدن چه است و چه ويژگي هايي دارد .
يکي از مشکلات ما که نمي دانيم چه کار بايد بکنيم اين است که نمي دانيم با چه داريم مقابله مي کنيم .
اين جرياني که ورود پيدا کرده چيست؟
ما بعضي وقت ها يک دستي گرفتيم ، گفتيم يک شرکي در زمان پيامبر بوده ، الآن هم هست . ما هم کارهاي توحيدي انجام داديم .
يک وقت هايي کار الآن ما نسبت به زمان پيامبر سخت تر است ، چون زمان پيامبر اباسفيان و مشرکين مي گويند که اين بت ها رابط ما با خدا هستند ، اما ملائک را قبول دارند ، يک نسبتي را با عالم ماوراء قبول دارند ، منتهي شرک شان همين بت ها است .
اما در دنياي امروز ما ، اعتقاد به ماوراء دارد کلا ضعيف مي شود . ديگر کسي ملک را قبول نمي کند .
اين که من بگويم صدقه بدهيد دفع بلا مي شود ، مي گويد اصلا چه ربطي دارد ؟ من چيزي را که حس بکنم قبول مي کنم .
مواجهه ما با يک تمدن مشرکانه
ما امروز با يک تمدن مشرکانه مواجه هستيم ؛ يعني شرک و کفر به صورت تمدن در آمده .
از آنطرف هم تمدن خودمان را مقدار خيلي زيادش را از دست داده ايم ، همه اش را نمي گويم ، اگر همه اش بود که ديگر چيزي نمي ماند برايمان ؛ يعني يادمان رفته ، فراموش کرديم ، يا رفته در پستوهاي زندگي مان و فکرمان ، که اصلا ورود هم به آن پيدا نمي کنيم.
شناخت تمدن مدرن لازمه ايجاد تمدن ديني
اين بحث مقدماتي و خلاصه بود براي اينکه خدمتتان عرض کنم که ما واقعا نياز داريم که تمدن غرب را بشناسيم براي اينکه تمدن ديني ايجاد بکنيم .
امروز اکثر زندگي ما با تمدن شرک و کفر است و اين باعث مي شود که دينداري در ما ضعيف شود ، ما هم که طلبه هستيم يک جاهايي مي بينيم که کار قفل مي شود .
آقا ما چه کار کنيم اين بي حجابي بالأخره حل بشود ؟ چرا نمي شود ؟ چرا ربا خواري درست نمي شود ؟ چرا يکسري مفاسد هر کاري ما مي کنيم ريشه کن نمي شود ؟
يک علتش اين است که اين تمدني که ورود پيدا کرده کفر و شرکشان يک جوري به صورت فرآورده در دسترس مردم قرار دارد . حالا ما هر چي هم سعي بکنيم چه جوري مي خواهيم او را متوجه بکنيم ؟
لزوم فراگيري توحيد نسبت به تمام زندگي
اين بايد بيست و چهار ساعته در زندگي اش توحيد را ببيند ، لمس بکند ؛ وقتي لمس نمي کند ، من دائما بايد برايش منبر بگذارم ، بيايد گوش بکند .
چه کار بايد بکنيم که اين در خانه اش هم که هست توحيدش حفظ بشود ؟
سه بحث مهم : تعريف ، چگونگي تشکيل ، دستاوردهاي تمدن مدرن
يک بحث راجع به تعريف مدرنيته است . يک بحث هم چگونگي شکل گيري تمدن مدرن است .
بحث آخر هم دستاوردهاي تمدن مدرن (علمي ، فرهنگي ، ابزاري )
خود مدرنيته در حقيقت يک جريان يا يک دستاورد فکري است که اينها را با خودش آورده .
نقد روش و نگاه کارکردي به مدرنيته
در جلسه گذشته بيان شد روش ما در سناخت مدرنيته و نگاه ما به مدرنيته معمولا نگاه کارکردي است .
آيا تمدن جديد و دستاوردهاي آن(علمي ، فرهنگي ، ابزاري ) خوب است يا بد است ؟ منطبق با دين هست يا نه ؟
جواب به اين سؤال را ما معمولا اينگونه داده ايم :
از لحاظ علمي و ابزاري خوب است ، اما قسمت فرهنگش را ما قبول نداريم .
تقريبا از زماني که مدرنيته وارد کشورهاي اسلامي شد در قسمت عرب ها 1798 که ناپلئون به مصر حمله مي کند ، اين جريان تمدن مدرن با يک حمله نظامي آغاز مي شود ، که مصر را که تحت حکومت عثماني بوده مي گيرد . وقتي مصر را اشغال مي کند آرام آرام يک جريان اقتصادي يعني تهاجم اقتصادي ، بعد هم تهاجم فرهنگي و نهايتا از همه قوي تر تهاجم تمدني اتفاق مي افتد .
مدرنيته تهاجم خودش را شروع مي کند به کشورهاي اسلامي تحميل کردن .
منتها شايد تحميل هم نباشد چون مسلمان ها با آغوش باز پذيرفتند ، علتش هم اين بود که نگاه کارکردي به مدرنيته داشتند .
در ايران هم تقريبا از زمان فتحعلي شاه اين داستان شروع مي شود .
