اعوذ بالله من الشيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
مدرنيته را اگر ما بخواهيم جدا بحث کنيم چند جلسه ديگر ما وقت لازم داريم چون جلسات محدود بوده ما اين جلسه آخر را يک بحثي را که ارتباط با تمدن مدرن دارد که ما معمولا اين بحث را در نتايج مدرنيته بحث مي کنيم راجع به همان صحبت مي کنيم .
سکولاريسم مؤلفه اصلي تمدن مدرن
بحث ما به اينجا رسيد که ويژگي و مؤلفه اصلي تمدن مدرن همان سکولاريسم است .
من سکولاريسم را تعريف کردم به اينکه اعتقاد به عدم ارتباط جهان ماده و طبيعت و عالم دنيا با عالم ماوراء و نا محسوس .
اين را براي اين تکرار کردم چون معروف در بين متفکرين ما اين تعريف نيست و اين اشتباهي هم که صورت گرفته که تا مي گوييم سکولاريسم ، مي گويند جدايي دين از سياست يا جدايي دين از اجتماع ، که اين معني درستي نيست . عرض کردم واژه سکولار در خود کتاب هاي اصطلاحي ، معنايش را worldly مي گيرند ؛ يعني اين جهاني .
و تفکر سکولار ، تفکري است که اعتقاد ندارد که اين عالم ماده و طبيعت با عالم ماوراء ارتباط دارد .
يکي از مشکلات ما با تمدن مدرن همين قسمت است . مخصوصا در بحث مباحث ديني که مي آيد بيشتر خودش را نشان مي دهد .
ليبراليسم و ماترياليسم دو زاييده مکتب مدرن
از دل تمدن مدرن دو تا مکتب مهم بيرون آمد :
يکي ليبراليسم که جهان غرب متکفل آن است و ديگري مکتبي است که يک زماني در شوروي سابق متکفل آن بودند و قبول کرده بودند مثل مارکس و لنين و.. که بعضا به اينها ماتريالسيت مي گفتند ، کمونيست و سوسياليست مي گفتند ، ولي آن واژه اصلي که به کار مي بردند ماترياليسم بوده يعني ماده گرايي .
ليبراليسم يک تفکري است که اعتقاد به آزادي دارد همان liberty يعني آزادي ، منتهي با يک اعتقاد خاصي .
ظاهرش اين است که دو جريان فکري از تمدن مدرن بيرون آمده يکي ماترياليسم و ديگري ليبراليسم .
ماترياليست ها مي گويند مدرنيته ما هستيم و تمدن مدرن مال ماست و از دل مدرنيته ماده گرايي و ماتريالسم بيرون مي آيد . ليبرال ها هم مي گويند ما تفکر مدرن هستيم .
به همين دليل مؤلفه هاي مدرنيته را که مي شمرند مثلا در بحث اقتصاد ، به اقتصاد آزاد مي رسند ، مي گويند اقتصاد سرمايه داري .
آنجا اقتصاد کمونيستي را مطرح نمي کنند ، خيلي ها مي گويند چرا شما مي گوييد کمونيستي اقتصاد مدرنيته نيست؟
رنه گنون در کتاب «بحران دنياي متجدد» بيان مي کند که اصلا کلا تمدن مدرن ، تمدن ماده گراست ، ماتريالسيتي است . و ويژگي اصلي اين تمدن هم همين است و سکولاريسم هم نتيجه اش ماترياليسم است .
اما اين تمدن در تفکرات ليبرال ها خودش را مخفي کرده و در تفکرات ليبراليستي يک نوع نفاق ديده مي شود . آن چيزي که واقعيت دارد را ابراز نکردند .
ظاهرش يک تفکري است که احساس مي کني مثلا ما ديندارها مي توانيم آن را بپذيريم ، بعضي ها ادعا هم مي کنند که مي شود اين تفکر را پذيرفت . نظام اقتصاد اسلامي ،سرمايه داري است يا نه ؟ در تفکرات ليبرال هم اينها خدا را قبول دارند ، دين را قبول دارند ، اديان را پذيرفتند در ظاهر .
اما تفکرات ماترياليستي هيچ چيز از ماوراء را قبول ندارد .
براي همين اين تفکر [ليبراليستي] توانسته نفوذ پيدا کند در عالم اسلام .
اما تفکر ماترياليستي چون از اول مي گويد من اينها را قبول ندارم نمي تواند نفوذ پيدا کند .
چگونگي رسوخ تفکر سکولار در عالم اسلام
يکي از مهترين بحث ها در تفکرات مدرن اين است که چگونه مدرنيته در عالم اسلام نفوذ کرده ؟ اصلا نفوذ کرده يا نه ؟ اگرنفوذ نکرده که هيچ ، ما اصلا مدرن نشديم يا اگر هم شديم مدرن چيز بدي نيست . با ماترياليسم و سکولاريسم ارتباط ندارد و آنجاهايي هم که ارتباط دارد ما فهميديم .
يک وقت هم مي گوييم تفکرات سکولاريستي در عالم اسلام نفوذ کرده ، مهمترين بخش نفوذش و مسير و راه نفوذش هم از راه علومي است که وارد کرده .
اين يک بحث مهم است که چگونه سکولاريسم در عالم اسلام نفوذ کرده است .
هم بايد راهش را بدانيم که از کجا نفوذ کرده که راه را ببنديم و هم متوجه بشويم اين نفوذ ها در کجاها بوده ، شکل هايش را متوجه بشويم .
مثلا سکولاريسم در لباس نفوذ کرده ، در روش زندگي نفود کرده ، در ابزار نفود کرده .
اينها که خيلي مهم نيست ، چگونه در دين نفوذ کرده ، که مفسرين قرآن ما بعضي هايشان تفسيرهاي سکولاريستي مي کنند .
سکولار نمي گويد عالم ماوراء را من نفي مي کنم يا نيست . مي گويد من هم قبول دارم يا فرض مي گيريم که باشد ، ولي بين اين عالم و عالم ماوراء ارتباطي وجود ندارد . نتيجه اش براي عمل در زندگي ما همان ماترياليستي است . اما ظاهر تفکر اين را نمي گويد .
امروز روانشناسي ، جامعه شناسي ، اقتصاد ، مديريت ، تمام علوم انساني و حتي علوم طبيعي روش اين علوم در بحث ، روش سکولاريستي است .
روانشناسان اسلامي هم بعضا مي گويند که ما هم نمي گوييم ماوراء نيست ، ما هم نماز مي خوانيم ، روزه مي گيريم و اعقاد به خدا داريم ، اما در بحث علمي که من مي خواهم راجع به بيماري افسردگي صحبت کنم ، اينجا ديگر عوامل ماورايي و نامحسوس دخالت ندارد . نگوييد که مثلا شيطان در شما نفوذ کرده ، اصلا اسم جن را نياوريد .
اسم اينکه عبادت زياد ، باعث خوب شدن شما مي شود و قرص نخوريد را نياوريد .
يا عامل افسردگي شما به خاطر اين است که پول حرام در زندگي شما آمده است . مي گويند اينها را اصلا دخالت ندهيد . افسردگي يک جرياني است در عالم دنيا و در طبيعت انسان رخ داده ، تبيينش هم بايد مادي و طبيعي باشد ، درمانش هم بايد مادي و طبيعي باشد .
نفوذ سکولاريسم در دين
اين به عنوان يک سؤال مطرح است که تفکر سکولار که اين اعتقاد را دارد ، چگونه در مباحث ديني نفوذ مي کند ؟
چگونه مي شود دين را سکولار کرد ؟
خود دين اصلش اين است که من مي خواهم ارتباط با عالم غيب را به شما بگويم ، چطوري مي شود خود اين را سکولار کرد بدون اينکه خود ديندارها متوجه بشوند ؟
خيلي بحث مهمي است . بنده هم کار زيادي روي اين نکردم ، ولي يک مقدماتي خدمتتان عرض مي کنم ، بعد شما خودتان روي آن فکر بکنيد که ما ناخودآگاه يک وقت هايي خودمان مي رويم طرف سکولاريسم با تبيين هاي اشتباهي که از دين مي کنيم و بعد از مدت ها مي فهميم که خودمان داريم سکولاريسم را ترويج مي کنيم .
يکي از بحث هايي که در جامعه ديني مطرح است اين است که ما چگونه مشکل حجاب را حل بکنيم ؟ چگونه يک کاري بکنيم مردم مسجد بيايند ؟ چه کار کنيم مردم نماز اول وقت بخوانند يا به عباداتشان بيشتر بپردازند ؟
اينها يک سؤال هايي است که يکسري جواب هاي خيلي مقطعي مسکني و سطحي دارد ويکسري جواب هاي عميق.
ما خيلي وقت ها در تفسيرهايمان از دين دچار تفکرات سکولار شديم ؛ همين را به جامعه داريم ارائه مي دهيم ، بعد انتظار داريم حجاب در جامعه درست شود ؛ اين نمي شود .
آن تفسير هاي غلط ما باعث شده که يک اتفاق اينجوري بيفتد ، منتها ما رابطه اش را متوجه نمي شويم .
معناي کلام جديد
براي همين يک بحثي امروز مطرح است به نام کلام جديد . کلام يک علم ديني است که با تمدن مدرن ارتباط دارد ،
بعد صفت جديد برايش آمده .
يکي از بحث هايي که الآن مطرح است و خيلي هم سرش دعواست ، اين است که واژه کلام جديد اصلا معنايش چيست ؟
علتش هم اين است که محل تولد و چرايي ورود اين واژه را در ادبيات ديني نمي دانيم .
از زمان شهيد مطهري اين بحث کلام جديد مطرح شد ، اما محتواي بحث کلام جديد تقريبا مي شود گفت از اوايل ورود تمدن مدرن در عالم اسلام پيدا شده ، اما خود اين واژه 30 الي 35 سال است که وارد شده .
نعماني يک عرب است ، تقريبا شايد اولين کسي است که در عالم اسلام کتابي نوشت به نام کلام جديد .
ما با معناي کلام جديد کاري نداريم که کسي بخواهد بگويد من مي خواهم جعل اصطلاح کنم ، منظورم از کلام جديد اين است ، کاري به اصطلاح نداريم .
اين واژه کي درست شد ؟ چرا درست شد؟ و معني و محتواي اصليش يعني چه ؟
کلام جديد يعني تفسير سکولار از دين و دفاع سکولار از دين
معرفي چند کتاب
اول چند تا کتاب معرفي مي کنم که اگر آنها را مطالعه کنيد ، تقريبا نشان مي دهد که معناي کلام جديد چيست و هم جديد شدن کلام يعني چه .
- راهنماي الاهيات پروتستان ويليام وردن (william worden )
و يک شخص مسيحي ايراني طاطاووس ميکائيليان اين را ترجمه کرده
اين کتاب کم ياب است ولي بسيار کتاب خوبي است .
ويژگي اين کتاب اين است که مي آيد يک دور مدرنيته را به صورت خيلي مختصرتوضيح مي دهد ؛ ارتباط هايي که دارد با بحث تمدن ديني ، بعد ورود پيدا مي کند به اينکه اين مدرنيته و اين تفکر چگونه در کلام مسيحيت تأثير گذار بوده و اتفاقا اين تفکرات مدرن ورود که پيدا کرد ، در کاتوليک ها تأثيرش کمتر بود تا در پروتستان ها . پروتستان ها خودشان در شکل گيري تفکرات سکولار دخالت دارند .
در فصل 4 اين کتاب بيان مي کند از يک شخصي به نام فازديک (Gazdick ) مي گويد بعد از اينکه اين تمدن شکل گرفت و جا افتاد و روششان براي شناخت کل جهان شد روش تجربي ؛ اين تمدن با اساس دينداري مشکل پيدا کرد ، چون ويژگي دين اين است که مي خواهد بگويد ما ارتباط با عالم غيب را قبول داريم . وقتي مشکل پيدا کرد ، اين فازديک آمد يک حرفي زد ، گفت ما بايد يا کلاممان را جديد کنيم يا ديگر چيزي به اسم کلام نمي توانيم داشته باشيم .
يعني براي تقابل با اين تمدن يا بايد بگوييم اصلا کلام نداشته باشيم که نه از دين بشود دفاع کرد ، نه دين را درست تفسير کرد ، يا کلاممان را منطبق با اين تمدن کنيم يعني کلام سکولار .
اصلا اصطلاح کلام جديد از اين حرف ورود پيدا کرد ، مال قرن 18 -19 است .
يعني يکي از مهمترين بحث هايي که در قرن 18 مطرح مي شود در خود غرب اين است که ما چه کنيم که از دين دفاع و تفسير کنيم ، در حالي که مي دانيم اين تمدن چنان نفوذ کرده در تفکرات مردم که ديگر ما حرف هاي سابق را راجع به دين نمي توانيم بزنيم ، دين را بايد متحول کنيم .
حالا بايد تغيير بدهيم ، عوض کنيم به نفع کدام ؟ به نفع تمدن مدرن .
براي همين در غرب گروهي پيدا شدند به نام متکلمين کلام جديد .
يک کتاب هايي الآن نوشته مي شود بعضي هايش در قطع پالتويي کوچک به عنوان متکلم کلام جديد مثل شلاير ماخر (shelley maher ) رودولف بولتمان (rodef boltman ) اُتو (otto ) اينها را مي آورند کتاب ها و نظرياتشان را به صورت خلاصه مي نويسند . اينها متکلمين کلام جديد هستند که تقريبا از قرن 18 شروع کردند . همه کار اينها اين بود که بيايند تفکرات ديني را به عالم مدرن منتقل کنند . اين مال جهان غرب است .
- دين و نگرش نوين ، استيس ، آقاي احمد رضا جليلي ترجمه کرده .
اين کتاب نشان مي دهد وقتي تمدن مدرن ورود پيدا کرد در عالم و جاگير شد چه تأثيراتي اين تمدن در فلسفه ، اخلاق و دين گذاشت .