سه تفکر در مقابل تمدن مدرن
سه تفکر در مقابل تفکر مدرن در کشورهاي اسلامي ورود پيدا مي کند .
الف)پذيرش کل تمدن مدرن
کل تمدن مدرن گفتند خوب است، علم و فرهنگ و ابزارش خوب است .
جمله معروف تقي زاده که گفت از فرق سر تا نوک پا ما بايد فرنگي بشويم ؛ يعني هيچ چيز بدي ندارد .
خيلي از افرادي که آن موقع شروع کردند به آوردن اين جريان اينها خيلي ها شان مي دانستند دارند چه کار مي کنند ، به همين دليل رنگ و لعاب ديني به آن دادند ، مثلا کتاب روشنفکرها قبل از مشروطه را اگر ملاحظه بکنيد ، مثل فتحعلي آخوند زاده صريح گفتند که ما مجبوريم براي اينکه مردم را مدرن بکنيم اول بگوييم که ما با فرهنگش مکافات داريم ، قبول نداريم ، اما يواش يواش اين فرهنگ را جا بياندازيم ، خيلي آرام که متوجه هم نشوند .
اينها اقليت بودند در بين مسلمان ها . آن موقع هم معروف بودند به روشنفکر .
ب)تفکيک بين فرهنگ با علم و ابزار
بين علم و ابزار و فرهنگ مدرن تفاوت قرار دادند ، گفتند علم مدرن و ابزار مدرن را مي شود گرفت اما فرهنگ مدرن را نمي شود . بانيان اصلي اينها مثل سيدجمال بودند .
ادعاي اينها اين بود که تمدن مدرن ابزار و علمش کارآمد است ، کارايي دارد ، براي ما رفاه مي آورد ، لذت مي آورد ، سرعت مي آورد .
نگاهشان به ظاهر اين تمدن بوده است .
فرهنگ مدرن صريح با دين مخالفت دارد ، اصلا به صورت فرآورده هم در نيامده . بي حجابي را ما مي دانيم مسلما با دين مخالف است ، ابتذال فرهنگي را مي دانيم با دين مخالف است . اصلا قبول نمي کنند ، نمي توانند بگويند ما شراب فروشي بگذاريم در کشورمان .
چون اينها صريحا با دين مخالفت داشت ، اينها مي گفتند نمي شود .اما علم و ابزار تمدن مدرن را پذيرفتند .
اشکال اين تحليل در روش کارکردبينانه آن است .
اشکال اصلي در بحث اينها روش شان بود .
براي اينکه بفهمند تمدن مدرن خوب است يا بد است ، رفتند دنبال اينکه چه کارکردهايي دارد .
کارکردهاي ظاهرش را ديدند نگاه مبنايي به تمدن مدرن نکردند که اين يک فرآورده است ، پشت اين فرآورده چه خوابيده ؟ چه جوري اين فرآورده ايجاد شد ؟ با چه تفکري ايجاد شد؟ راجع به اين اصلا کار نکردند .
ما هم اگر بوديم فکرمان به اين چيزها نمي رسيد ، شما يک دفعه با يک جرياني مواجه شديد که از لحاظ صنعتي و ابزاري و نظامي يک چيزهايي آورده که بي سابقه بوده براي عالم .
وليعهد فتحعلي شاه – عباس ميرزا – وقتي که ما با روسيه جنگ داشتيم ، از فرانسه مستشار وارد مي کردند به عنوان مستشار نظامي مي آوردند که به ما توپ سازي ياد بدهند . يکي از سؤال هايي که مطرح مي کرده عباس ميرزا اين بوده که چه چيز شما از ما بالاتر بوده که به اينجا رسيديد ؟
اصلا برايش فرض نيست که ممکن است اين همکاري که کردند مشکل داشته باشد ، صد در صد درست است . فقط تعجب دارند که چرا آنجا اتفاق افتاده اينجا نيفتاد .
سؤال مشهور علل عقب ماندگي کشورهاي مسلمان
در تاريخ بعدها بعد از مشروطه و اينها مي آيد که کتاب هايي که مفصل نوشته اند همه سؤال ازاين کردند که چرا مسلمان ها به اين نرسيده اند و چه کار کنيم که برسيم . قبول کردند که اين جريان تمدن مدرن از لحاظ ابزاري و علمي صد در صد درست است .
اينکه چرا مسلمان ها به اين نرسيده اند ، درکتاب هاي ما ببينيد که علماي ما چقدر راجع به اين بحث کرده اند.
ما پادشاه هايمان بد بودند ، نظام هاي حکومتي مان بد بودند ، يک سري اين را گفتند .
تبيين هايمان از مفاهيم ديني غلط بوده ، از زهد و مرگ وآخرت خراب بوده ، يک سري ديگر اين را گفتند .
يک سري هم مي گويند که نه اصلا ما اين تمدن را داشتيم ، منتهي غرب از ما دزديده برده و ما خودمان يادمان رفته است . اينها تحليل هاي مختلف راجع به اين بحث است .
آيا تمدن مدرن پذيرفتني است ؟
اما هيچ سؤالي اينجا مطرح نشده که اصلا ممکن است به اندازه 5% يک احتمال خيلي ضعيف که شايد اين تمدن مشکل داشته باشد ؟ چرا ما داريم اين را توجيه مي کنيم ؟
راجع به اين تا حدود بيست – سي سال گذشته کسي کار جدي نکرده است .
حتي به عنوان يک احتمال 5% که شايد ابزار و علمش هم خراب باشد ، خوب بايد برسي کنيم ، هيچ کسي راجع به اين صحبت نکرده است .
چرا ؟ چون نگاه ما به اين تمدن نگاه کارکردي بوده نه مبنايي .
نگاهي ديگر به جريان مشروطه
ما الآن داريم ابزار را مطرح مي کنيم اما در جريان مشروطه که مي رويم يک جريان فکري است .
يکي مثل شيخ فضل الله بلند مي شود مي ايستد در مقابل اينها با عنوان اينکه اصلا خود اين مشروطه غلط است .
ميرزاي نائيني کتاب در دفاع از مشروطه مي نويسد .
به قول آقاي بهجت مي فرمودند که آخوند خراساني بعد از اينکه مشروطه به اين وضع درآمد فهميد که اشتباه کرده مي گفت که انگور را انداختيم سرکه بشود ، شراب شد .
يک وقت بايد انسان متوجه باشد که اين ظرف قابليت سرکه سازي دارد يا شراب مي سازد ؟
چه زماني متوجه شدند ؟ بعد از مدت ها که آثار اين جريان کاملا مشهود شد .
شيخ فضل الله خود جريان که آمد ، مباني اش را که نگاه مي کند ، آدم هايي که اين را آوردند نگاه مي کند ، مي گويد اين جريان خراب است . اصلا کاري ندارد که حالا صبر کنيم ببينيم چه مي شود .
يا با يک نگاه کار کردي بگويد ، دارم با يک نظام فاسد مقابله مي کنم اين که خوب است ، اصلا با اينها کاري ندارد.
شيخ فضل الله نگاه مبنايي مي کرد به نظام مشروطه ، مي گفت حرف هايي که دارند مي زنند کساني که بانيان مشروطه شده اند من به اينها مشکوک هستم . اصلا نمي توانم بگويم اين جريان خوب است .
يک حرف معروفي دارد شيخ فضل الله، گفت مشروطه يک جرياني است که ديگ پلوي آن از درون سفارت انگليس در مي آيد ، ديگر نمي شود به آن اطمينان کرد .
امام فرمودند اگر شيخ فضل الله موقعيت ميرزاي شيرازي را داشتند مشروطه اتفاق نمي افتاد .
اما چون موقعيت ميرزاي شيرازي را نداشت و علما يکپارچه نبودند اتفاق مشروطه افتاد .
امام فرمودند که زمان ميرزا هم خيلي از علما با اين فتواي ميرزا مخالفت داشتند ولي ميرزا شخصيتش غلبه داشت بر همه .
اتفاقا يکي از اشکالاتي که بعضي ها به شيخ فضل الله مي گيرند اين است که مي گويند که شيخ فضل الله تمام حرف هايش درست بود اما شايد اگر از يک روش ديگري استفاده مي کرد موفق مي شد .
مي گويند مثلا بايد يک جوري اين جريان را قبول مي کرد ، ورود پيدا مي کرد ، مديريتش مي کرد . مقابله با آن اصلا شدني نبود در آن زمان .
شايد هم شيخ فضل الله مي گفته که مي دانم شدني نيست ولي من مي خواهم در اين راه شهيد بشوم ، خود خون من شايد در اين جريان تحول ايجاد کند .
چند نفر از علماي ما در زمان مشروطه نگاه مبنايي کردند ؟ دو سه نفر. نگاه بقيه کارکردي است .
يک جرياني است وارد شده اولا گفتند ما عدالتخانه مي خواهيم ، دارند با استبداد مقابله مي کند ، همه گفتند خوب است ديگر .
اين مال کل جريان مدرن است .
حالا يک جريان سياسي مدرن در زمان مشروطه اتفاق مي افتد .
اما جريان مهم تري که ما بايد راجع به آن فکر کنيم علم مدرن ، ابزار مدرن است . ما بايد نگاه مبنايي به اينها بکنيم .
ج)رد يکپارچه تمدن مدرن
گروهي کل اين تمدن را قبول نکردند . مي گويد دين خودش يک تمدن دارد و اين تمدن [مدرن] هيچ چيزش با تمدن ديني هماهنگي ندارد نه علم ، نه ابزار و نه فرهنگ .
معروف است در اين کتاب هاي دايرةالمعارف هاي قديم که دو سه نفر را نقل مي کنند اينها جزو اين جريان بودند يکي ابوالعلي مودودي مال پاکستان ، يکي سيد قطب مال مصر ، يکي هم تقريبا تفکراتي که شيخ فضل الله آورده .
در شيخ فضل الله يک مقداري پيچيده تر است ، در تاريخ هم صراحت هايش کمتر است . مثلا يک نقلي است از ناظم زاده کرماني که مي گويد ما رفتيم خانه شيخ فضل الله – موقعي که شيخ فضل الله مشروطه را قبول نداشت و يک جورهايي هم همه فکر مي کنند شيخ فضل الله طرفدار شاه هم هست- رفتيم و بحث کرديم که شما مشروطه را بپذير ، مي گويد شيخ فضل الله به من گفت شما از زماني که دارالفنون را وارد کشور کرديد بي ديني هم شروع شد .