ذوب اخلاق در روانشناسي
الآن اخلاق ما تقريبا دارد ذوب مي شود در روانشناسي . اصلا يک نفر را مي خواهيم دعوت کنيم که بحث اخلاقي بگويد ، مي گوييم ايشان دکتراي علوم تربيتي دارد ، اين ترجيح دارد بر يک کسي که کار اخلاقي کرده است .
يکي از سؤال ها اين است که يک شخصي را که دچار غيبت يا دروغ است، چگونه اين صفت را رفع کنيم ؟
در عالم اسلام ممکن است در بحث هاي اخلاقي شما بگوييد اين بحث نفسانيت است .
روانشناسي که نفس را قبول ندارد و کاري به تجرد نفس ندارد . مي خواهد چه جوري رفعش بکند ؟ مي گويد يک اختلال رفتاري است . اختلال رفتاري را چگونه بايد رفع کرد ؟ با عوامل مادي اين اختلال رفتاري پيدا شده ، با همان ها هم رفعش مي کنيم .
براي همين در همين کتاب مي نويسد به جاي توصيه اخلاقي و کارهاي ماورائي ، مي گويند شما فقط بايد برويد سراغ قرص و دارو و ببرش در پارک قدم بزند ، شنا کند ، اينها حل مي کند .
اصلا پاي نفسانيت را وسط نمي کشد ، مي گويد اين يک جرياني است که در عالم طبيعت اتفاق افتاده ، من هم بايد درمان طبيعي کنم .
سکولاريسم يعني همين .
چيزي که مال عالم دنيا است ، به هيچ وجه به جاي ديگري ربط ندارد .
اين يکي از چيزهايي است که در اين کتاب راجع به آن بحث کرده . مقدمه اش هم يک مقدمه راجع به قرون وسطي است ، که قرون وسطي اصلا اين چيزي که به ما معرفي کردند نيست . قرون وسطي يک اشکالاتي داشته ، ويژگي هاي خوبي هم داشته . بعد مي گويد که تفکرات قرون وسطي -آن تفکرات مهم شان- چه بوده و از لحاظ ديني چه جوري فکر مي کردند . بعد هم وارد بحث خود مدرنيته مي شود .
- اين کتاب از آن کتاب هاي بسيار خطرناک است .
شما اگر خودتان مي خوانيد به کس ديگري ندهيد بخواند .خودتان هم يک مقداري بايد مراقب باشيد .
درياي ايمان ، دان کيو پيت يک مسيحي ديندار به اصطلاح .
سلسه بحث هايي را در تلويزيون آمريکا مطرح مي کند راجع به اينکه ما دين را در دنياي امروز بايد چه کار کنيم ؟ بعد به صورت کتاب در آمده است .
سکولار کردن دين
مي گويد شما متدينين چرا ايمان را محدود به اينها کرديد : نماز و روزه و يا در مسيحيت کليسا رفتن و گناه نکردن ؟ درياي ايمان ؛ يعني بايد يک کاري کنيم که به همه بگوييم مؤمن هستند ، عرق هم مي خورد مؤمن است ، نماز هم نمي خواند مؤمن است ، مسجد هم مي رود مؤمن است . همه مؤمن هستند .
اين دقيقا نشان مي دهد چگونه مي شود با تفکر سکولار وارد شد و دين را سکولار کرد .
دين اگر سکولار شد ، ديگر مشکل حل است ، همه مي شوند ديندار ، ديگر در عالم اصلا بي دين نداريم .
مثلا مي گويد خدا را اگر تفسير سکولار کنيم چه مي شود ؟ کتاب مقدس چه ؟
يک سخنراني آقاي ملکيان کرد براي جبهه مشارکت -در کانون توحيد تهران- به نام عقلانيت و ايمان ؛ کل بحثش همين بود که ما اگر بخواهيم امروز تفکرات ديني داشته باشيم ، بايد منطبقش کنيم با تفکر مدرن ،و گفت اين درست هم هست اصلا . نه اينکه غلط است و ما مجبوريم . بعد نشان هم داد ؛ 9 مسأله مي آورد که ما مثلا در دين ، اين را گفتيم اين مشکل دار است ، تفکرات مدرن اين را گفته اين درست است ،و دين بايد اينجوري تفسير بشود .
- سنت و سکولاريسم
بخش اولش سخنراني سروش است در دانشگاه امريکا ، که راجع به مدرنيته صحبت کرده ، حرف هايش خيلي دقيق است ؛ مدر نيته را قشنگ توضيح داده ، منتهي نتيجه اي که مي گيرد مشکل دار است .
که حالا خود سروش و اينها خودشان جزء متکلمان کلام جديد هستند .
بعد بحث دومش همين سخنراني ملکيان است که تقريبا اينجا آمده . بخش سومش هم مال آقاي شبستري است .
اين دو کتاب آخر را با احتياط بخوانيد ، اگر هم منحرف شديد به من ربطي ندارد .
دو نوع برخورد با تمدن مدرن در ميان مسيحيان
کلام جديد گفتيم تفسير سکولار از دين است .
در غرب وقتي مدرنيته شکل گرفت ، پروتستان هايي که يک مقدار حالت ديندار داشتند ، با آن درگير شدند و چند شعبه شدند .
اين بحث هايي که در جامعه ما مطرح مي شود : بنياد گرا ، اصول گرا ؛ اينها دقيقا واژه هايي است که مال غرب است ، ترجمه کردند : فاندامنتاليسم يعني بنياد گرا ، اصول گرا . در خود پروتستان ها ، گروهي اصول گرا بودند ، گفتند ما نمي توانيم اصول دينمان را کنار بگذاريم به قيمت پذيرفتن تمدن مدرن ، اينها شدند بنيادگرا .
يک گروه شدند آزادانديش يا ليبراليست . مي گفتند ما بايد تفسيرمان از دين آزاد باشد ، نه اينکه يک جوري دين را تفسير کني که آدم بي نماز نشود ديندار . نه ما مي خواهيم با تمدن مدرن تفسير کنيم . ممکن است بي نمازي هم در آن باشد .
ورود تفسير سکولار از دين در جهان اسلام
اين روش آزادي براي تفسير و تبيين دين ، اين هماني است که امروز مي گويند کلام جديد يا تفسير سکولار از دين . بعد از شکل گيري تمدن مدرن در غرب ، درايران از فتحعلي آخوند زاده به اين طرف ، حرف هاي اينگونه زدن شروع شده است .
در عرب ها هم تقريبا مي شود گفت که اين جريان تا حدودي از سيد جمال شروع مي شود که رشيد رضا و محمد عبده کساني هستند که در نوشته هايشان تصريح مي کنند . مثلا در تفسير المنار خيلي تفسير هاي سکولار ديده مي شود .
تفسير تجربي از معجزه
مثلا داستان شکافته شدن دريا و رد شدن بني اسرائيل از آن ، يک معجزه است ؛ تمدن جديد و تفکر مدرن که سکولار است ، معجزه را نمي تواند قبول بکند .
معجزه يعني يک چيز مافوقي آمده در عالم طبيعت دخالت کرده ، اصلا اين را قبول نمي کند .
در مسيحيت تمام معجزات حضرت عيسي عليه السلام را تفسير سکولار مي کنند .
آقاي صاحب تفسير المنار مي گويد اين شکافته شدن دريا ، اين را قرآن اينگونه تعبير کرده وگرنه همان جزر و مد درياست . آن زمان نمي دانستند جزر و مد چيست ، قرآن تعبير کرده به شکافته شدن دريا و آن هم يک امر طبيعي است که در عالم طبيعت هم اتفاق مي افتد ، اصلا دريايي نشکافته .
در اين تفسير تمام آيات قرآن جاهايي که مي بيند معجزه است و با علم و روش تجربي جديد منافات دارد را نفي مي کند .
تفسير تجربي از شيطان و جن
يک آقايي مقاله نوشت – مترجم قرآن هم هست – گفت آقا ما که جن را نديديم ، نمي توانيم جن را با روش تجربي اثبات بکنيم ، چه اصراري داريم که بگوييم جن وجود دارد ؟! آياتي هم که راجع به جن آمده توجيهش بکنيم .
چقدر امروز اين واژه را مي شنويد که تا مي گويند از اين ظرف نخوريد ، شيطان از آن آب خورده يا شيطاني است ، ما تفسير مي کنيم به ميکروب ؟ مفسرين ما اين کار را مي کنند . فرق بين ميکروب و شيطان چيست ؟ مي گويند شيطان که در آيات و رويات آمده غير از ابليس است . شيطان يعني موجود شرير ، بد عمل مي کند ؛ خوب ميکروب هم همين است ديگر . قديم ميکروسکوپ نداشتند ببيند ، حالا دارند مي بينند .
اين يعني تفسير سکولار از دين ، يعني مفاهيم ديني که از يک عالم نامحسوس و غيب غير قابل تجربه حسي به من خبر مي دهد ، تمام اينها را نفي کنم بگونه اي که اگر توانستم مصداق تجربي محسوس برايش بگذارم ، مي گذارم وگرنه کلا نفي مي کنم .
از فتحعلي آخوندزاده به اين طرف ، مي بينيد که دين چگونه تفسير سکولار پيدا مي کند . ناظم زاده کرماني و ميرزا ملکم خان و …
کلام جديد بعد از شهيد مطهري اصطلاح شد که ايشان هم تفسير خودشان را داشتند نه تفسير کلام جديد .
شيوه روشنفکران ديني معاصر
بعد هم که جلوتر مي آييد ، گروهي پيدا مي شوند مثل بازرگان و شريعتي و سروش . مشکل ما با اينها کجاست ؟
بحث زيادي سر اينها و شبيه اينها که در عالم بودند شده . اصل بحث ما با اينها سر اين است که اگر ما تا اين تمدن مدرن را نشناسيم ، نمي فهميم که اينها مي خواهند چه کنند .
بازرگان و شريعتي و سروش و طيف اينها ، اصل کارشان اين بوده که مي خواستند دين را با تفکرات مدرنيته و سکولار هماهنگ کنند . کار شريعتي اصلا همين بود .
اين کار يعني هماهنگي دين با مدرنيته هم نشدني است . خودشان هم متوجه شدند . خود سروش مقدمه کتاب قبض و بسطش -که چند صفحه اولش کلام جديد بحث مي کند و بعد وارد قبض و بسط مي شود- در اين کتاب که بعدا هم در کتاب تجربه ديني تصريح مي کند ، مي گويد ما در عالم جديد سه کار مي توانيم انجام دهيم : اولش مي گويد مدرنيته يک چيزي است که با دين هماهنگي ندارد ، تضاد دارند – اين را بعدا در يک مقاله اي مبسوط صحبت مي کند، مدرنيته را تشبيه مي کند به يک تريلي که در جاده دارد مي رود ، دود هم مي کند ، جاده اش هم خيلي تنگ است و اين طرف هم دره است و آن طرف هم کوه . ما ماشين هايي هستيم که دود نمي کنيم و سالم هستيم ، مي خواهيم از اين تريلي سبقت بگيريم ، چه کار کنيم ؟ مي گويد اصلا شدني نيست .
بعد راه حل هايي مي آورد : دور بزنيم ، صبر کنيم تا برود . خودش اينجا نمي گويد چه کار کنيم ، نتيجه اي که شما از مقاله مي گيريد اين است که ما چاره اي نداريم جز اينکه مدرن بشويم .
چون اين تريلي غير قابل عبور است ، نمي شود از آن سبقت گرفت .
توسعه علوم تجربي راه مدرن کردن جامعه
در کيهان آخرين شماره اش -اواخر دوران خاتمي- راجع به توسعه علمي وسياسي گفت : براي اينکه ما مدرن بشويم ، بايد دانشگاه هاي علوم تجربي را بسيار زياد بکنيم که اصلا تمام جامعه مان را پوشش بدهد . مي داند دارد چه مي گويد . که ديگر همه مردم تجربي فکر کنند و مدرن . مي داند که راه ورود تفکرات سکولار و اينکه دين را از مردم بگيرند ، راه ورودش علم است . هر چه اين علم تجربي و مدرن را زيادتر بکني ، بي ديني در جامعه بيشتر مي شود .
سه راه درمان تضاد دين و مدرنيته
اين را که اينجا مي گويد قبلش در قبض و بسط بحث را به صورت علمي مطرح مي کند ؛ مي گويد ما سه راه داريم:
الف) ما مدرنيته را رد کنيم ، حذف کنيم و دين را بگيريم .
اين کار نشدني است .
ب) مدرنيته را بگيريم ، دين را حذف بکنيم .
اين هم نشدني است .
ج) مدرنيته را با دين هماهنگ کنيم .
تمام قبض و بسط سروش ، براي هماهنگ کردن دين و مدرنيته است .
بعد در کتاب بسط تجربه نبوي مي گويد ما تا حالا گفتيم (در قبض و بسط) که دين ثابت است و فهم ما متغير ؛ (کسي که واقعا مدرنيته را نشناسد ، نمي تواند اين کتاب را نقد کند ، خيلي از علما آمدند نقد کنند ، نشد ، چون پشتوانه اش يک تفکر مدرن است ، آن را اگر شما نفي نکنيد نمي دانيد داريد چه کار مي کنيد .)
لازمه اين حرف که دين ثابت است و فهم ما متغير ، اين است که ما هيچ وقت به دين نمي رسيم .
هميشه در حال رسيدن به دين هستيم ، براي همين مي گويد فهم ما متغير است ، سيال است ، عصري است ، نسبي است .
در تجربه نبوي که مي رسد ، تصريح مي کند . مي گويد ما تا حالا گفتيم فهم ما از دين عصري ، نسبي و سيال است ، اما از حالا به بعد مي خواهيم بگوييم خود دين امري عصري ، نسبي و سيال است .
نتيجه اي هم که مي خواهد بگيرد اين است که دين با مدرنيته هماهنگ شدني نيست .