يعني شيخ فضل الله روي کجا دست مي گذارد ؟ روي جرياني که ادعا دارد من مي خواهم علم غرب را بياورم ، اصلا کاري به چيز ديگر غرب ندارد .
دارالفنون را اميرکبير زد براي اينکه ما به جاي اينکه دانشجو بفرستيم خارج ، بودجه خرج بکنيم و آنها هم مشکل پيدا کنند يا بعضا بروند در آنجا و دچار استعمار بشوند و خودشان بشوند نيروي آنها ، خودمان در کشور دارالفنون بزنيم ، درس هاي غربي ها را بياوريم اينجا پياده بکنيم .
شيخ فضل الله مي گويد همين علم غربي که ورود پيدا کرد ، فرهنگش را هم با خودش آورد .
چرا امام روز اول ورودشان به ايران فرمودند انقلاب فرهنگي ؟
ورود به فرهنگ از راه علم
يک رابطه وسيعي بين علم و فرهنگ وجود دارد . بحث تمدن آن موقع مطرح نبود ، الآن مقام معظم رهبري مطرح مي کنند که ما داريم تمدن جديد ايجاد مي کنيم .
آن موقع امام فرهنگ که مي گفتند منظورشان همين بود . و الا چرا بيايند بين علم و فرهنگ نسبت برقرار کنند ؟
سؤال اين است که چه چيزي فرهنگ را عوض مي کند ؟
مي گوييم جهان بيني ، تفکر .
و چه چيزي مي تواند جهان بيني يک جريان را عوض کند که نتيجه معکوس بدهد ؟
شما مي گوييد مردم جهان بيني توحيدي دارند ، من مي خواهم جهان بيني توحيديشان را تبديل کنم به جهان بيني شرک ، چه کار بايد بکنم ؟
بگوييم مردم ديگر نماز نخوانيد ، روزه نگيريد ، عاشورا نداشته باشيد ، حرم ها را خراب بکنيم ؟ اينکه نمي شود .
چه کار کنيم ؟
مهم ترين راه و مخفي ترين راه براي تغيير تفکرمردم علم است .
از راه علم وارد مي شوند ، دانشگاه زدن مهم است .
اين يکي از آنها است ، ديگري هم عرض کردم : شهرسازي ، نظام هاي ابزاري ، ولي مهم اش علم است .
امروز بچه هاي من و شما وقتي مشکلات روحي رواني پيدا مي کنند کجا مي روند ؟ چقدر در کشور ما مشاوره هاي روانشناسانه پيداشده ؟
اينها نمي آيند به بچه من بگويند برو شراب بخور .
مشکل ما با علم جديد
يک آقاي روانشناسي بود در تهران ايشان مثلا مذهبي هم بود ، اين دين دارد ، مذهب دارد ، نماز شب هم ممکن است بخواند ، اما علمي که دارد همه اش مال غرب است . مي گفت اين سيستم ازدواج و خواستگاري رفتن در کشور ما مشکل دارد ، به همين دليل طلاق اينقدر زياد است .
چه کار کنيم ؟
دو سال بايد پسر و دختر با هم باشند ، ازدواج و عقد هم نکنند ، يک نظارتي فقط پدر و مادر روي اينها داشته باشند .
بعد مي آيد آمار مي دهد . علم اينجوري است ، آمار مي دهد . چند تا کشور را نام مي برد که اين کار را کردند و موفق هم شدند . حالا شما چه مي خواهي بگويي ؟
من از کجا ورود پيدا کنم بگويم حرفت غلط است ؟
يک نفر داشت پايان نامه مي نوشت براي اينکه بگويد اين ربايي که در دين گفتند حرام است مال زمان پيامبر بوده ، حالا ربا حلال است . مي خواست توجيهش هم بکند . چرا ؟ (نگاه کارکردي) ربا براي مردم دنيا رفاه آورده ، اين رفاهي که در عالم مي بينيد به خاطر اين است که اقتصاد ربوي شده .
مثل اينکه شما بگوييد وقتي دزدي زياد بشود ، همه پولدار مي شوند ، مال همديگر را مي خورند .
من يادم هست مدرسه مي رفتيم اوايل انقلاب يک جواني بلند شد به معلم ديني گفت حاج آقا الآن آمار گرفتن مدرسه هايي که مختلط هستند ، خيلي از لحاظ علمي قوي تر هستند تا مدرسه هايي که جداسازي شده . شما چه مي گوييد ؟ چه چيزي داشت معلم که بگويد ؟ هيچ چيز . مي خواست بگويد دين اشتباه گفته ؟ يا اينکه خيلي دين را محترم بشمارند مي گويند مال 1400 سال پيش بوده ، حالا زمان عوض شده . اصلا رشد علمي اينجوري است که با اختلاط اتفاق مي افتد . من مي خواهم چه جوري جواب بدهم ؟
ببينيد از راه علم دارد وارد مي شود ، حرف ديگري نزده اصلا .