حذف تدريجي دين با تفاسير مدرن از دين
کاري که بايد بکنيم چيست ؟ آقا دين را حذف نکنيد ، خطرناک است ، ديندارها شما را هو مي کنند ،
مدرنيته را هم که نمي شود حذف کرد . پس چه کار کنيم ؟
يک کاري کنيد دين در مدرنيته حذف بشود ؛ يعني دين را ببريم به طرف مدرنيته .
آرام آرام مي شود دين را حذف کرد .
متکلمين کلام جديد مهمترين کاري که مي خواهند انجام بدهند همين است .
چه جوري ؟
نگوييد معجزه نيست و نداريم ، نگوييد خدا نيست ، پيامبر نيست ، آخرت نيست ، اينها را نگوييد ، بلکه تفسير هايتان را از اينها سکولار بکنيد .
تفسير مدرن از خاتميت
خاتميت شايد يکي از اولين بحث هايي است که در تفکرات متدينين ما وارد شده و يک جوري خواست خود مفهوم خاتميت را تفسير سکولار بکند .
سؤال اينجا اين است که مگر شما نمي گوييد بشر رو به تکامل است و دارد همين جوري مي رود بالا ؟ (نظريه اي که تمدن مدرن براي ما آورد ما هم همين جوري قبول کرديم که بشر رو به تکامل و پيشرفت است )
در مسير تکامل ، تا يک جايي دين با آن آمد ، بعد ديگر دين نيامد ، تمام شد و شما مي گوييد اين قسمت هم که دين هست ، ثابت است اما بشر دارد مي رود بالا يعني در حال تغييراست . تغييرش هم رو به جلو است ، پيشرفتش رو به تکامل است . چگونه اين امر ثابت ، مي تواند تغيير متغير ايجاد بکند ؟ حرف سروش اين است که من در قبض و بسط مي خواهم نشان بدهم هماهنگي بين متغير و ثابت را . شهيد مطهري کتاب نوشتند راجع به مقتضيات زمان مي گويند محتوي ثابت است ، شکل را تغيير بدهيم . معلوم است بحث تغيير ، خيلي مهم است .
اين بحث متغير و ثابت مال 60 – 70 سال پيش است ؛ چون تغييرات فوق العاده اي در آن زمان دارد اتفاق مي افتد . کتاب هاي گذشته را که ببينيد ، خاتميت با اين سؤال مطرح نيست و بحث مهمي در خاتميت نيست ؛ چون تغييري نبوده به آن صورت .
اين سؤال براي متفکر ما مطرح مي شود . اولين کسي که مي خواهد جواب بدهد، اقبال [لاهوري] است .
اقبال هم دو تا دوره داشته : يک دوره ، دوره غرب زدگي اش است ، يک دوره هم دوره ضد غرب زدگي اش است.
در ديوان شعرهايش خيلي از شعرهاي او عليه غرب زدگي است ، انگار از حرف هايش بر مي گردد .
خاتميتي که اقبال در دوره غرب زدگي اش مي خواسته تفسير کند ، شما اگر تعريف کانت از روشنگري را بخوانيد دقيقا اقبال ، خاتميت را با همان تعريف دارد تفسير مي کند ، عين همان است فقط کلماتش عوض شده .
بالاتر از آن ، شهيد مطهري سه تا تفسير از خاتميت کرده :
- کتاب خاتميت که مجموعه سخنراني ايشان است که بعدا خودشان نوشتند ، يک کتاب کوچکي شد به نام خاتميت.
- در کتاب مجموعه بحث هاي جهان بيني ، به وحي و نبوت که مي رسند آنجا نظرشان تغيير پيدا مي کند .
در کتاب خاتميت ايشان نظريه اقبال را مي پذيرند . خود شهيد مطهري در بحث وحي و نبوت شان مي رسند به اينکه اگر کسي اين نظريه [اقبال] را قبول بکند ، يعني ختم دين ، ديگر ختم نبوت نيست .
همين نقدي را که به اين تندي به اقبال دارند ، اول پذيرفتند .
چرا ؟ چون ايشان ورود که پيدا مي کند ، اقبال خيلي شکيل صحبت کرده ، آدم متوجه نمي شود چگونه خاتميت دارد تفسير سکولار مي شود . مي گويد دوران اينکه بشر منتظر بود از عالم غيب برايش خبر بيايد ، دوره خرافي بشر است ، دوره اي که بشر خودش نمي توانسته عقل تجربي اش را به کار بيندازد ، کودن بوده ، کودک بوده ، بايد منتظر باشد کسي بيايد به او چيزي بگويد . اين حرف ها را شريعتي هم زده است .
چطور شهيد مطهري در خاتميت اين را قبول مي کند ؟
امثال اقبال و سروش و شريعتي که خاتميت را قبول ندارند ، اينکه پيامبري آمده ولايتي داشته و ديني آورده و دين يک سري اصول ثابت دارد که تا آخر جهان بماند ، مي گويند پيامبر يک راهي را باز کرد تا ما برويم در اين راه ، ديگر خودمان مي رويم جلو ، خودمان پيشرفت مي کنيم ، خودمان به چيزهايي برسيم که اصلا پيامبر نگفته ، شايد خودش اصلا به اينها نرسيده ، فقط راه براي ما باز شد .
بازرگان و تفاسير سکولار از دين
بحث هايي که بازرگان در کتاب هاي مهمش مي کند مثل راه طي شده يا اسلام و مطهرات . مي توانيد نظريات بازرگان را ببينيد که چگونه مي آيد دين را سکولار مي کند ؛ تطبيق دين با علم مدرن ، تفسير عجيب و غريبي از آيات . در مورد يک آيه اي که الآن يادم نمي آيد مي گويد ، هر کسي در اين عالم بد بخت است ، در عالم ديگر هم بدبخت است ، کسي که در اين عالم پول ندارد و با فقر زندگي مي کند ، آن عالم هم مکافات دارد . تمام جوامع اسلامي زير سؤال مي رود ، مي گويد شما که دنيا نداريد ، آخرت هم نداريد .
دقيقا اين تفسير کالون (پروتستان) از دين است ؛ مي گويد کسي که در اين دنيا مشکلات مالي دارد و دنيا به او رو نکرده ، بهشت هم نمي رود .
سؤال : در روايت داريم من لا معاش له لا معاد له ؟
جواب : معاش يعني چه ؟ يعني تدبير نداشته باشد نه اينکه فقير باشد .
شما فکر کرديد تفکرات سرمايه داري ، نياز به چنين فکري نداشت ؟ براي همين ربا را حلال کردند .
همين فقر را پيامبر مي فرمايند فخري ؛ الفقر فخري . آنوقت بازرگان مي گويد کسي که و جامعه اي که و مردمي که و انسان هايي که فقير باشند ، جهنمي هستند .
ملاک توسعه يافتگي
بعد با ملاک هاي توسعه مواجه مي شويم که کدام کشور توسعه يافته است . ملاک توسعه يافتگي اين است که سازمان ملل مي آيد بررسي مي کند که اين کشور چقدر مصرف کرده است ، چقدر زباله درست کرده ، چقدر پول خرج کرده ، چقدر چيز دور ريخته ، اينها مي شوند شاخص توسعه .