جواب چه مي خواهد بدهد معلم به اين ؟ يا بايد بگويد علم راه و روش کسبش از راه دين است .يعني چه شما آمار گرفتي ؟ 4 تا آمار گرفتي . مشکل امروز ما در بحث علمي مشکل روش هايمان است .
تفکيک روح و بدن در جهان بيني مدرن
مشکل امروز ما اين است که يک جهان بيني آمده گفته بين روح و بدن رابطه وجود ندارد يا اصلا روح را به عنوان يک امر مجرد قبول ندارد . فقط گفته به بدن برسيم کافي است . بعد همين را آمده بررسي کرده ، اثر هم گذاشته . ما هم همين را نگاه مي کنيم و به آن علم مي گوييم .
جوان من افسردگي دارد ، اضطراب دارد ، مي گويد يک ذره عرق بخوري ، خوب مي شوي . مي خورد ، خوب هم مي شود . مي خواهم چه جواب بدهم ؟
ابن ابي يعفور يا ابن ابي عمير يکي از ايندو بزرگوار که خيلي امام صادق عليه السلام قبولش داشتند ، يک درد شديدي داشت ، آمد خدمت امام عرض کرد که من رفتم دکتر به من گفته اگر يک مقداري شراب بخوري خوب مي شوي. حضرت فرمودند خدا در شراب شفا قرار نداده .
آمد خانه ، درد آمد سراغم ، شديد شد ، تا زماني که بالأخره زن و بچه ريختند دور ما که بابا حالا درست است امام فرمودند ، ولي حالا آسمان که به زمين نمي آيد ، يک ذره بخور . من خوردم و خوب شدم .
خيلي ناراحت شدم که چرا فرمايش امام صادق عليه السلام را گوش نکردم ، فردا آمدم خدمت امام ، عرض کردم که من حرف شما را گوش نکردم ، خلاصه خوردم و خوب شدم .
جواب را ببينيد : حضرت فرمودند مي دانم خوب شدي ، خدا در شراب شفا قرار نداده .
اين دو جمله را دقت کنيد : من خوردم خوب شدم ، خدا در شراب شفا قرار نداده .
تعارض ندارند اين دو جمله با همديگر ؟
حضرت فرمودند که درد سرت به صورت موقت تسکين پيدا کرده ، خوب نشدي . شيطان يکي از راه هاي ورودش به انسان شراب است .
به تو داد خوردي ، يک هفته ، چند روز بعد دوباره درد مي آيد سراغت ، دوباره مي آيد مي گويد بخور .
آرام آرام تو را تحت تسلط خودش در مي آورد .
کدام روانشناسي مي تواند اين را بفهمد ؟
روانشناسي امروز که اصلا نفس را قبول ندارد يا مي گويد من اگر مي خواهم براي شما تجويز بکنم ، کاري ندارم نفسي هست ، مجرد هست ، آخرت هست ، به اينها کاري ندارم ، مي خواهم شما را در زندگي دنيا سالم کنم .
من که اعتقاد دارم اين زندگي دنيا به آخرت ربط دارد ، من که اعتقاد دارم بدنم با روح ربط دارد ، من که اعتقاد دارم شيطان در عالم وجود دارد و مي تواند بر من تسلط پيدا کند ، مي توانم اين روانشناسي را قبول کنم ؟
اما روانشناس نمي گويد که اين کار را بکن . مي گويد من نگفتم شراب حرام است يا حلال . مي گويم اين را يک ذره بخور ، خوب مي شوي .
وقتي ما مي گوييم علوم انساني سکولار است يعني اين . وقتي که مي گوييم مي خواهيم ديني اش بکنيم ، يعني اين.
اما شما تا تمدن مدرن را نشناسي ، مباني اش را نداني چيست و چگونه از توي مباني شان علم درست کردند ، نمي تواني با آن مقابله کني .
اينهمه کنفرانس بگذارند در کشور ما که مي خواهيم علوم انساني را اسلامي کنيم ، ببينيد چه مي گويند . يک راهکار بگويند که ما اينگونه مي خواهيم اسلامي اش بکنيم .
مبتلا شدن طلاب ما به علوم سکولار
در کشور ما روانشناس هاي طلبه مشاوره مي دهند ، عين حرف هاي غربي ها را مي زنند .
طلبگي خوانده اما متوجه نيست که چه جوري روانشناسي سکولار شده . بابا خودت هم سکولار شدي ، علم خودت هم سکولار است . داري با تفکرات سکولار جواب مردم را مي دهي . چگونه انتظار داري مردم ديندار بمانند ؟
درس مي آيد مي دهد که براي کسي که افسردگي دارد به جاي اينکه بحث هاي ماورائي بکند ، مي گويد عيبي ندارد ، يک ذره آهنگ بگذار گوش کند ، خوب مي شود .
از کجا اينها را گرفته ؟ بعد از او مي پرسي که اين حرف را از کجا آوردي ؟ مي گويد فلان سايت زده بود .
مي رويم آن سايت را نگاه مي کنيم ، مي بينيم يک مطلب را کپي گرفته از يک کشور غربي ، آورده اينجا پياده کرده. مجله هاي اسلامي ما اينها را مي زنند .
نوشته شما مي خواهيد فرزند باهوش تربيت کنيد ، دو تا چيز اسلامي هم مي آورد که گول بزند ، در بين آن مي گويد ، حتما شب ها موسيقي گوش بدهد .
بعد به آقا مي گوييم اين چيست که آوردي در سايتت ؟ مي گويد اين کجا بوده من نديدم . اين رفته يک دانه کپي کرده ، صاف آورده گذاشته اينجا .
مثلا نوشته که چه کار کنيم که سحرخيز باشيم . خوب دقت کنيد عنوان را نگاه کنيد .
پرده را کنار بزنيد که وقتي آفتاب افتاد توي خانه تان بلند شويد ، ديگر نمي خواهد ساعت کوک بکنيد .
اين سحرخيزي است ؟ آفتاب توي اتاق بيفتد ؟ اين معلوم است از سحرخيزي منظورش چيست . حرف غربي ها را آورده . سحرخيزي که ما مي گوييم که يک ساعت به اذان صبح بلند شويم ، آنها اصلا سحرخيزي نمي دانند . همان حرف غربي ها را آورده توي روزنامه ديني ما .
سکولار بودن علم مخفي است
سؤال : دستاوردهاي علوم تجربي ربطش به دين چيست؟
جواب : مهم ترين قسمت تمدن غرب همين بحث ابزارش است و علم .
علوم انساني باز شفاف تر نشان مي دهند که ما چگونه سکولاريم . علوم طبيعي خيلي مخفي تر هست
چطور شما مي گوييد فيزيکي که در تمدن مدرن آمده ، سکولار است ؟ فيزيک است ديگر .
مي خواهد مسائل و قوانين جهان را کشف بکند .
اين برمي گردد به همان بحث مباني تمدن که بايد خوب متوجه بشويد ، بعد ربط بدهيد اين مباني را به علم جديد . اين خيلي کار مشکلي است .
سؤال : اين بحثي که درباره علم فرموديد ، يک بحث خيلي مبهمي است ، دعوا سر همين است که علوم غربي کدامش بايد اسلامي بشود . آيا مثلا رياضيات اسلامي و غير اسلامي داريم ؟
جواب : اگر شما بخواهيد به اينها جواب بدهيد بايد يک دور مباني تمدن را کاملا متوجه بشويد ، بعد روابط شان را
متوجه مي شويد . من الآن نمي خواهم بگويم داريم يا نداريم ، چون اگر بگويم شما باز ابهامتان زيادتر مي شود . من بايد يک دور مباني را بگويم ، بعد خودتان تصميم بگيريد .
الآن بعضي ها ادعا دارند اصلا هندسه تحليلي محصول مدرنيته است . کاملا مرتبط با تمدن مدرن است . رياضيات جديد يا منطق رياضي ، دقيقا مرتبط با مدرنيته است . ربطش را هم مي گويند . ما هم نگفتيم خود غربي ها مي گويند . نشان هم مي دهند .
من دارم اينها را به شما عرض مي کنم که فکر نکنيد خيلي ساده است .
تعريف مدرنيته
ابهاماتي در تعريف مدرنيته وجود دارد که جلسه قبل عرض کردم ، بنده يک کاري که انجام دادم همه اين کتاب هايي که جلسه قبل عرض کردم و غيره را خواندم ، ديگر شما نخوانيد . من فقط به شما گزارش مي دهم به يک نتيجه اي رسيدم . يک تعريف را من پذيرفتم در اين تعريف ها ، به نظرم مي رسد که نسبتا تعريف درست تري هست. دلايلي هم من برايش دارم که عرض مي کنم .
فقط مجموعه اين بحث هايي که مطرح شد به خاطر ابهامش ، کامل و شفاف به ما نمي گويد مدرنيته چيست . براي همين ما يک تعريفي را مي پسنديم و خدمتتان عرض مي کنيم ، بعد سير شکل گيري اين جريان را که من بگويم ، خودتان به اين نتيجه مي رسيد که اين تعريف ظاهرا از همه تعريف ها بهتر است .
يک کتابي است به نام (Modernity and religion) مدرنيته و دين اين تقريبا مجموعه ده يا دوازده تا مقاله است ، در سال 1998 هم چاپ شده . سر ويراستارش يک کسي است به نام (M. Mcinerny) مقدمه اين کتاب همان خط اول که شروع کرده ، يک تعريفي از مدرنيته مي خواهد بدهد ، که اين تعريف به نظر من نسبتا بهتر از تعريف هاي ديگر است .
“شايد بتوان گفت که تمدن مدرن از زماني شروع شد که بشر سعي کرد تا دستاوردهاي فکري خود را از دين رها سازد .”
مؤلفه هاي اين تعريف
خودش با “شايد بتوان گفت” شروع مي کند يعني براي خودش هم صددرصد نيست .
1-بشر سعي کرد : سعي و تلاش
2-دستاورد هاي فکري
3-رها سازي از دين
اينها سه تا مطلب مهمي است که ما راجع به آن مي خواهيم صحبت کنيم .