توسعه يافتگي يا نيافتگي را با فقر مقايسه مي کنند و در اين بحث ها توي سر ما مي زنند .
بنده جامعه غرب را توسعه يافته نمي دانم ، من جامعه خودمان را توسعه يافته مي دانم .
اين جريان تعريفي که مي آورد به عنوان مصرف گرايي ، در جامعه ما هم آمده و ما هم مصرف گرا شديم .
بعد هي مي گوييم اسراف نکنيد . اصلا اين تعريف از توسعه در ذاتش اسراف است .
اينها تعريف هاي سکولار از دين است .
تفسير بازرگان و شريعتي از آخرت و رابطه آن با دنيا
در همين راه طي شده يا اسلام و مطهرات مي گويد که آخرت يک عالم ديگري نيست ، آخرت همين عالم است به صورتي که ته اين عالم ، مي رسد به يک جامعه کاملا مطلوب ، به قول خودشان عدالت برقرار مي شود ، اين آخرت است .
شريعتي اين شعر مولوي را مي خواند :
اندرون از طعام خالي دار تا در او نور معرفت بيني
و مي گويد که غلط کرده هر کس چنين حرفي مي زند ، دروغ مي گويد بايد شکمت پر باشد تا معرفت ببيني ، که گفته بايد شکمت خالي باشد تا معرفت ببيني؟
بعد مي گويد الدنيا مزرعة الآخرة . آنوقت همين تفسير بازرگان را آنجا مي آورد و مي گويد يعني هرکسي که دنيايش آباد نيست ، آخرتش هم آباد نيست .
مشکل روشنفکران با فلسفه
يکي از چيزهايي که اينها و تمدن مدرن خيلي با آن مشکل دارند فلسفه است . بعضي ها نقد فلسفه که مي کنند ، نقد ديني مي کنند ؛ اينها نقد ديني نمي کنند . اينها مي گويند فلسفه ويژگي اش اين است که مي خواهد راجع به ماوراء و اينها صحبت کند ، به چه درد ما مي خورد ، بعد آيات را تفسير مي کند ، مي گويد ببينيد خداوند فرموده که
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي
يعني چه ؟ يعني فضولي موقوف . چه کار داري روح چيست ؟ چرا وقتتان را تلف مي کنيد ؟
پس چه کار کنيم ؟
أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت
برويد اين شتر را نگاه کنيد ، ببينيد چگونه دارد زندگي مي کند . بدون آب در بيابان مي رود . برويد بشکافيدش . اينها مهم است . فيزيولوژي مهم است ، روح چيست و چه کار مي کند و ربطش به بدن چيست ، را چرا مي رويد دنبالش ؟
يک جاهايي اين شريعتي تصريح مي کند فيلسوفان پفيوزان تاريخ اند .
چرا اين تصريح را مي کند ؟ چه منظوري از فيلسوف دارد ؟ يعني کساني که آمدند با ماوراء صحبت کنند ، به ماوراء ربط بدهند ، بي خود است . برويد سراغ مسائلي که عملي براي شما نتيجه دارد . برويد سراغ مسائل تجربي .
نقد سيدجمال از فلسفه و منطق
خود سيد جمال عباراتش اين است که مي گويد که اين که شما مي آييد شمس البارعه منطق و فلسفه مي خواند به عنوان اينکه جوهر و عرض و اينها را ياد بگيرد ، اينها خزعبلات است ، اينها مزخرفات است ، اينها را چرا مي خوانيد ؟ برويد ببينيد که چه مي شود که شما وقتي که چراغ را از روي اين چيز نفتي بر مي داريد ، دود مي کند ؟ وقتي مي گذاريد دود نمي کند ؟ اينکه روح چيست ، جوهر چيست ، عرض چيست ، مجرد چيست ، اينها چيست که داريد مي خوانيد ؟!
تمام توجه تفکر يا کلام مدرن يا سکولار اين است که مي خواهد توجه ما را از عالم ماوراء بکشاند به عالم زمين .
يکي از کارهايي که درباره بحث هاي فلسفي مطرح مي کند همين است ، فلسفه مي خواهد قوانين ماورائي را که در اين عالم حاکم است به ما نشان دهد . براي همين اينها شديدا با فلسفه مقابله مي کنند .
عقل برهاني را هم که ما مي گوييم ، قبول ندارند ، فقط روش تجربي را قبول دارند و مي گويند فقط با تجربه مي شود به حقيقت رسيد .
دکارت و نقد روش فلسفي
دکارت وقتي آمد هرچيز روي ميزش بود ، ريخت بيرون .
گفت برويد راجع به شکمبه گوسفندي که آنجا بود تحقيق کنيد . اين چيست بحث هايي راجع به فلسفه و جوهر و عرض و ماهيت و روح و ماوراء و اينها مي کنيد ؟ اينها که به درد نمي خورد . براي شما در عالم جديد ، در دنيا دنيا نمي آورد . اينها همه را ريخت دور ، گفت فقط برويد سراغ چيزهايي که جنبه عملي دارد .
اينها در حرف هاي فرانسيس بيکن هست ، در حرف هاي دکارت هست ، در حرف هاي کانت هست ، بعد که رشد مي کند در حرف هاي آگوست کنت شما اينها را مي بينيد که مي آيد بشر را سه دوره مي کند . مي گويد آن دوره اول که دنبال ماوراء بود ، آن دوره جهل بشر بود . حالا بشر به دوره اي رسيده که فقط دنبال ثمرات عملي است با روش تجربي ، اين مي شود دوران علم ، شکوفايي ، کمال و رشد .
خطر جدايي دين از ماوراء
ماحصل عرض بنده اين شد که امروز خطري که ما روحانيون و ديندارها با آن مواجه هستيم ، خطر جدايي و تهي شدن دين از مفاهيم غيبي و ماورائي است .
خود مفهوم را عرض نمي کنم ، نمي آيد بگويد نبوت را من قبول ندارم ، معجزه را قبول ندارم . اينها سر جاي خودش اما معني و مفهومش را عوض مي کند و دقيقا معناي دنيايي و مادي از آن ارائه مي کند .
نمي گويد معجزه نيست ؛ هست ، منتهي آن حالتي که من بتوانم با روش تجربي تفسيرش بکنم . تمام آن چيزهايي که ما خارق العاده مي گوييم -که يک ربطي با عالم ماوراء دارد- را نفي مي کند .
رشيد رضا جريان گاو بني اسرائيل را تفسير مي کند که اينکه گفتند اين گاو مرده را بياييد بزنيد به اين ، زنده مي شود و مي گويد قاتل کيست ، اين اصلا اين گونه نبوده که شما داريد تفسير مي کنيد . يک دستگاه دروغ سنج بوده .
دليل بروز و رشد عرفان نماها
عرفان هاي کاذب که امروز در آمده براي چه در آمده ؟
يک بخشي از اينها از همين تفکرات سکولار است که مي خواهد دين را با تمدن مدرن هماهنگ بکند و تفسير سکولار بکند .
اما يک بخش مهمتري وجود دارد که بشر امروز از جريان ماده گرايي خسته شده ، حداقل بشر غربي . نمي خواهند اينها به وحي و دين رجوع بکنند . اين وسط مي خواهند برايش يک چيزهايي درست بکنند که هم يک جوري ماورائکي را برايش بياورد و هم سراغ وحي نرود ، مثل بچه اي که گريه مي کند ، غذا هم به او بدهي ، فايده ندارد ، شير هم نمي خورد ، به او پستانک مي دهند .
يکي از دليل هايي که عرفان هاي کاذب امروز به وجود آمدند و رشد کردند اين است که چون مردم از اين حالت ماده گرايي خسته شده اند ، نمي خواهند اين سران ابرقدرت هاي فکري جهان که اينها برگردند به عالم دين و وحي ، يک چيزي برايشان قرار مي دهند به نام عرفان هاي کاذب . تو بايد يک کاري کني که مثلا در عالم نعشه و خلسه بروي و از خودت بي خود بشوي ، يادت برود خودت ، از اين عالم طبيعت خالي بشوي ، کارهاي اينجوري .
وظيفه ما
کاري که ما بايد در اين فضا انجام بدهيم ، خيلي مهم است که ما بايد به مردم نشان بدهيم تنها راه نجات اين است که وارد بشويم به عالم ماوراء ، از طريق وحي نه از راه ديگري .
سعي کنيم که حداقل بفهميم که تفسير سکولار ، تفسير غير ماورائي ، تفسير تجربي از دين کجاست . خيلي بايد حواسمان جمع باشد . در بحث هايمان دقت کنيم ، اين حرف هايي که غربي ها زدند ، مي گويند ادب از که آموختي از بي ادبان ، اگر شما مي خواهيد ببينيد سکولاريسم چيست ، اگر حرف هاي آنها را خوب بفهمي چيست ، مي فهمي سکولاريسم اين است . آنوقت سعي کنيد در حرف هايتان آنها را نياوريد يا اگر يک جايي ديديد که حرف هاي اين جوري آمده ، بدانيد که اينها حرف هاي سکولار است ، فورا موضع گيري کنيد .
شخصيت سيد جمال
سؤال : راجع به سيد جمال توضيح بيشتري مي فرماييد ، چون خيلي شخصيتش مبهم است ؟
سيد جمال يک شخصيتي است که مبارز بوده ، دغدغه مسلمان ها را داشته ، اينها يقينيات است که دارم مي گويم حداقل براي خود من . دغدغه اقتدار مسلمان ها را داشته ، دلش هم خيلي مي سوخته که اين کشورهاي غربي آمده اند کشورهاي اسلامي را دارند استعمار مي کنند ، مي خواسته يک اقتدار و شوکتي که مسلمان ها داشتند ، به آنها برگرداند . اينها همه مسلم است . به نظرم مي رسد نيت هايي که سيد جمال داشته نيت هاي خوبي بوده .
اما روشي که اتخاذ کرده براي اينکه مسلمان ها برگردند به دوران اقتدارشان و ضد استعماري ، روش غلطي بود و در متفکرين امروز ما هم که الآن هستند ، اين اتفاق افتاده .
اين بحث روش خيلي مهم است . يک وقت هايي اگر روش شما در بحثي غلط باشد ، شما را مي برد به همان جايي که نمي خواهيد برويد . خودتان هم متوجه نمي شويد .
بنابراين آنجايي که من مي خواهم برسم هدف خيلي ممکن است مقدس باشد اما روشي که مي خواهم به آنجا برسم اگر اين روش را غلط انتخاب بکنم ، مسلما من را به هدفمم نمي رساند .
سيد جمال اشکال عمده اش اين بود . براي همين اگر در کتاب هاي دايرةالمعارفي که غربي ها نوشته اند نگاه بکنيد مدرنيسم اسلامي را که مي خواهند بحث بکنند ، اولين اسمي که مي آورد سيد جمال است .
يعني به نظر سيد جمال رسيده که با مدرن شدن عالم اسلام ، مي توانيم به شوکت و اقتدار قبلي برسيم و ضد استعمار بشويم .
ريشه انحراف روشنفکران معاصر
سؤال : ريشه انحراف متفکراني مثل سروش و شريعتي در چيست؟
جواب : امروز ريشه انحراف روشنفکرهاي ما اين است که محو تمدن مدرن شده اند . محو فکري يا محو علمي و بعد نمي توانند قبول کنند که آن را کنار بگذارند . آنوقت مي خواهند تفسيرهاي جديد و مدرن از دين بدهند .
ملکيان يکي از آن 9 تا بندي را که مي شمارد که تفکرات سکولار اين 9 تا را دارد و دين ندارد ، يکي اين است که شما در بحث هاي ديني منتظر اين هستيد که به يقين برسيد ، در حالي که اصلا دين ادعا نکرده که کسي مي تواند به يقين برسد . يقين را کنار بگذاريد ، ما خيلي بتوانيم برويم به 70% 80% برسيم . آن وقت ويژگي تمدن مدرن همين است که حتي در بحث عالم طبيعت و تجربه هم شما به يقين نمي رسيد ، هيچ جا به يقين نمي شود رسيد . وقتي که مي خواهد دين را با تمدن مدرن هماهنگ بکند ، مي گويد دين هم اصلا ادعا نکرده که شما مي توانيد به يقين برسيد .
آن وقت آيه قرآن مي خواند يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِم
دقت کنيد تمام آياتي که اشاره به يقين دارد مثل وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ را کنار مي گذارد ، مي آيد در همين آيه که در مورد جريان طالوت و جالوت است ، مي رسد به اينکه آنهايي که در لشکر طالوت بودند و مي خواستند با جالوت بجنگند ، آيه در مورد آنها مي فرمايد که يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِم بعد نتيجه مي گيرد که ظن به معاد کافي است . نمي خواهد به يقين برسيم . و نتيجه مي گيرد اصلا دين دنبال يقين نيست و يقين دست نيافتني است .
سؤال : آيا واقعا به اين باور رسيده اند يا به دليل مسائل سياسي بوده ؟
جواب : آنها بحث ديگري است که يک نفر چگونه مي شود که به اين فکرها مي رسد . خود نفس و نفسانيت داشتن ، تأثيرات شيطان که دخالت دارد يا ندارد ، اينها بحث جداگانه اي است ، ولي آنچه که الآن مورد بحث ماست ، آنها دارند اين کار را انجام مي دهند .
نيت شان را علام الغيوب مي داند ما نمي دانيم ولي اگر خيلي خوش بين باشيم ، همان که عرض کردم مثل سيد جمال هستند . به امثال سروش که اصلا نمي شود خوش بين بود ، چون مي دانند که دارند چه کار مي کنند ، ولي بعضي از متفکرين ما مي شود يک جهت هايي خوش بينانه اي هم به آنها داشت که اينها هم دغدغه هاي خوب ديني داشتند اما مسلما مي دانيم که روششان مشکل داشته . حداقل حرفي که من راجع به شريعتي مي زنم همين بوده ، روشش همين روش سروش بوده يعني مي خواستند دين را با مدرنيته منطبق بکند . خودش هم يک جاهايي مي گويد اين روش ، روش مشکل داري است و ما را درست مي رساند به غرب زدگي ، مي برد زير چتر استعمار.