تلاش
صحبت اول راجع به تلاش است . اين نشان مي دهد يک جرياني مي خواهد در غرب شکل بگيرد که اين جريان مي خواهد از اساس يک جريان را شکل بدهد ، تغيير بدهد ، بريزد بهم . به همين دليل بحث دستاورد هاي فکري مطرح است . مثلا من مثال زدم شما اگر بخواهيد پنجره هاي اين ساختمان را عوض کنيد ، اين تلاشي نمي خواهد ، همه مي توانند کارهايشان را بکنند ، يک روز سه ، چهار ساعت يک کسي بيايد اين پنجره ها را عوض بکند ، اما اگر بگويند ما مي خواهيم اين ستون ها را برداريم و عوض کنيم بدون اينکه ساختمان هم بريزد ، اين کار سنگيني است ، خطرناک است و تلاش زيادي هم مي خواهد .
حالا وقتي مي گوييم تلاش ، اين نشان مي دهد که قبل از تمدن مدرن تمام تمدن ها اولا در تمام ساحت هاي زندگي ورود پيدا کرده بودند و اين مي خواهد همه را بيرون بکشد .
دوم اينکه تمدن هاي گذشته يک جوري با دين ارتباط داشتند .
به همين دليل است که يکي از بحث ها درباره تمدن مدرن اين است که تمدن مدرن هيچ ديني را نمي پذيرد .
نه اينکه تمدن مدرن چون در غرب شکل گرفته فقط با کليسا يا با دين مسيحيت مشکل داشته است .
کليسا و دين مسيحيت ، آغاز درگيري جريان مدرنيته با دين هستند .
اما در آينده هر چه بحث دين و جريان ديني هست را مي خواهد از بين ببرد.
وقتي مي گويد تلاش يعني مي خواهد تمام آن چيزهايي که بشر داشته با آنها زندگي مي کرده ، از او بگيرد و چيز جديد به او بدهد .
دستاورد
نکته دوم بحث دستاورد است . معمولا وقتي مي گويند مدرن ، ما ذهنمان مي رود سراغ ابزار ،و خيلي بيشتر برود مي گوييم علم ، علم مدرن ، صنعت مدرن ، تکنيک مدرن .
اما نکته اي که ايشان مي گويد ، دستاورد فکري است ؛ يعني ابتدا يک نوع جهان بيني مدرن اتفاق مي افتد . جهان بيني مدرن مي شود ، بعد آن جهان بيني مدرن است که تمدن مدرن ايجاد مي کند ؛ يعني علم مدرن ، ابزار مدرن ، فرهنگ مدرن .
به همين دليل ما اول بايد بفهميم که اين دستاورد فکري يا آن جهان بيني مدرن چه جهان بيني است .
رهاسازي از دين
ويژگي اين جهان بيني چيست ؟
رهاسازي از دين
مي گويد من با دين کاري ندارم
سؤال اول : دين که مي گويد ، منظورش چيست؟
سؤال دوم : مهم ترين ويژگي که در دين وجود دارد و اين تمدن نمي تواند بپذيرد چيست؟
اگر شما متفکريني مثل کانت و دکارت و هيوم را مطالعه کنيد ، متوجه مي شويد در آن زمان بحث بين دو نوع دين مطرح بوده :
يک دين وحياني و دوم دين طبيعي ، تکويني ، عقلي .
امثال هيوم و کانت ، دين وحياني را قبول نداشتند .
براي همين کانت ، يک کتاب دارد به نام «دين در چهارچوب عقل تنها»
يعني فقط آن چيزي که عقل مي فهمد – که منظورشان از عقل هم بيشتر بحث تجربه است – آنچه که من مي توانم تجربه کنم ، حالا چه تجربه دروني ، چه تجربه بيروني ، به اين مي گويم دين .
مدرنيته به دنبال رهاسازي از دين وحياني
بنابراين رهاسازي از دين يعني دين وحياني .
خيلي ها فکر مي کنند کانت ديندار است ، اصرار کرده مثلا خواسته وجود خدا را اثبات کند ، فکر کردند که حالا که خواسته وجود خدا را اثبات کند ، ديندار است .
اتفاقا مشکل ما با مدرنيته سر صرف وجود يک خدايي به اسم آفريننده نيست ، خدايي که آنها تعريف مي کنند ، از او دين و وحي در نمي آيد ، دقيقا با خدايي که ما تعريف مي کنيم فرق دارد .
براي همين مدرنيته دين وحياني قبول ندارد ، اما ممکن است دم از خدا بزند .
اشتباه نکنيد که فکر کنيد تفکرات ليبراليست ها و ماترياليست ها با هم فرق مي کند . مثلا ماترياليست ها ، کلا خدا را قبول ندارند ، اما ليبراليست ها خدا را قبول دارند ، پس با ما همراه هستند .
ليبراليسم تفکر کاملا منافقانه است .
باز ماترياليست ها شفاف حرف زده اند .
مشکل مدرنيته با دين در چيست ؟
نکته دوم اينکه چه ويژگي که در دين وجود دارد که اينها مي گويند بايد رها بشويم از دين ؟
مهم ترين ويژگي دين وحياني چيست؟
به نظر بنده مهمترين ويژگي دين ، اين است که مي خواهد عالمي را به نام عالم غيب به ما معرفي کند و چگونگي رابطه اين عالم با عالم غيب را به ما نشان دهد .