اينکه سروش مي گويد براي اينکه مدرنيته را بياوريد ، تمام دانشگاه هاي علوم تجربي تان را گسترش بدهيد ، اين علوم تجربي يعني هم علوم انساني و هم علوم طبيعي .
سؤال : دانشگاه آزاد با همين تفکر تأسيس شد؟
جواب : دانشگاه با همين تفکر تأسيس شد . در دانشگاه آزاد يک مقدار صبغه پول و دنيايي هم داشته ، فقط علم نبوده .
نگاه فرآورده اي به تمدن مدرن و مشکل آن
سؤال : در بحث فرآورده هاي مدرنيته و اينکه اگر اين بحث ها اينگونه مطرح شود ممکن است بگويند دين با چنين پيشرفت هايي مخالف است ، اين را چگونه بايد پاسخ داد ؟
جواب : مبنايي و ريشه اي . اصلا سؤال اصلي اين است که شما بايد بدانيد پيشرفت يعني چه و ملاک پيشرفت در دين چيست و بعد بايد ديد آيا ملاک دين در پيشرفت را دارد يا ندارد ؟
اين که امروز براي ما مطرح شده ، اين را آورده اند اسمش را گذاشته اند پيشرفت و ما هم داريم کارکردش را مي بينيم و قبول هم کرديم که اين پيشرفت است . اصلا کار مبنايي روي آن نکرديم .
ما اگر کار مبنايي نکنيم ، نمي فهميم که تمدن ديني چيست .
يک زماني ظروف تفلون و نچسب نشانه پيشرفت بود ، اين ظروف مسي همه در خاکروبه و آن گوشه و کنار بود و اصلا کسي به آن کاري نداشت . چطور الآن مي گويند ظروف تفلون سرطان زا است ، نگيريد . پس معلوم است پيشرفتي در کار نبوده . اسم سرطان زا که مي آيد ما مي فهميم که پيشرفت نبوده ؛ چون سرطان با پيشرفت هماهنگي ندارد .
عرض بنده اين است اگر شما مي خواهيد راجع به تمدن جديد ، علمش ، ابزارش ، فرهنگش ، بررسي بکنيد بايد با نگاه مبنايي وارد بشويد ، همين جوري نمي توانيد .
يعني يک کارکرد که شما از اين مي بينيد ، ظروف تفلون خوب است يا بد است ؟ خوب غذا به آن نمي چسبد ، پس خوب است ، اينکه ملاک نيست .
بنده اين غذا را خوردم ، خوشم آمد ، لذت بردم يا نه ؟ پس خوب است . اينکه نشد ملاک .
يک وقت هايي لذت با سلامتي تعارض پيدا مي کند .
من بايد ملاک هاي دين را در بحث تکامل و پيشرفت بفهمم چيست ، بعد ببينم اين مباني اش چيست . آيا آن ملاک ها در اين مباني هست يا نه ، بعد نتيجه بگيرم .
کلاهي که تمدن مدرن سر ما گذاشته همين است . ابزارش را آورده ، مباني اش را به من نشان نداده . فقط گفته ببينيد اين کارکرد دارد يا ندارد ، پس خوب است ديگر .
مقاومت راه پيروزي در برابر دشمن
سؤال: بحث هسته اي نتيجه اش چه مي شود؟
جواب : يک بحثي که هست اين است که ما با اين جريان غرب و آمريکا قرار نيست که کارمان تمام شود . ما همين جور درگيريم . منتهي هر دم بت اغيار به شکلي عيان شد گه پير و جوان شد
فراز و نشيب دارد . يکي از مشکلاتي که مسئولين فعلي کشور ما دارند اين است که فکر مي کنند مي شود با آمريکا به راه حل قطعي رسيد (بحث روش که در سيد جمال داشتيم )
اين اشتباه است . اگر کسي با چنين فکري بيايد و وارد هر مذاکره اي بشود شکست مي خورد . با امريکا به راه حل قطعي نمي شود رسيد .
براي همين بايد برويم سراغ چيزهايي که ما مي توانيم ما با آمريکا مذاکره کنيم با آنها .
يعني وسايلي دستمان بيايد (مثل اقتصاد مقاومتي يک نمونه اش )که ما بتوانيم ما با امريکا مبارزه بکنيم .
زماني که عراق به ايران حمله کرد ، ما هيچ چيز نداشتيم . ارتش بهم پاشيده حسابي ، رزمنده ها مي رفتند در خط مقدم مي خواستند لباس عوض کنند ، يک خمپاره مي خورد وسطشان . شديدا مسئولين کشور ما ترسيدند .
يک نواري سال 64 – 65 اين آقاي انصاري که آن موقع مسئول دفتر امام بود -که حالا خودش از حرف هايش به نظرم برگشته- تعريف مي کرد که يکي از مسئولين طراز اول آن زمان آمد پهلوي امام ، رنگش پريده بود . امام يواش زد توي گوشش گفت اِاِاِ تو هم ترسيدي که . با چه ويژگي اينها وارد حمله شدند عليه ايران ؟ گفتند ايران ارتش که ندارد ، سلاحش هم که درب و داغون است ، چيزي هم ندارد ، ما پيروز مي شويم . ما مشکلات زيادي پيدا کرديم ، تا توانستيم به گونه اي در جنگ پيروز بشويم .
الآن هيچ کشوري جرأت نمي کند به ما حمله کند ، چرا ؟
چون ما ارتش يا سلاح هاي مقاومتي درست کرديم يعني در آنجا بحث مقاومت را آورديم ، کاري کرديم که اصلا فکر نمي کنند که به ما حمله بکنند . اصلا در قسمت جنگ ايذاء هم براي ما اتفاق نمي افتد . اول انقلاب ايذاء بود حمله کردند ما هم پيروز شديم ولي مشکلاتي برايمان درست شد . الآن سلاح هايي مقاومتي درست کرديم براي خودمان که جرأت نمي کند حمله کند .
ما مي توانيم همين کار را در اقتصاد هم انجام بدهيم ؛ يعني يک اقتصادي درست بکنيم که اصلا امريکا به فکر اينکه بيايد بگويد ايران در اقتصاد مشکل پيدا کند حتي ايذاءش هم به فکرش نيفتد .
منتهي اين کار از آن سخت تر است .
انقلاب يک ذات دارد اما بدون امام ، اين ذات نمي توانست به فعليت برسد . اگر اين را گفتيم ما مسلما بايد متوجه بشويم که کساني که ذات اين انقلاب هستند ، تفکراتشان چيست ، اينها را بيان کنيم . اگر بنده متوجه بشوم که امام انقلاب را براي تمدن سازي آورد مگر ما با چه تمدني الآن داريم زندگي مي کنيم که بخواهيم تمدن بسازيم ؟
بازدیدها: 248