براي همين از اولين آياتي که در سوره بقره مي خوانيد ويژگي مؤمنين اين است که ايمان به غيب دارند : الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب و اتفاقا تمدن مدرن همين قسمت را قبول نمي کند ، از اين شروع مي کند .
براي همين يکي از مهمترين بحث ها در تمدن مدرن ، تفکر سکولاريسم است .
معناي درست سکولاريسم
آنچه که معروف شده راجع به سکولاريسم مي گويند : جدايي دين از سياست يا جدايي دين از اجتماع .
اما معني واقعي سکولاريسم اين نيست . سکولاريسم يک اعتقاد است به اينکه بين عالم طبيعت وعالم ماوراء ، رابطه اي وجود ندارد .
عرض کردم که ما حداقل سه تا تمدن داريم يا سه تا جهان بيني داريم که از اينها ، سه تا تمدن مي تواند بروز پيدا کند .
1-عالم ماوراء وجود دارد و با اين عالم هم رابطه دارد
2-عالم ماوراء اصلا وجود ندارد
3-عالم ماوراء وجود دارد اما رابطه اي با اين عالم ندارد
اين تفکر سوم تفکر سکولاريسم است و اين تفکر است که تمدن مدرن را ايجاد مي کند .
فرقي با تفکر ماترياليستي در نتيجه ندارد ، اما توانسته در تفکرات متدينين نفوذ پيدا کرده ، مي گويد من خدا را قبول دارم ، ماوراءرا هم قبول دارم ، مَلَک را هم قبول دارم .
پس چه چيزي را قبول ندارد ؟
اينکه با اين عالم رابطه داشته باشد را قبول ندارد .
خوب فرقي نمي کند ؛ اين مثل اين است که قبول نداري .
شما رفتاري که مي کني ربط دارد به خدا و ماوراء و آخرت ؟
نه ؛ نه آنجا در اينجا اثر دارد ، نه اينجا در آنجا اثر دارد ، هيچ گونه رابطه اي نيست . اما عالم ماوراء وجود دارد . خوب اين بودنش به چه دردي مي خورد ؟
براي همين خيلي معني براي واژه سکولار گفته اند : غير ديني ، غيرآخرتي ، نا مقدس . معناي اولش يعني دنيايي يا اين جهاني ، worldly
در اعراب اول معادل واژه سکولار را گذاشته بودند «دهريه» از اين آيه وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْر استفاده کردند ، گفتند اينها يک چنين تفکري دارند ، بعد کم کم که رفتند جلو ديدند نه ، واژه دهريه مناسب نيست ، عوض کردند گذاشتند «العلمانيه» يعني تفکري که اصالت را به دنيا مي دهد ؛ يعني هرچه در دنيا هست ، تبيين و تفسير و توصيف و بايد و نبايدهايش ، همه مال خود دنياست ، از عالم ماوراء هيچ تأثيري اينجا قبول نيست .
اين به يک معنايي يعني دنيا زدگي ، دنيا گرايي ، که مي گويند اين معناي اصلي سکولاريسم است .
معادل قرآني سکولاريسم
شايد در آيات قرآن ما شبيه اين را پيدا بکنيم ، معادل اينجايي و اکنوني .
يک جاهايي به جاي واژه دنيا در قرآن ، واژه «عاجلة» قرار گرفته : كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَة
عاجله يعني همين جا ، در مقابل آخرت قرار داده .
اين يک معناي تقريبا مناسبي براي سکولاريسم است ؛ يعني دنيا زدگي ، به اين معنايي که شما همين جا را ببين ، هيچ کاري به جهان ديگر نداشته باش ، تبيين و توصيفت براي پديده ها و براي موجودات اين عالم ، براي بايد ها و نبايدهايي که به انسان مي خواهي بدهي ، همين جا باشد ، هيچ کاري به چيز ديگري نداشته باش .
رسوخ سکولاريسم در علم و زندگي ما
براي همين است که در بحث روانشناسي يا علوم روز مي گويند من نمي گويم نفس داريم يا نداريم ، مي گويم علمي که من مي خواهم راجع به آن صحبت کنم ، کاري به نفس ندارد ، کاري به آخرت ندارد . همه مشکلات از همين جا شروع مي شود . اصلا مگر مي شود براي انساني که مجموعه نفس و بدن است ، کاري به نفسش نداشته باشي و براي بدنش تجويز کني ؟! تجويز ها ، تجويزهاي مادي است ، آرام آرام باعث مي شود روح و نفس شما مشکل پيدا کند .
مؤلفه اصلي مدرنيته سکولاريته است .
يعني تفکر اصلي تمدن مدرن اين است که مي گويد بين اين عالم و عالم ماوراء ، رابطه اي وجود ندارد .
در جلسات بعدي سير تاريخي تفکر مدرن را که گفتم متوجه مي شويد که اصلا اين جريان سکولاريسم دائما دارد رشد مي کند . قرن 18 اين جريان تمدن ساز مي شود ، قرن 19 وارد کشورهاي اسلامي مي شود وامروز ما با علم و فرهنگ و ابزار هاي سکولار 70% زندگي مان را داريم انجام مي دهيم .
خودمان و رفتارهايمان ممکن سکولار نباشد اما علممان سکولار است ، اينها يک جاهايي با هم تعارض هم نمي کنند .
بازدیدها: 286